شریعتی: «بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» سلام علیکم و رحمه الله. عید مبعث نبی مکرم اسلام بر همه شما مبارک باشد. حجت الاسلام عاملی: متقابلاً بنده هم خیلی خوشحال هستم که در خدمت هموطنان عزیزمان هستیم در یک روز بسیار مبارک. تبریک عرض می کنم محضر همه ی هموطنان عزیزم و برکت خاص این روز را از خدای متعال برای همه ی عزیزان مسئلت دارم. شریعتی: خدمت شما هستیم و بحث را با دل و جان می شنویم.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. در خصوص 27 رجب تعبیراتی وارد شده است که جداً محیرالعقول است. هم در قرآن و هم در متون روایی ما. امام جواد فرمودند که شب بیست و هفت رجب بهتر است از هر آنچه که آفتاب بر آن تابیده است. از اول خلقت شما حساب بفرمایید آنی که آفتاب به آن تابیده است و تبدیل به ثروت کنید. عقل ما هم متوقف می شود. نمی شود تصور بکند، تصویر بکند. اما برکت 27 رجب از آن بالاتر است. شب 27 رجب، روز 27 رجب. حضرت امام فرمود که روز 27 رجب روزی است که در شرافتش هیچ روزی به پایان نمی رسد و با اینکه خدای متعال در هر چیزی تجلی کرده است، اما تجلی اعظم مال شب 27 رجب است. شب 27 رجب یعنی کسی که می خواهد خدا را به صورت تجلی اعظمش تماشا بکند. شب 27 رجب است. این خیلی نکته دارد. یعنی تجلی خدا در معارف است، در علم است، در تعلیم است، در تربیت است. یعنی برنامه ریزی که خدا داشته است برای بشریت که در 27 رجب ارائه کرده است طوری است که خدا خودش را به نحو اتم و اکمل آنجا نشان داده است. یعنی اگر جمال و جلال خدا را بخواهی ببینی، قدرت خدا را ببینی، قدرتش را در این برنامه تشریحی خدا ببینید. در شأن این مطلب باید کتاب نوشته شود. و لذا تأکید شده است که قدر شب 27 رجب را بدانید و می دانید روزه روز 27 رجب معادل 60 سال هست. یعنی خدای متعال خیلی عنایت کرده است. ما می خواهیم ببینیم که چه قضیه ای بوده است در 27 رجب، در شب 27 رجب چه اتفاقی افتاده است. مناسبت هم مناسب حضرت ختمی مرتبت است ولی زیارت امیر المؤمنین در شب 27 مستحب است. این هم یک سری دارد. حضرت آقای شریعتی تمام مطلب برمی گردد به اینکه با بعثت خلقت عقلانیتش را پیدا کرده است. اگر قضیه ی بعثت نباشد خلقت معقول نیست. اگر بعثت نباشد معنایش این است که خدا بشر را رها کرده است. مهمل گذاشته است. برنامه ای برای بشر نداشته است. خدای متعال دو بار در قرآن گفته است: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» یعنی «و ما عظموا اللّه حقّ تعظيمه» اصلاً خدا را نشناخته اند. شأنش را نشناخته اند و بزرگی خدا را نشناخته اند. چه کسانی؟ آنهایی که گفته اند خدا هیچ چیزی برای بشر نازل نکرده است. همینطوری رها کرده است. این آیه آنقدر آیه ی خوبی است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» آن زمانی که گفتند «ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْء» برای بشر هیچ چیزی (نه کتابی، نه پیغمبری) فرستاده است. همینطور خلق کرده است. طبیعی است این هیچ وقت خلقت عقلانیتش را پیدا نمی کند. خدا ما را خلق بکند اما ما را رها کند. مدالی که خدا در بعثت داده است سه رکن دارد. یکی عبارت است از تربیت انسان، یکی عبارت است از تولیت انسان، یکی هم عبارت است از تقنین برای انسان. این سه رکن است. در بعثت خدا متعال این سه را درست کرده است. اول عبارت است تربیت. دو، تولیت؛ انسان را دست چه کسانی سپرده است. برنامه بعثت آن را مشخص می کند. این حاکمیت صالح یک جوهری در دین ما است و انسان ها به حاکمشان خیلی شبیه هستند تا به پدرشان. «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم» و سوم هم قانونگذاری است. روز بعثت خدای متعال یک پیامبر عظیم الشأن داده است، یک کتاب عظیم الشأن داده است، یک برنامه عظیم الشأن داده است. همه چیز به این سه برمی گردد. پیامبری است که ختم تمام نبوت ها شده است. مهر تمام نبوت ها مهر ختم خورده است. «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَل». همه ی مقامات را ختم می کرد و تمام مقاماتی که ممکن است در آینده کسی به آن برسد فتح کرد. و تمام کتاب های آسمانی هم مهر ختم خورد. «وَ الْمُهَيْمِنِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّه» یعنی جامع ترین کتاب، کتابی که می تواند تا آخر روز عمر دنیا بشریت را کفاف بکند. اینطور نیست که تحولات بشر باعث شود که به یک کتاب دیگر احتیاج باشد. زمانی که آقا رسول الله به معراج می رفتند معنای کنایی است. این فراز و نشیب هایی که بوده است، سوار بر براق، جایی که سربالایی بوده است. اینکه روایت می گوید که پاهای براق کوتاه می شد، دست های براق کوتاه می شد و بالعکس، نشان این است که تحولات روزگار منسوخ نمی کند برنامه ای را که خدا به دست خودش نوشته است برای بشریت تا آخرین روز دنیا. جامع ترین. «إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا» (مزمل/ 50) و وقتی آقا رسول الله به معراج می رفتند حضرت جبرئیل عرض کردند نه راست را نگاه کن و نه چپ را نگاه کن. مستقیم. یک معنای عرفانی دارد که یعنی می خواهی سیر و سلوک کنی اینجا یک ملکی ببین، اینجا یک خانه ای ببینی، متأثر شوی نمی شود مسیر را طی کنی. مستقیم. حضرت امیر فرمود: الآن دنیا در برابر ما مثل یک شتر چموش است اما روزی می آید در برابر ما دو زانو قرار می گیرد یعنی تسلیم می شود. یعنی افکار و اندیشه ای که آقای رسول الله آورده است اینطوری است. آخرین پیامبر امروز، آخرین کتاب آسمانی امروز. یعنی بزرگترین عنایت علمی و تربیتی خدا برای بشریت امروز. و لذا می گوییم که عقلانیت خلقت در چنین روزی تأمین می شود. خدا خیلی در قرآن گفته است: «وَذْكُرُوا نِعْمَتِي» نعمت های من را لحاظ کنید. ولی سه جا است که از نعمتش تعریف خاص کرده است. یکی مسئله ی بعثت است. همین که شما قرائت فرمودید «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى المؤمنین». «المنه النعمه العظیمه» منت آن منتی نیست که ما در محاورات می گوییم. آن انسان را خراب می کند. انسان را خراب می کند منت بگذارد که من این را به شما دادم. راغب اصفهانی می گوید: «المنه النعمه العظیمه» خیلی نعمت دادم. یعنی شما را به حساب آوردم. 124000 سفیر محبت سراغ من فرستاده است. این کم تکریمی است؟! رسول خدایی که ما از اوصاف او عاجز هستیم با عصاره ی کائنات سراغ من آمده است و کتابه نازل کرده است که فیه ذکرکم. من در این کتاب شما را یاد کردم در حالی که انسان زمانی «لم یکن شیئاً مذکورا» بود. دومی هم جایی است که مستضعفین حاکمیت پیدا می کنند. بشریت را از دست گرگ های گرسنه، آنهایی که نامحرم با بشریت هستند، آنهایی که تا خرخره خون خورده اند. از دست اینها می گیرد حاکمیت را به انسان های صالح می دهد. آنجا هم باز می گوید: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين» (قصص/ 5) یعنی آینده از آن ماست. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون» یعنی این عالم عاقبت بخیر می شود. ما این اعتقاد را داریم. و سومی خود خلقت بشر است. با سرشتت چها که همراه است/ خنک آن را که از خود آگاه است/ پشت این کوه قرص خورشید است/ زیر این ابر زهره و ماه است/ یوسفی در میان این چاه است/ گوهری در میان سنگ است. اینجا خدا خودش را تعریف کرده و فرموده: «فتبارک الله احسن الخالقین» از کلمه ی احسن الخالقین اینجا صحبت کرده است یعنی چیزی که در نهاد انسان گذاشته است، گوشت و پوست و استخوان و ناخن و این حرف ها نیست. اینکه در قرآن عزیزان می خوانند، من این را بارها عرض کرده ام. قرآن را که می خوانید یک چیز را حتماً توجه داشته باشید. خدا چقدر دور شما طواف می کند؟ مثال می آورد، تاریخ می آورد، برهان می آورد، استدلال می آورد، تشویق می کند، چقدر با لطائف سخن با انسان حرف می زند. معلوم می شود انسان یک مشت گوشت و پوست و استخوان نیست. حقیقت انسان یک چیز دیگری است. ظاهرش خشکه لب به ساحل فرق/ باطنش در محیط وحدت غرق. حالا این قصه اش طولانی است برای همین گفته می شود که بعثت هم تکلیف است و هم حق است. یعنی خدا برای ما تکلیفی درست کرده است که ما اسم این تکلیف را تشریف می گذاریم. شرافت. شرافت است که امروز خدا ما را مورد خطاب خودش قرار داده است. از امروز برای خدا مخاطب شدیم. خدا شد مخاطِب، ما شدیم مخاطَب. این شرف بسیار بزرگی است. سید بن طاووس می گوید که از امروز خدا به من گفته سید نماز بخون، سید روزه بگیر. هم تکلیف است و هم حق است. چون تکلیف تشریف است پس حق است. یک خانم حق دارد حجاب داشته باشد. نه اینکه زحمت است، محدودیت است. یک انسان حق دارد که قرآن داشته باشد، با خدایش حرف بزند. روزه را شما برسید. روزه ی ماه رمضان را که می گیریم ما حق داریم که روزه بگیریم. یعنی آثاری که روزه دارد آن را تبدیل به حق می کند. و لذا بعثت در عین اینکه تکلیف است تشریف است و چون تشریف است حق است. یعنی حق بزرگی که انسان ها از خدای متعال این را طلب دارند که حقی که انسان ها در ذمه ی خدا دارند سه مطلب را از خدای متعال انسان حق دارد. یکی تربیت است. تربیت صالح. یعنی خدا بشر را که خلق کرده تربیت طبیعتاً بر ذمه خداست. تربیت صالح، حاکم صالح، قانون صالح. هر سه هم ریشه در مالکیت دارد. چون ما ملک خدا هستیم پس خدا در ما حاکمیت تعیین می کند چون حاکمیت تصرف است. چون ملک خدا هستیم قانون وضع می کند. چون قانونگذاری تصرف است. هر کسی باید در ملک خودش تصرف کند و تربیت هم همینطور. خدای متعال این سه را هیچ وقت غمزه نمی کند. اگر غمزه بکند نقض است، غرض خلقت است. یعنی هدف خلقت نقض شده است. بعثت بزرگترین خدمت به غایت خلقت است. اگر این ها نباشد انسان باید تربیت داشته باشد تا کنار سفره ی فاخر بنشیند.
شریعتی: مبعث یعنی اینکه من تو را رها نکرده ام. حواس من به تو هست، تربیتت هم با خودم هست، تولیتت هم با من است.
حجت الاسلام عاملی: احسنتم. اولین مطلب تربیت انسان است تا با خاک بازی نکند. تا از خاک بلند شود. این نکته بسیار مهم است. انسان باید تربیت داشته باشد تا سفره خوب داشته باشد. سفره ی انسان ها، آرزوهای انسان ها بر اساس معرفتش است. یک انسان عامه هیچ وقت آرزو نمی کند من کتاب خطی الخلاف شیخ طوسی را داشته باشم. به تعبیر سرور ما، بزرگ ما، حضرت آیت الله جوادی آملی. این آرزو هم بر پایه ی مرحوم آقای قمشه ای بزرگ. گفتند آرزوی تو چیست؟ گفت آرزوی من این است کنار حوض کوثر با امیر المؤمنین نهج البلاغه بخوانم. زمین تا آسمان ها شخصیت ها به اینجا برمی گردد. یعنی به قدر ما آدم ها برمی گردد. با معرفت، با تربیت ذائقه ها تنظیم می شود. بعضی ذائقه ها آنقدر حیوانی است، آنقدر پست است، آنقدر کم عمق است. دم عید است خوشحال است از اینکه مردم را گرفتار کرده است، مثلاً اجناس را تخلف کرده است، تقلب کرده است، احتکار کرده است. این هم یک ذائقه است. پنج هزار نفر را در یک روز صدام کشت. با همان مواد شیمایی که اروپایی ها در حلبچه به او داده بودند. عین ذائقه است. می بینید که ذائقه ی دنیا چقدر پایین آمده است. احساس های بلند، عواطف بلند. بشر با همین ها تعریف می شود. بهشت با همین ها درست می شود. بهشتی ها که می خواهند به بهشت برود اول خدا دل همه ی اینها را تطهیر می کند آن وقت بهشتی می شود. پس اول چیزی که خدا غمزه نمی کند نقض غرض خدمت است. عبارت است از تربیت انسان ها. فکر تربیت را کرده است از سر غیرت، از سر محبت، اصلاً من این را عرض کنم: بعثت ظهور غیرت خدا در بشریت است. بعثت ظهور محبت خدا بر بشریت است چون دوست داشته است این برنامه ریزی ها را خدای متعال داشته است. این نباشد می شود نقض غرض خلقت. پس خلقت برای چی درست شده بود؟ اینجا که رستوران نیست. این جا برای این نیست که دور خودش طواف بکند بگوید کلاه من را باد نبرد، هر چه اتفاق افتاد، افتاد. انسان های بزرگ هستند در تاریخ با قلب ها بزرگ، آروزهای بزرگ که بشریت بالاخره چهره شان، پیشانی شان درخشندگی دارد که چنین انسان هایی در دنیا بوده است.
شریعتی: بعثت یعنی اینکه بعدها بگویند اینها سر سفره پدر و مادرشان بزرگ شده اند.
حجت الاسلام عاملی: بله. آقا رسول الله پدر است. بارها تأکید کرده است که من پدر هستم. پدر گر ندارد نشان از پدر/ تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر. در چهل سال یک دروغ نگفت. بسم الله. روز مبعث همین را بگیریم. نه جداً نه هزلاً دروغ نگوییم. «بلغ ما بلغ» اوضاع هر چه می خواهد بشود بشود. پیغمبر ابوذر را که از مکه بیرون می آورد، گفتند کجاست؟ جایش را نشان داد. گفت مثلاً آنجا است. پیامبر ما بعداً گفت ابوذر چه گفتی؟ گفت من هیچ وقت غیرواقع را نمی گویم. مدال به او داد. در سیاست خودمان دروغ نگوییم. در تجارت خودمان دروغ نگوییم. گفت که فلسفه بافی نکنید که چرا امیر المؤمنین، امیر المؤمنین شده است. با دو چیز امیر المؤمین شده است. «به صدق حدیث و اداء الامانه» همین امروز دست بگذاریم روی دست پیغمبر خودمان بگوییم که من در این دو وصف، در این دو فضیلت می خواهم شباهت به شما برسانم. این ارتباط شباهتی باعث می شود شما سهم از وساطت پیغمبر ما داشته باشید. به اندازه شباهت ما از آنها ارث می بریم. سهم می بریم. پس اول تربیت. بعثت برای تربیت انسان ها است. دومش هم مسئله حاکمیت صالح است، تولیت صالح است. خدا ما را خلق کرده به کی سپرده است؟ ما را دست کی داده است؟ اگر روز قیامت یک نفر به نمایندگی از تمام انسان ها بلند شود بگوید که خدایا ما را به چه کسی سپردی؟ ما را شکنجه کرده اند، ما را کشتند، نعمت پدری و مادری را از بچه های ما گرفته اند. چشم شان را اشک بار کرده اند. خدایا ما را زندانی کرده اند. ما را به چه کسی سپردی؟ حجت دست خداست یا درست مردم است؟ «و لله حجت البالغه» حساسیت بسیار ویژه. اصلاً امامت را که ما جزء اصول گذاشتیم اتفاقاً بعد از حوادث اخیری که اتفاق افتاد در عالم اسلام، در چند مطلب برادران اهل سنت ما برگشتند به بعضی از مفاهیم اهل بیت. یکی مسئله ی امامت. گفتند الآن ما می فهمیم که امامت اصل است. چون این پادشاهان وابسته همه چیز را به دشمن داده اند. قضیه ی تطمیع، قضیه ی سازش با اسرائیل. آنها آیه ی قرآن درست می کنند تا کارشان را توجیه کنند. آن وقت یکی همین مسئله است. یکی مسئله ی انقلاب بر علیه زمامدار خودسر. پنجاه عالم اهل سنت زمان حسنی مبارک اطلاعیه دادند که انقلاب بود. گفتند که انقلاب علیه حاکم جاهل واجب است. این روایاتی که پر کرده اند که اطاعت از حاکم واجب است ولو جائر باشد، ولو فاسق باشد، ولو ظالم باشد. اینها همه معلوم شد که تدلیس بوده است. پنجاه عالم اهل سنت. البته فردای آن روز یکی از این پنجاه تا اطلاعیه صادر کرد. وهابی بود. گفت من این اطلاعیه را قبول ندارم. از حاکم، از حسنی مبارک. نمی شود علیه او انقلاب کرد. انقلاب حرام است. در اسلام اصلاً چیزی به نام انقلاب نیست. حالا کاری ندارم. حاکمیت صالح اصل است. قدرت هر طرف رفت. این باعث می شود که تمام اوضاع… دیگر چه مکارم اخلاقی، چه فضیلت. حضرت موسی حرف بسیار خوبی با خدا دارد. می گوید خدایا قدرت را به فرعون دادی، من را به میدان فرستادی؟ مگر می شود؟ «إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» (فرعون/ 88) من باید تولیت دستم باشد تا بتوانم برنامه های تو را پیاده کنم و لذا خدا امامت را به حضرت موسی داد. آمد دم در کاخ فرعون گفت: «أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمين» (دخان/ 18) آیه ی ولایت فقیه همین است. «أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيل». تو اصلاً حق نداری، آن شأن را نداری که تولیت انسان ها را داشته باشی. شأن اینها دست تو شکسته شود. و مطلب دیگر، مطلب قانونگذاری. قانونگذاری بزرگترین تصرف در وجود بشر است. اصلاً امکان ندارد خدا اینجا غمزین بکند. اگر غمزین بکند بزرگترین نقض غرض درست شده است. الآن قانونگذاری دست بشر افتاده است. به نام قانون کرامت بشر را شکسته اند. به نام قانون برده داری جدید درست کرده اند. به نام قانون حق ویژه درست کرده اند. اندیشه لیبرالیسم بر اساس نفی حق ویژه است در حالی که حق وتو، هزاران هزار حق ویژه، میلیون ها حق ویژه را شما جمع کنید به پای حق وتو نمی رسد. اصلاً دنیا با حق ویژه دارد اداره می شود. اگر قانون دست بشر بیفتد، آن وقت اگر من به جزئیات آن بخواهم وارد شوم، چنان کرامت بشر الآن با نام قانون شکسته شده است. اینجا هم قوانینی دارند، خدای متعال با آن که «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير» (ملک/ 14) من خلق کردم انسان را. من می دانم که مثالش در چی هست، مفاسدش در چی هست. به هر حال خدای متعال در خصوص اینها در این سه مطلب نمی تواند چشمش را ببندد و لذا روز مبعث بزرگترین ارتباط بین زمین و آسمان درست شد. پیغمبر ما شد «الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَة». الرحمه الموصوله یعنی رحمتی که زمین و آسمان را به هم وصل کرده است. آمده است برای بشریت سلطنت درست بکند. امروز یک مدال بزرگی که خدا به بشریت داده است، هیچ روزی به پای امروز نمی رسد. امروز برنامه ریزی شروع شد. 40 سال خدای متعال کار کرد در خصوص حضرت حتمی مرتبت برای امروز آماده بکند. معلوم می شود که مأموریت خیلی بزرگ بوده است. نه چهل سال. اشتباه کردیم. از اول خلقت. از اولی که آدم روی کره ی خاکی آمد خدای متعال حساس شد در صلب آدم که آلودگی به این صلب نخورد. چرا؟ چون نور محمدی در این سلب بود. در زیارت نامه اش شب گذشته حتماً عزیزان می خواندند که خدای متعال عین یعنی پاسبان هایی مشخص کرد که مواظب باشند این صلب ها که حرکت می کنند یک میلیون سال، دو میلیون سال، نمی دانیم، هیچ یک از این صاحبان صلب آلوده نشوند. پیغمبر ما افتخار می کرد. این را آنهایی که می گویند که یک چیزی درست کرده اند دموکراسی عواطف. می گویند شما حق ندارید خانم ها را به عفیف و غیرعفیف تقسیم کنید. همه عفیف هستند. زنا و اینطور چیزها، این الفاظ مشمئز کننده را همه را کنار بگذارید. پیغمبر ما افتخار می کند. می گوید: «لم اخرج من سفاح مِنْ لَدُنْ آدَم» من تیره ی اجداد خودم هیچ آلودگی ای ندارم، هیچ ارتکاب به زنا ندارم. یعنی یک میلیون سال قبل جد پیغمبر اگر آلوده می شد تأثیرش را در پیغمبر بعد از یک میلیون سال می گذاشت. و ملائکه هم سجده کردند در برابر آدم به خاطر اینکه نور پیغمبر ما در صلب آدم بود و لذا خدا به شیطان گفت: «أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالين» (ص/ 75) تکبر کردی یا جزء استثناء شده ها بودی؟ انوار طیبه ی محمد آل محمد مستثنی بودند از اینکه بیایند سجده کنند در برابر آدم. چون به خاطر اینها ملائکه سجده کردند. حالا این بحث، بحث بسیار طولانی ای است. من یک بخشی را وارد شوم. می خواستم که این را توضیح بدهم که وقت نمی رسد. قسم اول بحث ما این است که پیغمبر ما در شوره زار مبعوث شد. چون هنری نیست که یک خاک حاصلخیز را دست یک باغبان بدهی، بگویی که باغبانیت را ثابت کن. یک شوره زار، شوره زارترین نقطه ی دنیا را خدا برای پیغمبر ما انتخاب کرد. بحث اول ما اوصاف آن محیطی است که در آن محیط پیغمبر ما مبعوث شده است. مدنیتی که حاکم بوده است، افکار و اندیشه ای که حاکم بوده است، جاهلیتی که آنجا بوده است. پیغمبر ما فرمود من بین دو تا جاهلیت مبعوث شده ام. خدا هم گفته است: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» اولی که خدا آورده است یعنی یک جاهلیت بزرگ دیگر پشت سر شما هست. آن جاهلیت روزگار ماست. به تعبیر مقام معظم رهبری جاهلیت مدرن. بحث دوم ما تطبیق این دو جاهلیت است. این اوصافی که الآن می شمرم شما می بینید اشد و اکثرش در روزگار ما محقق شده است. آن جاهیت شدیدترش دارد تکرار می شود. تمام حرفم یک طرف، این یک جمله یک طرف. خدای متعال آن جاهلیت اولی را تحمل نکرد چون به بشریت غیرت داشت. پیغمبر ما را فرستاد. ممکن است برای جاهلیت دوم تماشاگر باشد؟
شریعتی: اصلاً و ابدا.
حجت الاسلام عاملی: پس حضرت ولی عصر را می فرستند. این دنیا صاحب دارد. روایت هست ولو یک روز از عمر دنیا باقی مانده است. خدا آنقدر آن روز را طولانی می کند تا این دنیا عاقبت بخیر شود. قرار نیست که بیایند انسان های جانی، زمانداران خودسر دنیا را به قتله گاه تبدیل کنند، محل آزمون و خطا بکنند. انسان بنیان خداست. در روایت هست که «الانسان بنیان الله ملعونٌ مَنْ هَدَمَ بُنْيَان» انسان بنیان خداست. یعنی خدا این را بنا کرده است. خدا لعنت کند بر کسی که این بنیان را بزند خراب کند. حالا خیلی جالب است آن محیطی که پیغمبر ما مبعوث شد، عرضم خدمت شما اولش امیرالمؤمنین فرمود: «الدنیا کاسفه النور ظاهر الغرور» از هیچ کجا یک نور به چشم نمی خورد. یعنی همه جا تاریکی مطلق بود. از جهت اخلاقی، از جهت اعتقادی، از جهت سلوک اجتماعی، فضیلت های انسانی، فطرتی که درست شده بود بشر ساقط شده بود، سقوط کرده بود. یعنی اگر این پیغمبران ما نباشند، حلقوم هایی که دعوت به پاکی بکنند. اگر اینها نباشند خیلی ساده می شود انسان ها را بت پرست کرد و پرستش چیزهایی که خجالت می کشم بگویم. آن هم فقط با فلسفه بافی. توحید نفیس ترین مطاع بشریت است. نفیس ترین حق بشریت است. یک لا اله الا الله بگویید تا حصار زمان و مکان نشکند می دانید چقدر فضیلت دارد؟ لا اله الا الله یعنی تمام خطری که بشریت را متوجه است، خطر فکری، اعتقادی، رفتاری، از جهت فقهی، همه قلعه ی امنیت آنجا است. اولش این است. دوم تکبر. دوم از خانه وارد نمی شد اگر آستانه ی در کوتاه بود. باید آن را خراب می کردند وارد شود. انقدر مغرور بود. سوم جنگ. آنقدر دعوا داشتند. جنگ داحس، جنگ غبراء، جنگ بسوس. 90 سال طول کشیده است. یعنی چندین نسل درگیر می شدند برای چی؟ برای یک بند علوفه دعوایشان می شد. یکی از اینها همین هست. چهارم غارت. اگر ما هیچ کسی را پیدا نکنیم که غارت کنیم برادر خودمان را غارت می کنیم. مسئله ی دیگر، مسئله ی شراب. شراب رکن اصلی زندگی آنها بود. خدا هم تدریجاً در قرآن وارد شده است. یعنی آنقدر زندگی شان را گرفته بود. یعنی تعطیلی عقل. عقل تعطیل شود چه می شود؟ «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُون» (یونس/ 100) خدا می گوید اگر عقلتان تعطیل شود، آنکه جای آن نشسته است بدون تردید رجس است. یعنی پلیدی. مسئله ی دیگر مسئله ی قتل بود. آنقدر کشت و کشتار بود، هم از طریق جنگ، هم از طریق زنده به گور کردن. آن وقت مسئله ی دیگر، مسئله ی جهالت بود که جاهلیت که به آن می گویند. جاهلیت آنجا فوق العاده بود. جاهلیت آنجا خیلی کلفت بود. یعنی شما زنده اید. برای شما چه بگویم. می آمدند می گفتند یا رسول الله ناخن پاهای ما را بگیر. پاهایشان را دراز می کردند. لحظه های آخر پیغمبر ما می گفت من از دنیا می روم نگران هستم چون در امت من خوی جاهلی است. بارها پیغمبر ما عصبانی می شد می فرمودند: می خواهید دوباره دعوای جاهلیت را شروع کنید در حالی که من هنوز بین شما هستم. معکوس بودن ارزش ها این هم حاکمیتش خیلی عجیب بود که چیزهایی که بد بود، ارزش بود. پیغمبر ما آمد خافضة رافعه کرد. روز قیامت اسمش هست خافضة الرافعه. اول سوره واقعه را که خواندید. جداً خافضة الرافعه است. گفت هر چه در جاهلیت بود زیر پای من است غیر از امانتداری. که امانت داری داشتم. و مطلب دوازدهم قانونگریزی بود. ما با اینها کار داریم ولی وقت تمام شد. شما دانه دانه ی اینها را تطبیق کنید در برابر روزگار ما که ببینیم کدام یک از اینها شدید بوده است. پیغمبر ما در چنین محیطی مبعوث شد. می دانید که یک فکر جدیدی بیاید یک نسل مخالفت می کنند، یک نسل مقاومت می کنند، یک نسل تمرین می کنند، یک نسل عمل می کند. به این سادگی نیست. عادت شده است. سنت شکنی از بت شکنی شدید تر است. این که ما بعضی آداب را سنت کردیم الآن دیگر نمی توانیم بشکنیم. زندگی ما را فلج کرده است. انبیاء آمده اند. «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» انبیاء آمده اند. شأن بعثت این است. «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ» این سنگینی ها را که دست و پای ما را گرفته است، زندگی ما را سخت کرده است، خدا می خواهد کسی که شب می خواهد بخوابد بگوید خوشبخت تر از من کسی در کره ی زمین نیست. من بعضی رفقا را دارم زندگی مادی مبسوطی هم ندارند اما آنقدر پایبند بودند به سیره حضرت ختمی مرتبت. روایت هست همچنان که خدا می خواهد به فرائضش عمل شود، پیغمبر ما می خواهد به سنتش عمل شود. یک جمله بگویم آقای شریعتی آنقدر خوب است، آن قدر مهم است این جمله. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آل عمران/ 31) هیچ کلمه، هیچ جمله در سنت پیغمبر بالاتر از این نیست. خدا فرمود به امت بگو اگر می خواهید خدا شما را دوست داشته باشد، راهش این است که از من تبعیت کنید. یعنی هر چقدر تلاش کنی در برابر خدا، خدا تو را دوست ندارد. کانالش فقط یک جا است. تبعیت از پیغمبر. آنقدر این عجیب است. این جمله هدیه به دوستان در روز 27 رجب: ما اگر بخواهیم محبوب خدا شویم، حب خدا به ما مثل حب ما به همدیگر می گوییم دوستت دارم، دوستت دارم نیست. دوست داشتن یک انفعال نفسانی است. خدا نفس ندارد. در اوصاف نفسانی غایت را بگیر، مبدأ را رها کن. اگر کسی شما را دوست داشته باشد چکار می کند؟ به شما خدمت می کند. می خواهید خدا به شما خدمت بکند؟ خادم شما باشد؟ راهش سنت پیغمبر است. هر کاری کرده است شما همان کار را انجام بدهید. پیغمبر ما در آن نسل وحشتناک، چنان نفوذش عجیب بود. آن هم نه با علم، چون سواد نداشتند. با اخلاق خودش جزیرة العرب را تسخیر کرد. در دار النجوا هم که مشرکین تصمیم گرفتند پیغمبر را تبعید کنند شیطان یک پیرمردی بود آنجا نشسته بود گفت مبادا تبعیدش کنید.این یک اخلاقی دارد هر کجا تبعیدش کنید همه را تسلیم می کند. پیغمبر ما با اخلاقش قدرت تسخیر دارد، تو آن اخلاق را نداری که خانمت را تسخیر کنی قضیه به طلاق نکشد. بر خدا پناه می بریم. این چه شباهتی به پیغمبر ماست.
شریعتی: امروز می تواند روز عهد و میثاق ما باشد برای همان تبعیتی که شما اشاره کردید.
حجت الاسلام عاملی: چقدر عالی فرمودید. همیشه در تمام موالید و وفیات یک وصف آن معصومه را بگیریم معامله کنیم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.
تلاوت صفحه ی 106 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه نساء با آیات ابتدایی سوره مبارکه مائده.
صفحه ی 106 قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره مائده، آیه ی دوم. «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ» خدای متعال در قرآن چندین بار راجع به شعائر صحبت کرده است و شعائر را به خودش نسبت داده است. شعائر الله. شعائر ما در دین دو تا وظیفه داریم. یک وظیفه ی فردی، یک وظیفه ی اجتماعی. هر چیزی که حیات اجتماعی دین را نشان می دهد آن جزء شاعره است. هر چیزی جزء اختصاصات دین است، هر کجا حضور داشته باشد می گویند اینجا اسلام حضور دارد. آن را شعائر می گویند. مکه، قرآن، مسجد، نماز، زکات، روزه، اجزای حج، گلدسته، گنبد چون در مذاهب دیگر هم هست. همه ی اینها شعائره است.گلدسته و حجاب نشان حضور دین است. ثوابی که برای شعائر گفته شده است یک هزارم آن برای عبادت فردی گفته نشده است. مثل ثواب نماز جماعت، مثل ثواب حج، مثل ثواب نماز جمعه. در دین ما تکلیف داریم که طوری زندگی کنیم شهر که وارد شدند بگویند این شهر، شهر مسلمان ها است. خانه را نگاه بکنند بگویند که این خانه، خانه ی یک فرد مسلمان است. نشان داده باشد. به آن معالم می گویند. امام حسین هم آمدم کربلا «لنحی معالم دینک» تابلوهای دین است. مَعلم است، نشانه است. شعائر از شعیره است. لیت شعری یعنی لیت علمی. یعنی پیام دارم که این نشان حضور دین است و به خاطر شعائر احکام فقهی وضع شده است. مرحوم آیت الله خوئی و بزرگان دیگر می گویند برای شهادت ثالثه همین کفایت می کند که جزء شعائر مذهب ماست. خدای متعال برای شعائر حساب خاصی باز کرده است. چه تعبیری بالاتر از این «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب» (حج/ 32) به نکته ی تقوی رسیده است کسی که او حساس است، غیرت دارد به احکام شرعی. به خاطر خدا غضب می کند. امیر المؤمین فرمود: ممکن نیست من جایی وجود داشته باشم و آنجا حقی از خدا ضایع شود. شعائر اگر از بین برود دین از بین می رود. امام صادق فرمود: تا کعبه هست دین از بین نمی رود.
شریعتی:خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
برای مشاهده فایل تصویری این برنامه روی لینک زیر کلیک کنید