بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم .اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
از باغ میبرند چراغانیت کنند/ تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشاندهاند صبح تو را ابرهای تار/ تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند/ این بار میبرند که زندانیت کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی/ شاید به خاک مردهای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست/ از نقطهای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست/ گاهی بهانهایست که قربانیت کند
سلام میکنم به دوستان عزیزم، بینندههای خوب و نازنینمان، اهالی خوب سمت خدا. انشاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. خیلی خوشحالیم که امروز هم در این لحظات و دقایق خدمت شما رسیدیم و مهمان لحظات ناب و نورانی شما هستیم.
حجت الاسلام عاملی: سلام و احترام و دعا و عرض ادب دارم محضر حضرت عالی و همکاران مکرم، بینندگان معظم و از خدای متعال میخواهم با عنایات خاصه از ملت ما پذیرایی بکند، پدرها و مادرها را برای امر خطیر تربیت فرزندان موفق بکند. عزیزان ما همه بنیانگذاران نسل صالح باشند و مخصوصاً دعای من برای جوانهای عزیز هست که از فتن آخرت الزمان مصون و محفوظ بمانند برای کارهای بزرگ. از اینکه یک ملت، یک کشور رهین تلاش آنها باشد همهی عزیزان موفق باشند و در این غوغایی که در دنیا درست شده است، انشاءالله ملت ما، کشور ما در چینش ملتها و دولتها در جای اصلی حقیقی مناسب با شأن ملت ما، تاریخ ما، فرهنگ ما قرار بگیرد و ما را خدای متعال در ادای دین به ملتمان و کشورمان انشاءالله موفق بکند.
شریعتی: انشاءالله. در این هفتههای اخیر راجع به تشخص داریم صحبت میکنیم. متمایز بودن هر شخصی به هر فردی. منتها اینکه معیارهای این تمایز چه میتواند باشد نگاه قرآن، پیامبر و اهلبیتشان را حضرت حاج آقای عاملی دارند برای ما میفرمایند که دعوت میکنم امروز هم با ما همراه باشید با دل و جان بحث شما را بشنویم.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ما در این بود که یک نشانهی انسان کامل این است که از برجستگیهای مادی، از تفاخر، از تمایز درست کردن بین خود و دیگران اجتناب میکند. ذائقهی کسی که معرفت پیدا کرده است این نیست که اظهار بکند برخورداریهای مادی و معنوی را به رخ مردم بکشد و مرزبندی بکند و سر و گردنی خودش را بالاتر بداند و آن تشخصها را قیمت خودش بداند چون این مثلاً آرایش کذایی را دارد پس قیمتش با این بالا رفته است. این تشخصها، این نشان منیت است، منیت هم در را میبندد. طهارت را باب الابواب میگویند. توبه مرتبهای از طهارت است. درها را باز میکند. خدای متعال درهای زیادی دارد که با آنها از بندگان خودش پذیرایی میکند. اما منیت که بیاید درها همه بسته میشود چون منیت، کبر، عجب، همهی اینها مانع از عبادت خدا است. خدا خوشش نمیآید وقتی بندهاش یک چیزی را که مال خودش نیست به خودش نسبت بدهد. میگویند شکر رؤیة النعمة من الله است. شما وقتی شاکر هستید که نعمت را به خود خدا نسبت بدهید. نعمت را به صاحب اصلی نسبت بدهید. نگویید که انما اوتیته علی علم. بعضیها میگویند انما اوتیته علی علم.
شریعتی: در واقع نگاه قارونی.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. من با درایت خودم به چنین جایی رسیدهام. طبیعی است که شما بروید دکتری شما را معالجه بکند، بعد بگویی انما اوتیته علی علم. آن دکتر خیلی ناراحت میشود که من انقدر زحمت کشیدهام اما نعمت را به خودش نسبت میدهد. اول جمله که در قرآن شروع میشود، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالیمن. با الحمدلله شروع میشود. الحمدلله یعنی مدح برای نعمت برای خداست. یعنی از اول باید این نسبت را درست کنی. نسبت خودت و نعمتهایی که در اطراف تو هست، نسبت خودت با خودت، نسبت خودت با انسانها، نسبت خودت با خدا. ما از این نسبت سهم خودمان را در این عالم میگیریم. کسی که مبتلا به عجب شده است، به خودش نسبت میدهد. کسی که مبتلا به کبر شده به خودش نسبت میدهد. کسی که به خودش نسبت میدهد مبتلا به منیت شده است. این مرتبهای از شرک است. در بسته میشود. حتی به اندازهی بند کفش هم باشد باز در بسته میشود. روایت است. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَسادا» (قصص/ 83) در ذیل آن آیه خدا میگوید: تلک الدار الاخره. خدا با اسم اشاره دور میخواهد شأنش را بالا ببرد. آن ضیافت کبرایی که من در ابدیت برای شما درست کردم این برای کسانی است که در دنیا ارادهی علو نداشته باشند و لذا هر چیزی که مظهر ارادهی علو است. باید آنجا خیل حواسمان باشد که اطراف آن نرویم. ارادهی علو. اگر روایت هست کسی بند کفشش خوب باشد بگوید که من از این جهت عجب چیزی دارم. عجب این را بگیرد که به کس دیگر هم کار ندارد. عجب میگیرد که مثلاً من چنین چیزی هستم که چه کسی میتواند مثل من باشد. این همین روحیه که پیدا میشود، این تلقی که در ذهنش درست میشود، این آیه شامل آن میشود. این آیه شاملش میشود که «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ» حالا در عروسی است، در مراسم است، مخصوصاً خانمها اگر خدای ناکرده چنین تفکری داشته باشند که به خاطر لباس برتری دارند، خدا این را نمیخواهد. دین ما نمیخواهد. به این قضیه حساسیت دارد. به عجب، به کبر، به منیت. چرا؟ چون این در رفتار انسان تأثیر میگذارد و رفتارهایی درست میشود که باعث میشود سلامتی رفتار بین انسانها در جامعه از بین برود. کسی که دنبال تشخص است، یک خسارتی دیده است. تشخص مادی، ظاهری که من بالاخره یک عددی هستم و طوری خودش را بزرگنمایی بکند، جلب توجه بکند، خودش را نشان بدهد، این بار این کارش یک خسارتی دیده است که اگر بفهمد باید خون بگرید. آن هم این است که محروم میشود از عنایت خدا. اعمالش هم دیگر قبول نمیشود چون هر کجا که این حالت آمد در بسته میشود. بگوید من مثلی. همین که توقع داشته باشد من مثلی دیگر خانهخراب شده است. من دو تا من مثلی برای شما مثال میزنم. در تاریخ دو تا من مثلی داریم.
شریعتی: من مثلی یعنی کی مثل من.
حجت الاسلام عاملی: یعنی کی میتواند مثل من باشد. من اینطوری هستم، سواد من این است، مدرک من این است، موقعیت اجتماعی من این است، آرایش من این است، قیافهی من این است، جمال من این است. فقط همین را بگوید. بگوید کی میتواند مثل من باشد. تو نمونه مثال بزن. دو مثال از تاریخ، از روایات میگویم. یکی زمانی بود که حضرت عیسی روی آب راه میرفت، به درجهای رسیده بود که در اثر اینکه در موازات حق قرار گرفته بود نماز یعنی در موازات ذات لایتنهی قرار گرفتن. موازات یعنی روبهرو بودن، در برابر بودن، در یک راستا. نماز یعنی در برابر ذات لایتنهی بودن. هر چه گرفته بود از آنجا گرفته بود. یکی نیست روی آب راه برود. به پیغمبر ما گفتند یا رسول الله عیسی روی آب راه میرفت. فرمود: اگر تلاش میکرد، یقینش بیشتر میشد میتوانست روی حوا هم راه ببرد. حضرت ابراهیم هم میخواست یقینش اضافه شود که گفت از خدا یک سؤالی کرد، خدا فرمود: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (انعام /75) باطن آفرینش را نشان دادیم که یقینش بیشتر شود. در روایت هست کمترین چیزی که به انسانها داده شده یقین است. روی آب راه میرفت. یک شاگردی داشت، شاگرد هم دستپروردهی حضرت عیسی بود او هم روی آب راه میرفت. دو نفری روی آب راه میرفتند. یکهو این شاگرد برگشت به خودش گفت که من مثلی. کی میتواند مثل من باشد؟ ولی الله دارد روی آب راه میرود، من هم راه میروم. تا این تلقی در ذهن او پیدا شد رفت داخل آب. داشت غرق میشد حضرت عیسی او را گرفت. یعنی این مثال خوبی است. او در آب غرق شد. ما اگر بگوییم من مثلی در هزار و یک بدبختی غرق میشویم. در جامعه. جامعه غرق میشود اگر بگویند من مثلی. یعنی تشخص معنوی است این را به رخ مردم بخواهد بکشد یا عجب این را بگیرد. این گرفتاری درست میشود. دومین آن زمانی است که علی بن موسی الرضا جناب بزنطی را، اسب خودش را فرستاد که بروید با اسب من، با مرکب من، خادم را فرستاد که بزنطی را بیاورید مهمان ما باشد. آمد و حضرت گفت دیگر تشریف نبرید. خانهی ما بمانید شب دیروقت است. گفت که رختخواب من را برای جناب بزنطی بیندازید. آن رختخوابی که حضرت آنجا میخوابیدند، بالاخره ما اعتقاد خاص داریم. حضرات معصومین مساکن البرکت الله هستند چون ارادهی ایشان ارادهی خداست، هر کجا حضور داشته باشند، هر کجا دست آنها بخورد، پای آنها بخورد، ما همهی آنها را مساکن برکت الله میدانیم. طبق روایت اهل سنت آقا رسول الله فرمود یا علی جان اگر نمیترسیدم درباره تو همان مطلب را بگویند که درباره عیسی گفتند، من به امت خودم دستور میدادم هر کجا تو پایت را بگذاری، خاک آنجا را تبرکاً بردارند. روایت اهل سنت است. و لذا رختخواب علی بن موسی الرضا… بعضیها میگویند این تبرکها چیست؟ شرک است. اینها دین را اصلاً نفهمیدهاند. معنی توحید و شرک و ایمان و کفر را نفهمیدهاند که دارند این جملات را میگویند. خود اصحاب تبرک میکردند به موی سر پیغمبر ما. در منا که موی سرش را زد نگذاشتند یکی از آنها به زمین بیفتد. در موزهی توپکاپی در استانبول. موی سر پیغمبر را آنجا گذاشتند برای تبرک، برای اینکه جمعیت بیایند تماشا کنند. یک وقتی من آنجا در هالکالی در روز عاشورا سخنرانی داشتم. آنجا روز عاشورا شیعیان در منطقهی هالکالی جمع میشوند. یعنی خلق علی. خ را نمیتوانند بگویند خلق علی را آنها هالکالی میگویند. آن سال من دعوت شده بودم. از شبکههای مختلف هم پخش میشود. گاهی خود رئیسجمهور میآید آنجا صحبت میکند. یک سال هم حضرت آقای ولایتی ما آنجا سخنرانی داشتند. آنجا من ده دقیقه به ترکی صحبت کردم. پایین که آمدم یک آقایی میخواست برود بعد از من صحبت کند، گفتند این رئیس توپکاپی است. یک فیلسوف بسیاری مشهوری است آنجا و استاد دانشگاه هم هست، در آکسفورد هم تدریس دارد، آدم بسیار متشخصی است. ایشان که میخواست بالا برود به من گفت که از این صحبت کردنت خوشم آمد. از این لهجهای که با ترکی فصیحی که صحبت کردی، من تو را به توپکاپی دعوت میکنم. من را به توپکاپی دعوت کرد. گفت ایشان را ببرید اندرون. آنجایی که مردم نمیتوانند بروند. آنجا برود آن اشیاء قیمتی نفیس را ببیند که چند روز بگردی آنجا را تماشا کنی تمام نمیشود. من را بردند یک چیز خاصی را با حرمت باز کردند از داخل آن یک پیراهن درآوردند گفت این پیراهن آقا رسول الله هست که در یک محفظهی خاصی قرار داده بودند. غرضم این است که امت از اول صدر اسلام تا الآن حرمت داشتند به هر چیزی که منصوب به معصومین بوده است. یا سر آب وضوی پیامبر دعوایشان میشد. جنگ میشد که دعوا کنند که من تبرک کنم آب وضوی پیغمبر را بگیرم. اگر کسی مثلاً دسترسی نداشت، به کوچولوها میگفتند داخل منزل پیغمبر برو میضات پیغمبر را بگیر بیاور. میضات اصلش موضات است یعنی وسیلهی وضو. یک ظرف کوچکی بوده که آقا رسول الله با آن وضو میگرفتهاند. گفتهاند برو آن را بیاور که ما تبرک کنیم. این آقا در رختخواب مخصوص علی بن موسی الرضا خوابیده است. شب که شد ایشان گفت من مثلی. دومین من مثلی اینجا پیدا شد. ایشان گفت من مثلی. با خودش گفت کی مثل من است؟ در رختخواب مخصوص ولی الله الاعظم، علی بن موسی الرضا دارم میخوابم. تا این را گفت از اتاق دیگر امام رضا داد زد. گفت یا فلان. علی بن ابیطالب به عیادت صعصعة بن صوحان گفت که آمدن من را موجب تفاخر به دوستان و آشنایان خودت قرار مده. یعنی فوراً متذکر شد که راه را اشتباه رفتی. یعنی این نشان میدهد که تربیت دینی ما بر اساس این گذاشته شده است که بر اساس خودبینی و اظهار تفاخر و تفرق، اینطور چیزها نباشد که چون همهی اینها نشان منیت است. اگر این آمد بالاخره در بسته میشود. حالا این مسیری که الآن انتخاب کردیم این است که وقتی که طرف خودش را طوری نشان میدهد که با اعتبارات مادی و با خودخواهی خاص، تفوقطلبی خاص نشان میدهد، مبتلا به منیت، عجب و کبر میشود. این در را میبندد. ما احتیاج داریم که خیلی درها به روی ما باز باشد. در سرنوشت ما تأثیر دارد، در آیندهی ما تأثیر دارد. اسباب همه دست ما نیست. بریدن رابطه با مسبب الاسباب فاجعه است. وحشتناک است. توفیق یعنی وفق دادن اصحاب. مگر اصحاب همه دست ماست. آقای بروجردی میفرمایند گاهی یک کاری صد مقدمه دارد. 99 تا از آنها را طرف درست میکند، یکیش را خدا درست نمیکند. کارش لنگ میشود. رابطه با مسبب الاسباب قطع شود جنون است. بالاتر از این جنون نیست. هر سو دود آن کش ز بر خویش براند/ آن را که بخواند به در کس نتواند. آن کسی که متصل به مسبب الاسباب میشود دیگر واهمه ندارد. حضرت امام فرمود:و الله به عمرم نترسیدم. آن روزی که من را میگرفتند میبردند آنها میترسیدند، من دلداری میدادم. پس وقتی که کبر آمد، عجب آمد، در بسته میشود، به بهشت هم راه نمیدهند. هزار ذره را ترازو بگذاری تکان نمیخورد. کس ذرهای کبر داشته باشد، یعنی همیشه خودمان را باید وارسی کنیم. به تعبیر استاد ما ملاقه را برداریم این دلمان را به هم بزنیم نکند چنین چیزهایی قاطی شود. استاد ما حضرت آیت الله اشتهاردی مثال میزد میگفت رفتیم یخ خریدیم از بقال سر کوچه، تابستان داغ. آمدیم گذاشتیم داخل آب، آب یک بوی خاصی گرفت. رفتیم بگوییم این چه بود به ما دادی؟ دیدیم همهی همسایهها آنجا آمدند. همه دعوا دارند که این چه یخی بود که به ما دادی؟ او هم میگفت من که اطلاع ندارم، بگذارید از کارخانهی یخ بپرسم. کارخانهی یخ هم پرسیده بود، دیده بود که یک دستگاهی که مثلاً یک روغنی در آن بوده، تزریق میشده به بدنهی خاص دستگاه، آن سوراخ شده، به آن آب نشتی داده است. بعد آقای اشتهاردی مثل میزد. میگفت یک ذره که قاطی شد خراب شد. یک ذره که غیر خدا قاطی شود، خدا میگوید: «انا خیر شریک». من بهترین شریک هستم. دو تا شریک میخواهند از هم جدا شوند، خیلی سختگیری میکنند. خدا میگوید من اینطوری نیستم. «انا خیر شریک». یک ذره که غیر من قاطی شود همه را به شریک خودم میدهم. من کنار میروم. ببند. آن ذره که قاطی شد. صحبتم سر آن ذره است. نماز شب نمیخواندی، امشب چطور شده که نماز شب میخوانی؟ چند جا سوءظن جایز است؟ یکی به نفس. عالم که عامل نشد سوءظن جایز است. دین خودت را عالمی که عامل نیست نگیر. عالمی که میداند به علم خودش عمل نمیکند. حقیقت را میفهمد. خورشید را انکار میکند. این آقا آفتاب را انگار میکند. «فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ» اینها قطاع طریق هستند. اینها آمدهاند برای راهزنی که اعتقاد مردم، باور مردم را بدزدند. راه که بسته میشود، گرفتاری شروع میشود. وقتی که دیگر به خاطر کبر اعمال قبول نمیشود. جد مادری ما مرحوم محقق کرکی صاحب جامع المقاصد، از طرف مادر ما به ایشان میرسیم. ایشان یک کتابی نوشته است جامع المقاصد. خیلی کتاب خوبی است. ایشان که از دنیا میرود، از او سؤال میکنند که چه معاملهای با تو شد؟ گفت دو تا فرشته یکی اینطرف بود، یکی اینطرف. آن وقت اینطرفی اعمال من را یکی یکی میگفت، این هم که اینطرف نشسته بود با قیافه و لب و اینطور چیزها میگفت به درد نمیخورد. خالص نیست. همهی اعمال من را این فرشته گفت، این هم رد کرد. آخر سر این فرشته برگشت گفت که یک کتابی دارد خیلی کتاب عالیای است به نام جامع المقاصد. «لم یکتب مثله» مثل آن تا حالا نوشته نشده است. آن برگشت گفت: بله، خودش هم در کتاب نوشته است «لم یکتب مثله». میگفت من یک جا نوشته بودم «لم یکتب مثله». میگفت با این قیافه، با این لحن، آن هم از اخلاص انداخت. آن هم رفت. من دیگر مأیوس مطلق شدم، ندا درآمد. خدای متعال گفت که ما این را با فضل خودمان میپذیریم. همان «لم یکتب مثله» با کسی کار ندارد اما خودش میگوید که عجب کتابی نوشتهام.
شریعتی: یعنی همینقدر هم نباید خودت را ببینی.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. توحید است. مظاهر توحید است. از یک آقایی سؤال کردند که اوضاعت چی شد؟ میگفت که من امیدم به یک کتابم بود. کتابم را آوردند باز کردند، آنهایی که حسابرسی میکردند دست گذاشتند گفتند که این چیست که اینجا نوشتهای؟ ایشان میگوید دیدم نوشتهام «و لم اری احداً هام حول هذا المطلب» این مطلبی که نوشتهام من اصلاً کسی را ندیدهام که اطرافش برود در آن وارد شود که من وارد شدم. گفت این را جلوی من گذاشتند گفتند این چی هست که نوشتهای؟ این هم از اخلاص افتاد. اگر قید باشد یک وقتی کار دست آدم میدهد. یکی از اساتید بسیار بزرگ که بر کتاب نوشتن حریص بود. من خیلی به او ارادت داشتم، الان هم او را دعا میکنم چون بر ذمهی من حق دارد. اما بر تحقیق و کتابت حریص بود. آخرین لحظات عمرش بود من به محضر ایشان رفته بودم. یکهو دکترها گفته بودند سرطان، سرطانی است که دیگر نمیشود آن را کاری کرد. ایشان آنجا یک جمله گفت آنقدر من وحشت کردم، آنقدر وحشت کردم. علاقهی او به کتاب نوشتن به یک تعلق رسیده بود. برگشت به من گفت، گفت فلانی از خدا این انتظار را نداشتم. آنقدر وحشت کردم. اصلاً در هر لحظهای، در هر حالی امام حسین جان خودش را دارد میدهد، عزیزانش خودش را داشته میداده، میگوید: الهی رضا برضائک. ایشان گفت از خدا انتظار نداشتم که الآن که من این همه کتاب را به جایی رساندم که دارم چاپ میکنم جلوی من را گرفت. یعنی چیزی که در اندرون باشد، یوم تبلی السرائر از حالت احتضار شروع میشود نه از آخرت.
شریعتی: آن تعلق اینجا کار خودش را کرد. تعلق کارش را کرد.
حجت الاسلام عاملی: یک آقایی حالت احتضارش بوده بعد که خدا برمیگرداند میگفتند چی؟ میگفت یک فرش بسیار نفیس قدیمی داشته میگفت شیطان آمده بود شما به من میگفتی «لا اله الا الله» به من میگفت اگر بگویی «لا اله الا الله» او را آتش میزنم. فوراً ردش کرد. میگویند مرحوم صاحب جواهر فقه نوشته، اصول ننوشته است. میگفتند اصول هم داشته است. بچه آورده داخل چاه انداخته است. نوشته تمام از بین رفته است. اگر آنجا تعلق باشد، رفتار، اوضاع به هم میریزد. این را که این میگوید آمد گفت که این چی هست که اینجا نوشتهای؟ «و لم اری احداً هام حول هذا المطلب». هیچ کس مثل من به این مطلب نپرداخته است. یعنی کسانی که به مقامات علمی میرسند، عرفانی میرسند، یک کسی خطیب است، یک کسی معلم استثنایی است، یک کسی مدیر استثنایی است. یک ذره در معرض این خطر هستند. انسانی که ساخته و پرداخته باشد مثل شیخ جواد آقای زارع. من در بین اساتید اخلاق معاصر کمتر کسی را مثل ایشان دیدم. کتاب مینوشت، روی آن مینوشت جواد زارع. میگفتند آخه اسم شما زارع نیست. جواد تهرانی بنویسید. این دروغ میشود شما مینویسید جواد زارع. میگفت الدنیا مزرعة الاخره. همهی ما زارع هستیم. میدانید چقدر باید ریاضت بکشد؟ ریاضت آن کارهای خلاف شرع نیست که در گذشته بعضی از متصوفه مرتکب میشدند. ریاضت همین است. ریاضت این است که الآن دست شما به بیتالمال باز است. هیچکس هم نمیتواند متوجه شود. خدا مشتری است. آنی که به بیتالمال دست نزدی ریاضت این است. این میشود اراده. این اراده در بهشت میشود «یفجرونها تفجیرها» خدا در قرآن فرموده است که اهل بهشت با یک اراده، «یفجرونها تفجیرها». یک انفجار آب درست میکنند، دریا درست میکنند، نهر درست میکنند. نعم، انفجاری از نعمتها درست میکنند. آن اراده را از اینجا برده است. بعضیها آنقدر مسلوب الاراده هستند شیطان میگوید دست ما مثل توپ هستند دست بچههای شما. «كَالْكُرَةِ فِي أَيْدِي صِبْيَانِكُم» به هر صورت انسانی که ساخته و پرداخته است، الآن کسی کتاب بنویسد بگوید اسمت را ننویس چقدر سخت است. برای عارف سخت نیست. اصلاً من الآن یک بحثی داشته باشم. خیلی چیزها که الآن برای انسانهای عادی سخت است، برای انسان ساخته و پرداخته سخن نیست. خیلی هم آسان است.
شریعتی: به خاطر نوع نگاهش یا به خاطر خودسازیاش؟
حجت الاسلام عاملی: به خاطر اینکه منیّت ندارد. آنی که منیت دارد مزار توفق را نمیتواند از دست بده. انسان عارف تشخص را جاهای دیگر جستجو میکند. نه در اینکه مثلاً مردم بیایند توصیف بکنند، به به بگویند، احسنت احسنت بگویند. یکی از علما از خارج از کشور آمده بود محضر آیت الله شاهرودی بزرگ نه حضرت حاج سید محمود شاهرودی که از اجلای علمای ما بود و بنده ارادت خاصی به محضرشان داشتم. محضر آیت الله شاهرودی رسید. گفت آقا من احساس میکنم که به درجهی اجتهاد رسیدهام. من را امتحان کن. اگر دیدید من مجتهد هستم دیگر تقلید بر من حرام است. من آمدم از من امتحان بگیرید، اگر تشخیص دادید که من مجتهد هستم دیگر من تقلید نکنم به رأی خودم عمل کنم. آقای شاهرودی امتحان گرفته بودند گفته بودند مردود شدی. تا گفته بودند مردود شدی سرش را روی خاک گذاشته بود، با خدا سجدهی شکر کرده بود که خدا را شاکرم که من الآن راحت شدم از اینکه دغدغه شدم. سجدهی شکر کرد. خدا حضرت آیت الله اشتهاردی را رحمت کند. برای ما یک قصهای نقل میکرد. میگفت که یکی از علما، هم استانش را گفت و هم شهرش را گفت. من در یادداشتهایم دارم. وکیل آ سید ابوالحسن اصفهانی بود. یک خبرهایی رسیده بود چطوری به آ سید ابوالحسن اصفهانی… آ سید ابوالحسن اصفهانی نوشته بود که ما دیگر وکالت خودمان را از تو گرفتیم. دیگر وکیل من نیستی. ایشان به منبر رفته بود. گفته بود ایها الناس نائب امام زمان حضرت آیت الله آ سید ابوالحسن اصفهانی دیگر من را برای وکالت لایق ندانستند. وکالت را از من گرفتند. دیگر به من مراجعه نکنید. آقای اشتهاردی این را نقل میکردند، پشت سر آن میگفتند تقوا یعنی همین.
شریعتی: خودت را خالی کنی از هر چه غیر خداست.
حجت الاسلام عاملی: یعنی معلوم است که به آن حریت خاصی رسیده بود. آ سید عبدالهادی شیرازی از مراجع بسیار مهم ما است. بسیار مهم و از نظر علمی بسیار دقیق. یک آیت الله عراقی بود ایشان زمانی مبتلا شده بود به یک دختر خانم که به حجرهی ایشان پناه آورده بود و ایشان عفت خودش را حفظ کرده بود. خدای متعال علم تعبیر خواب را به ایشان داده بود. مثل حضرت یوسف. خیلی تعبیر خوابش مشهور بود، عجیب بود. آ سید عبدالهادی شیرازی آمده بود گفته بود خواب دیدم تعبیر آن را بگو. گفته بود نمیگویم. اصرار کرده بود گفته بود نمیگویم. گفته بود خدا این را به تو داده است، چرا تعبیر خواب من را نمیگویی؟ گفته بود سید چرا اصرار میکنید؟ چشمت جفتش کور میشود. همینطور هم شد. چشمهایش کور شد. گفت تمام رسالهی من را جمع کنید. من دیگر قدرت رجوع به منابع ندارم، من دیگر مجتهد نیستم. میتوانست افرادی کنارش باشد که بگوید این را نگاه کن، آن را نگاه کن، ببینید چه نوشته است. این را برای من بخوان.
شریعتی: ولی آن تعلق دیگر وجود ندارد.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. این است که میگویم برای بعضیها مطلب جوری است که برای عوام سخت است، برای علما اینطور نیست. اجازه بدهید یک قصه هم از حضرت امام بگویم. دو تا قصه که با آب طلا باید نوشته شود. حضرت آیت الله بروجردی که به قم تشریف آوردند، آقای اشتهاردی میگفت حضرت امام یک سال پشت سر او بعد از درس راه میافتاد. میآمد درسش مینشست بعد از درس پشت سرش راه میرفت تا آقای بروجردی داخل منزلش میشد برمیگشت. مرجع این کار را میکرد، مرجع خودش در حد مرجعیت بود. بعد از یک سال نرفت. به حضرت امام گفتند چرا نرفتی؟ حضرت آقا فرمود که میخواستم به مردان بفهمانم که مرجع ایشان است نه ما. یک سال کافی است که مردم بفهمند ایشان مرجع است. قصهی دوم آن جذابتر است. در سرمای قم که حضرت امام رد میشده، میبیند که یک خانم داخل رودخانه دارد رخت میشوید اما هوا که خیلی سرد است، بسیار سرد است. یک ذره را که میشوید، یک ذره هم با نفسش دستهایش را گرم میکند، باز دوباره میشوید. باز دوباره دستهایش را با نفسش گرم میکند. حضرت امام خودش وارد رودخانه میشود، به خانم میگوید تو برو کنار. همهی آنها را خودش میشوید. یک مرجع این کار را میکند. بعد به آن خانم دستور میدهد که از این به بعد به خانهی ما بیا، آب داغ آنجا تهیه میشود، با آب داخل لباسهایت را بشوی. یک مرجع انقدر تنزل؟ بعضیها اصلاً یکخورده اگر دیگری برایش تنزل درست میکند. «تکن فتنة و فساد عظیم»
شریعتی: آن وقت ببینیم خدا مثلاً چطوری اینها را بالا برده است.
حجت الاسلام عاملی: به اینها عنایت شده است. این تربیت دینی ما است. متون دینی ما این را یاد میدهد. حضرت عیسی به حواریون گفت «الیکم حاجه» من یک حاجتی از شما دارم. اول قول بدهید که عمل میکنید بعد من این حاجت را به شما بگویم. میگویند قول میدهیم که عمل کنیم. شما حضرت عیسی بالاخره مطالبی، حرفهایی که دارید همه حسابشده است از طرف حضرت احدیت شما مأمور هستید. ایشان میگوید اجازه بدهید پاهای شما را بشویم. هر چه داد و بیداد میکند میگوید نه، خود شما وعده دادهاید. پاهای او را میشوید، با حوله آنها را خشک میکند، میگوید من این کار را کردم تا شما یاد بگیرید در برابر کسانی که از شما علم یاد میگیرند متعلماً تکبر نکنید، تواضع کنید. انشاءالله هفتهی آینده اگر خدای متعال بخواهد من یک قصهای در مورد همین موضوع حاج شیخ مرتضی حائری عرض میکنم آنقدر آموزنده است، آنقدر آموزنده است.
شریعتی: انشاءالله. حتماً منتظر میمانیم. طلب دوستانمان.
حجت الاسلام عاملی: بسیار خب. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم حاج آقای عاملی. آدم این قصهها را که میشنود و این نکات را، سراپا شرم میشود. حالا خودم را میگویم که واقعاً هنوز خیلیها اندر خم یک کوچه هستند اما ما هنوز راه نیفتادهایم. انشاءالله راه بیفتیم، حرکت کنیم و انشاءالله برسیم خدا هم عنایت بکند. اینجا سمت خداست که مثل هر روز همراه شما هستیم و سر قرارمان حاضر شدیم. حالا هم مشرف میشویم به قرار روزانهمان که دوستان عزیزم امروز صفحهی 43 قرآن کریم را تلاوت خواهند کرد آیات 257 تا 259 سورهی مبارکهی بقره را بشنوید. انشاءالله برمیگردیم همراه شما و در کنار شما خواهیم بود. خواهش میکنم بفرمایید.
اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(البقرة/257)
خداوند، ولي و سرپرست کساني است که ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوي نور بيرون ميبرد. (اما) کساني که کافر شدند، اولياي آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوي ظلمتها بيرون ميبرند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّي الَّذِي يحْيي وَيمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(البقرة/258)
آيا نديدي (و آگاهي نداري از) کسي [= نمرود] که با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ زيرا خداوند به او حکومت داده بود؛ (و بر اثر کمي ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود؛) هنگامي که ابراهيم گفت: «خداي من آن کسي است که زنده ميکند و ميميراند.» او گفت: «من نيز زنده ميکنم و ميميرانم!» (و براي اثبات اين کار و مشتبهساختن بر مردم دستور داد دو زنداني را حاضر کردند، فرمان آزادي يکي و قتل ديگري را داد) ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق ميآورد؛ (اگر راست ميگويي که حاکم بر جهان هستي تويي،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نميکند.
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيةٍ وَهِي خَاوِيةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يحْيي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يوْمًا أَوْ بَعْضَ يوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَينَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ(البقرة/259)
يا همانند کسي که از کنار يک آبادي (ويران شده) عبور کرد، در حالي که ديوارهاي آن، به روي سقفها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوانهاي اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود) گفت: «چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده ميکند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يکصد سال ميراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: «چهقدر درنگ کردي؟» گفت: «يک روز؛ يا بخشي از يک روز.» فرمود: «نه، بلکه يکصد سال درنگ کردي! نگاه کن به غذا و نوشيدني خود (که همراه داشتي، با گذشت سالها) هيچگونه تغيير نيافته است! (خدايي که يک چنين مواد فاسدشدني را در طول اين مدت، حفظ کرده، بر همه چيز قادر است!) ولي به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشي شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براي اطمينان خاطر توست، و هم) براي اينکه تو را نشانهاي براي مردم (در مورد معاد) قرار دهيم. (اکنون) به استخوانها(ي مرکب سواري خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند ميدهيم، و گوشت بر آن ميپوشانيم!» هنگامي که (اين حقايق) بر او آشکار شد، گفت: «ميدانم خدا بر هر کاري توانا است».
اشاره قرآنی: آیهی اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (البقرة/257) آیهی آشنای آیت الکرسی. خدا در این آیه میفرماید که مؤمن در این دنیا بیصاحب نیست. مؤمن در این دنیا صاحب دارد، پناه دارد. خداوند سرپرستی میکند و به او کمک میکند چون مؤمن است. مؤمن چون مؤمن است، سرپرست او خود خدا است. خدا خودش فرموده است شما صالح باشید تولیت امور شما را خودم بر عهده میگیرم. «وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحين» (اعراف/ 196) چقدر آیهی خوبی است. همه خوب هستند اما این آیه بسیار عجیب است. خودم کار شما را تولیت میکنم. حضرت آقا ما در این دنیا در محاصرهی این حوادث هستیم. خیلی وقتها نمیدانیم این تصمیمی که میگیریم به کجا منجر میشود، نتیجه چه میشود. در دوراهیها مصلحت ما چیست؟ اگر به مرتبهی ایمان برسیم، خود خدا در قلب و عقل ما مینشیند و خودش برای ما تصمیم میگیرد. در هر انتخابی یک سرنوشتی در انتظار انسان است. ما به طور مدام در هر روز در معرض انتخاب هستیم. این مسیر را بروم، آن مسیر را بروم. ازدواج میکند اما نمیداند که این ازدواج به کجا منجر میشود. چندین خواستگار آمده است چه سرنوشتی با پذیرش این خواستگار، آن خواستگار، آن خواستگار پیدا میکند. چه راهی برای او باز میشود، کدام ارجح است. این احتیاج به ولایت دارد، احتیاج به سرپرستی دارد. به مسافرت میرود اما چه سرنوشتی در انتظار او است؟ یک تجارتی را اقدام میکند اما نتیجه چه میشود؟ به یک شراکتی دست میزند اما این شراکت به کجا منجر میشود؟ به دکتر، به بیمارستان مراجعه میکند اما نمیداند الآن من که پای خود را بیمارستان گذاشتم چطوری از بیمارستان بیرون میآیم. نتیجهی این مراجعه به بیمارستان چه میشود؟ میرود سفر خارجی. نمیداند که در کمین دلارهایی هستند که دارد و به خاطر دلار این را میکشند. من دیدهام. یا مثلاً در خارج از کشور یک دانشگاه تحصیلاتش را ادامه داده است اما آخرش به چه تقدیرات، چه مقدراتی در انتظار او هست. درسش را خوانده، تمام کرده است، میخواهد بیاید برگردد هواپیما سقوط کرده است که اگر نمیرفت اینطوری نمیشد. در همهی اینها انسان احتیاج به دستگیری دارد. شما باید به یک جایی پناه ببرید. امکان ندارد یک پناهگاهی برای انسان متصور نشود. هر کسی به خیال خودش یک پناهگاهی دارد. مثلاً میگوید علم پناهگاه من است. درایت خودم پناهگاه من است. خدا میگوید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» همهی شما به من محتاج هستید. اینجا هست که خدای متعال به خاطر ایمان سکاندار زندگی شخص مؤمن میشود میگوید ارادهات را کنار بگذار، ارادهات با من، اختیار را کنار بگذار، اختیار با من. «اللهم اغننی بارادتک عن ارادتی و بتدبیرک عن تدبیری» یک آیه از قرآن بخوانم. چقدر لذتبخش است. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» (حج/ 38) من از شما دفاع میکنم. مواظب هستم که خطر شما را ضایع نکند. «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين» (روم/ 47) میگوید نسل مؤمنین حق است. بعضیها میگویند که شما چرا میگویید: «اللهم بحق محمد و آل محمد علیک». مگر میشود کسی گردن خدا حق داشته باشد؟ خود خدا میگوید: «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين». از این روایتها معلوم میشود که خدای متعال مخصوص عهدهدار است اما شرطش ایمان است. در روایت هست بلاهایی که ما از شما دفع میکنیم بیشتر از نعمتهایی است که به شما میدهیم. افلاطون میگوید: حوادث از همه جا به طرف انسان دارد حرکت میکند. در هر لحظهای یک حادثهای ممکن است اتفاق بیفتد. به کجا پناه ببرد؟ این را به امام صادق گفتند. گفت قسمت اول آن درست است. انسان در معرض حوادث است. و به کجا پناه ببرد؟ آن را او گفته است پناهگاه ندارد، پناهگاه او خداست. من یک دعا را به عزیزان خودم هدیه میکنم. این دعا را از دست ندهند. در مفاتیح هست. اگر اشتباه نکنم در دعای سهشنبه است.
خدایا «نَسْتَجِيرُ بِك یا ذا الرحمة ِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَان وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّة» پناه میبرم بر تو از ظلم عدوان و از اینکه در من را حوادث بزند. «و من غیر الزمان» زمان یکهو صورت کریه خودش را به من نشان بدهد. آخرش محشر است. «وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّة» قبل از اینکه استعداد برای ابدیت پیدا بکنم مدت من، عمر من تمام شود. از این به تو پناه میبرم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر هستم.
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه