شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم به تک تک عزیزان، خانم ها و آقایان، خیلی خیلی به این سمت خدا خوش آمدید. آرزو می کنم هر جا که هستید دل و جان شما بهاری و سبز باشد، باغ ایمان شما آباد باشد، تن شما سالم باشد، قلب شما سلیم باشد، خلاصه بهترین اتفاق ها نصیب شما بشود ان شاءالله. با احترام و با افتخار در کنار شما هستیم و در محضر حاج آقای عاملی عزیز سلام علیکم و رحمۀ الله خیلی خیلی خوش آمدید.
عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. علیکم السلام خدمت حضرتعالی، همکاران محترم و مکرم و ملت بسیار عزیز ما. عرض ادب و سلام و احترام و دعا دارم. توفیقات خاص خداوندی، عنایات خاص خداوندی اللَّهُمَّ خُصَّنِي مِنْكَ بِخَاصَّةِ ذِكْرِك، مدال است. یعنی من چیز ساده ای از تو نمی خواهم، و لا مراد ولی سواک، امام سجاد در دعای خود در ماه رمضان می گفت خدایا من خود شما را می خواهم. یعنی حاجت های پایین نه. اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا من خَاصَّتِكَ الْخَاصِّينَ لَدَيْك، خداوندا من را جزء خواص خواص خود قرار بده. این هم یک مدال. این را برای عزیزان و برای خود می خواهم از سر فضل، نه از سر استحقاق. مدال «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» (توبه/72) برای عزیزان خود از خدای متعال می خواهم و برای این روسیاه، و مدال نعم العبد، «وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُون» (صافات/75) وقتی ما نعم العبد باشیم خدا هم نعم المجیب می شود. و چه سکری بالاتر از سکر نعم المجیب، خدا بهترین مجیب، یعنی بهترین لبیک گو باشد برای ندای ما. مقدمات این توفیقات را برای عزیزان خود از خدای متعال مسئلت دارم.
شریعتی: خدا ان شاءالله شما را حفظ کند و این همت و رتبه بلند حاج آقای عاملی است که این گونه دعا می کنند و این افق را در دعا پیش پای ما می گذارند که برگرفته از آیات قرآن کریم و روایات و ادعیه حضرات معصومین (س) است. امروز با احترام و با دل و جان بحث شما را خواهیم شنید که هفته گذشته راجع به رحمت حق تعالی صحبت کردید.
عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. رابطه که در دعاها تصویر شده است بین عبد و بین خدا بر اساس آیه «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» (مائده/54) است. یعنی یک رابطه عاشقانه و لذا ما به بحث مواضله عبد با خدا وارد شدیم. در دعاها به ما یاد دادند که با خدا که می خواهیم صحبت کنیم با چه ادبیاتی صحبت کنیم. آن ادبیات باید بررسی شود. خیلی دیدنی است. یک ثروت عظیمی دست ما است متأسفانه بسیاری از برادران اهل سنت محروم ماندند. من در خیلی از سایت های وهابی حضور دارم، ولی من را نمی-شناسند. آن جا می بینم که ابن قیم چه گفته است، فلان کس چه گفته است؟ آتش می گیرم که یک کلمه از امیرالمؤمنین حرف در آن جا نیست. یک کلمه از صحیفه سجادیه که محشر است در آن جا نیست. یک کلمه از کلمات امام صادق در آن جا نیست. دعاهایی که این بزرگان دارند چون در خلوت خانه بوده است، محدودیت مخاطب نبوده است، خدا می داند که چه خبر است. یعنی آن قدر انسان عارف حریص است ببیند این معصوم، این انسان کامل، با چه ادبیاتی با خدا صحبت کرده است و چه حاجتی را از خدا خواسته است. یعنی دنیا اگر جمع شود نظیر دعای کمیل را بخواهند تصنیص کنند امکان آن نیست. انگار از پیش خود خدا آمده است. به تعبیر حضرت امام دهان غیر معصوم می چاهد که چنین حرف هایی را بزند. یا مناجات شعبانیه را خدا می داند که چه ترکیبی دارد، چه مفاهیمی دارد، چه ادبیاتی دارد، و الله امر خلق الساعه نیست. و الله علوم مدرسه ای نیست. در مدرسه نمی-شود این جوری حرف زد. هزاران سال مدرسه هم بروید نمی توانید این ادبیات را با خدا داشته باشید. معلوم می شود که اینها آن قدر به خدا نزدیک شدند «وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» (مریم/52) اول باید تقرب باشد و بعد نجوا شروع شود. چون نجوا حرف در گوشی است. پیامبر ما هم فرمود خدا من را که معراج برد دو گونه با من حرف زد. كَلَّمَنِي وَ نَاجَانِي، هم خدا مناجات می کند، هم پیامبر ما مناجات می کند، هم اهل بیت با خدا مناجات کردند. این ادبیات را که ما نگاه می کنیم می بینیم ادبیات مغازله است. ما یک بحث مفصلی داشتیم که عبد با خدا چه جور حرف بزند با آن نوع مغازله که بود شروع کردیم تمام شد. خیلی از آن گذشت تا این که ماه رمضان رسید گفتیم که خدا با انسان حرف زده است، ادبیات خدا را نگاه کنیم چه جوری خدا با انسان حرف زده است این از آن جالب تر است. یعنی کسی می خواهد دین را بشناسد، حقیقت دین را بشناسد، روح کلی حاکم بر شریعت را بشناسد چند تا راه دارد. یک راه آن توجه به حساسیت های شریعت است. دین ما، خدای ما کجا خیلی حساس است. من این ماه رمضان 30 روز روی حساسیت های خدا بحث کردم که خدا روی چه موضوعاتی حساس است. پیامبر ما روی چه سوژه هایی حساس است. هر کس آن سوژه ها و آن حساسیت ها را ببیند حقیقت دین را می فهمد. عظمت دین را می فهمد. لب دین را می فهمد. یکی هم همین است که الان شروع می کنیم که خدا با چه ادبیاتی با ما حرف زده است. معلوم می شود کل کائنات بر اساس رحمت، عنایت خاص خداوند، انسان بنا نهاده شده است. این هم باز یک مغازله است. مغازله خدا با انسان. در این جا وقتی کسی در عشق خود
هر کسی در عشق صادق آمدست بر سرش معشوق عاشق آمدست
این را عطار می گوید. یک جمله و یک بیت است ولی کتاب ها باید با آن نوشت. اگر کسی، یک عاشقی در عشق خود صادق باشد عاشق و معشوق جابه جا می شوند. یعنی عاشق معشوق می شود، معشوق عاشق می شود. شما عاشق خدا بودید این بار خدا عاشق شما می شود. این یک کمال استثنائی است که انسان معشوق خدا بشود. یعنی به نقطه ای برسد که عشق خدا و محبت خدا به انسان تعلق بگیرد. عشق از معشوقه اول سر زند. در این خصوص ما شروع کردیم گفتیم که تعبیرات را جلو گذاشتیم، تمام احادیث قدسی را جلو گذاشتیم، دعاها را گذاشتیم، دیدیم هر کاری را که عاشق باید در مورد معشوق انجام بدهد معشوق درباره عاشق انجام می دهد. یعنی خدا درباره انسان انجام می دهد. دانه دانه چند تا از اینها را شمردیم ادامه این را ما می خواهیم بخوانیم. این برای دنیای معاصر خیلی خوب است. انسان برای عطوفت، برای محبت عطش دارد. تشنه محبت است. آن هم از طرف ذات لایتناها که خدا این جوری من را تحویل گرفته است، این جوری با من معامله می کند و به من نگاه می کند. اول این است که در عشق مادی عشق از عاشق شروع می شود. اما در عشق آسمانی از آن طرف شروع می شود. «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» (مائده/54) در عشق زمینی عاشق آرزو دارد که معشوق با او حرف بزند. در عشق آسمانی عکس آن است. آرزوی خدا این است که شما بیایید دو رکعت نماز بخوانید و با خدا حرف بزنید. نماز مکالمه معشوق است از عاشق. در این باب هم باز مفصل صحبت کردیم. این جا تو صحبت نکنی در روز آخرت او با شما صحبت نمی کند. چندین آیه است خدا می فرماید «وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ» «وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِم» (آل عمران/77) خدا با او حرف نمی زند. خدا حق دارد حرف نزند، می گوید در دنیا شما چند کلمه با من حرف نزدید. «اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُون» (مؤمنون/108) در عشق زمینی عاشق دنبال بهانه است برای صحبت. در عشق آسمانی عکس شده است. خدا دنبال بهانه است که با معشوق خود حرف بزند. عصا بهانه بود. حرف هایی که خدا زد کاملاً بدیهی، حرف هایی که حضرت موسی زد کاملا ًبدیهی بود. خدا می گوید «وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى» (طه/17) معلوم است که خدا می بیند که عصا است. بعضی از آن ملحدین که مسخره می کنند نمی دانند در این مکالمه چه غوغا است. این مکالمه چه پیامی دارد. حرفی هم که موسی می زند آن هم همه بدیهی است. اصلاً خدا چرا این قصه را مطرح کرده است؟ و الله العظیم مطرح کرده است. غوغا کرده است برای آنهایی که سالک سرای حق هستند. دارم به دنبال بهانه با تو حرف می زنم. موسی هم حرف هایی که می زند «هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي» (طه/18) یعنی موسی نمی دانست که خدا اینها را می-بیند. کاملاً می دانست اما موسی فهمیده بود که قضیه چیست. خدا بهانه می خواهد که با هم حرف بزنیم. ای خدا، ای خدا، ای خدا، ما چه عددی هستیم. ما چه وزنی هستیم که تو دنبال بهانه هستی که با ما حرف بزنی. در عشق مادی عاشق برای این که اطمینان معشوق را جلب کند قسم می خورد. مثلاً ولله دوستت دارم. در عشق آسمانی عکس شده است. یا بن آدم و حقک علیک انی محبک قسم به آن حقی که تو در ضمه من داری من تو را دوست دارم. خدا قسم بخورد تا از این طرف اطمینان درست شود و الله حیرت آور است. خدا نکند کسی در این عالم بی ادب باشد. بی-نزاکت باشد، نفهمد. در روایت است که گاهی ملائکه می خندند وقتی کسی را قبر می گذارند می گویند که اسم افهم … مثلاً یک خانمی را کفن کردند می خواهند داخل قبر بگذارند می گویند اسم افهم ملائکه می خندند. می گویند در دنیا نفهمید، حالا می گویند بفهم، می فهمد؟ آن وقت کفن می کنند باز هم می خندند. این خود را تمام کشف کرده بود، مشکوف بود حالا مفصل کفن او را می-بندند که مبادا بدن او دیده شود. آن جا می خندند. عجیب است که می گوید و حقک علی انی، در عشق مادی عاشق می گوید معشوق را که دوست دارم ولی در عشق آسمانی معشوق به عاشق می گوید من تو را دوست دارم. قسم یک چیز است، اصل عشق یک چیز دیگر است. این جا من این حدیث را کامل می خواهم برای شما بخوانم. آن قدر حدیث، حدیث جالبی است. حدیث این جوری شروع می شود یا بن آدم أَنَا وَ حَقِّي لَكَ مُحِبٌّ، من تو را دوست دارم فَبِحَقِّي عَلَيْكَ كُنْ لِي مُحِبّا، تو را قسم می دهم به آن حقی که من گردن تو دارم تو هم من را دوست داشته باش. دو تا قسم است. در یکی می گوید قسم به حقی که تو بر گردن من داری، من تو را دوست دارم. تو را قسم می دهم به آن حقی که من بر گردن تو دارم، تو هم من را دوست داشته باش. یعنی خدا دو تا حق را پیش کشیده است. یکی حق بنده در ضمه خدا، یکی حق خدا بر ضمه عبد، بنده. در هر دو مناسبت رعایت شده است. می گوید که فَبِحَقِّي عَلَيْكَ كُنْ لِي مُحِبّا قسم به حقی که تو بر ضمه من داری من تو را دوست دارم. اگر می گفت قسم به حقی که من گردن تو دارم، تو را دوست دارم اصلاً ترتیب به هم می خورد. مناسبت به هم می خورد. اصلاً بد می-شد. قسم به آن حقی که تو گردن من داری من تو را دوست دارم. در این شق دوم می گوید تو را قسم می دهم به آن حقی که من گردن تو دارم تو هم من را دوست داشته باش. اصلاً اگر کسی من را مذمت نکند می گویم این التماس است. یعنی التماس از ذات لایتناها.
شریعتی: چرا خدا باید التماس کند؟
عاملی: مبدأ آن فقط عشق است غیر از آن هیچ چیزی نیست.
شریعتی: چون عشق ها و محبت های ما غالباً یک منظوری انتهای آن هست. یک مقصدی دارد، یک مقصودی دارد.
عاملی: اما ما در دنیا به هزار یک این عنایت را برای هیچ باز نمی کنیم. ما هیچ هستیم. هیچ. هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی. اصلاً عقل در حیرت است که خدا چه اهتمامی به انسان دارد. انسان چه عجوبه ای است. چه خلقتی دارد که خدای متعال این جوری با این ادبیات با انسان حرف می زند. آن هم حدیث قدسی.
در عشق مادی نوعاً عاشق به معشوق می گوید اگر امری باشد در خدمت هستم. در این جا عکس می شود. خدا می گوید أَنَا مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي. الله الله الله.
در عشق مادی عاشق طلب مجالست دارد. آرزوی او این است که با معشوق مجالست داشته باشد. این جا عکس می شود. خدا می گوید أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي. چه کسی است که با من مجالست کند، من همنشین او شوم؟ فهم مجالست با خدا خیلی مراتب دارد. بعضی ها یک تصور ساده می کنند که مثلاً خدا یک جایی نشسته است «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقين» (توبه/123) این معیت، معیت مکانیکی نیست. اما مجالست با حضرت حق جایی که محرمیت درست شده است، حجاب ها کنار رفته است، خیلی تصور آن بالاتر از فهم انسان های عادی است.
در عشق مادی می گوید که من هر لحظه به فکر شما هستم. در عشق آسمانی عکس می شود. كَيْفَ أَنْسَاكَ وَ لَمْ تَزَلْ ذَاكِرِي.
در عشق مادی عاشق چشم به راه معشوق است. و رد پای تو آن قدر خیره می مانم، غبار کوی تو آخر به تن شود کفنم. می گوید چه موقع تشریف می آورد. یعنی در این جا عکس است. به حضرت موسی گفت به فلانی بگو 70 سال است که منتظر هستم. حدیث قدسی است، كَمْ أُطِيلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِي غَفْلَةٍ لَا يَرْجِعُون، می دانید انتظار سخت است. یک جمله بسیار عجیب تر. لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا، اگر آنهایی که به من پشت کردند و رفتند، قهر کردند، من بیمار داشتم شفا ندادی، حاجت می خواستم به من ندادی. گاهی به من می گوید گلایه من را به خدا برسانید. گلایه من را به امیرالمؤمنین برسانید. اینها همه دل شکسته هستند و خدای متعال در دل اینها است. من همیشه شب قدر می گویم که ما این جا همه مهمان خدا هستیم ولی بعضی ها هستند که خدا مهمان آنها است. آنها هم آنهایی هستند که قلب آنها شکسته است. أنا عند المنکسرۀ قلوبهم و المندرسۀ قبورهم. یعنی هیچ نام و نشانی از آنها نیست. این جا می گوید لو علم المدبرون آنهایی که از من قهر کردند و رفتند. پیامبر ما فرموده است، «الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيَالُ اللَّهِ، وَ أَحَبُّهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَعُهُم لناس» انسان ها یک خانواده را تشکیل می دهند، بزرگ خانواده خود خدا است. پدر راضی می شود که فرزند قهر کند و برود. صد درصد پدر منتظر است. لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا، با چه اشتیاقی نگاه من به راه آنها است که چه موقع بر می گردند. خدا حضرت امام را رحمت کند، فرمود: روایات را با خصوصیت آن معنا کنید. خود او یک مثال می زند که امام صادق می گوید من هر روز برای پدر خود دو رکعت نماز می خوانم. می گوید وقتی امام برای یک امام هر روز دو رکعت نماز می خواند معلوم می-شود آن دار، دار احتیاج است. یعنی اگر برای ما چشم بشود اشتیاق خدا، چه کسی که نماز نمی خواند و با خدا قهر کرده است و رفته است، کسی که مسجد نمی رود و بدش می آید، از خدا قهر کرده است و رفته و قرآن هم نمی خواند. این آقای بی نماز اگر چشم بشود شوق خدا به این آقای بی نماز، این بی نماز از شوق می میرد. شما تصور شوق ها را بکنید. دائم فتیله را بالا بکشید. تا کجا می توانید بالا بروید به حدی که شوق باعث بشود که جان کسی تمام شود و درآید؟ یعنی حیرت آورترین تعبیر که در این روایت ها آمده است. یعنی دیگر بالاتر از این تکریم، آن هم برای چه کسی؟ برای مدبرون. کسی که مدبر است چه پذیرایی از او می کنند. به من پشت کردید. حضرت موسی گفت برو به خدا بگو که جان من را بگیرد و من را بکشد. حضرت موسی هم رفت و خجالت کشید که بگوید. خدا گفت یا موسی برو به بنده من بگو اگر تو من را برای ربوبیت قبول نداری، من تو را برای عبودیت قبول دارم. یعنی اگر تو قهر باشی من قهر نیستم. وصف انسانی نیست. انسان ها این جور نیستند. یک حدیث قدسی هم هست که اگر بندگان گناهکار بدانند که چه قدر من مشتاق توبه آنها هستم، بازگشت آنها هستم آن هم باز از شدت شوق می میرند. امام صادق یک حرف عجیبی این جا دارد فرمود: خداوند از توبه، توبه گذار بیشتر از تشنه ای که به آب احتیاج دارد و به آب می رسد و به عقیمی که یک عمری در آرزوی فرزند است و فرزنددار می شود و گم کرده ای که ثروت نفیس خود را گم کرده است و به آن رسیده است چه قدر خوشحال می شود، خوشحالی خدا از همه اینها بالاتر است. یعنی شما باز هم این را دقت کنید و تصور کنید، خدا مگر به ما احتیاج دارد؟ معلوم می شود به ما غیرت دارد. معلوم می شود به ما محبت دارد. معلوم می-شود ما را از خود می داند. ما منصوب به خدا هستیم. هر صانعی به مصنوع خود غیرت دارد. این نسبت را نمی شود قطع کرد. از همه عجیب تر این است که اگر عاشق برگشت و بابت خرابی هایی که کرده است ناله کرد در برابر معشوق، در برابر خدا، که این چه کارهایی بود که من کردم خدا می گوید من این ناله را خیلی دوست دارم تا این که تسبیح دست خود بگیرید و بگویید سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله. عنین المذنبین احب الیه من تسبیح المسبحین آن کسی که گناه کرده است بعد شرمنده شده است، شروع به ناله کرده است، خدا فرموده است من به این ناله خیلی مشتری هستم، تا کسی که گناه نکرده است، و می گوید سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله. این شکستگی را من بیشتر می خرم. و جناب جبرئیل هم شب قدر که می آید می رود با انسان گناهکار مصافحه می کند. ببینید که آن شب در کائنات چه اوضاعی است. در کل کائنات پر برکت ترین نقطه زمین است. و لذا همه ملائکه، تتنزل الملائکه، نازل می شوند به کره خاکی ما.
در عشق مادی اگر عاشق معشوق را فراموش کرد، عاشق راه را گرفت و رفت. معشوق چه کار می کند؟ معشوق پرونده او را می-بندد. می گوید این عاشق من بود دیگر من اعتنا نکرد و رفت. همه چیز تمام می شود. بعداً هم اگر بیاید دیگر با اهانت او را رد می کند. می گوید تو بی وفا بودی برو. اما عشق آسمانی این طور نیست. کسی که رفته است دوباره برگشته است. آقای آیتی می گفت من یک کسی را در خواب دیدم گفتم باز هم به دنیا می خواهید بیایید؟ گفت بله. گفتم باز هم می خواهید اهل علم شوید؟ گفت بله. گفتم برای چه؟ گفت فقط برای یک چیز. می-خواهم آنهایی که با خدا قهر هستند آنها را من با خدا آشتی بدهم. عشق الهی این جور است که خدا پشت سر خود را هم نگاه می کند که كَمْ أُطِيلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِي غَفْلَةٍ لَا يَرْجِعُون، یعنی اگر قهر کردید پرونده را نمی بندد. در دنیا می-بندند. ولی هفتاد سال پشت سر عاشق نگاه می کند که چه زمانی بر می گردد. اصلاً چه تکریمی است انسان را این تعبیرات؟ ما اینها را خیلی سهل می گیریم. حافظ یک تعبیر خوبی دارد می-گوید وقتی آن کسی که قهر کرده است و رفته است، برگردد، آن گنهکار با خدا که قهر کرده است آشتی کند در عالم ملکوت جشن می گیرند، که این آقایی که قهر کرده بود رفته بود برگشت. آقای دولابی خیلی این را می خواند.
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد. قدسیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
آن جا خوشحال می شوند، چون خدمت به غایت خلقت است. غایت خلقت این نیست که انسان بدبخت بشود، شقی بشود و با غضب خدا از دنیا برود. در عشق مادی اگر معشوق بلند شود و برود عاشق التماس می کند. خواهش می کنم نروید. یک مقدار به من فرصت بدهید. اما عجیب است در عشق آسمانی عکس است. اگر عاشق بلند شود برود معشوق التماس می کند نرود. وَ سَبِيلُكَ الْإبْقاءُ عَلَى الْمُعْتَدِين. اگر فرد معتدی خواست بلند شود برود، الابقاء، می-گوید که نرود. این که خدا می گوید بگذارید من خود، خودم را توصیف کنم سبحان الله معنی آن این است. خدا را این جوری باید توصیف کرد. يَا مَنْ يَدْنُوا إِلَى مَنْ دَنَا مِنْهُ وَ يَا مَنْ يَدْعُو إِلَى نَفْسِهِ مَنْ أَدْبَرَ عَنْه، ای خدایی که هر کس به او نزدیک شود، نزدیک او می شود، و ای خدایی که اگر کسی به تو پشت کند و برود از پشت سر ندا می کنی، یعنی التماس می کنی که نرود. این فقط در شأن خود خدا است. يَا حَنَّانُ يَا مَنَّان، می گویند که اهل جهنم بعد از جهنم که رفتند بعد از هزار سال که اسم خدا یاد آنها رفته است، اسم خدا به یاد آنها می افتد. می گوید يَا حَنَّانُ يَا مَنَّان. مهر صفویه هم همین است يَا حَنَّانُ يَا مَنَّان. ما هم در مصلای خود تمام ستون ها را با این مهر منقوش کردیم، يَا حَنَّانُ يَا مَنَّان. از امیرالمؤمنین سوال کردند، يَا حَنَّانُ يَا مَنَّان معنی آن چیست؟ حضرت فرمود: الْحَنَّانُ هُوَ الَّذِي يُقْبِلُ عَلَى مَنْ أَعْرَضَ عَنْه، حنان کسی است که اقبال می کند به کسی که بلند شده است و می خواهد برود. جلوی او را می گیرد که نرو. خدا برای بنده این قدر حساب باز می کند. وَ الْمَنَّانُ هُوَ الَّذِي يَبْدَأُ بِالنَّوَال قَبْلَ السُّؤَال، منان کسی است که قبل از این شخص دهان خود را باز کند و بگوید محتاج و گرفتار هستم می آید مشکل او را حل می کند. قبل از این که شأن او شکسته شود، زبان خود را باز کند. بعضی از ائمه ما می گفتند روی زمین حاجت خود را بنویسید. هر کس حاجت خود را به امام حسین با پاکت و کاغذ می داد نمی خواند داخل جیب خود می گذاشت. می گفت حاجتک مَقْضِيَّةً، حاجت تو برآورده است. می گفتند که یا ابا عبدالله نخواندید. می-فرمود: اگر بخوانم شأن آن می شکند. این جوری آبروداری کردند. برای ما درس است. یا بعضی از معصومین سر خود را از لای درب بیرون نمی آوردند. دست خود بیرون می آوردند و پول می-دادند. می گفتند چرا سر خود را بیرون نیاوردید؟ می گفت اگر نگاه او به نگاه من بیفتد صورت او می شکند. خجالت می کشد. در حدیث قدسی است که یا من اقبل علیّ از دور که من را ببیند من اقبل علی تنقیته من بعید و من اعرض عنی نادیته من قریب. حدیث قدسی است. خدا می گوید من اقبل علی، اگر کسی طرف من بیاید تنقیته من بعید، به استقبال او می روم، و من اعرض عنی هر کس به من پشت کند و از من قهر کند و برود نادیته من قریب، از دور او را صدا نمی زنم، از نزدیک او را ندا می کنم که برگرد. دو تا تعبیر، شب باشد، خلوت باشد، فرش را کنار بگذارید، صورت را روی خاک بگذارید، به این عظمت، به این جلال، به این جمال، به این محبتی که خدا به بشر دارد، هر چه قدر گریه کنید کم است که ما چه عددی هستیم که خدا با این ادبیات با ما صحبت می کند. انسانی که بزرگ شود تفعل او جزء انسان های خاص بیشتر می شود همه اینها تنازل است. چه قدر تنازل؟ تنازل هیچ کس مثل خدا نیست. اصلاً خدا تنازل کرده است که به من اجازه داده است با خدا حرف بزنم. خدا تنازل کرده است که با من به اندازه قرآن حرف زده است. خدا تنازل کرده است که با این ادبیات با من حرف می زند. امام سجاد می فرماید خدایا، إِلَهِي لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِكَ لَنَزَّهْتُكَ مِنْ ذِكْرِي إِيَّاك، اگر تو واجب الطاعه نباشی من اصلاً برای تو نماز نمی-خوانم. من کجا که در برابر تو قرار بگیرم و با تو حرف بزنم و به من اجازه صحبت کردن بدهید. عبا از دوش ایشان افتاد. به عبا دست نزد. بعد از نماز گفتند این را چرا اصلاح نکردید؟ فرمود وَيْحَكَ أَ تَدْرِي بَيْنَ يَدَيْ مَنْ كُنْت، وای بر تو می-دانستی در برابر چه کسی قرار گرفتم. مگر می شد. اگر کسی در دنیا بیاید به شما پشت کند محال است شما او را صدا کنید. اصلاً به او اعتنا نمی کنید. اما خدا مدبر دعوت می کند. حالا برای مدبر چه پذیرایی آماده کرده است.
در عشق مادی اگر عاشق حاجتی داشته باشد به معشوق نمی گوید. می گوید شأن من شکسته می شود. در بین ما این جوری است. اما در این عشق الهی معشوق به عاشق می گوید شعذ نعل خود را از من بخواه، نمک آبگوشت خود را هم از من بخواه. که به حضرت موسی گفت یا موسی آن شئذ نعل خود را از من بخواه. ولی سراغ کسی دیگر نرو. می گوید نمک آبگوشت خود را از من بخواه. سراغ کس دیگر نروید. یعنی برخلاف این رویه که ما در دنیا داریم معشوق این قدر برای عاشق حساب کرده است که می گوید کمترین نیاز او را هم من تأمین می کنم. آخر در دنیا عاشق می خواهد نیاز معشوق را تأمین کند. معشوق می گوید کمترین نیاز شما را که آن هم عبارت از نمک آبگوشت باشد را هم خود من می خواهم تأمین کنم.
در عشق مادی اگر عاشق یک خطایی بکند همه چیز تمام می شود. معشوق اعراض می کند. مثلاً می بینید مرد بیچاره 30 سال خدمت کرده است با یک خطا همه چیز تمام شد یا برعکس. خانم 30 سال خدمت کرده است با یک خطا اعذ همه به هم ریخت. بدترین اهانت-ها، سرزنش ها شروع می شود. اما در این جا این طور نیست. می-گوید اگر صد بار توبه شکستی باز آی. باز من می پذیرم خطا کردی در برابر من، حرمت من را شکستی. صد بار حرمت من را شکستید 60 پیامبر را کشتید. روایت آن را بروید نگاه کنید. در بسته نیستم این که مأیوس شود از آن 60 پیامبر را کشتن بدتر می شود. خدا لطف کرده است در توبه را باز گذاشته است. و الا خیلی ها دق مرگ می شدند. رحمت بزرگی است که خدا دری به نام توبه باز کرده است. و لذا یأس را گناه کبیره دانسته است. «وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون» (یوسف/87)
در عشق مادی دلاز، قنچ، ناز از طرف معشوق است. عاشق التماس می کند او هم ناز می کند.
شریعتی: این سراسر نیاز است و آن سراسر ناز است.
عاملی: یک رابطه برای خدا تعریف کردند که یک طرف ناز، یک طرف نیاز. این حرف درستی نیست. خدا ناز ندارد. و بابک مفتوح للراهبین. تعریف رابطه بین خدا و بنده را چند جور تعریف کرده اند. یکی این است این درست نیست. علامه گفته است این جوری تعریف کنید. ما همه محتاج و تو مشتاق ما. خدا از همه بهتر رابطه را تعریف کرده است. «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه» (مائده/54) همیشه ناز از طرف معشوق است. عاشق التماس می کند او هم محل نمی گذارد. عجیب است، عجیب است، عجیب است، در عشق آسمانی معشوق کاری کرده است عاشق جرأت ناز پیدا کرده است. این دیگر محشر است. ببینید چه کار کرده است که این … در عشق مادی معشوق می بینید که قهر کرده است. در این جا اگر معشوق قهر کند چه می شود؟ عاشق هم قهر می کند. این منشأ دنیوی دارد. اما در عشق اخروی این طور نیست. خدای متعال اسمایی دارد این اسماء الحسنی این عاشق را چنان به طمع انداخته است که در آن طمع قنچ و دلاز شروع شده است و عجیب است که در دعا گفته است مُدِلًّا عَلَيْك، روایت آن را برای شما از معصوم می خوانم که خدای متعال در آن جا در دعای معصوم آمده است که مُدِلًّا عَلَيْك، من برای تو ناز کردم. که آیا چنین چیزی در عشق مادی می شود شما یک جایی را پیدا کنید که عاشق بیاید در برابر خدا ناز کند. اصلاً مفهوم دلاز چیست؟ چرا ناز می کند؟ فلسفه ناز جلب توجه بیشتر است. ناز می کند که طرف را بیشتر به طرف خود بکشد. خدا ببینید که در اثر قرب چه کاری کرده است. نوعاً هم آن ناز و دلاز از طرف صاحب جمال است. اما خدای متعال کاری کرده است که این دلاز از طرف انسان دعاگو، انسانی که با خدا حرف می زند شروع بشود. این را جلسه آینده عین متن آن را از صحیفه سجادیه می خوانم. جلسه آینده یک بحث خوبی هم در این باب داریم که گلایه هایی هم که خدا در این باب دارد. گلایه را چه کسی می کند؟
شریعتی: غالباً عاشق از بی توجهی معشوق گله می کند.
عاملی: من یک فصل مشبهی از گلایه های خدا از انسان را جمع کردم. انسان را ذوب می کند که خدا بیاید گلایه کند درست برعکس آن چه که در دنیا است.
شریعتی: قلب ما که دست خدا است، چرا خود او به سمت خود بر نمی گرداند؟
عاملی: اگر قرار باشد خدا برگرداند الجاع می شود. الجاع تکلیف را ساقط می کند. خدا در قرآن می گوید من می توانم یک کاری کنم همه اهل لا اله الا الله بشوند. مثلاً یک لا اله الا الله بالای آسمان می نویسم یک کمونیست پیدا نمی شود. به پیامبر هم می گوید خیلی ناراحت هستید یک آیه ای از آسمان بروید و بیاورید «فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعين» (شعراء/4) همه تسلیم بشوند. پیامبر خیلی ناراحت هستید «كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ» (انعام/35) برو از داخل زمین یک چیز عجیب و غریبی در بیاور. یا نردبانی بگذار برو از آسمان یک چیز عیجب و غریبی در بیاورید همه تسلیم بشوند. ولی پیامبر این جاهلیت است من این را نمی خواهم. من می خواهم از روی اراده، برهان باشد. این همه جماد برای شما درست کردم کافی نیست. خدا اگر وارد شود بالاتر از اتمام حجت چیزی بیاورد می گوید می آورم ولی خطا کنید همه چیز را از بین می برم. اصحاب حضرت عیسی گفتند از آسمان یک چیزی بیاور تا بخوریم این بالاتر از اتمام حجت بود. خدا گفت این را می آورم ولی اگر بعد از آن کسی خلافی کند «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَديداً» (نمل/21) شب معراج پیامبر ما گفت من می خواهم بعد از من علی و فرزندان علی تولیت من را داشته باشند. خدا گفت «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ» (نحل/93) به من بده بعد علی را معرفی کن. یعنی جوری علی را معرفی نکن که به حد الجاع برسد. یعنی در قرآن بنویسیم علی ولی الله، دیگر این هنر نیست. باید معلوم شود «مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِب» (بقره/143) چه کسی تابع پیامبر است و چه کسی از پیامبر بر می گردد. در بحث قبله خدا از اول می توانست قبله را مسجد الحرام کند چرا اول بیت المقدس کرد بعد کعبه کرد؟ گفت من می خواهم شما را امتحان کنم که چه کسی تابع پیامبر است. آن که بر خدا واجب است فقط اتمام حجت است.
شریعتی: یعنی خلوص این رفتار خیلی بیشتر است یعنی معشوق واقعی یا عاشق واقعی این جا مشخص می شود و محک می خورد.
عاملی: خدا گوش کسی را می گیرد می گوید تو باید من را دوست داشته باشی؟ این ارزش دارد؟ نه.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. صفحه 540 قرآن کریم آیات نورانی سوره مبارکه حدید در سمت خدای امروز تلاوت می شود. آیات را تلاوت کنیم و بر می گردیم ان شاءالله همراه شما هستیم.صفحه 540 قرآن کریم
عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره حدید آیه 20 «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» خدای متعال در قرآن سه بار برای حقیقت دنیا مثل آورده است. نفیس ترین مثل دنیاست. تمام امثال را جمع کنید به پای این 3 مثل نمی رسند. در هر 3 مثل خدای متعال مثال می زند که دنیا در اول با طراوت خاصی ظاهر می شود. باران که بیاید زمین طراوت پیدا می-کند و نشاطی برای انسان پیدا می شود. منظره خیلی خوبی دارد، دلربا است. و انسان از نگاه آن لذت می برد ولی لحظاتی که می-گذرد همه اینها زرد می شوند، از بین می روند، باد می آید «تَذْرُوهُ الرِّياحُ» (کهف/45) مثال دیگری، مثال می زند، «فَجَعَلْناها حَصيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْس» (یونس/24) چنان از بین می رود که انگار دیروز اصلاً نبوده است. این 3 تا مثال برای کل بشریت یک پیام دارد. آن هم این است که قرار نیست شما در این دنیا خلود داشته باشید. شما اهل این جا نیستید، شما نمی توانید زندگی را جوری تنظیم کنید که برای خود خلود پیدا کنید. شما رو به سرازیری می روید اگر مقصد شما دنیا باشد. چشم از کار می افتد، اعضا و جوارح از کار می افتد. بچه، زن …
و ما المالُ و الأَهْلُون إِلا وَدائِعٌ، و لا بد يوماً أَن تُرَدَّ الوَدائِع
همه ودیعه است از دست شما گرفته می شود.
گل رویت بژمرد آخر وین طراوت در او نماند باز
این نفسی که می کشی
نفس کشیدن به تعبیر صاحب تبریزی مثل اره دو سر است.
از بهر قطع نخل سرکش باغ حیات ما چون اره دو سر نفس اندر کشاکش است
نفس ها هم شمارش دارد. یک وقتی به پایان می رسد. پس حالا که این طوری است ما حتماً یک ابدیتی داریم. این کائنات با این جمال خود با این حساب خود، با این قدرتی که خود را نشان می-دهد امکان ندارد ما برای زوال خلق بشویم. همه اینها پیامی دارد که ما باید برای یک عالمی دیگر، برای ابدیت آماده بشویم. این سه تا مثال محشر کرده است در رساندن مطلب. آن قدر جزئیات ادبی خوبی دارد، آن قدر صنایع ادبی دارد. آن قدر صنایع خطابی دارد این 3 مثل که متأسفانه وقت نیست من به آنها وارد شوم.
شریعتی: خدا ان شاءالله شما را خیر دهد. وقت ما هم تمام شده است.
فایل تصویری برنامه
فایل صوتی برنامه