شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا قمر العشیرة عصر تاسوعاست ای نقاش فردا را نکش، صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش، خسته با زین و یراقی واژگون، آشفته یال بی سوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش، یا تمام صفحه را با خیمهها همرنگ کن یا به غیر ما رأیت الا جمیلا را نکش، آن به دریا رفته دیگر برنمیگردد به دشت خشکی لبهای فرزندان زهرا را نکش، او که مجنون بود مجنون ماند مجنون شد شهید مادرش لیلاست واویلای لیلا را نکش، ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود آبروداری کن رسوایی ما را نکش، عاقبت آن مرد مردستان میآید بعد از آن کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش، امروز روز تاسوعاست روز باب الحوائج امیدوارم حضرت قمر بنی هاشم به دستهای خالی ما نگاه کند و امیدوارم که با عنایت و مدد و لطف حضرت ابالفضل العباس عاشورای متفاوتی را همه ما تجربه کنیم امروز با احترام و افتخار در محضر عزیز دلمان حاج آقای عاملی هستیم سلام علیکم تسلیت میگویم و خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عاملی: و علیکم السلام و رحمة الله انشاالله عزیزان ما هر کجا که هستند سهم خوبی از عنایتهای حضرت اباعبدالله الحسین را داشته باشند روز تاسوعاست و آخرین روزی که اهل بیت با امام حسین قرار است خداحافظی کنند خیمهها نگران و حبیب برای دلداری به حضرت زینب اصحاب را جمع کردند به خیمه حضرت زینب تشریف میآورد ما هم سفر معنوی میکنیم و عرض ادب و نصرت میکنیم به محضر حضرت عقیله بنی هاشم و امشب را در سفر معنوی شرکت میکنیم در آن خلوت خانه استثنایی حضرت اباعبدالله الحسین که امشب را از دشمن رخصت گرفتند که با خدا نجوا کنند نجوایی که آخرین نجوا است با خدای متعال خلوت کنند آخرین خلوت، با خدای متعال با قرآن خدا با خدا صحبت کنند ما عاجزیم از تصویر آن لحظههای بسیار معنوی و عرشی که امام حسین امشب داشته است و هیچ وقت احساس تنهایی نکردند با آن حصاری که برای حضرت درست شده بود و عرض ادب میکنیم به ساحت اباعبدالله الحسین و محضر حضرت مشرف میشویم انشالله پذیرایی خوبی از حضرت داشته باشیم.
شریعتی: انشالله سرش چیست حاج آقای عاملی آذریهای ما یک دلدادگی و شیفتگی خاصی نسبت به حضرت ابالفضل دارند؟ نام ابالفضل که میآید اینها سرمست میشوند نمیدانم چه سری است واقعا؟
حجت الاسلام عاملی: سوال بسیار خوبی است و جای تأمل است به نظر من آن شجاعت و غیرت استثنایی که در همه بوده اما در قمر بنی هاشم موج میزند این اصلیترین عاملی است که آذریها دلداده هستند من یادم است که یک شب قدری یک دانشجوی غیر بومی مادرش مریض بوده است به مادرش گفته بود که نگران نباش من امشب به مصلی میروم آذریها به قمر بنی هاشم خیلی ارادت دارند من به دست آنها حاجتت را میگیرم غیر قابل وصف است حضرت قمر بنی هاشم آن محبتی که در دل آذریها دارد و ما خدا را شاکریم که ثروت بسیار خوبی برای ما خواسته است.
شریعتی: الحمد الله خیلی خوب امروز هم بحث شما را میشنویم و استفاده میکنیم.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم بالاترین عظمت روحی امام حسین در تاسوعا و عاشورا دیده شد این دو روز یک قاب تصویر باشکوهی است از شخصیت امام حسین از حقیقت انسان از کنه و نفخت من روحی، و از حقیقت و تبارک الله احسن الخالقین، و اعتلای نفس ناطق انسانی اگر یک تماشاگهی داشته باشد در تاسوعا و عاشوراست در تاریخ زندگی بشر هم این چنین قاب تصویری دیده نشده است قدرت روحی انسان خودش را آن طوری که در کربلا نشان داده است بشر هم با همین قاب تصویر باید افتخار کند سر به آسمان بساید که در تاریخ بشر این چنین شخصیتی ظهور کرده است که ما عاجزیم از تصویر عظمت آن روز، آن روز تمام ملائکه عالم برای تماشا آمدند انبیا حاضر شدند در کربلا و تمام ملائکه غرق در تعجبند و عجبت من صبرک ملائکة السموات که در زیارت ناحیه مقدسه میخوانیم من امروز بحثم این است که در این دو روز وحشتناکترین مصیبتها درست شد برای حضرت اباعبدالله اما اراده نشکست وحشتناکترین فاجعهها صورت گرفت اما حضرت به شدت مصیبتها اوج گرفت و هر چه قدر که شدت بیشتر شد خطبهها هم حماسیتر شد مصیبتها عرش را لرزاند اما هدف و اراده بزرگ این مصیبتها را برای ما ثبت کرد اصلیترین عامل عظمت امام حسین در همین جاست که هر چه قدر فشار و جنایت بیشتر میشود روح اباعبدالله الحسین اوج میگیرد و ذرهای آثار شکست و انفعال و تنازل و سازش و مماشات و اینکه از فکرش پایین بیاید نه در اراده و نه در قیافه حضرت دیده نمیشود مصیبت خیلی بزرگ است امام اراده بزرگتر، امروز که روز تاسوعاست ما از تاسوعا شروع میکنیم در روز تاسوعا محاصره کامل شد. تاسوعا یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ(ع)؛ امام صادق فرمود تاسوعا روزی است که امام حسین در محاصره کامل کامل قرار گرفت این انگشتر را شما نگاه کنید جعله فی مثل حلقه، مثل حلقه انگشتر حضرت چنان در محاصره گرفتند که حضرت یقین کرد که دیگر کسی به اردوگاه امام حسین ملحق نمیشود امام صادق این حرف را که به زبان میآورند دنبالش یک جمله دارند «بِأبي المُسْتَضْعَفُ الغَريبُ» این دو لقب امام حسین در روز تاسوعاست یعنی پدرم فدای آقایی که هیچ کمکی دیگر نداشت ضعیف بود از جهت مساعدت و کمک یار و یاور و غریب بود یعنی در آن صحرا کسی با افکار امام حسین آشنا نبود به اندازه یک جایی شیخ جعفر شوشتری یک مطلب خوبی دارد میگوید به اندازه یک جایی که حضرت دفن شود آن هم به حضرت نداند و فشار پشت فشار و آن قدر حصار شدید شد که یقین کردند که با یک حمله دیگر همه چیز تمام میشود و لذا شمر که همین امروز یعنی تاسوعا که وارد شد ابن زیاد میگوید که مماشات میکند با حضرت نمیخواهد در خصوص این که خون حسین را بریزد فردا ملامت شود برو نمیخواهد کاری کند برو کار را تمام کن. این ملعون امروز وارد شد و آن ملعون دیگر یعنی عمرسعد هم که فهمید قضیه لو رفته است جنایات بزرگی کرد که در نزد ابن زیاد شهادت بدهید که من کوتاهی نکردم دستور تیرباران عمومی اول صبح عاشورا توسط عمرسعد برای همین بود که دستور داد و گفت شهادت بدهید نزد ابن زیاد؛ در غروب تاسوعا فشارش آن قدر بیشتر شد که عمرسعد برای حفظ آبروی خودش مجبور شد که به لشکر دستور بدهد که به خیمهها نزدیک شوند در حالی که امام در جلوی خیمهها به صورت جلوس عربی زانوها را بغل گرفته خوابیده است چون خیلی خسته بوده بس که محملها را منزل به منزل با شتاب خیلی با شتاب آمده بود روی اسب خوابیده بود حضرت که یک وقت سرش را بالا گرفت گفت انا لله و انا الیه راجعون، و لذا خیلی بیخوابی کشیده بود جلوی خیمهها که این طوری خوابیده بود سر و صدا بلند شد حضرت زینب خودش را رساند برادر چرا نزدیک شدند به خیمهها؟ آن جا بود که حضرت گفت که اطلاع بدهید که برادرم عباس بیاید که با اینها صحبت کند آن وقت حضرت قمر بنی هاشم که آمد امام عصر است شخصی بیاید بگوید بابی انت، بنفسی انت، فقط قمر بنی هاشم این رتبه را دارد امام تعارف ندارد از جهت عطوفت حرف نمیزند یعنی نفس سه امام به حضرت ابالفضل خورده است آن قدر عجیب بوده است شجاعت و شهامت و عبادت و معرفت بَینَ عَینَیهِ اَثَرَ السُّجُود؛ یعنی اثر سجده در پیشانی حضرت معلوم بود و وقتی هم که اسب را سوار شد مثل کوچه لشکر باز شد یک شجاعتی داشت یک صولت حیدری داشت وقتی که اسب را سوار شد همه تماشا میکردند فقط جای یک نفر خالی بود میدانید که اسب صاحبش را میشناسد وقتی که صاحبش شجاعت دارد اسب هم یک شعور خاصی دارد همه نگاه میکردند به صولت حیدری، فقط جای مادرش خالی بود در کربلا، گفت بنفسی انت یا عباس بگو به اینها که چه برنامهای دارند وقتی که برنامه اعلام شد گفت که برای من از اینها اجازه بگیر که من امشب را خلوت کنم آن شب شمر به عمر سعد گفت برای فردا چه کردی؟ گفت همه رفتند دیگر کسی نمانده است حدود چهل نفر با یک حمله تمام میکنیم آنجا شمر یک جملهای گفته است کور خواندی إنّ فیه مع العباس…
شریعتی: اینها عباس دارند.
حجت الاسلام عاملی: شمر گفت من خودم در سیزده سالگی در جنگ صفین دیدم که چه بلایی بر سر لشکر آورده بود برای دو نفر امان نامه آوردند یکی حضرت علی اکبر بود یکی هم قمر بنی هاشم یعنی آن قدر شجاعت داشتند این دو بزرگوار، میگویند که وقتی این دو بزرگوار در بازار راه میرفتند همه میگفتند که حسین چه چیزی کم دارد وقتی این دو بزرگوار را میدیدند، یعنی در همه چیز تمام بودند یک وقتی معاویه گفت چه کسی شایسته است که در تخت سلطنت بنشیند همه میگفتند تو و تو و تو، گفت همه اشتباه کردید تنها کسی که لایق است که جای من بنشیند علی اکبر فرزند حسین است شروع کرد فضیلت فلان قبیله را دارد فضیلت و فضیلت، تنها کسی که به اردوگاه امام حسین ملحق شد حبیب بود حضرت زینب از بلندی نگاه میکرد میدید هر کسی میآید به آن طرف میرود اما دید یک پیرمردی به این طرف آمد پرسید این کیست که به طرف ما آمد؟ گفتند حبیب است گفت که به حبیب سلام مرا برسانید وقتی حبیب شنید به سر خود زد گفت یعنی کار دختر علی زینب به اینجا رسیده است؟ آنهایی هم که بودند لشکر را ترک کردند 2000 نفر کنار حضرت بودند همه ترک کردند و رفتند و حضرت زینب میدید آن بقیه هم که ماندند آمد گفت برادر به اینها اطمینان داری که اینها هم تو را تنها نگذارند حضرت چراغ را هم خاموش کرد و گفت بروید دید که نمیروند گفت که دست یکی از بچههای من را بگیرید اگر مردم مذمتتان کردند که چرا حسین را تنها گذاشتید بگویید این فرزندش را نجات دادم باز دید نمیروند فرمود فَاِنَّ الْقَوْم اِنَّما یَطْلُبُونَنى؛ نترسید بعد از من سراغ شما نمیآیند آن وقت یک اتفاق عجیبی افتاد یک دفعه دیدند که صورتش را گرفت طرف قمر بنی هاشم گفت برادر تو هم برو، صورتش را طرف علی اکبر گرفت فرمود پسرم تو هم برو، اوج توحید کجا رسیده است که میخواهد در برابر بیست هزار لشکر تنها بماند در شب عملیات اجازه مرخصی داد که همه بروید اینجاست که تمام معیارهای مادی تعطیل میشود همه سرشان را به پایین انداختند هیچ کسی نمیتوانست حرف بزند تنها کسی که شروع کرد حضرت قمر بنی هاشم بود بقیه جرأت کردند که شروع کنند یک جمله گفته است آن قدر کنه آن عجیب است گفت برادر خدا نشان ندهد روزی که ما دنیا را بدون تو ببینیم، بقیه هم شروع کردند گفتند حسین هزار جان هم داشته باشیم فدای تو میکنیم خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش. بِنَماند هیچش اِلّا هوس قمار دیگر، نقطهای که باید متمرکز شویم این است اراده نمیشکند طوری حرف میزند که انگار لشکر سلم و تور است در کنار حضرت، طبعا هر شخصی برای ناموس خود حساس است کنه این بحثها را عزیزان دقت کنند امام حسین هم میداند که دشمن چه قدر رذل است میداند که اهل بیت او در محاصره هستند و فردا چه اتفاقی میافتد با این دشمن رذل اما یک ذره هم حضرت نمیشکند حتی اهل بیت گریه میکند میفرماید فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم؛ یعنی نه تنها خودش بلکه اهل بیتش میخواهد که عزتمند دیده شوند چیزی نگویید که شأن شما شکسته شوند شکایت نکنید در آن محاصره وحشتناک بالاخره هر کسی باشد بسیار سنگین است ناموس انسان در آن محاصره بیفتد مصیبت اطفال طوری است که انسان را زیر و رو میکند بیش از چهل طفل با امام حسین است آن انسان ناموفق و بیتوفیقی که حضرت به سراغش رفت گفت وقتی حضرت آمد من دیدم که بیش از چهل بچه در اطراف حضرت است حالا این بچهها هم در محاصره هستند یک، هم تشنه هستند هم گرسنه هستند، و هم ترس و واهمه دارند از یک طرف العطش العطش، زآن تشنگان هنوز بعيّوق مى رسد فرياد العطش ز بيابان كربلا، از یک طرف هم ترس چون مدام جنازه است که میآید چون حضرت جنازهها را میآورد در یک خیمه جمع میکرد میفرمود شهدای ما مثل شهدای انبیا میمانند…
شریعتی: بچهها میدیدند که دارند بیکستر میشوند.
حجت الاسلام عاملی: برای همین بچهها را به حضرت زینب سپرد فرمود اینها را نگه دارد که صحنه را نبینند و وقتی دوم محرم رسید به کربلا در گودی خیمه زد حضرت زینب گفت برادر در گودی خیمه نمیزنند پدرم که اهل فن بود در بلندی خیمه میزد چرا در گودی خیمه زدی؟ گفت خواهر پدرم هر کجا میرفت مظفر برمیگشت دیگر برنمیگردم میخواهم لحظاتی بچههایم آرام باشند صحنه را نبینند اگر این جمله گفته شود چه آتشی در جان زینب درست میشود؟ میدانید عشق و علاقهای که حضرت زینب داشتند به امام حسین غیر قابل وصف است چون حقیقت امامت را واقف بود بر شخصیت امام و بر اوج و بلندی امام حسین واقف بود یعنی صرفا علاقه برادر و خواهری نبود در مکه هم وقتی میخواستند جدا شوند وقتی محمد بن حنفیه واسطه شد که زینب را جلو نبر فورا جلو آمد گفت که تو کجا دیدی که من از حسینم جدا شوم؟ بچهها را سپرده بود به حضرت زینب که مواظب اینها باش حضرت زینب خیلی مواظبت کرد تا حدود ساعت چهار، همان لحظاتی است که دیگر امام به گودال قتله گاه افتاده است اول طفلی که از دستش در رفت فرزند کوچک امام حسن بود داد زد گفت فالله لا افارغ عمّي، قسم به خدا عمه جان من از عمویم جدا نمیشوم ظاهرا معلوم میشود که این طفل تا تل آمده است بالای تل این بچه سوالی کرده است که حضرت زینب آنجا کجاست که شمشیر است و نیزه است که بالا و پایین میآید؟ این طفلها خیلی در تهییج عواطف تأثیر داشتند سه نفر بیشترین تشنگی را در کربلا کشیدند چون هر سه جیره آب خودشان را به بچهها دادند یعنی این سه نفر از تشنگی آتش گرفته بودند یکی خود سیدالشهدا بود که جیره آبش را به بچهها داد یکی حضرت قمر بنی هاشم بود سقا بود امکان نداشت که خودش آب بخورد و بچهها تشنه بمانند؛ یکی هم حضرت زینب بود امام باز تشنگی طوفان میکرد بچهها جام دستشان گرفتند مثل یک فوج اطفال دارند میآیند یک بیرق هم دستشان است بیرق هم چه هست؟ مشک، اطراف امام حسین را گرفتند ببینید هر کسی باشد ارادهاش میشکند عواطفی که بچهها درست میکنند غوغاست.
شریعتی: کوه را از پا در میآورد.
حجت الاسلام عاملی: احسنت، دورش را گرفتند همه میگویند العطش، حضرت ابالفضل که دیروز یا پریروز آب را آورده بود در اثر فشار آب مشک زمین ریخته بود حتی نوشتند که بدن خودشان و شکم خودشان را بچهها به آن زمین مرطوب میگذاشتند که شاید خنکی درست شود حالا ببینید بچه را میشود آرام کرد؟ بگویی آب نیست به طفل که نمیشود گفت؟ اینجاست که حضرت به قمر بنی هاشم گفت فاطلب لهولاء الاطفال قلیلاً من الماء؛ برای این طفلها آب بیاور طبق یک نقلی بچهها جمع شدند در خیمه حضرت سکینه گفتند چه میشود ما یک بار مهان عموی تو شویم مهمان قمر بنی هاشم شویم؟ آنجا حضرت سکینه بچهها را خدمت حضرت عباس آورد و لذا شاعر هم میگوید که وقتی رفتید حضرت ابالفضل اسم سکینه را نیاورید چه قدر ذوق خوبی داشته است و لا تذکرن عنده سکینة فأنه اوعدها بالماء؛ چون وعده آب به سکینه داد آقای شریعتی ما چند تحیر داریم در کربلا، یک تحیر زمانی است که حضرت علی اصغر شهید شد اصلا نوشتند فبقی متحیرا، امام است نباید تحیر داشته باشد اما بقی متحیرا، یک تحیری هم داریم در کربلا آن هم خیلی وحشتناک است آن زمانی بود که حضرت زینب دست روی قلب خودش گذاشت همه چیز از دست رفته غارت شده است خدایا چه کنم؟ یک تحیری هم بوده است آن زمانی که حضرت اباعبدالله به بالای جنازه حضرت ابالفضل آمد نگاه کنید ببرد قابل حمل نیست از بنی هاشم کسی نیست کمکش کند عبا را باز کند مثل حضرت علی اکبر، یک تحیری هم آنجا بود اما یک تحیر خیلی عجیب این تکه را مخصوصا برای گرفتارها عرض میکنم دو چیز را خیلی مواظب بود حضرت قمر بنی هاشم وقتی هر دو از دست رفت دیگر ماند و حرکت نکرد، یکی عبارت بود از علم و پرچم خیلی مواظب بود احتزار پرچم، خیلی مهم بود برای عباس قلب لشکر را درست کرده بود در قلب لشکر حضرت عباس را قرار داده بود با آن عده کم نشکست حضرت اباعبدالله ، میمنه و میسره درست کرد یک جایی مسلم بن عوسجه را گذاشت یک جا حبیب را گذاشت قلب لشکر هم داد به حضرت ابالفضل خودش را نشکست آداب جنگ را اجرا کرد یک علم بود یکی هم مشک بود حتی دستش که قطع شد باز هم حرکت کرد چرا؟ برای اینکه هنوز مشک را داشت اما وقتی که مشک را زدند و سوراخ شد آب ریخت در آنجا یک جمله نوشتند آن قدر سنگین است ای کاش ما آنجا بودیم هزار جان داشتیم فدا میکردیم فإن ذلک وقف العباس، گفت دیگر نمیتوانم نه دست دارم کمک کنم نه آب دارم به بچهها بدهم، در اینجا امام اینها را میبیند اما اصلا اراده نمیشکند یک ذره انفعال نیست از همه بالاتر شرمندگی امام است روضه شرمندگی امام حسین را نخواندند روضه شرمندگی سنگ را آب میکند امام حسین از حرم شرمنده بود اهل بیت را آورده است در محاصره هستند با آن مناعتی و عفتی که دارند با آن طهارتی که دارند حضرت زینب وقتی میخواست به حرم حضرت ختمی مرتبت شب برد امیرالمومنین خودش جلو دست راست امام حسن و دست چپ امام حسین، میگفت که قندیلها را خاموش کنید امام حسن فرمود چرا قندیلها را خاموش کنیم؟ فرمود در روشنایی قندیلها نمیخواهم قامت زینب دیده شود آقای شریعتی من تأیید نمیکنم یک جمله بگویم تأیید نمیکنم یک وقتی یک روضه از حضرت زینب خواندم یک جوانی را دیدم که تلف شد در تشییع جنازهاش حاضر بودم نتوانست تحمل کند از حرم شرمنده است از اطفال شرمنده است، حضرت زینب که دو طفلش را داده است شرمنده است لذا حضرت زینب دو طفلش که جنازهاش را میآوردند اصلا از خیمه بیرون نیامدند این دو طفل روضهاش را امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه آمده است از قمر بنی هاشم شرمنده بود چون دو تا جوانش را حضرت عباس فدا کرده است اصلا خبری در مقاتل هم نیست روضهاش را نمیخوانند شما حساب کنید حضرت ابالفضل سی و سه سال داشته باشد این طفلها مثلا پانزده شانزده ساله هستند یا مثلا بگوییم که دوزاده ساله هستند این حدود چون دقیق عرض نمیکنم، سه برادرش را هم فدا کرد یکی نمیگفت که آقا جان اجازه بدهید یک نفر از ما برگردد به مدینه…
شریعتی: یعنی با این نگاه حضرت ابالفضل هم پدر شهید است هم برادر شهید است هم فرزند شهید است.
حجت الاسلام عاملی: چه رتبهای دارد؟ از اینها هم شرمنده است شما حساب کنید اگر از این شرمندگی بخواهد بیرون بیاید چه باید کند؟ یک خطبه سکوت خوانده است امشب در تاریخ یک خطبه سکوت داریم آن هم مال امام حسین است خطبه باشد و سکوت! یک فرد خطیب حراف اصفهانی وقتی الغدیر نوشته میشود بلند میشود به نجف میرود در برابر علامه امینی میایستد میگوید تقدیر و تشکر من از شما سکوت من است در برابر شما، اوج ادب، اهل بیت را جمع کرد همه جمع شدند چه صحنه با شکوهی ای کاش ما هم آنجا بودیم خاک پای آنها میشدیم همه دارند امام را نگاه میکنند یک کلمه حرف نزد فقط گریه کرد امام گریه کرد همه گریه کردند شیخ جعفر شوشتری میگوید خانمها گریه کنند بچهها گریه نمیکنند؟ آنها هم گریه کردند این گریه برای چه است؟ هر کسی یک حرفی گفته است گفتند فردای آن بچهها را دید فردای خانمها را دید، فردای حضرت زینب را دید، ولی من یک چیز دیگر میگویم این گریه گریه شرمندگی است مخصوصا یک شرمندگی عجیب داشت آن شرمندگی عبارت بود از شرمندگی از آن طفل شش ماهه، شش ماه بود که از مدینه بیرون آمده بود این طفل هم شش ماه بود که در بیابان بود حضرت علی اصغر، ظاهرش طفل است اما حقیقتش کهکشان است حضرت اباعبدالله از این طفل خیلی شرمنده بود طفل را که دادند تا آرام کند گفتند ما دیگر نمیتوانیم آرام کنیم من خیلی خوشم آمد از یکی از روضهخوانها میگفت فلانی من از امام حسین خجالت میکشم که روضه علی اصغر بخوانم چون هر مذهب و آیینی برای طفل آن هم شیر خواره حرمت قائل است این سند مظلومیت امام حسین است تشنگی سند مظلومیت است دومی هم علی اصغر سند مظلومیت است آن وقت امام خواست که از شرمندگی این طفل بیرون بیاید چه میکند؟ کار عجیبی کرد که با هیچ کسی این کار را نکرده است من شخصا اعتقادم این است که برای اینکه از شرمندگی این طفل بیرون بیاید گفت این طفل را دفن که میکنید روی سینه من بگذارید هر کسی حرفی گفته است که چرا امام سجاد این کار را کرد؟ مثلا بعضی میگویند که سر مبارک جدا نشود چون غروب عاشورا گفتند که هر کسی هر کسی را کشته است سرش را جدا کند تا جایزه بگیرد بعضی هم مطالب دیگری گفتند ولی این قضیه این طوری است اگر یک طفلی زنده باشد و گریه کند الان در یک خانواده اگر طفل باشد آنها میفهمند من چه گفتم طفل اگر گریه کند آتش به جان مادر میافتد به جان پدر میافتد حالا شما حساب کنید که این طفل در آغوش پدر هم باشد و تیری که کار شمشیر را انجام دهد چون در روایت است که خلق الأُذن بالأُذن آن وقت سختترین لحظهای که باید آنجا هر کسی باشد ارادهاش بشکند آن لحظه است که تسلی آسمانی آمد آن قدر که سخت شد برای اباعبدالله، اما اراده اصلا نمیشکند آن طفلی که دستش آرام آرام بود یک لحظه دید که طفل چه قدر تقلا میکند یک جمله گفته است که هیچ جایی نگفته است لقد حوّل علی ذلک إنه بعینک؛ با خدا صحبت کرد دو جا با خدا صحبت کرده است یکی اینجاست گفت خدایا آن که آسان میکند برای من در برابر چشمان توست در مسیر رضای توست آن وقت تسلی آمد که یا حسین برای این طفل یک شیردهندهای پیش ما هست دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ، سوال شده است که این مرضعه که بوده است گفتند حضرت زهرا (س) یعنی حضرت زهرا در کربلا بوده است با پیغمبر ما آن قدر صحبت کرده است حضرت زینب و امام حسین پیغمبر هم در کربلا بوده است تصویر داشته باشید که در آن تصویر حضرت زهرا در کربلاست آن ملعون کسی که ساربان دستش را قطع کرد گفتند که چه دیدی در آنجا؟ گفت دیدم سه آقا نشستند و یک خانم روضه میخواند الا یا نور عین یا حسینا، چرا این طوری؟ دستانت کجاست؟ چرا روی خاک؟ چرا این بچهها یتیم ماندند؟ حضرت زهرا در حادثه کربلا دو روضه خوانده است یکی در گودال قتله گاه یک در تنور خولی است یا بنی قتلوک و ما عرفوک؟ مگر ندانستند که تو چه کسی هستی؟ نشناختند تو را؟ به نظرم لبهایش را دید گفت و من شرب الماء منعوک؟ چرا لبها این طوری است؟ مگر آب به تو ندادند؟ آنجاست که تسلی آسمانی آمد تسلی آسمانی را آذریها ترجمه کردند یعنی خیلی نگاه نکن به اصغر من را آتش نزن من را نسوزان، این طفل کوچک را در میدان دیگر این طرف و آن طرف نبر، که حضرت دفنش کرد یک سری دارد چون میدانست که زیر سم اسبها میماند قنداقهاش را گرفت هفت بار آمد به خیمهها یک بار دید رباب آنجاست یک بار دید زینب آنجاست میرفت و برمیگشت تا اینکه آن طفل سه ساله آمد گفت که پدر عمه میگوید که دیگر برنگرد دو بار با خدا حرف زدند یکی در علی اکبر یکی در علی اصغر شما یک چیز عتیقه داشته باشید در خانه نمیفروشید مجبور شوید بفروشید آن فروختن صحبت میکنید با آن کسی که میخواهد بخرد میگویید که قدرش را بدان من مجبور شدم این را بفروشم شروع کرد گفت خدایا کسی را آوردم اشبه الناس به رسول الله خَلقا و خُلقا، یک کاری در علی اکبر کرده است که در هیچ کسی نکرده است محاسنش را گرفت با خدا صحبت کرد چه سری است که محاسنش را گرفته است؟ در دو نفر نتوانست در خیمهها بماند آمد به میدان دیدند علی اکبر راه میرود امام حسین هم پشت سرش راه میرود در علی اکبر نفرین کرد عمرسعد را، خدا نسلت را قطع کند نسل من در چه جای حساسی دست گذاشته است در نسل علی اکبر چه بزرگانی دیده است نسل من را قطع کردی، و یک چیز عجیبی گفت محشر است وقتی آمد جنازه را دید گفت ما أجرأهم على الرحمن؛ یک تفسیر مفصلی میخواهد گفت چه جرأتی دارند اینها بر خدای متعال در هر حال عمق فاجعه بسیار بسیار وحشتناک است اما باز اراده امام نمیشکند فقط این تکه را داشته باشید در این مصیبت که عرض میکنم اگر یک طفل دختر بچه باشد گریه کند پدر و مادر اوضاعشان منقلب میشود در وداع آن قدر عجیب شد اما اصلا اراده نشکست اولین کاری که امام حسین در وداع کرد نشست این طفل را بغل کرد و با لباس خودش اشک چشم این طفل را پاک کرد این طفل گریه میکند حضرت وداع میکند اما چه وداعی! دو چیز بوده است که کمر حضرت را شکست اما اراده را نشکست آقای میانجی میگفت بال و پرش را شکستند اما خود حضرت نشکست آب هم که میخواست خودش نخواست گفت برو بگو آب بدهند دید دست خالی آمد گفت که به برادرش ابالفضل تو برو و از اینه آب بخواه خودش نیامد، آخر سر که کار به جایی رسید که برای طفل آب میخواست آمد یک جملهای گفت که شیعه را تا روز قیامت آتش زده است با این جمله، منّوا عَلَی ابن المصطفى؛ اصلا نمیخواهم ترجمه کنم منّوا عَلَی ابن المصطفى بشربة یحیا بها أطفالنا من الظماء حیث الفرات سائل؛ یعنی این قدر حضرت عنفه داشته است اولی شهادت حضرت ابالفضل بود که گفت أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي؛ دومی وداع بود بعد از وداع امام زیاد جنگ نکرده است نه سیدالشهدا بر قتال طاقت داشت نه ذوالجناح که طاقت این که تحمل جنگ را داشته باشند وداع خیلی سخت شد یعنی هر کسی بود تأثیرش را میگذاشت بعد از وداع خانمها دورش را گرفتند خانمها میبینند که دیگر هیچ کسی نیست فقط امام حسین است در تاریخ است که مینشست آنها هم مینشستند امام حسین بلند میشد آنها هم بلند میشدند بچهها جلوی او را میگرفتند دیگر رها نمیکردند حضرت با نگاهش به حضرت زینب میگوید که یک طوری اینها را جدا کند آن قدر تأخیر میافتد که دشمن اعتراض میکند میگوید اینها را بهانه کردی که استراحت کنی شما حساب کنید که بچهها دورش را بگیرند یک جمله بگویند که هر کسی باشد روحیهاش را از دست میدهد میگویند که آقا جان ما را به مدینه برگردان، یک جملهای میگوید که این طفل سه ساله میگوید پدر طوری حرف میزنی که معلوم است که برای مرگ تسلیم شدی، امام حسین میگوید که چه طور تسلیم نشود کسی که دیگر هیچ یار و یاوری ندارد آن وقت در وداع هم یک چیزی بود که واقعا سخت سخت بود اما باز ارادهاش نشکست از همه آنها هم شرمنده بود از خانمها و از اطفال و از اصحاب شرمنده بود یک وقت دید خَرَجَ غلامٌ قُتِلَ أبوهُ فِي المَعرَكَةِ، دید یک طفل کوچکی در میدان میرود آن قدر کوچک است که شمشیری که بسته به زمین خط میاندازد جلویش را گرفت گفت کجا میروی؟ گفت به جنگ میروم، گفت چه کسی به تو گفت به جنگ بروی؟ پدرش هم شهید شده بود گفت: امّي أمَرَتني يَابنَ رَسولِ اللّهِ. یعنی اصحاب هم سنگ تمام گذاشتند این صحنهها را الان خدمت شما میگویم بیشتری شرمندگی از خانواده مسلم بود چون بیشترین شهید در کربلا از فرزندان عقیل بود از آنها شرمنده بود اما باز هم ذرهای انفعال حضرت از خودش نشان نداد در یک کلمه بگویم همه چیز در یک لحظه بود به زمانی رسید که همه چیز از دست رفته است اما هیچ شکستی نیست جز رجزهای حماسی است که رفته رفته حماسیتر میشود خبرنگار یزید میگوید که نوشتنی خیلی زیاد بود ولی من فقط از امام حسین نوشتم چون هر چه قدر که شهید میآمد چهرهاش برافروختهتر و روشنتر و درخشانتر میشد و عظمت کربلا در همین جاست که در آن حالتی قرار بگیری که همه چیز را از دست دادی همه چیز یعنی اصغر را که دفن کرد دامنش را تکان داد ارباب مقاتل میگویند که یعنی خدایا دیگر هیچ چیز نمانده است آن وقت در وسط میدان ایستاد ای کاش وقت تمام نمیشد من این بحث را ادامه میدادم که آن سختترین لحظهها هنوز مانده است لحظههایی که هیچ کسی تحملش را ندارد اما هر چه قدر فشار میآورند میبینند اراده نمیشکند در وسط میدان ایستاد تنهای تنها، بیست هزار لشکر جلوی او را گرفتند و در برابرش صف کشیدند برای یک نفر، چه کسی میتواند اراده داشته باشد که اصلا نشکند؟ آنجا شروع کرد عجیب این است که گفت مسلم، حبیب، عباس، اکبر، اینها را صدا زد اینها همه شهید شدند چرا اینها را صدا زد؟ از اسرار امام زمان باید تفسیر کنیم هنوز منتظرند که چرا اینها را صدا زد؟ گفت بیایید نگفت به من کمک کنید این که میگویم بحث ناموسی خیلی شدید است گفت «وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله!» برای خواهران عزیزی که گاهی حجابشان را رعایت نمیکنند عرض میکنم وقتی که روی زمین افتاد از روی اسب دیگر نمیتوانست تحمل ندارد یک وقت دید که لشکر به خیمهها ریخت ناموس است نامحرم به حرم برود؟ حضرت خودش را سینه خیز کشاند به طرف حرم، مستحب است شهید هر کجا افتاده است آنجا دفن شود امام سجاد از گودال قتله گاه آورد آنجایی که افتاده بود دفن کرد از محل دفن یک خطی کشید به خیمهها میرسید به گودال قتله گاه، حضرت سینه خیز آمد و آمد به گودی افتاد از گودی هر چه خواست به بیرون بیاید و خودش را به خیمهها برساند دید که دیگر نمیتواند بیاید غیرت داشته باشی اما عاجز باشی چه میکنی؟ یک وقت دیدند امام با صدای بلند چنان گریه میکند من بحثم زیاد است یک جمله بگویم هر چه گفتم یک طرف این یک طرف دشمن که عاجز شد از اینکه ارادهاش را بشکند یک تصمیمی گرفتند که ما تا قیامت اگر نعره بزنیم گریه کنیم جای آن است هم چنان که اهل بیت گریه کردند امام رضا گفت چشم ما زخمی شده است چه کسی الان چشمش زخمی شود وقتی که آن قدر گریه کند بگوید که الان چشم من زخمی شده است امکان ندارد این خدا این روضه را اگر تاسوعا نبود من نمیخواندم خیلی روضه سنگینی است آن هم این است که دشمن تصمیم گرفت که انتقام بگیرد دستور دادند در زیارت ناحیه مقدسه است در آن لحظهای که هنوز جان در بدن امام بود دستور دادند که اسبها را لعن جدید بزنند آن خواهران بسیار عزیزی که حساس به حجاب هستند هم به آنها عرض میکنم هم به خواهرانی که کوتاهی دارند در حجاب، وقتی که اسبها حرکت کردند در زیارت ناحیه مقدسه میگوید که هنوز جان در بدن بود اما چه میکرد؟ از زیارت ناحیه مقدسه معلوم میشود که یک چشم حضرت به طرف خیمهها و حرم بوده است الا لعنة الله علی القوم الظالمین.
شریعتی: ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرفهای مرثیه خوانان دروغ بود ای کاش این روایت پر غم سند نداشت بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود، ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز مانند گرگ قصه کنعان دروغ بود حیف از شکوفهها و دریغ از بهار کاش بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود. این هم از تاسوعای سمت خدای امسال ما الحمدالله ممنون و متشکر از حاج آقای عاملی عزیزمان دیگر خداحافظی کنیم من فقط یادآوری کنم برای مشارکت در قربانی روز عاشورا همه شما دعوتید عزیزان میتوانند به کانال و سایت ما مراجعه کنند الهی که امام حسین به همه شما نگاه کند و امیدوارم که خدای متعال از همه شما بپذیرد عدد 14 را به 20000303 اگر پیامک کنید نحوه مشارکت برایتان ارسال خواهد شد لحظه لحظه استجابت دعاست الهی که به حق باب الحوائج دعاهایتان مستجاب شود حاج آقای عاملی عزیزمان دعا کنند و انشالله خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام عاملی: از خدای متعال میخواهم این ارداتهایی که در این دهه عزیزان داشتند ذخیره آخرت و عقبات برزخ شود ذخیره محشر شود ذخیره پای محاسبه و فزع اکبر شود خدای متعال تمام درگذشتگان و شهدا و معلمین و اساتید ما را در ثواب این ارادتها شریک کند و با عنایات خاصه حضرت اباعبدالله الحسین به مملکت ما توجه خاصی کند و مشکلات اقتصادی ما را برطرف بفرماید انشالله.
شریعتی: الهی آمین انشالله خیلی از شما ممنونم شما هم برای ما دعا کنید انشالله و امیدوارم که زیارت کربلای معلی نصیب همه ما شود یک تعبیری و یک شعری دارند حاج علی آقای انسانی خطاب به حضرت ابالفضل العباس که مزارت عشق را بیتاب کرده فلک را بنده سرداب کرده گواهی میدهد این قبر کوچک که مردی را خجالت آب کرده امیدوارم که به حق حضرت ابالفضل العباس زیارتشان نصیب همه شما شود امشب و فردا برای همه دوستان خوب ما و همه آنهایی که التماس دعای ویژه گفتند برای همه بچههای سمت خدا دعا کنید و ما را از دعای خیر خودتان بیبهره و بینصیب نگذارید تا سلامی دوباره و دیداری دوباره ثواب تلاوت این آیات را هم هدیه کنیم به روح بلند سیدالشهدا و به روح بلند قمر بنی هاشم و حضرت ام البنین که به دنیای ما این چنین عباسی داد تا سلامی دوباره.
اللّهم صل علی محمد و آل محمد.
فایل ویدیویی این برنامه
https://cdn2.iribtv.ir/38/original/2023/07/29/638262220769614641video.mp4
فایل صوتی این برنامه