تغییر سایز-+=

سمت خدا | بيداري، اولين منزل سلوک(3)

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: بيداري، اولين منزل سلوک

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي

تاريخ پخش: 06- 04-98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

دلم امروز گواه است کسي مي‌آيد *** حتم دارم خبري هست، گمانم بايد

فال حافظ هم هربار که مي‌گيرم باز *** مژده اي دل که مسيحا نفسي مي‌آيد

بايد از جاده بپرسم که چرا مي‌رقصد *** مست موسيقي گامي شده باشد شايد

ماه در دست به دنبال که اينگونه زمين *** مست مي‌چرخد و يک لحظه نمي‌آسايد

گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست *** اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد

«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي بسيار نازنين، همينطور که وعده داده بوديم، از اين هفته در خدمت حاج آقاي عاملي هستيم که در ايام ماه مبارک رمضان در خدمت ايشان بوديم و مباحث ايشان خيلي مورد استقبال مخاطبين نازنين قرار گرفت. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، ايام خوبي را براي ملت بزرگمان آرزو دارم. ايام منصوب است به شهيد بزرگ انقلاب اسلامي ما شهيد بهشتي و ياران باوفاي ايشان، براي همه آنها عرض ادب داريم و علو درجات و عنايات خاص خداي متعال را براي تمام شهداي انقلاب اسلامي خواهانيم. از اينکه انقلاب ما انقلاب آرماني است، هزينه آرماني پرداخت کرديم و حضرت آقا فرمودند: ملت ما بايد آرماني فکر کنند. بخشي از هزينه سنگيني که پرداخت کرديم مربوط به شهداي اين هفته است. به ساحت قدسي آنها عرض ادب داريم.

شريعتي: اگر خاطر شريفتان باشد در اولين روزي که به برنامه آمدند فرمودند: مي‌خواهم در مورد سمت خدا صحبت کنم. براي رسيدن به خداي متعال و قدم نهادن در اين سمت و سو مراحلي هست که بايد طي شود، اولين مرحله، مرحله يقظه و بيداري بود. نکات خيلي خوبي را شنيدم و ادامه فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي عاملي: مقدمه‌اي را شروع کرديم که خداي متعال ما را براي لذت‌هاي بزرگ و کلاً اساس دنيا براي پذيرايي است. همين دنيا براي پذيرايي است. پذيرايي در شأن خود خدا، معني «أنت دعوتني اليک» همين است. خدايا مرا دعوت کردي، منتهي سفره خدا بسيار متفاوت است. سفره اصلي، لذت‌هاي اصلي بعد از طي طريق و بعد از اعتلاي نفس ناطقه انساني است. ما قدري اينجا بحث کرديم که من همين را مي‌خواهم ادامه بدهم که خداي متعال براي همه سفره آماده کرده است. همه ما سفره داريم. بعضي سفره‌ها بسيار بانوا و بعضي بي‌نوا است. بعضي سفره‌ها پوست خربزه و پوست هندوانه است.

گاو در بغداد آيد ناگهان *** بگذرد از اين سران تا آن سران

زين همه عيش و خوشي‌ها و مزه *** او نبيند غير قشر خربزه

بعضي‌ها در اثر تغيير ذائقه و استعدادي که براي لذت‌ها پيدا کردند، شب که مي‌شود، مي‌گويد:

ساقيا امشب صدايم با صدايت ساز نيست *** يا که امشب مست مستم يا که سازت ساز نيست

شب که تمام مي‌شد حضرت امام سجاد به خداي متعال عرض مي‌کرد: خدايا شب تمام شد ولي من سير نشدم. مرا فرات ز سر گذشت و تشنه‌ترم. شب مخصوصاً خداي متعال که گفته است: شب براي من است. «الليلُ لي» خواجه عبدالله انصاري يک مناظره بين شب و روز گذاشته است. شب مي‌گويد: من افضل هستم و روز مي‌گويد: من افضل هستم. آخر سر غلبه با شب است. پيغمبر شب به معراج رفته است. «سُبْحانَ‏ الَّذِي‏ أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» (اسراء/1) قرآن شب نازل شده است. خدا شب را گفته است ليلة مبارکه. شب را گفته: «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ‏ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا» (مزمل/6) بخشي از شب، حساب بسيار ويژه‌اي دارد. مي‌گويند: ثلثل آخر شب که سحر مي‌گويند، چرا ويژه است؟ فرمودند: چون اهل معصيت ثلث آخر شب را حتماً خوابيدند. لذا فضا بسيار معطر است. يعني تأثير دارد انسان‌ها در حالات روحي، فضاي محيط، اگر يک اتاقي يک خرده روي طاقچه شراب هست، مي‌گويد: آنجا نماز نخوان. شب طوري است که خدا مي‌گويد: «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ‏ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا» آقاي مشکيني اين آيه را طور خاصي معنا مي‌کردند، مي‌گفتند: «ان النفس ناشئة في الليل» يعني نفسي که وليد شب است. نفسي که پرورش يافته شب است.

خدا رحمت کند آقاي انصاري شيرازي تعبير خوبي داشتند، مي‌گفتند: آب حيات در تاريکي شب است. مرو به خواب که فيض قافله‌اي است که از کمينگاه شب‌هاي تار مي‌گذرد! بگو به خواب امشب نيا به خانه ما، جزيره‌اي که مکان توب بود، آب گرفت. چه ادبياتي دارد! يعني اشک! به وقت ب که همه مست خواب خوش باشند، من و خيال تو و گريه‌هاي خون آلود! همه اينها نشان مي‌دهد که شب در تحصيل کمالات حساب ديگري دارد. در لذت علامه طباطبايي مي‌گويد: من هر روز که مراقباتم دقيق‌تر است، مشاهدات من صاف‌تر و زلال‌تر است. يعني شب بسته به روز است.

کسي از اميرالمؤمنين پرسيد: من نمي‌توانم براي نماز شب بلند شوم. حضرت فرمود: تو مردي هستي که روز که گناه مي‌کني، نمي‌گذارد شب براي نماز بلند شوي. بچه مريض شده بايد بيمارستان ببري. اين ظاهر است که بچه مريض شده است ولي باطن چيز ديگري است. باطن اين است که نگذاشتند. امام سجاد عرض مي‌کند: خدايا من هروقت تصميم مي‌گيرم وارد جرگه‌ي دوستان تو شوم، ديگر من هم مي‌توانم جزء تائبين باشم، يک حادثه‌اي پيش مي‌آيد، من محروم مي‌شوم! بعد مي‌گوييم: نکند اين کار را کردم. فلانجا رفتم، کوتاهي کردم، يکوقتي بحث مي‌کنيم در دعاها «ما لي» چرا من اينطور شدم؟ يکي از منازل سلوک همين سؤال است. در کليله و دمنه هست که طوطي به انسان مي‌گويد: ما مثل شما چرا، چرا نمي‌گوييم. انسان هم مي‌گويد: براي همين است که شما حيوان مانديد. اين چه نمازي بود خواندم؟ حضرت امام مي‌گويد: اين نمازهايي که مي‌خوانيم اگر معصوم بخواند دق مرگ مي‌شود.

سؤال: شيطان از بهشت خارج شد و نگفت: چرا؟ حضرت آدم دويست سال گريه کرد که چرا اينطور شد؟ شب حساب خاصي دارد براي التذاذات معنوي و براي اينکه عوالمي براي انسان باز شود، از حضرت سؤال کردند: چرا کسي که نماز شب مي‌خواند، چهره نوراني دارد؟ فرمود: چون با خدا خلوت کردند و خدا از نورانيت خود لباسي به اينها داده است. ما خيال مي‌کنيم شب در رختخواب خوابيده است، ولي رختخواب نيست، شبش ضيافتخانه است. در رأس اين انسان‌هاي کامل هستند. در روايت هست که قلب حضرت ختمي مرتبت بالاتر از عرش است. عرش يعني تمام مظاهر، شما حرکت کنيد تا آخرين کهکشان کجا مي‌رسيد؟ مي‌رسيد به ماده تاريکي و خلأ لا يتناهي، معناي رسيدن چيست؟ خدا مي‌گويد: هر لحظه ما به کهکشان‌ها اضافه مي‌کنيم. همه اينها مظاهر هست. کسي نمي‌تواند از مظاهر بيرون بيايد. لذا در روايت هست که «يَا مَنْ لَا يَطَأُ عَرْشَهُ‏ قَدَمٌ» هيچکس پايش بالاي عرش نرسيده است. چون لازمه‌اش اين است که از مذاهب بيرون برود، اين امکان ندارد. قلب پيغمبر از اين وسعت بالاتر است. يعني با علم، اين قلبي که ما مي‌گوييم قلب انسان نيست.

دل اگر اين مهره‌ي آب و گل است‏ *** خر هم از اقبال تو صاحب دل است

دل گر به مذهبت به جز اين گوشت پاره نيست *** قصاب کوي به ز تو داند بهاي دل

رسول الله در اين کلاس خصوصي نشسته است قلب پيغمبر با علم، يکجا خداوند به پيامبر فرموده است: «وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ‏ عَظِيماً» (نساء/113) آن هم در علم است. «وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ‏ عَظِيماً» اين دنياي بزرگ را مي‌گويد: قليل، اينجا که مي‌رسد، عظيماً! «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‏ عَظِيمٍ» (قلم/4) هم علمش مي‌رسد، مي‌گويد: عظيم است. اينجا يک جمله براي دانشجويان و دانش‌آموزان و نخبگان علمي عرض کنم. قلب پيغمبر با علم پر شده است. ولي باز خدا مي‌گويد: به پيغمبر بگو، هرجا خدا گفته بگو و به زبان بياور، اين يک حکمتي دارد. مي‌شد خدا خودش مطلب را بگويد، مثلاً بگويد: «قل هو الله احد»، «قل» را بردارد. «الله احد». چرا «قل» را گذاشته است؟ ترکيبات قرآن اسرار دارد. يک مقاله‌اي را خواندم «لکلمة في القرآن عاشقته لمکانها» کلمه در قرآن عاشق مکان خودش است. نمي‌شود تغييرش داد. شکور را نمي‌شود شاکر کرد. «كُلُّ مُرْضِعَة»، «ة» آورده که مربوط به خانم‌هاست. يعني خانم اگر بچه‌دار باشد، بچه کنارش نباشد مرضعه است، اما وقتي شما بگوييد: «مرضعة» بايد بچه کنارش باشد. يعني زلزله آخرت طوري است که بچه کنارش هم باشد غافل مي‌شود.

خداي متعال در قرآن مي‌گويد: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي‏ عِلْماً» (طه/114) اين همه علم دارد، خدا مي‌خواهد بگويد: هرچقدر شما تحصيل علم کرديد، کم است. پيغمبر دستش را بالا گرفت و گفت: خدايا براي من مبارک نگردان روزي که بر من بگذرد و من علم جديدي را ياد نگيرم. لذا فرمود: هر روز تحفه‌اي از خدا مي‌گيرم. تحفه‌ي علمي و معنوي! خدا در قرآن فرموده است: من هرچه از نعمت به شما بدهم، کريم هستم، اکرم نيستم. زماني اکرم هستم که به شما علم بدهم. «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ‏ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَم‏» (علق/3و4) يعني چون علم دادم، اکرم هستم. يک عنايت خاص! خدا وقتي مي‌خواهد اميرالمؤمنين را معرفي کند، با علم معرفي مي‌کند. خدا به پيغمبر مي‌فرمايد: از تو مي‌پرسند: تو براي رسالت چه شاهدي داري؟ بگو: من دو تا شاهد دارم. «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ‏ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» (رعد/43) آقا رسول الله قلبش بالاتر از عرش شد. اين قلب ما که با خوردن بزرگ مي‌شود، گاوميش و گاو و شتر که زياد مي‌خورند، قلبشان بزرگ است. اما اين قلبي که خدا از اين صحبت مي‌کند با خوردن بزرگ نمي‌شود، با احساس و عشق و علم.

صدراي شيرازي يک شعري دارد، مي‌گويد: بعضي دلها را بايد جلوي سگ بياندازي، سگ بخورد.

اصل هزل و مجاز دل نبود *** صورت حرص و آز دل نبود

اينکه دل ناکرده‌اي به مجاز *** رو به پيش سگان کو انداز

يعني دلي که پر از حرص و آز و طمع هست، به درد سگ مي‌خورد. مرحوم نراقي اين را گفته است. نراقي پدر (مهدي نراقي) هرچه نوشته پسرش (ملا احمد نراقي) نوشته است. مقام معظم رهبري فرمودند: بعد از اينها کتاب اخلاقي نوشته نشده است. پدر نوشته جامع السعاده، پسر نوشته معراج السعاده، يعني چقدر خوب است در يک خانه معراج السعاده باشد. پدر مي‌گويد: اين رذيلت‌هاي اخلاقي مغارس المعاصي است. مغرس، محل کشت، يعني وقتي غضب آمد لشگري از گناه پشتش است. در روايت هست «الغضب جند عظيمٌ من جنود ابليس» غضب يک لشگر است. يعني ايماني به قدرت يک لشگر لازم است تا حريفش شود. يکي از مراجع فرموده است: من الآن هم دارم تاوان تصميماتي که در دوران غضب گرفتم، پرداخت مي‌کنم.

کتابي است که ابن مسکويه نوشته است «تطهير الاعراق و تهذيب الاخلاق» اخلاق يوناني را با عالم اسلام تطبيق داده است. ارزش‌هاي اخلاقي که آنها مطرح کردند و موافق با مذهب ما هست را آورده است، کتاب بسيار خوبي است، آنجا يک جمله از يوناني‌ها آورده است بسيار عالي است. مي‌گويد: اگر يک کشتي شکسته باشد، اين کشتي بيافتد به گرداب، اين کشتي شکسته احتمال دارد به ساحل برسد ولي کسي که رذيلت غضب دارد، اميد نيست به ساحل برسد. اين مطلبي که جناب صدرا گفته است،

اصل هزل و مجاز دل نبود *** صورت حرص و آز دل نبود

اينکه دل ناکرده‌اي به مجاز *** رو به پيش سگان کو انداز

تعبيرات خوبي امام سجاد در صحيفه و مناجات خمس عشر دارد، يکي اين است که «و أخذت لوعة محبّتك بمجامع‏ قلوبهم‏» در خصوص قلب عرفا بحث مي‌کند که دل چيست؟ يک آقايي نزد يکي از علماي اخلاق رفت و گفت: من وقتي نماز مي‌خوانم، دل من سمت طويله و حيوانات مي‌رود. اين دل من چگونه دلي است؟ گفت: اين دل شما دل نيست، اين دل شما ده است! لوع يعني آتش، يعني لوعه و آتش حب تمام قلبش را گرفته است.

علامه حسيني تهراني مي‌گويد من آقاي انصاري همداني را دکتر بردم. قلبش ناراحت بود. معالجه کرد و گفت: او بيست سال خاطرخواه کسي بوده است. وقتي بيرون آمديم، آقاي انصاري گفت: عجب دکتر حاذقي است ولي ذهنش به… در روايت هست که «حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لَا تَمُرُّ عَلَى‏ شَيْ‏ءٍ إِلَّا احْتَرَقَ» محبت خدا چيزي است که هرجا برود مي‌سوزاند. يعني ناخالصي‌ها را مي‌سوزاند. آقاي مشکيني به اين جمله که مي‌رسيد، مي‌گفت: اگر دل ما را باز کنند، در دل ما اين حبّ نيست. حبّ به اعتبارات دنيا، فکر ماشين… آخر الزمان مردم با لوازم خانه به همديگر تفاخر مي‌کنند. حرارت باعث شده است ناخالصي‌ها کنار خلوص برود. حرارتي که ناشي از معرفت خداست، چيزي است که ما بحث مي‌کنيم اما الفاظ قدرت رساندنش را ندارد. يک جمله مي‌گويم اينکه بشر در يک دوره‌اي است که نمي‌تواند با الفاظ با خدا حرف بزند. الفاظ محدوديت دارند. تا يک حدي با الفاظ مي‌شود رفت، اين آتش دل يعني چه؟ دل يعني چه؟

آتش است اين بانک ناي و نيست باد *** هرکه اين آتش ندارد نيست باد

من يک تعبيري از مرحوم ملکي تبريزي ديدم که از کساني است که به اوج رسيده است و انسان عادي نيست. استثنايي است. کلماتي که از ايشان رسيده فوق العاده است، گاهي با خدا خلوت مي‌کرد و اشعار باباطاهر نجوا مي‌کرد. براي اهلش در خلوتخانه الفاظ خوبي است که با خدا صحبت کند. صحبت کردن با خدا يک هنر است. زبان خدا زبان عربي نيست.

غير نطق و غير ايما و سجل *** صد هزاران ترجمان خيزد ز دل

اي خدا بنما تو جان را آن مقام *** کاندر آن بي حرف مي‌رويد کلام

نزديکي که با خدا داشته اين شعر را مي‌خوانده است.

چرا هر دم زني آتش به جانم *** مگر من کوره‌ي آهنگرانم

چرا هر دم زني صد طعنه بر من *** مگر من دلبر نامهربانم

عالمي از احساس در اين جملات خوابيده است. در مسير رفت ديگر برگشت نيست. در مناجات خمس عشر مي‌خوانيم، کسي که رفت ديگر «فرام منک بدلاً» نيست. قصد چيز ديگر بکند، برگردد.

شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. چه عوالمي وجود دارد که ما بي خبر هستيم. احساس مي‌کنم با اين نکاتي که شنيديم هنوز راه نيافتاديم. پس اولين قدم بيداري، در دل شب است. شب يک فرصت مغتنم است براي بيدار شدن. انشاءالله همه ما به سمت خداي متعال حرکت کنيم. آقا ميرزا جواد ملکي تبريزي در قنوت نمازشان مي‌خواندند:

زان پيشتر که عالم فاني شود خراب *** ما را ز جام باده گلگون خراب کن

امروز صفحه 85 قرآن کريم آيات 38 تا 44 سوره مبارکه نساء را تلاوت خواهيم کرد.

«وَالَّذِينَ‏ يُنْفِقُونَ‏ أَمْوَالَهُمْ‏ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِيناً فَسَآءَ قَرِيناً «38» وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً «39» إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً «40» فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً «41» يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً «42» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً «43» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ»

ترجمه آيات: و (متكبّران خودبرتربين) كسانى هستند كه اموال خود را از روى ريا و براى نشان دادن به مردم انفاق مى‏كنند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و هر كس كه شيطان همدم او باشد، پس چه بد همدمى است. و بر ايشان چه مى‏شد، اگر به خداوند و روز قيامت ايمان مى‏آوردند و از آنچه خداوند، روزى آنان كرده (از روى اخلاص، نه ريا) انفاق مى‏كردند؟ و خداوند به نيّت آنان داناست. همانا خداوند، به مقدار ذرّه‏اى هم ستم نمى‏كند و اگر كار نيكى باشد آن را دوچندان مى‏كند و از جانب خويش نيز پاداش بزرگى عطا مى‏كند. پس چگونه خواهد بود آنگاه كه از هر امّتى گواهى (از خودشان) بيآوريم و تو را نيز بر آنان گواه آوريم؟! در چنين روز، كسانى كه كفر ورزيدند و پيامبر را نافرمانى كردند، آرزومى‏كنند كه‏اى كاش با زمين يكسان مى‏شدند و هيچ سخنى را نمى‏توانند از خدا كتمان كنند. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا آنكه بدانيد چه مى‏گوييد. و نيز در حال جنابت نزديك (مكان) نماز، (مسجد) نشويد، مگر به طور عبورى (و بى‏توقّف) تا اينكه غسل كنيد. و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يكى‏ از شما از جاى گودى (كنايه از قضاى حاجت) آمد، يا تماسى (و آميزش جنسى) با زنان داشتيد و (در اين موارد) آب نيافتيد، پس بر زمين (و خاك) پاك و دلپسندى تيمّم كنيد، (دو كف دست بر خاك زنيد) آنگاه صورت و دست‏هايتان را مسح كنيد، همانا خداوند، بخشنده و آمرزنده است. آيا نديدى آنان را كه بهره‏اى از كتاب خدا به آنان داده شده بود (به جاى آنكه هدايت كسب كنند) گمراهى مى‏خرند و مى‏خواهند شما (نيز) راه را گم كنيد.

شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از جناب عبدالله بن ابي يعفور ياد کنيم، اشاره قرآني را بفرماييد و براي ما از اين صحابي خاص امام صادق بگوييد.

حاج آقاي عاملي: بنده از اين صفحه که تلاوت شد، يک دستور العمل بسيار خوبي است که مي‌گويم. اگر کسي واقعاً چنين باوري را داشته باشد اعتقاد دارم به شبه عصمت مي‌رسد، «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً» ما براي هر امتي شهيدي مي‌آوريم، به پيامبر فرمود: تو را هم به عنوان شهيد براي اين امت مي‌آوريم. شهيد يعني کسي که شهادت مي‌دهد به اعمالي که ما انجام داديم، اگر قرار شود حضرت ختمي مرتبت به اعمال ما شهادت بدهد اول بايد تحمل شهادت بکند و بعد شهادت بدهد. کسي که مي‌آيد در دادگاه شهادت بدهد، زماني از او مي‌پذيرند که صحنه را ديده و تحمل کرده، کاملاً آن را به دست آورده و بعد آمده در دادگاه شهادت بدهد. از اين آيه معلوم مي‌شود ما هرکاري انجام مي‌دهيم همه در مرعي و منظر حضرت ختمي مرتبت است. ما جاي خلوت نداريم. خداوند بارها تأکيد کرده است «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُم وَ رَسُولُهُ‏ وَ الْمُؤمِنُون‏» (توبه/ 105) خدا عمل شما را مي‌بيند، پيغمبر مي‌بيند، ائمه اطهار هم مي‌بينند. اگر ما در مرعي و منظر پيغمبر هستيم، چقدر بايد با صيانت و ادب باشيم. کسي مي‌گويد: در کوفه درس قرآن مي‌دادم، به حج رفتم. حضرت فرمود: مکه را با مکه شروع کنيد و با ما ختم کنيد. يعني بعد از اعمال حج بياييد مدينه و ولايت ما را پايبند شويد تا حج شما تمام شود. بدون ما حج تمام نيست. مرسوم بود که حجاج به مکه مي‌رفتند و بعد مدينه به خدمت امام مي‌آمدند. اين آقا مي‌گويد: من خدمت امام آمدم و ديدم سر امام پايين است. هرچه نگاه کردم ديدم حضرت به من توجه ندارند. گفتم: چه خطايي کردم؟ من در کوفه درس قرآن داشتم با يک خانم نامحرم شوخي کرده بودم. حضرت فرمود: خدا نگاه نمي‌کند به کسي که در خلوت با اجنبي شوخي کند. ديدم در مرعي و منظر امام بوده است! «يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً» کساني که با پيامبر مخالفت کردند و مير پيامبر را نرفتند، وقتي شهادت را مي‌بينند، آرزو مي‌کنند با خاک يکسان شوند.

شريعتي: از آن طرف هم دلگرم اين هستيم که نگاه پدرانه و محبت آميزشان را از ما برنمي‌دارند و حواسشان به ما هست.

حاج آقاي عاملي: عبدالله بن ابي يعفور تنها شخصيتي است که حضرت صادق نسبت به او تعبيري دارد که به هيچکس ندارد. فرمود: من کسي را مثل عبدالله بن ابي يعفور سراغ ندارم که در طاعت خدا و پيامبر و امامش باشد. هيچکس چون ايشان مطيع خدا و پيغمبر نيست. نشان مي‌دهد مکانت بسيار بزرگي داشته است. ايشان مطالب در شأنش بسيار است، يک نکته بسيار جالب است، قاضي ابويوسف با ايشان همسايه بود، ايشان آمد در دادگاه شهادت بدهد، قاضي ابويوسف شهادت ايشان را پذيرفت. ولي گفت: اي کاش يک خصلتي نداشتي. من مي‌دانم نماز شب‌هايي داري، چه طاعت و عبادتي داري، اما ميل تو به رفض، يعني شيعه هستي. تا اين را گفت گريه کرد. گفت: مرا به جماعتي نسبت دادي که مي‌ترسم از آنها نباشم. شيعه بودن آسان نيست. اين کار عبدالله بن ابي يعفور نشان مي‌دهد خيلي معرفتش بالا بوده نسبت به مقام شيعه، لفظ شيعه اسم نيست، وصف است. شکل نيست، محتوا است. ما چه کنيم «علي منابر من النور» باشيم؟ يکوقتي حضرت امير نماز مغرب را تمام کرد. بعد از مغرب که به دارالعماره مي‌رفت، بيرون شهر رفت. کساني که پشت سرش نماز مي‌خواندند هم رفتند. از شهر که خارج شدند، حضرت با دقت به صورت اينها نگاه کرد. گفت: شما چه کساني هستيد؟ گفتند: ما شيعه تو هستيم! حضرت فرمود: من هرچه نگاه مي‌کنم سيماي شيعه را در شما نمي‌بينم.

امام حسين فرموده است: خدا، پيغمبر را مي‌برد به مقامي که اولين و آخرين به او غبطه مي‌خورند. خودش به امت فرمود: از خدا به من مقام وسيله را بخواهيد. آنجا استثنايي است. آنجا که مي‌رود، خدا مي‌گويد: در بهشت «فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ‏ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ» (زخرف/71) هرچه دلتان مي‌خواهد به شما مي‌دهم. اما خدا به پيغمبر مي‌گويد: دلت چه کسي را مي‌خواهد؟ مي‌گويد: خدايا من اينجا را تنهايي مي‌خواهم براي چه؟ من اهل‌بيتم را مي‌خواهم. امام حسين مي‌گويد: خدا به اشتهاي پيغمبر ما را آنجا مي‌برد. وقتي ما آنجا مي‌رويم، خدا به ما مي‌گويد: «فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ» هرچه بخواهيد من مي‌دهم. ما مي‌گوييم: خدايا ما تنها اينجا را نمي‌خواهيم. ما اينجا را با شيعيان مي‌خواهيم. خدا بخاطر آن اشتهاي ما شيعيان را آنجا مي‌آورد. حضرت آيت الله ميانجي به اين حديث که مي‌رسيد، مي‌فرمود: اين بالاتر از شفاعت است، من يک سؤال دارم، ما بايد چه رفتار و چه سلوکي در جامعه داشته باشيم که امامان ما را آنجا ببرند؟

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي عاملي: از خداوند متعال عنايت خاصه را براي همه ملت ايران خواستارم، انشاءالله خداي متعال عزت و اقتدار کشور اسلامي ما را روز افزون کند. طول عمر با برکت و با عزت به مقام معظم رهبري عنايت بکند و برهان رهبر عظيم الشأن ما را بر دنيا غالب کند.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9219

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید