جستجو
جستجو
تغییر سایز-+=

آداب و فلسفه ی عزاداری در بیانات آیت الله سید حسن عاملی

فصل اول: شور حسینی

حسین یعنی…

چگونه می توان امام حسین(علیه السلام) را شناخت؟ اهل بیت، خود فرموده اند: «نزّلونا عن الرّبوبيَّةِ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ » [1]

“اول ما را از مرتبه ی ربوبیّت پایین آورده و سپس هر چه می خواهید درباره ی ما بگویید.”

حضرت علی(علیه السلام) راجع به سلمان می فرمایند:«بحر لا ينزح قعره »[2] \”سلمان دریایی است که انتهایش ناپیداست!\”

اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) وقتی نتوانستند پیامبر را پیدا کنند، ردّ شناسی آوردند، تا ایشان را بیابد. ردّ پای ایشان را دنبال کردند تا به نخلستانی رسیدند و دیدند که سلمان با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) نشسته است و با تعجّب به سلمان گفتند: ما ردّ پای پیامبر را تا اینجا گرفته و آمده ایم، حال آنکه تو خود اینجایی!

سلمان گفت: تصمیم گرفته ام که پیامبر هر جا پا گذاشت، من هم پا، جای پای ایشان بگذارم. یعنی سلمان تمام کارهایش را با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تنظیم کرده بود.

آیا امام حسین(علیه السلام) تنها چهل روز با ماست؟ امام حسین(علیه السلام) چقدر در زندگی ما حضور دارد؟ این چه امام حسینی(علیه السلام) است که فقط در ایّام محرّم در تغییر آهنگ گوشی همراه خلاصه می شود؟ و بعد، فردای أربعین به امام حسین(علیه السلام) مي گوییم به امید دیدار تا سال بعد؟!

حیف است که خون حسین(علیه السلام) برای چنین شیعه ای ریخته شود!!!

برخی در آخر محرّم و برخی دیگر در اربعین از امام حسین(علیه السلام) جدا می شوند. سعی کنید از جمله ی کسانی باشید که وقتی امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا به یارانشان فرمودند: همه ی شما می توانید بروید! حتّی به برادر و فرزندانشان نيز فرمودند: شما هم بروید! ، همه سر به زیر انداختند و بغض ها در گلو حبس شد و قمر بنی هاشم(علیه السلام) گفت: “نباشد آن روزی که ما بی تو در این عالم زندگی کنیم. ای حسین! تو، جمال عالم هستی.”

بعد هم اصحاب زبان به سخن گشودند و گفتند: «فان شرقت شرقنا و ان غربت غربنا» [3] “چه به شرق بروی و چه به غرب با تو خواهیم بود.”

اینگونه باید با امام حسین(علیه السلام) همراه بود.

حسین(علیه السلام) الگویی برای جهانیان

اگر بخواهیم حسین(علیه السلام) را بشناسیم باید ایشان را از مرتبه ی ربوبیّت پایین آورده و برای خود الگو قرار دهیم. در زیارت جامعه ی کبیره خطاب به ائمّه ی أطهار (علیهم السلام) می گوییم:«شهداء دارالفناء و شفعاء دارالبقاء»[4] “شما شهیدان این جهان و شفیعان آن جهان هستید”

پس ایشان ابتدا در این دنیا الگوی ما هستند و سپس در آخرت، ما را شفاعت خواهند کرد. امام حسین(علیه السلام) در کربلا فرمودند:« و لکم بی أسوة»[5] “من برای شما الگو هستم.”

نباید بگوییم کربلا یک حرکت شخصی بوده است و یا اینکه یک «قضیة فی واقعة» است، که در اینصورت کربلا را عقیم کرده ایم.

اینگونه نیست، بلکه امام حسین(علیه السلام) فرمودند:” پیرو و دنباله رو من باشید”.

که عشق آسان نمود اول….

اگر معرفت نباشد نمی توان شیعه بود. اگر قرار بر این باشد که انسان در مسیر امامت نباشد و ادّعای عاشقی کند، این عشق نیست، بلکه هوس است.

محال است کسی عاشق حسین(علیه السلام) باشد، امّا سنخیّتی با امام نداشته باشد.

امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا به حضرت زینب(سلام الله عليها) فرمودند:”لباسی برایم بیاورید و ایشان لباس را آوردند؛ امّا حضرت وقتی لباس را به تن کردند، متوجه شدند که لباس تنگ است و آن را از تن درآوردند و فرمودند: “این لباس ذلت است”

پس عاشق حسین (علیه السلام) به عشق ایشان لباس تنگ نمی پوشد.

همچنین چنین نقل شده است که زمانی که حضرت از مکّه به طرف کربلا حرکت کردند، فرمودند:«هر کس قرض یا دینی دارد، مرا همراهی نکند!» در واقع منظور ایشان این بود که من دوست ندارم از حقّ النّاس چیزی بر گردن کسی باشد.

عاشق حسین(علیه السلام) نباید حقّ النّاس را تعطیل کند و بر مرام رشوه و ربا باشد و یا اینکه در ارث یا اموال دیگران تصرّف کند.

اهل بیت(علیهم السلام) فرموده اند:«من کان لله مطیعا فهولنا لیّ»[6] “اول با خدا حسابرسی نمایید، بعد به سراغ ما بیایید!”

«كُلُ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ »[7]

“هر نفسی در گرو آن چیزی است که انجام داده است.”

در کربلا شخصی نزد حضرت آمد و گفت: من می خواهم قبل از مرگ با شما نماز بخوانم تا خداوند مرا مؤاخذه نکند که بی نماز از دنیا رفتی. حضرت فرمودند:«ذکرت الصلوة»[8] “چون نماز را یادآور شدی، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد.”

در روایت وارد شده است كه کسی که برای نماز صبح بیدار نمی شود و می خوابد، زمینی که بر روی آن خوابیده است، او را لعنت می کند.

اگر ما به امام حسین (علیه السلام) عشق داریم، می بایست این سنخیّت را در خود ایجاد کنیم. آن وقت است که می توانیم عزاداری امام زمان(عجل الله فرجه الشّريف) پسندی داشته باشیم.

اگر انسان زیبایی معرفت را درک کند، عاشق می شود و عشق، کمال بشر است.

در هر کجا که عشق باشد، سنخیّت نیز هست.

***

تا بود یک ذرّه از هستی به جای       کفر باشد گر نهی در عشق پای

***

ره را دو گام گفته اند؛ زیرا که فصل و وصل است  پیوند دوست گشتی از خویش اگر جدایی

گفتم که مایی ما، ما را ز تو حجاب است    گفتا که محو ما شو، آنگه ببین که مایی

***

در وهله ی اول باید عاشق باشید، تا سنخیّت به دنبال آن ایجاد شود؛ كه عالم بر محور سنخیّت می چرخد.

ذرّه ذرّه کاندر این أرض و سماست

جنس خود را همچو کاه و کهرباست

ناریان مر ناریان را جاذبند

نوریان مر نوریان را طالبند[9]

عنایت به اندازه معرفت!

ائمّه (علیهم السلام) فرموده اند: «أعینونا أعینونا»[10] “خود را شبیه ما کنید.”

هر کس هر اندازه به آنها شباهت پیدا کرده و با آنها سنخیّت داشته است، معصومین(علیهم السلام) به همان مقدار به او افاضه می کنند و با توجّه به ظرفیّت وجودی هر کس به او عنایت می کنند.

«فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا»[11] “پس رودخانه‏هایى به اندازه ي گنجایش خودشان روان شدند.”

شخصی نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و درخواست مقداری پول کرد. حضرت فرمودند: سه سؤال از تو پرسیده و سپس آن مقدار پول را به تو خواهم داد. آن شخص گفت: آیا شخص بخشنده ای مثل شما از شخصی مثل من سؤال کرده و سپس می بخشد؟

حضرت فرمودند: سیره ی ما سیره ی پیامبر است. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) نیز با توجه به معرفت هر کس به او عنایت می کردند.

شباهت به معصوم

قضیّه این است که ما باید به معصوم(علیه السلام) شباهت پیدا کنیم.

امام حسین(علیه السلام) حتّی برای کسی که به اردوگاه حضرت وارد می شد، سرحدّ و مرز مشخّصی تعیین می فرمودند و هر کسی حقّ ورود به آن را نداشت.

امام حسین(علیه السلام) در کربلا وارد خیمه ی شخصی به نام جابر شدند و به او فرمودند: “به ما ملحقّ شوید” و چون آن شخص از ملحقّ شدن به حضرت ترس داشت، گفت: من اسبی دارم که تا به حال نشده با آن یکی را تعقیب کنم و نتوانم او را بگیرم و همچنین شمشیر خوبی دارم که بهتر از آن موجود نیست؛ همه را در اختیار شما می گذارم، ولی مرا به اردوگاه فرا نخوانيد.

حضرت در پاسخ فرمودند: «اذا بخلت علینا بنفسک فلا حاجة لنافی مالک»[12] “اگرجان خود را ندهی، نیازی به مال تو ندارم”!

سپس اين آیه را تلاوت فرمودند:«وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا»[13] “من گمراهان را نمی پذیرم”

حال اگر می خواهید به معصوم (علیه السلام) شباهت داشته باشید باید در این عالم شبیه او باشید؛ چرا که شباهت در این مورد، شباهت به انسان کامل است.

باید دقّت کرد که در این شباهت چه چیزی نهفته است؟ خداوند که ما را برای خوردن پوست خربزه و هندوانه خلق نکرده است!

گاو در بغداد آید ناگهان              بگذرد از این سران تا آن سران

زان همه عیش و خوشی ها و مزه        او نبیند غیر قشر خربزه

حضرت علی(علیه السلام) درباره ی یکی از خلفا چنین تعبیری دارند، که رفت و آمد او فقط ما بین آشپزخانه و مستراح بود و بس!

پس از 70 یا 80 سال عمر کردن در برابر بازخواست خداوند از نعمت و جود چه پاسخی می توان داد؟

آیا می توان گفت که تنها 80 سال عمر کرده ام؟

یکی ازشاگردان علامه طباطبایی (رحمة الله عليه) در لحظات آخر عمر، از ایشان پرسید: “در چه مقامی هستید؟”

ایشان فرمودند:”در مقام تکلّم هستم”

پرسیدند:”با چه کسی در مقام تکلّم هستید؟”

ایشان پاسخ دادند: “با حقّ”

مقام تکلّم چیست؟ «وكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا»[14] “خدا با موسى به طرز خاصى سخن گفت!”

همسر علامه به نقل از ایشان چنین می گوید: یک روز وقتی به خانه آمدم، متوجّه شدم که در بسته است و کلید هم ندارم. در همین حال، جوانی آمد و در را باز کرد. من گفتم: شما چه کسی هستید؟

جوان گفت: من فرزند حسین بن روح نوبختی از نوّاب اربعه ی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشّريف) هستم.

این عالم به وجود آمده است تا خداوند متعال لذّت اصیل را به بشر عرضه کند. امّا متأسّفانه ذائقه ی بشر بر پايه ي آلودگی تنظیم می شود.

بس که ماندم به قفس رنگ گل ازیادم برفت

گرچه با عشق گل از مادر گیتی زاده ام

عصاره ی کلام این است که بايد امام حسین(علیه السلام) را بشناسیم تا بتوانيم به او شباهت پیدا کنیم.

غیرت حسینی

عاشقی که عشق به حسین(علیه السلام) داشته باشد اما نسبت به شعور و ولایت حسینی غیرت نداشته باشد، عاشق نیست.

کیست در این انجمن محرم عشق غیور

ما همه بی غیرتیم آینه در کربلاست

عشق بدون غیرت در هیچ جایی یافت نمی شود.

پس عزادار واقعی باید عارف به مقام و شأن معصوم(علیه السلام) باشد.در اذن دخول زیارت امام حسین(علیه السلام) وارد شده:«إ ارادة الرّبّ فی مقادیر اموره تحبط إلیکم» “امام همان اراده ی الهی در تمام مقدرات عالم است»

امام واسطه ی فیض برای تمام عالم یعنی “الرحمة الموصوله” است. اگر این رحمت موصوله قطع شود عالم “کن فیکون” خواهد شد. مسئله ی امامت، مسئله ی بسیار خطیری است که عدم شناخت آن منجر به مرگ جاهلیت می شود.

«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»[15] “هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی مرده است” (شماره 5- زنجان 84)

حسین(علیه السلام) چراغ هدایت است…

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین تعبیر را درباره امام حسین(علیه السلام) فرموده اند:

“امام حسین(علیه السلام) چراغ هدایت است”

بعد ازمن شما در تاریکی و گمراهی خواهید افتاد پس راه را از مصباح پیدا کنید.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حتی صحبت کردن در منبر را به خاطر امام حسین(علیه السلام) قطع می کردند.

امام حسین(علیه السلام) در نوزادی دیر زبان به سخن گشودند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی نماز می خواندند، تکبیر می گفتند ولی امام حسین(علیه السلام) نمی توانستند تکبیر بگویند. جبرئیل نازل شد و گفت: خدا می گوید: بار دیگر بگو. رسول خدا بار دیگر گفتند، اما امام حسین(علیه السلام) باز هم نتوانستند و این کار هفت بار تکرار شد و امام حسین(علیه السلام) تکبیر را به درستی ادا کردند.

علت استحباب تکبیرات افتتاحیه در نماز نیز همین است. امامی که هفت بار جبرئیل به خاطر او نازل می شود، حال رأس مبارکش را بر دروازه ی شهر اسلامی آویزان می کنند.

هیچ چیز در این عالم به طور مطلق تضمین نشده است. اگر گناه کنیم مجازات آن را خواهیم دید.« مَن يَعْمَلْ سُوءًا يجُزَ بِهِ‏»[16] “هر کس کار بدی کند به وسیله همان عمل کیفر می شود”

زائرحسین(عليه السلام)

پیامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) می فرمایند: “خودم در روز محشر آنقدر به دنبال عده ای می گردم تا آنها را پیدا کنم. اگر چه در چاه یا گودالی بیفتم، باید آنها را پیدا کنم. از ایشان سوال شد: آیا این عده نشانه ای هم دارند؟ ایشان فرمودند: آنها کسانی هستند که در پیشانی آنها نوشته شده است:«هذا زائر قبر الحسین(عليه السلام) “این شخص زیارت کننده ی قبرحسین(عليه السلام) است”

هفتاد نوع فرقه وارد محشر می شوند، فرشتگان ندا می کنند که زوّار حسین کجا هستند؟ فرشتگان به آنها می گویند: «خذ بید من أحببت» “هرکسی را که دوست داری شفاعتش کن” هر یک از آنها نیز بسیاری از انسان ها را شفاعت می کنند.

فصل دوم: فلسفه قیام

چرا برائت؟

دلیل برائتی که در زیارت عاشورا وارد شده، چیست؟ مقامی که برای برائت قائل شده اند، به چه علّت است؟ چرا باید صد مرتبه لعنت فرستاده شود؟ چرا این لعن یک مرتبه فرستاده نمی شود؟

«اللهم العن اول ظالم ظلم حقّ محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک»[17] “دنیا بر اهل آخرت و آخرت بر اهل دنیا حرام است و این هر دو بر اهل خدا حرام است.”

مراد از«آخر تابع له» کیست؟ و چرا باید صد مرتبه سلام به حضرت داده شود؟

اصول و مبانی بنی امیه

هرکس بر طبق مبانی خاصی وارد کربلا می شود. یزید هم بر طبق اصولی که صحیح مسلم و صحیح بخاری نقل می کند، پا به کربلا گذاشت. اصول ایشان این بود:«من فارق الجماعة فاقتلوه»[18] “هرکس از جماعت اسلام جدا شود، او را باید کشت”

در روایت وارد شده: «إن الله شاءان یراک قتیلا»[19] “ای حسین خداوند می خواهد، تو شهید شوی”.

آنها بر اساس این روایت چنین نقل می کنند که ما نه تنها نباید به یزید لعنت فرستیم بلکه باید بر او درود و رحمت فرستیم. چرا که یزید مشیّت الهی را به مرحله ی اجرا درآورد و خواسته ی الهی را عملی کرد.

در روایتی که در صحیح بخاری آمده، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: “از والی باید اطاعت امر شود و لو اینکه فاجر باشد”.

پس بر این اساس خروج بر یزید به منزله ی خروج بر امام زمان است و هر کس بر امام زمان خروج کند، محکوم است و به خطا رفته و می بایست براساس حدیث پیامبر او را بکشند، دیدگاه آنان این است و بر طبق اصول خود می گویند:«قتل الحسین بسیف جده»[20] “حسین با شمشیر جد خود، پیامبر به قتل رسید”

پس باید ابتدا مبانی و اصول بحث شوند که اگر مورد بحث قرار نگیرند دچار چنین انحرافاتی خواهیم شد و اینها فقط نمونه هایی از انحرافات است. گاهی منحرف غیر شیعه و گاه شیعه است.

بنی امیه براساس اصول خود امام حسین(علیه السلام) را ذلول و واجب القتل خواندند و نیز بر اساس همین اصل اهل بیت (علیهم السلام) را خارجی نامیدند و احکامی که بر خارجی ها جاری می شود را بر ایشان جاری کردند.

بعد ازشهادت امام حسین(علیه السلام) بنی امیه برای به زیر سوال بردن جهاد امام، تبلیغات بسیاری کردند و گفتند: حسین بیعت شکن است.

هفتاد هزار مبلّغ در آن زمان همه ی امور را به دست گرفتند و امام حسین(علیه السلام) را در کوران تبلیغ خویش دفن کردند.

هدف اصلی بنی امیه انتقام بود، ولی این هدف را مخفی کردند. همچنانکه حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:«سترنی عنکم جلباب الدین»[21] “بنی امیه دین راهمچون پارچه ای به سرم انداختند و مرا پنهان نمودند”

دینی که فرمان و فتوا به کشتن حسین(علیه السلام) و فرمان به آتش کشیدن خیمه های اهل بیت و اسیر کردن زنان و کودکان ایشان داد.

عرب نمی تواند خون پایمال شده را تحمل کند تا زمانی که انتقام بگیرد.

در جنگ صفین شخصی وارد خیمه ی علی(علیه السلام) شد و گفت: در سپاه دشمن هم مثل سپاه ما اذان گفته می شود. من دچار تردید شده ام، آیا می خواهم مسلمان بکشم؟

حضرت فرمودند: برو عمار یاسر را ببین. عمار در پاسخ آن مرد چنین گفت: صاحب پرچم سیاه، در سپاه دشمن عمروعاص است و از زمان پیامبر تا کنون مرکز آن پرچم همانجا بوده است، پرچم ما در مرکز توحید و پرچم آنها در مرکز شرک است.

بنی امیه برای انجام مقاصد پلیدشان از شیوه های مختلفی استفاده کردند:

1- جعل احادیث نبوی مانند«من فارق الجماعة فاقتلوه» که براساس آن حسین(علیه السلام) را کشتند.

2- تشکیل گروههایی که خطا کاری های بنی امیه را در نظرمردم درست جلوه دهند. به طور مثال: بنی امیه شراب خوار بودند ولی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شراب نمی نوشیدند. بنابراین بنی امیه گروهی به نام”مرجئه” را تشکیل دادند که یک اعتقاد کلامی است.

بدین معنی که اعمال هیچ دخالتی در ایمان ندارد، یعنی هرکس بگوید:«لااله الا الله» حتی اگر زنا هم کند و یا شراب بنوشد یا مرتکب هر عمل زشت دیگری هم شود، قطعا به بهشت خواهد رفت.

امام حسین (علیه السلام) در کربلا در تمامی خطبه ها و سخنرانی هایشان مردم را آگاه می کردند که اصول بنی امیه اشتباه و از پایه و ریشه باطل است. لیکن آنان موقع سخنرانی حضرت کف می زدند و سوت می کشیدند تا صدای حضرت به گوش کسی نرسد.

با این حال حضرت می فرمودند: ساکت باشید، تا حداقل حقی که به گردن من دارید را ادا کنم.

حضرت ایراد سخن را به منزله ی حق می داند.

آیة الله میانجی(ره) می فرمایند:”امام حسین(علیه السلام) حتی زمانی که بر گلوی مبارکشان خنجر گذاشته بودند، خطبه می خواندند”

حضرت بعد ازشهادت حضرت عباس(علیه السلام) هم خطبه ای غرّا ایراد فرمودند، اما مردم سر و صدا ایجاد کردند، تا اینکه حضرت فرمودند:«ملئت بطونکم من حرام»[22] “شکم هایتان از حرام پر شده است” و همین لقمه های حرام آنان را امام کش و قاتل گردانید.

.«الکسب الحرام الکسب الحرام..فی الذریة»[23] “نتیجه ی کسب حرام در نسل مشخص می شود”

بزرگترین اشتباه تاریخ!

بزرگترین اشتباه درصدراسلام این بود که مردم در اصول اساسی، به خطا رفتند و دومین اصلی که به انحراف کشیده شد، معنای امامت بود که آنان خیال می کردند که امامت یعنی متصدی احکام ظاهری.

«الامامة ریاسة عامة فی امورالدین والدنیا»[24] “امام دارای ولایت و سرپرستی عمومی در اوامر و نواهی دنیوی و اخروی است”

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:«نحن و الله لاسماء الحسنی» [25] “به خدا قسم که اسمای حسنای خداوند متعال، ما اهل بیت هستیم”

مشکل اهل سنت این است که معنای برخی از احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را نفهمیدند. مثل اینکه حضرت فرمودند:«الخلفاء بعدی إثنی عشر»[26] “خلیفه ها بعد از من دوازده نفرند”

پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خلفای راشدین چهار عدد شدند، ولی این عدد با تعداد خلفای آنان نیز تکمیل نشد و بعد از بنی امیه نیز بنی عباس روی کار آمدند و حدود پانصد سال بدتر از بنی امیه حکومت کردند، اما در مجموع نتوانستند معنای روایت را بفهمند که تعداد ائمه معصومین (علیهم السلام) دوازده عدد است.

علت اینکه به امام حسین(علیه السلام) خارجی گفتند، بر مبنای اصول بود. کلمه ی خوارج بار معنایی و حکم فقهی دارد، یکی از معانی آن این است که نباید امام حسین(علیه السلام) را دفن کنند.

وقتی اهل بیت حسین(علیه السلام) را وارد کوفه کردند فردی از بالای پشت بام چنین گفت:«من أساری ایّ بلدأنتنّ؟» “شما اسرای کجا هستید؟”

حضرت زینب(سلام الله علیها) که در کوفه شخصیت شناخته شده ای بودند، در حالی که سر به زیر انداخته بودند، فرمودند:«من أساری آل محمد» “از اسیران آل محمد”

حکم این بود که می توان اسراء خارجی را دزدید، در صورتی که آنها اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بودند.

هویت شیعه…

در تاریخ چند مورد در شکل گیری هویت شیعی بسیار موثر واقع شده است.”هویت یعنی ما به الانفکاک یعنی ما به التمییز”[27]

اینکه انسان از انسان دیگر جدا می شود، به خاطر هویت اوست. شخصیت انسان وابسته به همان عناصر هویتی است.

تلاش دنیا بر این است که عناصر هویتی کاذب در اختیار انسان بگذارد و انسان ها را رو در روی هم قرار دهد و باعث شود که بشر از نظر عاطفی و روانی دچار خلا شود.

روزگار، روزگار بی هویتی است. به طوری که حدود 250 کانال هوایی برای تعریف و تمجید ادیان خود ساخته و پرداخته است و کانال های بی شماری با اندیشه های ناسیونالیستی، تحلیگر هویت شده اند. این امر در کشور ما که از تعدد قومیتی برخوردار است، بیشتر قابل تأمل است.

بزرگترین ظلم این است که بین انسان ها مرزبندی کنند. مثلا کرد ادعا کند، که من وارث نژاد سومری هستم و از طرف دیگر عرب ادعا کند، من وارث نژاد سامی هستم و هر کس به ملیت و نژاد خویش تفاخر کند.

تفاخر زمانی اتفاق می افتد که تفوّقی انجام شود. تفوّق نیز زمانی اتفاق می افتد که تاریخ جعل شود،شخصیت ها جعل شوند، والّا خون با خون هیچ فرقی ندارد و نام این کار را جز جنون نمی توان نهاد، که گفته شود؛ نژاد آریایی یا نژاد سامی من با نژادهای دیگر فرق دارد.

امروزه دنیا برای چنین مسائل بیهوده ای فلسفه بافی می کند. پس شیعه نباید میدان را خالی بگذارد.

هویت جوان شیعی با چه چیزی مشخص می شود؟ چرا باید یک جوان شیعی مجذوب عناصری شود که مادرزادی است؟ زبان، ابزاری برای تفهیم و تفهم است و جای ابزار در جعبه ی ابزار است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو خادم داشتند که یکی از قبطیان و دیگری از نبطیان بود. روزی که این دو خادم با یک دیگر دعوا و مشاجره می کردند و هر یک نژاد خود را به رخ دیگری می کشید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عصبانی شدند و رو به آن دو نفر گفتند:نه تو نبطی هستی و نه تو قبطی، بلکه هر دو محمدی هستید.

اندیشه ی ناسیونالیستی دنیا را ویران کرد، طوری که باعث ایجاد دو جنگ جهانی شد. اینکه یک شیعه به دنبال چنین اندیشه های منسوخی باشد، اشتباه بزرگی است.

“شمر” برای اینکه جریان قوم گرایی را زنده کند، به کربلا آمده بود و هنگامی که حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام) را صدا می کرد، فریاد زد:«أین بنوأختنا؟»”خواهرزاده ی ما کجاست؟”حضرت عباس(علیه السلام) در جواب او شرمگین شده، سر به زیر انداخت. ولی امام حسین(علیه السلام) فرمودند که پاسخ او را بدهند و حضرت عباس (علیه السلام) درحالی که حیا می کردند، فرمودند: خداوند تو و هر کسی که امان نامه را نوشته و آن را فرستاده، لعنت کند.

هویت جوان شیعه

چگونه هویت جوان شیعی را تعریف کنیم؟ در یکی از کانال های ماهواره ای در تبلیغات سوء خود نسبت به شخص بنده چنین می گویند، که من هویت جوان آذربایجانی را نفهمیده ام، هویت جوان ترک و آذری این نیست که بگوید: “یا حسین و یا ابالفضل”. بلکه هویت او این است که آلات موسیقی را به دست گرفته و آن را بنوازد.

آنها در خصوص هویت زن شیعه ترک چنین میگویند: هویت زن این نیست که کیسه ای(چادر) را به سر و روی خود بکشد و خود را از دید همه مخفی کند، بلکه هویت ترک ها این است که زن و مرد مختلط شده و در پارتی های شبانه شرکت کنند و همین طور فحش پشت سر فحش به ما می دهند.

اصول اساس هویت شیعه!

هویت شیعه از سه اصل تشکیل شده است:

1- غدیر

2- عاشورا

3 – انتظار

هر سه مورد، اصیل ترین هویت شیعی را تشکیل می دهند و نقطه ی اشتراکی که این سه اصل دارند باعث شده است تا شیعه در طول تاریخ به یک گروه عصیان گر در برابر حاکمان خود سر، تبدیل گردد.

چرا خون شیعه ریخته می شود؟

شیعه تنها گروهی است که در برابر کسانی که خیال می کنند سخنانشان، سخنان خداست و حدود آنها سایه ی خداست و کسانی که خیال می کنند، باید تمام عالم در برابر کارها و اعمال آنها سکوت کنند، قد علم کرده است.

حکّام جور هر جا شیعه ای یافته اند، او را به خاک و خون کشیده اند. بحث در این است که آیا این مسائل مخصوص شیعه است یا سیره ی پیامبر یا اینکه امیرالمؤمنین برای خود اصول جدیدی را پدید آورده است؟ حضرت در این خصوص می فرمایند:«إنّی حاملکم علی من منهج نبیّکم»[28] “من چیز تازه ای نیاورده ام، بلکه شما راه را گم کرده اید”

اگرچه اسم شیعه را “رافضی”[29] گذاشتند اما شیعه راه را رافض نکرده است، بلکه گمراهان باید راه را، پیدا کنند.

علت خونریزی و قتل عام شیعه در تاریخ چیست؟ چرا هویت شیعه به او اجازه نداد که تسلیم شود؟ و به  تعبیر “إبن أبی الحدید” که چرا خون شیعه در تاریخ ریخته شد؟

«فلم یزل یقطرالسیف من دمائهم»[30] “در هر دوره خون شیعه با تعداد و عده ی کم، ولی با دشمنان زیاد ریخته شد”

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عصاره ی تمام انسان هاست که می فرماید:«إنی بعثت لأتمّم مکارم الأخلاق»[31]”مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل کنم.”

اگر شاهان نالایق بر جایگاه پیامبر بنشینند، مثل بنی امیه و بنی عباس دیگر نباید از مکتب و اخلاق و دین انتظاری داشت و تلاش صد و بیست و چهار هزار پیامبر بر باد می رود.

چرا زیارت وارث برای امام حسین(علیه السلام) وارد شده؟ زیرا ایشان وارث تمامی پیامبران است.

زیاد بن أبیه ازشیعیان علی بن أبی طالب (علیه السلام) بود و همه ی شیعیان را می شناخت، وقتی معاویه او را بر کوفه مسلط کرد و بصره را نیز به کوفه ملحق کرد، این ملعون چه خون هایی را که به ناحق از شیعه نریخت! چه تعداد از آنها را بر درختان خرما به دار آویخت! و بسیاری را هم زنده به گور کرد. امام شیعیان را هم زنده زنده، دفن کرد.

چگونه می توان امام شیعه را زنده زنده دفن کرد؟

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:«نحن الموؤدة»”ما را زنده زنده، دفن کردند”

در صحیح مسلم وقتی نوبت به نقل حدیث از امام صادق(علیه السلام) می رسد چنین می گویند:«فی النفس من الصادق شیء»”یعنی در وجودم نسبت به امام صادق(علیه السلام) چیزی هست” یعنی اینکه حتی امام صادق(علیه السلام) را در حد و اندازه ی یک راوی ساده و عادل هم نمی دانند و این چنین امام را دفن می کنند.

امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:«قطعت شیعتنا بکل بلدة و قطعت الأیدی والأرجل»[32] “در هر شهر شیعیان ما به قتل رسیدند و دست ها و پاهای آنها بریده شد.”

اینکه بعضی ها هنگام رفتن به کربلا شعارمی دهند:

«لو قطع ارجلنا واليدين نتيك سحفن سيدي يا حسين»

“اگرچه دست و پایمان قطع شود، با وجود ضعف نیز نزد تو خواهیم آمد” چیز تازه ای نیست و از قدیم وجود داشته است.

حضرت می فرمایند:«علی الظنّ» آن همه کشت و کشتار را فقط به گمان اینکه فلانی شیعه است، به راه انداختند.

«و كان من يذكر بحبّنا والانقطاع إلينا سجن أو نهب ماله ، أو هدمت داره »[33] “هرکسی که به داشتن محبت نسبت به ما اهل بیت، متهم شد به زندان افتاد و مالش به غارت رفت و خانه اش ویران شد”

دستورالعمل معاویه به فرمانداران خویش این بود که هر کجا شیعه ای یافتید، حقوق او را قطع کنید و خونش را پایمال کنید. چرا خون شیعه به ناحق ریخته شد؟ مگر اعتقاد شیعه چه بود؟ و چه خطری داشت؟ همه ی اینها باید معلوم شود.

خلفای بعدی هم همچون معاویه خون شیعه را ریختند تا جائیکه “منصور دوانیقی” شیعیان را در کاخش زنده به گور می کرد. به طوری که  معاویه “حجربن عدی” را دستگیر کرده و عمدا او را به “زیاد بن ابیه” تحویل داد و به زیاد دستور داد:«أقتلوه شر قتلة» “او را به بدترین وضع ممکن به قتل برسان” و زیاد نیز او را در کاخش زنده زنده، دفن کرد.

علت اینکه یکی ازخیابان های بغداد “شارع منصور” نامیده شده، این است که صدام ضد شیعه و یک ناسیونالیست بسیار افراطی، عرب بود.

چون شیعه موالی ایران بود، هر کجا را که در آن اثری از ایران و ایرانی بود، از بین می برد.

داماد صدام در حالی که بر روی تانک نوشته بود:«لا شیعة بعد الیوم» “از امروز به بعد دیگر شیعه ای نخواهد بود”، وارد شهر بغداد شد.

منظور صدام از واژه منافقین در سخنرانی هایش شیعیان بودند.

مسئله امامت

علت این همه خونریزی به هویّت شیعه بر می گردد که نخستین موردِ آن، مسئله ی امامت است که در غدیر اعلام شد و دومین موردِ آن، به سیره ی امام علی (علیه السّلام) بر میگردد.

غدیر، شیعه را مانند شمشیر برنده ای درمقابل رهبران ناصالح قرار داد. ذات امامت، مقتضی ِعصیان شیعه می باشد. امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْعَامِلَ بِالْكِتَابِ الْقَائِمَ ِالْقِسْط»[34] “امامت یعنی رهبریّت صالح؛ و ریاست دین و دنیا”

مسئله ی امامت، جوهره ی دین و باطن تمام احکام است. حضرت علی علیه السّلام فرمودند:«أنا صلاة المؤمنین و صیامهم»[35] (مشارق أنوار، ص 171 و الاربعینات، ص: 38) “من نماز و روزه ی مؤمنان هستم”

اقتضای رهبریت صالح این شد که شیعه به تمامی حکومت ها به دیده ی حکومت غصبی نگریسته و معتقد به این شود که هر کسی که در رأس حکومت باشد یا باید معصوم باشد یا “مأذون مِن قِبل المعصوم” بوده و از جانب معصوم به او اذن داده شده باشد و لذا هر شیعه ای که در طول تاریخ به سِمَت استانداری یا فرمانداری منصوب گردیده است، ابتدا از معصوم (علیه السّلام) اجازه می گرفته است.

اهل بیت (علیهم السلام) به شیعیان خود آموخته بودند که غیرِ معصوم طاغی است و به فرموده ی قرآن باید به تمامی طاغوت ها کافرشد «وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ‏ …»[36] امام حسین (علیه السّلام) در زمان خود معاویه در خطبه ای که در منا ایراد فرمودند، معاویه را طاغیة خطاب کردند.

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ هَذَا الطَّاغِيَةَ- قَدْ صَنَعَ بِنَا وَ بِشِيعَتِنَا مَا قَدْ عَلِمْتُمْ- وَ رَأَيْتُمْ وَ شَهِدْتُمْ وَ بَلَغَكُمْ»[37]

اینجا بود که امامت، به مسأله ای خطرناک تبدیل شد.

“جناب آقای شهرستانی” که یکی ازمتعصّبین اهل سنّت است، در کتاب المِلـَـل و النِّحَـل، چنین می نویسد:«ما سلّ سیف علی القاعدة الدینیة کما سلّ علی الامامة» “آن گونه که بر امامت شمشیر کشیده شده است، بر هیچ چیز دیگری شمشیر کشیده نشده است”

بشریّت مِلک من و شما نیست؛ بلکه ملک و امانت خداست و مالک در ملک و امانت تصرف می کند. مالک کسی است كه تار و پود شیء در دست او باشد.

طبیعتِ آتش، سوزاندن و طبیعتِ آب، غرق کردن است؛ امّا اگر خداوند دستور دهد که آتش خاموش شود و یا آب غرق نکند، دیگر آتش نمی سوزاند و آب نیز غرق نمی کند؛ «… بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ …»[38] هم چنان که یونس (علیه السّلام) از غرق شدن نجات یافت.

داستان اسماعیل و ابراهیم (علیه السلام) نیز شبیه همین مثال است؛ خاصیتِ چاقو، بریدن است؛ امّا به فرمان خداوند، چاقو سر اسماعیل (علیه السّلام) را نبرید و ابراهیم (علیه السّلام) آن را به صخره ای پرتاب کرد و چاقو در صخره فرو رفت و ابراهیم (علیه السّلام) را شگفت زده کرد.

از چاقو ندا آمد:«الخلیل یأمرنی و الجلیل ینهانی»[39] “خلیل(ابراهیم) می گوید بـِبـُرّ و جلیل(خدا) می گوید، نـَبـُرّ”

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای

نَبُرَّد رگی تا نخواهد خدای(حکیم نظامی گنجه ای)

مبنا و فلسفه ی حکومت در اسلام این است که هر کسی نمی تواند مالکِ بشریّت باشد؛ اگر در جامعه شخص افضلی وجود داشته باشد، در آن صورت حتّی عالم عادلی که فاضل هم است، نمی تواند حکومت کند.

سیره علی (علیه السلام)

دومین مورد سیره ی مبارک امام علی (علیه السّلام) است که حضرت، اصل امامت را به صورت عینی پیاده کردند. این در حالی بود که مقصود امام، حکومت نبود؛ بلکه حضرت می خواستند با تصویر سازی اصول، نحوه ی حکومت را آموزش دهند.

به این ترتیب امام (علیه السّلام) بعد از خود نسلی معترض (شیعه) را به جای گذاشت و به همین علّت معاویه به سبّ و دشنام آنان تن داد و در نهایت شیعیان او را، به قتل رساندند.

خلیفه ی سوم – عثمان- ازسوی مردم متّهم به تصرف در بیت المال شد و آن قدر مورد اعتراض قرار گرفت، که غضبناك شد و گفت:« لَنَأْخُذَنَّ حَاجَتَنَا مِنْ هَذَا الْفَيْ‏ءِ وَ إِنْ رُغِمَتْ أُنُوفُ أَقْوَامٍ …»[40] “من تا جائیکه دلم بخواهد، از بیت المال أخذ خواهم کرد ولو اگر بینی بعضی ها به خاک مالیده شود!”

علی (علیه السّلام) برخواست و فرمود: « إِذًا تُمْنَعُ مِنْ ذَلِكَ وَ يُحَالُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ» “در آن صورت از آن منع خواهي شد و در مقابل تو و خواسته ات خواهند ايستاد”

دراین موقع پیرو خطِّ امامت -عمّار یاسر- بلند شد و گفت:« فَقَالَ عَمَّارٌ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنْ أَنْفِيَ أَوَّلُ رَاغِمٍ مِنْ ذَلِكَ» ” پس خدا را شاهد می گیرم که در این صورت اوّلین بینی ای که به خاک می مالی، بینی من باشد!” (یعنی نخستین کسی که در مقابل تو و خواسته ات خواهد ایستاد، من هستم.) و این خطّ امامت بود که اگر کسی می خواست بیراهه برود، مانع او می شد.

بعد از شهادت امیرالمومنین (علیه السّلام)، معاویه در مقام خلافت گفت « الأَرْضُ للَّهِ وَأَنَا خَلِيفَةُ اللَّهِ فَمَا أَخَذْتُ فَلِي» [41] “زمین برای خداست و من نیز خلیفه ی خدا هستم!” و با این شعار، هر شیء عتیقه و گرانبهایی را از آن خود می دانست به طوری که دستور داده بود، اشیاء گرانبها را جدا کنند و بقیه بیت المال را، تقسیم کنند.

شخصی از بنی امیّه چنین نقل میکرد که:« ما غرق طلا بودیم» و شخص دیگری نیز می گفت:«با تبر طلا می شکستیم!»

معاویه در این خصوص چنین می گوید:« وَ مَا تَرَكْتُهُ لِلنَّاسِ فَبِالْفَضْلِ مِنِّي» “اگر چیزی به مردم می دهم، همه از روی لطفِ من است!”

در این هنگام صعصعة بن صوهان (از شیعیان علی بن ابی طالب) برخواست و گفت:«مَا أَنْتَ وَأَقْصَى الأُمَّةِ فِي ذَلِكَ إِلا سَوَاءٌ ، وَلَكِنْ مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ »”تو (معاویه) با کسی که در دورترین نقطه ی تمدّن اسلامی است، هیچ فرقی نداری و هر دو با هم مساوی هستید و لکن مصیبت اینجاست که هر کس حکومت کند، قـُلدُر می شود و تو از روی زورگویی این چنین می گویی”

معاویه عصبانی شد و گفت: «لَهَمَمْتُ» “من تصمیم خود را گرفته ام”.

صعصعة گفت: «مَا كُلُّ مَنْ هَمَّ فَعَلَ » “گمان می کنی کسی که تصمیم گرفت، می تواند تصمیمش را عملی کند؟”معاویه گفت:« قَالَ: وَمَنْ يَحُولُ بَيْنِي وَبَيْنَ ذَلِكَ؟»”چه کسی می تواند جلوی مرابگیرد؟”

صعصعة گفت: «الَّذِي يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ»”همان کسی که بین انسان و قلبش حائل است، بین تو و انجام تصمیمت حائل خواهد شد و نخواهد گذاشت که تصمیمت را عملی کنی!”

طه حسین[42] پس از نقل این دو داستان چنین می گوید:”علی هذه السیاسة سفطت الشیعة”همین سیاست و روش باعث شد که خون شیعه ریخته شود.

این، سیره ی علی (علیه السّلام) است. همین سیره و امامت بود که راه را به شیعه نشان داد.

شیعه، ما بین دو حدِّ تاریخی عدالت قرارگرفته است: عدالت علی (علیه السّلام) و عدالت صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) «يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»[43] همین دو امر در طول تاریخ باعث ورود سیل عظیم جمعیت به مذهب شیعه بوده است.

زمانی که علی (علیه السّلام) خلافت را به دست گرفتند در روز دوّم، خطبه ای ایراد فرمودند و تغییراتی بنیادین ایجاد کردند. اولین کار ایشان این بود که تمامی دفاتر ریاست را به آتش کشیدند و جمع کردند. زمانی که علّت این کار را از علی (علیه السّلام) جویا شدند، ایشان فرمودند: اگر متّقی هستید و یا جهاد کرده اید، مزدتان را از خدا بخواهید!

حضرت فرمودند: فقط یک پرچم وجود دارد و آن پرچم کعبه است؛ هرکس طرفدارِ این پرچم است، نزدِ ما حقّی دارد.

سه درهم به طلحه و سه درهم به زبیر و سه درهم نیز به أمّ هانی (خواهرشان) دادند؛ در حالی که این نوع تقسیم عادلانه سبب ِاعتراض ایشان شد. عدالت علی (علیه السلام) یعنی این! عدالتی که در کار حکومت نه فامیل و نه دوست و نه دشمن می شناسد.

كل يدعي وصـلاً بليـلا

و ليـلا لا تقــر لهم بـذاك

همه مدّعی عشق لیلا هستند؛ ولی لیلا آن ها را نمی خواهد!)

امّ هانی فریاد زد و گفت: مرا با کنیزم یکسان گرفته ای؟ حضرت فرمودند: من در قرآن فرقی بین اولاد اسحاق و اسماعیل ندیدم!

زنی عرب نزدِ حضرت آمد و گفت: آیا مرا با عجم یکی دانسته ای؟

حضرت به او فرمودند: برو و دو مشت خاک بیاور، آن زن دو مشت خاک آورد، حضرت فرمودند: من فرقی بین این دو مشت خاک نمی بینم!.

مالک به حضرت گفت: یا علی! این چه عدالتی بود که همه را فراری داد؟

علی (علیه السّلام) فرمود: ای مالک! می ترسم ازاینکه در آن دنیا خدا به من بگوید این چه عدالتی بود که برقرار کردی؟ و ادامه داد: «وَ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ اللَّهِ غَداً أَحْسَنُ الْجَزَاءِ وَ أَفْضَلُ الثَّوَاب»[44] “در آخرت برای متّقین نزد خداوند بهترین پاداش و نیکوترین ثواب است”

و نیز حضرت فرمودند: مگر پیامبر ابتدای بعثت تنها نبودند؟ چگونه خداوند ایشان را تکثیر کرد؟ نهایتش این است که من نیز تنها خواهم ماند.

روزی به امام علی (علیه السّلام) گزارش دادند که “إبن حرمة” (مسئول بازار اهواز) به بیت المال خیانت کرده است. حضرت بلافاصله نامه ای به استاندار نوشته و دستور دادند که هرگاه خیانت “إبن حرمة” بر تو آشکار و محرز گردید، او را از کار برکنار کن و به زندانی بیفکن و مردم و سایر کارگزاران را از کار او آگاه کن. مبادا در این امر غفلت کنی که اگر بدانم در انجام وظیفه ات کوتاهی کرده ای، شدیداً با تو برخورد می کنم.

روز جمعه إبن حرمة را آزاد کن و سی و پنج ضربه شلاق به او بزن و او را در بازار بگردان تا هر کس حقّی دارد، از او بگیرد و دوباره دستش را ببند و او را با ذلّت به زندان بیفکن و پاهایش را ببند؛ هر کس برای او غذا و لباس آورد، منعی ندارد؛ ولی نگذار کسی با او حرف بزند و راه حیله و فرار کردن را به او بیاموزد. بگذار همه ی زندانیان از هوای آزاد استفاده کنند؛ ولی مگذار إبن حرمة حتّی از هوای آزاد استفاده کند؛ چون دست ِاو به بیت المال آغشته است. فقط در حال مرگ بگذار از هوای آزاد استفاده کند. این است عدالت علی (علیه السّلام).

امام علی (علیه السّلام) با همین کارها هویّت شیعه را به تصویر کشید.

کربلا شیعه را تشجیع کرد؛ تراث عاشورا به شیعه هویّت بخشیده و ما نیز با همین هویّت، دین و دینداری را تصویر می کنیم.

(شماره 12)

دشمنان حسین(عليه السلام)

دشمنان حسین(عليه السلام) به سه دسته تقسیم می شوند:

اولین دسته کسانی هستند که بدن مبارک حضرت را پایمال کردند 1

2.دومین دسته کسانی هستند که خواستند آثارحسین(عليه السلام) را نابود کنند. کسانی که قبر حسین(عليه السلام) را شخم زدند و از عزاداری کردن برای حسین(عليه السلام) جلوگیری کردند.

3.سومین دسته دشمنانی هستند که می خواهند امام حسین(عليه السلام) را در سال61 هجرت، دفن کنند و ایشان را در عزاداری و یادبود حفظ کنند.

فصل سوم : حماسه عاشورا

پیش بینی امام حسین(علیه السلام) در خصوص واقعه کربلا

1. امام حسین (علیه السّلام) در سه مکان خبر از شهادت خویش می دهند:

«قلوبهم معک سیوفهم علیک» زمانی که حضرت از مکّه به سمتِ کربلا خارج می شدند، فرزدق را در راه می بینند و به او می فرمایند: «ماالخبر؟» چه خبر؟

او گفت:«کوفیّون قلوبهم معک و أمّا سیوفهم علیک»[45] ” دل های کوفیان با توست و امّا شمشیرهایشان بر علیه توست!”

امام به فرزدق می گوید :«بنی امیّه مرا خواهند کشت».

در روز هشتم ذی الحجّه هنگام طواف وقتی حضرت متوجه می شوند، عده ای با شمشیرهایی که در زیر لباس هایشان پنهان کرده اند، درصددِ سوء قصد به جان ایشان هستند، سریعاً از حرم دور می شوند تا خونی در حرم امن الهی ریخته نشود و حرمت حکم الهی یعنی “ریختن خون در نزدیکی خانه ی خدا” شکسته نشود.

حضرت در کربلا از تشییع پیکر فرزندش خودداری می کنند؛ چرا که تشییع پیکر فرزند بر پدر مکروه است. حضرت این چنین به احکام الهی توجه دارند.

2. دومین پیش بینی زمانی است که امام به محمد حنفیّه نامه نوشتند، که بنی امیّه مرا خواهند کشت؛ ولی خون من آنها را به روزِ سیاه خواهد نشاند.

3. سوّمیّن پیش بینی زمانی است که به جز بانوان هیچ یک از یاران حضرت باقی نمانده بود که حضرت به آنان فرمودند: لباس هایتان را تعویض کنید و زیور آلاتِ خود را بردارید؛ من هم درعوض به شما مژده ای می دهم. حضرت فرمودند که بعد از کشته شدنم توسط بنی امیّه خون من آنها را ذلیل خواهد کرد.

یزید بعد از آن واقعه، عمرِ کوتاهی داشت و حتی پسرش نیز چهل روز بعد از مرگ وی، به جای خواندن خطبه، پدرش یزید را لعنت کرد.

عرفان امام حسین (علیه السّلام)

از مصیبت و شجاعت و نهضت و حماسه ی حسین (علیه السّلام) بسیارسخن به میان آمده است؛ ولی از عرفان حسین (علیه السّلام) چیزی گفته نشده است. پیروان عرفان های کاذب باید از منظر عرفان به حسین (علیه السّلام) بنگرند؛ ابتدا باید دید که حسین (علیه السّلام) در چه مقامی است؟ و پس از آن، باید به چگونگی پیدایش کربلا نگریست؟

کسی که می خواهد سیر و سلوک إلی الله داشته باشد، باید صد منزل طی کند؛ در طی یک یا دو روز، انسان ساخته نمی شود!

شخصی به حضرت آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) گفت: یک سال است که تلاش می کنم،امّا به جایی نمی رسم؟

حضرت آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) در پاسخِ آن شخص فرمودند: هنوز که بیست سال نشده، شده؟!

بدن و روح انسان باید بزرگ شود و کوچک نماند.

همه اندرز من به تو این است

که تو طفلی و خانه رنگین است

در روایت وارد شده است که در دوران آخر الزمان، کودکان ریاست خواهند کرد؛ منظور روایت، کدام کودکان هستند؟

آنچه در عرفان مطرح است، این است که انسان از لحاظ جسمی زمانی به بلوغ می رسد که از او منی خارج شود؛ ولی از جهت روحی زمانی بالغ می شود که انسان از منی خارج شود نه منی از انسان! یعنی اینکه منیّت از انسان خارج شود و پیوسته نگوید: من! من! من!….

بالغ کیست؟ و به چه کسی بالغ می گویند؟ به امثال امام خمینی (رحمة الله علیه) که فرمودند:

نیستم نیست که هستی همه در نیستی است

هیچ! که در هیچ نظر فرمایی

آیا انسان با این “هیچ” سخن می گوید؟ نه! ولی خداوند با این هیچ در قرآن سخن گفته است! گاهی او را نصیحت می کند؛ گاهی از او عصبانی می شود؛ گاهی او را بشارت می دهد؛ گاهی او را تشویق می کند و گاهی نیز او را نوازش می کند.

برای رسیدن به بلوغ باید صد منزل طی شود: اوّلین منزل «یقظه» است و آخرین منزل «توحید» است. نحوه ی طی کردن این منازل به صورت ترتیبی است و تا منزلی طی نشود نمی توان واردِ منزل بعدی شد.

با طی شدن این منازل است که قلب و روح و آرزوی انسان بزرگ می شود.

از مرحوم آیت الله قمشه ای پرسیدند: آرزویتان چیست؟ (برای شناختن کسی باید دید که آرزویش چیست؟) ایشان گفتند: آرزویم این است که در کنار حوض کوثر با امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) نهج البلاغه بخوانم.

وحدت و تسلیم مطلق

پس از طی این منازل به منزل توحید می رسید که این منزل، آثاری به دنبال دارد، توحید چیست؟

توحید این نیست که خدا را یکی بدانید، توحید این است که با خدا یکی باشی!

نشانی داده اند اهل خرابات

که التّوحید إسقاط الإضافات

«اضافات» یعنی نسبت ها. یعنی اینکه انسان نگوید: خانه ی من! علم من! ماشین من! شعر من و… باید از اینها جدا شد. توحید یعنی اینکه انسان همه ی نسبت دادن ها به خود را حذف کند.

خداوند عزّ و جلّ می فرماید:«اَلْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي‏»[46] “همه چیز مال خداست؛ بزرگی نیز از آن ِخداست”

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:«إنّما یقول أنا،من یقول أنا الجبّار، أنا القهّار»”أنا (من) را کسی می گوید که جبار و قهار است”

اوّلین نشانه ی توحید، وحدت است به این معنی که خداوند ببیند نه انسان! خداوند بشنود نه انسان! خداوند تصرّف کند نه انسان! آیا می توان به چنین مقامی برسیم که چشم و گوش خدا در زمین باشیم. همچنانکه درخطاب به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) می گوییم:«السّلام علیک یا عین الله، یا من نظره إلی سدرة المنتهی» “سلام بر تو ای چشم خدا! ای کسی که با یک نگاه سدرة المنتهی را می بینی!”

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: صف های نماز جماعت را درست و مرتّب کنید؛ من در حین نگاه کردن به جلو، عقب را هم می بینم!

برو بفروش این چشمی که داری!

که در دیدن ندارد استواری

یکی چشمی دگر بی غشّ و بی عیب

به دست آور برای دیدن غیب

باید چشم و گوش و قلب و همه ی اعضاء این چنین باشد. قلب نیز باید قلبی باشد که بزرگ شده باشد.

دل گر به مذهبت به جز این گوشت پاره نیست    قصّاب کوی به ز تو داند بهای دل!

خداوند متعال می فرماید:« الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ … »[47] “قلب، حرم خداست.”

پس اوّلین علامت توحید این است که خدا ببیند و بشنود و تصمیم بگیرد؛ و این همان مقامی است که حسین (علیه السّلام) به آن رسیده است که در دعای عرفه می خواند:« اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ لى عَنْ تَدْبيرى وَ بِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارى »[48]”خداوندا مرا با اراده و تدبیرت از اراده و تدبیر خود بی نیازفرما!”

در کربلا هم همین وحدت موج می زند. زمانی که حضرت علی اصغر (علیه السّلام) در آغوش امام حسین (علیه السّلام) در خون غوطه ور بود، امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّه‏»[49] “خدایا! این برایم آسان است، چون در مقابل چشمان توست!”

امّا در لشگر مقابل، اثری از توحید نیست. حضرت زینب (سلام الله علیها) بر روی تلّ زینبیّه فرمودند:«أمان موحّد فیکم» “درمیان شما موحدی نیست؟”

امام حسین (علیه السّلام) هنگامی که از روی اسب به زمین می افتاد، دعای قربانی را خواندند: «بسم الله و بالله» حسین (علیه السّلام) ابتدا چنین فرمودند: بسم الله و سپس کلمه ی اسم را که بین باء و الله فاصله انداخته است را حذف کردند.

“توحید در این جمله موج می زند!”

امام علی (علیه السّلام) هنگام طواف در کنار کعبه مردی را دیدند که به دختری نگاه می کرد؛ حضرت به خاطر آن کار به آن مرد سیلی زدند؛ آن مرد نزد عمر از حضرت علی (علیه السّلام) شکایت کرد؛ علی (علیه السّلام) فرمودند: چون آن مرد در کنار کعبه حرمت را حفظ  نکرد، به اوسیلی زدم؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: «لَا تحُلُّواْ شَعَائراللَّهِ »[50] “شعارهای الهی را حلال نکنید”

عمر در جواب شکایتِ آن مرد گفت: «رأتک عین الله و ضربتک ید الله» “تو را چشم خدا دید و دست خدا زد!”

علی (علیه السّلام) چشم و دست خدا در زمین است.

امام حسین (علیه السّلام) می فرمایند: «إلهی رضی برضاک و تسلیما لأمرک» به چه دلیل امام حسین (علیه السّلام) واژه ی تسلیم را به کار برده اند؟

بسیاری از منازل مربوط به این صد منزل هستند که با رسیدن به منزل توحید، معنایشان از بین می رود؛ یکی از آن منازل، «تفویض» است. تفویض یعنی واگذار کردن.

تحت هیچ شرایطی در کربلا، امام حسین (علیه السّلام) خود را به خدا واگذار نکردند؛ نفرمودند:”خدایا! خود و خانواده ام را به تو می سپارم!”

معنای تفویض این است که هنوز چیزی نزد خود داری؛ پس تفویض مرتبه ی پایینی است.

منزل “توکّل”، یکی دیگر از آن منازل است.

توکل یعنی وکیل گرفتن. یعنی خدایا! تو را وکیل می گیرم. یعنی اینکه خدایا! خود مالک هستم و تو را وکیل می گیرم. مالک بودن یعنی تار و پود چیزی را دردست داشتن. حال آنکه تسلیم یعنی برای خود چیزی متصورنیستم و مالک من و علی اصغر و خانواده و همه و همه، تنها خداست.

نشانه ی دیگر وحدت این است که تعلق نباشد.

امام حسین(عليه السلام) بعد از دفن کردن حضرت علی اصغر(عليه السلام) دامن خود را تکان دادند، بدان معنا که دیگر هیچ تعلق و وابستگی نمانده است و همه چیزش را فدا کرده است.

کربلا مصداق استجابت این دعای حضرت بود:«إلهی حقّقنی بحقائق التّوحید»

حضرت آیت الله بهجت(رحمة الله علیه) می فرمایند: امام حسین(عليه السلام) حتی دین و سنت، اهل سنت را هم حفظ کرده است”

در دعای شهدای کربلا چنین می خوانیم: «السلام علیکم أیّها الذابّون[51] عن توحید الله »

” سلام بر کسانی که از حریم توحید دفاع کردند”

شخصی از حضرت سجّاد(عليه السلام) پرسید: آیا شما پیروز شدید یا یزید؟ حضرت در جواب فرمودند: در هنگام اذان گوش کن، آن وقت خواهی فهمید.

در اذان می گوییم: «أشهدأن لا إله إلّا الله، أشهد أنّ محمّداً رسول الله، أشهدأنّ علیّا ولی الله» ولی آنها که نمی گویند. یعنی اگر کربلا نبود، توحید و رسالت نبود.

فصل چهارم : آثار و برکات عاشورا

ثار الله به چه معناست؟

ثار، به خونی می گویند که انتقامش گرفته نشده است. چه بسیارند خون هایی که انتقام آنها گرفته نشده است! اما این خون با خون های دیگر متفاوت است. این خون، همان خونی است که قادر است عالم اسلام را از انحرافات کلّی حفظ کرده و دور نگه دارد.

اینکه به امام حسین (علیه السّلام) ثارالله می گویند، به چه معناست؟ بعضی می گویند که این اضافه، مثل بیت الله و روح الله، اضافه ی تشریفی است. چرا که خدا روح ندارد، بلکه صرفاً به خاطر شرافت و ارزش اوست. برخی دیگر، ثار الله را خون بها معنا می کنند.

یعنی کسی که انتقام خون حسین (علیه السّلام) را خواهد گرفت، و آن کسی نیست جز خداوند متعال است که به وسیله ی امام عصر(عجّل الله فرجه الشّریف) انتقام خون حسین را خواهد گرفت.

در فرهنگِ عرب، پرچم سرخ یعنی کسی که هنوز انتقام خونش گرفته نشده است. «أَيْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِياءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِياءِ؟ أَيْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ؟»[52] به همین علت است که پرچم حرم مطهر آقا امام حسین (علیه السّلام) سرخ رنگ است.

اگر معشوق، شخص عاشقی را بکشند، آیا عاشق به خون خواهی او برنمی خیزد؟ برای اثبات عشقِ صادقانه راه و روش خاصّی وجود دارد. آیا انتقام را باید از یزیدی که جسمش به خاک تبدیل شده، گرفت؟

آثارکربلا

1. بیداری اسلامی

امام حسین (علیه السّلام) از انحرافات کلّی جلوگیری کردند. انحرافاتی که تمام عالم اسلام را فرا گرفته بود و عالم اسلام تحت رهبریّت ناصالحِ انسانی قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقادی نداشت و آموزش دیده و تعليم يافته ی يك معلّم مسیحی بود.

حضرت توانست موجبات انقراض بنی امیّه را فراهم آورده و در جامعه، بیداری اسلامی ایجاد نماید؛ به طوری که بعد از واقعه ی کربلا شاهد قیام های متعدّدی هستیم؛ ازجمله قیام مختار.

حتّی بنی عباس هم با همین بهانه، بنی امیّه را از مسند قدرت به زیر کشاندند. شعار بنی عباس این بود که چون بنی امیّه فاجعه ای مثل کربلا را به وجود آوردند، ظالم هستند.

متوکّل عباسی به دلیل اینکه کربلا مرکز بیداری اسلامی و نیز تهدیدی جدّی و خطرناک برای سردمداران عباسی بود، آنجا را با خاک یکسان کرد؛ زیرا آنها نمی خواستند عاشورا مرکزیّت تاریخی پیداکند.

سِلفیّون (وهابیّون) که بر ضدِّ شیعه هستند و پی در پی به شیعه حمله می کنند و شیعه را با کلمه ی(الصّفویّون) و سیّد حسن نصرالله را با لفظ صفوی ماجراجو خطاب می کنند، با به کاربردن واژه صفویّه درصدد بیان این مطلبند که ایرانیان، شیعه و مسلمان نبودند؛ بلکه این صفویّون بودند که مذهب شیعه را به ایران آوردند و شیعه قبل از آن در ایران ریشه ای نداشته است! مگر می شود مردمی با زورِ شمشیر یک حکومت، به یک مسلک و مذهب بپیوندند؟ آیا پیدایش شیعه در ایران به زمان صفویه باز می گردد و قبل از آن در ایران مذهب شیعه وجود نداشت ؟ جوابش روشن است؛ عاشورا تنها عنصری بود که بر این کشور حکومت می کرد!

2. خبر از شهادت

امام حسین (علیه السّلام) شیعه را تشجیع کرد. دشمنان با دو چیز دشمنی و عناد سرسختانه دارند: که یکی عاشورا و دیگری مرجعیت است.

آیا امام حسین (علیه السّلام) برای تشکیل حکومت واردِ کربلا شد؟

امام حسین (علیه السّلام) چندین بار از شهادتِ خویش خبر داده بود؛ انسانی که از شهادت خویش خبر دارد، بی شک در صددِ تشکیل حکومت بر نمی آید.

از امام سجّاد (علیه السّلام) نقل شده است که امام حسین (علیه السّلام) یک بار در زمان خروج از مکّه و بار دیگر در شب عاشورا، سخنانی بیان نموده اند که به نحوی خبر از شهادتِ ایشان می داد. حسین (علیه السّلام) می دانست خونی که ریخته خواهد شد، خاموش شدنی نیست. حتّی بنی امیّه آگاه بودند که این خون، خونی معمولی نیست و از ریختن خون حسین (علیه السّلام) حذر می کردند؛ زیرا می دانستند این خونریزی موجبِ نابودی بنی امیّه می شود.

معاویه به یزید گفته بود:”مبادا خون حسین را بریزی!”

پس تأثیر خون، عین عقلانیِّت است و امام حسین (علیه السّلام) از روی عقلانیّت وارد کربلا شدند.

والی مدینه به إبن زیاد نامه نوشت که مبادا خون حسین را بریزی؛ زیرا ریختن خون حسین حرام است. امّا “إبن زیاد” نامه را پاره کرد و خود به عمر سعد دستور داد که حسین را بکشد؛ چرا که إبن زیاد چنین چیزی را از قبل نذر کرده بود. جای بسی شگفتی است که خود یزید بعد از واقعه ی کربلا می گوید: “خدا إبن زیاد را لعنت کند که باعث و بانی این خونریزی او بوده است”

پس از ایراد خطبه ی امام سجّاد (علیه السّلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) حتّی یک نفر هم پشت سر یزید، نماز نخواند و به او اقتدا نکرد؛ در حالی که عدالت امام جماعت، برای نماز جماعت نزد آنها (اهل تسنّن) شرط نیست؛ در واقع آنها یزید را حتّی مسلمان هم به حساب نیاوردند!

حسین(عليه السلام) نقطه ی اشتراک بین شیعه و اهل سنت

درمنابع اهل سنت، لعن یزید واجب شده است. بسیاری از روایت هایی که راجع به امام حسین(عليه السلام) و قضیه ی کربلا وارد شده است و برادران اهل سنت آنها را نقل کرده اند، برای ما شیعیان اغراق آمیز به نظر می رسد.

برادران اهل سنت نقل کرده اند: زمانی که حسین(عليه السلام) شهید شد حمره ی آسمانی نمایان گشت و آسمان سرخ شد.

همچنین آنها نقل کرده اند: هنگام شهادت ایشان از آسمان خون بارید و خیمه ها ازخون پرشدند. و در جای دیگری نقل کرده اند که سر مبارک امام حسین(عليه السلام) در کربلا، کوفه و شام بر سر نیزه قرآن تلاوت مي کرد. و نیز موقع شهادت حسین(عليه السلام) و بعد از آن دربیت المقدس هر کس سنگی برمی داشت، از زیر آن خون جاری می شد.

برادران اهل سنت نقل کرده اند: بسیاری ازمسیحیان با ديدن تلاوت قرآن حسین(عليه السلام) بر سر نیزه، مسلمان شدند.

عجیب این است که راویان این گونه روایت ها یا اهل شام هستند یا اهل بصره؟! برادران اهل سنت برای قضیه ی کربلا یک حرکت اجتهادی انجام داده اند که جای تقدیر و تشکر دارد و آن هم این است که آیا می توان یزید را لعنت کرد؟

عالی ترین پیام اسلام و امام حسین (عليه السلام) در کربلا نمایان گشت: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون‏»[53] “نه ستم مى‏كنيد و نه ستم مى‏بينيد”

فصل پنجم: فلسفه عزاداری

چراگریه می کنیم؟

سرّ این گریه کردن که یک قطره آن آتش جهنم را خاموش می کند چیست؟ آیا حسین (علیه السلام) شهید شد که ما گریه کنیم؟ پس تباکی چیست؟ حضرت می فرمایند:” اگر نمی توانید گریه کنید خود را مثل گریه کنندگان نشان دهید.”

آیا گریه می کنیم تا ثوابی ببریم؟ یا اینکه گریه می کنیم تا ما را شفاعت کنند؟ آیا این امّت برای فدایی خود گریه می کند؟

گریه کردن اوج تأثّر و ناراحتی است.

این گریه کردن به خاطر دو چیز است:

1- اعتراض             2- تعهّد

گریه برای اعتراض

این اعتراض برای چیست؟ نه تنها شیعه بلکه باید، همه عالم گریه کند.

خداوند متعال به پیامبر خود اصولی را آموخت تا یک جامعه ي آرمانی بسازد که برای همه ی جوامع بشری الگو باشد. «لِتَكُونُواْ شهُدَاءَ عَلىَ النَّاسِ«[54] “ما شما را گواه بر مردم آفریدیم”

جامعه ی آرمانی، جامعه ای است که برعهده گرفتن اصول آن جامعه ی آرمانی آن قدر سنگین و سخت است که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم)  هیچ کس جز علی (علیه السلام) را شایسته ی آن نمی بیند.

«علیّ أقواکم علی هذا الأمر» “یعنی هیچ کس به اندازه علی نخواهد توانست، چنین جامعه‌ای را بسازد و لذا او حقّ خلافت دارد”

ما برای آن گریه می کنیم که جامعه ی آرمانی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) از خلافت یزید خمّید سکّیر سر در آورد.

بنابراين کسی باید امّت اسلامی را متوجه می کرد که چنين جامعه اي مطلوب و خواسته ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) نیست؛ هیچ کس جز امام حسین (علیه السلام) در جامعه ی اسلامی آن عصر از چنان موقعیت و جایگاهی برخوردار نبود که بتواند این آگاهی را به امّت برساند؛ که حضرت ندا داد: «أنا أحقّ ممّن غیّر»[55] “جز من کسی شایسته نیست، این اوضاع را تغییر دهد”

این گریه کردن نوعی اعتراض است، چون در جامعه ی آرمانی والی و حاکم باید مانند کسی باشد که درجامعه از پایین ترین امکانات و موقعیت برخوردار است و ما با این گریه کردن به کسانی مثل یزید و شمر و… اعتراض می کنیم.

امام حسین (علیه السلام) با شخص یزید سر و کار نداشت، بلکه با شخصیت یزید سر و کار داشت.

امام حسین (علیه السلام) هم آبروی شیعه و هم آبروی اهل سنّت را حفظ کرد.

اگر امام قیام نمی کرد و کشته نمی شد، درسطح جامعه ی اسلامی این چنین جا می افتاد که یزید این شخص ملعون و شرابخوار و میمون باز- خلیفه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) است. ما نیز با گریه کردن خشم خود را از کسانی که هم فکر یزید هستند، ابراز می داریم.

جامعه ی آرمانی پیامبر پنج شاخصه دارد:

1- معرفت.

2 – عدالت.

3- عبودیّت.

4 – عشق و عاطفه ی جوشان به خدا و پیامبر و همه ی مردم.

5- امامت.

گریه برای عبور کردن

ما گریه خواهیم کرد و این گریه کردن “عبرة”[56] است.

«أنا قتیل العبرات»[57] “من کشته ي اشکهایم” و این گریه کردن باید انسان را عبور دهد و او را در تمام شئون زندگی به پیش برد.

مسیحیت به توهّم اینکه عیسی (علیه السلام) به صلیب کشیده شد، کارهای زیادی انجام داده اند، امّا ما برای انتقام خون  حسین (علیه السلام) چه کار کرده ایم؟

گریه برای تعهد

ما گریه می کنیم تا با حسین (علیه السلام) عهد ببندیم و با او هماهنگی داشته باشیم.

گریه کردن و برپا کردن این مجالس و برنامه ها برای شیعه مقصود بالذّات نیست، زیرا هم یزید و هم عمر سعد و هم اشراف کوفه برای حضرت گریسته اند.

حتّی کسانی که به امام حسین (علیه السلام) ملحق نشدند و او را از رفتن به کربلا نهی کردند، نیز برای حضرت گریسته اند. اما غرض از این گریستن که حضرت فرموده اند: «حَتَّى تَزْهَقَ أَنْفُسُكُم‏»[58] ” هر آينه آن قدر گريه مي کرديد که روح هاي شما از بدن هايتان بيرون مي رفت”، چیست؟

این گریستن برای آن است که با معصوم(علیه السلام) سنخیّت پیدا کنید. معصوم(علیه السلام) فکر و اصولی دارد و حسین(علیه السلام) نیز از روی اصول پا به کربلا گذاشت. همچنانکه بنی امیّه بر اساس اصول خود به کربلا آمدند.

امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «مثلی لایبایع بمثل یزید»[59] ” با کسانی که مثل یزید هستند و شخصیت یزید را دارند، بیعت نمی کنم”

استنصار و کمک خواهی حسین(علیه السلام) برای این است که تا قیامت شخصیّت امام را زنده نگه داریم و الّا شخص یزید که مرده است!

واجب اللّعن بودن یزید

اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت در تاریخ، یزید را واجب اللّعن دانسته اند. این اتفاق اولین بار در زمان یزید افتاد. چهل روز بعد ازمرگ یزید، معاویة بن یزید(پسریزید) در منبر به جای خواندن خطبه گفت: من شایستگی خلافت ندارم. معاویة بن أبی سفیان هم خلافت را از دست کسی گرفت، که نسبت به او شایستگی نداشت. پدر من، یزید، هم خلافت را غصب کرد و صاحب اصلی آن امام حسین(عليه السلام) رابه شهادت رساند.

علمایی ازاهل سنت که یزید را واجب اللّعن دانسته اند عبارتند از: حسن بصری، احمدبن حنبل، طبرانی، سبط بن جوزی، إبن جوزی، تفتازانی، إبن خلدون، سیوطی، مولوی، إبن سبّاغ شافعی، جامی و….

کسی که بیشتر از همه به یزید حمله برده است، “سبط بن جوزی” است که در کتاب خود به نام “الرّدّ علی المتعصّب العنید المانع من ذمّ الیزید” نام کسانی را آورده است که گفته اند، نمی توان یزید را لعنت کرد و او دراین کتاب ثابت کرده است که لعن یزید واجب است و از “احمد بن حنبل” (امام حنابله) نقل می کند که خداوند درقرآن کسانی را لعنت کرده است که کارشان خیلی کوچکتر از عمل یزید بوده است.

وهابیّونی که می گویند: گریه کردن و عزاداری برای امام حسین، بدعت است، از اهل سنت نیستند.

فقط سه نفر از علمای اهل سنت با لعن یزید مخالفت کرده اند:

1-امام غزّالی: او در “إحیاء العلوم درباب آفت های دین” آورده است که لعنت کردن اهل قبله یکی از آفت های دین است. او همچنین درباره ی یزید می گوید: ازکجا معلوم که یزید، امام حسین(عليه السلام) را کشته است؟ اگرهم کشته است، ازکجا معلوم که توبه نکرده است؟ مگر این چنین نیست، که اگر کسی توبه کند مانند کسی است که گناهی ندارد؟ «وَالتَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه»[60] او معتقد است که درباره ی شیطان نیز بهتراست، سکوت کنیم و او را لعن نکنیم. کسی که شیطان را لعن نمی کند، معلوم است که یزید را هم لعن نخواهد کرد.

2- إبن تیمیة(پدربزرگ وهابیون): او در کتابش نقل می کند که یک دسته از مسلمانان یزید را بالاتر از پیامبر می دانند و او را دوست می گیرند، ولی رافضی ها و شیعیان مسئله ی لعن و خصومت با یزید را مطرح کرده اند. الآن هم هیچ کدام از وهابیون، لعن یزید را جائز نمی دانند.

3-إبن عربی مالکی: او معتقد است که قیام امام حسین(عليه السلام) مبتنی برفتنه و شر ّ است. اعتقاد او این است که یزید خلیفه است و مردم هم با او بیعت کرده اند و هر کس بر خلیفه ی مشروع خروج کند، شورشگر است و حاکم وظیفه دارد او را سرکوب کند.

چون خلیفه ی اول، شورشگران را کشت و علی(عليه السلام) نیز خوارج را کشت، پس یزید هم که امام حسین(عليه السلام) را کشته است، کار درستی انجام داده است.

«حسین خرج عن حدّه، قتل بسیف جدّه» “حسین از حدّ خود خارج شد و بر اساس فتوای پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) که فرموده بود: «من فارق الجماعة فاقتلوه»، حسین(عليه السلام) را کشتند”

به جز این سه نفر اهل سنت معتقدند خلافتی مشروع است که در آن، خلیفه یا باید از طریق بیعت انتخاب شود یا ازطریق شورا؟! زیرا خلفای راشدین از این دو طریق انتخاب شدند. ولی یزید از طریق ولایت عهدی انتخاب شد و بدعت ولایت عهدی اولین بار توسط  معاویه گذارده شد.

خلفای راشدین، خود در مقابل ولایت عهدی ایستادند، ولی معاویه خلافت را تبدیل به سلطنت موروثی کرد. مانند سلطنت قیصر و کسری. همه ی اینها نشان می دهد که حسین بن علی(عليه السلام) نقطه ی اشتراکی بین شیعه واهل سنت است.

عزاداری برای حسین (علیه السلام)، سیره پیامبر است

در وهله ی اول باید بدانیم که موضوع عزاداری قضیه ای بسیار با اهمیت و فوق العاده مهم است، که به عنوان میراث فرهنگی از بزرگان به ما رسیده است. چرا که اولین عزادار امام حسین(عليه السلام) رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بودند. ما نیز با عزاداری کردن به سنت ایشان عمل می کنیم.

آن چنان که قرآن کریم می فرماید: « نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض‏ » [61] “ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى‏كنيم”

ما نیز نمی توانیم بگوییم به بعضی ازسنت ها عمل می کنیم و به بعضی دیگرعمل نمی کنیم.

چنین چیزی امکان ندارد و نشان دهنده ی نفاق خواهد بود. چون پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) برای حسین(عليه السلام) گریه کرده است ماهم، گریه می کنیم. ائمه ی اطهار(علیهم السلام) نیز به تبعیت از پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عزاداری کرده اند. آنچنان که حضرت فرموده اند: «وَمَا بَكَى لَنَا مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَكْثَر»[62] “کسانی که برما می گریند، درآسمان ها بیشتر از زمینیان هستند.”

جبرئیل و حضرت موسی(عليه السلام) نیز برای امام حسین(عليه السلام) عزاداری کرده اند. امام سجاد(عليه السلام) می فرمایند: «وَ مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَ قَدْ زَارَ كَرْبَلَا»[63] “هیچ پیامبری به دنیا نیامده، مگر اینکه خداوند متعال او را به کربلا آورده تا آن را زیارت کند”

دونقطه در روی زمین است که خداوند متعال همه ی پیامبران را به زیارت آن دونقطه برده است؛ مکّه و کربلا.

حضرت زهرا(سلام الله عليها) آنچنان برای امام حسین(عليه السلام) گریه می کردند تا اینکه پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) برای تسکین دادن ایشان حاضرمی شدند.«حتی یسکّتهاأبوها»

امام زمان(عليه السلام) خطاب به امام حسین(عليه السلام) می فرمایند: «لأبکینّ علیک بدرالدّموع دمالأندبنّ علیک صباحاومساءا»[64] “برایت در هر صبح و شام خون گریه می کنم.”

آیت الله وحید خراسانی می فرمایند: امام زمان(عليه السلام) پیراهن امام حسین(عليه السلام) را هر روز درمقابل چشمان خود می گذارند و برای مظلومیت ایشان می گریند.

هنگامی که ابراهیم(عليه السلام) می خواست اسماعیل(عليه السلام) را قربانی کند، آیه «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ»[65] ” و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم” نازل شد.

به فرموده ی امام صادق(عليه السلام) وقتی ابراهیم(عليه السلام) ازخداوند سوال کرد: من می خواستم با این کار به مقام رضای الهی برسم، پس چرا چاقوی من سر اسماعیل را نبرید؟ منظور از “ذبح عظیم”، یک گوسفند نیست.

چرا که در شأن پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نیست که نام او همتراز با نام گوسفند در قرآن، عظیم باشد. بلکه  منظور از عظیم آن است که وقتی ابراهیم(عليه السلام)برای مصیبت حسین(عليه السلام) گریست، ثواب بریده شدن سر اسماعیل(عليه السلام) را به او دادند و این ذبح عظیم، همان امام حسین(عليه السلام) است.

آداب عزاداری

1.شخص عزادار نباید خدای نكرده با نظر استقلالی به دستگاه حسینی بنگرد،امام حسین(علیه السلام) بنده شایسته خداست و ما به خاطر خدا، برای او عزاداری می کنیم.

همچنان که وقتی پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) از نوجوان دوازده ساله ای پرسیدند: که مرا دوست می داری یا پدرت را؟ او جواب داد: شما را یا رسول الله! پیامبر: مرا دوست می داری یا مادرت را؟ او گفت: «اکثر من ذلک» “بالاتر برو” پیامبر: مرا دوست مي داري یا خودت را؟ او پاسخ داد: باز هم بالاتر برو، تا جایی که پیامبر پرسید: مرا دوست داری یا خدا را؟ او گفت:« الله الله الله لیس لَکَ وَ لا لِأحَدٍ مِن ذلک»[66] “من شما را به خاطر خدا دوست دارم”، ما نیز باید امام حسین را به خاطر خدا دوست داشته باشیم. چون عبد خداست، پس رها کردن خدا و حساب بازکردن روی دستگاه امام حسین (عليه السلام) یعنی نظر “استقلالی داشتن” که باطل است.

در عزاداری صرفاً نباید به امام حسین(علیه السلام) ارادت شکلی داشته باشیم. یعنی اگر امام حسین (عليه السلام) ازما پرسید برای ما چه کار کرده اید؟ ما بگوییم گریه کرده ایم، مجلس برپا کرده ایم، و در روز تولدتان جشن گرفته ایم و… همه اینها آداب شکلی است.

2. تبعیّت از امام حسین(علیه السلام) است. اصلی ترین تأسّی به ساحت امام حسین(علیه السلام) مصداق همین آیه است: «فَمَنْ تَبِعَني‏ فَإِنَّهُ مِنِّي »[67] ” حضرت ابراهیم (عليه السلام) فرمود: “هرکس از من پیروی کند، از من است”

همچنان که خداوند به پیامبرش فرمود: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُون»[68] “ای پیامبر بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید”

ما آداب شکلی را خیلی خوب پیش برده ایم، ولی در اسلام آداب شکلی پلی برای رسیدن به مقاصد بالاتر است. پس ما باید برای این کار بسیار همت کنیم و نباید تمام تلاشمان منحصر در آداب شکلی باشد.

کرامت، شرافت و فاخر بودن عزاداری به این است که روحاً با امام حسین(علیه السلام) ارتباط برقرار کنیم و در اعتقادات با او یکسان باشیم و باید امام حسین(علیه السلام) در جان ما حضور داشته باشد. همچنان که وقتی از یک شاعر مسیحی سوال شد که چرا برای امام حسین(علیه السلام) شعر سروده است؟ پاسخ داد: چون امام حسین(علیه السلام) در وجود من است.

3. موردی که باید دقت کنیم این است که باید عزاداری و محبت حسین در رفتارهای اجتماعی ما، خود را نشان دهد. زیرا محبت، رمز سنخیت است. باید جلوه ای از فکر و اعتقادات و سلوک و ایثار حسین(عليه السلام) در وجود ما بروز کند و باید از مدرسه حسینی، عفت، شجاعت و ظلم ستیزی را یاد بگیریم. پس واقعه کربلا باید سبب برگزاری خیلی از موسسات خیریه و نماز جماعات شود.

4. رعایت کامل ادب و احترام در عزاداری ها مطرح شود: شعرا و مداحان ما باید استراتژی تربیتی را با استفاده از واقعه کربلا در خانه ها مطرح کنند. چه ایرادی دارد که با استفاده از دستگاه أبا عبدالله اخلاقیات را در جامعه مطرح کرد؟ چه ایرادی دارد که خطباء و شعرا چند کلمه ای از حرمت خانواده و حرمت پدر و مادر سخن بگویند؟

5. شعرا و خطبای ما در مجالس عزاداری از ولایت سخن بگویند.

پیام عاشورا و کربلاء چیزی غیر از رهبریت صالح نیست. دولت، دولت بنی امیه و بنی عباس نیست، بلکه دولت حزب الله است.

چه ایرادی دارد که مقام معظم رهبری به صورت قوی در دستگاه حسینی مطرح شود. قضیه کربلا به صورت أعلا خود را در انقلاب ما نشان داده است. پس با این همه شوکت و احترامی که انقلاب اسلامی ما دارد، شعرای ما نباید از مطرح کردن موضوعات مربوط به آن خودداری کنند و فکر کنند که با این کار شاعر دولتی می شوند.

مسئله امامت و ولایت موضوع مهم و عمیقی است و صرف نظام سیاسی نیست. پس باید مسئله ولایت در مجالس ما پر رنگ تر شود.

6. حضور روحانیت معظم در مجالس پر رنگ تر شود.

7. اینکه با تمام شدن عاشورا و پس از آن، کلام و راه امام باقی بماند و باید در تمام زندگی ما، اداره، بازار، کار و درس ما جلوه گر باشد.

8. نباید صورت قدسی معصوم را در بین مردم عوض کرد و تبدیل به صورت عرفی کرد.

9. کربلا رفته رفته جهانی می شود و جهان محتاج این گریه هاست. عزاداری امری عرفی است، نباید کاری بکنیم که عزاداری ما مضحکه عام و خاص شود و دنیا با دید دیگری به شیعه بنگرد. همچنان که وهابیون خطاب به شیعه می گویند: «أَینَ عَقلُکَ یا شیعي»” ای شیعه ،عقلت کجا رفته است”

10. در نحوه ی احسان دادن خود، صرف نظر کنیم. همچنان که از دادن و خوردن و پخش کردن حلوا لذت می بریم، بهتر است که یک برگ از سخنان یا احادیث امام حسین(علیه السلام) یا یک برگ از سیره عملی ایشان را چاپ کرده و پخش کنیم.

همچنان که وهابیت بودجه های افسانه ای برای چاپ کتابهای انحرافی خود صرف می کنند و شبهات زیادی را در مورد امام حسین(علیه السلام) مطرح می کنند. چه ایرادی دارد که ما پاسخ این شبهات را در یک ورق کاغذ چاپ کرده و توزیع کنیم (در قالب احسان)

(شماره 49 ،استقبال از محرم سال 89 )

11. ما چه بخواهیم چه نخواهیم آبروی امام حسین در دست ماست. باید امام حسین را بزرگ و بلند مرتبه جلوه دهیم.

در ایام محرم هشت میلیون جمعیت وارد کربلا می شوند، چنین جمعیتی حتی وارد مکه هم نمی شود.

بانوان بايد مراقب حجاب خود باشند، چشم ها و نگاه ها باید حریم خود را حفظ کنند، بعد از ساعت 12(نیمه شب) میکروفن های مساجد و تکیه گاهها باید خاموش باشد و طبل ها به صدا درنیایند، که موجب آزار و اذیت مردم می شود.

هر چقدر به شکل عزاداری اهتمام ورزیده ایم، از روح و محتوای عزاداری غافل مانده ایم. خود ائمه معصومین (علیهم السلام) ما را از اتّکال نهی کرده اند و فرموده اند:«لاتَتَّکِلوا»[69] پس نباید بگوییم حسین دارم چه غم دارم.

12. اهل بیت (علیه السلام) سه چیز از ما می خواهند: ولایت، اطاعت، موّدت.

حضرت می فرماید: «إِنَّا لَا نُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِلَّا بِالْعَمَل‏»[70] “ما بی نیاز نمی کنیم شیعه ها یمان را مگر با عمل” پس شیعه نباید فکر کند که با عزاداری دیگر نیازی به عمل به دین نیست.

13. عکس ها وتصاویری که به اسم ائمه (علیهم السلام) به مساجد و تکیه ها نصب می کنند تصاویر ائمه نیست و اصلاً اسلام شعار تصویری ندارد.

غیرت توحیدی در دین اجازه نمی دهد که برای امام حسین (عليه السلام) عکس و تصویر و مجسمه درست کنیم. همچنان که پیامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هنگام فتح مکه داخل کعبه را که پر از عکس و تصاویر پیغمبران بود، پاکسازی کرد و علی(علیه السلام) را مأمور کردند که همه آنها را نابود کنند.

در همه جای کلیسا عکس و تصویر نصب می کنند و وقتی بعضی از مساجد ما را می بینند که تصاویری را نصب کرده ایم، می گویند این کار نوعی اقتباس از مسیحیت است.

14. در مجلس عزای پدر و مادر، آیا شیعه حاضر می شود که لخت شود و با حرکات موزون سینه بزند؟ یا اینکه با آهنگ های ماهواره ای شعر بخواند؟ این کار ها باید در مجالس عزاداری امام حسین(عليه السلام) ترک شود.

15. عزاداری را نباید طوری تنظیم کنیم که نماز از دست برود. چرا که حسین(عليه السلام) در برابر تیر باران دشمن هم نماز را اقامه کردند. مبادا در اقامه نماز قصور کنیم و سپس بگوییم ترک واجب کرده و سنت به جا آورده ایم.

16. با توجه به اینکه حجله ی زفاف و یا سفره عقد در کربلا وجود نداشته است، نباید چنین چیزهایی را درست کنیم.

17. اینکه می بایست مناسک عزاداری را اعم از حرفها و گفتگو و اعمال، مناسب با مقام امامت به جای آوریم. اولین عرصه، عرصه شعر است. وقتی می خواهیم شعر یا نوحه بخوانیم بایستی متناسب با شأن و منزلت حضرت باشد. یکی از عیوب عزاداری به مضامین شعر برمی گردد. به طور مثال اگر در شعرها یمان مطالب جعلی و پیش پا افتاده را عنوان کنیم، مسلماً ارزش شعر پایین خواهد آمد و متناسب با شأن حضرت نخواهد بود. اشعار عزاداری باید اشعاری با ارزش باشد، مخصوصاً شعرهای جدید با سبک هایی تازه که به توصیف چشم و ابروی معصوم (عليه السلام) می پردازد در شأن معصوم نیست، شهامت و شجاعت حضرت به زیبایی اندام و چشم و ابرو نیست بلکه شهامت و شجاعت ایشان به مقام امامت برمی گردد.

آذری ها اشعار جان گدازی در این زمینه دارند که ارزش والایی دارد به طوری که انسان را به حیرت وامی دارد. نباید سبک های سنتی را که محتوایی عظیم دارند، از دست داد. می بایست عظمت ادبی شعر را بالا برد. هنر شعری باید در شعر باشد و شاهکار شعری باشد.

چنان تجلی جانان نموده شعله ورم         که محو اویم و از حال خویش بی خبرم

ز چهار سو به سرم بافت ای خدنگ بلا       که سینه ای است به پهنای کربلا سپرم

سپر از او ره از او سلوک از او                 حسین از اوست من اندر میانه رهگذرم

مبادا در شعر غلّو و ذلّت باشد. مبادا امام حسین واهل بیت را در شعر ذلیل نشان دهیم. مثلاً آیا مطلب این است که در شعر حضرت علی اکبر(عليه السلام) ناکام بود؟ پس در شعر باید معارف موج بزند که به این وسیله می توان عزاداران را اهل معرفت ساخت.

18. باید دقت شود که کارهای ما، مایه وهن شیعه نباشد چون مذهب شیعه فرقه ای پیشرو در جهان است که این پیشتازی مرهون برهان و استدلال علماست. نباید برهان را شکست. اعمالی مثل قمه زنی، که در فضای اینترنت شخصی فرزندش را مجبور به قمه زنی کرده و باعث گریز فرزندش شده و پدر، فرزندش را خنجر می زند و خون از سرش به دهانش می چکد و دشمنان تعبیر شان راجع به آن، این است که شیعه از کودکی خونخوار است.

باید سعی کنیم عزاداری برخاسته از فطرت انسانی را انجام دهیم که به این نوع عزاداری کسی نمی تواند ایرادی بگیرد. باید بسیار دقت کرد که معارف شیعه زیر سوال نرود. بعضی از سایت های وهابیان در همان صفحه اول، عزاداری شیعه را به نمایش گذاشته اند و آبروی شیعیان را می برند. پس هرآنچه را كه تداعی کربلا می کند انجام دهید؛ خیمه به یاد کربلا، طشت به یاد کربلا، هیچ کدام ایرادی ندارد. دشمنان به هیچ وجه از طریق برهان نمی توانند با ما وارد میدان شوند، بنابراین رو به ضعف های کوچک می آورند.

( و آخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین)


[1]. منهاج النّهاج، مقدّمه ي 2، ص33.

[2]. بحارالأنوار، ج22، ص348.

[3]. شرح نهج البلاغه، ج3، ص182.

[4]. قسمتي از زیارت جامعه کبیره.

[5]. بحارالأنوار، ج44، ص 382.

[6]. بحارالأنوار، ج67، ص98.

[7]. المدّثر/ 38.

[8]. بحارالأنوار، ج45، ص21.

[9] . مثنوی، دفتردوم،83.

[10]. بحارالأنوار، ج65، ص189.

[11] . رعد/ 17.

[12] . نورالثقلین، ج3، ص268.

[13] . کهف/51.

[14] . النّساء/ 164.

[15] . كنزالعمال، ج1، ص103.

[16]. نساء/ 123.

[17]. بخشی از زیارت عاشورا.

[18] . إرشادالقلوب إلی الثواب، ج2، ص335.

[19]. الروضة در مبانی اخلاق، ص121.

[20] . المناوى، ج: 1 ص: 265.

[21]. الإرشادفی معرفةحجج الله، ج1، ص253.

[22]. بحارالأنوار، ج45، ص8.

[23] . الکافی، ج5، ص125.

[24] . رسالة الامامة‏.

[25]. اصول کافی،ج1،ص143.

[26]. بحارالأنوار،ج36،ص230.

[27]. وجه تفاوت و امتیاز یک گروه از گروه دیگر.

[28]. بحارالأنوار، ج32، ص17.

[29]. رافضه: رها کننده.

[30]. شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحدید،ج3، ص258.

[31]. مستدرک الوسائل، ج11، ص187.

[32]. بحارالأنوار، ج44، ص33.

[33]. بحارالأنوار، ج27، ص213.

[34]. مثیر الأحزان، ص 26.

[35]. مشارق أنوار، ص 171 و الاربعینات، ص: 38

[36] . نساء/ 60.

[37] . بحارالأنوار، ج44، ص127.

[38] . یس/ 83.

[39] . تفسیر منهج الصادقین،ج 8، ص 7 و الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج5، ص266.

[40] . بحارالأنوار، ج 31، ص 193.

[41] . التذكرة الحمدونية، ج7، ص169.

[42] . ادیب، نویسنده، سخنور بزرگ مصری و ناقد معاصر عرب.

[43] . بحارالأنوار، ج24، ص241.

[44] . بحارالأنوار، ج 32، ص 18.

[45]. بحارالأنوار، ج44، ص364.

[46] . بحار الأنوار، ج‏1، ص152.

[47] . بحارالأنوار، ج 67، ص 25.

[48] . بخشی از دعای عرفه.

[49] . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص117.

[50] . مائده/ 2.

[51] . ذابّ یعنی دفاع کننده

[52] . بخشی از دعای ندبه.

[53]. بقره/ 279.

[54]. بقره/143.

[55] . الکافی، ج4 ، ص307.

[56] . عبرة یعنی عبورکردن.

[57]. بحارالأنوار، ج44، ص279.

[58]. بحارالأنوار، ج45، ص219.

[59] بحارالأنوار، ج44، ص325.

[60]. إرشادالقلوب، ج1، ص44.

[61]. نساء/ 150.

[62]. بحارالأنوار،ج44، ص288.

[63]. بحارالأنوار، ج44، ص301.

[64]. بحارالانوار، ج98، ص238.

[65]. صافّات/ 107.

[66]. ارشادالقلوب، ج1، ص160.

[67]. ابراهیم/ 36.

[68]. ال عمران/ 31.

[69] . بحارالانوار، ج 70، ص 331.

[70]. بحار الأنوار، ج‏68، ص 160.

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=8369

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید