شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام میکنم خدمت عزیزانم، خانمها و آقایان، انشاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. خوشحال هستیم که امروز هم با هم هستیم، در کنار هم هستیم و امیدوارم این لحظات و دقایق در محضر حاج آقای عاملی لحظات مفید و پربار و پربرکتی باشد.
آقای عاملی: از خدای متعال میخواهم که همه ما را جزء خواص خودش قرار بدهد. این دعا را در حق همه ما مستجاب کند. اللهم جعلنی من خاصتک الخاصین لدیک؛ چقدر دعای خوبی است. اللهم جعلنی من خاصتک، معلوم میشود که یک عده جزء خواص خدا هستند در این دنیا. الخاصین لدیک، در نگاه تو، در محضر تو، آنها مخصوص هستند. چقدر خوب است که خدا با آن چشم به ما نگاه کند. وانظر الینا نظرة رحیم مستکمل به الکرامة عندک. کرامة عندک. کرامتی که کرامت عند اللهی است. همه اینها را برای عزیزانم مسئلت دارم. ایام خوب، لحظههای خوب، کامیابی، موفقیت، توفیق جمع توشههای بزرگ برای ابدیت، تربیت صالح فرزندان و آن عزیزانی که گرفتار هستند، رفع گرفتاری، خدا با عنایات خاصهاش انشاءالله مرحمت بفرماید.
شریعتی: انشاءالله. در ذیل بحث محبت داریم صحبت میکنیم و نکتههای ناب و لطائفی را با بیان شیوا و لطیف حاج آقا آقای عاملی در این هفتهها داریم میشنویم.
آقای عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ما در واقع تفسیر «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُم» است. میگوید اساس خلقت رحمت است، عنایت است، ضیافت است، دعوت است، اکرام خدا است بر بشریت. از آن بحث میکنیم و در این خصوص ویژگیهایی که عشق زمین دارد یعنی کارهایی که عاشق در برابر معشوق دارد، اینجا برعکس است. خدا در برابر انسان، اینها را انجام میدهد که ما دانه دانه شمردیم و باز هم مفصل هست.
شریعتی: گلایههای خدا تمام شد؟
آقای عاملی: نه. یکی از آنها این بود که نوعاً عاشق در برابر معشوق گله دارد که مثلاً به من اعتنا نکردی. ولی در اینجا قضیه عکس است. خدای متعال گلایه دارد. حدود 9 گلایه خدا را از قرآن، از روایات محضر عزیزانم عرض کردم که نشان نهایت احترام خدا بر انسان است. احترام بالاتر از اینکه نمیشود. ذات لایتناها. در برابر ذره انقدر تنازل بکند که گلایه بکند و این پیام بزرگی است برای ما که انسان حرمت دارد. حرمت انسان را چون انسان است ما باید رعایت کنیم. و خدای متعال هم وقتی از تکریم صحبت کند نمیگوید که ما تقیین تکریم کردیم. و لقد کرمنا بنیآدم، یعنی چون بنی آدم است، چون انسان است ولو یهودی است، ولو مسیحی است، ولو در یک مذهب دیگر است. این حرمت دارد، احترام دارد. آقا رسول الله به فرستاده قیصر دو بار گفت برادر و منشوری را که با یهودیان در مدینه نوشته است، اولین منشور زندگی مسالمتآمیز واقعاً خواندنی است. هر کس میخواهد حقیقت اسلام را بفهمد آنجا مراجعه کند که پیغمبر آنجا نوشته که ما با یهود یک امت را تشکیل میدهیم. اگر کسی اطلاع نداشته باشد، خیال میکند آن را یهودیها نوشتهاند. آنقدر حرمت آنها نگه داشته شده است تا نقض پیمان نکنند. بالاخره آنها حرمت دارند و آقا رسول الله برای اهل ذمه چه حرمتی، چه احترامی. دیگر احترام بالاتر از این نمیشود که فرمود: اگر کسی اذیت و آزار و ظلم بکند به یک ذمی، خودم یقهاش را میگیرم. یقه مسلمان را میگیرم. میگویم که چرا این ذمی، این مثلاً مسیحی، این یهودی را که در ذمه اسلام زندگی میکرد، حکومت اسلامی امنیت او را تضمین کرده بود، آمدی به او ظلم کردی. اینها نشان نگاه بسیار فراخ دین ما است. بعضیها آنقدر قضیه را تنگ میکنند. اصلاً در نجات هم ما نمیگوییم که فقط شیعه نجات پیدا میکند. این را به شما بگویم. آنهایی که عنود هستند به جهنم میروند. خدا فرموده است:الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلا. آنهایی که مستضعف هستند، ضعیف هستند، قدرت تحقیق ندارند اما دلش پاک بوده است، عنود نبوده است. خدا فقط با آن عنودها کار دارد. آنها که حق تشخیص میدهند، زیربار نمیروند. آنها کارشان خیلی سنگین است. استاد من میگفت به ابن الباض گفتیم با آقای واعظزاده خراسانی، گفتیم که اگر کسی بگوید السلام علیک یا رسول الله اشفعی لنا عند الله، این واقعاً مشرک است، کدام وصف خدا را به پیغمبر داد؟ همین که بگوید السلام علیک یا رسول الله اشفعی لنا عند الله، شما میگویید که مشرک شد، خونش هدر شد، کذا و کذا و کذا، چقدر بار سنگین. از جهت حقوقی سنگین است این ساحت که بگوییم شد مشرک. کدام وصف خدا را دیدیم به پیغمبر؟ یک تأملی کرد گفت مشرک نیست ولی خوف شرک وجود دارد. گفتیم همین را بنویس. زمین تا آسمان اثر دارد که به او بگویید مشرک است یا خوف شرک است. همین را بنویس. ننوشت. این را میگویند عنود. روز قیامت باید جواب بدهد.
شریعتی: اینهایی که اینجا زیر بار حق نمیروند.
آقای عاملی: احسنت. بله. یک وقت روایتش را ظاهراً خواندم که امام صادق به زراره گفت با مردم چطور معامله میکنی؟ گفت نمد المطمار. شاقول داریم. چون شاقول داریم اصلاح کوفی است و حضرت هم از مدینه است. گفت: و ما المطمار. مطمار یعنی چه؟ گفت التر. تر شاقول است در اصطلاح مدینه. گفت شاقول شما چیست؟ گفت هر کس ولایی باشد از اهل بیتیه باشد میپذیریم والّا طردش میکنیم. گفت خدا بهتر از تو حرف زده است. گفت یعنی حرف من، حرف قرآن نیست؟ گفت: نه. خدا گفته است ِوَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدان، به آنهایی که لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً، ابزار تحقیق ندارند. امیرالمؤمنین دیدهاند که یک کسی گدایی میکند، گفت این کیست که در شهر ما گدایی میکند؟ گفتند آقا برویم، برویم، یک مسیحی است. گفت تا بدنش توان داشت، توانش را کشیدید، از کار افتاد، بعد از کارافتادگی آمدید در حکومت اسلامی این را گدا کردید، بروید از حکومت حقوق پرداخت کنید. از اولین صندوق تأمین اجتماعی به آنها حقوق پرداخت کنید. بین آنها نباید دولت اسلامی بیاید گدایی کند. ببینید مسیحی است. از این قصهها اگر بخواهم خدمت شما بگویم طولانی است که چه نگاهی. جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن. با اهل کتاب با ادب صحبت کن. چقدر خدا عالی گفته است.
شریعتی: ما متأسفانه هم کم گفتیم و هم کم شنیدیم و هم کم دقت کردیم، عمیق نشدیم. وگرنه این حقوق شهروندی در سیره امیرالمؤمنین موج میزند.
آقای عاملی: شما باور دارید که بعد از فتح مکه یک عده در شرکشان ماندند؟ در شرک در برابر چشم رسول خدا. همان آقایی که در صلح حدیبیه گفت باید روی خط محمد رسول الله قلم بکشید، ما تو را به عنوان پیغمبر قبول نداریم تا بیایی بنویسی رسول الله. همان شخص. یک سال در حال شرکت زندگی کردم. مفصل سلوک پیغمبر را در نظر گرفت، دیدیم سلطان نیست، پادشاه نیست، پادشاهها این کار را نمیکنند. شهادتینش را گفت. خدا در قرآن میگوید به مشرک پناه بده. واقعاً من قصه میخورم که با آیه صیف وهابیها زیباترین آیات قرآن را نسخ کردند. بیشترین نسخ مال وهابیها است. با آیه صیف. وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم، آن هم بروید نگاه کنید. آن جنگ ابتدایی نیست. این طرف و آن طرف را عرض کردم. تقطیع کردم. الَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضين، آنهایی که قرآن را تکه تکه کردند، خیلی خدا درباره آنها شدید حرف زده است. در کربلا هم امام حسین وسط میدان این آیه را خواند. الَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضين. یعنی قرآن را تقطیع کنیم میشوی امامکش. در آنجا پیغمبر ما وقتی که مکه را فتح کردند، گفتند که لا تقاتلا الا من قاتل کما. دیگر تمام. جنگ تمام. اینها دهان من را بسته بودند جنگ میکردیم. من را از اینجا بیرون کرده بودند جنگ میکردیم. الان برندگی حرف من، بیشتر از برندگی شمشیر من است. لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة. آیه قرآن است. اگر میخواهی سر کسی را ببری با برهان. پیغمبر ما فرموده است مشرک را با پول جیب خود به جاهای امن برسان. وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَه. اگر مشرک وقت جنگ آمد گفت از دینت به من کمی صحبت کن، قرآن را برای او بخوان، قبول فبها، قبول نکرد با پول جیب خودت او را به جای امنی برسان. اگر قرار باشد کره زمین را ما از مشرکین تطهیر کنیم، این کیست میگوید به جای امنی برسان.حالا ما گلایههای خدای متعال را میخوانیم که یکی احترام است. خدا چه احترامی به انسان دارد که گلایه کرده است. گلایه ظهور رحمت است. این مطلب خیلی مهم است. و ما هم باید اوصاف خدا را، سیره خدا را، مؤدب به ادب الله شویم. امیرالمؤمنین وقتی از کعبه میخواست فاطمه بنت اسد را بیرون بیاورد، خداوند فرمود که وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِي وَ وَقَفْتُهُ عَلَى غَامِضِ عِلْمِي، این طفل را من با ادب خودم مؤدب کردم. یعنی اسماء و صفات حق فهرستش هست امیرالمؤمنین. یک ذره این طرف و آن طرف نیست. خدای متعال گلایه میکند من از شما انتظار نداشتم شما این کارها را بکنید. یکیش را، آن نهمی را میخوانم. یک گلایه که از همه گلایهها بالاتر است. میفرماید که من قرآنی به این عظمت برای شما فرستادم، رزق معنوی نازل کردم، شما به جای تشکر آن را تکذیب کردید. آیه را نگاه کنید چقدر عجیب است. وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُون، خدایا خدایا این گلایه چقدر عجیب است. چقدر عجیب است. خدا میگوید رزق دادم. رزق را آمدی چرا تکذیبش کردی؟ رزقی که مثل قرآن میماند. گلایه میکند. میگوید: وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ. رزق سماوی. نمودی از دارایی حضرت حق. به تعبیر امیرالمؤمنین خدا در قرآن تجلی کرده است. خودش را نشان داده است. تجلی غیر از حضور است. خدا همه جا حضور دارد. فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه، تجلی میشود زیاده کم میشود. حضور نه. و لذا در شب 27 رجب میخوانی اللهم انی اسئلک بالتجلی الاعظم فی هذه اللیله. این جنسش فرق میکند. خدا تجلی است. هر کسی سهمی از این تجلی دارد. آن هم که به حضرت موسی تجلی کرد، ربوبیت خدا بود که حضرت موسی به آن اوضاع افتاد. حالا کسانی که رسیدند به آن قابلیتی که درجه، درجه تجلی بیشتر شود، آن وقت به چه نقطهای میرسد؟ اصلاً ما نمیفهمیم که آقا رسول الله چه کنحی، چه عمقی، چه شخصیتی داشته است که ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى، مکان در کار نیست. معراج رفت کجا رفت؟ مگر مکان در کار است؟ یعنی این تقرب بود، یعنی این تجلی بود. کشف عوالمی دیگر بود. انکشاف آیاتی بود کماً و کیفاً که در این عالم نیست و چطور پیغمبر ما تحمل کرد؟ یک وقتی امام باقر دید یکی از شاگردانش نیست. دو هفته رفته بود پیدایش نبود. بعد از دو هفته گفت کجا بودی؟ گفت آقا جان خدا یک طفلی به من داد، نوزادی داد، مشغول او بودم. گفت اسم او را چه گذاشتی؟ گفت اسم او را محمد گذاشتم. تا گفت محمد حضرت اینطوری کرد: محمد، محمد، محمد، محمد، محمد، تا رکوع رفت. فقط اسم پیغمبر آمده است. آنها میدانند که شخصیت پیغمبر ما چه عظمی دارد. کجاها را تصرف کرده است. الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهيمن على ذلك كله. دیگر بالاتر از این نمیشود. الخاتم لما سبق. تمام مقامات انبیای گذشته را ختم کرد. والفاتح لما استقبل. در آینده هر کسی بخواهد به یک مقامی برسد، همه را فتح کرد. المهیمن علی ذلک کله. حالا خدای متعال گلایه میکند که به اندازه قرآن من با شما حرف زدم. تعداد آیات لازم بوده است. به همان تعداد. خوب دقت کنید خدا حرف زده است. کأن. زیاد نه. یعنی درست آن سوژهها، کلمات، مفاهیم، همه نیاز بوده که به آن اندازه خدای متعال با ما حرف زده است. آن وقت در قرآن گلایه میکند. میگوید مثلی ماند که من برای شما نیاورم؟ وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَل، من اینهمه مثل برای شما آوردم. یعنی آن ترکیباتی که ما را منتقل میکند. میدانید بلوغ انسان با انتقال است؟ اگر کسی انتقال دارد بالغ است، انتقال ندارد نابالغ است.
شریعتی: انتقال یعنی چه؟
آقای عاملی: الآن عرض میکنم. الآن رفته کنار یک آبشار. آبشاری که در دنیا بینظیر است. آنقدر لذت میبرد ای خدا، چه آبشاری است. پودر میشود. آب در هوا پودر میشود. یا کنار مثلاً یک جنگلی است، جنگلی واقعاً رؤیایی. مست میشود. یا میرود کنار دریا موجها را میبیند، زیباییها را میبیند اما انتقال ندارد. این میشود نابالغ. انتقال بر جهان چون حسن یوسف کس ندید/ حسن ازان آنکه یوسف آفرید. آن وقت اگر منتقل شود خدا حرف دارد. میگوید بندهام این را میبینی؟ این دنیا است. ادنی مؤنثش میشود دنیا. این یعنی پستترین عوالم من است. این که الآن میبینید. من تو را به عوالم عضوی میبرم.
شریعتی: و تو همینجا ماندی.
آقای عاملی: نتوانست. يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا، دیگر نمیتواند منتقل شود.
شریعتی: رد نمیشوی، توقف میکنی.
آقای عاملی: احسنت. این حرف من حرف سادهای نیست. یعنی انسان وقتی میرود در آن مناظر مست میشود، میبیند که چه عالمی، چه حکمتی، چه تدبیری، چه فوران جمالی. عجیب است یک ذره نمیتواند جلوتر برود. آن ذات مقدسی که قدرت اینطوری تجلی را دارد. با صد هزار جلوه برون آمدی که من/ با صد هزار دیده تماشا کنم تو را. یک ذره نمیتواند جلو برود. آن وقت کارهای خلافش را میکند، مست میشود، توقل در مشتقیاتش میکند، محیط هم خرابش میکند، طرف پا میشود برمیگردد. در حالی که باز سیر نشد. یعنی دنبال یک گمشده است. نمیتواند پیدا کند. گم شده را زمانی پیدا میکند که آن انتقال شروع شود. انتقال که شروع شد، عوالم عوض شد، جلوات عوض شد، ادبیات عوض شد، درد عوض شد. پس بدان این اصل را ای اصلجو/ هر که را درد است او برده است بوی.
شریعتی: یعنی اینجا هست که بزرگ میشوی.
آقای عاملی: احسنت. دیگر طفل نیست. در شب معراج به پیغمبر گفت: و لا تکون کالصبی. در یکی از احادیث گفته است که لا تلعب. دنیا میدان بازی نیست. این یک استباق است. میدان استباق است. به تعبیر امیرالمؤمنین مضمار است. فردا یک مسابقه است. و الآیة الجنه.
شریعتی: منتقل که شدی دردمند میشوی. هر چقدر دردت بیشتر بزرگتر.
آقای عاملی: هر که او آگاهتر پر دردتر/ هر که او پر دردتر رخ زردتر. درد هم بیاید حافظ میگوید دیگر وضو فرق میکند. وضو دیگر با آب نیست. خوشا نماز و نیای کسی که از سر درد/ به آب دیده و خون جگر طهارت کرد. این که خون جگر میگوید، میخوانند رد میشوند. یا مثلاً یک موسیقی خوبی گذاشتهاند، در موسیقی قالب موسیقی طرف میخواند و رد میشود. یک به بهی هم میگوید. خون جگر یعنی چه؟ ببین چه فراقی عارض شده بعد از آن جمال. چقدر بیطابی داشته است. ولا یقر قراری دونک. امام سجاد به خدا عرض میکند. خدایا نمیتوانم. قرار ندارم. این بیقراری تکوینی نیست. همه عالم میگوید لا یقر قراری دونک. این هنر نیست. همه عالم طوری است که خدا خودش را کنار بکشد همه چیز به هم میریزد. این چه لا یقر قراری دونک است که وقتی جامش افتاد چاه، آب بالا آمد. جام را آورد بالا، آن وقت جام را برداشت گفت خدایا انت رأیی اذا زمیت. من با این آب آتشم خاموش نمیشود، تشنگیام خاموش نمیشود، جگرم خنک نمیشود. تو باید خودت. غیر از خودت نه. یعنی حاجت نباید بیاید پایین. هر چقدر که رفته جلوی عوالم کشف میشود و سنخیت آن با این عالم بریده میشود، میبیند دیگر از سنخ این عالم نیست. آن وقت بیقراری شروع میشود، بیتابی شروع میشود. احساسات فوران میکند. به خودی خود زبان باز میکند، با خدا همزبان میشود. غیر نطق و غیر ایما و سجل/ صد هزاران ترجمان خیزد زدل/ ای خدا بنما تو جان را آن مقام/ کاندر آن بیحرف میروید کلام. اینها چه عوالمی دارند؟ آنی که دلش خوش است که مثلاً حجابم را باز کردهام الان لذت میبرم همه به من نگاه میکنند. در برابر خدا، در برابر آیات خدا، در برابر شکوهی به عظمت کائنات. سرت را باز کردی، آیات قرآن را زیرپا گذاشتی، بیتالمالش هم همینطور. خلاف خیانتهای مالیاش هم همینطور. شکوهی به عظمت کائنات. این را عزیزان از من تحویل بگیرند. چون خدا در تمام ذرات وجود دارد. من وقتی میخواهم بر فرض در نماز در محاذات حضرت حق قرار بگیرم، در محاذات کل کائنات قرار بگیرم یک شکوهی به شکوه و عظمت کل کائنات در برابر من ایستاده است. و لذا عبا همین طوری افتاد و تا آخر همین جوری ماند. ابوحمزه به امام سجاد گفت چرا این را درست نکردید؟ حضرت فرمود وَيْحَكَ أَ تَدْرِي بَيْنَ يَدَيْ مَنْ كُنْت، وای بر تو می دانستی در برابر چه کسی ایستاده ام. مخصوصاً رنگ امام سجاد زرد می شد. وقتی که وضو می گرفت. در نماز جمیل کسنبل، سنبل گندم چه طور این طرف و آن طرف میل می کند، خواهر او گریه کرد گفت برادر ما فقط شما را داریم به این روزگار افتادید. یعنی به این روزگار انسان با آن جمال می افتد. مَنْ عَرَفَ اللَّهَ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْكَلَامِ وَ بَطْنَهُ مِنَ الطَّعَام، هم از طعام می افتد، هم حرف نمی زند. إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَمَشْغُولٌ، حرف نمی زند آن بیکار است که حرف می زند. علامه طباطبایی اصلاً حرف نمی زد. اساتید ما می گفتند تا سوال نمی کردیم، تا مطلبی سوال نمی کردیم همین طور عالم دیگری بود.
هرگز میان حاضر و غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
آن وقت مستی این است که شما در نماز در برابر شکوهی به عظمت کائنات قرار بگیرید. آن وقت با خدا صحبت را شروع می کنید. هر چه قدر تقرب بیشتر شود آن قدر وجد می گیرد ای خدا من به کجا وصل شده ام؟ به کدام دستگاه وارد شده ام؟ مقبول چه ذات مقدسی قرار گرفتم؟ خدا می گوید «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ» (کهف/54) این قدر من برای شما مثل آوردم. «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُون» (واقعه/82) اینها را تکذیب می کنید. «وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلا» (کهف/54) می گوید در برابر قرآن هم جدل را شروع می کند. در نقد قرآن کتاب نوشته است. «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ» (کهف/54) باز هم تکرار می کنیم. و لقد صرفنا، دائم می گردانیم، در این قالب قرار می دهیم، در آن قالب قرار می دهیم. در این قصه قرار می دهیم، در آن حادثه تاریخی ذکر می کنیم. «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ» (کهف/54) ما گلایه می کنیم می گوید «فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورا» (اسراء/89) در برابر این عظمت کتاب اکثریت کفر ورزیدند. کجای قرآن من را ایراد گرفتید؟ «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون» (زمر/27) ما خواستیم اینها با این قرآن به مقام ذکر بیایند. من شما را یاد کردم. کتابی را نازل کردم که «فيهِ ذِكْرُكُم» (انبیاء/10) ذکری از شما نبود. «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» (انسان/1) شیء مذکور نبودید. من در این قرآن آیه قرآن است، قرآنی نازل کردم «فيهِ ذِكْرُكُم» (انبیاء/10) شما را ذکر کردیم، «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» (انسان/1) بودید. استاد ما می گفت که ما دنیا آمدیم که دوباره بشویم «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» (انسان/1) یعنی آن قدر در اراده خدا محو شوید که با اراده خود اراده تو را بگیرد. با تدبیر خود تدبیر تو را بگیرد.
تا بود یک ذره از هستی به جای کفر باشد گر نهی در عشق پای
آن وقت برسید به نطقه «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» (انسان/1)
از وجودم می گریزم در عدم در عدم من شاهم و صاحب علم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم انا الیه راجعون
بنشین مثل عالم زر. چرا عالم زر می گویند؟ لانهم رئوه انفسهم چذره، چون انسان ها خود را مثل ذره دیدند. اولاً می شود خود را ذره ببینید؟ تکبر نکنید، خانه ریایی درست نکنید. ماشین ریایی نخرید، از استطاعت عمومی خارج نشوید، من من نکنید، تفاخر نکنید، فخرفروشی نکنید. امام سجاد به این نقطه رسیده است. به خدا می گوید وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا، أو دونها شروع شد و دیگر رفت. خدا می گوید هر مثلی که من برای شما آوردم اینها سنگ تمام گذاشتند. در هدایت، در تربیت، کتاب، کتاب تربیت است. اول کتاب مرسوم است که یک چیزی می گویند تا معلوم شود که در این کتاب چه خبر است. به آن برائه الاستعلال می گویند. شیخ بهایی در اول صمدیه می گوید اول کلمۀ دعا و الکلام، از مبتدا صحبت می کند، از کلمه صحبت می کند، از کلام صحبت می کند معلوم می شود کتاب نحوی است. خدا هم همین کار را کرده است. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق» (علق/1) اقرا یعنی آموزش، باسم رب یعنی پرورش، یعنی کتاب، کتاب آموزش و پرورش است. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق» (علق/1) اما باید بسم رب باشد. یعنی مسیر باید مشخص باشد. برای دنیا، برای این که انسان ها را بدبخت کنید، سلاح ها را درست کنید، سلاح بفروشید، خون ریخته شود، برای این نیست. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق» (علق/1) تا آخر که می رسد «وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم * الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم» (علق/3 و 4) یعنی هر نعمتی به شما دادم کریم هستم، اکرم نیستم. زمانی اکرم هستم که علم به شما دادم. شما هم اگر می خواهید در چشم من اکرم شوید بروید درس بخوانید. علم داشته باشید. تقوا داشته باشید. بی اعتنایی به اینها ظلم بزرگی هست یا نه؟
دهم: یک گلایه بزرگ خدای متعال این است که ما در این قرآن که ذکر است، تذکره است، هشدار است، چه قدر برای شما هشدار نازل کردیم؟ همه آن هشدار، هشدار، هشدار. پشت این کوه یک لشکر وحشتناکی است. برای شما کمین کرده است. عین فرمایش پیامبر است. یا صباحا، عرب وقتی صدا بزند یا صباحا، یعنی هشدار، همه فوراً جمع می شوند. همه پای کوه صفا جمع شدند و پیامبر بالا رفت. به من اطمینان دارید؟ دروغ گفتم؟ گفتند نه. اگر بگویم پشت این کوه یک لشکر جراری جمع شده است و می خواهد خون شما را بریزد می پذیرید؟ گفتند بله. گفت پس من شما را می ترسانم از روزی که روز حساب است، روز محاسبه است. اعمال به طرف خود شما بر می گردد. می گویند إِنَّمَا هِيَ أَعْمَالُكُمْ تُرَدُّ إِلَيْكُم، آن وقت آن جا پیامبر ما ندا زد. خدا می گوید من این قدر هشدار دادم ولی شما مثل یک طفل مشغول بازی شدید. گلایه را نگاه کنید «ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُون» (انبیاء/2) دائم من هشدار می دهم شما مثل بچه بازی می کنید. «لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ» (انبیاء/3) قلب شما تمام سرگرم جزئیات غیر کاذب، غیر مکتذب و ذات مقطعی دنیا «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضين» (شعرا/5) من یک ذکری نمی فرستم مگر این که شما اعراض کنید. این از آیات عجیب خدا در مقام گلایه است که این آیات من آیات اعراض کردنی نیست، هشدار است، هشداری که 124 هزار پیامبر آمدند و این هشدار را دادند.
شریعتی: یعنی پیامبرها را فرستادم ندیدید. در خود باید دنبال من می گشتید، نگشتید. قرآن فرستادم ندیدید. طبیعت و عالم و کائنات اینها را هم ندیدید. من دیگر چه جوری جلوه کنم.
آقای عاملی: می گوید شما را چه شده است؟ می گوید این کارها را کردم شما را چه شده است؟ «فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضين» (مدثر/49) چه چیزی از تذکره اعراض می کند. تذکره یعنی ببینید آن جلوتر یک چاه است مواظب باشید. چه کسی اعراض می کند که شما آمدید اعراض کردید؟ این آیات بود. از روایات عرض می کنم. امیرالمؤمنین از پیامبر نقل می کند این گلایه خدا را، خدای متعال می گوید ابن آدم مَا تُنْصِفُنِي با من با انصاف معامله نکردید. أَتَحَبَّبُ إِلَيْكَ بِالنِّعَمِ، من با نعمت ها جوری خود را به تو نشان می دهم که تو من را دوست داشته باشی. اتحبب یعنی اظهار حب می کنم. اصلاً خود این اظهار حب آدم را ذوب می کند. خدا جوری خود الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَتَحَبَّبُ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي، این تحبب آن قدر عجیب است خدا یک جوری می خواهد خود را به من نشان دهد من او را دوست داشته باشم. یعنی به من احتیاج دارد أَتَحَبَّبُ إِلَيْكَ بِالنِّعَمِ، با نعمت ها من خود را به تو زیبا نشان می دهم. وَ تَتَمَقَّتُ إِلَيَّ بِالْمَعَاصِي، ولی تو مقت و غضب و بغض خود را با معاصی به من نشان می دهی. این انصاف است؟ من این جوری به استقبال تو می آیم؟ مهمان تو این جوری باشد این کار را می کنید که با من این کار را کردید؟ مگر من میزبان نیستم؟ مگر شما را دعوت نکردم؟ خَيْرِي إِلَيْكَ نَازِل، وَ شَرُّكَ إِلَيَّ صَاعِدٌ، خیر من نازل می شود، شر تو صاعد می شود. شر بالا می رود. دائم رحمت نازل می شود، لحظه، لحظه رحمت است، اگر خدا توفیق دهد، اگر خدا بصیرت بدهد، اگر خدا محرمیت بدهد، انسان بفهمد در هر لحظه محسوف است، پیچیده است به هزاران هزار عنایت آن وقت می خواهد شکر کند می بیند نمی تواند گریه می کند. پیامبر گریه می کرد. خانم او گفت چرا گریه می کنید؟ خدا گناهان شما را بخشیده است، أَ فَلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُورا، آیا عبد شکور نباشم. یعنی گاهی شکر فقط با گریه ممکن است. یعنی نعمت آن قدر بزرگ است هر چه می خواهد ادا کند می بیند با زبان نمی شود شروع به گریه می کند. یعنی گریه می کند که خدایا من عاجز هستم از این که با زبان شکر تو را به جا بیاورم. یعنی قالب الفاظ دیگر نگرفت. این حرف را ای کاش هزاران بار عزیزان من دقت کنند می شود انسان گاهی در مقام ادای شکر گریه کند؟ جزء انسان های کامل آخر سر فقط به گریه پناه بردند. وَ لَا يَزَالُ مَلَكٌ كَرِيمٌ يَأْتِينِي عَنْكَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ بِعَمَلٍ قَبِيح، بنده من با من با انصاف عمل نکردید، هر روز یک فرشته محترم از تو برای من پرونده می آورد، هر شب، هر روز، نگاه می کنم می بینم به عمل قبیح، پرونده را باز می کنم خدا می گوید می بینیم اعمال ناجوری آن جا نوشته اند. هر روز یک ملک محترم اینها را برای من می آورد. يَا ابْنَ آدَمَ لَوْ سَمِعْتَ وَصْفَكَ مِنْ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ مَنِ الْمَوْصُوفُ لَسَارَعْتَ إِلَى مَقْتِه، خداوند می فرماید اگر اوصاف خود را از زبان یک کسی بشنوید و ندانید که موصوف کیست و درباره چه کسی صحبت می کند لَسَارَعْتَ إِلَى مَقْتِه، خیلی با سرعت حکم می کنید می گویید عجب آدم نابابی است و عجب آدم مغضوبی است، اگر وصف خود را بشنوید. يَا ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِي حِينَ تَغْضَب، همه چیز ماند خدا روی حالت غضب رفت. وقتی غضب کردید به یاد من باشید. اذکرک، من هم تو را یاد می کنم. یاد می کنم یعنی تسبیح دست نمی گیرد که اسم شما را بگوید. یعنی از دست شما می گیرم بر بساط آن زن قرار می دهم. علامه طباطبایی در اواخر عمر او صدا و سیما آمد یک مصاحبه از او گرفت. نهایت مصاحبه گفت که یک دستورالعملی برای عزیزانی که شنونده و بیننده هستند بفرمایید حضرت علامه فرمودند، آیه خواندن «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) خدا می فرماید وقتی غضب کردید من را یاد کنید، أَذْكُرْكَ حِينَ أَغْضَب، من هم وقتی غضب کردم تو را یاد می کنم. خدا وقتی غضب کرد خیلی ثروت است که ما را یاد کند که ما یک روزی خدا را ذکر کردیم غضب او برگردد. چون اگر غضب او بر نگردد و هذا ما لا تکون له السموات و الارض. زمین و آسمان تحمل آن را ندارد. و لا ان حق کسیماً عن حق. اگر این جور باشید من تو را در میان کسانی که محو می کنم محق می کنم، هلاک می کنم هلاک نمی کنم. چرا؟ می گویم این زمانی هنگام غضب من را یاد کرد و غضب خود را فرو برد. حبس النفس عند الغضب، حلم می شود. در خانه عصبانی شد، اما به خاطر من غضب خود را کنترل کرد. در اداره یک مطالبه بی وجهی دارد مطرح می کند از قوانین اطلاع ندارد. غضب نکنید، با خدا معامله کنید. بگویید خدایا غضب خود را خوردم تو را یاد کردم، شما هم آن روزی که بر من غضب می کنید من را یاد کنید. خدا دست خود را جلو آورده است می گوید معامله می کنم. در روایت است شب خدا دست خود را می آورد بیایید معامله کنیم. روز دست خود را جلو می آورد می گوید بیایید معامله کنیم.
به آخرین گلایه رسیدیم. این گلایه در صحف ابراهیم است. این خیلی خیلی شنیدنی است. فصاحت آن خیلی بالا است. متن و مفهوم یک طرف، فصاحت آن با صدای بلند می گوید این از معصوم صادر شده است. در آن جا حدیث این است عبدی، بنده من، انظر الی السماء ورتفاعها، الی الشمس و شعاعها، و الی افلاک و مدارها و الی الارض و اقطارها، و الی الارض و اتساعها، و البحار و امواجها، و الی الفصول و ازمانها، و الی الاوقات و اتیانها، و الی کل ظاهر و کام و متحرک و ساکن الکل یشهد بجلالی و یقر بکمالی و یعلن بذکری و لا یغفل عن شکری. اصلاً انسان از خواندن آن سیر نمی شود. یک انسانی که عالم باشد، خطیب باشد مثلاً جناب کشک بارها این را خوانده است بزرگان دیگری از خطبای عالم اسلام خود هم عامل باشد این را برای انسان بخواند انسان چه قدر گوش می دهد، چه قدر لذت دارد. می گوید بنده به آسمان نگاه کن و ارتفاع آن را نگاه کن تا کجا رفته است. معلوم نیست، تا چشم کار می کند. و به شمس و شعاع آن و به افلاک و مدار آن، و به ارض و مدارهای آن، و به ارض و وسعت آن، و به دریا و امواج آن، و به فصول و زمان های آن، و به اوقات و اوقات هایی که در آن اوقات اعمال انجام می شود، به هر ظاهری و غیر ظاهری، به هر متحرکی و هر ساکنی، به تمام ذرات نگاه کنید الکل یشهد بجلالی، همه نشانه ای از جلال من است. عظمت من است. و یقر بکمالی، همه اقرار دارند به اینکه خالق این نظام کامل است. صاحب جلال است، و یعلن بذکری، همه در حال ذکر هستند. «كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُون» (انبیاء/33) «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَا» و لا یغفر عن شکری. از شکر من غافل نیستند. عبدی اذکرک و تنسانی، من همیشه به یاد تو هستم تو من را فراموش می کنی. چه قدر زیبا است در برابر این شکوه قرار بگیرید و با خدا صحبت کنید و درد دل خود را باز کنید.
مرا نماز، غرض نماز آن بود که پنهانی حدیث درد فراغ تو با تو بگذارم
و گر نه این چه نمازی بود که من بی تو نشسته روی به محراب دل به بازارم
و استرک، عیب شما را می پوشانم، و لا تخشانی، باز از من نمی ترسید. لو امرتم ارض لبعۀ لعتک فی بطنها، اگر به زمین یک اشاره کنم زمین در شکم تو، تو را بلع می کند. اما این کار را نمی کنم ولو امرت البحار لارلقدک فی مهینها، اگر به دریا دستور بدهم در یک لحظه تو را غرق می کند. و لکن او اخرک الی وقت اقدته، تو را به تأخیر می اندازم چون برای تو زمانی را در نظر گرفتم که در دنیا زندگی کنی. و الی اجل عجلتم، و لا بد لک و لکل نفس من المرور علی، هر کجا بروید آخر پیش من می آیید. آخر سر من را پیدا می کنید. و الفقوف بین یدی، آخر سر در برابر من قرار می گیری بعد می گوید من اعمال تو را همه شمارش می کنم، افعال تو را نگاه می کنم، اما همین طوری نمی ماند یک روز می بینید که هلاکت حتمی شد. دارید می روید. حتی اذا ایقنت بالبحار، فهمیدید که عمر تمام شد و ادرکت انک من اهل النار، در آن لحظه هم متوجه شدید که اهل آتش هستید. نماز را خراب کردید، عبادت را خراب کردید. اولیتک غفرانیه، هر چه گفتم یک طرف، این یک طرف. هر چه در باب گلایه خواندم همه یک طرف، این یک طرف. در آن لحظه مرگ یک وقت متوجه شدید که رفتنی هستید اهل جهنم هم هستید. آن جا اولیتک غفرانی با مغفرت خود با تو معامله می کنم و من عهدک رضوانی، می گویم از تو راضی هستم. و قلت لک به شما می گویم لا تحزن غصه نخور، فقد غفرت لک ذنوب و الاوزار و من اجلک سمیت نفسی العزیز الغفار، می گویم غصه نخور، ذنوب و اوزار تو را همه را بخشیدم و به خاطر همین اسم را خود را گذاشتم عزیز غفار.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. اگر اشکالی ندارد ما قرآن را حسن ختام برنامه امروز خواهیم شنید. صفحه 568 را عزیزان من تلاوت می کنند. حاج آقای آقای عاملی دعا کنند و ان شاءالله قرآن در پایان برنامه امروز تقدیم مخاطبان جان بشود. دعا بفرمایید حاج آقا آقای عاملی و ان شاءالله خداحافظی کنیم.
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی برنامه