شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» .خانمها و آقایان و دوستان عزیز و مخاطبان سمت خدا خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحال هستیم که در روز پنج شنبه در یکی از روزهای پاییزی همراه شما هستیم. سلام علیکم و رحمة الله.
حجت الاسلام عاملی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ادب دارم و آرزوی موفقیتهای بزرگ و از خدای متعال میخواهم با عنایات خاصه، اقتدار کشور ما، اعتلای کشور ما و عزت ملت ما را روز افزون کند و در اسرع وقت گرفتاریها که پیدا شده است با رحمانیت، با رحیمیت و با اسماء حسنی خود انشاءالله برطرف بفرماید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» بحث ما در این بود که انسان که به کمال برسد، چه اوصافی دارد تا از آن اوصاف منتقل به تعریف کمال شوند چون انسانها خیلی متفرق در تعریف کمال هستند. هر کسی یک مفهومی را به عنوان کمال گرفته است و سراغ آن رفته است. اشتباه در تطبیق مفهوم کمال باعث میشود که یک کشور فلج شود و یک فرهنگ زمینگیر شود و ضایعاتی درست شود که قابل جبران نیست. برای همین این بحث را وارد شویم بسیار خوب است و جامعهی ما هم مبتلا است و نسل جدید ما هم نیاز ضروری دارد که وقتی میخواهد کامل کمال داشته باشد، سراغ چه عناصری برود. یکی از آنها که ما شروع کردیم، فرار از تشخّص است، فرار از تعیّن است. هر چه قدر که انسان کامل شود، نمیخواهد متشخّص شود و نمیخواهد خود را در چشم دیگران جستجو کند. تعیّن و تشخّص یک چیزهایی که او را از جهت مادی و از جهت ظاهری برجسته نشان بدهد. از جهت ظواهر و مظاهر. علامهی حسینی تهرانی میگویند که من سؤال از آقای حداد کردم که تجرد نفس یعنی چه؟ فرمود تجرد نفس یعنی اینکه شما بفهمید که حقیقت شما غیر از ظواهر و مظاهر شما است. تشخّص در این ظواهر جستجو کردن نشان طفولیت است. اگر میخواهید بدانید که کسی طفل است و یا بالغ شده است، هر چه قدر تشخّص شود و در زبان مردم مدح شود، برای خود تکلف یعنی با مشقت و با زور زدن برای خود یک هیبت اجتماعی درست میکند که بیشتر دیده شود، این طفل میشود. درد کشیده است و به بالا آمده است.
اندرز من به تو این است که تو طفلی و خانه رنگین است.
اما هر چه قدر که کاملتر شد، گم نامی برای او بسیار نعمت بزرگی است. در یک روایتی هست که «الْمَرْءُ لِنَفْسِهِ مَا لَمْ يُعْرَفْ فَإِذَا عُرِفَ صَارَ لِغَيْرِهِ» (إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)/ ج1/ ص: 100) تا شناخته نشدهای، تو مال خود هستی. شناخته شدی دیگر برای دیگران هستی. حالا اینجا فرار از مسئولیتهای اجتماعی داشته باشیم، نه بحث سر این است که تشخّص یعنی فردی میخواهد که از طریقی که شده است یک جایگاه برجستهی اجتماعی در چشم مردم داشته باشد. زندگی خود را به قضاوت اجتماعی مردم گره زده است. این بحث را وارد میشویم که مصادیق واقعی تشخّص چی هست؟ انسان کاملتر که شود، بالاترین تشخّص او همین است که دست کسی را که افتاده است، بگیرد. یک شخصی میخواهد هزار بادیگارد داشته باشد و این را برای خود تشخّص میداند و انسان که کامل شد، بنده آزاد میکند و این را برای خود تشخّص میداند. در روایت است که امیرالمؤمنین با عرق جبین و با کد یمین خود، هزار بنده را آزاد کرد. این است که میگوییم اجتماع در تطبیق، کل روابط اجتماعی جامعه و فرهنگ جامعه را کلاً ضایع میکند، همین است که من میخواهم بگویم که من یعنی چی؟ در من اشتباه کنم.
که باشم من مرا از خود خبر کن/ چه معنی دارد این در خود سفر کن
مسافر چون بُود رهرو کدام است/ که را گویم که او مرد تمام است
آن وقت اگر اینجا اشتباه شود، خیال میکنند که یعنی من، من کیلویی. یعنی همین ناخن و پوست و گوشت و استخوان یعنی من. خیلی خطری برای یک جامعه است و من این نیست. مردم عادی این را خیال میکنند.
حد انسان به مذهب عامه/ حیوانیست مستوی القامه
پهن ناخن برهنه پوست ز موی/ به دو پا رهسپر به خانه و کوی
هر که را بنگرند که این سان است/ میبرندش گمان که انسان است
چیست انسان برزخی جامعه/ صورت خلف حق در او واقع
اینکه جلوی آینه ایستاده است و دو ساعت به خود رسیدگی میکند، این بدن من است و من نیستم. این خانهی من است و نه من. این ماشین من است و نه من. لباس من است و نه من. پس من چی هست؟ اجتماع در تطبیق، میخواهیم ما این خانم را تعریف کنیم که خانم شخیص است و مصداق آن را اگر خطا برویم، خطا در این مباحث تصوری فن اخلاق است. در فن اخلاق دو حسه داریم. مباحث تصوری و مباحث تصدیقی. اصلاً زهد یعنی چه؟ تواضع یعنی چه؟ عزت یعنی چه؟ اینها مواضع تصوری است و خطا در یکی از اینها جامعه را به خطا میکشد و مباحث تصدیقی این است که بگوییم که این خوب است و این بد است. آن مباحث تصدیقی است. الان شما میخواهید بگویید که یک زن با شخصیت، آن وقت اگر شخصیت زن را اشتباه کنید با فریبایی تعریف میکنیم. پس در قلمرو فریبایی تا آخر میرود. خدای نکرده در این مسیر میافتد که فریبایی زن بالاترین فریبایی با ظواهر بدن و پستی و بلندی بدن است و آن وقت معلوم است که چه طور میشود. معلوم است که حرف شاه به کرسی مینشیند که آن وقت که شاه میگفت چادر کفن سیاهی است که زیباییهای پنهان را آشکار نمیکند. اگر شما در این جمله فکر کنید، آن قدر زننده است و آن قدر زشت است و آن قدر بیحیایی است که یک پادشاه مملکت بیاید چنین حرفی را بزند که زیباییهای پنهان را ما باید در شخصیت زن آشکار کنیم. حالا این یکی از مباحثی است که اشتباه در تطبیق آنجا صورت میگیرد، بحث تشخّص است که مصادیق تشخّصهای واقعی چی هست. تشخّصهایی که واقعی نیست، آن حق نیست. حق یک وقتی بحث آن را در قرآن میکنیم که هر وقت خدا در قرآن در مورد حق صحبت میکند، وسیعترین مفهوم است. آن لباسی که شایسته است که شما بپوشید، حق است. آدابی که شایسته است که شما داشته باشید، حق است. راهی که آرمانی برای ازدواج است، آن حق است. آن مدیریتی که باید آن مدیریت حاکم در جامعه باشد، آن حق است. مفهوم حق «الْحَقُّ مِنْ رَبِّك» (بقره/ 147) این آداب و رسوم و حتماً خدا میگوید من باید تعیین کنم. آن تمام شئون آرمانی جامعه را باید من تعیین کنم. یعنی هر چیزی را که خدا بیان کرده است با یک سبکی که با خصوصیت کائنات و با خصوصیت انسان سازگار است. خود او میفرماید «أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ» (ملک/ 14) من شما را خلق کردم و من میدانم که باید آداب و رسوم شما چگونه باید باشد. غذای تو، عروسی تو، تجارت تو و همهی اینها دین، حرف برای گفتن دارد. هفتصد نوع آداب داریم. غرض من یک جمله است که اگر کسی در این مسیر حق قرار نگرفت ولی کارهایی که دارد، تجارت او، آرایش او، عروسی او و زندگی او مناسب با آن مصالح نفس الامری نشد، این تمام کارهای او باطل است و میزان و ترازویی هم که خدا میگذارد، ترازوی حق است. «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» (اعراف/ 8) نمیگوید «و الوزن یومئذ علی الحق» خود حق ترازو است. چه قدر حق داری و حق را با خود آوردی. یعنی کارهایی که کرده است با منطق سازگار نیست و با عقل سازگار نیست، با تجربه سازگار نیست. مسیری را رفتهاند و سر آنها به سنگ خورده است و آخر سر مؤسسه درست کرده است که مادر به خانهات برگرد. در آمریکا این مؤسسه هست و اشتباه کردیم این مسیری را که شخصیت زن که شخصیت نرم افزاری است را ما خارج کردیم. در روایت است که شخصیت زن «كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ» است (یس/ 39) یعنی شکستنی است و با احتیاط حمل شود. بعضیها خیال میکنند که اهانت به زن است که تشبیه به عرجون قدیم کرده است. بعضیها که به آنجا میآیند، میبینند که ترازو خالی است. چرا؟ چون آن حالت آرمانی و حالت عقلانی که در تمام شئونات باید باشد که ما اسم آن را عقل میگذاریم، آن تأمین نشده است.
شریعتی: تمام رفتار ما، حرکات ما و زندگی ما باید نسبت آن با حق مشخص باشد.
حجت الاسلام عاملی: یعنی حق باشد نه باطل. کسی شراب میخورد، این شراب حق نیست و باطل است چرا؟ چون مصالح نفس الامری اقتضا نمیکند که من عقل خود را تعطیل کنم.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید/ شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
میبیند که تمام اعمال او این چنین است که خدا یک ترازویی گذاشت است و ترازوی حق است. از دست یتیم گرفته است. «وَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم» (ذاریات/ 19) حق است. بعضیها خیلی ترازوی حق آنها سنگین است. آقا رسول الله فرمود که هیچ چیز در روز قیامت سنگینی آن مثل سنگینی حسن خلق نیست. در خانه حسن خلق داشته باشد، در اداره حسن خلق داشته باشد. در جامعه رفتار خود را بر حسب عقل بچرخاند. آن وقت این مباحث که در بحث تشخّص هست بعداً وارد میشویم.
بحث خود را از اینجا شروع میکنیم که انسان کامل شود. پس تشخّصات مادی، تفوقهای مادی از تفاخر این تشخّص داشته باشد، از اینها فراهم میکند. انسان کامل محال است که به تفاخر برسد. به حضرت آیت الله مشکینی گفتند که یک دعایی به ما یاد بدهید که ما به حرمهای حضرات معصومین رفتیم ما با آن دعا از خدا حاجت بخواهیم. آیت الله مشکینی فرمودند که تمام حاجتها در نیم سطر دعای مکارم الاخلاق هست. «وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْر» (الصحيفة السجادية/ص: 92) خدایا من معالی اخلاق را از تو میخواهم. به امام حسین گفتند که یک حدیث که خود تو از زبان پیغمبر شنیدی بگو. چون خیلی طفل بودند. فرمودند که خود من شنیدم که جد من فرمود «إِنَّ اللَّهَ جَوَادٌ يُحِبُّ الْجُودَ وَ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا» (الجعفريات (الأشعثيات)/ ص: 196) خداوند دوست دارد که بندهی خدا با معالی امور سروکار داشته باشد. همت بلند و آرزوهای بلند و فکر بلند و برنامهریزی بلند «وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا» چیزهایی که پست است و قلمرو خدمت آن خیلی محدود است. یک جوانی که میخواهد برای خود آینده تعیین کند و انتخاب کند، آن قلمرو خدمت را نگاه کند. بعضی از کارها هست که تیمار بدن مادی است. یعنی از عقلا و طبیعت مادی اصلاً خارج نمیشود ولی بعضی از شغلها هست که قدسیت دارد. عزیزان ما که الان در بیمارستانها نقشی را ایفا میکنند و خدمت میکنند. عزیزان پزشکان و کادر پرستاریهای ما در این مدت مدید در یک لحظه ممکن است که کسی جان خود را از دست بدهد. گاهی حیطه از این هم بالاتر است. حیطهی خدمت جوری است که با نسلها سروکار دارد. خونی از شهید به زمین ریخته میشود به رگها میرود. رگ نسلها میرود. چرا سه طایفه شفاعت میکنند: انبیاء، شهداء، علماء چون هر سه طایفه خود را برای انسانها وقف کردند. این اوج بلوغ در انسانها است. این اوج «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» (توبه/ 72) هست.
شریعتی: که تو بیایی انسان سازی کنی.
حجت الاسلام عاملی: یکی از بزرگان غرب که اگر اشتباه نکنم اسپنسر میگوید که انسان که کامل شود، نشان آن این است که آرزویی داشته باشد تحت این عنوان که آرزو که من در پروسهی انسان سازی شرکت کنم. سهم در انسان سازی داشته باشم. زیر ساخت جامعه همین است. یعنی وقتی یک کوه، مار شده است، یک مار چه کار میتواند بکند؟ کاری از او بر نمیآید. یعنی هر برنامهریزی ما در جامعه بخواهیم بریزیم، اول باید به آموزش و پرورش برگردیم. آرزوی بنده این است که یک دولتی سرکار بیاید که اولویت اول را به آموزش و پرورش بدهد. ما هر کار و هر برنامهریزی داشته باشیم باید اول برنامهی تربیت را تبلیغ کنیم. اگر تربیت انسانی نباشد، شما یک متخصص داشته باشید و بهترین تخصص را داشته باشد اما ساخته و پرداخته نیست.
من یک قصه بگویم که یکی از اهالی قم که خیلی کیاست داشته است در زمان حضرت آیت الله بروجردی بوده است. به این فکر میافتد که بعد از حضرت آیت الله بروجردی، چه کسی مرجع میشود. این دغدغه را داشته است. میگویند که خب راه او راحت است و از حضرت آیت الله کتباً یک سؤالی میپرسند که آقا ما در احتیاطات شما به چه کسی مراجعه کنیم. یک راه تشخیص این است که این مرجعی که اعلم هست و احتیاطات خود را به هر کسی حواله بدهد، معلوم میشود که او مرجع بعد از ایشان است و لذا در طول تاریخ بعضی از مراجع ما آن قدر عصبانی به بعضی از مراجع شدند که چرا احتیاطات خود را به من احاله دادی. اگر اشتباه نکنم سید احمد کربلایی به مرجع زمان گفت که چرا به من احتیاطات خود را حواله دادی. فردا پیش جد خود از تو شکایت میکنم یعنی چرا من را در معرض ریاست قرار دادی. فرار از تشخّص که نشان انسان کامل است. چرا من را در معرض مرجعیت قرار دادی. شیخ انصاری را گفتند که مرجعیت به شما رسیده است گفت که نه، علی اصغر بارفروش مازندرانی، ایشان از من اعلمتر است و سراغ ایشان بروید. زمان گذشته اینجوری بوده است. ما آن قدر روایت داریم که حضرت فرمود «انا لا نستخدم علی عملنا من یریدنا» هر کسی بگوید که به ما یک مسئولیتی بده، ما نمیدهیم. این همین است که گفته است به من مسئولیت بده، نشان میدهد که این عرضهی این کار را ندارد. باید در شما تعیّن پیدا کند تا شما بپذیرید. حضرت آیت الله میانجی به ما میفرمودند که هر کسی سراغ ریاست برود، هوی و هوس است و اگر ریاست سراغ او بیاید یعنی تعیّن پیدا کند و نپذیرد، باز هوی و هوس است. این آقا از حضرت آیت الله بروجردی سؤال میکند که میگوید من در احتیاطات شما به چه کسی مراجعه کنم؟ آقا هم رسماً مینویسد بعد از من به فقیه گلپایگانی مراجعه کنید. ایشان خیلی خاطر او جمع میشود و این فتوا را خوب نگه میدارد که رمز و سرّ آن دست خود من است. حضرت آیت الله بروجردی که فوت میکنند، ایشان این نوشته را رو میکنند که بالاخره همه میبینند که همه چیز تعیین تکلیف شده است. این به سمع مبارک حضرت آیت الله گلپایگانی میرسد. آقای گلپایگانی میگوید که به ایشان بگویید که اینجا بیاید. ایشان هم میآید. میگوید که شما از کجا این را گفتید؟ میگوید آقا من سند دارم. گفت سند تو چی هست؟ سند دارم که حضرت آقا گرفتم. گفت میشود که من سند تو را نگاه کنم. میگوید بله و نوشتهی حضرت آیت الله بروجردی را در میآورد. آقا فتوا را میگیرد و جیب خود میگذارد و میگوید که بلند شود و برو. میگوید آقا شرعاً آن ملک من است. الان شما ملک من را تصرف کردید. الله اکبر اینها در مکتب اهل بیت چه قدر ساخته و پرداخته بودند. مکتب اهل بیت چه قدر اینها را ذوب کرده است و یک ذره ناخالصی در وجود آنها نیست. شاه به آیت الله بروجردی گفت که این حاج آقا حسین قمی میخواهد جامعه را به هم بریزد، جلوی او را بگیرد. گفت من چه طور مخالفت کنم با کسی که سر سوزنی هوی در کلهی او نیست. گفت آقا کاغذ ملک است و شرعاً باید ملک من را به من بدهید. آقا فرمودند که این مقدار هم ولایت داریم، بلند شو و برو. جلوی او را گرفت که من تشخّص پیدا نکنم. یکی از مراجع که عارف بوده و از عرفای بینظیر بوده است، ایشان را بازار تهران تصور آن بوده است که این عارف است. میگفتند که این مرجع نمیشود و در فلسفه و در عرفان خیلی شأن او بالا است. سراغ ایشان میآیند و میگویند که حاج آقا شما از مراجع اجازهی اجتهاد دارید؟ ایشان خیلی جلیل القدر است و به ملاحظاتی، اسم ایشان را من نمیآورم. از آن مجتهدین استثنایی عالم شیعه است. ایشان میگوید که بله دارم. بزرگان بازار تهران مینشینند و از پستو میرود اجازهی اجتهاد آخوند خراسانی را میآورد. میدانید که مرحوم نائینی اینها دیگر ارکان فتاوات شیعه هستند. میگوید بفرمایید دیدید و خاطر شما جمع شد. بعد یک نفر ریز ریز میکند و دور میاندازد. یعنی من قرار است که با این نوشتهها برای خود تشخّص درست کنم. هیچ کسی از این کارها نمیکند یعنی معلوم میشود که درجهی خلوص آنقدر بالا رفته است و اگر درجهی خلوص آن قدر بالا برود، آن وقت عجایب از بعد از او شروع میشود. یعنی خدای متعال بارها گفتیم که در شأن خود برای ما سفره باز کرده است.
شریعتی: یعنی بعد از آن تازه یکی یکی درها باز میشود.
حجت الاسلام عاملی: درها باز میشود. این است که میگویند توبه باب الاباب است و توبه مرحلهی اصلی طهارت است. یعنی طهارت که آمد، درها باز میشود. فرار از تشخّص نشان این است که خیلی عقبه طی کرده است.
شریعتی: نیست شدی، تازه هست میشوی.
حجت الاسلام عاملی: نیست هم نیست که هستی همه در نیستی است/ هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
امام سجاد گمان به حج میرفت. آن قدر از او کار میکشیدند. شکست صولت نفس اینجوری است. بعضی از علمای بزرگ ما سالها برای اینکه ساخته و پرداخته شوند، رفتند گمنام زندگی کردند. مرحوم حاج ملا هادی سبزواری سالها خارج در مدرسه خادم بوده است و گمنام بوده است که یکی آنجا گفت که قال سبزواری، آنجا را ترک کرد. به مدرسهی دیگر رفت خادم شد. یکی از علماء که ده سال جایی رفته است و زندگی کرده است یک شعری گفته است که توضیح داده که چه شده است در این ده سال ریاضتی که کشیدم. میگوید:
فكان ما كان مما لست أذكره/ فظن خيرا و لا تسأل عن الخبر.
فقط حسن ظن کن و دیگر نپرس که چه شد. چون گفتنی نیست. حالا بحث ما در این است که وقتی که انسان رفته رفته کامل میشود، ذائقه با گمنامی تنظیم میشود و ذائقه با اینکه یک من بگویم اصلاً اینطور نمیشود. نفرت از کلمهی من پیدا میکند. خدا حضرت آیت الله امینی را خدا رحمت کند که ایشان میگوید که یک وقتی من حضرت امام و علامهی طباطبایی را به منزل دعوت کردم. وسط آنها نشستم و گاهی اوقات صورت خود را به طرف امام میگرفتم و جواب میگفت. هر دو پهلوان فلسفه و عرفان بودند. گاهی از علامه طباطبایی سؤال میکردم و ایشان جواب میدادند. یک لحظه من صورت خود را مستقیم به جلو گرفتم و نه این طرف و نه آن طرف گرفتم. نه ایشان جواب داد و نه ایشان جواب دادند. «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَمَشْغُول» (الخصال/ ج1/ ص: 26) مؤمن مشغول است و بیکار نیست. مثلاً بیاید بگوید تا من یک خطبهای پیدا کنم یا من بگویم یک فضلی کنم، اینطور نیست.
شریعتی: و راز ماندگاری علمای بزرگ ما نظیر آقا شیخ انصاری و حاج شیخ عباس قمی، همهی آنها همین بوده است که هیچ وقت خود را ندیدند و خداوند اینها را به عالم در طول تاریخ نشان داده است.
حجت الاسلام عاملی: وقتی که خود را نبیند، میتواند خدمت کند. آنکه منیّت دارد، نمیتواند خدمت کند. کارهای بزرگی که در طول تاریخ کردند همین بزرگان کردند. این بزرگانی که ساخته و پرداخته بودند. حضرت امام این کار باعظمتی که کرده است. این ظهور قدرت روحی حضرت امام است. الان یک مراکز تحقیقی در غرب درست شده است که بفهمند چه طور این اراده را حضرت امام پیدا کرده است. آخر به این نتیجه رسیدند که نماز شب میخواند. هر کسی نماز شب بخواند، وقت خود را تنظیم میکند و هر کسی هر وقتی منظم باشد، ارادهی او هم قوی است. اینطور نیست و او متصل به مبدأ اعلی شده است. «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» (المؤمن/ ص: 38) اگر حقیقت ایمان به وجود انسان بیاید، روح او شدیدتر از اتصال شعاع شمس به شمس متصل به خدا میشود.
شریعتی: قدم اول رسیدن برای رسیدن به این راه چه هست؟ برای دوری از تعیّن و تشخّص چه هست؟
حجت الاسلام عاملی: «لَیسَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ طَرِيقٌ يُسْلَكُ إِلَّا بِعِلْم» (مصباح الشريعة/ ص: 14) شما هر کاری بخواهید بکنید، اول یک معرفت باید پیدا کنید و بعد آن کار را انجام بدهید. کسی که در یک خانوادهای تربیت پیدا کرده است که استراتژی تربیتی نیست و باید و نباید نیست.
شریعتی: باری به هر جهت است.
حجت الاسلام عاملی: اصلاً ارزشهای انسانی، آن ارزش های واقعی، آن که ما با آن هویت انسانی خود را تعریف می کنیم این به طفل گفته نشده است. این طفل، دختر خانم قد کشیده است و بالا آمده است. آن وقت عطش کاذب تشخّص هم دارد. این عطش کاذب را بحث مفصل می کنم. عطش کاذب تشخّص هر جنایتی را درست می کند. من می خواهم یک نکته ای را خدمت شما عرض کنم. انسان به تشخّص مفتول است. هر کس را ببینید. کیست که تشخّص نداشته باشد. یک آبرویی خوبی داشته باشد، حیثیت خوبی داشته باشد. و لذا روایت است که «آخر من یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه». آخرین چیزی که از دل صدیق خارج می شود حب جاه است. خیلی چیزها باید خارج شود. دل این قدر سنگین است که انسان از این تشخّص های ظاهری فرار کند. چون فطرتاً مفتول است به این که تشخّص داشته باشد. «آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین» روایت ما خیلی می گویند اخرج. یکی از علما می گوید خدایا همه می گویند بده، من می گویم بگیر. خیلی چیزها باید خارج بشود. یک جمله بسیار خوبی که عزیزان من این را یاد بگیرند بخوانند خوب است دعا است. در دعا می خوانید «اللهم أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِيوَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ» یعنی خدایا حب دنیا را از دل من بیرون بیاور و من را لایق کن با محمد و آل محمد مجالست داشته باشم، یک جا جمع بشوم. این حب ریاست به تشخّص بر می گردد. آنهایی که از نظر کمال رشد کردند و به جاهایی رسیدند کارهایی حیرت آور در این باب (فرار از تشخّص) کردند. من یک جمله ای می خواهم عرض کنم این ذخیره تربیتی است. از نظر تربیتی بعضی از جملات هست این جملات یک مدرسه است. یک حکایت تربیتی است، اما یک مدرسه است. این را باید این نوجوان بشنود. دین پدری است. ابوی بنده می رفت پای منبرها می نشست هر چه یاد می گرفت در خانه می آمد منبر می رفت. آن قدر قصه های تربتی به ما می گفت. من یک قصه که می خواهم محضر شما عرض کنم واقعاً عجیب است. مرحوم آ سید محمدتقی خوانساری نماز استسقاء خواند. نماز استسقاء را هر کسی جرأت نمی کند بخواند. می آید نماز را می خواند، بالاخره ممکن است که باران نیاید و از این جهت برای او لعن بشود. انسان هایی که ساخته و پرداخته هستند دیگران را لحاظ نمی کنند. یک نگاه عرفانی به بحث تشخّص داریم آن جا هم من عرض می کنم. مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی. در عالم خیال که آمد، کدام رفت. اصلاً آسایش، آرامش این جا است. یک دختر خانم در یک جایی خواندم که نمی توانم در کوچه راه بروم. حتی در کوچه که راه می روم احساس می کنم از پنجره ها دارند من را نگاه می کنند و قضاوت می کنند. وحشتناک است. یعنی برای دیگران زندگی می کنیم نه برای خودمان. بعضی از ازدواج ها هم همین طور است. آن زمان متفقین که در قم بودند، روستاییان به فیضیه می آیند و گریه می کنند که چند سال است باران نمی آید و همه چیز از دست رفت. کسی جرأت نمی-کند. ایشان جرأت کردند و نماز استسقاء را خواندند. امریکاهایی که در قم بودند او را مسخره کردند. مدرسه حجتیه دست آنها بود. حضرت آیت الله حجت 17 هزار تومان مدرسه حجتیه را از امریکایی ها خرید. نقشه آن را هم آیت الله طباطبایی ریخت و مدرسه حجتیه شد. آن جا مستقر بودند. ایشان دستور داد مردم سه روز روزه بگیرند. دستور داد همه توبه کنند. بعد جمعیت را جمع کرد و از فیضیه به طرف خاکفرج حرکت کرد. که نماز باران بخواند. یک وقت آمدند دیدند که پابرهنه است. عمامه سر او نیست. عبا وارونه است. مراجع هم که کنار او بودند مثل امام و اینها، آنها هم این جوری کردند. طرف خاکفرج رفتند، باران نیامد. طرف صفاییه که رفتند اوضاع جوی به هم ریخت. حاج محمدعلی انصاری سر منبر گفته بود مردم باران آمدن امر خلق الساعه نیست. هزاران فعل و انفعال لازم است که باران بیاید. این سید عالم را به هم زد. داماد آقای اراکی بود. آقای اراکی گفت شما از ایشان یک بار باران دیدید. من هر روز از ایشان باران می دیدم. چنین شخصیتی داشت. ایشان چه طور شد که رفت نماز استسقاء را بخواند؟ چه نیتی داشت که برود بخواند؟ این عجیب است. نه این که برای خودش من من بگوید. آن تکبر می شود و زمین می خورد. «مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» این قانون کلی است. «وَ لَا تَبْدِيلَ لسنۀ الله» ایشان یک جمله ای الان در تردید هستم این جمله را به من حضرت آیت الله اشتهاردی گفتند یا حضرت آیت الله میانجی گفتند. اما عجب جمله ای گفتند. از ایشان پرسیدند چه طور شد نماز استسقاء رفتید؟ گفت یک چیزی در قلب خود احساس کردم خواستم نماز استسقاء بخوانم تا صولت نفسم بشکند. این کلاسی است که ماها در 90 سالگی هم پیدا نمی کنیم. می دانید معنی آن چیست؟ یعنی یک چیزی در دل خود احساس کردم یعنی مثل این که من یک منیتی دارم خواستم بروم نماز استسقاء بخوانم باران بیاید من بشکنم. خدا چه عکس المعلی داشته است که این جور معامله کرده است. امریکاهایی آمدند گفتند ما از ایشان اجازه ملاقات می خواهیم. آمدند کنار ایشان گریه کردند، گفتند ما شما را نماینده حضرت مسیح می-دانیم. دعا کنید این جنگ تمام شود ما برگردیم.
شریعتی: حاج آقای عاملی خیلی از شما ممنون و متشکرم. نکته های نابی شنیدیم ان شاءالله با تمام وجود بچشیم و حس کنیم و لمس کنیم و ان-شاءالله در این مسیر عازم شویم. دور هفتم ختم قرآن کریم سمت خدا که قرار گذاشتیم با هم که همه با هم شروع کنیم و ان شاءالله آیه به آیه و صفحه به صفحه در کنار هم این قرآن را ختم کنیم. ممنون هستم از همراهی و مساعدت تک تک مخاطبان عزیز ما و همه آنهایی که در این دوره با ما همراه هستند که ان شاءالله خداوند به این حرکت جمعی خیر و برکت عنایت کند به حق قرآن کریم و به حق پیامبر و اهل بیت گرانقدر و گران سنگ ایشان. صفحه 8 را با هم تلاوت کنیم. آیات 49 تا 57 سوره مبارکه بقره. که ان شاءالله بر می گردیم همراه شما و در کنار شما خواهیم بود خواهش می کنم بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم.
وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ (49) وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50) وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (51) ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52) وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53) وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ (54) وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55) ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56) وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57)
به نام خداوند بخشنده مهربان
و [به ياد آريد] آنگاه كه شما را از [چنگ] فرعونيان رهانيديم [آنان] شما را سخت شكنجه مىكردند پسران شما را سر مىبريدند و زنهايتان را زنده مىگذاشتند و در آن [امر بلا و] آزمايش بزرگى از جانب پروردگارتان بود (49) و هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات بخشيديم و فرعونيان را در حالى كه شما نظاره مىكرديد غرق كرديم (50) و آنگاه كه با موسى چهل شب قرار گذاشتيم آنگاه در غياب وى شما گوساله را [به پرستش] گرفتيد در حالى كه ستمكار بوديد (51) پس از آن بر شما بخشوديم باشد كه شكرگزارى كنيد (52) و آنگاه كه موسى را كتاب و فرقان [=جداكننده حق از باطل] داديم شايد هدايت يابيد (53) و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم كرديد پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد و [خطاكاران] خودتان را به قتل برسانيد كه اين [كار] نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذيرفت كه او توبهپذير مهربان است (54) و چون گفتيد اى موسى تا خدا را آشكارا نبينيم هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد پس در حالى كه مىنگريستيد صاعقه شما را فرو گرفت (55) سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد كه شكرگزارى كنيد (56) و بر شما ابر را سايهگستر كرديم و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم [و گفتيم] از خوراكيهاى پاكيزهاى كه به شما روزى دادهايم بخوريد و[لى آنان] بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم روا مىداشتند (57)
شریعتی: ان شاءالله که خداوند توفیق بدهد و عنایت کند که تک تک ما بتوانیم گرد غربت را از ساحت کلام او بردارم و ان شاءالله دل و جان خود را منور کنیم به نور قرآن کریم، با تأمل، با تدبر که ان شاءالله این آیات هم بر دل و جان ما بنشیند و راه سعادت را به ما نشان دهد. اشاره قرآنی را حاج آقای عاملی خواهند فرمود و ان شاءالله حسن ختام برنامه امروز ما باشد.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. «وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» من این آیه را انتخاب کردم. این آیه فلسفه ارسال کتاب های آسمانی را بیان می کند. چرا خدای متعال این قدر کتاب فرستاده است. یک کلمه هدایت. هدایت یعنی چه؟ هدایت یعنی انسان ها چگونه زندگی می کنند. چه اعتقادی داشته باشند. چه رفتاری داشته باشند. چه آدابی داشته باشند. چه قوانینی را تصویب کنند و عمل کنند. هدایت یک معنی بسیار عامی است. جواب این سوالات را چه کسی می-تواند بگوید؟ کسی که انسان ها را خلق کرده است. هم اقتضاء کائنات را می داند، هم اقتضاء انسان را می داند. و «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير» (ملک/14) تمام جزئیات خلقت انسان دست خود او است. این نکته را خدا در آن اول کار که بنی بشر روی خاک آمدند آن زمان این جمله را فرمودند. فرمودند بروید روی زمین، کره خاکی «فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» من برای شما هدایت می فرستم اگر به هدایت من عمل کنید نه خوف دارید نه حزن دارید. الان حزن گرفتار شده است محزون است. گرفتار نمی شویم. آینده وحشتناک است، خوف دارد. آینده شما هم وحشتناک نمی شود. یعنی این حزن و خوفی که شما دارید خدا می گوید از من نیست. در اول نماز می خوانید «و شر لیس علیک» خدایا شر در تو راه ندارد. در حدیث قدسی خدا می گوید «أنا کنتای دی یمین» من هر دو دستم راست است. من دست چپ ندارم. انسان ها هم می توانند این طور باشند. درباره حضرت ابراهیم آمده است «کانت کنتای دی یمین» حضرت ابراهیم دست چپ نداشت. چپ سمبل شر است. راست سمبل خیر است. در تمام کارهای خود خیر است. آقای اشتهاردی یک جمله خیلی خوبی می گفت. در زمان گذشته ما یک چراغ نفت سوز داشتیم، علاءالدین، این را که می آوردند آقای اشتهاردی می گفت از گردن آن یک نوشته ای آویزان می کردند که این جوری از آن استفاده کنید. ایشان می فرمودند یک چراغ علاءالدین به بروشور احتیاج دارد، به دستورالعمل. این انسان در این نئشه زندگی کند به دستورالعمل احتیاج ندارد؟ قرآن همان دستورالعمل است که چه طور از این حیات مادی استفاده کنید که عاقبت پشیمان نشوید. ای کاش، ای کاش نگویید. بعضی ها که تصادف می کنند مثلاً چشم بچه کور می شود، فلان می شود، فلان می شود. مدام می گوید ای کاش زودتر می رفتم، ای کاش فلان جا نمی رفتم. در آخرت هم مفصل می گوید ای کاش، ای کاش. انبیاء آمدند به ما یاد بدهند راهی را که در آینده ای کاش ای کاش نگوییم. اینها همه در قرآن ما هست. یک سنت هایی را خدا گذاشته است که عالم را تدبیر می-کند «و المدبرات امرا» این را از کجا باید یاد بگیریم؟ اصلاً این که معرفة الاسباب هر عملی در این عالم چه اقتضایی دارد این جور تشخیص دادن را معرفة الاسباب می گویند. چه کسی می تواند این را تشخیص بدهد؟ جزء این که صاحب کائنات. جزء کسی که خودش این عالم و انسان را خلق کرده است. بنابراین فلسفه آمدن انبیاء، فلسفه آمدن کتاب های آسمانی این است که ما هدایت شویم. یعنی آرمانی ترین حالت در آداب و رسوم، در تجارت، در سیاست، در انتخابات، در نامگذاری، در مدیریت، در چنگ همه اینها را دین ما قرآن وارد شده است در همه این ابعاد حرف دارد. و لذا این آیه نه تنها بیانگر فلسفه ارسال تورات هست بلکه تمام کتاب های آسمانی است. و یک کلمه الفرقان هم خدا استفاده کرده است. «الکلمة فی القرآن عاشقۀ لمکانها» کلمه در قرآن عاشق مکان خودش است. نمی شود تغییر داد. نمی شود آن را حذف کرد. و کلمه فرقان یعنی من باید بگویم این جا چاه است، این جا راه است. فرق ضلالت و هدایت، فرق شقاوت و سعادت، فرق حق و باطل. الان هم در دنیا دعوا سر همین است. از همه جا صدا بلند است که آرمانی ترین حالت را برای انسان تعریف می کنند. از جهان دو بانگ می-آید به ضد، تا کدامین را تو باشی معتقد. آن یکی بانگش شور اتقیاء. آن یکی بانگش نفور اشقیاء. جناب مولوی چنین شعری دارد. آن وقت خدا می-گوید دنبال هر صدایی بروید این صدا شما را به پرتگاه می رساند. دنیا را محل خطا و آزمون کردند. میلیون ها انسان جانشان گرفته شد. الان مدام پشیمان می شوند. وزیر امور خارجه عربستان گفته است ما چند هزار تن کتاب های محمد ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب را آتش زدیم. بعد از این همه سرمایه گذاری که روی این تفکر شد.
شریعتی: حاج آقای عاملی خیلی خوشحال شدیم از این که امروز هم این فرصت نصیب ما شد و دست داد که در محضر شما و خدمت مخاطبان عزیز و نازنین خود باشیم و حتماً خیلی ها چشم به راه هستند که برای شفای مریض ها، برای عاقبت به خیری جوان ها دعا کنید و همه ما آمین بگوییم.
حجت الاسلام عاملی: من از طرف تمام عزیزانی که در بستر بیماری هستند مخصوصاً عزیزانی که در بیمارستان ها مبتلا به کرونا شدند مخصوصاً آن عزیزانی که در آی سی یوها از طریق گلو تنفس می کنند که بسیار بسیار سخت است. عزیزانی که از کرونا مواظبت نمی کنند و بی موالاتی می کنند ای کاش بروند آن لحظه ها را ببینند. از طرف همه آنهایی که در بستر بیماری هستند جمله ای که حضرت نوح با خدا صحبت کرد «ربی انی مثنی الدر و انت ارحم الراحمین» خدایا من بیمار هستم و تو ارحم الراحمین هستی. یک جمله ای که حضرت ابراهیم به خدا گفت «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» من اگر مریض شوم خدایی دارم که من را شفا دهد، خدایا به حرمت این دو آیه، به حرمت این دو پیامبر جلیل و عظیم الشأن خدایا با لطف و کرم خود به تمام بیماران ما خاص عاص شفای عاجل عنایت بفرما.
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه