شریعتی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. سلام میکنم به دوستان عزیزم، بینندگان خوب و نازنینمان. امروز هم با احترام همراه شما هستیم و در محضر حاج آقای عاملی عزیز و نازنینمان.حجت الاسلام عاملی: محضر همهی بینندگان مکرم، حضرتعالی و همکاران معزز سلام و احترام و ادب و دعا دارم و از خدای متعال میخواهم عالیترین مراتب عبودیت، معرفت، در عمر دنیا به هر عزیزی، به هر پیامبری، به هر ولیای مرحمت فرموده از سر فضل نه از سر استحقاق، به همهی ما مرحمت بفرماید.بحث ما در این بود که یکی از رفتارهای اجتماعی بسیار مخرب، طلب تشخص، طلب تفوق و تفاخر و خودنمایی و متمایز و متفاوت دیده شدن در جامعه است. این اگر پا بگیرد تخریبات آن خیلی وسیع است. مفصل در این خصوص تا حال بحث کردیم اما من میدانم که ذهن همهی عزیزان به یک نکته رفته است. بعضی از بزرگان کشور هم این را به من تذکر دادند که انسان ذاتاً احتیاج به تشخص دارد. این بحث خوبی است و جزء مباحث ما هم هست.
انسان ذاتاً میخواهد که خوب دیده شود، شایسته دیده شود، جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشد، از او به نیکی یاد کنند. یعنی فطرتاً انسان اینطوری است. ما بعداً بحث میکنیم که رفتن به سمت تشخص حتی با آن عناصری که عناصر جدید هست، حالتهای جدید، با شرایطی ایرادی ندارد اما آن شرایط رعایت شود. بعداً این را بحث میکنیم. الآن اولاً میخواهم این را عرض کنم که بسیاری از جوانهای ما که سراغ بعضی تشخصهای جدیدی میروند که به صورت تعیّنی نه تعیینی در جامعه مشخص میشود، اینها نشان این نیست که اینها ایرادی از درون خودشان دارند. اینطور نیست. قلب اینها پاک پاک است و نیت آنها هم نیت خوبی است. طبیعتاً یک جوان میخواهد در جامعه به صورت شایسته دیده شود، ما نباید سوءظن داشته باشیم. یکی از همین عزیزان یک وقتی وارد درس اخلاق حضرت آیت الله میانجی شدند، ظاهرشان ظاهر مسجد نبود، مسجدی نبود. من هیچ یادم نمیروم از درس حضرت آیت الله خیلی خوشش آمد. جلسهی درس که تمام شد آمد جلو با همان کوچه و خیابانی گفت حاج آقا دوستت دارم. حاج آقا نوکرتم. آیت الله میانجی به حضرت آقا اینطوری گفت. با همان ادبیات. حضرت آیت الله میانجی آنقدر رفتار خوبی داشت، دستش را روی شانهی این جوان گذاشت گفت من از تو التماس دعا دارم. خود حضرت آیت الله هم از حاج آقا حسین قمی نقل میکرد که میگفت: من از این داش مشتیها امید شفاعت دارم. ما حق نداریم به آن دل پاک آنها سوءظن کنیم. باید حمل بر قلب پاکشان بکنیم منتها طبیعی است که گرههای ذهنی باید باز شود، آن وقت جایگاه مفاهیم مشخص شود، تشخص تعریف شود. عناصر اصلی تشخص. مشکل فقط این است که در تطبیق تشخص راه اشتباهی رفته شده است. خیال کردند که مثلاً یک لباس وصلهدار یا پاره پاره نشان علو واقعی است. ما باید آن علوهای واقعی و تمایزهای واقعی… اصلاً خدا خودش دستور تمایز داده است. فرموده است: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات» (بقره/ 148) «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم» (حدید/ 21) از تشخص هم بالاتر. گفته در کارهای خیر مسابقه بدهید. یعنی آنها باید برای ما تشخص باشد. در اینجا من میخواهم اول این را بحث کنیم که انسان ذاتاً جوری درست شده که چون فطرتاً احتیاج به زیبایی دارد، زیبا دیده شدن، دین ما هم مخالفت نکرده است. اتفاقاً بر این مسئله تأکید خاصی دارد منتها این نیاز مثل سایر نیازها افراط دارد، تفریط دارد. گاهی قضیه تفریطی است. یک جوانی میخواست ازدواج کند گفتند که مثلاً در محیط دانشگاه پدر دختر میخواهد بیاید از دور تو را ببیند. ببیند که چطوری هستی، لباست چطور است، اوضاع ظاهری شما چطور است. ایشان گفت حالا که اینطوری است، من میروم لباس و کفش و چیزهای مندرس بپوشم. یک آقایی که به خاطر ظاهر من اجازه بدهد من با دخترش ازدواج کنم، من چنین چیزی نمیخواهم. پس از اول اینها را کنار بگذارم و یک چیزهای مندرس بپوشم. الآن این اشتباه محض است. دین ما به این کارها اجازه نمیدهد. آن عرفایی که صولت نفس را با کارهای خلاف میشکستند، ما خیلی خیلی با آن فاصله داریم. «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى» امیرالمؤمین فرمود این نفس من است که ریاضت میدهم اما با تقوا ریاضت میدهد. یعنی واجبات، محرمات در قدم اول، قدم بالاتر مستحبات و مکروهات نه اینکه بیایم در ملأ عام دزدی بکنم، دزدی من را ببینند، بیآبرو بشوم، بعد به نفس خودم بگویم دیدی چطور صولتت را شکستم؟ قضیه سارق القطیفه را در احیاء العلوم بخوانید. ابن جوزی در تلبیس ابلیس شدیداً حمله میکند به جناب غزالی. میگوید تو فقه را به چه فروختی؟ مگر فقه اجازه میدهد بروی قطیفه مردم را بدزدی، آهسته بروی که متوجه بشوند. از یک عارفی نقل کرده است نه اینکه خود غزالی این کار را کرده باشد. تحسین میکند که این عارف اینطوری بود که رفت قطیفه را دزدید و طوری حرکت کرد که بفهمند، بدانند، بگیرند و صولت نفسش شکسته شود. در طول تاریخ از این انحرافات را داریم که بعضیها اصلاً گفتنی نیست.
شریعتی: یعنی خودش را بد جلوه بدهد برای اینکه بگوید من میخواهم نفسم را زمین بزنم، نفسم را خوار کنم.
حجت الاسلام عاملی: بله. اینها را اصلا و ابدا دین ما نمیپذیرد و تأکید دارد بر حسن ظاهر. تأکید دارد که یک جوان، به اقتضای جوانی خودش در هر مقطع سنی… هر مقطع سنی اقتضائاتی دارد. اگر شما به اقتضائات هر مقطع سنی عمل کنید این تربیت میشود. اینکه حضرت ختمی مرتبت فرموده جوانی شعبة من الجنون اهانت نیست. روایات را باید بدهند اهلش معنا بکنند. این میخواهد بگوید که جوان فوران احساسات است. باید مواظب باشی خودت را تنزل بدهی و بتوانی خودت را جای این جوان بگذاری و بفهمی که در کلاس این دانشآموز را تحقیر کردی، نتیجهاش چه میشود. خیلی سالها پیش گفته است که سرت چیست؟ مثل مثلاً لانهی کلاغ میماند. همهی بچهها قاه قاه خندیدهاند. فردا آمدند دیدند یک دسته گل صندلی این نوجوان گذاشتهاند. نه افراط، نه تفریط. یعنی نیاز اصلی که دارد، آن نیاز اصلی باید رعایت شود.
شریعتی: آیا بد است که آدمها دوست داشته باشند از آنها به نیکی یاد شود یا از آنها تعریف و تمجید شود؟
حجت الاسلام عاملی: خیلی خوب است به قصد تفوق نباشد، به قصد منیّت نباشد، به قصد شکستن دیگران نباشد.
شریعتی: یعنی نیت و انگیزهی ما این وسط خیلی مهم است.
حجت الاسلام عاملی: بله. والّا حضرت ابراهیم هم ذکر خیر در لسان آخرین میخواهد. او نه اینکه مثلاً یک قهرمانی بشود در نسلهای دیگر. او نظرش این بود که خدا فکر من، مرام من بدون تحریف، لسان صدق، صدق یعنی فکر من را تحریف نکنند. همچنان که اهل کتاب تحریف کردند. لسان صدق فی الآخرین داشته باشند. آن که میگویم در تشخص ما، در تطبیقش اشتباه میکنیم اینطوری است. تشخص میخواهد اما فکرش امتداد پیدا بکند. خودش آن وسط مهم نیست و محور نیست. یک جوانی که اقتضایش این است که خانم باید زینت داشته باشد. حالا ما بیاییم بگوییم که زینت بد است. حضرت سکینه (س) دیدند که خانم ادیبه شد. ادیبه بود، بسیار احترام داشت. شخصیت بسیار بزرگ ادبی شد. سنش خیلی بالا رفته بود که کسی رفت دید که یک زر و زیوری دارد، گفت که اینها چیه خانم؟ گفت ما زنان اهل بیت مأمور هستیم که خودمان را به مردها شبیه نکنیم. یعنی خانم باید زینت داشته باشد. اگر زینت نداشته باشد، روایات ما میگویند: «المعطلة نفسها» ببینید چقدر جالب وارد شده است. یعنی خودش را تعطیل کرده است. خانم باید زینت داشته باشد. «همتهن زنتهن» تنقیص نیست، اقتضای فطری آنها است. یک آقایی رفت منزل موسی بن جعفر، حضرت موسی بن جعفر دید فرشهای خوبی دارد. گفت اینها چیست یابن رسول الله؟ گفت اینها مهریهی خانم من است. خوشش میآید که فرش خوب داشته باشد؟ اقتضای روحی خانمش هست. مخالفت نکرده است فرش خریده است الآن در منزل خودش.
شریعتی: یعنی آن زینت و زیبایی اقتضای ریحانه بودن و گل بودن خانمهاست.
حجت الاسلام عاملی: یک وقتی هم کسی منزل حضرت رفت دیدند که حضرت لباس رنگی پوشیده است، مثلاً برای حضرت مناسب نبوده است. یک جوری نگاه کرد، گفت که چرا اینطور است؟ گفت آقا جان اصلاً اینها را جوانهای خاص میپوشند شما پوشیدهاید. حضرت فرمود: من امروز ازدواج کردهام. نیاز روحی خانم من اقتضا میکند که من لباس این رنگی بپوشم. بعضیها میگویند که دین در بستر تاریخ حرکت کرده است، متأثر از شرایط تاریخی است، پس دین هیچوقت خالص عرضه نشده است. این حرف بیربط است. من یک ساعت میتوانم برای شما مطالبی از معصومین بگویم که جامعه اعتراض کرده است که چرا این کار را میکنی؟ افت نمیپذیرد ولی قرار نیست امام معصوم متأثر از شرایط اجتماعی بشود. اصلاً معنی عصمت این است که شخص متأثر از نفسانیت خودش نشود و متأثر از شرایط اجتماعی نشود. دین خدا را خالص عرضه بکند. در روایات ما هم بر این مسئله تأکید شده است. در خصوص حضرت امام باقر آمده که موی سرش خیلی مرتب بوده و میفرموده که هر کس موی سرش را نگه میدارد باید مرتب کند، فرق بگذارد، به دو طرف شانه بکند، محاسنش را کوتاه بکند. حضرت برای محاسن خودشان خط میگرفتند. آن وقت موهای دو طرف صورتشان را حضرت تا زیر چانهشان تمییز میکردند، حجامت میکردند. دستهایشان و ناخنهایشان را حنا میگرفتند. امام صادق از امام باقر نقل کردند که «مَنِ اتَّخَذَ شَعْراً فَلْيُحْسِنْ إِلَيْه» یعنی خوب آن را نگه دارد. به اصطلاح تحسین بکند، موی سرش را زیبا بکند. در نگاه مردم وزین دیده شود و دنبال آن عجیب است. «وَ مَنِ اتَّخَذَ شَعْراً فَلَمْ يَفْرُقْهُ فَرَقَةُ اللَّه» این عجیب است که اگر موی سرش فرق نداشته باشد، «فرقه الله». در اینجا یک روایتی هست من میترسم بخوانم. آنقدر تأکید شده است بر اینکه موهایش را فرق بگذارد. یک جوانی سرش را از ته زده بود، امام صادق فرمود که چرا اینطوری کردی؟ تو جوان هستی. اگر یک جوانی خوابیده کسی بیاید بیخبر سر او را بزند، برای او عقوبت تعیین کردهاند. اگر کسی بیاید این کار را بکند. یک جوانی که موی سر او خیلی شلوغ بود، تمیز نمیکرد. حضرت فرمود: موی سرت گردن تو حق دارد. یا شانه بزن، آن را تمییز کن، یا موهایت را بزن. استاد من یاد خیری از او بکنم، حضرت آیت الله جعفر الهادی میفرمود من میخواهم یک کتابی بنویسم آن سوی زیبای چهرهی اسلام. میفرمود که 140 عنوان کلی من برای آداب از روایت استفاده کردم، 140 عنوان کلی است که هر کدام زیرمجموعههای زیادی دارند. مکارم الاخلاق در این باب از بهترین کتابها است. با اینکه جناب طبرسی از علمای شیعه بوده است. در این کتاب بارها اهل سنت چاپ کردهاند. حضرت فرمود خانههای خودتان را رنگ بزنید. حضرت فرمود که سبزه و گل و اینطور چیزها را به خانه بیاورید و یک تعبیر عجیبی دارند. «الْخُضْرَةِ نُشْرَة» یعنی سبزی و اینطور چیزها. گلدانهای سبز، درخت، گل، بیاورید خانه این موجب انتشار خاطر هست. در خصوص زنها آقا امیرالمؤمنین فرمود که رسول خدا فرمود یا علی «مُرْ نِسَاءَكَ لَا يُصَلِّينَ مُعَطَّلَات» دستور بده که خانمها که نماز میخوانند، معطلات نماز نخوانند. یعنی زینت، زیور داشته باشند. «فَإِنْ لَمْ يَجِدْنَ فَلْيَعْقِدْنَ فِي أَعْنَاقِهِنَّ وَ لَوْ بِالسَّيْرِ» یعنی هیچی نداشته باشند یک چیز سادهای را به عنوان زینت خانمها داشته باشند «وَ مُرْهُنَّ فَلْيُغَيِّرْنَ أَكُفَّهُنَّ بِالْحِنَّاءِ» دستهایشان را با حنا رنگ بزنند، تغییر بدهند. «وَ لَا يَدَعْنَهَا» همینطوری دستشان خالی نباشد «لِكَيْلَا يَتَشَبَّهْنَ بِالرِّجَال» تا تشبه برجال به مردان نداشته باشند. و فرمود در خطبهی همام «وَ تَجَمُّلٌ فِي فَاقَة» متقی کسی است که اگر به فقر و فاقه افتاد، تجمل از باب تفاعل معنای کلفت دارد. با زحمت هم که شده از خودش جمال نشان بدهد. یکی از این جمالها همین رنگی است که به سرشان میگذاشتهاند. امیرالمؤمنین فرمود: اینکه روغن بگذارد موی سرش براق باشد، تمییز باشد، شلخته نباشد، غنا را نشان میدهد.
شریعتی: یعنی در هر حال ظاهر خودت را حفظ کنی.
حجت الاسلام عاملی: باز یک روایت بخوانم که اینها را به صورت جامع ما باید نگاه کنیم. سوپرمارکت نیست که به تعبیر بعضی از علما برویم هر چه دلمان خواست آن را برداریم بقیه را رها کنیم. الآن این روایت را ببینید. راوی به امام صادق گفت اگر مؤمن 10 دست لباس داشته باشد، 10 تا پیراهن داشته باشد، میشود؟ قال نعم. گفت بله. «قُلْتُ وَ عِشْرِين» اگر 20 تا پیراهن داشته باشد میشود؟ قال نعم. بله. «وَ لَيْسَ ذَلِكَ مِنَ السَّرَف» این اسراف نیست. 20 دست لباس داشته باشد تا همیشه در جامعه تمییز دیده شود چون در نوع رفتار انسانها، ظاهر لباس انسان تأثیر دارد. و این نمیخواهد روابط انسانها با همدیگر مختل شود. چرا میگوید غیبت نکن؟ چرا میگوید تهمت نزن؟ چرا میگوید بهتان نه. و بدترین عقوبتها را دارد. «تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيم» (نور/ 15) شما میگویید که این در زبان من آسان است. عندالله عظیم است. چون شما غیبت کردید فردا در رفتار من نسبت به آن تأثیر دارد. یک بهتانی، افترایی به او زدید، در رفتار من نسبت به او تأثیر دارد.
شریعتی: یعنی همش دین میخواهد که ما خوشبینانه به هم نگاه کنیم و از دیدن هم لذت ببریم.
حجت الاسلام عاملی: بله. یعنی اگر کسی میخواهد در این جامعه زندگی کند، اگر جایگاه اجتماعی او لطمه بخورد، حیات اجتماعی را از دست او گرفتهاید. یعنی او را کشتهاید.
شریعتی: همان تروری که شما آن هفته اشاره کردید.
حجت الاسلام عاملی: احسنتم. یک شخصیت بسیار خوبی، یک تهمتی به او زدند، من شاهد بودم. تهمت بسیار خطرناک. در جامعه جا افتاد. بندهی خدا بیگناه بود. از غصه سرطان گرفت. رفت بیمارستان خوابید. آنقدر تهمت بدی به او زدی بودند، بیگناه محض، دقمرگ شد. حتی برای تشییع او هم نرفتند. برای همین است که مثلاً سوءظن در ردیف خون ذکر شده است. «ان الله حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِ دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء» چون همین سوء ظن آخرش میرود از خون سر در میآورد. در اینجا هم میگوید 20 دست لباس داشته باشد اسراف نیست. گفت پیش اسراف چیست؟ فرمود اسراف این است که بروی لباس خوبت را در آن جاهایی که نباید لباس خوب بپوشی، آنجا بپوشی خرابش بکنی. آن اسراف است. «إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِكَ ثَوْبَ بِذْلَتِكَ» آن لباسی که آبروی تو را در جامعه حفظ میکند، آن را در جاهایی که مشغول کارهای پایین هستی بپوشی خرابش کنی.
شریعتی: مثلاً لباس مهمانیات را سر زمین موقع کشاورزی بپوشی.
حجت الاسلام عاملی: بله. این را خواستم اول وارد شوم که این بحث را که ما در تشخصها داریم اینها نیست. اینها یک چیزهایی است که دین خودش تشویق کرده است اما جایی که شخص از استطاعت عمومی خارج میشود با نور مادی برای خودش میخواهد یک جایگاه اجتماعی درست کند، به قصد تفوق، به قصد تفاخر و مخصوصاً به قصد اینکه آنها را معرف خودش میبیند. این اگر میگوییم به حد عطش برسد، این فرهنگ را فلج میکند، این اقتصاد را فلج میکند چون فقط تشخص در لباس نیست. خانه ریایی درست میکند، جهیزیه ریایی درست میکند، هی جامعه مسابقه، مسابقه، مسابقهی عفن، در همهی این مسائل که باعث میشود که اقتصاد به شدت ضربه بخورد، از آن بدتر فرهنگ صدمه بخورد، آرایش میشود آرایش غیرعادی، لباس میشود لباس غیرعادی. رفته رفته میبینید که نفرت از گاهی جنسیت درست میشود. آن وقت یک کارهای عجیبی درست میشود که هزینههای بسیار هنگفتی به جامعه تزریق میکند. مثلاً پیکر تراشی. یک مفاهیمی که در گذشته نبوده است. سیل جراحیهای خاصی که صورت میگیرد. جراحی صورت. یک وقتی من در یک جایی در بیمارستانی یک وقتی بستری بودم، آنجا هم یک خانم جوانی به کما رفته بود. از او سؤال کردند که چطور شده است که به کما رفته است. بچه هم داشته است. آن وقت یک جراحی خاص صورت که نمیخواهم به جزئیات آن وارد شوم که بعضی از رنگ و اینطور چیزها را بتواند خوب نشان بدهد، رفته آن کار را انجام بدهد، آن وقت وقتی خواستهاند او را بیهوش کنند، بیهوشی حسابشده نبوده است، به کما رفته است. بچههای او هم ماندهاند. جراحی صورت که هزینههای بسیاری را تحمیل میکند، یک رقابتی درست میشود، یک تشخصی برای خودش قائل میشود از اینکه من این جراحی را دارم و یک نکتهای را عرض کنم. من در روزنامهها خواندم که یکی از بنگاههای معاملاتی املاک تهران میگفت که ما در شمال آن خانههای گرانقیمت را قبلاً که میخواستیم بفروشیم برای اطبای متخصص در قلب و عروق اینطور چیزها میفروختیم اما الآن دیگر اوضاع عوض شده است. حالا آن گرانترین خانهها را ما برای جراحان صورت داریم میفروشیم. یعنی ببینید جامعه در چه مسیری دارد حرکت میکند. در این خصوص ما باز تأکید میکنیم عمل به اقتضائات سن، سن یک جوانی یک اقتضائاتی دارد، کسی که سن او گذشته است یک اقتضائاتی دارد، ما آنها را همه را محفوظ میدانیم. دین ما محفوظ میداند. امیرالمؤمنین رفتند پیراهن بخرند، یکی برای خودشان، یکی برای غلامشان قنبر که جوان بودند. آن وقت یکی از اینها گرانقیمت بود. آن را به قنبر دادند. قنبر گفت آقا جان شما در ملأ عام ظاهر میشوید. بالاخره بزرگ این امت هستید. شما این را داشته باشید خیلی خوب است. حضرت فرمود: در تو نشاط جوانی است. نشاط جوانی اقتضا میکند که شما این لباس را داشته باشید. حالا ما به یک بحث بسیار مهمی رسیدیم که این بحث رکن است در طلب تشخص. کسی برود سراغ تشخص با تازههای روزگار. هر دورهای منشأ پیدایش تازههای روزگار چیست، خودش نوبرانه است. با منشأ آن کار نداریم اما یک جوانی میخواهد سراغ اینها برود. با چه شرایطی برود اینها را داشته باشد، اقتضای سن او هم هست. آن وقت میخواهد اینها را داشته باشد، تشخص هم داشته باشد. چه شرایطی لازم است؟ من انشاءالله این شرایط را وارد میشوم. چند شرط است که بسیار خواندنی است، بسیار شنیدنی است. اول آن را بگویم، بحث برای هفتهی آینده بماند. اولش رعایت اعتدال است. نه افراط و نه تفریط. «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» (بقره/ 143) «أُمَّةً وَسَطاً» یعنی امة عدلاً. اعتدال. یک وقتی آن قدر افراطی است، لطمهاش به همه چیز میخورد. یک وقت که مسئله، مسئلهی تفریطی است. اصلاً تشخص یعنی خواستن. خواستن یعنی شهوت. وقتی میگوییم قوهی شهوت، مسئلهی جنسی نیست. علماً اخلاق که میگویند قوهی شهوت یعنی خواستن. شما خانه میخواهید، پول میخواهید، ریاست میخواهید، خانوادهی شایسته میخواهید، همهی اینها خواستن است. این قوهی شهوت در همهی اینها میشود افراط باشد، میشود شرف باشد. شرف خودش بسیاری از سیئات را زیر بار خودش گرفته است. ممکن است تفریط باشد میشود خمودی. خمودی هم بسیاری از سیئات را زیر بار خودش گرفته است. کسی که میخواهد علم اخلاق، کتاب اخلاق بنویسید، چطور تقسیمبندی بکند سیئات اخلاقی، حسنات اخلاقی را. علمای یونان از این طریق وارد میشوند. میگویند که قوای نفس اعتدال دارد، تفریط دارد و افراط دارد. در افراط این سیئات اخلاقی است که تقسیمبندی میکنند. در تفریط این سیئات اخلاقی است، تقسیمبندی میکنند، مینویسند. و در اعتدال این حسنات اخلاقی است. تبویب میکنند. ابواب اخلاقی را مشخص میکنند. بعضی از علمای دیگر، یاد خیر بکنیم حضرت آیت الله مصباح، مصباح یزدی، ایشان میگفت که کتاب اخلاق که مینویسیم، اینطور بنویسیم. ابواب آن را مشخص کنیم. ظاهراً از حضرت علامه طباطبایی گرفته بودند. الانسان مع نفسه. بخشی از حسنات و سیئات اینجا است. الانسان مع ربه. بخشی از حسنات اینجا است. الآن مع غیره. بخشی از سیئات و حسنات اینجا جای آن مشخص میشود.
شریعتی: یعنی همه چیز به نسبت انسان دارد تعریف میشود.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. «و الانسان مع الطبیعه» نسبت به طبیعت ما تکالیفی داریم. بخشی از رفتارهای اخلاقی هم در این باب گنجانده میشود. ما بر اساس آن افراط و تفریطی که علمای اخلاق درست کردهاند در بحث خواستن که خواستن را ما میگوییم خواستن، عربی میگویند شهوت. شهوت گفتن فقط مسائل جنسی نیست. اینجا چه شرایطی باید رعایت شود، این را انشاءالله هفتهی آینده وارد میشویم.
شریعتی: انشاءالله.
تلاوت صفحهی 71 قرآن کریم آیات 158 تا 165 سوره آل عمران.
صفحهی 71 قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره آل عمران آیه 161. «وَمَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يغُلَّ وَمَنْ يغْلُلْ يأْتِ بِمَا غَلَّ يوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يظْلَمُونَ» این آیه حضرت آقای شریعتی مربوط به بیتالمال است. من پیشنهاد میکنم که این را یک وقتی به طور مفصل در برنامههای خودتان بگذارید. آنهایی که جرأت دارند در بیتالمال تصرف کنند، این آیه و روایات ذیل این آیه را ببینند واقعاً وحشتآور است. خداوند فرمود که هر کس نمیرسد به پیغمبر که پیغمبری بیاید از بیتالمال دزدی کند و هر کس از غلول یعنی دزدکی یک چیزی را از بیتالمال بردارد، با همانی که دزدیده ما او را به محضر میآوریم. این هم دو نظر هست. یک نظر میگوید این حقیقت است، یک نظر میگوید نه، مجاز است. حقیقت است یعنی شتری را که دزدیده است، به محشر میآید در حالی که شتر در گردن او است. یک خانه را دزدیده در گردنش هست. در روایات مفصلی میگوید که مراد حقیقت است. پیغمبر ما فرمود: حیوان را میآورند در حالی که حیوان دارد ناله میکند، او را با حیوان میآورند که دزدیده است. بعضیها میگویند این مجاز است یعنی صورت ملکوتی آن مال دزدی همراه میآید. یعنی یک افتضاح وحشتناکی در محشر درست میشود که به این بیتالمال خیانت کرده است. من یک دعایی را به عزیزان اینجا میخوانم. این دعا را حتماً یاد بگیرند. آن دعا هم این است که «اللهم لا تفضحنی علی رئوس الاشهاد» خدایا من را در برابر نگاههای مردم در روز قیامت بیآبرو مکن، رسوا نکن. این مربوط به بیتالمال است. پیغمبر ما هر کس را که به یک منطقهای والی میکرد میگفت که مبادا به اذن من دست بزنی به یک درهم، یک دینار بیتالمال. «فانه غلول» این غلول میشود و غلول باشد روز قیامت با همان غلول تو را به محشر میآورند. میدانید که محشر خیلی دیدنی است. دو تا عالم ما گفتهاند. یکی گفته است من را در قم دفن مکن، یکی گفته من را در کربلا دفن نکنید من میخواهم محشر را ببینم. آقا رسول الله یک موی شتر را از بیتالمال گرفت گفت که حق من در این یک ذره موی شتر مثل حق شماست. مبادا به مال بیتالمال دست بزنید چون غلول موجب آبروریزی در روز قیامت است. میگفت من را در کربلا دفن نکن، من را در نجف دفن کن. مقدس اردبیلی. ابن بابویه گفت من را در قم دفن نکنید، من را در ری دفن کنید. من میخواهم روز قیامت آن کسانی که با زهرا آن معامله را کردند ببینم. «رد الخیط والنخیط» یک نخ، یک سوزن. الله. الله. الله. یک سوزن، یک نخ اگر از بیتالمال باشد، «فَإِنَّ الْغُلُولَ عَارٌ وَ نَارٌ وَ شَنَارٌ عَلَى أَهْلِهِ يَوْمَ الْقِيَامَة» همین یک نخ. ببینید حساب چقدر عجیب است. یک نخ از بیتالمال اگر تصرف کنی، عار است، آتش است روز قیامت بر شما. آن آقایانی که در بیتالمال تصرف میکنند خوب اینها را گوش بدهند. این احادیث نوشته شود زده شود. آنهایی که امضای طلایی دارند، آنهایی که در گلوگاه هستند. گفت که از قبر این رد میشدند این نمرة. نمره نوعی چادر یمانی است که کل بدن را میگیرد خطوط سیاه و سفید دارد. «فَدُرِّع مثلها من نار» الآن آن چادر یمانی را تبدیل به آتش کردند، به این آقا پوشاندند. تمام بدن او دارد میسوزد. حضرت فرمود: اگر ما به شما مأموریت دادیم، مسئولیت دادیم، شما رفتید یک نخ را، یک سوزن را از ما پنهان کردید، آن غلول میشود روز قیامت شما به آن به محشر میروید. ماجرای خیبر بسیار شنیدنی است. این را بگویم. این روایت را هر چقدر تکرار کنید، بسیار بسیار عالی است ولو این تکه تکرار شود. در خیبر یک عده از اصحاب روسل خدا آمدند گفتند فلانی شهید شده است. ساکت ماند. فلانی شهید شده است. ساکت ماند. تا گفتند فلانی شهید شده است، حضرت فرمود: «کلّا» او شهید نیست. گفتند چرا؟ گفت: من الآن او را در آتش جهنم میبینم. یک عبایی از بیتالمال دزدیده است، این را آتش کردهاند و تن او کردهاند. دارد میسوزد. رکاب پیغمبر شهید شده اما از بیتالمال دزدی کرده است. به خدا پناه میبریم. باز روایت شده که آقا رسول الله وقتی یک غنیمتی میشد به بلال دستور میداد که ندا بکنند همه بیایند. آن وقت غنیمتها را تقسیم میکرد. پنج بر پنج تقسیم میکرد. یک مردی بعد از ندا آمد یک افساری آورد گفت یا رسول الله این افسار را من از غنیمت، از بیتالمال برداشته بودم. این را به خودت میدهم که بدون اجازه برداشتم. حضرت فرمود: ندای بلال را که سه بار ندا زد همه بیاورند هر چه از بیتالمال برداشتهاند را شنیدی؟ گفت: آره شنیدم. گفت چرا نیاوردی؟ گفت ببخشید دیگر من نیاوردم. حضرت فرمود: کلا. من دیگر از تو نمیگیرم. برو روز قیامت حسابش را پس میدهی. این روایت عجیب است. من دیگر از تو نمیپذیرم. فقط میخواهد امر بیتالمال را بزرگ نشان بدهد. یک وقتی آقا رسول الله یک خادمی داشت. اینکه میگویم تکرار شود، این باید تکرار شود. در غنائم خیبر یک خادمی داشت، یک تیری آمد، این خادم بالاخره کشته شد. تا کشته شد اصحاب گفتند: بر او بهشت گوارا باشد. حضرت فرمود کلا. قسم. خادم خودش هست. فرمود: قسم به آن کسی که جانم دست اوست. یک عبایی را در خیبر از غنائم گرفته بود که آن شخصی که تقسیم میکرد بدون اذن به او نداده بود. «تشتعل علیه ناراً» الآن دارد از آتش میسوزد این لباس. تا این را گفت یک مردی چند تا بند کفش آورد. گفت: یا رسول الله. این بند کفش از بیتالمال است برای شما آوردم. ترسید. حضرت فرمود: بندهایی از اتش برای تو آماده کرده بودند. این آیه را برای همین. من آنقدر روایات وحشتناکی نوشته بودم که انسان اینها را بخواند وحشت میکند از اینکه یک لحظه به بیتالمال دست بزند یا یک روز بیتالمال را به خانه بیاورد که مبادا شب جانش را از دست بدهد، ورثه هم ندانند این چیست و مشغول الذمه از دنیا برود دیگر هیچ چیزی را نتواند تغییر بدهد. یک فرصتی باشد این روایات را بخوانیم.
شریعتی: انشاءالله حتماً. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه