شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام میکنم به همه دوستان و عزیزانم. وقت شما بخیر باشد. انشاءالله هر کجا که هستید در پناه خداوند متعالی باشید. به همه عزیزان خود که تکرار برنامه را از شبکه افق میبینند، از شبکه جهانی ولایت به صورت زنده و مستقیم، از مخاطبان خوب و صمیمی رادیوی معارف به خاطر همراهیشان صمیمانه تشکر میکنم.
حجت الاسلام عاملی: محضر عزیزان خودم سلام و دعا دارم و شایستهترین عنایات خداوندی را برای عزیزان مسئلت دارم. بالاترین عنایتی که خدای متعال در طول عمر دنیا به هر ولیای، به هر نبیای، به هر بنده خاص خودش که داشته است من آن را از سر اصل نه سر استحقاق برای همه عزیزانم از خدای متعال مسئلت دارم. هیچ استبعداد نکنیم که خدای متعال صاحب چنین فضلی است. فانک انت الله الموتی جلائل النعم المکرمه؛ خدا جلائل النعم المکرمه دارد یعنی نعمتهای بسیار بزرگ. «فانک انت الله الموتی جلائل النعم المکرمه لمن ناجاک بلطائف و رحمتک» انشاءالله با لطائف رحمتش از عزیزان ما آنگونه پذیرایی کند.
شریعتی: انشاءالله صحبت سر همین پذیرایی است و شاید یک وقتی حضرتعالی از قول علامه حسنزاده (رحمة الله علیه) فرمودید که بر ضیافتخانه فیض نوالش منع نیست/ در گشادست و صلاح در دادخوان انداخته. و حالا همه سر این سفره متنعم هستیم و خیلی وقتها هم حواسمان نیست که خدا برای ما چی مهیا کرده است. بحث خود را همینجا هفته قبل نقطه گذاشتیم و حالا امروز ادامه فرمایشات شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عاملی: سفره خدا، پذیرایی خدا که شعر آن را هم شما خواندید دو قسم است. یک سفره عام است. برای همه. برای جبر و کافر و مرتد و همه.
شریعتی: برای تمام عالم.
حجت الاسلام عاملی: بله. آن هم از رحمانیت خدا است. ولی در اول قرآن که رحمان و رحیم آورده است یک حرکت تربیتی بسیار مهمی است. یعنی اگر تکان بخوری، من علاوه بر رحمانیت، رحیمیت هم دارم. اگر تکان بخوری علاوه بر اینکه رحمت عام دارم، کلاس خصوصی هم دارم. به آن کلاس خصوصی میبرم. و خدای متعال یک ضیافتی درست کرده است برای انسان مخصوصاً در ابدیت چون این عالم محدود است. حضار زمان و مکان نمیگذارد. وقتی زمان و مکان بشکند، فضلی که خدا دارد، پذیراییای که خدا دارد، ما نمیتوانیم کنح آن را تصور کنیم. خدا در قرآن دو تا انکم ماکثون دارد. انکم ماکثون یکی برای اهل بهشت است، یک انکم ماکثون برای اهل جهنم است. یعنی اگر کسی از وحشت بمیرد، محرم باشد بفهمد که پشت پرده چخبر است، هیچ جای بلاغت نیست که به اهل جهنم بگویی انکم ماکثون. اینجا هیچ تمام شدنی نیست. که برای اهل بهشت هم میگویند انکم ماکثون. مکث کردن. یعنی همیشه هستید که هستید.
شریعتی: خالدین فیها.
حجت الاسلام عاملی: بله. آقای حسنزاده آملی میگفت حتی نمیتوانم بگویم تا خدا خدایی میکند. این را هم نمیتوانم بگویم. حالا بعضی از انسانها، حالا این بحث را اینطوری ادامه بدهیم که بعد از مرگ، بعد از اینکه انسان از این عالم منتقد شد، با چهار مطلب مواجه میشود که من این چهار مطلب را میگویم کمر انسان را میشکند. اولین مطلب این است که تا از دنیا میرود میبیند که قصه زندگی جدی بوده است. این کائنات که درست شده جدی بوده است. مدیریت کائنات جدی بوده است نه سرگرمی. این را همش به چشم سرگرمی نگاه کرد. روز را شب کند، شب را روز کند. اینجا یک طعامی، آنجا یک لذتی، آنجا یک حرامی، آنجا یک تحول در مشت حیاتی، عالم جدی بوده است. تا چشم خود را میبیند متوجه میشود که عالم جدی بوده است. عالم فدای امیرالمؤمنین که فرمود: «فانّه و اللَّه الجدّ لا اللّعب و الحقّ لا الكذب» یعنی انبیاء آمدند به بشر بگوید که عالم، عالم جدی است. همه روی حساب است. بیحساب چیزی درست نشده است تا تو همینطوری بیحساب زندگی کنی. چقدر این جمله امیرالمؤمنین وحشتناک است. «فانّه و اللَّه الجدّ لا اللّعب» بازیچه نیست. «الحقّ لا الكذب» این اول مطلبی است که بعد از مرگ متوجه میشود که وحشت آن بسیار بالا است.
شریعتی: که دیگر خیلی دیر است.
حجت الاسلام عاملی: دیر است دیگر. خدا میگوید دیگر وقت گذاشت. دومین مطلبی که متوجه میشود این است که میبیند هیچ چیز قابل تغییر نیست. تمام. دفتر بسته شد. «مَا یُبَدَّل القَول لدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» گاهی بعضی آیات را من میرسم، یک آیه را من میمانم، هی میخوانم، هی میخوانم. گاهی شاید مثلاً آیه «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» شاید مثلاً سی چهل بار هی میخوانم، هی میخوانم متوجه نمیشوم. آنقدر تکرار میکنم که کنح این آیه برای خدا لطف کند که محشور شود برای انسان. که خدا اینجا چه میخواهد بگوید. من موت و حیات را خلق کردم که شما را امتحان کنم که کدام یک از شما عمل زیبا، کار زیبا، کار احسن، «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» هستید. چه آیه عجیبی است. حالا این «مَا یُبَدَّل القَول لدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» اگر از من بپرسند بعد از مرگ بالاترین وحشت چیست این است. میبیند هر چه حسنه دارد همان است، هر چه سیئه دارد یکی از آنها را نمیتواند پاک کند. پاککن در دنیا بود نه در آنجا. توبه بکند. سومین چیزی که متوجه میشود که مربوط به بحث ما است که شما اشاره کردید، این است که بعد از مرگ چون حصار زمان و مکان نمیگذاشت کاملاً بر عظمت حضرت حق واقف شود. البته مرگ، ماقبل مرگ، ما بعد مرگ برای انسان کامل یکی هست. امیرالمؤمنین فرمود: اگر پرده کنار رود من هیچوقت یقینم اضافه نمیشود. یعنی یومنون بالغیب برای ما نیست. انسان عادی بعد از مرگ که حصار زمان و مکان رفت متوجه میشود خدا چه عظمتی داشته است. من در برابر چه ذات عظیمی قرار گرفته بودم و در مهمانی چه ذات باعظمتی بودم و در برابر چه ذات باعظمتی چموشی کردم و در برابر چه ذات باعظمتی عمر خودم را آتش زدم. چی شد که شد حرفهای جزئی غیرکاسب، غیرمکتسب او، کجا تمام شده است؟ آنجا است که عرق ندامت تمام وجودش را میگیرد و در برابر ذات لایتناها آنجا خشوع او را میگیرد اما با آتش. یک وقتی به عزیزان اصرار کردند که این دعا را خیلی زیاد بخوانید. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خُشُوعَ الْإِيمَانِ قَبْلَ خُشُوعٍ الذُّلِّ فِي النَّار» که خدایا من با ایمان اینجا در برابر تو خاشع شوم نه با آتش جهنم. یعنی واقعاً اگر اینجا کسی متوجه شود در برابر چه کسی ایستاده است. امام صادق وقتی میخواست بگوید لبیک الله زبانش میگرفت. نمیتوانست بگوید لبیک اللهم لبیک. امام سجاد وقتی به نماز میایستاد، یمیل و کسوم بودند. آن سنبل گندم که باد بوزد چقدر میلرزد، آن وقت میگفت: «أتدري بين يديّ من كنت؟» عبا افتاد درست نکرد. به ابوحمزه گفت چرا درست نکردی؟ حضرت فرمود: «یا ابا حمزه اتدری بین یدی من کنت؟» اصلاً میدانستی من در برابر چه کسی قرار گرفتم؟ صائب چقدر زیبا گفته که در دوزخم بیفکن نام گنه مبر/ آتش به گرمی عرق انفعال نیست. عرق انفعال آنجا تا نرمه گوش که عرض میکنند برای همین است. اینجا میتوانست خوب متوجه عظمت خدا بشود، میتوانست آن قاب تصویر را که خدا درست کرده است، هو الذی هو الذی الم تر الم تر الم یرو الم یرو قرآن را که میخواند همان قاب تصویر است.
شریعتی: و شاید با توجه به نکتههایی که جلسات قبل اشاره کردید و این جلسه، اینجا جای موتوا قبل ان تموتوا باشد که ما شنیدیم. یعنی زودتر ما از اینجا عبور کنیم، رد شویم. در همین دنیا آن طرف را ببینیم.
حجت الاسلام عاملی: یعنی ملک الموت که انگار قیچی را برداشته میخواهد علقهها را قطع کند همین است. تشبیه عرض میکنم. کار ملک الموک قطع علقهها هست. اینجا خودت علقهها را قطع کن مرگ میشود. چون علقهها قطع میشود چشم باز میشود. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» خدا میگوید در آن کسی که محتضر است حالت احتضار است. پرده را کنار زدیم چشم تو خیلی خیره است. چیزهای تازه تو داری میبینی. در این عالم میتوانست خوب کار بکند.طهارت عملی داشته باشد. به مقام یقین از جهت نظری برسد. از جهت عملی به معنای تقوا برسد. «اتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْباب» یک علمی هست که در مدرسه نیست. در مدرسه نشانی از خدا میدهد اما خدا را نشن نمیدهد. اینجا وقتی که ریاضتهای شرعی میکشد، یک چیزهایی به او یاد میدهند که در مدرسه نیست. حرف، حرف مدرسهای نیست. غیر نطق و غیر ایماء و غیر سجل/ صد هزاران ترجمان خیزد ز دل/ ای خدا بنما تو جان را آن مقام/ کاندر آن بیحرف میروید کلام. یک وقت متوجه میشد که «هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ» در نماز تصورش این است که در برابر ذاتی قرار گرفته است «هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ»، «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» آن طفل که میآید میگوید که از خدا صحبت میکند، تازه متوجه میشود که خدایی هست. میگوید این خدا از کجا آمده است. میآید از پدر، از مادر استفاده میکند، در عین اینکه باید با ادبیات کودک صحبت کرد اما این باید از ذهن کودک بیرون بیاید که خدایا یک کسی است که یک جا نشسته است که ما میخواهیم بگوییم که این از کجا آمده است. در تصویر خودش، در تعریف خودش، خدای متعال جملات خاصی دارد. همین است که فرموده است که «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» چطور میشود خدا از حبل الورید، از رگ گردن برای ما نزدیکتر میشود؟ مگر اینکه همینطور باشد که «هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ»، «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» آن وقت یادتان باشد که به این جمله رسیدیم که «یا من استوی برحمانیته فصار العرش غیبا فی ذاته» از امام حسین است. خدایی که از جهت عظمت آنچنان هست که کل این کائنات غیب است در وجود حضرت حق. کل کائنات میشود این نقطهای که در ذات حضرت احدیت غیب شده است. تصور کنید، باز هم تصور کنید، باز هم تصور کنید تا تمام وجود شما تسخیر شود با این تصور در برابر عظمت حضرت حق. آن وقت خدای متعال شد ظاهر کل کائنات شد غائب. که بعضیها خیال میکنند که خدا غائب است و کل کائنات ظاهر است. نه، قضیه کاملاً فرق کرد. امام حسین در آنجا یک تکهای دارد خیلی خیلی جالب است. حضرت فرموده است: الهی علمت باختلاف الآثار. طبیعت را که نگاه میکنم آثار مختلف است. یکی داغ است، یکی باغ است، یکی راغ است، یکی درخت است، یکی سبزه است، یکی آب است، یکی کوه است، یکی ستاره است. هر چه نگاه میکنم اختلاف آثار است. این اختلاف آثار و تنقلات الاطوار. عالم در حرکت است. حال به حال میشود. همه اینها را که نگاه کردم، فهمیدم که ان مرادک منی. مراد تو از من این است که انت تعرف الیه فی کل شیء. در هر چیزی خودت را به من نشان بده. هر جا را نگاه کنم تو را میبینم. تا به نقطهای برسم بگویم که لا نور الا نورک و لا صوتاً الا صوتک، أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَی فِی کلِّ شَیءٍ حَتَّی لا أَجْهَلَک فِی شَیءٍ، در هیچ چیزی من نسبت به تو جاهل نبودم.
شریعتی: کجا را بگردم که تو در آن نباشی.
حجت الاسلام عاملی: این را میگویند. در قالب شعر میگویند، در قالب نثر میگویند، در قالب نظم میگویند ولی این باید درک شود نه اینکه فهمیده شود. فهمیده در یک مرحله از علم فقط کافی نیست. انسان آلوده هم میبینی که رفته درس فلسفه خوانده است و این جملات را میگوید. اما آن الحق. یعنی «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ انه الحق» صید آفاقی، صید انفسی، یک جمله را منتهی میشود. الحق. حصر میکند حق را در خدای متعال. یک چیزی که ماند چهارمی است. گفتیم که چهار مطلب را بعد از آن میبیند. چهارمی توجه انسان به این است که یکهو متوجه میشود که آن عالم، عالم ابدی است، توجه به ابدی بودن، توجه به ابدیت. تا از این دنیا میرود، میبیند که آنجا انتها تمام شدنی ندارد و رسماً هم آنجا این اعدام میشود. مرگ را در قالب یک کفشی میآورند، یک گوسفندی میآورند ذیح میکنند. وقتی که ذبح میکنند، اهل بهشت میبینند، اهل جهنم هم میبینند. اهل بهشت یک واکنشی دارند، اهل جهنم یک واکنشی دارند.
شریعتی: آنجا ذبح میشود یعنی هستیم که هستیم.
حجت الاسلام عاملی: دیگر چیزی به نام مرگ وجود ندارد. این چهارمین چیزی است که بعد از مرگ متوجه میشویم. آن قدر وحشت آن بالا است. شما در یک حالت سیئهای باشد که تمام نشود. آقای پهلوانی نقل میکرد از یک آقایی که از کسی پرسیدهاند که حسناتی که ما میفرستیم به شما میرسد؟ شما تصور کنید در یک جای بستهای که تمام بخار شدید آنجا را گرفته است، انسان خفه میشود، یک روزنهای پیدا میشود، انسان نفسی بکشد. این حسنات شما برای ما میماند. در آن حالت یعنی الآن شما دارید سختی را چرا تحمل میکنید؟ خوشحال هستیم که میگذرد.
شریعتی: امید داریم. این نیز بگذرد.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. امید داریم. اما آنجا دیگر مسئلهای به نام امید نیست. خدا برای عذاب خلق نکرده است. «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» مورد رحمت قرار گرفت. اصلاً اول رأسی که خدا در قرآن انتخاب کرده است ماده رحمت است. بسم الله الرحمن الرحیم. باز در حمد آن را تکرار کرده است. الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم. آن جنایتهایی که انسان در اینجا کرده است، خونهایی که ریخته است، حقهایی که ضایع کرده است، خیانتهایی که کرده است، بیتالمال بوده است، حق الناس بوده است، میدانسته قانون را چطور دور بزند. میتوانسته چکار بکند اثری از جنایتش نگذارد اما در آخرت اینطور نیست. «و برزوا لله الواحد القهار». «یومهم بارزون» آنجا همهاش بروز است. هیچ خفایی در کار نیست. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر» سریرهها همه آشکار شود. هیچ چیز را نمیتواند پنهان بکند. آن وقت توجه انسان به این مسئله آنجا که وقتی ذبح میشود دو عکسالعمل هست. عکس العمل اهل بهشت، میگویند که با توجه میگویند که «أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتين» «إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبين» دیگر ما نمیمیریم؟ مرگ ما همان اولین مرگی بود که در دنیا چشیدیم. دیگر غیر از آن مرگی برای ما نیست. تعجب میکنند. «أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتين» از شدت خوشحالی. پناه میبریم بر خدای متعال. اهل جهنم وقتی میبینند که مرگ ذبح شد، جیغ و دادشان بالا میرود. که گرگ وقتی سوزه بکشد.
شریعتی: تلخ و سخت.
حجت الاسلام عاملی: بله. یعنی بعضی کسانی که اعتنا ندارند به این مسائل و مسخره میکنند، استهزاء میکنند. وقتی میگویی که مثلاً حجاب داشته باش داد میزند، اصل داد زدن هنوز مانده است. یک دادی میزند خدا هم در آن داد زد یک حرفی دارد. «حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُون» خدا میگوید تا ما اینها را با مرگ گرفتیم داد زد. آیه قرآن دارم میخوانم «حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ» آن کسی که اهل اسراف بوده است، ریخت و پاچ در همت بوده است، صرفاً همت او مصروف به تیمار بدن مادی بوده است، به همنوعان خودش توجه نداشته است، به احسان و رفتار خوب و «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْر» اینها را نداشته است. با احساسهای کمعمق زندگی کرده است. در آلودگیها زندگی کرده است، وقتی ما این را گرفتیم فوراً داد میزند. اذا هم یجعلون. خدا چه میگوید؟ خدا خیلی جالب است. خدا میگوید: «لا تجعل الیوم» داد نزن. امروز داد نزن. چون این داد زدن شما نصرت ما را نمیآورد. «لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُون» دیگر نصرتی در کار نیست، فرجی در کار نیست. «قَدْ كانَتْ آياتي تُتْلى عَلَيْكُم» چرا آیات من بر شما در دنیا تلاوت میشد؟ هم آیات تکوینی تلاوت میشد، از او هر آیهای چون سورهای خاص/ یکی چون کوثر و واندگر اخلاص. همه جا سوره است و آیه است. همان آیات قرآن که خوانده میشد، «فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُون» مسخرهاش میکردید. آن وقت 40 سال از سالهای آخرت داد میزند. اصل داد زدن آنجا است. بعد از 40 سال خدا یک جملهای میگوید میشود یدس مطلق. خدا میگوید: «اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُون» ساکت شوید و با من حرف نزنید. آن وقت آنها بعد از این جمله خدا یک جملهای میگویند، آن هم باز هم خدا در قرآن ذکر کرده است. میگویند: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحيص» چه صبر کنیم چه صبر نکنیم این هیچ فایدهای برای ما ندارد. این چهار مطلب را که میبیند، حضرت آقای شریعتی این نکته خیلی مهم است. این چهار مطلب کمرشکن را که میبیند، تا ملاحظه میکند غش میکند. «فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذي فيهِ يُصْعَقُون» متحول، بیهوش شده است. در حالتی که اینجا هوش داشت، وسعت داشت. به تعبیر امیرالمؤمنین فرصت داشت. فرصت یعنی مجال وسیع. اراده داشت. چند رکعت در جفله نماز میخوانی. صورتت را روی خاک بگذاری، یک احساس پاکی در برابر خدا داشته باشی.
شریعتی: یک ذره سر به زیر باشی، مطیع باشی.
حجت الاسلام عاملی: در باز است. باب الجر مفتوح للراقبین. حالا ما جلسه گذشته اگر یاد عزیزان باشد مفصل صحبت کردیم که پذیرایی خدا در عالم آخرت… بحث از اینجا شروع شد اینها را هم بحث کردیم. پذیرایی خدا پذیرایی فضل است نه استحقاق. یعنی چیزی که انسان انتظار آن را ندارد که ببیند که عجب. یک چیز غیرمترقبه. میدانید که شما تصور کنید انسان از یک جایی هیچ توقع احسانی ندارد، یکدفعه ببیند که یک احساس عجیبی در آنجا برای او پیدا شده است. واهمه داشته است. «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقين» همهاش میترسید. از همان نقطهای که واهمه داشت، ترس داشت، یکهو میبیند ای داد بیداد چه پذیراییای.
شریعتی: وفور نعمت است. آدم چه کیفی میکند. «يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَة» هر کاری در دنیا میکرد باز هم میترسید که خدایا الآن چه میشود؟ چه قضیهای در اینجا درست میشود. وظیفهاش را انجام میداد اما باز میترسید. به پیغمبر ما میگوید بگو. «قل وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي وَ لا بِكُم» من نمیدانم آخر و عاقبت ما چه میشود. عاقبت شما چه میشود؟ پر کاهم در مصاف تندباد/ خود ندانم در کجا خواهد فتاد. اینهمه نگرانی از همان نقطه نگرانی میبینی یک فضل عظیمی درست شد. پذیرایی که آیات آن را خواندم، روایت آن را، «وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب» هر طرف را نگاه میکند میبیند ملائکه سرازیر هستند. از هر بابی برای استقبال، برای پذیرایی، سلام علیکم بما سبقتم.
شریعتی: از هر دری هم خواستید داخل شوید.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. خدا فرمود کلید تمام بهشتها را به او میدهم. در اینجا است که آن که به فکرش نرسیده است، او برایش آشکار میشود و از این است که اهل جهنم هم آنی که به فکرشان نمیرسید برایشان آشکار میشود. «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُون» خدا میگوید آنهایی که آیات من را استهزاء کردند، حجاب را استهزاء کردند، نماز را استهزاء کردند، مقدسات دینی را استهزاء کردند، خدا میگوید «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» خود آنها را استهزاء میکنم. آن وقت یک بلایی برای آنها پیدا میشود در اثر آن استهزاء که «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا» بعد از استهزاءشان این را گفته است. «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُون» از طرف خدا یک بلایی برای آنها نازل میشود که اصلاً به فکر آنها نمیرسد که بلای اینطوری در برابرشان آشکار شود. حالا این یک مباحثی بود همینطور که اصل بحث را که شروع کرده بودیم این حاشیه را هم خدمت عزیزان ما رفتیم. بحث بسیار مهمی را ما شروع کردیم که حضرت ختمی مرتبت ارکان یک تمدن آرمانی را برای بشریت به ارمغان آورده است. بسیاری از ارکانی که تأسیسی است نه امضایی، یعنی در گذشته نبوده، حضرت بنای آن را گذاشته است و شاید اگر بخواهد در این دنیا بهشت را درست کند. راه آن هم این است. قرار است ما در اینجا به بهشت وارد شویم. من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود، وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ «و ان اهل الذکر» در روایت هست که اهل ذکر، اهل ذکر حالتی دارند، مضمون روایت هست که اهل ذکر در ذکر ذکر را بر کل دنیا مقدم میکنند. «بدل عن الدنیا» تعبیر آن را خاطرم نیست.
شریعتی: یعنی چه؟
حجت الاسلام عاملی: یعنی یک حالتی برای آنها در ذکر لذتی درست میشود
شریعتی: آن ذکر بر تمام دنیا
حجت الاسلام عاملی: ذکر یعنی مطالعه جمال حق. این اهل ذکر یک لذتی دارند. در روایت هست که اخذوه عن الدنیا. دنیا را به او بدهی، میگوید دنیا مال تو، این لذت مال من. برای این انسان در این دنیا خلق شده است. حالا ما این ارکان تمدن آرمانی را چند رکن آن را بحث کردیم و یک رکن بسیار مهم را ما امروز میخواهیم وارد شویم. آن هم این است که خیلی مهم است. مسئله عبودیت. یک تمدن اگر بخواهد آرمانی باشد، ماندگار باشد، به جنگ زمان برود، زمان نتواند مطلوبش بکند، در بستر تمام تاریخ حرکت کند ولی متأثر از آن شرایط تاریخی نباشد، این مطلب را، یک مطلب را باید درست بکند، آن هم مسئله عبودیت است، عبد است. چه کسی قرار است که شما باشید. این باید درست شود. عبودیت یعنی انسان عبد کسی نباشد. عبودیت یعنی انسان حر خلق شده، حر هم باشد. عبودیت یعنی تنها اراده خداوند در وجود او حکومت بکند نه هوا و هوس، نه حب و بغض. در قلبش خدا بنشیند، در مغزش خدا بنشیند.
شریعتی: حاکم او باشد.
حجت الاسلام عاملی: در روایت هست اقوموا مقام عقله. در روایت هست. در حدیث قدسی است. خدا میگوید که خودم در عقلش مینشینم. در قلب او مینشینم. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي» مباشرت با قلب من داشته باشد. یعنی احساسهای من، احساسات آسمانی است. عواطف من، عواطف آسمانی است. طفل را دارد میکشد. این چه احساسی است من نمیدانم. داروی سرطانی را داری قاچاق میکنی. این چه احساسی است؟ فتوای به فنای زندگی کسی داده است با عملکردی که دارد. این چه احساسی است؟ انسان با احساسش تعریف میشود. جامعه با احساسش از جامعه دیگر تفاضل پیدا میکند. اگر پرورش احساسهای متعالی نداشته باشیم، همیشه که پلیس نیست، همیشه که قوه قضاییه نیست. جامعه، جامعه جنگلی میشود. عبودیت یعنی از هیچکس غیر از خدا رنگی نگیرد. اینکه میگویند مرد حق از کس نگیرد رنگ و بو، یعنی تحت تأثیر تأثر عبودیت را درست میکند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين» یعنی فقط از تو متأثرم. تأثیر را فقط از تو میگیرم. نه دیگر تملق دارد، نه چاپلوسی دارد، نه دروغ دارد، نه کار خلاف دارد. چرا؟ چون میگوید که یک اراده واحد دارد در عالم حکومت میکند.
شریعتی: و من هم به رنگ همان در میآیم و یکرنگ میشوم.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. مرد حق از کس نگیرد رنگ و بو/ مرد حق از حق پذیرد رنگ و بو. فقط در برابر اراده خدا ذوب شود. این را عبودیت میگوییم. در آخرت هم این ذوب شدن هست. «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» در قیامت با صدای بلند پهنه محشر را صدا میگیرد لمن الملک الیوم، کجاست آنهایی که در کاخها نشستند، در کاخ صفین نشستند، در کاخ کرملین نشستند. در دنیا چه کارها کردند، حالا کجا هستند. «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» اما هنر این است که در اینجا در برابر اراده خدا ذوب شود. آقای بروجردی گفت من چطور با حاج آقا حسین قمی مخالفت کنم که سر سوزنی هوا در کله او نیست. شاه به آقای بروجردی گفت این آخوند را سر جای خودش بنشان. با کشف حجاب مخالفت میکند که رضاخان درست کرده بود. گفت من چطور مخالفت کنم با کسی که سر سوزنی هوا در کلهاش نیست. عبودیت عبارت است از حریت مطلق. «التقوا اتق من کل ملک». امیرالمؤمین فرمود تقوا یعنی تنظیم. تقوا یعنی اراده خودت و با اراده خالق این کائنات تنظیم بکنی. اگر تنظیم کردی تمام ذرات عالم خودشان را با تو تنظیم میکنند. این تقوا به این معنا اتق من کل ملک. شما را از تمام مملوکیتها آزاد میکنند. ما هزاران مملوکیت اطراف خود داریم. آنقدر این بحث شیرین است، آنقدر این بحث مهم است. یک وقت میبین که طرف مملوک مدح مردم است. میبیند که یک شعری بگوید، به جمهوری اسلامی حمله بکند کف میزنند. رفته یک شعری از شاعری گرفته است که یک بهبهای به او بزنند، خون شهداء را ضایع بکنند. گاهی انسان مملوک رد و قبول مردم است که رد و قبول مردم چجور باشد، قبول اجتماعی آن چطور باشد. مملوک قضاوت مردم است. گاهی انسان مملوک لالله یقال و یقال است. مملوک است برای اینکه لالله یقال، نکند اینطوری بگویند. همین افکار هم میشود مخصوصاً در خانمها. میدانید چقدر هزینهبر است؟ هزینه روحی، هزینه مالی.
شریعتی: که مردم چه میگویند.
حجت الاسلام عاملی: بله، لالله یقال یا لیقال. میگوید این کار را بکنم لیقال. قرائت قرآن بخوانم. در روایت لیقال انه قارئهم. جنگ بکنم. لیقال انه شجاع. مثلاً. گاهی مملوک است برای حس تفوقطلبی که برای یک جامعه بلای عظیم است. در روایت هست که در آخر الزمان مردم روی کالاهای خانگی با هم تفاخر میکنند. فرش ما اینطوری است، یخچال ما اینطوری است. تلویزیون ما اینطوری است. گاهی به نگاه مردم مملوک است و خود را در نگاه مردم جستجو میکند که مردم الآن بالاخره نگاه میکند صبح تا شب آرایش او چطوری است، برای او است، لباسش برای چه، برای او است که چشم دیگران خودش در او جستجو میکند. افلاطون میگوید از سرمایه خود مساز آنچه که از ذات تو جداست. گاهی مملوک شکم و شهوت است. یک وقتی در جبهه رزمندهها شلوغ میکردند، فرمانده گفت که یک هفته برای اینها مرغ ندهید. آن هفته گذشت. هفتههای دیگر هر وقت مرغ آوردند دیگر بچهها نخوردند تا او به حالی کنند که اینها مملوک مرغ نیستند. آقا رسول الله برای دو تا مسیحی آنقدر خوب هستند. مسلمان نشدند. وقتی بلند شدند رفتند رسول خدا فرمود: اینها برای اینکه از شراب و از گوشت خوک محروم نشوند، مسلمان نشدند.
شریعتی: از آنها نتوانستند بگذرند. بنده آنها هستند. مملوک آنها هستند.
حجت الاسلام عاملی: یک وقتی امیرالمؤمنین چاه میکند، به تعبیر آقای میانجی 25 سال رفیق بیل و کلنگ شد. وقتی که مشغول بود، هنوز آب بالا نیامده بود. خادم آن میگوید که کدویی را که در آب پخته شده بود میخورد، دیدم یک جملهای دارد میگوید. میفرماید خدا لعنت کند کسی را که به خاطر شکم خود به جهنم برود. همین رشوه. همین است دیگر. بله. مملوک حب و بغض نیست. ممکن است که ما در زندگی مملوک حب و بغض باشیم. او بر ما حکومت کند. یعنی از حب و بغض باید سؤال کنند که ما کجا میرویم. ملا نصر الدین وارد یک شهری شد دید که نمیشود حریف الاغش بشود. از اینجا پوست هندوانه، پوست خربزه. دیگر رها کرد. سؤال کردند گفتند که کجا میروی؟ گفت از من نپرسید. از این الاغ بپرسید. در روایت هست که رسول خدا لم ینتصل لنفسی قد؛ هیچوقت به خاطر خودش انتقام نگرفت. آنجا که به حضرت ظلم شد هیچوقت انتقام نگرفت. به مکه که وارد شد گفتم چرا خانه خودت نمیروی؟ گفت مگر ابدل برای ما خانه گذاشته است؟ خانه من را فروخته است. اصلاً سراغ آن نرفت. به امیرالمؤمنین گفتند الآن که به خلافت رسیدی فلک را پیگیری کن. حضرت فرمود چیزی که ظلماً از ما گرفته شود، ما به پیغمبر اقتدا میکنیم. رسول خدا. ما دنبال آن نمیرویم. لم ینتصل خیلی مهم است که حب و بغض تصرف نتواند بکند که امتحان به خاطر مظلمه حضرت چر عظمتی داشته است. اصلاً کسی که به عبودیت رسید دیگر حب و بغض وارد قلب او نمیشود. «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَینَ الْإِصْبَعَینِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ» قلب مؤمن بین دو انگشت خدا است. «یقَلِّبُهُ کَیفَ یَشَاءُ» خداست که هر طور که میخواهد در قلبش تصرف میکنند.
مجری: و اگر عبودیت او را نپذیرفتی و مملوک او نشدی ناخودآگاه آلوده به این…
حجت الاسلام عاملی: الآن این مملوکیتها را که میشمارم یکی دو تا نیست. اینها اگر وارد زندگی انسان بشود دیگر زندگی چه میشود؟ بردگی کامل. فقط زنجیر ندارد. آنهایی که به جایی رسیدند فقط در زندگی ما حب و بغض نتواند دخالت کند. حب و بغض شخصی. یکی از عزیزان آقای بروجردی فوت کرده بود، با آقای بروجردی خیلی بد بود. گفته بود که نماز من را نباید آقای بروجردی بخواند. آقای بروجردی وقتی که نماز را شروع کرد، میخواست شروع کند، گفتند آقا این وصیت را کرده است که شما نباید بخوانید. گفت اشتباه کرده است. الله اکبر. شروع کرد. باید دعا کند. «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ أَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِه» دریای فراوان نشود تیره به سنگ/ عارف چون برنجد تنک آب است هنوز. گاهی انسان مملوک میز است، گاهی مملوک ریاست است. این جناح آمده سر کار، او خودش را آماده کرده بود در این جناح پست بگیرد. به او پست ندادند. طوفان به پا شده است. آبروی هر کسی که میخواهد میایستد. به ذهن او برسد که کی جلوی من را گرفته است، آبرویش را با خاک یکسان میکند که چرا او مانع شده است که من به این پست برسم. آنقدر این در جامعه ما خرابی درست میکند. یک عده هستند به ستادها میروند. برای چی میروند؟ که فردا یک پستی بگیرند. حالا هم پست او نرسیده است. مملوک طمع نیست. الطمع رتق محبت. طمع یک بندگی آماده است. کسی که طمع دارد، نمیتواند از طمع خود بگذرد، رتق است. درک کردنش رقیت است. مملوک ترس نیست، مملوک دلهره نیست، مملوک نگرانی از آینده نیست. این در جوانها باید خیلی بحث شود. مهمترین بحث ما در خصوص جوانها باید عزیزانی که در مباحث تربیتی وارد میشوند، یک جوانی به آینده خودش حساس است. خانوادهها برای آینده جوانشان حساس هستند. نگرانی از آینده ممکن است که حواس ناجوری را درست کنم. هم در روح جوان و هم در متن جامعه. گاهی حادثهای واقع شده است. این حادثه را شما اختیار ندارید. باید به حساب واحدها بنویسید. اما آنجا جایی انسان مملوک باز آن حادثه میشود که چرا اینطوری شد. تمام زندگی او به هم خورده است اما عبد باشد میگوید چرا دست یازم، چرا پایکوبم، مرا خواجه بی دست و پا میپسندد، طبیبا به درمان دردم چه کوشی، مرا درد او بیدوا میپسندد. آنجا میگوید که «اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ» مملوک حسرت و تأسف گذشته نیست. این را عزیزان از ما یادگاری داشته باشند. پیغمبر ما هیچوقت نمیگفت: «لو کان کذا لکان کذا» اگر آن زمان این کار را کرده بودم، اینطوری نمیشد. اگر آن ملک را میخریم چه میشد. اگر آن ملک را نمیفروختیم چی میشد. حالا این مملوکیتها تمام نمیشود. همه اینها هم حساسترین سوژههای جامعه ما هستند.
شریعتی: و چقدر ما به این نکتهها محتاج هستیم و امیدوارم که واقعاً با عبودیت خدای متعال از همه این بندگیها و بردگیهای دنیا همه ما در امان باشیم. خیلی از شما ممنون و متشکرم.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ. یعنی انبیاء که آمدند، اینها گفتهاند که علم بالاتر از دین است، بالاتر از وحی است. پیشرفتهای علمی را بگذاریم سراغ دین برویم. دین یک چیزی است که از علم عقبماندهتر است. آنی که برای سعادت ما لازم است علم است نه دین. که دنباله آن هم خیلی خواندنی است که عزیزان بخوانند. این یک چیزی است که در هر دوره تکرار میشود و خدا سوژههایی را انتخاب کرده است که در هر دوره زنده است. اولین مطلب که الآن در این آیه باید بخوانیم همین تقابلی است که درست کردهاند. بین علم و بین دین و بین وحی و بین کاری که پیغمبر آن زمان کرده است. این سخن از اساس باطل است. برای اینکه دین سخن غیر علمی ندارد. انزله بعلمه، اصلاً قرآن تجلی علم خدا است نه اینکه خلاف علم دارد. دین حرف غیر علمی ندارد ولی فوق علم فراوان دارد که باید زمان بگذرد تا علم به این نتیجه برسد که در این باب حرف بزند. نمیشود گفت که این غیرعلمی است. قابله اگر ترسو باشد تماس پوست عامل انتقال خلقیات میشود بچه ترسو میشود. الآن رفته رفته دارند کشف میکنند که ارتباطات سلولی ممکن است حتی بدون تماس هم در یک محیطی درست شود. یا طفل مثل یک مغناطیسی میماند که در اطراف او هر چه بگذرد تأثیر میگذارد. ممکن است که علم الآن نتواند در این باب حرف بزند. این حرف غیرعلمی نیست. یا مثلاً شیری که بچه میخورد دایهای که شیر میدهد، همه خُلقیات و هم خَلقیات را برای طفل میتواند منتقل کند. ممکن است الآن اول دانشگاه عالم جمع شوند در این باب نتوانند حرفی بزنند اما دین از اینها زیاد دارد. حضرت فرمود هزار هزار عالم آمده است، هزار هزار آدم آمده است. شما در هزار هزارمین عالم، هزار هزارمین آدم دارید زندگی میکنید. کی علم میتواند به این نکات برسد؟ اینها همه فوق علم است. نمیشود گفت اینها ضد علم است. یا الآن در کرات دیگر، زندگی هست یا نیست؟ فقط متون شیعی اعلام کرده است که در کرات دیگر زندگی هست. علم نمیتواند این را رد کند.
شریعتی: این فراتر از علم است.
حجت الاسلام عاملی: بله. یا مثلاً در هر لحظه هزاران هزار کهکشان درست میشود. «إِنَّا لَمُوسِعُون» ممکن است که پای علم در این مباحث کوتاه باشد. نمیشود اینها را بگوییم که ضد علم است.
شریعتی: همین عالمی که خودش هم علم ثابت کرده است باز هم نمیتواند به او برسد.
حجت الاسلام عاملی: بله. هنوز دو درصد علم دست انسانها است. آقا حضرت ولیعصر با 27 درصد آن ظهور میکند. آن وقت بعضی مطالب هم که برای آنها ادبیات خاصی دارد که باید بفهمند مثلاً یک جایی میکروب را به جن تعبیر کرده است چون میکروب میگفته آنها متوجه نمیشدند. طراحی کرده مثلاً به جن. جن میتواند از جن یجن به معنای مستور بودن است. آن لسان ادبیات روایی را نمیفهمد اعتراض میکند. یا مثلاً وقتی میت را میگذارند مستحب جریدیتین قزاقیتین در کنار قبر بگذارد. ممکن است ایام بگذارد که دین در این باب متوجه شود. و دین ما، آنقدر بر علم تأکید کرده است، بر عقل، معنا میشود که ضد علم و ضد عقل ندارد. «لیس الا الله سبحان الطریق نصرک الا بعلم» هیچ راهی برای رسیدن به خدا وجود ندارد الا بعلم. به امیرالمؤمنین گفت پیغمبر ما. این یک جملهای است که ابن سینا به این میرسد میگوید غیر از علی کسی نمیتوانست مخاطب این جمله باشد. که یا علی وقتی دیدی انسانها با انواع بر طرف خدا میروند، تو با انواع عقل برو از همه جلوتر میافتی. «إذا تقرب الناس إلى خالقهم بأنواع البر فتقرب أنت إليه بالعقل حتى تسبقهم». ابنسینا میگوید غیر از علی کسی شایسته این خطاب نبود. از طرفی قرآن چقدر از ماده علم استفاده میکند، از ماده تدبّر، عقل استفاده میکند. دین ما یک فضیلت استثنایی برای ما قائل شده است. خب اینها همه یک چیزهایی است که پیغمبر ما خودش استقبال میکرد از مطالب علمی از کسانی که سواد داشتند. اسیر که میگرفت، آزاد کردند، میگفت که اول بگو ببینم تو سواد داری؟ پول فدیه نمیگرفت. میگفت که برای اصحاب من علم یاد بده. تعلیم اجباری درست کرده بود. هم کلاس اکابرش اول بود و هم در تعلیم اجباری دین ما اول است. گفت اگر کسی سواد ندارد، به من اطلاع بدهید تا تعزیر بکنم. اگر بخوامه از این مطالب عرض کنم که چقدر برای علم… اصلاً وارد مسجد شد، یک عده عبادت میکنند و یک عده مذاکره علم. پیغمبر ما رفت با آنها نشست. فرمود: بالتعلیم ارسلت. تهمت ضد دین بودن به دین ما، اصلاً و ابدا نمیچسبد.
شریعتی: بسیار خوب. انشاءالله همه ما به معنای واقعی اهل علم شویم و خیلی ممنون و متشکر هستم و به تعبیر امیرالمؤمنین علم سلطان است و اگر دنبال قوت و قدرت و اقتدار هستیم انشاءالله عالم شویم و امیدوارم که خاص دانشآموزان ما، دانشجوهای ما، اهالی اهل معرفت انشاءالله در این مسیر پیشگام و پیشقدم باشند.
فایل صوتی این برنامه
فایل ویدیویی این برنامه