شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» آغوش سحر تشنه دیدار شماست / مهتاب خجل ز نور رخسار شماست خورشید که در اوج فلک خانه اوست/ همسایه دیوار به دیوار شماست سلام میکنم به روی ماه تک تک مخاطبان عزیزمان، اهالی خوب سمت خدا، به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. ما جلسه قبل با حاج آقای عاملی داشتیم راجع به تشخص صحبت میکردیم. این که به وجه تمایزهای خود و تفاوتهای خود جهت بدهیم و رنگ بدهیم. به آن جایی رسیدیم که حاج آقای عاملی قرار شد همین بحث را ادامه بدهند و نکات آن را بفرمایند.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ما در این بود که انسان وقتی کامل شود نشان کامل شدن چیست؟ ذائقه انسان کامل با چیزهایی تنظیم شده است. از بزرگترین ذائقهها و مشخصات انسان کامل فرار از تشخص است. یعنی داراییهای مادی و حتی معنوی خود را به رخ مردم بکشد، تفاخر کند، تفوق طلبی کند. اظهار کند که من متفاوت هستم. من متمایز هستم. این سیئه بزرگی است. لشکری از سیئههای پشت این خوابیده است. این اولاً نشان نفاق است. یعنی چیزی که نیست آن را میخواهد هست نشان دهد. انسان باید هر طور که هست همان طور در جامعه ظاهر شود. هر گونه تکلف در این باب پشت سر آن گرفتاریهای خاص است. دومین نشانه از این روحیه این است که طرف منیت دارد. این نشان منیت است. من من گفتن است. کسی که به منیت مبتلا شده است آن مبدأ اعلی را ندیده است. کسی که مبدأ اعلی را دیده است امکان ندارد دیگر خودش را ببیند. کسی که مبدأ اعلی را دیده است میگوید «الهی أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَك» این را امام سجاد هر روز میخواندند. یعنی خدایا در حالی صبح کردیم که همه چیز برای تو است. هیچ چیز ملک ما نیست. مالک کسی است که تار و پود شیء دست او است. این فقط خود خداست. وقتی در نماز میگوییم «مالِكِ يَوْمِ الدِّين» (فاتحه/4) در آن مالک خیلی حرف است. میگوید «الهی أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَك». دیگر هیچ چیزی نماند، دیگر منیت هم نماند. هر چه قدر که انسان به مبدأ اعلی نزدیک شود میل به این که جلب توجه کند، میل به این که خودش را به مردم نشان دهد از آن فاصله میگیرد و ذائقه او با این تنظیم نمیشود و گمنامی برای او یک لذت است. خیلیها میگویند مگر انسان گمنام بماند این کجای آن لذت است؟ در ظاهر انسانی که از جهت معرفت گمنام است در گوشهای تنها است، اما در واقع تنها نیست «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَمَشْغُول».علامه طباطبایی تا صحبت نمیکردید و سوال نمیپرسیدید ساکت میماند. در یک عالمی بود.
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی/ در عرصه خیال که آمد کدام رفت
امام سجاد فرمودند در دنیا اگر هیچ کس نباشد من تنهای تنها باشم اما قرآن با من باشد من هیچ وقت احساس تنهایی نمیکنم. این احساس تنهایی برای انسان عادی است که از گمنامی میترسد. هر چه قدر که درجه معرفت او بالا رفت ذائقه با مبدأ اعلی تنظیم میشود. «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» شعاع آفتاب به آفتاب چه طور متصل است؟ روح مؤمن به مبدأ اعلی همان طور متصل است. گمنامی به این معنا ندارد. ما این را مخصوصاً عزیزانی که آن زمان در جبهه بودند شهیدی را آوردند دیدند که پلاک نیست. بدون پلاک چه طور شده است که به جبهه آمده است؟ دیدند یک کاغذی در جیب او هست. نوشته است بگذارید کسی من را نشناسد. جناب سردار سلیمانی که این روزها سالگرد این شخصیت بزرگ کشور ما است چون به این مقام رسیده است یک تعبیر بسیار خوبی دارد. میگوید باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم. آن کسی که باید ببیند میبیند. اینها همه نمونه است. وقتی از جهت معرفت عروج کرد احتیاج به تحسین مردم، به چشم مردم، به توصیف مردم ندارد. در روایت است که خیلیها به جهنم وارد میشوند به خاطر یک جمله «لالله یقال» یعنی زندگی را با حرف مردم تنظیم کرده است. یعنی برای مردم زندگی میکند نه برای خودش. این استقلال فکری و فرهنگی به نقطهای برسد که مدح و ذم مردم رد و قبول عام است معیار زندگی او نشود او هیچ وقت دیگر دنبال تشخص نمیرود. منیت معنی آن این است که من هنوز هست. من هست که برای من تشخص تولید میکند. وقتی کسی دنبال تشخص است معنی آن این است که خودش هنوز هست. یعنی خودش میخواهد این مدح و این تعریف، این تشخص، این تفوق باشد. هنوز این من هست. آن من اگر نباشد دیگر تشخص هم نیست. علما مثال میزنند میگویند کسی که دست دارد انتظار بوسیدن دارد. آن وقتی از بین برود و خودش را نبید معلوم میشود که به بلوغ رسیده است. اگر به این درجه نرسد من من بگوید معلوم است که در عالم خیال است. هر چه به خودش نسبت دهد همه خیال است. و در لذت خیال غوطهور است. وقتی میگوییم خیال، خیال یعنی نیست. خدا فردا هستها را به ترازو میگذارد. خیلیها هر چه دارند هست نیست، نیست است. خیال است. چیزی که مطابق با واقع نیست، جزء مسائل نفس الامری نیست، نیست است. خدا فرموده است «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» (اعراف/8) شما ترازو که دارید یک طرف جنس را میگذارید، این طرف سنگ را میگذارید. سنگ ترازوی خدا عبارت است از حق. نگفت الی الحق، گفت «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» (اعراف/8) و نگفت ذی حق، و نگفت المیزان یومئذ الحق، «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» (اعراف/8) یعنی سنگینی ترازوی خدا با حق است. در زبان عربی حق یعنی ثبت، حقیقت یعنی امر ثابت. علامه طباطبایی یک جمله خوبی دارند میگویند فردا حقیقت میخواهد. آن حرفهایی که گفته است و باطل بوده است باطل وزن ندارد در روز قیامت هم میگویند آن که وزن دارد آن را بیاورند یعنی آن که مطابق با واقع است. «يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ» (مائده/119) آن که آن جا نافع است صدق است. صدق یعنی آن که مطابق با واقع است. لذا بعضیها که آخرت میآیند ترازوی آنها خالی است. چون ترازو خالی است خدا میگوید این ترازو دیگر وزن نمیخواهد. اگر کسی از این آیه هر چه وحشت کند ارزش دارد. «فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة وَزنا» (کهف/105) چرا وزن ندارد؟ رفتید حق مردم را ضایع کردید این چه قدر از ارزش وزن دارد. وقتی مال مردم را خوردید، در بیت المال تصرف کردید، که به کل ملت مدیون شدید. یک کتابی من نوشته به نام نه بخشش، نه جبران، مصیبت و خسران، تمام گناهانی که در امکان بخشش دارد، نه امکان جبران دارد من همه را آن جا جمع کردم. گناهانی که به هیچ وجه ممکن نیست کسی بتواند آن را جبران کند. خدا هم نمیبخشد چون حق الناس است. این که خدا فرمود «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» (اعراف/8) آن سنگینی ترازوی خدا حق است. آیا کارهای شما حق بوده است. حق بوده است، وزن دارید، حق نبوده است وزن ندارید. یعنی ابدیت تمام، تباغی به هلاکت.
شریعتی: به چه مناسبتی وارد این بحث ما شدیم؟
حجت الاسلام عاملی: وارد شدیم که شخصی که چیزی ندارد و نیست را هست نشان میدهد آن جا هم میبیند دست او خالی است. خدا «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفين» (مطففین/1) آن جا هم خدا میگوید کلکم مطفف، وای بر کسانی که کم فروشی میکنند. پیمانه را کم آوردند، کم میدهند. خدا میگوید همه شما پیمانهتان کم است. آنهایی که کارهای خوب کردند، آنهایی که اصلاً کار نکردند. «يَوْمُ التَّغابُن» (تغابن/9) است کسی که کار خوب هم کرده است میبیند باز هم کم کار کرده است. خدا گاهی اوقات فرموده است «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» (اعراف/8) گاهی فرموده است «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْط» (انبیاء/47) موازین قسط را ما محشر میآوریم. یعنی میزانی که خودش قسط است. خود ترازو اسم آن قسط شده است. قسط یعنی عدالت. یعنی کار شما عدل بوده است، مصداق عدل بوده است، مصداق حق بوده است پس سنگینی دارد و الا دست تو خالی است. خدای متعال برای این معیار درست کرده است ما از کجا بدانیم که کار ما حق است یا حق نیست. میزان فرستاده است خدا فرموده است 3 چیز برای شما فرستادم، کتاب قرآن فرستادم، پیامبر و میزان فرستادم. شما در زیارتنامه امیرالمؤمنین میخوانید «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيزَان افواز» تمام کارهای ما با کارهای امیرالمؤمنین وزن میشود، سنجیده میشود. انسان میشود به یک درجهای برسد که مناط حق بشود. چون پیامبر ما فرمود «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ» از آن طرف هم فرمود «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» (اعراف/8) بنابراین میزان امیرالمؤمنین شد. و لذا میگوید «قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» مأمون به امام رضا گفت این «قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» چه معنا دارد، گفت هر کس علی را دوست داشته باشد کار خلاف نمیکند دوست نداشته باشد طرف کار خلاف میرود. «قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» شد. وقتی مأمون رفت یکی از اصحاب گفت آقاجان خود تفسیر کردید. گفت اعتقاد خود را درست کن، من مطابق فهم او گفتم. واقعاً امیرالمؤمنین در یک نقطهای نیست که «قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» شود. این باید جهنم برود، آن باید بهشت برود، چون پیامبر ما فرمود علی منات حق است.«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ». بنات حق خود قرآن است. «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِي» «إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُم» که بعضیها آمدند و خدشه کردند. حالا انسانها هم به نسبه میتوانند به این مقام برسند. شما هر چه قدر از حق سهم دارید، یعنی کار شما را بررسی کنند میگویند این کار حق است، باطل نیست. شما میزان میشوید. و لذا در زیارتنامه سلمان هم آمده است «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيزَان الاعمال». یکی از اصحاب امام صادق حضرت به ایشان گفت «أَنْتَ مِيزَانٌ لَا عَيْنَ فِيه» تو ترازوی بدون چشم هستی. اسم او را ترازو گذاشت. عزیزان من همه معنای این آیه را فهمیدند «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُه» (مؤمنون/102) سنگینی میزان با حق بوده اعمالی است که ما انجام میدهیم. راه آن هم این است که سراغ حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت پیامبر برویم. ترازوی خدا دو شاهین دارد، یک شاهین آن پیامبر است، یک شاهین هم امیرالمؤمنین است. و منات حق هم که تشخیص بدهید خود خدا است. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرين» (یونس/94) سنگینی اعمال ما از نبوت و از امامت است. قرآنی که پیامبر ما آورده است «إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا» (مزمل/5) ما به تو قول ثقیل میدهیم. ثقیل بودن قول بودن قرآن این نیست که وزن آن سنگین است «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم» (زخرف/4 خدا وقتی میخواهد قرآن را تعریف کند میگوید «في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم» یعنی به مقام عندالله هر کس رسید تمام اسرار را مشرف شد. در دعای امام زمان میگویید «العابد عندک» و لذا قرآن 3 قسم است بعضیها را همه میفهمند، بعضیها را آنهایی که ضمیر پاک دارند میفهمند، بعضیها هم فهمشان دست خود خدا است تا شئون ولایت اللهی حفظ شود.
بحث خود ما این است که انسان تا کامل میشود بر روی حقیقت متمرکز میشود سراغ مجاز نمیرود. برای این که مجاز وزن ندارد. کسانی که یک عمری سراغ مجاز رفتند سر حوض میبینند که مشک آنها خالی است. این خیلی قصه جالبی دارد
مرغ بر بالا پران و سایهاش/ میدود بر خاک، پران مرغ وش
ابلهی، صیاد آن سایه شود/ میدود چندانکه بی مایه شود
تیر اندازد به سوی سایه او/ ترکشش خالی شود از جستجو
ترکش عمر تهی شد، عمر رفت/ از دویدن در شکار سایه، تفت
وقتی با چهره تفت دیده وارد میشود یک ملائکه به صورتش میزند «يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ» (انفال/50) ملائکهای هستند که از پشت میزنند میگویند دنیا تمام شد، برو، یک ملائکه هم به صورت او میزند میگوید چرا این جوری این جا آمدی؟ چرا دست خالی آمدی؟ یک نماز جماعت، یک نماز جمعه، «يَجْلِسُ النَّاسُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ رَوَاحِهِمْ إِلَى الْجُمُعَات» از همه اینها بالاتر قضای حاجت مؤمن است. در محله، در شهر شما … یک کسی هست که نمیتواند دوای بچه خود را بخرد رفتید گرفتاری او را حل کردید، آن نور میشود، هزار عقبه بین دنیا و آخرت است. در هزار عقبه میگوید نترس. مولوی تشبیه میکند که بعضیها یک عمر دنبال سایه هستند. تشبیه خوب دیگری هم دارد، گاهی بعضیها میآیند میبینند زمین بایر است هیچ کار نکرده است. زمین آماده بوده است، سرمایه آماده بوده است، تجارت نکرده است. اعتقاد من این است که کسی که آن طرف رفته است اگر بگردد در یک لحظه میتواند قیامتی از عنایت برای خودش درست کند. و لذا باید همیشه دعا کنیم که آن آگاهی که بعد از مرگ درست میشود آن از حالا برای ما درست شود. تشخص منیت است، تشخص یعنی داراییهای مالی را به رخ مردم بکشید این من من گفتن است. این طفولیت است. این نجاست معنوی است. این مرض روحی است. هر کسی در این نقطه ایستاده است ذرهای اگر کسی کبر داشته باشد، عجب داشته باشد، منیت داشته باشد، به شکل مورچه مشحور میشود و زیر پای خلایق له میشود تا حساب خلایق تمام شود. تا بعد به حساب آن برسند. چرا به شکل مورچه؟ چون کسی که متکبر است از کوچکی متکبر است. چون کوچک است تکبر دارد. آدم بزرگ احتیاجی به تکبر ندارد. بقیه را کوچک مثل مورچه میبیند و خودش را بزرگ میبیند. چه قدر معصوم عالی گفته است. «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِهِ» هر کس در جامعه تکبر داشته باشد و بخواهد خودش را از مردم جدا کند این یک کمبودی دارد از درون، میخواهد آن کمبود را جبران کند. آن باعث شده است که تکبر کند. خدا هم باطن را نگاه میکند. دیگر صورت را نگاه نمیکند. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر» (طارق/9) سریرها را بیرون میکشد. سریرهها را میبیند که این آقا چه قدر کوچک بوده است که آمده است از کوچکی تکبر کرده است و لذا به شکل مورچه محشور میشود. برای همین آنهایی که معرف پیدا کردند از هر چیزی که شائبه منیت در آن هست، شائبه تکبر در آن هست خودشان را کنار میکشیدند. حضرت امام میفرمود آقای سید احمد خوانساری در تقوا در دنیا بینظیر است. در حدیث است که امام رضا یک بار به مخده تکیه نکرد. در روایت است که آقا رسول الله یک بار غذا که میخورند تکیه کردند، فوراً جلو آمدند. «اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَ رَسُولُك». شرع ما، دین ما، خدای ما چه قدر حساس است که ما در جامعه از استطاعت عمومی خارج نشویم، خودمان را نگیریم. با تشخصهایی که مال مسائل مادی است تفاخر نکنیم، تفاوق طلبی نکنیم. اینها امر خلق الساعه نیست. اینها یک چیزهایی است که فهم آن برای خیلیها مشکل است. یعنی زندگی بر اساس مفاهیمی تنظیم شده است اینها را نمیتواند به کنه آن برسد، حقیقت این انسان است که به صورت بزرگ در آخرت محشور میشود. بعضیها در این عالم ما خیال میکنیم که کوچک هستند. «دعی فی السماء عظیما» روایت است که در ملکوت عالم عامل «دعی فی السماء عظیما». این که این قدر منیت را شکسته است معلوم میشود که این به نقطهای رسیده است که دیگر خودش را نمیبیند. آقا رسول الله در گوش امیرالمؤمنین نجوا کرد. گفتند یا رسول الله بس است چه قدر نجوا کردید؟ حضرت فرمود من نجوا نکردم. خدا نجوا کرد. یعنی اصلاً یک ذره خودش را نمیبیند. اراضی مدینه را تقسیم میکردند جبرئیل نازل شد گفت یا رسول الله به همه دادید به خودتان ندادید؟ یعنی خودش را نمیدید. آنهایی که منصب قرار گرفتهاند در منصب باشد خودش را نبیند. جبرئیل گفت یا رسول الله فدک را هم به زهرا بده «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه» یعنی فدک حق خود زهرا است. چون مادرش خدیجه فدک را در زمان عسرت داده بود لذا گفت «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه» آن کسی که به توحید رسیده است و به موازات مبدأ اعلی قرار گرفته است هیچ وقت دیگر خودش را نمیبیند. در عرفان ما آن قدر این مفهوم تکرار شده است نه دیدن خود و نه دیدن دیگران. آرامش هم این جا است. وقتی که خود را ندید، دیگران را ندید، آن که میبیند مبدأ اعلی است. جمال حق نمیگذارد که ببیند این آقا به من فحش گفت، آن آقا چه کار کرد. هیچ چیز به چشم او نمیآید آن وقت آرامش شروع میشود.
در عدم افکندم آخر خویش را/ وا رهاندم جان پر تشویش را
وقتی من میگویم هستم، برای خودم با دیگران مرزبندی میکنم، من، من هستم، تو، تو هستی. مرزبندی شروع شد، دعوا شروع شد. وقتی من نیست، دیگر مرزبندی نیست.
نیستم نیست که هستی همه در نیستی است/ هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
وقتی خدای متعال سفرهای باز کند که در جمال حق مستغرق شود دیگر امکان توجه به غیر در شخص نیست
مقیدان تو از یاد غیر خاموشند/ به خاطری که تویی دیگران فراموشند
آن وقت جلوهها عوض میشود.
از وجود چون نی گشتم تهی/ نیست از غیر خدایم آگاهی
فانی از خویشم مرو باقی به حق/ شد لباس هستیام یکباره شق
از این به بعد دیگر تشخص نیست، این یک نگاه عرفانی به تشخص بود که من داشتم تا نگاه اجتماعی داشته باشیم که انشاءالله از هفته آینده ما آن را شروع میکنیم. وقتی که منیت کنار رفت خدا میآید در عقل انسان مینشیند، خدا میآید در قلب انسان مینشیند. بعضی از مفاهیم در دین ما هست آن قدر لذت بخش است اگر کسی مست شود جای آن هست. حدیث قدسی است خدا میگوید: «اقوم مقام عقله». آن قدر من از آقای میرزا جواد آقا ملکی تبریزی خوشم آمد، به این جا میرسد میگوید «فیاله من مقام ما اعلی و علو ما اسماء» خدایا چه مقامی، خدا بیاید در عقل من بنشیند. مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی بی حساب حرف نزده است. به مقاماتی این بزرگوار رسیده است. «اقوم مقام عقله» وقتی من کنار رفت خدا میآید آن جا مینشیند. خوشم میآید، دلم میخواهد، اینها دیگر نیست. من نمیخواهم، تو بخواه. جبرئیل نازل شد، یا رسول الله خدا میگوید زهرا از من یک حاجتی را بخواه. حضرت زهرا عرض کرد پدرجان من از خدا چیزی نمیخواهم. به جایی برسد که خدا بخواهد. که وقتی اصرار شد که بخواهد گفت یک چیزی را میخواهم. «النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّه» همه جا وجه خداست. این چه وجهی است که حضرت زهرا میخواهد؟ خدا در عقل او مینشیند، «اقوم مقام عقله» و در قلب او مینشیند. یعنی یک تکانی بخور. اولین مرتبه سیر و سلوک این است که سالک بفهمد اگر تکان بخورد یک خبرهایی است. امام صادق فرمود سه جمله است که انبیاء دست به دست آن را به هم رساندند. «ثَلَاثٌ تَنَاسَخَهَا الْأَنْبِيَاءُ مِنْ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ حَتّى وَصَلْنَ إِلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه» تا این که به پیامبر ما رسید، نمیخواهد سندیت درست کند. میخواهد بگوید تمام انبیاء به این 3 جمله مأمور بودند. آن هم این بود که آقا رسول الله هر وقت صبح میشد این دعا را میخواند. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي» بشره یعنی پوست. پوست به پوست بخورد مباشره میشود. میگوید خدایا مثل همان که هیچ حائل و اتصالی نیست بیا در قلب من بنشین. تو تصمیم بگیر. تو حرف بزن، تو غضب کن. یعنی آن قدر در زندگی مهم است اگر خدا بخواهد تصمیم بگیرد دیگر انتقام نمیگیرد. خدا بخواهد تصمیم بگیرد دیگر اختلاس نمیکند. خدا اگر بخواهد تصمیم بگیرد هیچ وقت به بیت المال لغو پنهانی نمیزند. خدا اگر بخواهد تصمیم بگیرد هیچ وقت سر مسائل جزئی درگیری درست نمیکند. مسائل کلان کشور را از شر تشفی خاطر سیاسی زیر پای خودش نمیگذارد. خدا، خداست. مناسب شأن خدا چه تصمیمی گرفته میشود خدا در قرآن صحبت کرده است. دو: «وَ يَقِيناً حَتّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَايُصِيبُنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ لِي» به من یقینی بده خاطر من جمع شود که هر چه پیش میآید آن را تو برای من نوشته بودی. یعنی به حساب خدا بنویسد. حادثه پیش آمده است به حساب خدا بنویسد. بگوید «حسبی الله». این «حسبی الله» این قدر آرامش دارد. یک حادثهای آمده است ناراحت است، ناراحت نشود. خودش هم قصور نکرده است پای حساب خدا بنویسد. اگر سر دو راهی بخواهیم انتخاب کنیم خدا میگوید تو انتخاب میکنی یا من انتخاب کنم؟ چه میگوییم؟ خدایا تو انتخاب کن. سه: «وَ رَضِّنِي بِمَا قَسَمْتَ لِي» من را راضی کن در عیش و زندگی آن چه برای من تقسیم کردی. مقدر من این مقدار بوده است. این دو تا مطلب آخر نشان مقام رضا است. نشان مقام تسلیم است. نشان مقام تفویض است. تفویض یعنی واگذار کردن. من الان عبا را به شما واگذار میکنم. پس عبا دارم که به شما واگذار میکنم پس هنوز قائل به ملکیت هستم. اما تسلیم رضا این جور تسلیم نیست. تسلیم از این بالاتر است. در تسلیم صحبت از دارایی نیست که به شما بدهم. بگویم خدایا به تو واگذار کردم. دیگر از آن مرحله گذشته است. آن صد منزل را که طی میکنید تسلیم بالاتر از منزل تفویض است.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم از شما حاج آقای عاملی. حالا دعاهایی در برنامه مخصوصاً دعایی به زیبایی این دعا را دوستان ما زیرنویس خواهند کرد. در کانال ما هم هست که انشاءالله این دعاها ورد زبان ما شود با خودمان مرور کنیم و انشاءالله بر دل و جان ما بنشیند و آن آرامشی که دنبال آن هستیم انشاءالله بر زندگی تک تک ما حاکم شود. مشرف شویم به ساحت نورانی قرآن کریم. قرار امروز ما صفحه 36 قرآن کریم هست و آیات نورانی سوره بقره. دوستان من امروز آیات 225 تا 230 این صفحه را تلاوت خواهند کرد. بشنویم و بگردیم همراه و در کنار شما هستیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَليمٌ (225)
لِلَّذينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (226)
وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ (227)
وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ في ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (228)
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)
فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (230)
به نام خداوند بخشنده مهربان
خداوند شما را به سوگندهاى لغوتان مؤاخذه نمىكند ولى شما را بدانچه دلهايتان [از روى عمد] فراهم آورده است مؤاخذه مىكند و خدا آمرزنده بردبار است (225) براى كسانى كه به ترك همخوابگى با زنان خود سوگند مىخورند [=ايلاء] چهار ماه انتظار [و مهلت] است پس اگر [به آشتى] بازآمدند خداوند آمرزنده مهربان است (226) و اگر آهنگ طلاق كردند در حقيقتخدا شنواى داناست (227) و زنان طلاق داده شده بايد مدت سه پاكى انتظار كشند و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند براى آنان روا نيست كه آنچه را خداوند در رحم آنان آفريده پوشيده دارند و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند به بازآوردن آنان در اين [مدت] سزاوارترند و مانند همان [وظايفى] كه بر عهده زنان است به طور شايسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است و مردان بر آنان درجه برترى دارند و خداوند توانا و حكيم است (228) طلاق [رجعى] دو بار است پس از آن يا [بايد زن را] بخوبى نگاه داشتن يا بشايستگى آزاد كردن و براى شما روا نيست كه از آنچه به آنان دادهايد چيزى بازستانيد مگر آنكه [طرفين] در به پا داشتن حدود خدا بيمناك باشند پس اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاى نمىدارند در آنچه كه [زن براى آزاد كردن خود] فديه دهد گناهى بر ايشان نيست اين ستحدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند (229) و اگر [شوهر براى بار سوم] او را طلاق گفت پس از آن ديگر [آن زن] براى او حلال نيست تا اينكه با شوهرى غير از او ازدواج كند [و با او همخوابگى نمايد] پس اگر [شوهر دوم] وى را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابق] پندارند كه حدود خدا را برپا مىدارند گناهى بر آن دو نيست كه به يكديگر بازگردند و اينها حدود احكام الهى است كه آن را براى قومى كه مىدانند بيان مىكند (230)
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. ما که یادمان نرفته است شما هم یادتان نرود که برای شفای تک تک مریضها دعا کنیم. اشاره قرآنی را حاج آقای عاملی امروز خواهند گفت و انشاءالله حسن ختام فرمایشاتشان را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ». خدای متعال قوانینی را وضع میکند و میفرماید این قوانین چیزی است که اگر شما به این قوانین نزدیک شوید به خودتان ظلم کردید. خدا چند مطلب را دست خودش گرفته است و به هیچ کس نمیدهد. یکی حکومت است. یکی حق قانونگذاری است. اینها همه در انسان تصرف است. کسی که حکومت میکند، تصرف میکند. انسان باید در ملک خودش تصرف کند. کسی که قانون وضع میکند تصرف است. باید از ملک خودش تصرف کند. اطاعت هم دست خودش گرفته است. یعنی «يُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه» (نساء/64) کسی از شما اطاعت کند یا به شما دستور بدهد آن هم تصرف است. آن هم دست خودش گرفته است. پس من باید حاکم تعیین کنم. من باید قانون وضع کنم. من باید بگویم که از چه کسی اطاعت کنید. این سه تا مطلب را خدا دست خودش گرفته است. در قوانین خود میگوید این خط قرمز من است. به خط قرمز من نزدیک نشوید. «فَلا تَعْتَدُوها» یعنی تعبیر به حدی که میکند حد من است یعنی خط قرمز من است. اگر به کسی ظلم کنید این خط قرمز من است. اگر کسی را بکشید این خط قرمز من است. اگر آبروی کسی را بریزید این خط قرمز من است. اگر با ربا مردم را خانه خراب کنید این خط قرمز من و محاربه با من است. اگر زنا کنید، به ناموس مردم تعدی کنید، این خط قرمز من است. اگر سر کسی کلاه بگذارید، آن را مغبون کنید، خانه خراب کنید، این خط قرمز من است. اگر دروغ بگویید، بهتان بزنید، برای مردم آبروریزی کنید این خط قرمز من است. اگر شراب بخورید، عقل خود را تعطیل کنید این خط قرمز من است. اگر شما خط قرمز داشته باشید کسی خط قرمز شما را بشکند به شما اهانت کرده است. حرمت شما را نگه نداشته است. و لذا کسی اگر این خطوط قرمز را بشکند دیگر پیش خدا حرمتی ندارد. در روایت است که اگر کسی شراب بخورد «خَرَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سِرْبَالَه» کنایه از اهانت است. یک مطلبی که باید این جا توجه کنیم این است که هر کسی این خطوط قرمز را شکسته است خودش را شکسته است. اگر کسی با عدالت سر جنگ دارد در وهله اول با خودش جنگ دارد. خودش را شکسته است. عدالت که نمیشکند. اگر کسی با صدق مخالفت کند، این خودش را شکسته است. در وهله اول کرامت خودش را شکسته است. و لذا خداوند فرمود «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» حالا شما میخواهید به این حدود عمل نکنید، عمل نکنید. خدا به من میگوید که طوری نمیشود. به خودت ظلم کردی. و من یک وقتی گفتم این اعمال کلفت نیست، تکلیف نیست، حق است. یک خانم حق دارد که حجاب داشته باشد. یک انسان حق دارد که با خدا حرف بزند. یک انسان حق دارد که یک نامهای از خدای خودش دریافت کند به نام قرآن.
شریعتی: یعنی اگر نبود خودت را محروم کردی و دست تو خالی است و چیزی نداری.
حجت الاسلام عاملی: بزرگترین تشریف است. نه این که تکلیف است. مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی میگوید در روزه نگویید تکلیف بگویید اینها تشریف است. خدا گفته این کار را نکنید «ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون» (بقره/58) لذا از رویکرد خدا شما این کار را نکنید، به خودتان ظلم کردید. این به خاطر مسائل نفس الامری احکام است. امر قراردادی نیست. که خدا دست خود را در جیب خود برده است و یک چیزی در آورده است. یک چیزی چون خوب بوده است ذاتاً خدا گفته است بکن. نه این که خدا گفت بکن پس آن خوب شد. یک چیزی ذاتاً شوم است چیزهایی که شوم است در روایات ما با کلمه شوم اصلاً بیان شده است. اهل مشئمه، اصحاب مشئمه که میگویند. خداوند از سر غیرت، از سر محبت که به بشریت داشته است این احکام را وضع کرده است. پیامبر فرستاده است، کتاب فرستاده است. اگر کسی اینها را به هم بریزد به ضرر خودش کرده است. بارها گفته است «فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها» هر کس هدایت ما را پذیرفته است به نفع خودش بوده است هدایت ما را نپذیرفته است و گمراه شده است این گمراهی به ضرر خودش بوده است. ما الان نماز خواندیم به ما گفت موی این لباس شما نباید غصبی باشد، خوب بوده است یا بد بوده است؟ به ما گفته است لباس شما باید پاک باشد. نباید نجس باشد. نباید از لباس و بدن شما بوی بد منتشر شود. دندان که مسواک میزنید ثواب آن هفتاد مرتبه بالاتر میرود. نماز 4000 حدود دارد. ما ضرر کردیم. شما اگر حق کسی را خوردید خدا میگوید دیگر در برابر من نیا بایست و نماز بخوان. تا حق مردم را خوردی در برابر من ایستادی من تو را لعنت میکنم. این بحث فلسفه قوانین خدا بسیار شیرین و جالب است.
شریعتی: یعنی باید با یک نگاه دیگر نگاه کنید ببینید تمام آنها به خودت تو هم بر میگردد در واقع.
حجت الاسلام عاملی: آن وقت ببینید آن جاهایی که احکام خدا تعطیل شده است احکام دیگری جایگزین شده است شما را به خدا منصفانه تحقیق بفرمایید ببینید آن جا چه قدر کرامت انسان شکسته شده است. شما یک قانون هم پیدا کنید که با پیشرفت منافات داشته باشد. مسئله پیشرفت و عدم پیشرفت به اینها ربطی ندارد.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای عاملی.
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه