جستجو
جستجو
تغییر سایز-+=

سمت خدا | آثار و برکات گفتگو با خداوند

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» باید بدوید به هر کجا شد بروی/ باید بدوی از پی هدهد بروی این‌ گونه برو و بیای بیخود کافیست/ آن گونه به خود بیا که از خود بروی با نام و یاد خدای بزرگ و مهربان سمت خدای امروز را آغاز می‌کنیم. خدمت شما سلام عرض می‌کنم و ان‌شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. خوشحال هستیم که در کنار شما هستیم. ان‌شاءالله که تن شما سالم باشد و قلب شما سلیم باشد و ان‌شاءالله بهترین‌ها برای تک‌تک شما اتفاق بیفتد. در خدمت حاج آقای عاملی هستیم.

حجت الاسلام عاملی: و علیک السلام و رحمه الله. سعادت شده است که خدمت عزیزان و بینندگان مکرم هستیم. توفیق عرض ادب به ساحت قدسی قرآن حضرات معصومین و مطالبی که بزرگان اخلاق فرمودند که خدای متعال را شاکر هستیم. ایام خوبی را برای همه‌ی عزیزان آرزومند هستم. توفیق حسنات بزرگ را و این‌که انسان بعد از مرگ حسرت حسنات دنیا را نداشته باشد. این است که انسان آگاهی که بعد از مرگ از حالا دست او بیاید و این‌که بتواند کاری بکند که خدای متعال گناهانی را که اگر سؤال کند جواب ندارد ببخشد. اگر کاری کند و توفیق پیدا کند که گناهانی که اگر از آن‌ها سؤال شود آرزوی مرگ کند، آن‌ها را در این دنیا کاری کند که خدای متعال ببخشد کار بسیار بزرگی کرده است و اصلی‌ترین وظیفه‌ی ما همین است که اگر این درست شود بقیه اصلاح شود. رابطه‌ی ما با خدا اگر اصلاح شود رابطه‌ی ما با انسان‌ها هم همه اصلاح می‌شود. از خدای متعال این توفیقات را برای ملت بزرگ خود آرزومند هستم که سرافرازی و عزت و سربلندی است و همچنین بهترین مجری و بهترین رئیس جمهور را از خدای متعال برای ملت بزرگ خود آرزومند هستم. در این پانصد سال ما خیلی صدمه خوردیم. در پانصد سال گذشته خیلی ضربه خوردیم. در پانصد سال گذشته ما افول کردیم و از جایگاه خود افول کردیم. از جهت سهیم بودن در تولید دانشی جهانی افول کردیم و پابه‌پای تحولات جهانی حرکت نکردیم. تاریخ دانشگاه تهران را نگاه کنید، تاریخ دانشگاه آکسفورد را نگاه کنید می‌بینید که ما پانصد سال عقب ماندیم. رئیس جمهورها و رؤسایی که برای کشور ما درست شدند آن عرضه را نداشتند که پایاپای تحولات علمی دنیا ما را حرکت دهند. ما زمانی از شرق به چین متصل بودیم. از شمال به بربرها متصل بودیم. از جهت غربی‌ در مصر تاجگذاری کردیم. از جهت جنوب یمن یک استان ما بود. یک کشور یک عزت و یک اقتدار و یک گذشته و یک هیمنه و یک شکوه این جوری بود. تا حالا فکر کردید که چرا مثل آب از دست رفت و چهل درصد زمان صفویه در دست ما مانده است. وقتی به ته آن می‌رسید می‌بینید که اصلی‌ترین عاملی که باعث شده است که ما بالاخره این کشوری را که با درایت و با قدرت اجداد این درست شده بود این را از دست بدهیم، این‌هایی بودند که در این کشور حکومت کردند. اگر ما افرادی را داشتیم که در گذشته توان آینده‌نگری را داشتند در جنگ چالدران شکست نمی‌خوردیم، آن وقت هفده شهر قفقاز را از دست نمی‌دادیم. زمان قاجار را نگاه کنید که عکس زمان قاجار را نگاه کنید و لباس‌ها را نگاه کنید که فقر غوغا می‌کند. ملتی که روی ثروت خوابیده بود، آن‌ها را نگاه کنید. اصلاً از زمان پدر و پسر پهلوی که چوب حراج به کشور زدند و همین طوری می‌گفتند که بخشی از سیستان و بلوچستان را به افغانستان بدهید. اعلم می‌گوید من گریه کردم. به شاه گفتم که این کار را نکن. می‌گوید خدا لعنت کند هویدا امضا کرد و من امضا نکردم. شاه دید که من ناراحت هستم، گفت ما چه قدر عائدات از سیستان و بلوچستان سالانه داریم؟ گفتم سالانه چهل هزار تومان. گفت برای چهل هزار تومان داری دعوا می‌کنی. من آتش می‌گیرم. کشوری را که یک وجب آن را نمی‌شود قیمت گذاشت، پادشاه آن این جوری حرف بزند. گذشته‌ی ما است و افرادی که مسلط شدند ضایع کردند و کشور ما را ویران کردند. می‌دانید که متفقین نمی‌گذاشتند که شاه رضاخان بنشیند. می‌گفتند که تو دزدکی به رادیو برلین گوش دادی. او گفت که من غلط کردم و فلان کردم و آن‌ها هم اجازه دادند که شاه بنشیند. یک جمله‌ای گفت که تا قیامت یک ایرانی نباید از یاد ببرد که این حرف‌هایی است که رضاشاه گفته است که من جمع کردم. این جملاتی هست که هیچ وقت فراموش نمی‌کنیم. شاه گفت که هنر نیست که برای یک ملت فقیر انسان بیاید رئیس شود. از ملت خود این تعبیر را داشته باشد. از کشور خود … رضاخان می‌گوید از استخوان‌های یک سرباز دزد از همه‌ی معارف کشور بالاتر است. دنیا برای عمل آن قدر حساب باز کرده است که می‌گوید استخوان‌های یک سرباز دزد از تمام دانشمندان کشور بالاتر است. الان خود شما بیایید این را نگاه کنید این‌ها را در تاریخ نوشتند. ما اگر عرصه را خالی کنیم نتیجه این جوری می‌شود که ثروت کشور زمان شاه پنجاه و چهار هزار علمک در شمال تهران بود. چرا این زیرساخت‌ها درست نشده بود؟ یک جمله بگویم. من اردبیل را برای شما مثال بزنم. اول انقلاب اردبیل را که نگاه می‌کردیم نه گاز داشتیم و نه سد داشتیم و نه دانشگاه داشتیم و نه نیروگاه داشتیم و نه اتوبان داشتیم و نه شهرهای صنعتی داشتیم و نه فرودگاه داشتیم. یک روستای بزرگ بود که اسم آن را اردبیل گذاشته بودند. الان سرعت تحولات آن قدر عجیب شده است. سرعت تحولات دنیا را می‌گویم. همه‌ی این‌ها را جمهوری اسلامی در چهل سال با چنگ و دندان درست کرده است اما یک مطلب دیگر می‌خواهم بگویم سرعت تحولات دنیا. تاریخ را مثال می‌زنند که اگر صد طبقه بالا برویم و سنگ بیندازیم، سنگ هر چه قدر که پایین بیاید سرعت آن بیش‌تر می‌شود. تاریخ که جلو می‌رود سرعت تحولات این جوری است. سرعت تحولات جوری است که بنده مدتی این را به شما بگویم که خیلی از کشورها ایالتی از ایالات آمریکا می‌شود. الان هم همین طور است. فرماندار به عربستان بگذارند بهتر عمل می‌کند. این آقا را این‌جا بگذارند و دیر بجنبیم و جمهوری اسلامی آخرین فرصت است که ما در چینش ملت‌ها و دولت‌ها به جایگاه اصلی خود برگردیم. قدر این انتخابات را که ما را مبسوط الید کرده است و سلیقه‌های خاصی را که خود می‌پسندیم برای مدیریت چهار ساله کشور قدر آن را بدانیم.
شریعتی: همه‌ی ما معتقد هستیم که ایران باید قوی شود و یکی از نقاط قوت حضور پرشور ما در همین انتخابات هست و انتخاب مردم که ان‌شاءالله اتفاق خوبی برای تک‌تک ما بیفتد و ان‌شاءالله ایران روزهای بسیار بسیار درخشان‌تری را ببیند. ما داشتیم راجع به حفظ دستاورهای ماه مبارک صحبت می‌کردیم و حالا علی‌رغم این‌که هفته‌ها از آن گذشته است ولی احساس می‌کنیم که مراقبت سالیانه نیاز دارد که ان‌شاءالله ماه رمضان سال آینده را همه‌ی ما پربارتر درک کنیم.
حجت الاسلام عاملی: پنج وظیفه را ما گفتیم که داریم. یک وظیفه این است که مواظب باشیم که اعمال حبط نشود. یعنی کارهایی را انسان گاهی می‌کند که اعمال چهل ساله حبط می‌شود. در روایات هم هست که اگر کسی فلان کاری را انجام بدهد اثرات آن ضایع می‌شود. این‌که انسان حرف شخصی داشته باشد و دنبال قضایای شخصی برود. به پیغمبر ما گفتند که کسی با زبان به جهنم می‌رود؟ گفت مگر با غیر زبان هم کسی به جهنم می‌رود. «وَ هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى وُجُوهِهِمْ فِي النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِم‏» به این‌جا رسیدیم که گاهی با سوءظن یک حکمی در مورد اشخاص می‌کند. سوءظن در ردیف خون ذکر شده است. «أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِ مَالَهُ وَ دَمَهُ وَ أَنْ يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْءِ» در ردیف خون ذکر شده است. خدا حرام کرده است که خون مؤمن ریخته شود. خدا حرام کرده است که سوءظن به مؤمن شود چون سوءظن یکی از اسباب خونریزی است و بوی خون از آن می‌آید. اصلاً سوءظن معونه نمی‌خواهد این در آن را اگر باز کنیم معونه نمی‌خواهد و دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. «قُتِلَ الْخَرَّاصُون‏» خدا فرموده است که مرگ بر کسانی که دین خود و اعتقادات خود را بر اساس دلایل ظنی تنظیم می‌کنند و با ظن زندگی خود را تنظیم می‌کنند. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» چیزی را که به آن علم ندارید را دنبال آن نرو. فقط همین عمل را بکنید که پیغمبر ما آفتاب را نشان داد و فرمود که  اگر مثل این آفتاب دیدید که فلان کاری کرده و آن وقت می‌خواهید نقد کنید نقد عملی و نه دل خنک کردن، نه انتقام گرفتن. انتقام وصف کودک است. همه‌ اندرز من به تو این است که تو طفلی و خانه رنگین است.
انتقام نهایت کوچکی است. انسان بزرگ هیچ وقت در صدد انتقام نیست. قصه‌ها در تاریخ هست که: دریای فراوان نشود تیره به سنگ/ عارف چو برنجد تند که آب است هنوز/
سبکباران به شور آیند از هر حرف بی‌نغزی/ و فریاد آورد اندک نسیمی نی ستانی را
نی در آن پر نیست و توخالی است. قرآن هم می‌گوید که انسان‌ها دو طایفه هستند. بعضی‌ها در آن‌ها خالی است و بعضی‌ها در آن‌ها پر است. «اولی الالباب» صاحبان لب که توپر هستند. من توصیه می‌کنند که اهل تفسیر هستند بروند آیاتی را که خداوند گفته است که «ان فی ذلک لایات لاولی الالباب» یا «و ما یتذکر الا اولی الالباب» را جمع کنید. یک وجه مشترکی بین آن‌ها است. خیلی جالب است که خدا هر جا نمی‌فرماید که اهل لب نمی‌فهمند یعنی این‌ها که توخالی هستند این‌ها به درد آن‌ها نمی‌خورد. یک روایتی من از سوءظن که باعث می‌شود که جمع کرده‌ها را هدر بدهد. این است که یک کسی در مجلس رفت و نشست. مجلس اصحاب امام صادق بود و زراره هم بود. زراره علیه امام صادق حرف زد. این‌ها به امام صادق گفتند که آقا من خیلی ناراحت هستم که بعضی از اصحاب شما این جوری هستند و پیش شما این جوری هستند و پشت شما می‌روند آن طور حرف می‌زنند. حضرت فرمود او اگر گفته است که امام صادق امام نیست، مثلاً امام جائر نیست. او خوب می‌فهمد که چه کار کند و ردپا برای جاسوس خلیفه گم کند. اما تو که سوءظن کردی، کار تو چه می‌شود. این آقا می‌گوید که انگار عقل من سر جای خود آمد و گفتم که آقا «استغفرالله ربی و اتوب الیه». آقا جان استغفار می‌کنم و دیگر من اثر سوءظن دربا‌ره‌ی کسی حرف نمی‌زنم. این‌جا امام صادق یک مطلبی گفته است که کل حرف من در این جلسه این جمله است. حضرت فرمود «الان خرجت من النار» تعبیر چه قدر رسا است. تو در آتش بودی. «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ نارا» جمله‌ی اسمیه است. «أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» ما آتشی را الان برای ظالمین آماده کردیم. ظالمین هم الان در داخل سراپرده‌ی همین آتش هستند. چشم او را که می‌بندد لحاف آتش است و مغز هم آتش است. دست غسال آتش است. کفن آتش است. آتشی که این‌جا درست کرده است.
چون ز خشم آتش تو بر دل‌ها زدی/ مایه نار جهنم آمدی
چون ز دستت ظلم بر مظلوم رست/ آن درختی گشت زان زقوم بود
چون که ظلم کردی تبدیل به درخت شد. همه‌ی آن‌ها از همین جا است. از دروازه‌ی دنیا که خارج می‌شود می‌گویند «هذه اعمالکم ردت الیکم» یعنی رفتارهای اجتماعی آن قدر مهم است، چه کسی ببیند دل او یک غم و غصه‌ای بیاید، دل او بشکند. یک طفلی، یک یتیمی آهی بکشد. هنر بر این است که این رفتارها را ما نداشته باشیم. حضرات معصومین در رفتارهای اجتماعی خود آن قدر حساس بودند، در این رفتارهای اجتماعی بعضی‌ها اصلاً این حساسیت نیست. دهان او که باز می‌شود انگار در دروازه باز شده است. تهمت و افترا و هر چیزی. یعنی این کار چه عاقبتی دارد؟ یعنی چشم خود را که ببندد و صورت او این‌ها صورتی در زیر دارد، آن‌چه در بالا است. جناب صدرای شیرازی می‌گوید که من دو تا طلبه را دیدم که با هم که صحبت می‌کردند این دهان خود را که باز می‌کردند، آتش بیرون می‌آمد. آن دهان خود را باز می‌کرد آتش بیرون می‌آمد. تعبیر شد. الان ما «الناس نیام» در خواب هستیم. این خواب یک وقتی تعبیر می‌شود. بعضی‌ها تعبیر را الان می‌بینند ولی بعد از مرگ همه تعبیر می‌شود. مرحوم ملا آخوند محمدعلی همدانی می‌گوید در خواب دیدم یک کسی پیش من آمد و دو تا مار از جیب خود برای من در آورد. فردا دیدم که همین آقا آمد و در روایت است که خواب مؤمن در آخرالزمان دیده می‌شود این جوری است. آمد و دیدم که گفت من وجوهات برای شما آوردم. دست خود را در جیب خود کرد و یک بسته پول در آورد و از آن جیب خود هم یک بسته در آورد. من چون خواب را دیده بودم گفتم تو چی کار می‌کنی و کار تو چی هست؟ گفت کار من فروختن شراب است. من این را تقدیم به کسانی می‌کنند که شراب دستی و شراب خانگی درست می‌کنند و مرغداری را تبدیل کرده است به شراب دستی ساختن. پناه بر خدا می‌بریم از این‌که این جوری جنگ با خدا را داشته باشد. با این درآمد می‌خواهد بچه تربیت کند. اگر مرد شراب را بخورد و زن شراب را بخورد و آن شب بچه پیدا شود، حضرت می‌فرماید «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُون‏» خیلی استدلالی است و هر جا عقل نیست رجس هست. عقل تعطیل شود رجس می‌آید و هیچ مصیبتی و هیچ حکومتی بالاتر از تعطیلی عقل نیست. «الهی اعوذبک من سکار نعم» خدایا به تو از مستی نعمت پناه می‌برم. نعمت باعث شود که من مست شوم و عقل من تعطیل شود. در روایت است که اگر خدا کسی را بخواهد بزند چند لحظه عقل او را تعطیل می‌کند. یک اشتباه بزرگی مرتکب می‌شود و بعد هم عقل خود را می‌دهد و بعد محکم به سر خود می‌زند که این چه کاری بود که من کردم. تا این بهتان گفته است که خدا او را داخل آتش می‌کند و می‌گوید ثابت کن و بیرون بیا. الان برای انتخابات خیلی خوب است. کمک بزرگی است. «و الله العظیم». اصلاً در روز قیامت یک عده این‌ور می‌روند و یک عده آن‌ور می‌روند. ملائکه می‌گویند که چرا این‌ جوری سرگردان هستید؟ مگر شما پیغمبر نداشتید؟ «الم یأتکم نظیر» چرا در قرآن می‌گوید مگر کسی چنین حرف‌ها را برای شما نگفت. آیا شما پیغمبر نداشتید؟ می‌گویند چرا ما پیغمبر داشتیم ولی اسم او از یاد ما رفته است. الان می‌توانیم خدا خدا بگویی، الله می‌توانی یا الله، یا رسول الله بگویی و امام حسین و امیرالمؤمنین را صدا کنی و این کلمات طیبه به زبان شما بیاید. مرگ که آمد همه چیز رفت. فرق بین ما قبل مرگ و ما بعد مرگ هست و آن این است که سلب اراده است. تا چشم خود را بستی دیگر هیچ اراده و اختیاری نیست. از این‌جا بلند شوی و آن‌جا بنشینی. آن مربوط به اعمال شما می‌شود. از حضرت سؤال می‌کنند که چه قدر اختیار داری؟ می‌گوید «علی قدر علمه و عمله» بر اساس علم و عمل او اجازه می‌دهند که جولان داشته باشد. یک عده «ارواحکم فی الارواح» آن قدر قدرت جولان دارند که در زیارت جامعه‌ی کبیره می‌خوانیم. یک عده در یک قبرستان می‌توانند این کار را بکنند. یک عده هم مثل میخ در دیوار هستند چرا؟ چون روح نمی‌تواند تکان بخورد. این بدن مادی و اخلاق طبیعت مادی آن قدر قوی شد که برای روح مجال نمانده بود. یعنی روح قدرت خود را از دست داد. تقوا یعنی قدرت روحی. نماز می‌خوانیم تا قدرت روحی پیدا کنیم. فردا بیت‌المال دست من است. فردا سیل آسا پول‌هایی می‌آید که هیچ حساب و کتاب ندارد و هیچ جا هم معلوم نمی‌شود. کدام قدرت روحی می‌تواند جلوی آن را بگیرد. یک قدرت روحی آن هم تقوا است و آن هم اعتقاد به مبدأ و اعتقاد به معاد است.
بگذارید من یک قصه برای شما بگویم. این را برای این عرض می‌کنم که چند روز پیش پاپ باز تکرار کرد که گفت هیچ چیز جهنمی در کار نیست. جهنم است و آدم و حوا هست و این جور چیزها که در انجیل آمده این‌ها دروغ است. رحمت خدا بالاتر است. این باعث می‌شود که خود انجیل زیر سؤال برود. شما می‌گویید که بخشی از انجیل دروغ است، خب کسی می‌آید و می‌گوید که آن بخش دیگر را چه طوری اطمینان کنیم. اگر از او بپرسند که جناب پاپ خدا عادل است یا نه؟ عدالت او مگر اقتضا می‌کند. صدام دویست و بیست هزار جمعیت را بکشد. همه چیز هم تمام شود. سبحان الله. خدا بارها گفته است که من را توصیف نکنید و بگذارید خود من توصیف کنم. معنی سبحان الله این است که «سبحان ربک رب عزه ما یصفون» می‌دانید چرا اثر تربیتی دارد این‌که خدا می‌گوید جهنمی هست و حساب و کتابی هست؟ آقا رسول الله می‌خواستند به مسافرت بروند. به جنگ بروند. دو نفر به مدینه آمدند و افراد را با هم برادر کردند و عقد اخوت خواندند تا سال نه هجرت بود. از هم ارث هم می‌بردند. سال نه هجرت آیه آمد که «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّه‏» همه را برادر کرد و امیرالمؤمنین را پشت سر خود قایم کرد و آخر سر گفت که تو را برای خود ذخیره کردم تو برادر من هستی. با این‌که انصار و مهاجرین را برادر می‌کرد که آن مهاجر که چیزی ندارد از پول انصار استفاده کند و ثروت فقط «كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» ثروت کلاً دست انصار نباشد. دو نفر به نام ارسلان و سعید برادر شدند. موسم جنگ شد این دو تا برادر که برادرخوانده به هم بودند. یکی گفت که تو بمان به خانواده‌های ما برس و من به جنگ بروم یا من بمانم و تو به جنگ برو. سعید گفت که من به جنگ می‌روم و تو بمان و به خانه‌ی ما هم رسیدگی کن. این هم رسیدگی می‌کرد. از چاه و از چشمه آب می‌آورد و نان می‌آورد و به خانواده‌ی ایشان می‌داد. در را می‌زد و پشت در می‌گذاشت و آن وقت می‌رفت. یک روز شیطان او را وسوسه کرد که ببینم که خانم او چه قیافه‌ای دارد و چه جوری است. چون دید بدید دل درآویزد در او. بزرگ‌ترین آرامش عفت و استحکام نهاد خانواده و امنیت را خدا تأمین کرده است. در را که باز کرد. آن خانم هم پشت پرده می‌ایستاد و این می‌گذاشت و می‌رفت. این بار پرده را کنار کشید که خانم را نگاه کند. بالاخره خانم انتظار نداشت که این کار را بکند. یک دفعه چشم او به خانم افتاد و خانم داد زد. شوهر من به جهاد در رکاب پیغمبر برود و تو به ناموس او خیانت کنی. او دست خود را جلو آورد و این گفت که النار النار النار. آقا را گرفت و رفت. گفت عجب اشتباهی کردم و به صحرا رفت و نتوانست دیگر بیاید تا این‌که لشکر برگشت. سعید آمد و گفت که چه خبر است و رفیق من کجا است؟ گفت رفیق تو این جوری کرده است. این هی رفت و او را پیدا کرد. گفت که بالاخره من خیانت کردم. گفت بلند شو و پیش پیغمبر برویم. گفت من روی رفتن پیش پیامبر را ندارم. هر کاری من می‌کنم باید آن کار را بکنی. یک زنجیر باید گردن من بیندازی و یک زنجیر هم باید به دست‌های من ببندی و من را پیش پیغمبر ببری. گفت آقا این کار را بکنم افتضاح درست می‌شود. اگر یک کار خلافی کردی و من و خانم من اطلاع داریم و خدا اطلاع دارد، این کار را بکنیم دیگر آبرو برای تو نمی‌ماند. گفت آبروی من باید برود. من باید عقوبت در این دنیا ببینم. عقوبت این دنیا اهون از عقوبت آخرت است. همان است که لحظه‌های آخر پیغمبر ما آمد که گفت هر کسی حقی گردن من دارد بلند شود و فی القصاص دنیا آسان‌تر از قصاص آخرت است. آتش این‌جا متصل به آتش آخرت شود دیگر خاموشی می‌شود. هر چه سعید گفت ایشان کمتر شنید. بالاخره رفت و زنجیر و ریسمان را آورد و دست‌های او را بست و او را کشید. تا به شهر وارد شد همه دیدند که عجب اوضاعی است. همه با یک قیافه‌ی خاص و آن قدر خاک روی او خورده است و روی صورت او سیاه شده و گرسنه مانده و تشنه مانده و آن‌ها هم او را بستند. چه خبر است؟ گفتند قضیه این است. تا این را گفت همه تف به صورت او کردند. تف بر تو که خیانت به ناموس یک صحابی کردی که به تو اعتماد کرده بود. مفصل ایشان را بد و بیراه گفتند و این هم در دل خود از این‌که این جوری مردم معامله می‌کنند و از این‌که عقوبت این دنیا را دارد می‌بیند … چه قدر می‌آمده می‌گفتند که طهرنی طهرنی، زنا کرده بود و لواط کرده بود و طهرنی می‌گفتند. یا رسول الله ما را تطهیر کن و حتی ما را بکش که من در دنیا طهارت پیدا کنم. پیغمبر ما به منبر رفت و خطبه‌ها را شروع کرد یک قافله درست شد. همه می‌گفتند طهرنی طهرنی. چه خطبه‌ها خواند و چه چنگی خطبه‌ی پیغمبر در حافظ ضمیر مردم گذاشت. حالا ما یک کتابی به نام سحر بیان نوشتیم. صد و ده فن بیان آن‌جا هست. اول قرآن یک خطابه است و خصوصیات خطابی قرآن را آوردیم. خطابه‌ی پیامبر و خطابه‌ی امیرالمؤمنین. الان در ویراستاری نهایی است. خطابه‌ی حضرت زهرا و خصوصیات خطابه‌ی معصومین است و بعد به فن خطابه وارد شدیم. واقعاً دو نفر خطابه‌ این کار را کردند. سه نفر نداریم و یکی خطابه‌ی حضرت ختمی مرتبط است که آمدند و صف ایستادند که طهرنی طهرنی. حضرت به منبر رفت و گفت « مَنِ اتی شَيْئاً مِنْ هَذِهِ الْقَاذُورَاتِ فَلْيَسْتَتِرْ بِسَتْرِ اللَّهِ عَلَيْه‏» هر کسی این کارها را کرده برود در خانه توبه کند. پیش من نیاید. اگر کسی بیاید این‌جا و اعتراف کند که من این کار را کردم و حدنصاب درست شود، کار دست من هم نیست و من باید حد را جاری کنم. یعنی پیغمبر ما جلوی آن را گرفت و این قدر خطبه‌های پیغمبر عجیب بود. یکی هم خطبه‌های امیرالمؤمنین هم جوری بود که همام همان جا جان او در آمد. ابن ابی‌الحدید می‌گوید که بعضی از خطبه‌های حضرت امیرالمؤمنین مثل قرآن که سجده‌ی واجبه دارد، نمی‌گوید رجوع گفتن نمی‌شود گفت، می‌گوید سجده دارد. می‌گوید من بعضی خطبه‌ها را پنجاه سال است که می‌خوانم. هر وقت می‌خوانم رعب به دل من می‌افتد. به تعبیر حضرت آیت الله وحید خراسانی خطبه که می‌خواند انگار از پیش خود خدا آمده است.
آن وقت حالا ایشان را پیش پیغمبر می‌آورند. گفت این‌چه اوضاعی است. سعید گفت ایشان با ناموس ما چنین معامله‌ای کرده. گفت که تو با ناموس مردم خیانت کردی؟ امانتدار بودی و این کار را کردی؟ تعدی به ناموس مردم کردی؟ آقا رسول الله که این طور حرف بزند ببینید چه می‌شود. ایشان چنان وحشت کرد و همه چیز را رها کرد و دوباره سر به بیابان گذاشت و رفت که رفت. آن وقت دیگر همه او را رد کردند و دیگر هیچ کسی مشتری نیست. «يَا مَنْ يَرْحَمُ مَنْ لَا يَرْحَمُهُ الْعِبَادُ يَا مَنْ يَقْبَلُ مَنْ لَا تَقْبَلُهُ الْبِلَادُ» ای خدایی که دل تو برای کسی می‌سوزد که هیچ کسی دل او برای او نمی‌سوزد. امام سجاد گفته است. ای خدایی که کسی را می‌پذیری که هیچ شهری او را نمی‌پذیرد. مرحوم آخوند همدانی به یک معتادی پولی داده بود. گفته بودند که این معتاد است و چرا پول به او دادی؟ گفت آقا امام سجاد می‌گوید ای خدایی که می‌پذیری کسی را که هیچ کسی او را نمی‌پذیرد. وقتی که خدا می‌پذیرد، من او را نپذیرم. آیه نازل شد «ان الذین ظلموا انفسهم» یکی از آیات بسیار امیدوار کننده است. «و الذین اذا فعلو فاحشه او ظلموا انفسهم و ذکرالله فستفرو ذبنویهم … یعلمون» آیه‌ی بسیار عجیبی است که خدا فرموده است که اگر کسی به خود ظلم کند، استغفار کند، من او را می‌پذیرم. و این تکه را هم آوردم که «و من یغفر الذنوب الی الله» یعنی غیر از من، پیغمبر هم او را رد کرد. غیر از من چه کسی تو را می‌پذیرد. آن وقت آیه را دست امیرالمؤمنین و مقداد داد. گفت بروید او را پیدا کنید. دوباره این‌ها به میدان رفتند. من اثر معاد را نمی‌گویم. اگر معاد نباشد این «ذلک ٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب‏» خدا می‌گوید که این‌ها این بدبختی را پیدا کردند چون آخرت را فراموش کردند. اگر حساب و کتابی نباشد و اگر مداقه‌ای در پای حساب نباشد و اصلاً حصاری کشیده می‌شود که همه‌ی عالم آرزو می‌کنند که ای کاش ای کاش غیر از خوردن چیزی به من نمی‌دادند. پاپ می‌گوید که جهنمی در کار نیست و جهنم این کار را می‌کند. آن خانم گفت النار النار النار. ببینید چه قدر جامعه را اصلاح می‌کند. خدای متعال ترسیدنی نیست. «یا من یخاف الا عدله» عدل خدا ترسیدنی است. عدل هم ترسیدنی نیست زیباترین مفهوم است. چه کسی از عدل می‌ترسد؟ وقتی از زبان خود بترسد. چه کسی از اعمال خود می‌ترسد؟ وقتی بفهمد که روزی «موقوفون عند ربهم» آیه‌ی قرآن است. ای کاش پیغمبر آن روزی را ببینی که اهل ظلم «موقوفون عند ربهم» است. این‌ها به بیابان راه افتادند که او را پیدا کنند. از همه جا دست او کوتاه است و فقط خدا مانده است. ناله در بیابان می‌کند که خدایا غلط کردم و خدایا این جوری است. شروع کرد که خوب با خدا حرف زدن و قدرت نجوا با خدا داشتن، محشر است. یک محرمیت می‌خواهد. یک عنایتی می‌خواهد. آن وقت با خدا چه طور صحبت کردن. آن خلافی را که کرده بود جوری صحبت کرد از بهلول نباش که این از این هم بدتر بود. اما بهلول نباش با خدا جوری صحبت کرد که در را باز کرد. یعنی با خدا صحبت کردن موضوعیت دارد که چه طور صحبت کنیم. آن قدر سوختم که یک زمانی یک نوجوانی در مکه به من گفت که حاج آقا در مدینه که بودم آن قدر روضه می‌خواندیم و گریه می‌کردیم ولی به مکه آمدم نمی‌دانم چه کار کنم. چه قدر جای آن است که با خدا همه‌ی دل خود را بریزد و بگوید که خدا تو هر چه داری بیا بریز و من هم حرف‌های خود را بریزیم و یک صمیمیتی درست شود و یک غوغایی از دل بیاید. این برای ما عیب است و برای دینداری ما عیب است. می‌دانید که نجوای با خدا چه قدر صیانت می‌آورد؟ اشک چشم چه قدر صیانت می‌آورد. او را پیدا کردند. گفتند بیا. گفت خجالت هستم. من چه طور بیایم. خدایا گیرم که گناه من را بخشید با خاطره‌ی گناه چه کنم. همین که تو من را در همان حال دیدی چی کار کنم؟ چه تعبیر خوبی است. گفت من خجالت می‌کشم. می‌آیم ولی به یک شرط می‌آیم. می‌آیم ولی به صف آخر می‌آیم. این یک دختر کوچک هم داشت. حرثمه را که می‌آوردند دختر او آمد. گفت پدر … از تاریخ معلوم می‌شود که این دختر مادر نداشته است. دختر گفت که پدر تو این کار را کردی؟ می‌دانستی تو را چه قدر دوست داشتم ولی و الله تا رسول الله از تو راضی نشود و تا خدا از تو راضی نشود من سراغ تو نمی‌آیم. آن وقت امیرالمؤمنین آیه را برای او خواند و بشارت را به او داد و با خود او را به مسجد آورد و به نماز ایستادند. صف آخر ایستاد و آخر صف بود که آقا رسول الله شروع کرد. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرحَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر » تا رسید به آیه‌ی «لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيم‏» نعیم آب سرد در تابستان نیست و نعیم هندوانه و خربزه و خرما نیست. عیب است که برای خدا مهمانی کند و بگوید که بیا حساب آن را پس بده. حالا من از شما سؤال می‌کنم که شما از مهمان حساب پس می‌گیرید؟ مگر نگفتید که اصلاً خلقت ضیافت است. ماه رمضان ضیافت است و شب قدر یک ضیافت سوم است. حالا بیاید بگوید که حساب خود را پس بده. این را امام رضا پرسید که مردم چه می‌گویند؟ گفت آقا جان می‌گویند هوا داغ باشد آب خنک باشد. گفت برای خدا عیب است. گفت عبارت است از حاکم صالح. ولایت، رهبریت صالح. این روزها که موسم انتخابات است که علما بخواهند ختم کنند باید با گریز ختم کنند. به چه جای خوبی رسید. گفت که خدا از رهبری صالح سؤال می‌کند. من رهبری مثل پیغمبر به تو داده بودم. شکر آن این بود که بروی آن کار خلاف را بکنی و بگویند که در حکومت پیغمبر هم چنین چیزی اتفاق افتاد. خوش به حال کسی که من را ببیند، خوش به حال کسی که ببیند که کسی که من را دیده تا 7 واسطه. یعنی معنویت من تا 7 واسطه ذوب می‌کند. تو آمدی این کار را کردی تا به آنجا رسیدی. این مرد یک سیهه‌ای زد حرثمه افتاد همان‌جا تمام کرد. آقا رسول الله آمدند. خیلی غصه خوردند. نگاه کردند خیلی غصه خوردند. امیرالمؤمنین نگاه کردند خیلی غصه خوردند. همینطوری که اصحاب نگاه می‌کردند، غصه می‌خوردند، دیدند که دخترش دارد می‌آید. آن دختر کوچکش دارد می‌آید. آمد پدر را نگاه کرد گریه کرد. گفت پدر خیلی وقت بود دلم برایت تنگ شده بود. خیلی وقت بود که من می‌خواستم تو را ببینم اما افسوس که آمدم با جنازه‌ی تو مواجه شدم. امیرالمؤمنین فرمود یا رسول الله اجازه می‌دهید دختر را ببرم. با خودم ببرم من از او نگهداری بکنم. از این معلوم می‌شود که مادر هم نداشته است. امیرالمؤمنین توریت کرد. غرضم این است که ببین از اینکه آخرتی هست، حساب و کتابی هست، ملاقات با خدا هست، «إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه» به این روزگار انداخت. حالا ما بیاییم بگوییم که هیچ جهنمی هم نیست بروید هر کاری می‌خواهید بکنید. خب فردا هر کس، هر کسی را می‌کشد، مالش را می‌خورد، جنایت می‌کند، حساب و کتابی در کار نیست. به خدا پناه می‌بریم از اینکه دین خدا را اینطوری ما مسخ کنیم و تصریح کرده است. گفته هم قرآن اشتباه کرده، هم تورات اشتباه کرده، هم انجیل اشتباه کرده است. در هیچ‌یک از اینها مسئله‌ای به نام جهنم نیست.
شریعتی: با این نکته‌ای که شما گفتید به نظر من وجود خداوند متعال هم زیر سؤال می‌رود و عدالتش و صفاتش و همه‌ی چیزهایی که راجع به آن صحبت کردید.
عاملی: کاملاً. اسماء و صفات خدا وقتی تحریص شود دیگر این خدا یک خدای دیگر است.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.
تلاوت صفحه 190 قرآن کریم
صفحه 190 قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره توبه است آیه 25 و 26. «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ» آقا رسول الله وقتی مگه را ترک کردند مشرکین بالاجبار همه مسلمان شدند یعنی اینطور نبود که از ته دلشان باشد. بعد آقا رسول الله همه را برداشتند عازم به جنگ حنین شدند. حساب کنید که لشکر اسلام چقدر زیاد بود. مشرکین هم که ملحق شدند خیلی خیلی زیاد شد. همه می‌گفتند که کی می‌تواند در برابر این همه جمعیت مقاومت کند. یعنی یک حالت غروری که لشکر را گرفت، خدای متعال کاری کرد که حنینی‌ها از یک جای غفلتی حمله کردند، لشکر به هم ریخت و مسلمان‌ها با آن همه جمعیت فرار کردند. به تعبیر خدا «ثُمَّ وَلَّيتُمْ مُدْبِرِينَ» این خدا یک لشکری را که می‌فرمود شما نمی‌بینید من فرستادم که با آن لشکر خدای متعال قضیه را آنجا درست کرد و این لشکر همیشه هست. این لشکری که دیده نمی‌شود. این آیه آنقدر مطلب مهمی دارد، ای کاش ساعت‌ها فقط برای همین صحبت کنیم. این آیه می‌گوید برای اصحاب ظاهری حساب استقلالی باز نکن. الآن حساب استقلالی باز کردی شکست خوردی. اگر سبب مخالف قوی است، مأیوس نشو. اگر سبب موافق قوی است مغرور نشو. خدای متعال بارها و بارها در قرآن صحبت کرده، جایی که اصحاب ظاهری نیست کار درست شده است. حضرت ابراهیم بچه‌دار شده است. اسباب ظاهری فراهم نبود. حضرت زکریا بچه‌دار شده است اسباب ظاهری فراهم نبود. حضرت یونس غرق نشده است اسباب ظاهری فراهم نبود. داخل یک قوطی جعبه حضرت موسی طفل،  بیندازی به رود وحشتناک نیل. کی احتمال می‌دهد که به یک جایی برسد؟ اسباب ظاهری فراهم نبود. آن وقت تونل زد حضرت موسی. تونل زد مشبک مشبک. اسباب ظاهری نبود. فرعون را شکست داد اسباب ظاهری نبود. حضرت امام این انقلاب با این عظمت را با عبا و قبا راه انداخت. اسباب ظاهری فراهم نبود. همه‌ی اینها قصه نیست. حضرت ابراهیم چه جمعیتی را در برابر نمرود داشت؟ اسباب ظاهری فراهم نبود. او را که داخل آتش انداختند «كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاما» اسباب ظاهری فراهم نبود. یا وقتی که سر جناب اسماعیل را می‌خواست ببرد چاقو فراهم بود اما سببیت دست خداست. یعنی بدون سبب کارش را انجام می‌دهد. طوری نیست که نظام اسباب و مسببات را درست کرده پس دست خدا بسته است. الآن با اسباب ظاهری نگاه کنین باید حنینی‌ها آنجا شکست می‌خوردند. چه جمعیتی تهش دیده نمی‌شد؟ هم مشرکین و هم مسلمان‌ها. اما شکست خوردند. پیغمبر ما در جنگ بدر، در جنگ احد، در جنگ خندق، در جنگ خیبر، اسباب ظاهری فراهم نبود. خدا قرآن را از این قصه‌ها پر کرده تا به ما بگوید که «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيط» پشت سر اسباب خود خداست. نباید مأیوس شوی. نباید آینده را تاریک ببینی. به چیزی که امید نداری خیلی امید داشته باش تا آنی که به آن خیلی امید داری. الآن شما از اینجا بلند شوی به منزل‌تان بروی. خیلی امید داری اما همین الآن یک برات کربلا به شما بیاید. فکر آن را هم نمی‌کنی. به این خیلی امیدوار باش. کسانی که در زندگی اسباب ظاهری طوری شده است که گرفتار شده‌اند، خدا این قصه‌ها را می‌گوید برای آنها بگوید که باید روی خدا، دوستی خدا، ولایت خدا حساب باز کنی. در تاریخ هم از این قصه‌ها آنقدر زیاد است که ما اگر وارد اینها شویم طولانی است. این آیه در اینجا خدا فرموده: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ» چقدر جاها من شما را کمک کردم «وَيوْمَ حُنَينٍ» در روز حنین «إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ» همه تعجب می‌کردید اینهمه لشکر مگر می‌شود شکست بخورد؟ «فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيئًا» اینهمه لشکر یک ذره شما را بی‌نیاز نکرد. «وَضَاقَتْ عَلَيكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ» ضمیر به این بزرگی برای شما تنگ شد با آنهمه قدرت. «ثُمَّ وَلَّيتُمْ مُدْبِرِينَ» همه فرار کردید. «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ» خدا سکینتش را و آرامشش را نازل کرد «وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا» این «وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا» قاعده است. قضیه فی واقعه نیست. در هر دوره هست. ما دیدیم. آیا در صحرای طبس شما ندیدید؟ حضرت امام تعبیر خوبی دارد. آمریکا اصلاً چشمش بسته شد خودش آمد به دام افتاد. آبرویش، حیثیتش، تماماً در صحرای طبس رفت. «وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ». ان‌شاءالله خدای متعال به ما توفیق بدهد که اصرار این آیات را بفهمیم و توحید در تمام وجود ما، زندگی ما و برنامه‌های ما خودش را نشان بدهد.
شریعتی: ان‌شاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکرم.

 

برای مشاهده فایل تصویری این برنامه روی لینک زیر کلیک کنید

 

کلیک کنید

 

فایل صوتی

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=8900

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید