تغییر سایز-+=

سمت خدا | سلوک الهی(2)

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد، احسان تو را شمار نتوانم کرد، گر بر تن من زبان شود هر مویی، یک شکر تو از هزار نتوانم کرد. به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحال هستیم که همراه شما و  در کنار شما هستیم.
حجت الاسلام عاملی: توفیق طاعت، عبادت، تهجد، مناجات، خلوت، انس با خدا، رسیدن به مدال و الرضوان من الله اکبر و مخصوصاً پیدا کردن زبان خدا، زبان خدا زبان عربی نیست، ان‌شاءالله همه این توفیقات نصیب عزیزان ما بشود.
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ما بر این بود که اگر انسانی کامل بشود چه خصوصیاتی دارد. نشانه‌های کامل شدن انسان و انسان کامل چیست؟ به مناسبت بررسی شخصیت حضرت ختمی مرتبت  به این بحث وارد شدیم. یکی از بزرگترین نشانه‌های این است که هر چه قدر انسان کامل بشود از طلب تشخص اجتناب می‌کند. طلب تشخص نشان طفولیت است. نشان این است که هنوز قادر نشده است. طلب تشخص این است که می‌خواهد دارایی‌های مادی و معنوی خودش را اظهار کند و به رخ مردم بکشد. با آن تفاخر کند. با آن تفرق طلبی کند. و بخواهد بگوید که من انسانی متفاوت هستم. انسانی متمایز هستم. همه اینها آبستن بسیاری از فاجعه‌های اجتماعی است و خدای متعال هم شدیداً نسبت به این حالت بغض و غضب دارد. «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ عَبْد اذا یراه متمیزا بین اصحابه». حضرت ختمی مرتبت گاهی که در یک برنامه اجتماعی اصحاب می‌خواستند کار کنند مثلاً هیزم جمع کنند، برای لشکر غذا درست کنند. آقا رسول الله هم از یک طرف کار را شروع می‌کردند. به حضرت عرض می‌کردند که شما بفرمایید بنشینید ما کار می‌کنیم. اگر حضرت بنشیند بقیه کار کنند این یک نوع تمایز است. آن وقت آن جا حضرت این حدیث شریف را فرمودند. «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ عَبْد اذا یراه متمیزا بین اصحابه» خدا بدش می‌آید کسی در بین اصحاب خود، خودش را سر و گردنی بالاتر بداند. از رفتار اجتماعی او معلوم شود که این آقا برای خودش یک کلاسی قائل است. شما این را از بیابان بیرون بیاورید در تمام شئون اجتماعی ما پیاده شود. در عروسی‌های ما، در تجارت ما، در تربیت ما، در مدیریت ما، … اینها پیاده شود و کسی در صدد نباشد که از استطاعت عمومی خارج شود. ما این را تشخص می‌گوییم. تشخص مرزبندی بین انسان‌ها است. یکی از بدترین جنایت‌ها این است که ما بین انسان‌ها مرزبندی کنیم. تا نسبت به همدیگر احساس بیگانگی داشته باشند. چند چیز باعث مرزبندی است. یکی نژادپرستی است. من ترک هستم پس برتر هستم. من فارس هستم پس برتر هستم. من عرب هستم پس برتر هستم … دو تا جنگ جهانی راه افتاد. بر اساس همین اندیشه نژادپرستی که هویت‌های متعارض بین انسان‌ها درست می‌کنند و این جنایتی بسیار بزرگ است که بشریت را در برابر هم قرار دهیم این به آن فحش دهد، آن به این فحش دهد. یکی از برنامه بسیار بزرگ روحیه اهریمنی مسلط بر دنیا یکی همین است. کار استعمار همین است. این اولین مرزبندی است. مرزبندی دوم عبارت است از این که کشورها متعدد است. مرزبندی سوم این است که حکومت‌ها متفاوت است. مرزبندی چهارم این است که ادیان متفاوت است. یعنی شما خونریزی‌ها را نگاه کنید یا خونریزی نژادی است، یا سر خاک کشورها است، یا سر حکومت‌ها است یا در اثر جنگ‌های مذهبی است. مثل سوریه که 400 هزار نفر کشته شدند به خاطر این که از 80 کشور تروریست‌ها آن جا ریخته بودند شعار آنها این بود «ایها الروافض جئناکم بالذبح جئناکم بالذبح». آمدیم سر شما را ذبح کنیم. و صراحتاً می‌گفتند که سر مار در ایران است. این جا دم قضیه است. برنامه ما آن جا است. شعارهای عجیب برگرفته از فهم غلط دینی مثل این که می‌گفتند «العلوی الی التابوت و الدروزی الی البیروت» این بزرگوار، سردار سلیمانی، چه کار بزرگی کرد. یک فرمانده بسیار خشن از داعشی‌ها آن جا بود. فرمانده بی‌رحم بی‌رحم. فرماندهی که تا خرخره کینه موالیان اهل بیت را داشت وقتی سخنرانی می‌کرد انگار می‌خواست زمین را از شدت غضب پاره کند. «ایها الروافض کما حطم رووسکم بنی امیه لاحقا نحطم رووسکم لاحقا» بنی امیه که در گذشته سر شما را خرد کردند ما سر شما را خرد می‌کنیم. پاهای خود را محکم زمین زد و گفت زینب باید از این جا برود و یک نامگذاری خاصی برای زینبیه کرده بودند. اما خودش رفت. در بمباران به جهنم واصل شد. یکی از خونریزی‌ها هم جنگ‌های مذهبی است. ما از نگاه اجتماعی و اخلاقی داریم بحث می‌کنیم. دو تا مرزبندی هست که ما بین انسان‌ها درست می‌کنیم و بسیار از روابط سالم اجتماعی به هم می‌ریزد. یکی عبارت است از مسئله خروج از استطاعت  عمومی. از استطاعت عمومی کسی خارج شود ولو مستطیع است فاصله‌ها و طبقه‌بندی‌ها شروع می‌شود. یعنی جهیزیه من مخصوص باشد، خانه من، مراسم من مخصوص باشد، همه چیز من باید فرق داشته باشد. این خروج از استطاعت عمومی است. دین ما بسیار حساس است که کسی از استطاعت عمومی خارج نشود. آقا رسول الله فرمود: «استووا تستو قلوبكم‏» پای قلب را پیش کشید. یعنی از استطاعت عمومی خارج شوید مهربانی، غمگساری، همدلی اینها دیگر خداحافظ. بی رحمی جامعه را می‌گیرد. یکی از مرزبندی‌ها هم این شد که از استطاعت عمومی در جامعه خارج شویم. این خود بی‌رحمی است. مفهوم تروریسم را ما این گرفتیم که یک کسی، کس دیگری را با تفنگ بکشد. مفهوم تروریسم خیلی وسیع است. یعنی شخصیت کسی را ضایع کردن. موقعیت اجتماعی او را دریدن. چرا کسی که غیبت می‌کند در جهنم می‌گوید خدایا گشنه‌ام. خدا همان غیبت‌هایی را کرده است جلوی او می‌گذارد به عنوان خورشت اهل جهنم. «الْغِيبَةَ إِدَامُ كِلَابِ أَهْلِ النَّار» چرا کلاب اهل النار. حضرت امام در درس اخلاق خود می‌فرماید یعنی در اثر غیبت رفته رفته … غیبت چون دریدن حیات اجتماعی انسان‌ها است، ساقط کردن آنها از حیات اجتماعی است. تعامل انسان‌ها با شخص غیبت شده به هم می‌ریزد. مردم خدا نمی‌خواهد این جوری باشد. شما وقتی چهره کسی را مخدوش کردید دیگر برخورد انسان‌ها با او کاملاً متفاوت می‌شود. این خیلی خیلی جنایت است. غیبت این جوری است، بهتان این جوری است، افترا این جوری است. پس «الْغِيبَةَ إِدَامُ كِلَابِ أَهْلِ النَّار». حضرت امام می‌فرماید وقتی غیبت می‌کند حیات اجتماعی انسان‌ها را می‌درد رفته رفته ماهیت او به سگ تبدیل می‌شود. چون کار سگ درندگی است و آن جا هم سگ جهنم می‌‌شود. وقتی که گشنه هستند، خورشت که می‌آورند ادام یعنی خورشت، خورشت آن عبارت است از  غیبت. غیبت که خوردنی نیست. خدا هم در قرآن می‌فرماید طعام اهل بهشت طعام نیست شبیه طعام است. «لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَريع‏» (غاشیه/6) ضریع یعنی شبیه، شبیه طعام است. «تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيم‏» (نور/15) خدا در قرآن می‌فرمود این که در زبان تهمت افترا می‌زنید این در زبان شما سبک است، سهل است، اما پیش خدا سهل نیست. «وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيم‏» (نور/15) خدا بیاید به یک چیزی عظیم بگوید یعنی الان کسی که این برنامه را گوش می‌دهد امروز تصمیم بگیرید که بی‌حساب حرف نزند این بسیار بسیار در عاقبت بخیری انسان موثر است و حساب و کتاب آن فقط با خدا است و ما نمی‌توانیم «و غير موصوف ما نزل بهم‏» به تعبیر امیرالمؤمنین اصلاً غیر موصوف است بخواهیم بگوییم کسی که امروز چند تا غیبت، فردا چند تا غیبت، یک هفته، یک ماه، یک سال، یک عمر، آن وقت تا چشم خود را ببندد خود را در حالتی پیدا می‌کند که وحشتناک است اگر بخواهیم توصیف کنیم. این هم یک مرزبندی است. یکی از مرزبندی‌ها عبارت است از همین تشخص. تشخص یعنی می‌خواهد خود را متفاوت نشان دهد. مرزبندی این جا هم شروع می‌شود. این مرزبندی‌ها بدترین بافت است برای یک جامعه که بافت آن بافت طبقه‌بندی باشد و انسان‌ها از هم جدا بشوند و یک چیز عجیبی عرض کنم اینها را که دانه دانه شمردم، خدای متعال دستور می‌دهد که والی عادل اگر جامعه طبقه‌بندی شد، دسته‌بندی شد اردوگاهی برود که اردوگاه بیچاره‌ها است. اردوگاهی برود که پایین‌تر طبقه آن جا است. «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ» امام معصوم نگفت. «عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ» پیشوایان عادل «أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاس‏» خودشان را با پایین‌ترین فرد جامعه تطبیق می‌کنند. امیرالمؤمنین لباس وصله‌دار می‌پوشید می‌گفتند در شهر من کسی است که لباس وصله‌دار می‌پوشد. از لیف خرما کفش درست می‌کرد می‌گفت در شهر من کسی است که از لیف خرما کفش دارد. این مرزبندی است. از لحاظ اخلاقی ما نباید به این سمت برویم.
به اندازه بود باید نمود / خسارت نبرد آن که ننمود بود
شعرای ما چه قدر عالی گفتند. به اندازه بود باید نمود. راستگو باش، باصفا باش.
بحث ما این است که انسان وقتی کامل می‌شود نفرت پیدا می‌کند از این که تشخص و من من بگوید. بخواهد که خودش را نشان دهد. جلب توجه کند. میل به جلب توجه داشته باشد. میل به این که مردم او را تحسین کنند، شخصیت خود را در زبان مردم جستجو کند. ذائقه او، تربیت انسانی، تربیت قرآنی، تربیت اهل بیت این جوری است. ذائقه او این جوری تنظیم می‌شود. الان دنیا در صدد تنظیم ذائقه است. اخیراً اعلام کردند که ما می‌خواهیم در دنیا انسان‌هایی درست کنیم که همه یک جور فکر کنند. همه یک جور تصمیم بگیرند. یعنی هر چه قدر برجستگی‌های فرهنگی است از بین برود. همسان‌سازی رفتاری، همسان‌سازی فرهنگی. مثال هم می‌زنند می‌گویند در یک منزل یک آشپزخانه است چند تا آشپزخانه نداریم یکی می‌گوید آبگوشت می‌خورم، یکی می‌گوید چلو می‌خورم، این طور نباید باشد. یک آشپزخانه در دنیا، یعنی مرجعیت فرهنگی دنیا با ما است. خطرناک‌ترین ادعا، خطرناک‌ترین مسیر که مرجعیت فرهنگی دنیا آنها باشند. در آنها ذائقه یک جوان را تنظیم کنند. یک جوان ذائقه او تنظیم بشود در این بحث مفصل را من مفصل وارد می‌شوم. چون نسل امروز به این سمت رفته است که می‌خواهد تشخص داشته باشد. تشخص فطری است. ما در مصداق آن اشتباه می‌کنیم. در تطبیق اشتباه می‌کنیم. تشخص ما می‌تواند رنگ و بوی خوب و الهی داشته باشد. اصلاً خدا دستور تشخص داده است. «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات‏» (بقره/148) اصل آن خوب است در مصداق آن ما مشکل داریم. آن وقت آنها وارد می‌شوند ذائقه را تنظیم می‌کنند. یک نوجوان یک بی‌عفتی پیش پدر و مادرش می‌کند که فیلم آن را برای آنها بفرستد تا چند تا فالور آنها بیشتر شود با در مراکز قمار به شرط بندی وارد شوند پول هنگفت و درآمدی داشته باشند. پدر می‌گوید چرا این جوری کردی؟ می‌گوید این چالش است، چالش است، کلمه را شنیده است، حقیقت آن را نمی‌داند. مرز و انتهای آن را هم نمی‌داند. در دنیا ذائقه دارد تنظیم می‌شود. اگر ما وارد تنظیم ذائقه نشویم همه چیز را ما باختیم. آن هم در کلاس‌های نامرئی تنظیم می‌شود. ما دو تا کلاس داریم، کلاس مرئی، کلاس نامرئی. کلاس مرئی، استاد و تخته و ماژیک دارد و می‌نویسند. اما در کلاس نامرئی این که خون در رگ‌ها حرکت می‌کند، حرف‌هایی که در افکار عمومی حرکت می‌کند آن کلاس نامرئی است. این بهترین لباس است برای این که امریکایی است. محققین می‌گویند خصوصیت کلاس نامرئی این است که هیچ وقت آن جا سؤال نمی‌شود. چه کسی گفته است که اگر این کاپشن امریکایی باشد بهترین است. یا اگر دختر با چند پسر دوست است خیلی دختر کلاس بالایی است. یعنی بدون این که متوجه شوید یک دفعه می‌بینید در زندگی شما آمده است. اصلاً جنگ اصلی همین جا است. جنگ، جنگ آداب است. انسان که به طرف کمال برود از جهت اعتقادی از جهت رفتاری، از جهت روحی هیچ وقت تشخص، تفوق ندارد ولو واقعاً متفوق باشد. ولو واقعاً متشخص باشد. امیرالمؤمنین فرمودند هر وقت آقا رسول الله یک فضیلتی را برای خودشان ذکر می‌کردند فوراً پشت سر آن می‌گفتند ولافخراً، ولافخراً. من چنین فضیلتی دارم اما پناه بر خدا که تفوق طلبی داشته باشم. و لافخراً معنای آن این است که قولاً و فعلاً در رفتارم این خودش را نشان نمی‌دهد. این درد اصلی جامعه ما است. قولاً و عملاً این در رفتار من خودش را نشان نمی‌دهد. با این که متشخص است می‌گفت «أنا اکبر ولد آدم» فوراً می‌گفت ولافخراً. حضرت آدم از من بزرگتر فرزند ندارد. واقعاً هم همین طور است. که اینها را اشباح خمسه می‌گویند. از دور یک شبح می‌بینیم می‌گوییم آقا رسول الله است و لذا این عالم امکان تجلی برای پیغمبر ما ندارد. حصار زمان بدن که بشکند حضرت تجلی می‌کند لذا به ما یاد دادند که از خدا خیلی بخواهید. «اللهم أرنی رویة»  خدایا در قیامت به من توفیق بده که بتوانم پیامبر را ببینم. یعنی بهشت این است نه آن حورالعین. حضرت امام می‌گوید:
چون سرو کارت با کودک فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد.
این از آن باب است که حضرت امام در درس اخلاق خود می‌گویند. بعضی‌ها بهشت می‌روند، حورالعین شکایت می‌کنند که اینها به ما اعتنا نمی‌کنند، خدای متعال می‌گوید اینها در جمال و جلال من غرق هستند. امام صادق فرمود بهشتی داریم که در آن بهشت غیر از معارف چیزی نیست. ذائقه‌ها بر اساس ذائقه‌ها تنظیم شده است.
این را من خیلی می‌خوانم، همه بخوانند. از امام سجاد است. «يَا أَمَلِي وَ بُغْيَتِي، وَ يَا سُؤْلِي وَ مُنْيَتِي‏ يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي‏ وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي‏» آرزوی من تویی، بغی من تو هستی، خواسته و آرزوی من، بهشت من تو هستی، دنیا و آخرت من تو هستی. این جمله به اندازه معرفت هر کس زمین تا آسمان متفاوت است. به چه نقطه‌ای رسیده است این جریان «يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي». «أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِك‏» استغفار می‌کنم از هر لذتی که به غیر از تو برده‌ام. به نقطه ولافخر که رسیدید دیگر آرامش پیدا شده است. می‌گوید و لافخر. آقا رسول الله چنان در آرامش بود یک جمله‌ای دارد هیچ وقت به زبان خود نیاوردند «لو کان کذا و کان کذا» ما این را خیلی می‌گوییم.  یک بار حضرت نمی‌گفت «لو کان کذا و کان کذا» اگر این کار را می‌کردم این طوری می‌شد. دنیا برای این جور چیزها نیست. یعنی «الْأَمْرَ أَسْرَعُ مِنْ ذَلِكَ» کار خیلی سریعتر از این است. تا تکان بخورید در محضر خدا نشستید. همه چیز تمام شده است. حضرت مسافرت رفته بود آمد دید ام سلمه اتاقش را خیلی رسیدگی کرده است. حضرت فرمود «الْأَمْرَ أَسْرَعُ مِنْ ذَلِكَ». چه عالمی داشته است، چه قدر دنبال توشه بوده است. چه قدر جمع توشه مهم بوده است که هر کس به دنیا آمده است که خدا می‌فرماید: «وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّه‏» (نساء/131)
کجا بروید در مسجد بنشینید بگویید «يَا هُوَ يَا هُوَ يَا مَنْ لَيْسَ كَهُوَ إِلَّا هُو» نه ما ذلک. اداره همان جا که نشستید یک بدبختی آمده است گرفتار است دنبال دارو است دارو پیدا نمی‌شود با یک زبان خوب، با یک امیدوار کردن، با یک ادبیات بسیار فاخص، معونه نمی‌خواهد که زبان، زبان، زبان. با زبان می‌شود خیلی خیلی توشه جمع کرد. روز قیامت هیچ چیز مثل خوش اخلاقی ترازوی خدا را سنگین نمی‌کند. این معونه دارد.
بعضی‌ها می‌گویند حضرت ابراهیم هم تشخص داشت، شما می‌گویید تشخص خوب نیست؟ «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين‏» (شعرا/84) یکی از عزیزان ما و یکی از شخصیت‌های بسیار محترم کشو ر ما به من زنگ زده بود و این جمله را تذکر می‌داد که ببین حضرت ابراهیم دنبال تشخص است، تشخص خیلی خوب است. این که انسان جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشد. این که انسان به صورت جمیل دیده شود «كَانَ يَتَجَمَّلُ لِأَصْحَابِهِ فَضْلًا عَن نسائه‏» پیامبر ما خود را برای اصحاب آراسته می‌کرد. خانم‌ها اعتراض می‌کردند می‌گفتند یا رسول الله مرد این قدر به آراستگی خود نمی‌رسد؟ حضرت فرمود من که پیش اصحاب خود می‌خواهم بروم، می‌خواهم آراسته بروم. نمی‌خواهم شلخته باشم. «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين‏» (شعرا/84) حضرت ابراهیم می‌خواست مردم در زبان مدح و ثنا کنند او را و قهرمان شود؟ استغفرالله این کار را بکند. دنبال توشه بود. دنبال تکثیر وجودی خود بود. می‌دانید که هیچ چیز نمی‌تواند مثل علم به انسان سعه وجودی بدهد. الان شما هر خانه بروید آقای مطهری آن جا هست. این علم است که آن سعه وجودی داده است. می‌خواست که مرام او تکثیر شود. فکر او تکثیر شود. این دنبال همین بود.
شریعتی: یک بخش عمده تشخص به نیت و انگیزه ما بر می‌گردد.
حجت الاسلام عاملی: اگر نیت من نیت تفوق طلبی باشد، نیت تفاخر باشد، نیت شکستن طرف دیگر باشد، آن جا همان تشخص مضموم است.
شریعتی: می‌توانم بگویم اگر ما کار خود را بکنیم، راه خود را برویم، اگر تکلیف خودمان را انجام بدهیم آن تشخص هم الهی خودبه خود به وجود می‌آید.
حجت الاسلام عاملی: خدای متعال دنیا را که خلق کرد گفت «أَنِ اخْدُمِي مَنْ خَدَمَنِي وَ أَستخدمی مَنْ خَدَمَكی‏» هر کس من را خدمت کرد آن را خدمت کن، هر کس تو را خدمت کرد، آن را استخدام کن یعنی دست تو ابزار می‌شود. «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين‏» (شعرا/84) می‌خواهد بگوید مردم بیایند از من ذکر خیر کنند. می‌خواهد بگوید هدایت من، فکر من استمرار پیدا کند. بعد از من پیش مردم به من لسان صدق بده، نه لسان کذب. از فوت حضرت امام چه مقدار گذشته است، ببینید چه تعریفی از شخصیت حضرت امام می‌شود. چه قدر حضرت ابراهیم مصادره شده است. مصادراتی که، تفکراتی که، اصلاً با شخصیت حضرت ابراهیم سازگار نیست. الان حج، حج ابراهیمی است اما مفتی عربستان می‌گوید لا لا لا. برائت از مشرکین، لا لا لا. قداست حج را نشکنید. در حالی که خود ابراهیم قهرمان حج طرف نمرود رفت. «إِنَّني‏ بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُون‏ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي‏ أَنْتُمْ لَها عاكِفُون‏» (زخرف/ 26 و انبیاء/52) ابراهیم نگفت لا لا لا، قداست من می‌شکند. مصادره می‌شود. چه قدر پیغمبرهای مصادره شده‌اند. قرآن مهیمن است. قرآن شخصیت آنها را حفظ می‌کند. آن وقت گفت لسان می‌خواهم. نگفت مجسمه می‌خواهم. این فرهنگ ما باید عوض شود، شما به یک شخصیت می‌خواهید احترام بگذارید با نامگذاری اسم آن ماندگاری پیدا نمی‌کند. فکر او را منتشر کنید. مرحوم مفتاح الکرامه وقتی از دنیا رفت ده جلد کتاب قطور فقهی نوشته بود. یک دختر بسیار با کیاستی داشت. در زمان خودش نتوانست کتاب را چاپ کند، دخترش چاپ کرد. شیخ انصاری یک چشم او کور بود و یک چشم او هم خیلی ضعیف بود، ولی به تعبیر شهید مطهری یک چیزهایی به ذهن او می‌رسد که به ذهن اجنه هم نمی‌رسد. در کتاب‌های خود مدام نقل می‌کند که عن فلان، عن فلان، چرا؟ چون خودش نمی‌تواند کتاب را برود ببیند. این مفتاح الکرامه را کنار خودش گذاشته است چون آن جا اقوال را جمع کرده است. این دختر اصلاً پدر را زنده کرد. حضرت ابراهیم هم می‌گوید لسان صدق برای این که فکر من را گسترش دهند.
بحث ما این است که تشخص با مسائل مادی، تفوق طلبی با دارایی‌های مادی و معنوی که من کذا و کذا هستم مصاعبی دارد اول آن این است که از سر تکلف است. تکلف یک سیئه اخلاقی و اجتماعی است. تکلف یعنی با کلفت. شما یک هیبت اجتماعی برای خودتان درست کنید. در انتخابات می‌بینید یک نامزدی یک عده را پشت سر خود می‌اندازد با یک دسته وارد شدن به مجلس. همان‌ها که اطراف او را گرفتند اینها مفتی که نیامدند فردا آن باید از جیب ملت بدهی خود را پرداخت کند. این یک مصیبت بزرگی برای کشور ما است و مدیریت منابع انسانی به هم می‌ریزد. در پیشرفت یک کشور مدیریت منابع انسانی حرف اول را می‌زند. کلفت یعنی چیزی که نیست شما آن را می‌خواهید هست کنید. این نفاق و دورویی می‌شود. آقا رسول الله در آخرین لحظه امام حسین را خواستند روضه خواندند، روضه ایشان روضه شام بود. گفتم که انگار می‌بینیم سر فرزندم حسین را برای یزید هدیه می‌فرستند. نفرین کرد. گفت خدایا هر کس سر فرزندم حسین را ببیند خوشحال شود بین زبان و قلب او جدایی بینداز. یعنی او را منافق کن. منافق روز قیامت «َيُدْعَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاء» با چهار اسم می‌آید. یکی از کارهای خدا نامگذاری است. الان که ما این جا نشستیم یک نام داریم که پدر و مادر برای ما گذاشته است یک نام هم خدا تعیین کرده است. «سمی فی السماء کلبا» «سمی فی السماء خنزیرا» «سمی فی السماء کافرا» همه اینها روایت دارد. عزیزانی که طواف رفتند یک بخشی از دعای طواف این است. «اللهم فَلَا تُغَيِّرْ جِسْمِي، وَ لَا تُبَدِّلِ اسْمِي‏» خدایا اسم من را عوض نکن. بدترین اسم برای منافق است. راستگو باش، با صفا باش. کسی که نیست را هست نشان می‌دهد این نفاق است اما مصیبت خدا این است که خدا در آخرت به هست‌ها بها می‌دهد. خدا به طور صریح به پیامبر می‌گوید «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفين‏» (ص/86) بگو من متکلف نیستم. یعنی با کلفت یک چیزی را درست نمی‌کنم. از راه غیر شرعی هیبت درست نمی‌کنم.
من حدود 12 سر درآوردم که خدا در قرآن می‌گوید قل اعوذ، به پیامبر می‌گوید قل اعوذ. خودش مستقیم بگوید قل هو الله احد. «قُلْ إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» (انعام/162) چرا این جوری است؟ آن قدر نکات لطیفی آن جا هست. آنها یک اسراری دارد. «الکلمه فی القرآن عاشقه لمکانا» کلمه در قرآن عاشق مکان خودش است. خدا از بعضی‌ها خوشش نمی‌آید، می‌گوید من نمی‌خواهم با او صحبت کنم، تو بگو. «قُلْ‏ .. تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم‏» یعنی وقتی ما نقاط مشترک داریم، چرا نقاط مشترک را گذاشتید سراغ نقاط اختلاف رفتید. من چنین آدمی حرف نمی‌زنم. قل خودت بگو. غالب قل‌ها مربوط به منافقین است یا اهل کتاب است که ادعایی‌هایی دارند، ادعاهای نژادی دارند. آن وقت خدا قل می‌گوید. این جا خدا می‌گوید «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفين‏» (ص/86) من از طرق نامشروع با شکستن دل کسی، با خراب کردن کسی، با زمینه بی آبرو درست کردن برای کسی برای خودم هیبت درست نمی‌کنم. با کلفت می‌خواهد شخوص، شخوص یعنی برجستگی، بارز بودن، متفاوت بودن، می‌خواهد برای خودش درست کند. اگر قرار باشید ما تکلف چیزی را درست کنیم فقط در فضائل اخلاقی ایراد ندارد. «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ» حلم یعنی «حبس النفس عند الغضب‏» یعنی وقتی عصبانی شدید تصمیم نگیرید. «حبس النفس عند الغضب‏» این جزء فضائل بسیار برجسته اخلاقی ما است. حضرت فرمود دو تا فضلیت یک جا جمع بشود برکتی دارد که هیچ دو تا مطلبی یک جا جمع شوند آن برکت را پیدا نمی‌کنند. علم و حلم. عالم باید حلم داشته باشد. وقتی یک چیزی شنید نرود سر منبر داد و بیداد راه بیندازد و بعداً معلوم شود که بی اساس بوده است. حلم نباشد حرمت‌ها می‌شکند. حلم نباشد غضب می‌آید دیگر نمی‌فهمد که این پدر یا مادر است. «هماَ جَنَّتَكَ وَ نَارَك‏» بهشت و جهنم تو پدر و مادر است. آن جا سر سوزن تخطی کنید تمام سرنوشت شما سوخت. غضب باشد همه اینها می‌شکند. حضرت فرمود: «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً» اگر حلیم نیستید فتحلم، با کلفت، با زور حلم درست کنید، «فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُم‏» هر کس خودش را شبیه جماعتی کند آخر سر جزء آنها می‌شود. ما حق نداریم اگر آمدیم فقیر هم شدیم آثار فقر را نشان دهیم. اتفاقاً حضرت فرمود «مَنْ تَفَاقَرَ افْتَقَر» هر کس اظهار فقر کند، واقعاً فقیر می‌شود. در نه زبان و نه در لباس دیده شود. و بروید یک کاری کند که به زور هم شده است جمال از خودش نشان دهد. این جا فرمود «و التجمل في الفاقة» متقی کسی است که اگر فاقه و فقر افتاد اظهار فقر نمی‌کند به زور هم که شده است از خودش جمال نشان می‌دهد. این در فضائل اخلاقی درست است. اما در سیئات ما اگر دل کسی را بشکنیم، خودمان سر و گردنی بالاتر نشان دهیم و نیت خودمان را آشکار کنیم در این چیزها نفاق می‌شود. جای این بحث، بحث تشخص در کشور ما بسیار خالی است. «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ عَلَى‏ صورته» خدا مدح و ثنا می‌خواهد ما هم مدح و ثنا می‌خواهیم، اما با چه چیزی؟ آن را بحث می‌کنیم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. آیات 187 تا 190 سوره مبارکه بقره را از صفحه 29 قرآن کریم بشنویم و بر می‌گردیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)
وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)
وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ (190)
به نام خداوند بخشنده مهربان.
در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد خدا مى‏دانست كه شما با خودتان ناراستى مى‏كرديد پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت پس اكنون [در شبهاى ماه رمضان مى‏توانيد] با آنان همخوابگى كنيد و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسيدن] شب به اتمام رسانيد و در حالى كه در مساجد معتكف هستيد [با زنان] درنياميزيد اين است‏حدود احكام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزديك نشويد اين گونه خداوند آيات خود را براى مردم بيان مى‏كند باشد كه پروا پيشه كنند (187) و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و [به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به قضات مدهيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد در حالى كه خودتان [هم خوب] مى‏دانيد (188) در باره [حكمت] هلالها[ى ماه] از تو مى‏پرسند بگو آنها [شاخص] گاه‏شمارى براى مردم و [موسم] حج‏اند و نيكى آن نيست كه از پشت‏خانه‏ها درآييد بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند و به خانه‏ها از در [ورودى] آنها درآييد و از خدا بترسيد باشد كه رستگار گرديد (189) و در راه خدا با كسانى كه با شما مى‏جنگند بجنگيد ولى از اندازه درنگذريد زيرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمى‏دارد (190)
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. فردا میلاد با سعادت پیامبر بزرگ الهی حضرت عیسی (ع) است خدمت تک تک هموطنان مسیحی خود این میلاد باسعادت را تبریک و شادباش می‌گوییم.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره بقره آیه 187 كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ خدای متعال یک هدف از کتاب‌های آسمانی را بیان کرده است. قرآن را چرا فرستاده است؟ می‌گوید من قرآن را فرستادم تا کف النفس داشته باشید. تا شما واهمه قدسی داشته باشید. تا شما قدرت بر مهار امیال را داشته باشید. و این بزرگترین برکت کتاب آسمانی است و بزرگترین هدف انبیاء الهی است. همان که به آن تقوا می‌گوییم. لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ. تقوا عبارت است یک قدرت روحی، یک ملکه نفسانی، که شما از احتمال خطا، احتمال گناه، احتمال خلاف، احتمال معصیت کنار می‌برد. بالاخره دنیا از یک جا چشمک می‌زند، همه مکاتب اخلاقی دنبال این هستند که یک کف نفسی در انسان درست کنند. چون که دنیا چشمک زد، انسان آن جا خطا نکند. یعنی «يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصار» (نور/43) آن وقت خدا گفته است که من زمینه تقوا را با آیات خودم درست می‌کنم. تقوا این که می‌نویسند پرهیزکاری و … معنای تقوا این نیست. تقوا اسم مصدر است از اتقا، یتقی از باب افتعال به معنی پذیرفتن وقایع، یعنی به معنای خودحفاظی. اصل معنای دقیق تقوا خودحفاظی است. یعنی به نقطه‌ای برسید که بتوانید خود را حفظ کنید. اگر این اقتدار روحی درست نشود هر کار، دور زدن پلیس و قانون همه اینها مقدور هست.
نفس راهش صد سر است و / هر سری از فراز چتر تا تحت سری
به این سادگی نمی‌شود آن را مهار کرد. حضرت امام در آخر حدیث چهارم در اربعین حدیث خودشان یک جمله‌ای دارند می‌فرمایند شبکه‌های نفس به قدری دقیق است که فقط باید به خدا پناه برد. دین ما و مکاتب دیگر هم کف نفس درست می‌کند. اخلاق طبیعی می‌گوید من با تکیه بر طبیعت انسان از طریق آموزش و پرورش می‌توانم کف نفس درست کنم. به طور نسبی توانسته‌اند اما بالاترین کف نفس را قرآن را درست کرده است. مسلمانی که کف نفس ندارد از قرآن سهم نبرده است. قرآن جوری درست می‌کند که طرف می‌گوید راضی هستم بمیرم اما به بیت المال دست نزنم. به حق مردم دست نزنم. به ناموس مردم تعدی نکنم. «أَسَرَتْهُمْ الدنیا فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا» خطبه تقوا و متقین است. دنیا خواست متقین را اسیر کند، جان خود را داد گفت میمیرم اما اسیر تو نمی‌شوم. یک دعا است من خودم از خواندن این دعا می‌ترسم. دعا برای امام سجاد است. می‌گوید خدایا به من آن قدر عمر بده که عمر من در عبادت تو بگذرد. اگر دیدی عمر من برای شیطان معطل می‌شود سریع جان من را بگیر. این نمونه پرورش دینی ما است. «عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ، فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ» این آرزوی مرگ است به این سادگی هر کس نمی‌تواند آرزوی مرگ کند. یعنی کسی باید این دعا را بخواند که سر سوزنی دست از پا خطا نکرده باشد.
از خدای متعال می‌خواهم که با چشم رضایت به همه ما نگاه کند. همه ما را بپذیرد. ما را به وظایف خویش آشنا کند. و با رحمیت و رحمانیت خودش هر کجا که گرفتاری هست رفع گرفتاری بفرماید و زمینه شماتت کشور ما و ملت ما برای دشمنان فراهم نکند.

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=8983

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید