برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سفر معنوي و همراهي با شعارهاي کربلا
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 27-06-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
تا داشتهام فقط تو را داشتهام *** با ياد تو قد و قامت افراشتهام
بوي صلوات ميدهند دستانم *** از بس که گل محمدي کاشتهام
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنينمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد، خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، از خداي متعال عنايات خاصه براي اعتلاي ايران عزيز خواهانم و اينکه خداي متعال با عنايات خود در حساسترين نقطه دنيا که قرار گرفتيم، منطقه پر آشوب، ملت ما را سرافراز بکند و مشکلات را حل بکند و از ملت ما و همه عالم پذيرايي بکند.
شريعتي: انشاءالله، به مناسبت ماه محرم و حرکت و حماسه حسيني، داريم شعارهاي سيدالشهداء و نهضت عاشورا را بررسي ميکنيم. امروز هم ادامه بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: گفتيم براي شناختن ماهيت قيام حضرت أباعبدالله و شخصيت و فکر حضرت بهترين راه مراجعه به شعارهاي حضرت هست. اولين خصوصيت اين بود که شعارها، شعارهاي جهاني است چون همه گمشده بشريت است لذا اين شعارها در هر دوره زنده است، خداوند هيچوقت سوژهاي را وارد نميشوند که براي مقطع خاصي باشد. اهلبيت هم همينطور هستند، از قرآن جدا نميشوند. کلمهي «لن يفترقا» يک تعبير استثنايي از حضرت ختمي مرتبت است و يک عالم حرف دارد و جزء کلمات جامعه حضرت است. حضرت فرمود: خدا به من قدرتي داده که ميتوانم با يک جمله يک عالم مطلب را برسانم. «أعطيتُ جوامع الکلم» حالا اين شعارها همه شعارهايي است که گمشده بشريت است و اين شعارها، اگر تمام مشکلات روزگار ما را جمع کنند، سه شعار جهاني حضرت همه را حل ميکند. همه را تصوير کرده است، سه نمونه را عرض کردنم. «اتَّخِذُوا عِبَادَ اللَّهِ خَوَلا و مال الله دولاً و دين الله دَخلاً» فصاحت را ببينيد، غوغاست. مشابه اين تعبير قبلاً از زبان مبارک حضرت ختمي مرتبت بيان شده است که وقتي بني اميه سر کار بيايند، عباد الله خولاً ميشود، مال دَولاً و دين هم دخلاً ميشود. «اتَّخِذُوا عِبَادَ اللَّهِ خَوَلاً» يعني مردم برده شدند. روزگار ما روزگار اصلي بردهداري است فقط زنجير ندارند. بردهداري مدرن! صراحتاً ميگويند: ملتها بايد با حاکميت ملي خداحافظي کنند. مثل برده از گوششان ميگيرد. بحرين و امارات را ديديد، از گوششان ميگيرد و ميگويد: بياييد در برابر يک رژيم غاصب سجده کنيد. هيچکس هم نميتواند اعتراض کند. اگر برده داري سلب اراده است، الآن ارادهها سلب شده است. تلاششان اين است که همه جا را ايالتي از ايالت آمريکا کنند.
اسم ايران قبل از انقلاب ايالت پنجاه و يکم آمريکا بود. آنها تصميم ميگرفتند نه اينکه ملت ما تصميم ميگرفت. 1- «اتَّخِذُوا عِبَادَ اللَّهِ خَوَلاً» قسمت اصلي حقوق بشر همينجاست. يعني دفاع حضرت از حقوق اصلي بشريت، مدافع اصلي حقوق بشر است. همه آنهايي که کرامت انسان را بشکند، حضرت با آنها سر جنگ دارد. «و مال الله دولاً» چرا ثروت دست يک عدهاي خاص افتاده است؟ مبارزه با اِستئثار، يعني فزون خواهي اقشار خاص! يعني حاکم که براي اطرافيان خودش به صورت ويژه رسيدگي بکند، اين استئثار است. از اميرالمؤمنين پرسيدند: چرا خليفه سوم اينطور شد؟ حضرت در يک کلمه خلاصه کرد. در هر دوره ممکن است چنان زمينه سازي شود و ويژه خواري شود، تمکنهاي پنهان، تمولهاي پنهان کاري بکند که بشود «مال الله دَولاً» ثروت دست درصد خاصي از انسانها بيافتد و بقيه از حقوق مسلمشان محروم شوند.
در روايت هست که در آخرالزمان «أغنياؤهم يسرِقون زاد الفقراء» اغنياء سفرهي فقرا را ميدزدند. «يسرَقون» از ديوار خانه بالا رفتن نيست. يعني چه مقدماتي فراهم ميکنند، اختلاسها و ويژه خواريها سرقت است. بحث اصلي ما خصوصيت اين شعارهاست. اين بخش را تمام کرديم دانه دانه شعارها را ذکر ميکنيم و در بخش سوم توضيح ميدهيم. «و دين الله دخلاً» دين مدخول، يعني ديني که ناخالصي پيدا کرده است و ابزار شده است. استفاده ابزاري از دين در هر دوره اتفاق ميافتد و يک سوژه زنده است و خطرناکترين عنصر در زندگي بشر اين است که دين خلوص خود را از دست بدهد و تبديل به عامل تخدير شود. اينکه ميگويند: دين تخدير تودههاست، ديني که تأويل شده، ديني که نَهد شده، نَهد يعني خراطي، دين آمده ما را خراطي کند، ما آمديم دين را خراطي کنيم. اين دين ديگر آن ديني نيست که خدا ميگويد: «وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» حضرت أباعبدالله الحسين ميبيند که دين مدخول شده است. دين ناخالص و ابزار شده است. همه اينها دين را معيوب کردن و مدخول کردن است، ادخال ناخالصي در دين است. چقدر حساس است که ناخالصي قاطي نشود. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيل» (حاقه/44) يک ذره پيغمبر از پيش خودش در دين ما چيزي را قاطي کند، «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» با دست راستمان با قدرت ميگيريم، شاهرگش را قطع ميکنيم.
اگر دين ابزار شده، در طول تاريخ اينقدر فتنهها درست شده در اثر اينکه دين ابزار شده است. بزرگترين نشان ابزار اين است که يزيد پدر امت شده، واجب الطاعه و امام حسين هم عاق شده است. «عاقٌ ظلوم» وقتي دين دخلاً شود همينطور ميشود. دين وقتي ابزار شود اين ميشود که اميرالمؤمنين فرمود: «سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ» با دين باعث شدند شما مرا نشناسيد. دين را يک چادر کردند و سر من انداختند و شما مرا نديديد. «وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ» در روزگار ما ابزار شدن دين اينقدر فوران پيدا کرده الآن روحانيت وهابيت، به نام دين، دهان آمريکا و بن سلمان را نگاه ميکنند. ميخواهند با اسرائيل تطبيع داشته باشند. تطبيع يعني طبيعي سازي روابط با اسرائيل، عادي سازي روابط با اسرائيل. يک مفتي آنها گفت: خدا گفته «يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» (مائده/21) وارد منطقهاي شويد که خدا به نام شما اينجا را نوشته است. لذا ميگويد: فلسطين براي آنهاست. دين ابزار شود، منويات قدرتها را تأمين کند، دين خدا نيست. دين براي کرامت انسان است. «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ» (اسراء/70) يک اصلي داريم، اصل کرامت انسان، در هر مذهب و اعتقادي باشد، انسان کرامت دارد.
اميرالمؤمنين ديد که يک نصراني دارد گدايي ميکند، گفتند: چرا گدايي ميکند؟ گفتند: تا بدنش طاقت داشت گدايي ميکرد، الآن که از کار افتاده گدايي ميکند. گفت: تا زماني که توان داشت از او کار کشيديد، الآن گدايش کرديد؟ اولين صندوق تأمين اجتماعي را اميرالمؤمنين پايه گذاري کرد و فرمود: بايد از بيت المال حقوق بدهيد. از اين قصهها در تاريخ آنقدر هست. اصل کرامت انسان در نظر خدا بنيان خداست، «الانسان بنيان الله فملعونٌ من هَدم بنيانه» حضرت ختمي مرتبت نقل کرده است که انسان بنيان خداست. خدا اين بنا را نهاده است. از رحمت خدا دور است کسي که اين بنا را خراب کند.
هميشه بشر از دين ابزاري ضربه ديده است. دين دو قسم است. دين عالي و دين آلي، اگر با الف باشد يعني ديني که آلت است. دين عالي يعني همان ديني که ميگويد: «تعالوا» بالا بياييد. يعني شأن انسان اين نيست که با خاک بازي کند. اقبال لاهوري اينطور دين را تعريف کرده است:
چيست دين برخاستن از روي خاک *** تا که آگه گردد از خود جان پاک
«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» (ممتحنه/8) براي عادي سازي روابط با اسرائيل، ميگويد: خدا نهي نکرده از اهل کتاب را که شما براي آنها برّ و نيکوکاري بکنيد. قسط و عدل با آنها داشته باشيد. در حالي که خدا ميگويد: هفتاد سال است آنها با مسلمانها در حال جنگ هستند. از شهرهايتان شما را اخراج نکردند. دين اگر ابزار شود اين ميشود. سُديس پيشنماز مکه، صوت خوبي دارد، يک آدم عجيبي است. تا جنگ را بن سلمان با يمن شروع کرد گفت: اين جنگ، جنگ مقدس است. به ايران گفت: در سوريه و يمن جنگ اگر مذهبي نباشد، ما مذهبي ميکنيم. رفتند آمريکا مصاحبه کرد و گفت: آرامش و امنيت دنيا مربوط به دو نفر است يکي ترامپ و يکي بن سلمان، آمريکا و آل سعود، چقدر اشعار خوبي بزرگان عرب بر عليه آنها گفتند. گفتند: اين همه گريه ميکردي همه براي پول بوده؟ اين همه نفرين ميکردي مشرکين را، مشرکين که بودند؟ اينها ابزاري براي تأمين منافع آنها ميشوند. خدا براي اعتلا و کرامت انسان و سفره فاخر انسان و اينکه کنار لذتهاي اصيل بنشيند و حقوقش تأمين شود، براي اين وضع شده است. خداي متعال ميفرمايد: من انسان را خلق کردم و ميدانم چه قواعدي بايد براي انسان وضع شود. در طول تاريخ نماينده اصلي ديني که «رضيتٌ لکم الاسلام» است، حضرات معصومين هستند.
امام حسين آمد دين را تفسير کند. همه اينها را دور بريزي که به نام دين چسبانده بودند به دين، لذا در زيارتنامه ميخوانيم خدا با خون تو کتاب خود را تفسير کرد. آقا رسول الله همه حرفها را گوش ميداد و خدا در قرآن فرمود: «قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ» (توبه/61) خدا در قرآن فرمود: همه حرفها گفته بشود، فضا آزاد باشد و شما بهترين حرف را انتخاب کنيد. «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18) اما دين که دخلاً شود، حجاج بن يوسف گفت: هرکس به من «اتقوا الله» بگويد، گردنش را ميزنيم. اميرالمؤمنين شرطهها را کنار ميزد و ميفرمود: کنار برويد تا مظلوم از شما نترسد. با دل و جرأت با من حرف بزند. اينها چهرههاي عقلاني و فوران جمال دين ماست. بحث ما اين است که امام حسين با اين شعارها ابديت پيدا کرد. خون من قابل دفن شدن نيست، شما خيال ميکنيد ميتوانيد دين مرا دفن کنيد. سه بار اين جمله را فرمود وقتي به کربلا ميآمد. خون مرا نميشود با خاک دفن کرد. يعني من تا ابد زنده هستم! «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» خيليها نميدانند پيغمبر ما چه گفته است. «ان حسين مصباح الهدي» يعني قرار است امت من در تاريکي فرو برود و رفت و قرار است غرق شود. اينکه گفته: «مَنْ سَبَ عَلِيّاً ع فَقَدْ سَبَّنِي» يعني قرار است سبّ کنند. هرکس زهرا را اذيت کند مرا اذيت کرده است. امام حسين چه تعبير بزرگي است «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاه» در اين دريايي که امت غرق ميشود، يک سفينه داريم، پيغمبر ما فرمود امام حسين است. دنبالش راه بيافتيد.
در تهران ديدم، يکجايي نوشته بود: حسن و حسين امام هستند، «قاما أو قعدا» يعني بايد دنبال امام راه بيافتي، چه کار دست اينها باشد و چه کار دست اينها نباشد، دنبالش راه بيافتيد. امام يعني کسي که بايد به او اقتدا کرد. امامي را امام کردند که اقتدا بکني. ولو در خانه نشسته است و تمام زندگيات را با او تنظيم ميکني. با کلمه امام حضرت ختمي مرتبت چه مطلبي را رسانده است. امام حسين فرمود: «و لکم فيه أُسوه» من با طاغوت بيعت نکردم، از همه چيز خود و از طفل شيرخواره گذشتم و شما دنبال من بياييد. «و لکم فيه أسوه» يعني کاري که من کردم «قضية في واقعه» نيست. مأموريت شخصي نيست. اصول دين ما اين را بيان ميکند. يکي از خصوصيت شعارهاي امام حسين اين است که همه تفسير قرآن است. امام حسين واقعاً مفسر بوده در کربلا که به حضرت ميگويند: «اوضح بک الکتاب» در زيارتنامه ميگويي: يا حسين! خدا با تو قرآن را تفسير کرد و تعبير عجيب اين است که وسط ميدان فرمود: «الذين جعل القرآن عظيم» کساني که قرآن را پاره پاره کردند، امام حسين خودش قرآن عيني بود و قرآن صورت کتبي انسان کامل است و انسان کامل صورت عيني کتاب خداست.
از زوجه پيغمبر سؤال کردند: اخلاق پيغمبر چگونه بود؟ فرمود: «کان خلقه القرآن» يعني قرآن تجسم کرده بود، اخلاق حضرت ختمي مرتبت شده بود، «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» چهل سال کلاس خصوصي نشستند و مدرک فارغ التحصيلي که خواستم بگيرم، خداوند فرمود: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» حالا امام حسين با اين شعارها ابديت پيدا کرد. يک آقايي يک جمله گفته که «ان بني اميه قد أحيت الحسين» بني اميه با اين کار امام حسين را تا ابد زنده کردند! يعني ظرفيتي که در امام حسين بود، الگو بودن براي يک سوژه حساسي که خدا برايش تعيين کرده بود، باعث شد امام حسين کاري بکند در طول تاريخ همه شيفته حضرت شوند. هرکس آمده سيره حضرت را مطالعه کرده گفته: اين حسين کيست که عالم همه ديوانه اوست! نسخه دادن هم ندارد. دنيا بايد تمام قدرتش را جمع کند. بايد يک مادري باشد مثل حضرت زهرا، يک پدري باشد مثل حضرت اميرالمؤمنين، نفس مبارک حضرت ختمي مرتبت باشد تا چنين شخصيتي عرضه شود.
يک سفره براي بشريت باز شد. يک آقايي فرمود: در کربلا که خيمهها را آتش زدند، در واقع چوبهاي عود را آتش زدند. بوي عطر تاريخ را گرفت. از آن آتشي که آنجا شروع شد. در روايت هست که شهيد را با لباس و خونش دفن کنيد. چون «اللون لون الدم و الريح ريح المسك» شما رنگش را رنگ خون ميبينيد، ولي واقعيت ريح مِسک است، يعني در زندگي بشر بالاتر از مسک نيست. مسک چيست در برابر خون شهيد؟ شخصيتي مثل أباعبدالله الحسين، خون حضرت أباعبدالله الحسين، اينکه هرجا خون شهيد بريزد، آنجا مسجد ميشود اسراري دارد. دنيا در کنار ريح المسک، أباعبدالله الحسين نشست و اين آتش خاموش نشد. عمر سعد خيلي اشتباه کرد وقتي به حرمله گفت: «اقطع نزاع القوم» چون امام حسين علي اصغر را با خود به ميدان آوردند. گفتند: اين بچه را ميدهم خودتان آب بدهيد. اگر خيال ميکنيد که من بهانه ميخواهم خودم آب بخورم، خودتان آب بدهيد. جملاتي را گفت که خيلي در لشگر تأثير کرد. علت اينکه در تاريخ نوشتند، امام حسين که خطبه ميخواند سر و صدا ميکردند و نميگذاشتند حضرت صحبت کند. حضرت ميفرمود: ساکت باشيد تا حق شما را ادا کنم! چرا سر و صدا ميکردند؟ چون خطبههاي حضرت تأويل بسيار خطرناک بني اميه را باطل ميکرد. از آن ميترسيدند. ابن عباس به يزيد نوشته که اگر چند روز قضيه به تأخير ميافتاد آنوقت ميفهميدي غلبه با کيست؟ امام حسين طفل را آورد، علي اصغر را آورد. وقتي لشگر با هم بحث کردند، نزاع شروع شد. ما براي حيوانات بيابان آب ميدهيم. اين طفل را آب ندهيم. اوضاع خراب شد به حرمله گفت: دعوا را تمام کن. خيال کرد دعوا تمام ميشود. اين دعوا تمام نميشود و ادامه دارد. آنهايي که نامحرم با بشريت هستند، حسين اجازه همزيستي و بيعت با آنها را نميدهد. حضرت أباعبدالله وقتي از اسب پايين افتاد تازه بسم الله گفت. يعني تازه شروع شد! «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» اين تعبير از حضرت بسيار مهم است.
اينکه حضرت از اسب پايين افتادند، يک ظاهري دارد و يک باطني دارد. ظاهرش اين است که حضرت را با نيزه زدند و حضرت پايين افتاد. اما عرفا خيلي غوغا کردند، اين باطني دارد که به صورت سواره تا بارگاه نميشود رفت. خدا رحمت کند حاج حسن جهازچي بزرگ مداح تبريز، ميگفت: تا بارگاه نميشود سواره رفت.
اگر به دست رسيدن به مقصد آمدهاي *** پياده شو که رسيدن سواره ممکن نيست
هرکس اين شعارها را ديده است و داشته باشد قطعاً پيروز ميدان است. لذا حضرت ميفرمود: من فاتح هستم، «فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ» عجيب است به اندازه يک متر قبر که دفن شود، به او اجازه ندادند. در حالي که عالم بسط است براي ما، مکه بسط بود براي همه، اجازه ندادند. تنزل کرد مدينه، نگذاشتند. تنزل کرد تا آمد به اندازهاي که دفن شود، اجازه ندادند. مثل حلقه در معاصره است. اما از فتح صحبت ميکند. اين شعارها همه پيروزي است ولو قطعه قطعه شود. لذا در کربلا امام حسين در اوج آرامش بود. آرامشي که از حضرت أباعبدالله نقل کردند، عجيب است. روايت است هرچه بلا شديدتر ميشد، نورانيت حضرت فوران ميکرد. خبرنگار ميگويد: هرچه قصه به آخر ميرسيد نوشتني زياد بود. ولي من فقط از امام حسين نوشته بود. چرا؟ چون هرچه شهيد ميشدند اطرافيان امام حسين، نورانيت حضرت آنقدر بالا ميرفت، حتي ملعون ميگويد: رفتم گودال قتلگاه «شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْبَتِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فِي قَتْلِهِ» ديدم نوري در صورتش فوران دارد که يادم رفت اين سر بريده شده است. امت چنين شخصيتي را ميکشد؟
رئيس قافله را بکشي چه ميشود؟ رئيس قافله بايد ما را در اين راه ببرد. رئيس قافله را بکشي گم ميشوي. امت هم گم شد و تا الآن هم آثار گمراهي او را ميبرد. در اينترنت بنويسيد فتاواي غريبه تا بفهميد من چه ميگويم. تا با فخر و شرف بگوييد «بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا» حضرت علي اکبر يک رجز خوانده فرموده: شما الآن نميدانيد ما چه کرديم، بعداً متوجه ميشويد ما چه کرديم. «الحربُ قد بانت لها حقائق و ظهرت من بعدها مصادق» چقدر ظلم به علي اکبر کرديم؟ شما بعداً ميفهميد ما چه کرديم. ابن عباس نميفهميد امام حسين چه ميکند. ابن عباس به امام حسين گفت: اگر من ميفهميدم کارت نفعي دارد با تو ميآمدم. امام حسين خيلي جلوتر از اينها بود. «تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ» در اوج آرامش بودند. يکي از ائمه به اصحاب گفت: سوره امام حسين را ميخواني؟ گفت: سوره امام حسين چيست؟ گفت: سوره فجر، نفهميد. گفت: اينکه «يا ايّتُهَا النَّفسُ المُطمَئنَّه ارجِعى الى رَبّكَ راضِيَةً مَرضيَّة» (فجر/27و28) اي نفسي که در مقام اطمينان هستي، اين مقام اطمينان مقام محرميت است. «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (انعام/75) ملکوت آفرينش را به ابراهيم نشان داديم تا به مقام اطمينان برسد. يعني اوج لذت يک عارف اين است که در آخرين لحظه مخاطب به اين خطاب شود. خدا بايد طاقت بده تا اين روح از کالبد مادي بيرون نيايد.
بزرگترين درس کربلا چه بوده است؟ کربلا هم درس دارد، هم عبرت دارد و هم شعار، امام حسين فکر دارد، مرام دارد و راه دارد. از چه راهي رفته است. راه بخشي از هدف ماست. اگر هدف مقدس است، قدسيت هدف و قدسيت مقصد، قدسيت راه را هم ميگيرد، لذا هيچوقت نميگوييم هدف وسيله را توجيه ميکند. اميرالمؤمنين فرمود: «وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لَا يُنَالُ إِلَّا بِشَرٍّ» خيري که از راه شر بيايد، چه خيري است؟ از راه رشوه اينقدر پول گرفتي، اميرالمؤمنين ميگويد خير نيست، شر است. از راه اختلاس و رشوه و نقب پنهاني به بيتالمال، يک چيزي دستت آمد، در حساسترين برهه کشور، در دوره انتقال، ما در دوره انتقال هستيم بعد از اينکه پانصد سال خوابيديم، خيز برداشتيم در چينش ملتها در جايگاه اصلي خودمان قرار بگيريم و اين آخرين فرصتي است که جمهوري اسلامي براي ملت ما درست کرده است. احتکار کنيم، کالاهاي اساسي را جمع آوري کنيم و معيشت را بر مردم سخت کنيم. کربلا هم درس دارد، هم عبرت دارد، شعار دارد. امام حسين مقصد و مرام و فکر و راه دارد. بالاترين درس کربلا چيست؟
بعضي گفتند: بزرگترين درس کربلا اين است که امام حسين به مصائب قاسمات الظَهر مبتلا شد. يعني هريک از اين مصيبتها کمر انسان را ميشکند. ميگويد: «رضاً برضاک» امام صادق فرمود: «وَ تَفْسِيرُ الرِّضَا سُرُورُ الْقَلْب» (مصباح الشريعه/ص182) خدايا خوشحالم اينگونه با من معامله کردي. گله نميکند. عواطف در طفل آنقدر عميق است و ويرانگر است، وقتي شش ماه عمر داشت، أباعبدالله باعث اين کار بود. طفل دست و پا ميزند، تسلاي آسماني آمد. اما حضرت گله نکرد و فرمود: خدايا اينکه در برابر چشمان توست، اين را براي من آسان ميکند. يعني من اينها را به حساب تو مينويسم. هيچ توقعي از خدا ندارد که من اين همه کار کردم، آخر سر اينقدر بلا بر سر من بيايد. خداوند در قرآن قصه حضرت ايوب را نقل ميکند که صحت بدنش رفت، اولاد و ثروتش رفت، مدح بليغ ميکند از جناب ايوب «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/44) اما مصائب او کنار مصائب امام حسين هيچ است. از هر مصيبتي در قصه امام حسين ديده ميشود. اما در تمام اين مصائب در اوج آرامش، اوج شکر، اوج همدست. يعني به دريا وصل است.
درياي فراوان نشود تيره به سنگ *** عارف چو برنجد، تانک آب است هنوز
فرق بين حضرت ايوب و امام حسين(ع) در اين است که امام حسين غربت دارد و مثل حلقه در محاصره است. زخم زبان دارد، زخم بدن دارد، زخم عاطفي دارد، داغ عزيزان و داغ اصحاب دارد. زخم طفل دارد. اما امام حسين، همه اينها را دارد و مَشيت خدا اين بوده است، بالاترين مقام اين است که کسي مجري مشيت خدا باشد. «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا» به محاصره افتاده و حرم دست اراذل درجه يک است. اين مسأله خيلي مهم است. حضرت اطراف خيمهها آتش درست کرد. در روز عاشورا، اين کار را کرد چون دشمن رذل بود، تا دشمن وارد خيمهها نشود. امام کشته ميشود، سرنوشت حرم چه ميشود؟ امام در همه اين مراحل هيچوقت شما سراغ نداريد يک گله بکند.
جبرئيل نازل شد و گفت: يا ايوب چه نشستي؟ ميداني خدا چقدر صبر و حوصله دارد، يک کاري بکن. با اين مطلب حضرت ايوب را گرفت. به جاي تضرع و التماس، گفت: خدايا حاضر هستم با تو محاجه کنم. يک ابري بالاي سرش ايستاد، خدا فرمود: يا ايوب، حاضر هستيم با تو محاجه کنيم. ايوب شروع کرد و گفت: خدايا فرزندان مرا گرفتي، صبر کردم يا نه؟ گفت: صبر کردي. مالم را گرفتي صبر کردم يا نه؟ عافيت مرا گرفتي، صبر کردم يا نه؟ خدا فرمود: صبر کردي. همينطور که رديف کرده بود، يکباره خداي متعال گفت: يا ايوب صبر تو از کجا بود؟ تا اين را گفت، ايوب تازه متوجه شد چه کرده است، يک مشت خاک برداشت و بر دهانش ريخت و گفت: خدايا صبر من از تو بود، من اشتباه کردم. هزار جبرئيل بيايد، با آن جملهها امام حسين را تکان بدهد، جمال بشريت در کربلا خودش را نشان داده است. انشاءالله ما سهم خوبي از سفره با عظمت امام حسين داشته باشيم.
شريعتي: امام حسين و شعارهايشان به ما کمک ميکند تا اتفاق بسيار بي نظير تاريخ را بهتر بشناسيم. امروز صفحه 533 قرآن کريم، آيات 42 تا 67 سوره الرحمن را تلاوت کنيم. در آستانه ماه صفر هستيم، صدقه اول ماه يادتان نرود. دوستاني که تمايل دارند در قرباني اول ماه برنامه سمت خدا سهيم باشند به سايت و کانال برنامه سمت خدا و يا صفحه 800 پيامنماي فارسي مراجعه کنيد.
«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ «41» فَبِأَيِ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «42» هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ «43» يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ «44» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «45» وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ «46» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «47» ذَواتا أَفْنانٍ «48» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «49» فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ «50» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «51» فِيهِما مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ زَوْجانِ «52» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «53» مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ «54» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «55» فِيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ «56» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «57» كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ «58» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «59» هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ «60» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «61» وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ «62» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «63» مُدْهامَّتانِ «64» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «65» فِيهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ «66» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»
ترجمه آيات: تبهكاران، به سيمايشان شناخته شوند، پس به موهاى سر و قدمها گرفته (و به دوزخ پرتاب) شوند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ اين است جهنّمى كه تبهكاران آن را انكار مىكردند. ميان آتش و آب داغ و سوزان در حركتند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ (بهشتى) است. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ باغهايى داراى درختان پر شاخه و با طراوت (يا نعمتهاى متنوّع و گوناگون). پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ در آن دو باغ دو چشمه هميشه جارى است. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ در آن دو باغ از هر ميوهاى دو نوع موجود است. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ بهشتيان بر بسترهايى كه پوشش داخلى آنها از ديبا و ابريشم ضخيم است، تكيه زدهاند و ميوههاى آن دو باغ براى چيدن در دسترس است. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ در آنجا، همسرانى هستند كه نگاهشان از بيگانه كوتاه و پيش از اينان، هيچ جنّ و انسى آنان را لمس نكرده است. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ گويا آنان ياقوت ومرجان هستند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ آيا پاداش نيكى (شما) جز نيكى (ما) است، پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ و پايينتر از آن دو باغ، دو باغ ديگر هست. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ (آن دو باغ) از شدّت سرسبزى به سياهى مىماند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ در آن دو باغ، دو چشمه جوشان است. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در مورد شخصيت سعيد بن جُبير براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: سوره الرحمن، «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ» مجرمون با سيماي خود شناخته ميشوند، وقتي که معلوم ميشود اينها مجرم هستند همينطور اخذ ميشوند. در قرآن آيات قيامت را اگر يک قاب تصوير کنيم، خدا قيامت را تصوير کرده و بخشي از اين تصوير صورت انسانهاست. انسانهاي نيکوکار و بدکار، همه را خداي متعال در قرآن تصوير کرده است. بارها و بارها از سيما و صورتشان بحث کرده است. آنهايي که بدکار بودند و حقوق انسانها را ضايع کردند، گاهي ميگويد: «وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّة» صورتشان سياه است. گاهي ميگويد: «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ» (قيامت/24) بسيار عصباني و ناراحت، «تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ» صورتش را نگاه کني فوري ميفهمي گمانش اين است که الآن از آواي کمرشکن متوجه من ميشود. گاهي ميگويد: «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ» بعضي صورتها را غبار و دود گرفته است، بعضي صورتها «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ، عامِلَةٌ ناصِبَة» (غاشيه/2و3) خاشعه يعني صورت پايين است، زحمت کشيده در دنيا ولي هيچي دستش نيامده است. گاهي فرموده است که گويي يک قطعه تاريک شب به صورتش است. «كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً» (يونس/27) گاهي ميگويد يک لباسي صورتشان از آتش دارد، «وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ» (ابراهيم/50) گاهي ميگويد: صورتشان را آتش خورده و دندانها پيداست. مفصل از اينها گفته و از آن طرف آمده انسانهاي خوب را هم تصوير کرده است. «يَوْمَ تَبْيَضُ وُجُوهٌ» (آلعمران/106) بعضي صورتشان سفيد سفيد است. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى رَبِّها ناظِرَة» (قيامت/22 و 23) طراوت از صورتشان پيداست. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» ميدرخشد، و لبهايشان ميخندد و بشارتهاي خوبي به اينها داده ميشود. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ، لِسَعْيِها راضِيَةٌ، فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ، لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً» (غاشيه/8 و9) «تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ» طراوت نعمت را کاملاً در صورتشان ميشود مشاهده کرد. خداي متعال در اين باب مفصل گفته است و نتيجه يک کلمه است. اين صورت و بدن ظاهري ما در رحم مادر نقاشي شده و تمام شده است، اما صورت ابدي ما دست ماست. خدا قلم را دست ما داده است. ما هستيم که قيافه براي خودمان درست ميکنيم. تمام اعمال و رفتار ما و خيالات و خاطرات ما مواد صورتهاي برزخي است.
جناب سعيد بن جبير از اصحاب مخصوص امام سجاد و از شاگردان ابن عباس است، مفسر قَدري است. اولين تفسيري که در عالم اسلام نوشته شده تفسير شيعه است که اين بزرگوار نوشته است. اولين مؤلف تفسير در عالم اسلام، سعيد بن جبير شاگرد امام سجاد و ابن عباس است و در تفسير اينقدر شهرت پيدا کرده بود که حاکم ظالمي مثل ملک بن مروان گفت: يک تفسير بنويس. فضايل مفصلي دارد و يک فضيلت اين است که يک طوافي کرده که هيچکس اين طواف را نکرده است. دستگير شد، حجاج دنبالش بود. در حالي که دست و پا در زنجير بود، با زنجير خانه خدا را طواف کرد. اجازه گرفت و طواف کرد، طوافي که «کلمة عدل عند امام جائر» از آن جهت زنجير در دست و پايش باشد. طواف عملي، آخرين کسي بود که حجاج او را کشت. فقيه البکاء است، از بس گريه ميکرد. آنقدر معنويت او بالا بود، تقوا و نورانيت او بالا بود که آه او حجاج را گرفت و چند روز بعد از ايشان حجاج از دنيا رفت، گرفتار شد و نتوانست بخوابد. هي ميگفت: سعيد بن جبير از من چه ميخواهد؟ هلاک شد و اين از معجزات قرآن و نورانيت و معنويت اين بزرگوار بود.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: از خداوند ميخواهم هر عزيزي که گرفتاري دارد و
اميدي براي حل گرفتارياش ندارد، ما اگر ديگران را دعا کنيم ملائکه براي ما دعا ميکنند و دعاي ملائکه مستجاب است، راه دعا اين است که ديگران را دعا کنيم. از خداوند ميخواهيم با رحمانيت و رحيميت خود براي گرفتارها فرجي عاجل مرحمت بفرمايد.
شريعتي: «و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه