جستجو
جستجو
تغییر سایز-+=

تبیین پانزده فضیلت در باب شخصیت شهید مدنی

متن کامل سخنرانی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل، آیت الله سید حسن عاملی در مراسم گرامی‌داشت سالروز شهادت شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنی در مسجد شکلّی تبریز

یکی از دستورات زیبای خداوند در قرآن دستور بزرگ داشت است؛ کسانی که آثار بزرگی در زندگی انسان‌ها داشته‌اند آنهایی که صاحب فضیلت‌های با عظمت در زندگی بشر شده‌اند خداوند متعال این‌ها را با دیگران در یک صف قرار نمی‌دهد.

خداوند متعال مکرراً به پیامبر خود دستور می‌دهد “اذکر” فلان پیامبر را یاد کن و این گونه به بزرگداشت جمعی از بزرگان انبیا دستور می دهد و غالباً علت آن را نیز بیان می کند مثلاً می گوید این پیامبران با قدرت از دین دفاع می‌کردند “وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ” (و باز یاد کن از بندگان خاص ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب که همه (در انجام رسالت) صاحب اقتدار و بصیرت بودند.)

یا مثلاً می فرماید فلان پیامبر را یاد کن چون صادق الوعد بود” وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ  إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا ” ( و یاد کن در کتاب خود شرح حال اسماعیل را که بسیار در وعده صادق و رسول و پیغمبری بزرگوار بود.) یا می فرماید فلان پیامبر را یاد کن چون  آقا و عفیف بود” أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ “( همانا خدا تو را بشارت می‌دهد به (ولادت) یحیی، در حالی که او به کلمه خدا (یعنی نبوّت عیسی) گواهی دهد و او خود پیشوا و پارسا و پیغمبری از شایستگان است.)

این دستور اولاً مبنای مشروعیت بزرگداشت است و کسانی که بزرگداشت برای معصومین و بزرگان را بدعت می دانند خود اهل بدعت اند و از قرآن چیزی نمی فهمند ثانیاً این دستور در واقع تجلیل از فضایل بزرگ روحی، اخلاقی و اجتماعی است و اینکه جامعه اسلامی نباید ثروت های اصیل خود و کسانی را که نقش حیاتی در جامعه دارند فراموش کنند بنابراین بزرگداشت برای پیامبران و مخصوصاً رسول گرامی اسلام (ص) و  ائمه اطهار(ع) که جامع تمام اوصاف و فضیلت‌ها هستند کاملاً مشروعیت دارد هم چنین بزرگداشت برای علمایی که حرف آنها سخن معصوم بوده و مصداق بارز ” الذین یبلغون رسالات الله” هستند کاملاً مشروع است معصومین سخن شخصی ندارند به من بنگرید امام صادق علیه السلام می‌فرماید ما حرف شخصی نداریم”والله ما نقول بآرائنا” یعنی ما حرف شخصی نداریم سخن آنها سخن خداوند است و تجلیل از آنها تجلیل از اراده خداوندی است رسول خدا(ص) فرمود هر کس مرا دیده است حق را دیده است یعنی من فهرست اسماء و صفات حق هستم یعنی اگر می‌خواهید خداوند را تماشا کنید بهترین قاب تصویر من هستم امیر علیه السلام هم می‌فرماید:” لیس لله آیه اکبر منی” (خداوند آیه ای بزرگتر از من ندارد)

یعنی اگر می‌خواهید به جمال خداوند نگاه کنید به تماشای فکر من، سیره من ،سلوک من و مرام من و فضائل من بیایید.

 بر ما وظیفه است طبق دستور قرآن برای آنهایی که در زندگی انسان ها و در جامعه انسانی و در تاریخ و مدنیت ما نقش بزرگ و حیاتی داشته‌اند بزرگداشت بگیریم سرآمد همه آنها بعد از معصومین علمای مهذّب، علمای عاملین و صاحبان نفس قدسی هستند این بزرگان در تقویت دین خالص، تبیین حکیمانه دین، دینداری عقلانی،تبیین مبانی فکری اهل بیت، استقلال کشور، عزت و حشمت کشور ما و… نقش خطیری داشته‌اند.

 خداوند را شاکریم که خطه تبریز خطه‌ای “اغنی البلاد” از حیث علما است؛ علمایی از این خاک ظهور کرده‌اند که واقعاً بی نظیر هستند این خاک قابلیت داشته که در عرصه‌های مختلف نه فقط در یک عرصه چنین علمایی را پرورش دهد. ما در عرصه تفسیر مانند تبریز نداریم و تا حال تفسیری بر پایه المیزان علامه طباطبایی نوشته نشده است یک دکتر دانشگاه مدینه که وهابی ناب است کتابی نوشته به نام: ” الاتجاهات التفسیریه فی القرن الرابع عشر” رویکردهای تفسیری در قرن چهاردهم، تمام تفسیرها را در قرن چهاردهم بررسی کرده است، این کتاب حدود بیست سال پیش نوشته شده است وقتی به شیعه می رسد، می گوید در شیعه دو تفسیر ارزش بررسی دارد: یکی المیزان و دیگری الفرقان؛ وقتی به المیزان می رسد می گوید: ” لا اقضی به عجبا” تعجب من تمام نمی شود که ایشان چگونه مفسری بوده اند که در خصوص یک آیه ، ۱۵۰ صفحه بحث کرده است.

در ادامه می‌گوید من درباره همان را می‌گویم که اهل سنت درباره کشاف زمخشری گفته اند و آن اینکه اگر زمخشری صاحب کشاف جزو معتزلی ها نبود” لکان تفسیره من احسن التفاسیر” من هم می گویم: ” لو لا رفض الطباطبایی” اگر علامه طباطبایی رافضی نبود” لکان تفسیره من احسن التفاسیر الموجوده فی العالم. “!

وجود چنین شخصیتی از تبریز پیام خیلی بزرگی دارد و در تصویر عظمت این خطه کافی است.

یا اگر در موضوع فلسفه و عرفان بخواهیم صحبت کنیم باز هم علامه جعفری ظهور می‌کند. که باید گفت :

” هیهات ان یاتی الزمان بمثله

ان الزمان بمثله لعقیم”

 این که می‌گویند وقتی عالمی از دنیا رفت رخنه ای ایجاد می‌شود که هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد سخنی بسیار عمیق و مطابق با واقع است.

چون هر عالم خصوصیتی یا خصوصیاتی دارد که آن خصوصیت در دیگر علما پیدا نمی‌شود در علم کلام شخصیتی عظیم از تبریز داریم که به خاطر حجاب معاصرت نتوانسته ایم عظمت روحی و علمی او را درک کنیم حتی خود تبریز هم در خصوص این شخصیت به حجاب معاصرت افتاده است و او کسی نیست جز حضرت آیت الله العظمی سبحانی دامت برکاته العالیه از مصدر تحقیق عرض می کنم آیا در عرصه علم کلام مگر می‌شود باز هم چنین شخصیت استثنایی، متفکر و  متعمق ظهور کند؟

کدام عالم دین سراغ دارید که در زمان حیات خودش کماً و کیفاً تالیفاتش مثل تالیفات این شخصیت عظیم علمی چاپ شده باشد؟ کتاب‌های کدام مجتهد به اندازه کتاب های این مجتهد نحریر به کتاب درسی تبدیل شده باشد؟ تبریزی‌ها در این باب هر چقدر افتخار کنند باز هم کم است البته این شخصیت فقط شخصیت کلامی نیست او جامع الفنون است علاوه بر کلام یک شخصیت عظیم فقهی و اصولی است.

و یا در دفاع از ولایت و شخصیت آسمانی امیر المومنین(ع) آیا ممکن است کسی مثل علامه امینی ظهور کند و الغدیر را بنویسد این مرد بزرگ با تتبعات حیرت آور آن چنان این کتاب را مستند به اسناد اهل سنت نوشته که تا حال هیچ عالمی از عامه جرات نقد آن را پیدا نکرده است.

 در هر عرصه ای نگاه می‌کنید حضور خاندان های عریق علمی این خطه در آن عرصه درک می کنید در یک کلمه عقل انسان در حیرت است که چه شخصیت‌هایی از این خاک ظهور کرده اند و این سلسله هم ادامه‌دار خواهد بود ان شاءالله.

الان در این باب برای ما وظیفه است که این بزرگان علمی  و معنوی را به نسل جدید معرفی کنیم و آنها را یاد کنیم یاد کردن آنها عبادت است آقا رسول الله(ص) می‌فرمایند کسی که عالمی را اکرام می‌کند من را اکرام کرده و کسی که به عالم اهانت کرده به من اهانت کرده است و کسی که به من اهانت کند به خداوند اهانت کرده است ابن ابی الحدید می‌نویسد: “کان رسول الله(ص) یتیمن بولادة علی” رسول خدا(ص) هر سال برای علی(ع) جشن تولد می گرفت و از تولد او طلب یمن و برک می کرد یعنی شاکر بود خداوند متعال شخصیتی مانند علی علیه السلام را به امت عرضه کرده است.

 حالا موضوع اصلی این مجلس موضوع علم و عالم است این مجلس در خصوص تجلیل از علم و عالم و مخصوصاً عالمی عامل و عارفی واصل و مجاهدی حماسی برگزار شده است یک جامعه وقتی سقوط می کند که از علم جدا شود و عالم قدر و قربی نداشته باشد کشور ما بعد از نادر شاه در سراشیبی وحشتناک قرار گرفت ما سقوط کردیم 40 درصد کشور به آن وسعت در دست ما ماند تراثی با عظمتی را که اجداد ما با ذهن وقاد ، با شجاعت ، قدرت بازو و با تدبیر استثنایی و با جان فشانی و فداکاری تمام عیار تشکیل داده بودند از دست دادیم علت سقوط دقیقاً دو مطلب بود اول اینکه پایاپای تحولات علمی دنیا حرکت نکردیم و دوم روی کار آمدن حاکمان عیاش،جاهل، شهوت ران، شکم پرست، ترسو، بی غیرت و… ملاحظه کنید که وقتی که رضاخان سر کار آمد گفت: استخوان‌های یک سرباز دزد از تمام معاریف کشور(دانشمندان) در نزد من بالاتر است ! آنجا خانه ما خراب شد یعنی استخوان‌های یک سرباز را در یک کفه ترازو بگذارید و تمام دانشمندان مملکت را در کفه دیگر ترازو بگذارید من استخوان یک سرباز دزد را ترجیح می دهم ما هیچ وقت این جمله او را فراموش نخواهیم کرد وقتی وزیر راه او از مفهومی به نام دموکراسی صحبت کرد او گفت چه غلط ها! بروید آفتابه کاخ ما را بیاورید رعیت پدر سوخته رای خود را به آن بریزد این‌ها برای کشور ضربه وحشتناکی بود.

کشوری که پایاپای تحولات علمی دنیا حرکت نکند حتماً سقوط خواهد کرد کشوری که در تولید دانش جهانی سهیم نباشد سقوط خواهد کرد من به محضر مقام معظم رهبری عرض کردم که شما اولین رهبر در تاریخ ایران هستید که فرمودید که در دنیا علم به هر نقطه ای رسیده است برای جلو بردن علم از آن مرز ما باید سهیم باشیم.

نگاه و فکر رهبری را توجه کنید که کدام افق را می‌بینند اما قبلاً این گونه نبود ایران ۵۰۰ سال از تولید علم عقب افتاد و این باعث شد که خاک کشور عزیز ما ایران از هر طرف مورد غارت بیگانگان قرار بگیرد و این گونه بود که یک امپراطوری عظیم به نقطه ای رسید که پادشاه کشور یعنی ناصر الدین شاه می گوید مرده شور این کشور را ببرد به شمال می روم روس ها اعترض می کنند! به جنوب می روم انگلیسی ها اعتراض می کنند! در یک کلمه هر بار می‌خواهیم تاریخ گذشته کشور را بخوانیم باید گریه کنیم حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامی غرور مقدس ملت ما را احیاء کردند.

 خداوند متعال حساب خاصی در قرآن برای علم باز کرده است خداوند در این کتاب آسمانی چندطایفه را به طور ویژه بالا برده است و شما با تلاوت آیات این طوائف حتماً آرزو خواهید کرد که ای کاش من از آنها باشم یکی از این طوائف عالم است چند تجلیل عجیب در قرآن در خصوص عالم و علما آمده است از جمله:

1) خداوند عالم را در ردیف خود ذکر می‌کند این مدح بسیار عظیمی است مگر ممکن است خداوند به سادگی کسی را در ردیف خودش ذکر کند؟ “شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ”(خدا به یکتایی خود گواهی دهد که جز ذات اقدس او که نگهبان عدل و درستی است خدایی نیست، و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتایی او گواهی دهند)

ببینید مقام عالم را به کجا رسانید وقتی عالم در دنیا در ردیف حضرت حق ذکر شده تصور کنید ملکوت آخرتش چگونه خواهد بود چون آخرت ملکوت همین دنیاست.

2) وقتی خداوند می‌خواهد خود را معرفی کند با علم معرفی می‌کند “الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ”(خدای بخشنده، (به رسولش) قرآن آموخت.)

3) وقتی می خواهد پیامبر(ص) را معرفی کند با علم معرفی می کند “وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ  وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا”(و آنچه را که نمی‌دانستی به تو بیاموخت، و خدا را با تو لطف عظیم و عنایت بی‌اندازه است.) خداوند فقط در یک جا در وصف رسول خدا(ص) می فرماید فضل عظیم و آن موضوع اعطاء علم است .

4) وقتی می خواهد امیر(ع) را معرفی کند با علم معرفی می کند

“وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا  قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ” (و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستی، بگو: تنها گواه بین من و شما خدا و عالمان حقیقی به کتاب (خدا که انبیاء و اولیاء و علماء ربّانیند) کافی خواهد بود.)

او به برکت علم شاهد بر رسالت است یعنی در جزئیات رسالت اشراف دارد هم چنان که در آیه دیگر فرمود:” أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ”(آیا پیغمبری که از جانب خدا دلیلی روشن (مانند قرآن) دارد و گواهی صادق (مانند علی علیه السّلام) در پی اوست)

امیر علیه السلام آن همه اوصاف دارد اما خداوند متعال همه آنها را کنار می‌گذارد و سراغ علم می‌رود وقتی که فاطمه بنت اسد می خواست از کعبه خارج شود خداوند فرمود: صبر کن ابتدا اسم او را انتخاب کنم سپس او را ببر. من علی اعلی هستم و اسم او را از اسم خودم مشتق کرده ام و لذا نام او را علی گذاشتم یعنی در هیچ وصفی کسی برتر از او نخواهد بود و در ادامه فرمود: “ادبته بادبی و وقّفته علی غامض علمی” (او را با ادب خود تادیب کردم یعنی خودم مودب و مربی او هستم و غامض علم خود را در اختیار او قرار داده ام)

خداوند متعال به کدام علم غامض می‌گوید؟ خداوندی که عالم السر والخفیات است وقتی از غموض صحبت کند بسیار عجیب خواهد بود چهارده معصوم همه این گونه هستند

خلیفه دوم گفت: یا علی! چرا هرچه می‌پرسند فوراً جواب می‌دهی؟ فکر کنید سپس پاسخ دهید! حضرت انگشتان دست خود را به وی نشان داد و فرمود: یا ابا الخطاب این چند تا است؟ گفت ۵ تا؛ حضرت فرمود: چرا سریع پاسخ دادی؟ گفت:چون می‌بینم! حضرت فرمود: من هم می‌بینم ! “لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ” (تا به آنچه خدا (به وحی خود) بر تو پدید آورده میان مردم حکم کنی)

یعنی علم، علم ارائه اللهی نه علم مدرسه:

مرا دلی است که آن را نه انتهاست نه غایت

نهایت همه دل ها به پیش اوست بدایت

علوم او ز طریق تجلی است و تدلّی

نه از طریقه فکر است و ذکر و روایت

حضرت می‌فرماید هزار هزار عالم آمده و هزار هزار آدم آمده و شما در هزار و هزارمین عالم و در هزار و هزارمین آدم زندگی می‌کنید ! ملاحظه کنید در یک لحظه حضرت تا کجا سیر کرد! الان فهمیدید که دعای ندبه، ندبه بشریت است؟ همه باید به ما ملحق شده و گریه کنند چون وقتی ائمه اطهار را خانه نشین کردند همه چیز بشریت را از دست او گرفتند همچنان که در زیارت نامه امیر المومنین می خوانیم:

“هدّت مصیبتک الانام” یعنی شهادت تو بشریت را منهدم ساخت

5) خداوند می‌فرماید هر چقدر که به شما نعمت داده ام با آن کریم‌هستم اما اکرم نیستم  با اینکه فرموده ” و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها” زمانی اکرم هستم که به شما نعمت علم را بدهم “وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ”(پروردگار تو کریم‌ترین کریمان عالم است.) چرا؟ چون: “الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ”(آن خدایی که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت)

6) اجازه بدهید جمله‌ای بگویم تا لذت ببرید و ارزش عالم مشخص شود چرا خداوند این قدر عالم را ارج نهاده است؟ خداوند متعال پیامبر(ص) را ۴۰ سال در کلاس خصوصی نشاندند و قلب ایشان را مملو از علم کردند، البته این قلبی که می‌گوییم گوشت صنوبری شکل سمت چپ معده نیست

دل اگر مهره این آب و گل است

خر هم از اقبال تو صاحب دل است

و به تعبیر شاعر دیگر:

دل گر به مذهبت به جز این گوشت پاره نیست

قصاب کوی به ز تو داند بهای دل

منظور از این قلب، آن قلبی است که با علم بزرگ می‌شود و الا قلب صنوبری شکل در گاومیش خیلی بزرگتر است و آن هنر نیست:

 گر بدیدی حس حیوان شاه را

پس بدیدی گاو و خر الله را

 خداوند قلب پیامبر را پر ازعلم کرد توجه کنید که هرچه را پر کنید گنجایش آن تمام می‌شود تنها چیزی که پر نمی‌شود قلب است هر کجا در خصوص قلب گفته شد “ملاء” تعجب کنید که چرا گفت “ملاء” خداوند آن قدر قلب پیامبر(ص) را پر کرد که از عرش بزرگتر شد عرش یعنی کل کائنات، یعنی به ظرفیت کل کائنات به پیامبر(ص) ما علم داده است و در ادامه می‌فرماید ای پیامبر به زبان بیاور و بگو که” رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا”یعنی به اندازه کائنات هم علم فرا بگیری باز کم است و باید بگویی خدایا باز هم بده بگو “وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا”(پروردگارا بر علم من بیفزا.)

بعد از نزول این آیه پیامبر(ص) فوراً دست خود را بالا برد و فرمود:خدایا بر من مبارک نکن روزی که بر من بگذرد اما علم من زیاد نشود.

7) خداوند می‌فرماید نمی‌بینید که زمین را کم می‌کنم! “أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا ” (آیا مردم ندیدند که ما از هر طرف زمین را می‌کاهیم !

راوی به امام معصوم عرض کرد فدای تو بشوم زمین  که کم نمی‌شود اگر مساحت زمین کم می‌شد، زمین خیلی وقت پیش تمام می‌شد! حضرت فرمود: اشتباه متوجه شده اید یعنی برکت زمین را می‌برم “بذهاب العلماء”

وقتی آقای مدنی رفتند بخشی از برکت زمین رفت، آقای قاضی وقتی که شهید شد بخشی از برکت زمین رفت، آقای بهجت هنگامی که رفتند بخشی از برکت زمین رفت و… آیا تعظیمی بزرگتر از این برای عالم وجود دارد؟

عالم دافع بلاست زکریا بن آدم به امام رضا(ع) عرض کرد می‌خواهم از قم بروم حضرت فرمود: چرا؟ پاسخ داد: ” لانه کثرت فیه السفهاء” چون آنجا انسان های سفیه زیاد شده اند حضرت فرمود: از قم نرو خداوند دو مرتبه به خاطر شما بلا را از آنجا دفع کرده است .همچنان که از بغداد به خاطر موسی بن جعفر(ع) بلا را دفع کرده است‌

8) در خلقت انسان ملائکه به خداوند دو مطلب شبیه اعتراض عرض کردند اول اینکه خدایا این انسان که خلق می‌کنی چون از خاک خلق می شود حتماً خون خواهد ریخت ! خون ریز خواهد بود ! و دوم اگر تسبیح می‌خواهید ما شما را تسبیح می‌گوییم  یعنی ما کفایت هستیم .

“وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ” (ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم)

پس ملائکه در مطلب اول پیش گویی کردند که این موجود خون خواهد ریخت الان می‌بینید که چه قدر خون ریخته می‌شود ۴۰۰ هزار نفر را در سوریه کشتند ۲ میلیون نفر را در عراق کشتند اورانیوم ضعیف شده را در عراق به کار گرفتند و هزاران طفل را در شکم مادران ناقص الخلقه کردند آنچه در روزگار ما ارزان است خون انسان است پیامبر(ص) می‌فرماید اگر یک شخص بی‌گناه کشته شود و اهل آسمان و اهل زمین در خون او سهیم باشند خداوند به خاطر آن یک نفر کل اهل آسمان و کل اهل زمین را عذاب می‌کند.

این رویکرد را بایستی بر بالای سازمان ملل نوشت، به این می‌گویند مفاهیم قدسی و این تفکر می‌تواند از حقوق بشر صحبت کند نه اندیشه ای که دنیا را با حق ویژه اداره می کند و می گوید هر کس در دنیا نفس می کشد باید اسرائیل را به رسمیت بشناسد! خداوند متعال به دو شبه اشکال ملائکه یک پاسخ داد:

“وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا”(و خدا همه اسماء را به آدم یاد داد)

یعنی شما عابد هستید اما من عابد عالم می‌خواهم شما مرا عبادت می‌کنید ولی من عالم عابد می‌خواهم اینکه می‌گویید این موجود خون می‌ریزد باید بدانید عالم خون نمی‌ریزد جاهل خون می‌ریزد.

در این آیات به جایگاه علم و سپس به جایگاه عالم نگاه کنید از همین آیات می توان  فهمید که عالم در چشم خداوند متعال چه قدر اجر ،  قرب  و منزلت دارد .

9) خداوند در یک آیه پر نغز و پرمفهوم فرموده:

” يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ” ( خداوند به مومنین در آخرت رتبه می دهد اما رتبه اهل علم مخصوص و متنوع است)

خداوند در این آیه اهل علم را از مومنین جدا کرده است در آخرت هم جدا می کند. توجه شود که لفظ درجه اسم جنس است و اسم جنس بر قلیل و کثر دلالت می کند در نتیجه نیازی به جمع بستن نیست هرگاه اسم جنس جمع بسته شود غرض رساندن یکی از دو چیز است کثرت یا تنوع و در هر دو صورت عنایت خدا به اهل علم مخصوص است.

علت این همه تاکید به خاطر نقش استثنایی عالم و دانشمند در عزت و حشمت جامعه است ذیلاً به بخشی از این نقش اشاره می کنیم:

1) عالم به منزله چراغ جامعه است همچنان که از رسول خدا(ص) به سراج منیر تعبیر شده است از همین طریق عالم در سلامتی جامعه انسانی ، سلامتی روابط این جامعه ، در خلق فضای سالم تربیتی و خلوص دین و دینداری ، دفع ظلم و ظالم ، استبداد و حاکمیت زمامداران خودسر ، دفع بدعت و خرافه، باز کردن زنجیرها و… نقش ویژه و  بزرگی دارد افتخار می‌کنیم که خداوند متعال از ما علماء پیمان گرفته است امیر المومنین(ع) وقتی توسط امت تحت فشار قرار گرفت که خلافت را بپذیرد به موضوع اخذ پیمان از علماء توسط خداوند استناد کرد و فرمود:

“لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ ، لأَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا ” ( اگر نبود حضور آن جمعيت و تمام شدن حجّت با وجود يار و ياور و اگر نبود كه خداوند از دانايان پيمان گرفته است كه بر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده رضايت ندهند ، هر آينه مهار شتر خلافت را بر شانه اش مى انداختم . )

خداوند روزی از این پیمان سوال خواهد کرد آیا حجاج محترم تا حال توجه کرده اند که چرا وقتی در مسجد الحرام مقابل حجرالاسود می‌ایستید به خداوند عرض می کنید ” میثاقی قد تعاهدته ” خدایا شاهد باش که پیمان خودم را به جا آوردم آیا تا حال فکر کرده اید که در آنجا از کدام میثاق صحبت می کنید؟

معنی سخن امیر علیه السلام این است که خداوند با ما علماء کار دارد. چرا خون این همه علما ریخته شده است؟ چون در وهله اول عالم چراغ جامعه است اگر چراغ را خاموش کنند، انسان هیچ یک از گمشده‌های خود را نخواهد یافت. حتی انسان خود را هم نمی‌تواند پیدا کند. اول چراغ را خاموش می‌کنند بعد غارت می کند معاویه اول علماء را کشت سپس حکومت خود را تثبیت کرد امیر المومنین(ع) فرموده: فتنه بنی امیه فتنه کور خواهد بود  چون عالمان و دانشمندان جامعه در این فتنه به شهادت خواهند رسید ” أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ.”  چرا این گونه است؟ حضرت در علت آن می گوید” عَمَّتْ خُطَّتُهَا(1)، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا».

چرا الان در کشورهای مختلف به شدت با علمای مهذب و حر مخالف هستند آنها را می کشند و زندانی می کنند امثال “نمر النمر” باید کشته شود تمام علمای مهذب در کشور آذربایجان در زندان ها پیر می شوند چقدر از علمای جلیل القدر ما ترور شده اند دشمن خیلی حساب شده کار می کند علمای عاملین در قاموس خود کلمه ترس ندارند و عمامه آنها کفن آنهاست در جنگ تحمیلی نیز علما سنگ تمام گذاشتند تعداد روزهای جنگ را حساب کنید به ازای هر دو روز یک شهید روحانی داریم انقلاب ما انقلاب آرمانی است در نتیجه ما هزینه بسیار سنگین و آرمانی برای این انقلاب پرداخت کرده ایم کسانی را از دست دادیم که هیچ وقت نظیر آنها دیگر به دنیا نخواهد آمد آیا باز هم شخصیت عظیمی مانند شهید مدنی نصیب ما خواهد شد؟آیا روزگار می‌تواند باز چنین شخصیتی را پرورش دهد؟

برای شهید کردن شهید دستغیب از ۷۰ کیلو تی. ان. تی استفاده کردند، شهید دستغیب را تکه تکه کردند خودش به خواب یکی از نزدیکانش آمد و گفت یک تکه من را از پشت بام بردارید و دفن کنید!

بدن سید محمد باقر صدر را سوراخ سوراخ کردند جنازه شهید سعیدی را با دریل سوراخ سوراخ کرده بودند شهید اول را سوزاندند و خاکستر کردند که حتی جنازه او هم در دست باقی نماند شهید ثانی را در حج گرفتند و او را بردند در استانبول سرش را با شمشیر قطع کردند ایشان چه گناهی کرده بود؟ الان هم مشخص نیست کجا دفن شده است! یک عالم اهل سنت می‌گوید وقتی او را محاکمه می‌کردند من آنجا بوده ام به کسی که نزدیک من نشسته بود گفتم من این فرد را می‌شناسم خدا می‌داند او چقدر باسواد است گفت این انسانی است که” کان اذا تکلم اخذ الناس بالسحر” تعبیر عجیبی است یعنی انسانی بود که وقتی سخنرانی می کرد مردم را سحر می نمود.

۶۰ نفر از خانواده مرحوم حضرت آیت الله العظمی حکیم را شهید کردند چرا این قدر به عالم حساس هستند؟ چرا در کشورهای دیگر هم علماء را به زندان می‌اندازند؟ در شهری که حلقومی نباشد که انسان ها را به عفت، حیاء ، پاک دامنی، صدق، غیرت،عزت مندی، امانت داری و… و آن شهر در نظر خدا شهر نیست روستاست مفهوم شهر و روستا در متون دینی ما غیر از آن مفهومی است که در ذهن ما مرتسخ است خداوند در سوره یس وقتی  از شهر انطاکیه  صحبت می کند از آن به قریه تعبیر می کند و می فرماید : “وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ”(برای این مردم حال آن قریه (انطاکیه) را مَثَل زن ) بعد اینکه سه پیامبر(ص) جهت دعوت به توحید و عبودیت وارد شهر می شوند خداوند ادبیات را عوض می کند و از آن منطقه با کلمه مدینه تعبیر می کند و می فرماید:”وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ”(و مردی شتابان از دورترین نقاط شهر (انطاکیه، حبیب نام) فرا رسید گفت:ای قوم من، این رسولان خدا را پیروی کنید)کلمه مدینه در متون دینی ما سمبل آبادی است و لذا در روایات اهل بیت از قلب مومن تعبیر به مدینه حصینه شده است یعنی شهر برج و باور دار که حب و بغض های شخصی و آلوده نمی تواند به آنجا وارد شود در روایات آمده که احادیث ما را هر کسی نمی تواند بپذیرد بلکه : ” … لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا نَطَقَ وَ صَدَّقَهُ الْقُرْآنُ.

2) دومین وظیفه عالم این است که تلاش کند روابط سالم اجتماعی به طور صحیح در جامعه تنظیم شود و به ظلم تماشا نکند

وظیفه بزرگ عالم دین این است که وقتی مشاهده کند حاکم راه را کج می‌رود و حاکم جائر است باید او را امر به معروف و  نهی از منکر کند افضل عبادت و جهاد و بالاترین ثواب در شریعت ما مربوط به امر به معروف و نهی از منکر است هیچ عبادتی به پای آن نمی‌رسد اگر تمام عبادت ها را در کفه ترازو بگذارند همه آنها در برابر امر به معروف و نهی از منکر به اندازه نم سر سوزن است از طرف دیگر در میان انواع امر به معروف و نهی از منکرها هم” کلمه عدل عند امام جائر” افضل آنها است. این کاملاً حساسیت ویژه دین ما را نسبت به ظلم و ظالم و نسبت به حاکم جائر بیان می کند.

عالم باید در برابر امام جائر اعتراض کند و ساکت نباشد و الا شیطان اخرس است(الساکت عن الحق شیطان اخرس) به اباعبدالله الحسین می‌گفتند یک “بله” بگویید تا خون ریخته نشود عمر سعد نمی‌خواست امام حسین(ع) را شهید کند و خون حضرت به پای او نوشته شود شمر وقتی روز تاسوعا آمد و آتش جنگ را شعله ور ساخت عمر سعد  به او گفت خداوند تو را لعنت کند هرچه رشته بودم همه را خراب کردی!

به امام حسین(ع) گفتند با یک کلمه تمام فتنه ها می خوابد و گفتند کلمه “بله” در برابر یزید چه کلمه سبکی است”ما اخفها من کلمه” ! حضرت حرمت کلمه و حرمت عدل را نگه داشت و فرمود کلمه بله در برابر یزید چه کلمه سنگینی است و عملاً فرمود: ” ما اثقلها من کلمه”!

تا آخر آن یک کلمه را نتوانستند به عنوان تایید حاکم جائر از حضرت دریافت کنند و هنر حضرت سیدالشهدا(ع) همین است.

علمای عاملین به خاطر همین وظیفه دوم در طول تاریخ با زمامداران خودسر درگیر شدند، محرومیت کشیدند ، شکنجه شدند، زندانی گردیدند ، جان خود را از دست دادند اما زیر بار ظلم نرفتندو از همین طریق برای عزت کشور عزیز ما ایران جان فشانی ها کردند استقلال این کشور وابسته به علماء است این کشور در استقلال،  تمامیت ارضی و حاکمیت ملی خود مدیون علماست در طول تاریخ اگر علماء نبودند و اگر نبودند آنهایی که از جبل عامل آمدند و در دستگاه صفویه نقش استثنایی ایفا کردند و اگر محقق کرکی صاحب جامع المقاصد به ایران نمی آمد و تولیت امور را به دست نمی گرفت آیا این کشور می‌توانست بر روی پای خود بایستد و بلکه آیا الان کشوری به نام ایران داشتیم؟ در طول تاریخ امثال حضرت امام(ره)، میرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری کشور راحفظ کرده اند چرا یپریم خان ارمنی ملعون آن اهانت ها را که نمی توان به زبان آورد به جنازه شیخ فضل الله نوری روا داشت؟ شیخ فضل الله شاگرد میرزای شیرازی بود و انگلیس از طریق یپریم خان ارمنی با اعدام شیخ فضل الله انتقام خود را از میرزای شیرازی به خاطر فتوای تنباکو گرفت اگر حرکت های حماسی علماء در ادوار مختلف تاریخ ایران مکتوب گردد ” بلغ التالیف ما یعلمه الله” مرحوم ملاعلی کنی که عالم تراز اول تهران بود وقتی فهمید ناصرالدین شاه هنگام بازگشت از اروپا یک انسان منحرف را به عنوان نخست وزیر منصوب کرده است خطاب به او گفت: اول این فرد را عزل کن سپس به ایران بیا و الّا حق نداری صورت خود را به سمت ایران بگیری! ناصر الدین شاه وقتی در اروپا حاضر شد فرنگی ها برای مرعوب کردن او رژه نظامی مفصلی در برابر او اجرا کردند بعد از اتمام رژه پادشاه فرانسه از او پرسید آیا شما هم در ایران چنین ارتشی دارید؟ ناصر الدین شاه جواب داد: ما به این گونه ارتش ها نیازی نداریم پادشاه فرانسه با تعجب پرسید چرا؟ ناصر الدین شاه جواب داد در کشور ما افرادی هستند به نام مجتهد و مرجع در صورت نیاز اگر آنها یک فتوا بدهند کل کشور به ارتش تبدیل می شود! علمای مهذب

با این گونه نفوذ کشور را نگه داشته اند و بی جا نیست که غرب و مزدوران غربی در چند صده اخیر بدترین جنایت را در حق علماء روا داشتند مرحوم مدرس را با عمامه خود ایشان خفه کردند رضاخان گفت: سید از من چه می‌خواهی؟ ایشان فرمود: می‌خواهم تو نباشی! حاج آقا حسین قمی با تمام توان در برابر رضا خان ایستاد رضا خان مجبور شد او را به عراق تبعید کند به او چک سفید فرستاد ولی او نپذیرفت و گفت من یک جلسه خصوصی با رضا خان می خواهم ولی رضا خان نپذیرفت بعد از گذشت سال ها که حاج آقا حسین قمی به ایران برگشت از او پرسیدند جلسه خصوصی را می خواستید چه کار؟ فرمود: در وهله اول از رضا خان  می خواستم که رخنه در ارکان دین درست نکند اگر می پذیرفت فبها و اگر نمی پذیرفت در همان جلسه خصوصی با دست هایم او را خفه می کردم. مرحوم شیخ فضل الله می گفت: حاضرم قطعه قطعه شوم اما رخنه در ارکان مذهب جعفری درست نشود در یک کلمه  استقلال و تمامیت ارضی این کشور رهین روحانیت شیعه است برای همان است که با روحانیت ضد هستند .

3) یک نقش بزرگ عالم عبارت است از ایستادگی در مقابل بدعت‌هایی که در جامعه در متن دین به وجود می‌آید و دین از خلوص می افتد این سخن صادر از مصدر تحقیق است که بدعت جان دین را می گیرد بنابراین یک عالم دین در برابر بدعت نباید محافظه کاری بکند.

 اگر کتمان علم کند خداوند عذاب بسیار بدی را به او وعده داده است: ” إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ”( آن گروه (از علمای اهل کتاب) که آیات واضحه و هدایتی را که فرستادیم کتمان نمایند بعد از آنکه آن را برای (هدایت) مردم در کتاب آسمانی بیان کردیم، آنها را خدا و تمام لعن کنندگان (از جن و انس و ملک) نیز لعن می‌کنند.)

خداوند متعال به چند چیز در قرآن حساس است یک مطلب که خداوند به آن حساسیت بسیار شدید دارد خالص ماندن دین است

خداوند همیشه با احترام و ادب با پیامبر(ص) صحبت می‌کند اما وقتی به خلوص دین می‌رسد ادبیات خداوند با پیامبر(ص) عوض می‌شود و می‌فرماید: اگر ذره ای از خود به این دین اضافه کنی تو را با دست راست می‌گیرم و شاهرگ تو را قطع می کنم و هیچ کس نمی تواند تو را از دست من خلاص کند.

خلوص دین را آیا جز علماء کسی می تواند حفظ کند؟ با تاویل‌های وحشتناک خانه دین را خراب می‌کنند بدترین محرمات را حلال می کنند کشف حجاب و شراب را با تاویل حلال می‌کنند

فحشا را حلال می‌کنند اگر پای تاویل به دین باز شود هزاران مصیبت به نام دین بر سر مردم می‌آورند دین آمده است تا ما را خراطی بکند اما اگر پای تاویل باز شود قضیه عکس می شود یعنی انسان ها دین را خراطی می کنند. عالم دین باید مانع از تاویل باطل در دین شود و علاوه بر آن باید زیبایی های چهره اسلام را به نحو عقلانی تبیین بکند .

تبلیغ حکیمانه دین وظیفه علماست تبلیغ کار همه است اما وظیفه عالم تبلیغ حکیمانه دین است اینکه صورت زیبای دین را هنرمندانه به انسان ها نشان بدهد.

 4) یک وظیفه بسیار خطیر علماء مبارزه با آداب کمر شکن و ویرانگر است آدابی که با آن جامعه تبدیل به جهنم می شود آداب و رسومی که به مثابه زنجیر پای مردم است و زندگی را تلخ و مشقت بار می کند باید باز شوند اما چه کسی جز علماء می تواند آن را باز کند؟  این موضوع حساس ترین وظیفه عالم است انبیا نیز به دنبال ایجاد همین حریت بودند”وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ” (و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهاده‌اند از آنان برمی‌دارد (و دین آسان و موافق فطرت بر خلق می‌آورد)

در جامعه آداب و رسومی ایجاد می شود که زندگی انسان ها را جهنم می کند و انسان ها ” لایموت فیها و لا یحیی” می شوند، و در هر لحظه جرعه های غم و غصه را از حلقوم خود پایین می برند اما این جرعه ها هیچ گوارا نیست به تعبیر قرآن  “يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ” می شوند . (که آن آب پلید را جرعه جرعه می‌آشامد و هیچ گوارای او نشود) وظیفه عالم است که اینجا فریاد بزند.

5) وظیفه عالم این است که کافل ایتام آل محمد(ص) باشد معصومین برای ما علماء چندین مدال داده است یکی این است که اسم ما را “کافل” گذاشته است یعنی در دوران غیبت شیعه را به شما سپرده‌ایم یعنی از جهت ایمان، اخلاق و نیازهای مبرم زندگی آنها را محافظت کنید راوی می‌گوید دیدم امام صادق(ع) گریه می‌کند و دست بر زانوی خود می‌زند عرض کردم: آقا چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: خداوند به خاطر کربلا؛ غضب کرد  و ظهور فرزندم مهدی(عج) را به تاخیر انداخت  و من به حال ضعفای شیعه در دوران غیبت گریه می‌کنم.

6) عالم دین باید در برابر دزدان اعتقاد و اخلاق ملجاء و پناهگاه باشد معصومین به ما علما یک مدال بزرگ داده‌اند و آن عنوان ” مرابط” است یعنی مرزدار حضرت فرمود: “عُلَماءُ شيعَتِنا مُرابِطونَ فِي الثَّغرِ الّذي يَلي إبليسَ و عَفاريتَهُ”(علماى شيعه ما، نگهبانان مرزى هستند كه در آن سويش ابليس و ديوهايش قرار دارند)

علماء ما مرزی ایستاده اند که دزدان و غارت گران اخلاق ، غیرت، عفت و حیا با مکر و تسویل از آنجا وارد می شوند اخیراً یک زنی در ایران که اعتقادات او توسط همین دزدان دزیده شده بود گفت آرزوی ما این است که کلمه غیرت ناموس و این مفاهیم از بین برود نگویید ولد الزنا این مشمئز کننده است بگویید مولود عشق آزاد غیرت چیست؟ غیرت حسادت جنسی است غیرت ناموس پرستی است غیرت ارزش قرون وسطایی است وقتی همان دزدان با فلسفه بافی می گویند غیرت سم است و مردان غیور را مردان سمی می نامند در این صورت طبیعی است که یک دختر بی حفاظ و بی پناه به راحتی در دام آنها بیفتد و اصیل ترین و اساسی ترین فضیلت زندگی بشر را مورد حمله قرار دهند.

این ها در تاویل باطل ید طولا دارند می‌گویند آیات حجاب در قرآن مخصوص همسران پیامبراست نه کل خانم‌های مسلمانان! ببینید چگونه با مهارت دزدی می‌کنند! یا می‌گویند آیا می دانید فلسفه حجاب چیست؟ چون راه ها در آن زمان آسفالت نبود شامپو وجود نداشت ، سر خانم‌ها کثیف می‌شد برای همان می‌گفتند سر خود را بپوشانید تا گرد و غبار موهای شما را خراب نکند بنابراین  الان  که شامپوهای خوبی تولید شده پس ضرورت ندارد خانم‌ها حجاب داشته باشند!

یکی از این افراد یک کتاب نوشته هزار صفحه! و می‌گوید من این را از قرآن درآوردم که مو جزئی از اعضایی که باید پوشیده شود نیست! یعنی با هزار صفحه تاویلات و فلسفه بافی حکم بدیهی قرآن را تاویل می کند طبیعی است که نسل جوان که متوجه پشت ماجرا نیست با استدلالات هزار صفحه ای اغوا خواهد شد اینجاست که علمای مهذب رشته های آن دزدان را پنبه و از ساحت دین ناب دفاع می کنند. بی جا نیست که در روایات معصومین آمده که اگر علمای ما نباشند “ارتد الناس” مردم  مرتد و از دین خارج می شوند.

 اگر عالمی بخواهد این نقش های فاخر را ایفا کند طبیعی است که باید مجهز به جهازات لازمه باشد .

در یک عالم آرمانی عالمی که امام زمان(عج) بعد از مرگ او روی قبر او بنویسد:

ما صوّت الناعی بفقدک انهو

یوم علی آل الرسول عظیمو

 دو چیز باید در اوج باشد؛ اول: علم، با علم می‌تواند به شبهات جواب بدهد، جریان ناب فرهنگی و تربیتی را مدیریت کند و زیبای دین را به نمایش بگذارد هنگام جنگ با مشرک مستحب است که کسی بالا برود زیبایی‌های دین را به مشرکین بگوید سپس جنگ آغاز شود. استاد من آقای جعفر هادی کتابی نوشته بود به نام “آن سوی زیبای چهره اسلام”

دوم: این عالم باید مهذب باشد، آقای بروجردی می‌فرمود “صرف میر” خوان با تقوا بهتر از “کفایه” خوان بی تقوا است ! علماء با تقوا و معنویت خود آثار خلق می‌کنند معنویت را به جامعه پمپاژ می کند اینکه می گوییم عالم باید مهذب باشد یعنی از جهت روحی، قدرت روحی داشته باشد در لغزشگاه‌ها نلغزد بر نفس خود غالب باشد امیال را مهار کند دین فروشی نکند دین را ابزار معاش و تقدم قرار ندهد وارد دستگاه سلاطین و ابناء الدنیا نگردد دست و زبانش پاک باشد سفره فاخری از حضرت احدیت داشته باشد و… اینجاست که علماء به میزان زیادی با هم فرق می‌کنند هم در علم هم در معنویت روحی بعضی علما رشد بسیاری کرده اند آن قدر پیش می‌روند که به بی‌قراری می‌رسند شما چنین فکر می‌کنید که آن بزرگوار در دنیا بوده است اما او در برزخ است یک فرق عارف با عامی این است که عارف در برزخ است یعنی آن آگاهی که در برزخ انسان های عادی پیدا می کنند او در این دنیا پیدا کرده است به تعبیر امیر المومنین(ع)” فَهُم والجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَاها فهُم فيها مُنَعِّمون، وهُمْ والنّارُ كمن قَد رَاها، فَهُم فيها مُعَذَّبون.” (آن‌ها به كسى مى‌مانند كه بهشت را با چشم ديده و در آن متنعم است و همچون كسى هستند كه آتش دوزخ را مشاهد كرده و در آن معذب است.)

امیر علیه السلام وقتی این را می‌گفت “همام” از هوش و بلکه از دنیا رفت واقعاً عارف به جایی می‌رسد که برزخ  را در این دنیا درک می‌کند اگر طالب این مقام هستید از امروز تصمیم بگیرید دو قاب تصویر را حتماً مطالعه کنید تا رفته رفته به مقام ” لا یقر قراری دونک” برسید.

خداوند در قرآن دو قاب تصویر به ما نشان داده است اگر سیر و سلوک، دستورالعمل می‌خواهید این دو قاب تصویر را با دقت تمام مطالعه کنید قرآن از این جهت معجزه کامل است این دو قاب تصویر شما را می گیرد و می برد دیگر بازگشت ممکن نیست و رفته رفته آن چنان جان شما خالص می شود و آن چنان چشم شما بصیر می گردد که هم بی قراری قدسی پیدا می کنید و هم می شوید بکّاء همچنان که به امیر المومنین لقب تاج البکایین داده اند.حضرت سید الشهدا(ع) وقتی دعای عرفه را می خواند مانند مشک از چشم او اشک جاری می‌شد می‌دانید که در قدیم وقتی مشک را می‌بستند کاملاً بسته نمی‌شد و آب دائماً چکه می‌کرد این حالت عظیم روحی قطعاً امر خلق الساعه نیست کار یک روز دو روز نیست که به این اندازه بی‌قراری ایجاد شود دو قاب تصویر را خوب مطالعه کنید اول قاب تصویر جمال حضرت حق است خداوند در قرآن برای انسان ها از جمال خود قاب تصویر بسیار فاخری نشان داده است اینکه در قرآن تکرار می شود “هو الذی”، “الم تر” ، “الم یروا” “الم تروا” این ها همه تصویرسازی است و خداوند با این جملات به طور  مدام جمال خود را بالا می برد انسان عامی این را متوجه نخواهد شد که وقتی جمال افزایش پیدا می کند چه معنایی دارد وقتی جمال بالا می رود عشق پیدا می شود و وقتی عشق پیدا شد آتش همه جا را می گیرد یعنی خداوند با آن جملات به طور مدام مخاطبی را که با آن جملات محرم است آتش می زند و همه جا را آتش می گیرد به تعبیر حافظ:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 می‌گوید همه جا آتش گرفته و در حال سوختن است مرحوم آقا میرزا جواد ملکی تبریزی گاهی شب‌ها که آتش عشق در او فوران می‌شد در کوچه‌ها به راه می‌افتاد و شعر باباطاهر را می‌خواند که :

چرا هر دم زنی آتش به جانم

مگر‌من کوره آهنگرانم

چرا هر دم زنی صد طعنه بر من

مگر من دلبر نامهربانم

خداوند دو قاب تصویر از جمال خود دارد یکی قرآن است همچنان که امیر المومنین فرمود” فَتَجلّى لَهُم سبحانَهُ في كتابِهِ مِن غَيرِ أن يَكُونوا رَأوهُ بما أراهُم مِن قُدرَتِهِ” (خداوند سبحان، جمال خويش را در كتابش نمايان ساخت و بدين سان خويشتن را به بندگانش، بى آن كه او را ببينند، نشان داد. ) و دومی تکوین خداوند در تکوین با تمام ذرات با ما حرف زده و بهترین تصویر را از جمال خود در متن طبیعت ارائه کرده است

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

 با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

و صد البته قاب اول افضل است یعنی آن گونه که جمال خدا را می توان در قرآن مطالعه کرد نمی توان در طبیعت مطالعه کرد و لذا خداوند فرمود اگر قرآن بر تکوین ارائه شود تاب تحمل نخواهد داشت:” لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ”( اگر ما این قرآن (عظیم الشأن) را (به جای دلهای خلق) بر کوه نازل می‌کردیم مشاهده می‌کردی که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع و ذلیل و متلاشی می‌گشت. و این امثال را برای مردم بیان می‌کنیم باشد که اهل (عقل و) فکرت شوند.)

همچنان  که بیان گردید هرچه در این دو قاب غور کنید شما را برداشته و خواهد برد وقتی رفتید دیگر باز نخواهید گشت”إِلهِی مَنْ ذَا الَّذِی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً؟ وَمَنْ ذَا الَّذِی أَنِسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغَی عَنْکَ حِوَلاً؟”(معبودم، کیست آن‌که شیرینی محبّتت را چشید پس به‌جای تو دیگری را برگزید؟ و کیست آن‌که با مقام قرب تو انس یافت پس مایل به روی برتافتن از تو شد؟)

جمله ” فرام‌منک حولا ” خیلی جالب است یعنی حتی پشت سر خود نگاه نمی کند .

دومین قاب تصویر، قاب تصویر ابدیت است خداوند در قرآن طوری ابدیت را با تمام اجزاء و مقدماتش تصویر کرده که جا دارد انسان دق کند و اگر کسی دق کند ملوم نیست”وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ”(و آنان که آنچه وظیفه بندگی و ایمان است به جای آورده و از این که (روزی) به خدای خود رجوع می‌کنند دلهاشان ترسان است.)

توجه شود که در این آیه خوف و خشیت قلبی معلل شده به اینکه شخص متقی به ملاقات خدا خواهد رفت و این ملاقات واقعا سهمگین است.

طبق روایات وقتی میت از دنیا می‌رود اولین کاری که با او می‌کنند این است او را به محضر پروردگار می‌برند همه ما یک جلسه خصوصی با خداوند داریم رسول خدا(ص) می‌فرماید ماه شب چهاردهم را چگونه می‌بینید با خداوند همان گونه نشست خواهید داشت!

مرحوم شاه آبادی می‌فرماید نفس این مسئله که با خداوند ملاقات داشته باشیم بسیار سهمگین است اگر در این هم خوب فکر کنید شما را بالا خواهد برد و ریشه غفلت را به کلی خواهد کند و زبان شما هر لحظه با ذکر خدا مرطوب خواهد شد خداوند در قرآن وقتی اولوا الالباب را تعریف می‌کند می‌فرماید: “الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ” (آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند)

دیگر هیچ زمانی باقی نماند آیا تصور می‌کنید این امر قراردادی و یا اجباری است؟ نخیر! بلکه طبیعت اعتقاد به آن دو مطلب همین است.یعنی جدا شدن از یاد حق دیگر ممکن نیست

 ابوذر آمد دید پیامبر(ص) خوابیده است خواست امتحان کند که حضرت بیدار است یا خواب شاخه کوچکی را بشکست در این لحظه رسول خدا(ص) چشم خود را باز کرد و فرمود ابوذر! آیا نمی‌دانی “تَنَامُ عَيْنِي وَ لاَ يَنَامُ قَلْبِي.”چشم من می‌خوابد اما آیا تو تصور می‌کنی که قلب من از خداوند جدا می‌شود؟قلب من هیچ وقت نمی خوابد.

حضرت آیت الله مدنی که در مجلس گرامی‌داشت او نشسته‌ایم در پانزده عرصه پهلوان بودند این پانزده مورد را فهرست وار می‌گویم، هر کدام از آنها محتاج یک عالم حرف است مهم این است که بدانیم که چگونه این پانزده فضیلت بزرگ در یک انسان جمع شده است تا بدانیم دشمن از ما چه گنجی را گرفته است

و تا بدانیم چقدر هزینه آرمانی برای انقلاب پرداخت کرده ایم من به حضرت آقا عرض کردم که انقلاب ما آرمانی است هزینه‌ای هم که پرداخت کرده‌ایم آرمانی است و خود شما هم می‌فرمایید که ملت ما هم باید آرمانی فکر کند پس در تمام عرصه ها باید آرمانی باشیم.

 فردا انتخابات‌ فرا می‌رسد انتخابات ما باید آرمانی باشد. یک دموکراسی آرمانی باید بتواند نخبه‌ها را بالا بیاورد و کشور با دست نخبگان و هوشمندان اداره شود این مقدمات زیادی لازم دارد یکی از آنها این است که ما به کلمه “بله”  حساس باشیم همچنان امام حسین حساس بود باید حساس باشید یک نفر که انتخاب می‌کنید در واقع سرنوشت کشور را می نویسید:

خدا آن ملتی را سروری داد

 که تقدیرش بدست خویش بنوشت

 قبل از غور در بیان 15 فضیلت آن مرد الهی باید دوباره تاکید کرد که هیچ کس نتوانسته پانزده توفیق در این سطح را در یک جا جمع کند.

به عنوان عرصه اول باید گفت او در اخلاص پهلوان بودند. این بزرگوار بسیار خالص بودند خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید خلوص سرّ من است “الاخلاص سر من اسراری استودعته قلب من احببته من عبادی” ( اخلاص سری از اسرار من است آن را در قلب آن دسته از بندگانم قرار می دهم که محبوب من هستند )

یعنی هر کس دنبال اسرار است آن را در اخلاص پیدا بکند

خلوص جان که بالا رفت دیگر این بدن مادی دیگر امکان حمل آن را ندارد و خداوند باید او را ببرد :
جان عزم رحیل کرد گفتم که نرو

گفتا چه کنم خانه فرو می آید

به این مطلب در خطبه همام این گونه اشاره شده است:

“وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ”( به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز بازپسين دارند، چشم بر هم زدنى جانهايشان در بدنهايشان قرار نمى گرفت)

 یک نکته ناب در این موضوع این است که از سه امام به ما مناجات رسیده است امیرالمومنین(ع)، امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) این سه بزرگوار مناجات‌های بسیار عمیقی به امت هدیه کرده اند . نکته این است مناجات امام حسین(ع) با آن دو بزرگوار در یک مورد فرق دارد.

 این سخن ، سخن خیلی سنگینی است آن فرق این است که امام حسین(ع) می‌گوید خدایا بی‌قرار هستم زمین برای من تنگ است: “الهی اَنْتَ کَهْفی حینَ تُعْیینِی الْمَذاهِبُ فی سَعَتِها وَتَضیقُ بِیَ الاَرْضُ بِرُحْبِها”(خدایا، تویی پناه من هنگامی که درمانده‌ام کنند راهها با همه وسعتی که دارند و زمین بر من تنگ گیرد با همه پهناوریش )و عرض می کند:

“الهی اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتی وَبُعْدَ داری”(من به تو شکایت می کنم، از غربتم، و دوری خانه آخرتم)

این را فقط در مناجات امام حسین(ع) می‌توانید پیدا کنید برای همین  است که امام حسین(ع) باید می‌رفت کربلا یک ظاهر دارد و یک باطن در ظاهر  آن شمر، عمر سعد و ابن زیاد و امثال این جانورها دیده می شود اما در باطن قضیه این است که دنیا دیگر برای ما تنگ است و روح امام آن قدر بزرگ شده که باید به ساحت ابدیت و بساط انس الهی وارد شوند به تعبیر نیّر:

عنقای قاف را هوس آشیانه بود

غوغای نینوا همه در ره بهانه بود

خلوص به چه می‌گویند؟ یعنی مصالح کلان را جلو ببرید و مصلحت شخصی را کنار بگذارید از امروز امتحان کنید ببینید می‌توانید انجام بدهید؟ در سر این بزرگوار سر سوزنی هوا و هوس نبود نمی‌توانید یک جا پیدا کنید که به هوا هوس توجه کرده باشد  و از سر هوا و هوس تصمیم بگیرد.

این طور نبود که تدبیر کند که چگونه پیش مردم و در چشم انسان ها علو رتبه پیدا بکند .

 مانند عبد در خدمت آقای قاضی بود حال آنکه خود شخصیت برجسته‌ و در نجف برای خود یلی بودند و جایگاه علمی بسیار رفیعی در نجف داشتند در برابر حضرت امام(ره) مانند عبد بودند این یعنی اخلاص اگر می‌خواهید قدر این اخلاص را بدانید به زندگی آن مجتهد توجه کنید که بعد “اللتیا واللتی” به امام رحمه الله علیه این گونه نامه نوشت یک نامه به من نوشته‌ای آتش بر دلم زده ای یک نامه برایت می نویسم و با آن آتش بر دلت می زنم!!!

 دومین پهلوانی آن شخصیت حماسی این بود که جداً پهلوان شجاعت، غیرت و نترسی بودند. مگر در زمان شاه می‌شد نام امام را به زبان آورد؟ هر چقدر بلا سر ایشان می‌آوردند اما ذره ای عقب نشینی نمی کرد و ذره ای نمی ترسید عجب جرات و شجاعتی داشت شجاعتی که در آن مرد بود هیهات که در کسی پیدا شود.

البته حضرت امام(ره) حسابی دیگر دارد. حضرت امام می‌فرماید: والله به عمرم نترسیدم روزی که مرا می‌بردند آنها می‌ترسیدند من به آنها دلداری می‌دادم مقام معظم رهبری در یک جلسه خصوصی به ما می‌فرمود از امام(ره) چیزی می‌خواستیم انجام نمی‌دادند روزی من عرض کردم آقا! آیا می‌ترسید؟ فوراً سه بار فرمودند: من هیچ وقت نمی‌ترسم!

در شجاعت هرچه احوال شهید مدنی را مطالعه می‌کنیم متحیر می شویم  در برابر ساواک و تهدیدات ساواک حتی تبعید یک ذره ترس و عقب نشینی ندارد . به جد خود اباعبدالله الحسین اقتداء می‌کند که وقتی به محاصره افتاد و هیچ اسباب ظاهری هم همراهی نکرد اما باز از فتح و ظفر صحبت کردند و ‌فرمودند: “فانَّ من لَحِقَ بی منکم اُسْتُشْهِد و مَن تَخلَّف لم یَبْلُغ الفتحَ و السلام”(هر که به من بپیوندد به شهادت می‌رسد و هر کس هم تخلّف کند و بازماند به فتح و ظفر نمی‌رسد و السلام)

حضرت با این جمله فرمود من فاتح هستم یک شاعر عرب می‌گوید یا رسول الله(ص) حیران مانده ام در حق حسین(ع) به شما تبریک بگویم یا تسلیت ؟!

سومین عرصه پهلوانی، پهلوانی در عرصه مدیریت است انصافاً در بحران و بحبوحه خلق مسلمان اگر غیر از این بزرگوار کسی بود بحران جمع نمی شد؟ مهم این است که چگونه مدیریت کرد؟ با اهانت و دعوا؟ خیر! جزئیات مدیریت ایشان باید در کلاس‌ها تدریس شود بحران خلق مسلمان بحران کوچکی نبود از قضا در زمان ایشان اتفاق افتاد اما به نحو بسیار شایسته مدیریت کرد گویا از طرف خداوند الهام می شده است. اصول مدیریت حضرت ختمی مرتبت تدوین شده است علاقه مندان حتماً آن را مطالعه کنند آن اصول در سیره این بزرگوار متجلی شده است.

چهارمین پهلوانی او این بود که ذوب در حضرت امام راحل بود، اصلاً به طوری خود را در اطاعت حضرت امام(ره) قرار داده بود که حیرت آور بود.

 من اخیراً در محضر سید حسن نصرالله بودم آنها در یک حادثه خوشحال بودند بعد سردار سلیمانی این را به امام خامنه‌ای عرض کردند گویا حضرت آقا فرمودند که من در آن حادثه خوشحال نشدم و تا فردای آن حادثه نتوانستم بخوابم.

سید حسن نصرالله خودش به من می‌گفت وقتی سردار سلیمانی این حرف را در جمع اعضای مرکزی حزب الله فرمود همه با هم گریه کردند سردار سلیمانی فرمود که من چیزی نگفتم که شما گریه کنید گفتیم ما به این خاطر گریه می‌کنیم که شبی که رهبر ما تا صبح نتوانسته از ناراحتی بخوابد چرا ما آن شب تا صبح جشن گرفته‌ایم بعدها مشخص می‌شود تصمیمات رهبری چقدر عمیق و آینده نگرانه بوده است و افق‌های دوردست را می‌دیده اند.

 پنجمین عرصه پهلوانی آقای مدنی عبارت است از اینکه در عرصه عرفان، سلوک، بکا ، بی‌تابی ، بی قراری پهلوان بودند هنگام نماز نمی‌توانستند تکبیر بگویند مدام صبر می‌کردند در نتیجه بعضی ها اعتراض می کردند و می گفتند آقا جان چرا این قدر مردم را معذب و نماز را به تاخیر می‌اندازید؟ فکر می‌کردند وسواس است می‌ فرمود خیر! هرچه قدر تلاش می کنم بگویم الله اکبر نمی توانم چون می‌بینم اکبریت خداوند در همه اعمال من دیده نمی‌شود!

در نتیجه می‌بینم اگر بگویم الله اکبر نفاق می‌شود بعضی آدم‌ها وقتی می‌میرند به او خواهند گفت “من ربک؟” او خواهد گفت “الله ربی” خداوند هم از آسمان خواهد فرمود: “کذب” (دروغ گفت) جهنم این است که خداوند به کسی بگوید “کذبت”

ایشان می فرمود می‌بینم وقتی بگویم الله اکبر نفاق می‌شود در آخر به فرمایش علمای اخلاق پناه می‌برم یعنی به خودم وعده می دهم که خود را اصلاح و مطابق اکبریت خداوند بکنم و با اکبریت خداوند متعال هم سنخ شوم یعنی آخر سر به وعده پناه می برم پناه می‌برم که ان شاءالله خودم را اصلاح خواهم کرد اما در این لحظه فرمایش علمای اخلاق به خاطرم می‌آید که “النفس اسرع شیئ فی الوعد ابطأ شيئ فی العمل” (یعنی نفس سریعاً وعده می‌دهد اما خیلی دیر عمل می‌کند) بعد در حیرت می‌مانم و گریه می‌کنم.

ای خدا او در کدام عالم سیر می‌کرده است؟

معلوم می‌شود با خداوند محرمیت پیدا کرده بود و مقاماتی به آن بزرگوار عطا کرده بودند.

 ششمین پهلوانی، پهلوانی در ایثار، احسان، امدادرسانی و راه‌اندازی موسسات خیریه و… می‌باشد.

وقتی به کتاب‌ها نگاه می‌کردم دیدم در زندگی‌نامه ایشان باید چیزی می‌نوشتند که ننوشته اند و من برای اینکه  در تاریخ  ثبت شود حکایتی شنیدنی در باب ایثار و انفاق آن مرد الهی می‌گویم یکی از علمای معظم نجف به من می‌گفت وقتی شهید مدنی در نجف از تبلیغ برمی‌گشتند سراغ مغازه دار می‌رفتند و می‌گفتند حساب دفتری و بدهی طلبه‌ها را بیاورید هرچه از تبلیغ گرفته بودند به مغازه دار می دادند و بدهی تمام طلبه‌ها را پرداخت می‌کردند همین اقدام رمز بالا رفتن است.

می‌دانید چه معامله بزرگی است؟ چرا این گونه بود؟ عارف هر کاری می‌کند می‌گوید نشد، نشد، نشد! در غارات ثقفی است که به امیر المومنین علیه السلام گفتند چقدر صدقه خواهید داد آیا دیگر بس نیست؟ حضرت ‌فرمود: به خداوند سوگند یقین ندارم عملی از من قبول شده باشد تا دیگر دست نگه دارم و صدقه ندهم!  “كم تتصدّق؟! ألا تمسك؟! قال: انّي و اللّه لو أعلم أنّ اللّه قبل منّى فرضا واحدا لأمسكت، و لكنّي و اللّه ما أدري أقبل اللّه منّي شيئا أم لا .”

 شیخ جعفر شوشتری می‌فرماید در خودم یک خیر یقینی سراغ ندارم!

انسان که جلو رفت این گونه می‌شود و می‌گوید:

نیستم نیست که هستی همه در نیستی است

 هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی

هفتمین پهلوانی، این است که در حسن خلق پهلوان بودند. در تسخیر قلوب پهلوان بودند شما اهالی تبریز بهتر از من می‌دانید  که او چقدر مرید دو آتشه داشتند از جوانان و حتی از دشمنان جزو مریدان ایشان بودند خلق مسلمان با چوب وارد منزل ایشان شده بودند که وی را کتک بزنند اما با خوش رویی آنها را دعوت کرده بود و به آنها فرموده بود فرزندانم بیاید بنشینید ببینم حرف شما چیست ؟

حرف آنها را شنید و گره‌های ذهنی آنها را باز کرد و آنها در نهایت با شرمساری و با متانت از منزل ایشان خارج شدند!

امیر علیه السلام به فرماندار خود می‌نویسد “و احلل عقده ذلک” تو را به فرمانداری فلان شهر منصوب می‌کنم آن شهر نسبت به من گره ذهنی دارند آن را باز کن. سعه صدر در یک عالم این گونه است.

پیامبر ما “کان اصبر الناس علی اقذار الناس” بودند.یعنی پیامبر(ص) در برابر بدترین اخلاق‌های انسان ها، اصبر الناس بودند از شما سوال می‌کنم چه کسی خداوند را بهتر شناخته است؟ چطور پاسخ می‌دهید؟ مثلاً می‌گویید علامه طباطبایی اما روایت آن را نمی‌گوید.

روایت می‌گوید :

“أعرَفُ النّاسِ بِاللّه ِ أعذَرُهُم لِلنّاسِ ، و إن لَم يَجِدْ لَهُم عُذرا “(خدا شناس ترين مردم، كسى است كه از همه بيشتر مردم را معذور بدارد هر چند عذرى برايشان نيابد.)

هر کس با چشم عذر به مردم نگاه کند از همه بیشتر و بهتر خداوند را شناخته است.

 هشتمین عرصه پهلوانی این که او ، در “تلاش” پهلوان بودند؛ خسته نمی‌شدند.

 اخیراً مقام معظم رهبری از جهاد تبیین صحبت می‌کردند، می‌فرمود من بعضاً سه ساعت حرف می‌زدم یکی به من می‌گفت شما خسته نمی‌شوید؟ او از کثرت کار من تعجب می‌کرد! من از ایشان تعجب می‌کردم که به من می‌گفت آیا خسته نمی‌شوید؟

برای اثبات  خستگی ناپذیری این بزرگوار همین بس که یک عالم مبارز را در دوران شاه پیدا نمی کنید که به اندازه او تبعید شده باشد.

یک بار به مهاباد، یک بار به خرم آباد، یک بار به همدان و… تبعید شده است به هر کجا هم رفته اند یک جریان ناب فرهنگی و حماسی به راه انداخته اند ساواک در دست ایشان ذله شده بود آخر سر ساواک به عراق نوشت اگر این فرد خواست از عراق خارج شده به ایران بیاید به او خروجی ندهید! خود ساواک نمی‌توانست کاری کند ببینید چقدر خستگی ناپذیری داشت!

نهمین وصف او بسیار عجیب است یکی از وصف‌های خاص در مورد ایشان عطش او به شهادت است آیا تصور می‌کنید به همین سادگی خداوند او را برگزیده است ؟ مقام شهادت مقام اولیای خاص خداست.

امام حسین(ع) وقتی از مدینه جدا می‌شدند وقتی دیدند که اجازه نخواهند داد ایشان در مدینه بمانند به آرامگاه پیامبر(ص) متوسل شدند خیلی گریه کردند و عرض کردند یا رسول الله(ص) از خداوند بهترین سرنوشت را برای من بگیر خداوند هم برای حضرت شهادت را نوشت به آخر خطبه‌های شهید مدنی نگاه کنید ببینید چطور از ته دل گریه می‌کند و با اشک چشم به خداوند التماس می کند که خدایا زندگی مرا با شهادت ختم کن ” اللهم اختمنی بالسعاده و الشهاده”

سر عطش او بسیار مهم است سر آن هوا و هوس نیست قطعاً سر آن این است که عارف هر کاری می‌کند می‌بیند نشد و در برابر عظمت خداوند حق خداوند را نتوانست ادا بکند شهید در شهادت همه چیز خود را تقدیم می‌کند و قدری آرام می گیرد امام حسین(ع) وقتی حضرت علی اصغر(ع) را دفن کردند دامن خود را تکان دادند یعنی خدایا همه چیز خود را تقدیم کردم.

دهمین پهلوانی این بود که در این اوصاف جامعیت دارد؛ هر کس عارف شد گوشه نشین می‌شود به میدان نمی‌آید هر کس در عرفان پیش روی کرد نوعاً این گونه است؛ این طور نمی‌شود که شخصیت حماسی باشد نداء کند ملت را به میدان بیاورد و طوفان به پا کند ایشان در مقاطع مختلف کفن پوشیده است یک عارف مگر این طور اجتماعی می شود؟ طبیعت عرفان این است که انسان را به عزلت می‌برد اصلاً عارف می‌خواهد به فکر و تدبر بیفتد از انسان‌ها جدا شود در خود فرو برود در عظمت حضرت حق غور کند بر دل دیوانه خویش مرثیه بخواند همچنان که در مورد حضرت مریم می‌خوانیم: “وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا”(و یاد کن در کتاب خود احوال مریم را آن‌گاه که از اهل خانه خویش کنار گرفته به مکانی به مشرق (بیت المقدس برای عبادت) روی آورد.)

به زندگی هر عارف نگاه کنید یک مدت در اعتزال مانده است بعد از اعتزال مریم است که خداوند می‌فرماید: “فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا”(و آن‌گاه که از همه خویشانش به کنج تنهایی محتجب و پنهان گردید ما روح خود را (روح القدس که فرشته اعظم است) بر او فرستادیم و او در صورت بشری زیبا و راست اندام بر او ظاهر شد.)

در کدام عارف سراغ دارید که مثل شهید مدنی اشک چشم داشته باشد؟ اما با این حال به میدان مبارزه وارد شود و شدیدترین فعالیت اجتماعی را هم داشته باشد این همان جامعیت است. در جامعیت آن بزرگوار همین بس که در مسیری که تشخیص داده بود درست است با هیچ کس حتی با امام(ره) مماشات نداشت نقل است که روزی برای حل مشکلات منطقه به محضر امام (ره) مشرف می شود اما دفتر امام(ره) راه نمی دهد و می گوید امام در حال استراحت است ایشان با عصبانیت می گوید آن امامی که ما می شناسیم این گونه نیست! و بر می گردد دفتر که متوجه می شود چه اشتباهی کرده سریعاً دنبال او می روند و زمینه ملاقات او را با امام فراهم می کنند.

یازدهمین عرصه پهلوانی اینکه ذوب در انقلاب بود؛ از اولین روزی که حضرت امام(ره) کار خود را آغاز کردند در کنار امام ایستادند در خصوصی‌ترین جلساتی که امام(ره) می‌خواست با حکومت عراق برگزار کند برای اینکه آنها سوء استفاده نکنند چند فرد خاص را با خود همراه می‌کردند یکی از آنها آقای مدنی بود همان گونه که در امام(ره) ذوب شده بود در انقلاب هم به همان اندازه ذوب بود.

اگر در جایی خطری نسبت به انقلاب احساس می‌کردند یک تنه در برابر مشکلات ایستادگی می‌کردند یک پای ایشان در جبهه یک پای ایشان در تبریز یک پا در خطبه و یک پا در مبارزه و میدان  بود چرا این گونه بودند؟ او حقیقت انقلاب و عظمت آن را درک کرده بود او نیک می دانست که انقلاب اسلامی بزرگترین معجزه قرن است این معجزه زمانی اتفاق افتاد که از هیچ کجای دنیا نوری و حرکتی دیده نمی شد درست مثل زمان بعثت.

امیر علیه السلام زمان بعثت را این گونه تعریف می‌کند:”الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ”(دنيا در آن روزگاران فاقد هر نوری بود و مردمان آن روزگار فریب زرق و برق دنیا را خورده و در جهالت مطلق به سر می بردند. )

وقتی پیامبر(ص) مبعوث شدند از هیچ کجا نوری نمی‌آمد رسول خدا(ص) در یک ظلمت خانه وحشتناک مبعوث شدند . در زمان ما نیز یک قدرت اهریمنی مثل اختاپوس خود را بر دنیا مسلط کرده و همه جا را تاریکی ظلم و ستم فرا گرفته است.

 این هفته اسرائیل ۵ خانم مسلمان فلسطینی را در الخلیل برهنه کرد سگ‌های پلیس را به سمت آنها حمله ور کرده و از آنها فیلمبرداری کردند! کجایند مسلمان‌ها؟

مگر نمی‌گویید ناموس؟ کسانی که می‌گویند زن زندگی آزادی چرا اینجا صدایی از آنها در نمی‌آید؟ آیا کرامت خانم‌ها بیش از این امکان شکستن دارد؟ پس معلوم می‌شود شما چیز دیگری در سر دارید و اصل اینکه به خانم‌ها حرمت نگه داشته شود مورد نظر شما نیست!

نهادهای بین المللی کجا هستند؟ حساب کنید اگر ایران این کار را می‌کرد قیامت به پا می‌کردند ۲۵۰ کانال بالای سر ما هستند و بذر نفرت را پراکنده می‌کنند و کارشان تماماً تسویل،دجل و مکر السیئات و مکر اللیل و النهار است آنها به راحتی می توانند خوب و بد ، حق و باطل، سعادت و شقاوت و هدایت و ضلالت را جا به جا کنند الان غزه مانند یک دیگ جوشان است و طوفان در دل اهالی آن جا برپا است اما پادشاه و پرزیدنت کشور اسلامی فرش قرمز زیر پای رئیس جمهور اسرائیل یا نتانیاهو پهن می کنند و ملت های مسلمان آنها نیز کاملاً سر به زیر هستند یعنی تاریکی و ظلمت این گونه در عصر ما غلظت پیدا کرده است.

سیزدهمین عرصه پهلوانی این است که پهلوان “تعلیم اخلاق” بودند.

حضرت امام در طول عمر خود فقط ایشان را معلم اخلاق خطاب کرده اند من خوب یادم می‌آید در اول انقلاب یک سمینار در مشهد برگزار شده بود که علماء در آن جمع شده بودند تلویزیون هم سه نفر را برای سخنرانی دعوت کرده بود آقای دستغیب ، آقای مدنی و آقای مشکینی که هر سه در اخلاق مرد تمام هستند، وقتی مصاحبه تمام شد مجری گفت یک حرف اخلاقی به شنونده‌ها بگویید‌ آقایان مشکینی و دستغیب هر دو اظهار داشتند وقتی آقای مدنی حضور دارند ما نمی‌توانیم از اخلاق سخن بگوییم!

از اینجا به خوبی می توان فهمید که آن بزرگوار چه شخصیتی بوده است و دشمن چه کسی را از دست ما گرفته است ما برای انقلاب چنین هزینه های سنگینی را داده ایم؛ قرن‌ها باید سپری شود تا چنین شخصیتی به دنیا بیاید.

 این معلم اخلاق چطور تعلیم می‌دادند؟  در پاسخ باید گفت که ایشان تصرف می‌کردند، با اشک چشم تصرف می‌کردند من شخصاً اعتقاد دارم بعضی علمای اخلاقی در طول تاریخ تصرفات تکوینی در متربی داشته اند. در این خصوص تصرف مرحوم قاضی بزرگ در قضیه عبد فرار مشهور است .

سیزدهمین پهلوانی این است که در اشک چشم و در خطابه پهلوان بودند خطابه‌ای که در آن اشک چشم باشد غوغا است می‌دانید فن خطابه یک فن بزرگ است جمال و زیباییِ بزرگتری از فن خطابه برای انسان وجود ندارد آراستگی انسان به عذوبت لسان و بیان فصیح و ترکیبات بلیغ اوست خداوند به اهل بهشت زبان فصیح خواهد داد و همه آنها با فصاحت کامل صحبت خواهند کرد.

خطابه‌های شهید مدنی حتماً گوش کرده اید بزرگترین رکن خطابه آرمانی این است که اثرگذار باشد خطابه‌ای که اثرگذار نباشد با کلمات بازی کردن و اضاعه عمر مخاطب است . خطابه ای اثر گذار است که بعد از خطابه،مخاطب بر سرش بزند و بگوید خدایا من چقدر عقب افتاده ام خدایا من چقدر خسارت دیده ام خدایا چقدر فرصت ها را از دست داده ام بعد می‌بینید علیه خود شورش کرد این بزرگوار اثری که از طریق خطابه‌های خود می‌گذاشت حیرت آور بود مخصوصاً با اشک چشم و اینکه آن طور خود را توبیخ می‌کرد در منبر خود را توبیخ می‌کرد  و این چنین در وجود مخاطب نفوذ می کرد. از شدت جذابیت در اول خطابه مخاطب را به دست می‌گرفت و یک بار هم در آخر رها می‌کرد مخاطب فرصت نمی‌کرد فکرش جای دیگری برود یعنی این قدر تاثیر نفس ایشان عجیب بود.

چهاردهم عبارت است از اینکه پهلوان “صبر و تحمل” بود؛ جسارت‌های زیادی به ایشان از طرف خلق مسلمان شد.

 یکی آمد به محقق انصاری خطیب قم گفت آقا از کوره در رفتم و رِدّه گفتم، چه کار کنم؟ گفت عزیزم چرا داخل کوره رفتید تا از کوره هم در بروید؟! یکی از مراجع می‌گوید تصمیم‌هایی که در حالت غضب گرفته‌ام الان هم کفاره آنها را می‌دهم.

او دریای “حلم” بود، حلم به چه چیزی می گویند؟ “حبس النفس عند الغصب” در حالت غضب انسان نفس خود را حبس کند، به این می‌گویند “حلم”. در روایت است هیچ دو چیزی در حالت اجتماع خود اثری مثل اجتماع علم و حلم را ندارد.

 اگر ایشان در برابر آن جسارت‌ها مداقه می‌کرد آن وقت هیچ وقت تبریز به این شکل نمی‌ماند امنیت به کل به هم می‌ریخت.

 حضرت می‌فرماید:

“لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الاُمُورِ.” (نسبت به مردم، زیاد خرده گیرى نکنید، و قدر خود را با کناره گیرى از کارهاى پست بالا برید)

نگویید فامیل من یا دوست من این گونه عمل کرده، من هم با او فلان و فلان خواهم کرد همه این‌ها افکار کودکانه است

همه اندرز من به تو این است

که تو طفلی و خانه رنگین است

پانزدهم، پهلوان در امر به معروف و نهی از منکر بودند؛ کدام عالم دین را می‌توانید مثال بزنید که آستین خود را بالا زده و کارخانه شراب سازی را بسته است ببینید چه غیرت دینی داشته است در مقابل فحشاهای سازماندهی شده ایستادگی کرد.

آن موقع از نجف پیام‌های تبریک بسیاری فرستادند که ایشان توانسته کارخانه شراب‌سازی را ببندد وقتی به آذرشهر می‌آمدند فرمودند در کرمانشاه حرفی به من گفته اند که من ناراحت هستم آن هم اینکه به من گفته اند بهترین شراب از آذرشهر می‌آید فوراً آمدند و با درایت و با ایستادگی در مقابل ساواک و دربار آن کارخانه را بستند !

امیر(ع) می فرماید: “لا یضیّع لله حد و انا حاضر” ( تا من باشم ، هيچ حدّي از حدود الهي ضايع نخواهد شد )

در جایی که من هستم محال است حد خداوند ضایع شود و آیات خداوند لگدمال شود؟ 16 آیه حجاب را زیر پا بگذاریم و در ماه رمضان هم قرآن بخوانیم. در روایت است شما آن مقدار قرآن خوانده اید که به آن عمل کرده اید و الا اصلاً قرآن نخوانده اید.

 طوبی له ثم طوبی له به این بزرگوار توسل کنید این علمای بزرگوار اهل هوا و هوس نبوده اند این‌ها احترام و قرب بزرگی در محضر خداوند متعال دارند .

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=21974

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید