آيين نکوداشت استان اردبيل مولف: استاد ابوالحسنی
سخنرانی حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج آقای ابوالحسنی
در آئین نکوداشت استان اردبیل
سلام علیکم ورحمة الله
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله ربّ العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبیّنا ابی القاسم محمّد وعلی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین المنتجبین لا سیّما بقیة الله فی الارضین ( روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) ولعن الله أعدائهم ومخالفیهم ومنکري فضائلهم ومناقبهم من الان الی قیام یوم الدّین ”
این مجلس معظم و محترم به مناسبت رویدادی بزرگ وسرنوشت ساز در تاریخ ایران اسلامی منعقد شده است که عبارت است از “تاجگذاری شاه اسماعیل صفوی واعلام رسمیّت مذهب تشیّع وتأ سیس رژیم بر مبنای تشیّع اثنی عشری.
کلمه “شاه” در سلاطین صفویه در ابتدای اسمشان واقع است مثل: شاه اسماعیل، شاه طهماسب، شاه محمّد خدا بنده، شاه سلطان حسین، شاه سلیمان، شاه عباّس و… اما در سلاطین دیگر در انتهای اسمشان است مثل: نادر شاه، فتحعلی شاه، تا برسد به محمّد رضا شاه.
شاه در نام سلاطین صفویّه که در ابتدای نام آنهاست، به معنای سیّد است شاه عبدالعظیم، شاه نعمت الله ولی درقم، شاه احمد قاسم، شاه سیّد ولی و…
ملّای رومی در آن داستان مشهورش که یک شیخ ویک سیّد ویک عامی وارد باغ باغبانی شدند وبدون اجازه شروع کردند به خوردن از مال او و از میوه های باغ او؛ نقل می کند که وقتی با اشاره به آن سیّد خواست تا خود را معرفی کند، گفت:”… وآن دگر شهزاده و سلطان ماست”.
سید از خانواده مصطفی است. از آن جهت که ولایت وامامت و زمامداریشان ویژه آل الله واهل بیت و خاندان پیغمبر است، به اینان شاه یا امیر یا سیّد یا در بعضی جاها میرزا و در کشورهای عربی شریف و اشرف می گفتند. شاه اسماعیل یعنی سید اسماعیل، فردی که ازخاندان پیامبر است و شایستگی ریاست وضیافت بر جامعه اسلامی را دارد. علّت انتخاب این لقب این بود که سلاطین آل عثمان تلاش می کردند، بگویند اینها سیّد نیستند، همانطور که خلفای عبّاسی امضاء جمع می کردند که سلاطین فاطمیّن مصراز اولاد فاطمه وعلی و پیامبر (صلوات الله علیهم) نیستند و از این طریق مشروعیّت سیاسی اینها را انکار کرده و زیر سؤال ببرند.
جناب حجة الإسلام والمسلمین حاج آقای عاملی صحبتهای خیلی جالبی داشتند که نباید در اینگونه برنامه ها ناسیونالیسم با آن معنای منفی، تبعیض آمیز و تفرقه افکنش مدّ نظر ما باشد و إن شاء الله هم نیست و در واقع روز اعلام حکومت بر مبنای تشیّع در کشور ایران است و اردبیل جزئی از ایران اسلامی است.
با توجه به مناسبت مراسم که تشیّع وتأسیس سلطنت صفوی است، می خواهم یک نگاه کلّی به مجموعه جریاناتی که از زمان مغول به بعد پیش آمده اند، داشته باشم. پس از حضور قوای ایران و عراق افرادی به کار آمدند که وابستگی معمول و سنتی حکام پیشین مسلمان در این منطقه به تسنن و علمای اهل سنت را نداشتند، بلکه یا مانند ایلخانان اولیه مغول، هون گو و فرزندانش اساساً غیر مسلمان بودند یا مثل ایلخانان بعدی همچون غازان خان مسلمان بودند؛ یعنی بر سر دو راهی و چند راهی انتساب میان ادیان، بودائیان و میان مذاهب اسلامی تسنن و تشیع قرار داشتند و بایستی یکی از مذاهب اسلامی را به حسب تشخیص خود بعنوان آئین حق بر می گزیدند.
و طبعاً آنچه که اینها را به سوی انتساب به یکی از مذاهب اسلامی سوق می داد، قوت منطق و استدلال عالمان و دانشمندان این فرقه ها و مذاهب بود و خوب روشن است که برتری علمی و منطقی با هواداران مذهب اهل بیت پیامبر یعنی علمای شیعه بود. در چنین فضایی بود که علامه حلی توانست در یک چالش قهرمانانه با سران علمی اهل سنت آن عصر، زمینه احیای تشیع و گرویدن الجاتیو به تشیع را فراهم کند.
این حرکت در طول سه قرن به تأسیس سلطنت شیعه صفوی منتهی شد و اگر رسیدیم یک مقدار در مورد سیادت شیخ صفی الدین بحث می کنم خیلی دوست داشتم، یک فرصتی بود یک بحث حساب شده علمی و تحقیقی درباره سیادت شیخ صفی الدین را مطرح می کردم، منتهی مراسم بیشتر به مناسبت تشیع علوی است.
فروپاشی خلافت عباسی بغداد و نیز حکومت اسماعیلیان در قزوین به دست هولاکو مغول نوه چنگیز در سال ٦٥٦ عملاً راه را برای رفع اختناق شدید مذهبی چند قرنی تاریخ اسلام یعنی ایران و عراق بر ضد شیعیان گشود. آن اختناق شدید مذهبی تقریباً برطرف شد و شیعیان به لحاظ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به فرصتی نسبتاً برابر با اهل سنت برای تکاپو و تبلیغ به نفع آئین خویش در جامعه پیدا کردند.
به هرحال پس از به قدرت رسیدن هولاکو نوه چنگیز در ایران، سلسله ای بعنوان ایلخانان و ایلخانیان تأسیس شد که برجسته ترین چهره های آن، یکی غازان خان است و برادرش اولجاتیو و بعد پسر او ابوسعید که اختیار ایران را در دست داشتند. مطلب بعد اینکه در خلأ ایجاد شده از انحلال خلافت بغداد، علمای اهل سنت – که نوعاً واسطه آن حکومتها بودند و از طرف آنها ساپورت می شدند – پشتیبان قوی و کهن خویش را از دست دادند. توجه داشته باشید که این بحث، صرفاً یک بحث علمی و تحقیقی تاریخی است و کاری به موضوع تسنن و تشیع و اینها نداریم و صرفاً واقعیتهای تاریخ بیان می شود. خلاصه بدین ترتیب این علماء به موضع ضعف افتادند و در این هنگام عرصه برای فعالیت عالمان وارسته و صاحب دلی فراهم آمد که چند تا مشخصه داشتند:
١- از قدرت حکومتی مستقل بودند و نسبت به مظالم و مفاسد آن معترض و پرخاشگر! که این ویژگی در روحانیت و اهل سنت نیست.
٢- خود را از اختلافات یعنی در حقیقت از برخوردهای خصمانه و تعصب آمیز اهل سنت نسبت به شیعیان دور می داشتند، با این عنوان که مذهب عاشق از مذهب ها جداست و ما به استناد مذاهب اسلام عمل می کنیم و صوفی مذهب خاص را تبعیت می کند که تبعیت از صحابه محسوب می شود. لذا بدین وسیله خودشان را از آن برخوردهای معمول خصمانه با تشیع در جامعه اسلامی دور نگه می داشتند.
٣- خصوصیت سوم این عالمان عارف این بود که سلسله طریقت خود را به مولای متقیان امام اول شیعیان و چند تن از ائمه اطهار (علیه السلام) می رساندند و علاوه بر این نسبت به اصول کلی تشیع مثل ولایتمداری، ولایت پذیری عدالت خواهی، حمایت از محرومان، جهاد با کفار پایبند بودند. از مظاهر این جریان شیخ علاء الدوله سمنانی، سید علی همدانی، شیخ ابراهیم همسویی آذری و دیگران بودند. روشن است که ویژگیهای چندگانه فوق در شخصیتهایی که نام بردیم، عملاً به نفع تشیع تمام می شد و با کاستن عملی از حساسیت های منفی جامعه نسبت به تشیع، ذهنیت برای تحقیق بی طرفانه افراد جامعه در مورد تشیع و گرایش آن فراهم می شد.
٤- مطلب چهارم اختلاف بین مذاهب اهل سنت مخصوصاً دو فرقه حنفی و شافعی بود که اختلافشان سابقه کهن در تاریخ اسلام دارد. این نیز از مسائلی بود که در قرون هفتم تا دهم هجری بعد از مغول در کشور ما همچنان وجود داشت که برای نمونه می توان به چالش علمی میان نظام الدین عبدالملک مراغه ای قاضی القضات شافعی در دربار الجاتیو با صدر جهان عالم مشهور حنفی مذهب بخارا اشاره کرد. گفتنی است که در بحث میان این دو مذهب، پیروزی بیشتر نصیب شافعیان می شد، چون مذهب حنفی ضعیف بود و در مقابل مذهب شافعی از منطق قویتری برخوردار بود.
لازم به تذکر است که این اختلاف بین فرقه شافعی و حنفی هم عملاً به نفع شیعه تمام می شد و اصولاً تشیع برگ های برنده مهمی داشت که می توانست در چالش علمی با مذاهب اسلامی از این برگه ها بهره بگیرد.
یکی از این برگ های برنده تمسک شیعیان به آموزه ها و احکام و معارف اهل بیت پیامبر بود و اهل بیت پیامبر هم کسانی بودند که جهان اسلام به علت سفارشها و توصیه های مکرر و صریح پیامبر اسلام درباره آنان، مورد احترام مردم بودند و سادات هم به همین واسطه مورد احترام و ارادت جامعه اسلامی بودند.
“نفوذ” و “معنویت” دو اصل است که هم در سادات و هم در تشیع بود.این یکی از برگ های برنده بود. تشیع به خاندان اهل بیت تمسک می کرد که آن خاندان در نزد مسلمانان محترم و محبوب بود.
به چالش موجود میان دو مذهب حنفی و شافعی کردیم، در کنار این باید به چالش علمی موفقی هم که علمای شیعه در بحث با علمای اهل سنت در اثبات حقانیت تشیع داشتند، اشاره کنیم. در رأس این علماء، علامه حلّی است که با قاضی نظام الدین به مناظره برخاسته و او را مغلوب می کند؛ میرزا اولین فرد از خاندان حکومت قره قویونلوها است که مشرّف به مکتب تشیع می شود.
مجموع آنچه که عرض کردم، سبب شده بود تا شیعه بتواند با فعالیت فرهنگی اجتماعی سیاسی اش در جامعه ایران و نقاط پیرامون رشد و توسعه چشمگیری داشته باشد. ما در دستگاه ایلخانیان و حکومتهای دیگر هم عصر یا بعد از آنها مانند آل جلایر در آذربایجان، آل ایلخو و آل منظر در فارس و آل تیمور در خراسان شخصیتهای بزرگ شیعه را می بینیم که حضور چشمگیر و گسترده ای دارند که یکی از برجسته ترین آنها خواجه نصیر الدین طوسی است.
افراد دیگری نیز مانند صدر الدین ساوجدی یا طالب الدین عاملی که از سادات بزرگ زمان خودشانند، نیز حضور چشمگیری داشته و پست های مهمی را در حد وزارت اعظم دارا بوده اند و تأثیر بسیاری بر روی سلاطین داشته اند تا جایی که بعضی از آنها مانند الجاتیو رسماً شیعه می شدند و بنام ائمه اثنی عشری سکه می زدند.
سلاطین تحت تأثیر این علمای شیعه، بطور مرسوم نام دیگران را از خطبه ها برداشته و با نام ائمه خطبه گفتند.
در چنین برهه و زمان سرنوشت سازی است که شخصیتی چون شیخ صفی الدین اردبیلی در اردبیل و در قلب جهان تشیع پیدا می شود. او شخصیتی است مستقل از قدرت و مظالم قدرت، فردی است زاهد و عارف و اگر او را شیعه هم نشمریم، تشیع حاکم بر منش و ارزش اوست که از مطالب کتاب “صفوة الصفا” هم برمی آید؛ افکار و اعمالش همچنین با منطق عاشورایی تشیع همخوانی و سازگاری دارد. از طرف دیگر بین طبقات مختلف جامعه در گستره ای به وسعت جنوب هند تا ایران و عراق و شامات و سوریه و لبنان و فلسطین و قفقاز و آسیای صغیر نفوذ دارد.
شیخ صفی الدین در تمامی مناطق از جنوب هند تا سراسر ایران و قفقاز و ترکیه و آسیای صغیر و شامات و عراق پیرو و ارادتمند دارد. برادرش در لبنان دفن شده و نوه اش خواجه سلطان علی سیاه پوش معروف به شیخ علی اعجمی در قدس دفن است. نوه خواجه علی سلطان تا حدی در حلب و شامات مرید داشته که سلاطین و حکام منطقه ازاو شدیداً به وحشت افتادند و آخوندهای درباری را جمع کرده و بر علیه او فتوا دادند و در چنین فضای خوف از محبوبیت این خاندان است که جنید و حیدر جد و پدر شاه اسماعیل به قتل می رسند.این خاندان صفویه از چنین امتیازات بالایی برخوردار بودند.
کسروی و امثال او خیلی تلاش دارند تا اینگونه بباورانند که سلسله صفویه از مذهب تشیع استفاده ابزاری کردند و برای رویارویی با عثمانیها خودشان را سیّد جا زدند و قبل از شاه اسماعیل هیچ خبری از ادعای سیادت در میان آنها نبوده است!
البته کسروی در این ادعا بی تقصیر است، وی در 80 سال پیش به کتاب صفی الدین اردبیلی دسترسی نداشته و خیلی از اسناد و مدارک در زمان تألیف کتاب توسط کسروی، منتشر نشده بود و او از همه آنها بی اطلاع بود.
ما اسنادی داریم که مسأله سیادت خاندان صفویه را دهها سال قبل از شاه اسماعیل بطور کامل مشخص کرده است. خواجه علی سیاه پوش در حلب و عراق و شامات به سید علی معروف. این خاندان صفویه هم محبوب بودند و هم مورد اعتماد، هم سیادت داشتند و هم تشیع. ادعاهای عبثی هم که در مورد تشیع صفی الدین شده و آن را انکار کرده، همه ناقصند.
یک نکته از قاضی نورالله شوشتری درباره امیرالمؤمنین و علمای بزرگ عصر صفویه متذکر می شوم که در تحقیقات ما اصلاً بازتاب ندارد و آن مسئله تقیه است:
یکی از نشانه های شیعیان این بود که یا می گفتند ما شافعی هستیم! یا اینکه ادعا می کردند که ما از مذهب خاصی پیروی نمی کنیم! بلکه در احکام مذاهب چهارگانه اهل سنت نگاه می کنیم، هر کدام به احتیاط نزدیکتر بود، آن را می گیریم.
این همان کاری است که حاج نورالله خودش در قضاوتش در هند می کرد. نمی گفت و نمی توانست بگوید من شیعه هستم، چون بلافاصله کشته می شد، بلکه حکمی را بر طبق آیین اهل بیت صادر می کرد و آن را به یکی از آراء و عقاید مذاهب شافعی، حنفی و غیر اینها منسوب می کرد.
این کار، اسم رمز بود برای تشیع و ما این را در سیره شیخ صفی الدین اردبیلی می بینیم. عبدالله بیانی آن شیخ طریقتی که در شیراز است، می گوید: شیخ صفی الدین سید است و از اولاد امام کاظم (علیه السلام). بعدها دختر شیخ زاهد گیلانی به نام فاطمه همسر شیخ صفی الدین و خودش می شود شاگرد شیخ زاهد.
خود شیخ زاهد در اوج جوانی توسط سید جمال الدین تبریزی که از اولاد امام موسی کاظم (علیه السلام) است، تربیت می شود.
بنابراین وقتی می کنیم، می بینیم رفت و آمدها خیلی حساب شده است و این چنین است که تشیع بر می خیزد و مذهب تشیع رسماً موجودیت می یابد.
با این اوصاف وقتی به دهکده کلخوران می رویم و غربت و خرابی آنجا را می بینیم، بر اوضاع آن افسوس می خوریم که چرا اینگونه با بی توجهی بصورت یک خرابه باقی مانده است، در حالی که مقبره مطهر حضرت حمزه پسر امام کاظم (علیهما السلام) در آنجا قرار دارد؟