شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». سلام میکنم خدمت تک تک عزیزانم. خانمها و آقایان خیلی خیلی خوش آمدید به این سمت خدا. عاملی: بسیار خوشحالم که در خدمت عزیزان خودم هستم. ایام خوب، لحاظ خوب، توفیقات بزرگ، حسنات بزرگ از خدای متعال برای عزیزانم مسئلت دارم مخصوصاً اینکه خدای متعال توفیق بدهد حفاظت کنیم از ثواب و احسانات و عنایات عظیمی که در ماه مبارک رمضان نصیب همه ما شد. خدای متعال یک سفره غیرقابل وصف و غیرقابل تصور برای ما، برای بشریت باز کردهاند، انشاءالله که در طول سال متنعم شویم از عنایات ماه مبارک رمضان و خدای متعال به برکت این ماه عظیم که یکی از اسامی ماه مبارک رمضان عبارت است از مزروق. به خاطر کثرت رزقی که در ماه رمضان بوده است. خدای متعال با رزقهای معنوی و مادی از ملت بزرگ ما پذیرایی بفرماید.
شریعتی: انشاءالله. ما یک بحثی را آغاز کردیم در ماه مبارک رمضان که ماه رحمت و برکت و مغفرت بود و آن هم مغازلههای عبد با مولا بود و نکتههای لطیفی مثل همیشه حاج آقای عاملی فرمودند که انشاءالله همین بحث را ادامه خواهند داد.
عاملی: بحث اصلی ما در محبت خدا است. عشق خدا به بشریت است. متون دینی ما یک جوری تصویر میکند که محیرالعقول است. اشبه به معما است که چطور میشود که ذات لایتناها برای ذره بلکه دون ذره انقدر حساب باز میکند. چه رابطهای را ما میتوانیم تعریف کنیم بین ذات لایتناها و بین ذره یا بگوییم دون ذره. که امام سجاد به خدا عرض میکند «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» دونها دیگر رفت. یعنی تمام شدنی نیست. یعنی ذره ذره ذره، هر چقدر بگویید آن طور خودش را تصویر میکند در کبریای خدا. ذره یعنی هیچ. چطور میشود که خدای متعال که همه چیز است با هیچ حرف میزند. هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی و به اندازه یک قرآن با هیچ حرف میزند و به اندازه پهنه کائنات که ما انتهای آن را نمیتوانیم تصور کنیم که همه آیه است، به اندازه آیات تکوینی با انسان صحبت میکند، برای انسان حساب باز میکند، همه اینها نشان میدهد که بشر یک مشت گوشت و پوست و استخوان نیست. یک حقیقت بزرگی در نهاد انسان نهفته است. با سرشتت چهها که همراه است/ خنک آن را که از خود آگاه است/ پشت این کوه قرص خورشید است/ زیر این ابر زهره و ماه است/ یوسفی در میان این چاه است/ گوهری در میان این سنگ است. علامه طباطبایی در المیزان میگوید خدا تنها طلبکاری است که نمیشود حق او را ادا کرد. خیلی چیزها از اینجا استفاده میشود. اولاً این هیبتی که خدای متعال دارد با این تجلیای که برای انسان کرده است. انسان باید در برابر این هیبت ذوب شود. این هیبت توأم است با اراده حکیمانه. یعنی یک مقصدی از ما دارد. خطر بسیار بزرگی است که ما در برابر این هیبت، این جلال، این عظمت بیخیال باشیم و خیال کنیم که عالم بیحساب است و ما هم بیحساب زندگی کنیم. و مهمتر اینکه ما اگر بخواهیم در برابر این سفره عظیمی که ذات لایتناها برای ما باز کرده و این قدر به ما اظهار محبت عشق کرده است، شکرش را به جا بیاوریم میشود؟ شکر آن عبارت است از گریه. تمام کملین آخر سر رسیدهاند به منزله گریه. وقتی حضرت پیامبر از حضرت پرسید که چرا انقدر گریه میکنی، خدا که تمام گناهان تو را بخشیده است. «غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّر».
یک جملهای گفته کتاب نوشته شود کم است. فرمود: «أفلا اکون عبدا شکورا» یعنی گریه، گریه شکر است. بهترین گریه، گریه شکر است.
شریعتی: یعنی به یک جایی میرسی چارهای جزء گریه و اشک نمیبینی.
عاملی: یعنی میبینی نعمت آنقدر بالا است، فقط در برابر صاحب نعمت باید گریه کنی. دیگر با الفاظ نمیشود حقش را ادا کرد. «اللهم الّا لا نفسی فنائاً علیک» پیامبر ما به خدا عرض کرد به خدا. یعنی ایستاد. خدایا ما نمیتوانیم حق تو را ادا کنیم. «انا لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک» تو خودت باید خودت را ثنا کنی. هر که اوج گرفت این را فهمید. آنی که اوج نمی گیرد نمیفهمد.
آقای بهجت که فرمود ما 700 سال از معنویت عقب هستیم. زمانی بود در نجف کسی که اهل کرامت نبود نادر بود، حالا کسی که اهل کرامت هست نادر هست، میگوید 700 سال از معنویت عقب هستیم، رفته جلو که میبیند عقب است. کسی که نرفته نمیفهمد عقب است.
حضرت امام که به مولوی گفت خوشا به حالت که اندر خم کوچه رسیدی میگویی هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. چرا خودش را اندر خم میبیند؟ چون جلو رفته است. امام سجاد که اول عرضم قرائت کردم که بل الذره او دونها، کی میگوید: بل الذره او دونها؟ آن کسی که رفته جلو، عوالم را دیده است، بزرگی را دیده است، حیرت را دیده است، جلال را دیده است. آن وقت فهمیده است که هیچ است. نیستم نیست که هستی همه در نیستی است. هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی. آنی که منیت دارد، آنی که داعیه دارد، آنی که ادعا دارد، او هنوز راه نرفته است. هنوز در منزل اول است. سالهای ره میرویم در اخیر/ همچنان در منزل اول اسیر. حالا شما حساب کنید که کسی از همه بیشتر جلو برود تا برود به جایی که فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى. قاب قوسین او ادنی معنیاش چیست؟ مگر مکان درباره حضرت حق مطرح است که ما بیاییم این حرفها را بگوییم؟ یعنی نهایت تقرب، یعنی نهایت ظهور عوالم جلال حضرت حق، جمال حضرت حق. آن وقت پیغمبر ما وقتی اینها را ببیند به چه حالی میافتد؟ یعنی دیگر ذرهای از منیت، اصلاً خودش فراموش میشود. دیگر خودش مطرح نیست.
زمینهای مدینه را که تقسیم میکرد، جبرئیل نازل شد گفت یا رسول الله زمین تمام شد، چیزی برای خودت برنداشتی. چون خودش را فراموش کرده بود. خودش را نمیبیند. آیین یک مقامی است که وقتی به آن مقام رسید که در حضرت حق فانی میشود. عزت بعد از آن است. تغییر جلوات بعد از آن است. اشک بعد از آن است. خلوت بعد از آن است. انس بعد از آن است. درد بعد از آن است. زبان خدا را بفهمد بعد از آن است. چون زبان خدا هم عربی نیست. غیر نطق و غیر ایما و سجل/ صد هزاران ترجمان خیزد ز دل/ ای خدا بنما تو جان را آن مقام/ کاندر آن بی حرف میروید کلام. مگر میشود حق خدا را ادا کرد؟
من مطالعه میکردم که حق ائمه را میشود ادا کرد. یک جایی یک تعبیری باشد که بگوید که حق ما را ادا کردهاید. میدانید که زوات مقدسه معصومین راهبر هستند، واسطه فیض هستند، شریک القرآن هستند. پیغمبر ما گفت که انت منی بمنزلة هارون من موسی. هارون که از خدا میخواست حضرت موسی گفت اشرک فی امری. و لذا این مقام را که دارند با آن قربی که به خدا دارند، علمی که دارند، تقربی که دارند، معنویتی که دارند، جایگاهی به عنوان مظاهر اولی حضرت حق دارند، ان امرنا با یعدی. ما مظهر لا حدی خدا هستیم. میشود حق آنها را ادا کرد؟ مگر میشود حق پیغمبر را ادا کرد؟ مگر میشود حق امیرالمؤمنین را ادا کرد و امام حسین را ادا کرد؟
یک چیز عجیبی دیدم. خیلی جای تأمل هست. حضرت فرمود هر کسی به زیارت جدم حسین برود، فقد ادا حقنا، حق ما را ادا کرده است. ببینید در کربلا چخبر است. غوغا است. و کسی که میرود کربلا چه سوغاتیای با خود میآورد که میگوید ادا حقنا. یعنی حق امامت را ادا کردم واقعاً من عاجزم که در این خصوص صحبت کنم. من گفتم یک چیزی پیدا کنیم درباره خدا که اگر یک کاری را انجام بدهیم بگویند که حق خدا را ادا کردی. چون خدا حقی دارد در ذمه ما، ما هم حقی داریم در ذمه خدا. «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين» این حق شما است. خدا فرموده است شما یک حقی بر ذمه من دارید. آن هم این است که من باید شما را هدایت کنم. «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدی وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى» در آن آخرت و اولی لام آورد. آن ایجاد تکلیف نمیکند، برای انتفاع است. در هدایت علی آورد که آن ایجاد تکلیف میکند. «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدی» یعنی خدا فرموده است من را نشناختهاند. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» که من بشر را قهر بکنم، رهایش بکنم، هیچی نازل نکنم. قرآن نازل نکنم، پیغمبر نازل نکنم، میزان نازل نکنم. اینها همه در عمل به آن حرف است که «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدی» بشر باید هدایت پیدا بکند، تقویت پیدا بکند. تربیت است که سفره را مشخص میکند. تربیت است که نصیب و سهم شما را از این دنیا مشخص میکند. برای آدم بیتربیت، بیادب چه میدهند؟ «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدی» حالا ما میخواهیم که حق خدا را ادا کنیم. خدا حقی دارد بر ذمه ما؟ چطور ادا کنیم؟ یک جملهای پیدا کردم. آن هم این است که اگر کسی درباره خدا حرفی را که یقین دارد بگوید و چیزی را که نمیداند نگوید حق خدا را ادا کرده است.
شریعتی: چیزی که یقین دارد بگوید
عاملی: درباره خدا که میخواهد صحبت کند ان یقولوا ما یعلمون و ان یکوفوا اما ما یعلمون.
شریعتی: چیزی را هم که نمیداند ساکت باشد.
عاملی: درباره خدا. این جمله هم خودش باز یک عالمی است. لب آن یعنی تسبیح. لب آن این است که شما من را تعریف نکنید. شما من را توصیف نکنید. خراب میکنید. بگذارید من خودم، خودم را توصیف کنم. چیزی را که درباره من بلد نیستید، یقین ندارید، به من نسبت ندهید. گاهی ما یک نسبتی به خدا میدهیم که میتواند بر کل کائنات تأثیر بگذارد. «تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَدا» همین که بگویند خدا فرزند دارد این تأثیر میگذارد بر آسمان. این یک اندیشه است، یک اعتقاد است. ذهن شما امر جزیرهای نیست. اعتقادات شما، باور شما، رفتار شما، اعمال شما. بر کل کائنات تأثیر دارد. یک چنین اعتقادی باعث میشود که تکاد السماوات؛ آسمانها تکه تکه شوند. تنشق الارض؛ زمین پاره پاره شود و تخر الجبال هدا؛ کوهها خرد خرد شوند که چرا چنین اعتقادی درست شد. علت اینکه زمین و آسمان تسبیح دارد، حمد ندارد برای همین است. چون وصف نامناسب برای خدا تأثیر در کائنات دارد. آنها هم تسبیح میکنند. «يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض» اما ندارید که یحمد له ما فی السماوات و فی الارض.
شریعتی: فرقش چیست؟
عاملی: برای اینکه آن تسبیح، خدا را منزه میدانی از آن وصف نامناسبی که الآن یک وصف آن را گفتم که تأثیر دارد در وجود. موجودیت آسمانها و زمینها.
شریعتی: یعنی ما عاجز هستیم که بگوییم تو کی هستی.
عاملی: سبحان الله یعنی همین. تسبیح، تسبیح، تسبیح، تسبیح که چهار رکن است برای اداره دو عالم. سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر. که تا حصار زمان و مکان نشکند، ما ثواب یک جمله اینطوری را، سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر را نمیفهمیم. از حضرت سؤال کرد که چرا کعبه چهار رکن دارد؟ چون گفت در معاذات آن بیت المعمور چهار رکن دارد. گفت چرا بیت المعمور چهار رکن دارد؟ گفت برای اینکه در بالای آن عرش چهار رکن دارد. گفت چرا عرض چهار رکن دارد؟ گفت برای اینکه خدا با چهار کلمه دنیا را اداره میکند. سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر. یعنی اگر به حقیقت این چهار تا رسیدی، همیشه در طواف هستی و همیشه دور کعبه هستی.
آن وقت گاهی یک اعتقاد، اثرش را میگذارد. یعنی شما در خانه نشستهاید، با خانم یک رفتار نامناسبی کردید. این امر جزیرهای نیست. میتواند در کل کائنات تأثیر بگذارد. چرا؟ چون «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم * فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» خدای متعال در تمام ذرات حضور دارد. ذرات یک خویشاوندی با هم دارند. یک خویشاوندی حقایق درست کردهاند آن پلورولیستها که از آن ادعاهای نامناسبی است که خویشاوندی تمام حقایق دارد. میگویند که یک انگشتر است که از اینجا عیسی نگاه کرده است، از اینجا موسی نگاه کرده است، از اینجا فلان نگاه کرده است. برای خنثی کردن حساسیتهای دینی، غیرتهای دینی و تولی، تبری، با این کاری ندارم. اما تمام ذرات عالم در یک معنای خاصی یک خویشاوندی حقایق دارند. یعنی همه شعور دارند و هم به هم مرتبط هستند. شما در خانه یک رفتار نامناسبی کردی همه ذرات این را میفهمند. ممکن است که همه گارد بگیرند، ممکن است همه در برابر شما چموشی بکنند. این امر جزیرهای نداریم. اگر یک ذره را از جای برگیری، هلل گیرد همه عالم سر و پای. ممکن است شما یک کاری انجام بدهید، زمین و آسمان گریه کنند. میشود؟
شریعتی: بله، با این نکتهای که شما گفتید حتماً میشود.
عاملی: وقتی که آن عمل نامناسب را، قوم لوط انجام دادند، زمین شروع به گریه کرد. آنقدر گریه کرد، گریه کرد، روایت هست که گریهاش به عرش رسید. حضرت آقای شریعتی، اینها آنقدر معنای تحقیقی دارد، به عرش رسید یعنی چه؟ کل کائنات را ما عرش میگوییم. دو تا کلمه است خیلی فراخ. عالمین، عرش. و هیچ چیز از عرش خارج نیست چون هر چه مظهر هست جزء عرش است و ممکن نیست چیزی مظهر نباشد. و لذا آمده است که «ولایتعوا عرشه قدم» هیچ کس قدمش بالای عرش نمیرسد. آن قدر زمین گریه کرد. یعنی زمین شعور دارد. الان امروز شما نماز صبحت را نخواندی، زمین نفرین میکند. شعور دارد، میفهمد. دو نفر روی زمینی دعوا میکردند آمدند پیش حضرت عیسی، این میگفت مال من است، او هم میگفت مال من است. حضرت عیسی گفت من باید با زمین صحبت کنم. زمین شعور دارد. ببینیم چه میگوید. زمین صحبت کرد که تو مال این آقا هستی یا مال این آقا هستی؟ زمین گفت من نه مال این آقا هستم و نه مال این آقا. بلکه آنها جفتشان مال من هستند. یک روزی میزبان آنها هستم. یعنی همینطور بیایی اسب کور را سوار شوی، آن وقت این اسب یک طرفی میدود. آنی که خیلی داغ بشود، خیل غذا به او دادهاند داغ داغ شده است دیدید راست راه نمیرود. کجگی میرود. او آن را دارد میگوید. میگوید دنیا اینطوری نیست که چند روزی اینطوری راه بروی خیال بکنی که همه چیز تمام شده است. یک روزی به شکم من برمیگردی.
این گریه زمین، زمین گریه کرد به عرش رسید. معنی آن چیست؟ یعنی عرش گریه کرد. یعنی کائنات گریه کرد. کائنات که گریه کرد:«فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا» این آیه قرآن آنقدر وحشتناک است. خدا فرمود اگر کار بندهات به جایی برسد که ما را به عصبانیت برسد، به اسف بیاورد، انتقام دارد. ما انتقال میگیریم. «فَلَمَّا آسَفُونا» ممکن است شما هزاران کار انجام بدهید آسفونا نباشد. یک دلی را بشکنید آسفونا باشد. از اضطرار مردم استفاده کنی آن وقت آسفونا باشد. الک خدا مدام دارد تکان میخورد. «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاس» خدا میتواند همه گرانی، نایابی، همه چیز را در یک لحظه حل کند. اما خدا فرموده است شما خیال کردید ما همینطوری شما را رها میکنیم. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون» آن وقت نظام اسلامی، مردم، مردم عزیزی که در مقاومت شاهکاری کردند در تاریخ بشریت که هیچ کس این کار را نکرده است و عنصر اصلی مقاومت ما، شرف ما، عزت ما، ملت ماست، چقدر تحمل کردند تا ما حاکمیت ملی داشته باشیم، استقلال داشته باشیم. استقلال و حاکمیت اینها کبریت عمل در این روزگار است. آن وقت شما بیایی سوءاستفاده کنی، از جیب او بدزدی، از سفره او بدزدی. در روایت هست که آخر الزمان یک نشانه دارد، اغنیاء سفره فقراء را میدزدند. «أَغْنِيَاؤُهُمْ يَسْرِقُونَ زَادَ الْفُقَرَاءِ» یعنی توشه دزدی شاخ که ندارد.
شریعتی: هیچی که ندارند ولی آن دار و ندار اندکشان را هم میبرند.
عاملی: بله. اینها یک حق الناسهای خیلی وحشتناکی است که تا حصار زمان و مکان را طرف نشکند، نمیفهمد. اما چشمش است که وا مانده است. «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» خدا میگوید من الآن این را در احاطه آتش خودم گرفتم. همین الآن. همین که این احتکار میکند، همین که گرانفروشی میکند، همین است که خیانت به بیتالمال میکند، همین است که از حق ویژه استفاده میکند. همین است که نقر پنهانی به بیتالمال میزند. همین است که از مدیریتش استفاده میکند. اینها را من با آتش دورشان را گرفتهام. «أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» سرادق یعنی سراپرده. سراپرده آتش. تا چشمش را بست یک وقتی دیدند همه جا آتش هست. با صورتش خدا میگوید: «فَمَنْ يَتَّقي بِوَجْهِه» بعضیها با صورتش میخواهد آتش را برگردد. معلوم میشود دستها بسته است. تو دست مردم را اینجا بستی. این را از آیه قرآن دارم میخوانم. خب آن وقت رفت به عرش، عرش گریه کرد. خدا میگوید: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا». تا ما را اسف آوردند، ما هم انتقام گرفتیم. یعنی خدا با الفاظ دنیا با ما صحبت کرده است. امور اخروی در قالب الفاظ دنیا جا نمیگیرد. از سر ناچاری است که خدای متعال با این الفاظ با ما صحبت کرده است. انتقام، آن هم انتقام خدا؟ «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُون» یعنی کسی از ترس این آیه دقمرگ شود. و الله العظیم ملوم نیست. یعنی جای ملامت نیست. خدا میگوید: «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُون» خدا بخواهد انتقام بگیرد. امیرالمؤمنین میگوید آسمان و زمین تحمل آن را ندارد چه برسد به اینکه من تحمل آن را داشته باشم. آن وقت یک آیه میگوید: «مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِما» وحشت این از همه این آیاتی است که خواندم سختتر است. بعضیها یأت ربه مجرماً؛ از دنیا که خارج میشود مجرماً خارج میشود. یعنی خلاف کرده است، توبه نکرده است، اصلاح نکرده است، عنوان مجرم دارد. خدا هم میگوید: «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُون».
شریعتی: خدایی که مظهر رحمت است، رحمت او تمام عالم را گرفته است، میخواهد انتقام بگیرد.
عاملی: خودش هم مدام میگوید که همه اینها «بما کنتم تکذبون». اصلاً از دروازه دنیا که خارج میشود میگوید: «هذه اعمالکم رددت الیکم» یعنی اینکه بیاید بگوید خدا بیرحم است، خدا چرا اینطوری آمده قرآن را آتش زده، آن کشیش. اخیراً هم در سوئد بود که بیادبی کردند و قرآن را آتش زدند. تمام آن جزاءها، عقوبتهای که خدا تعیین میکند، همه از باب جزایی است که جزائاً وفاقا. یعنی جزایی که موافق عمل است. وفاق مستر باب مفاعله است. دو طرفی است. جزائاً وفاقا. اصلاً چرا بگوییم جزائا وفاقا. بلکه میگوییم که ان العمل نفس الجزاء. به تعبیر مرحوم مهدی نراقی در جامع السعادات. پدر نه پسر. پسر معراج السعاده را داشته است. ان العمل نفس الجزاء. عمل خود جزا است. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه» نه اینکه یری جزاءه. خود عمل. خود عمل به صورت جهنم، به صورت عذاب. حضرت امام میگوید کسانی که میآیند اینجا یک چیزی در تقدیم میگیرند میگویند یری جزاءه این شد متشابه. در حالی که در روایت هست این احکم آیات قرآن است. اگر در تقدیر بگیری از روشن بودن این افتاد. خدا خیلی حسابشده حرف زده است. خدا رحمت کند مرحوم صدرای شیرازی را آیه تفسیر او، تفسیر خاصی است. خب یک مشرب فلسفی دارد، مشرب عرفانی دارد، هر عقیده هم جای خودش. برای خودش محترم است. به «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت» که میرسد، میگوید مراد این حیوانات نیستند. صد رحمت به وحوشی که الآن با یک کلمه میتوانند این جنگ اوکراین را تمام کنند اما بشریت را وجه المصالحه کردهاند. یک کلمه بگوید که من به ناتو ملحق نمیشوم، من به اتحادیه اروپا ملحق نمیشوم، همه چیز تمام است. اما اینها نمیگذارند. برای اینکه رقیبش را تضعیف کند هر چقدر بچه کشته شود، طفل کشته شود، وحشتناک است. بر خدا پناه میبریم. یک نفر در مدینه کشته شد، قاتلش معلوم نشود، پیغمبر ما رفت منبر. گفت اگر کسی بیگناه کشته شود، در گناهش کل اهل آسمان شریک شوند، کل اهل زمین شریک شوند. خدا به خاطر او یک نفر انسان، خدا کل اهل آسمان و کل اهل زمین را عذاب میکند. به تعبیر رسول خدا الانسان بنیان الله ملعون من هدم بنیاناً. انسان بنیان خدا است یعنی بنا نهاده خدا است. یعنی خدا با دستش او را ساخته است. معلون من هدم بنیاناً. حالا در مورد آن صحبت میکردم که به عرض رسید. گریه زمین به عرش رسید یعنی کل عرض گریه کردند. خواهش میکنم عزیزان من خوب توجه کنند. یک عمل بیادبانه، یک عمل خالی از نزاکت، منافی عفت یک فردی انجام بدهد، کل عالم بنشیند گریه کند. عجب عالمی است. عجب تشکیلاتی است. یعنی عالم چقدر حساس به ناپاکی است. «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» هنر امام زمان این است که یک روزی میآید از دل طیب، خبیث یعنی ناپاکی را بیرون میکشد. دنیایی که این قدر حساس است که شما یک دل بشکنید ذرات عالم گریه میکنند. عمل منافی عفت کنید، اجزای عالم همه بنشینند گریه کنند. یعنی اگر چشم باز شود، ما صدای ناله ذرات عالم را بشنویم، خدا اینها را از ما مستور کرده است. خیلی صداها در این عالم هست.
شریعتی: چون عالم دارد به سمت خدای متعال با طهارت و پاکی حرکت میکند، این عمل ما ساز مخالف زدن است و این اتفاق میافتد.
عاملی: مثل یک بدنی که مسموم شود چکار میکند؟ برمیگردد. پس میزند. «اللهم انت السلام و منک سلام و علیک سلام و دارک دارالسلام». یعنی خدایا همه جا را که نگاه میکنم سلامتی مطلق است، پس من هم سلامتی مطلق کن که من در این عالم جا داشته باشم. «فحینا ربنا منک بالسلام» وصله ناجور نباشد. آن وقت که خدا که دید ذرات عالم گریه کردند چکار کرد؟ خدا فرمود بر آسمان که سنگ را بر سر اینها ببار. از بالا سنگ بارید. از پایین هم زمین اینها را به خودش کشید. یعنی هم زمین غضب کرد و هم آسمان غضب کرد. من یک جملهای دارم، این جمله به نظر خودم خیلی جمله خوبی است. خدا اجزاء عالم را مهار کرده است در برابر گناهان ما. که کاری نداشته باشید. گاهی اینها را که رها میکند میبیند که چه اوضاعی درست میشود و یک زمانی من استادی داشتم، میگفت که سیاسیترین سوره، سوره زلزال است. میگفت یک زمانی حوصله زمین سر میرود. این غیبتهایی که میکنیم دزدیهایی که میکنیم، دلهایی که میشکنیم، خیانتهایی که میکنیم، بیادبیهایی که میکنیم، آلودگیهایی که درست میکنیم، همهاش را زمین به سینه خودش جمع میکند اما یک وقتی دیگر فوران میکند. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» آن مفسر میگفت: «فقال الانسان ما لها» چی شده به زمین؟ «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» چطوری «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها»
شریعتی: چرا ایشان میگفت این سیاسی است؟
عاملی: برای اینکه عکسالعملی که دارد در برابر این رفتارهایی که انجام میدهیم. یک عربی آمد گفت که محمد کیست؟ دایرهای مینشستند که صدر و ذیل مجلس معلوم نباشد. گفتند این آقا است. گفت از آن قرآنت برای من بخوان. حضرت این سرود را خواند. تا رسید به «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» گفت بس است، بس است، بس است. دیگر برای من بس است. برگشت. حضرت فرمود: رجع فقیهاً. سهروردی میگوید که من از قرآن فقط دو تا سوره بلد هستم آن هم استاد من به من یاد داده است. حضرت فرمود: رجع فقیهاً. فقیه شد برگشت. البته روایات دیگری هم داریم که نشان میدهد که تأثیر اعمال ما در عوالم قطعی است که آن زن آمد گفت شوهرم به حرفم گوش نمیکرد او را سحر کردم. الآن دیگر تمام مشکلات خانه حل شده است. هر چه من به شوهرم بگویم، حرفم را کاملاً گوش میدهد. دیگر نه دعوایی داریم و نه اختلافی داریم. میگویم بنشین، مینشیند. میگویم بخواب، میخوابد. پول بده، پول میدهد. حضرت آنقدر عصبانی شد. خوب دقت کنید کجاها پیغمبر ما عصبانی شده است. خیلی معنا دارد. عصبانی که میشد عبا روی زمین کشیده میشد. از شدت ناراحتی. یک وقتی دید که مردها زنها را رها کردهاند رفتهاند در بالای کوه، بالاخره عزلتنشینی کردند و حق اینها را ضایع کردند. فوراً گفت مردم به مسجد جمع شوند. به مسجد آمد در حالی که عبا روی زمین کشیده میشد. آنقدر ناراحت شدند چون یک بدعت خطرناک به نام دین، یک کجفهمی وحشتناک به نام دین، آن هم در زمان پیغمبر. فوراً جلوی آن را گرفت. گفت من شربت عسل میخورم، با زنها جمع میشوم، زندگی عادی دارم و فلان. جلوی این انحراف را گرفت. حالا این زن که این را گفت، پیغمبر به او یک جمله عجیبی گفت. یعنی حکمت کامل. گفت. الآن ما خاک را نگاه میکنیم چیزی نمیبینیم. پیغمبر گفت خاکها را نگاه میکنم همه تیره شده است از کاری که تو کردی. عجیب است. کدرت الطین و کدرت البحار. الآن دریاها را نگاه میکنم چشم چشم پیغمبر است. یا من نظره الی صدرت المنتهی. میگفت صفها را درست کنید. من جلو را که نگاه کنم، پشتسر خودم را میبینم. دریاها را نگاه میکنم تیره کردی با این کارت. یعمل. آن یک سحر است، شما شراب خوردی تیره کردی. تو ربا خوردی تیره کردی. تو سر مردم کلاه گذاشتی. معامله رسمی را دبه کردی. من یک آقایی را دیدم که سر او یک کلاهی گذاشته بودند، تنها ملک او را از دست او گرفته بودند، بیچاره دیوانه شد. این جا ندارد که دریاها از این جنایت تیره شود؟ خودشان هم زرنگی میدانند، اینها را کیاست میدانند. پیغمبر ما هم گفت: «و لعنتک ملائکة السماوات و الارض» چون آنها فهمیدند. یعنی اثر وجودی این خلاف به ملائکه رسید. آنها احساس کردند. شروع به لعنت کردند که کی این اوضاع را در کائنات برای ما درست کرده است. کائناتشان هم به هم پیوسته است. این روزها، اخیراً که روز معلم بود، تقدیم میکنم به عزیزان معلمین. در روایت هست که برای معلم خیر استغفار میکند ملائکه آسمان، ماهیهای دریا، آن جنبندگانی که در سوراخها هستند. چرا؟ چون اثر وجودی معلم خیر است، آنها میفهمند. درک میکنند. خیرش به آنها میرسد. چرا؟ چون عالم یکپارچه هست. همانطور که شر ما میرسد در عالم اثر سوء دارد، خیرش هم همینطور است. آن وقت ملائکه احساس میکنند ملائکه زمین و آسمان را به تو لعنت کردهاند. این زن خیلی ترسید و فرار کرد. یک پلاسی برداشت و رفت بالای کوه. گفتند یا رسول الله از ترسش رفته بالای کوه. گفت فایده ندارد. با اینکه خدا توبه را میپذیرد. تا وقتی که مسئله، مسئله حقالناس است، حقهایی را که اضاعه کرده است، اینها را باید جبران کند. در هر صورت ما بحث را از اینجا شروع کردیم به این نقطه رسیدیم که حق خدا را بخواهی ادا کنی، خدا یک قرینی است که لا یقضی دینه. در المیزان حضرت فرموده است. که آن، با آن عظمتی که جلوه کرده است در برابر ما، سفرهای که برای ما باز کرده است و برای ذره این سفره را باز کرده است. آن وقت انسانی که جاهل است نمیفهمد. یک جملهای میخواهم عرض کنم. این جمله آنقدر ارزش دارد، آنقدر ارزش دارد. عزیزان من این را یادگاری داشته باشند. انسان کافر که از دنیا میرود، انسان کافر یعنی انسانی که در اینجا در برابر ذات لایتناها بیادبی کرده است. ادب کائنات نماز است. نماز نخوانده است، در برابر خدا اطاعت نداشته است، در برابر خدا فطرتاً تشکر نداشته است، انس با خدا نداشته است، خضوع در برابر عظمتش نداشته است، این رکوع ما خضوع است. این سجده ما خضوع در برابر عظمت است. رکوع و سجده، زمانی رکوع و سجده است که اول عظمت آن را درک کنیم. و لذا عرفا میگویند، آن رکوع، رکوع است که غیرارادی باشد. آن سجده، سجدهای است که غیرارادی باشد که شما گاهی یک عظمتی را میبینید بیاختیار تعظیم میکنید. این کارها را که نکرده است. به اندازه قرآن خدا در سفره انداخته است، هیچی نفهمیده است. گفته است از قرآن هیچی نفهمیده است. به اندازه کائنات خدا با او حرف زده است، میگوید من هیچی نفهمیدم. این که از دنیا میرود، اول جملهای که میگوید، میگوید خدایا من را برگردانید. رب ارجعونی.
نکتهای که میخواهم بگویم خیلی ارزش دارد. فوقالعاده است. آن این است که شما خیال میکنید به خاطر آتش جهنم صرفاً میگوید من را برگردانید؟ مسئله صرفاً این نیست. از آتش شهو میسوزد در برابر عظمت خدا. ای وای من در برابر این عظمت هتاکی کردم. آتش این شرمندگی خیلی بالاتر از آتش جهنم است. میگوید خدایا من را برگردان. از این شرمندگی دربیاور. آنقدر اینجا مطلب مهم است. صرف مسئله جهنم نیست. اینکه تا نرمه گوش از شرم عرق میریزد. این شرم، چه شرمی است؟ چون آخرت یک چیزی است که همه چیز دیگر آنجا «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ» همه چیز آشکار شده است. نه از انسانها یک چیزی مخفی است و عظمت خدا هم حاکمیت کامل خدا است. حاکمیت اینجا هم کامل است اما ظهور آن حاکمیت آنجا خودش را نشان میدهد. تازه جایگاه خودش را میفهمد کجا بوده است. جایگاه خدا را می فهمد کجا بوده است، جایگاه پیغمبر را میبیند کجا بوده است. جایگاه قرآن کجا بوده است. آن وقت میگوید من را برگردانید. «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ»
شریعتی: که آن هم شدنی نیست. آن هم صدای کلا که یک ندای کمرشکنی است که گاهی میگوید: «كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون» این باید برود برزخ. یک جمله بگویم. این را عزیزان با آب طلا بنویسند کم است. چرا میگوید و من ورائهم برزخ؟ شما خیال میکنید برای هر کس برزخ است؟ چرا خدا میگوید: و من ورائهم برزخ؟ چون قرآن را نبذ وراءَ. انداخت به ورای خودش. نماز را نبذ وارء. انداخت پشت سر خودش. موعظه و نصیحت را نبذ وارءَ. یعنی پشت خودش انداخت. قرآن میگوید: «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِم» نماز جمعه گفتند بیا، نبذ وراءَ. همه را به وراء انداخت، حالا همان وراء است. میگوید من ورائهم. و لذا برای هر کس وراء در برزخ نیست. شما در سوره یس میخوانید. «قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّة» برزخ نرفت. برزخ برای اینها است که قرآن را انداخته است وراء الظهره. مؤعظه را انداخته وراء الظهره. حجاب را انداخته است وراء الظهره. عفت را انداخته است وراء الظهره. امانتداری، درستکاری را انداخته است وراء الظهره. او باید وراء داشته باشد. و من ورائهم. ضمیر ورائهم را خوب دقت کنید.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
صفحه533قرآن کریم
اشاره قرآنی: «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدام» از آیات و روایات معلوم میشود که هر کسی در محشر سیمای خاصی دارد. قلم این تصویر، این سیما، عمل انسان، نیت انسان و افکار و اندیشه انسان هست. اولاً بسیاری از قیافهها، قیافههای انسانی نیست. کاری کرده است که مست شده است. «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجا» در آن آیه پیغمبر ما فرمود: امت من 10 صنف است، یک صنف آن به صورت انسان است. و روایت هست که قیافه بعضیها آنقدر خراب است که میمون و خوک در برابر آن خوشگل است. خیلی راحت. غیبت بکنی چون غیبت دریدن حیات اجتماعی افراد است، آخر سر انسان نعوذبالله به سگ تبدیل میشود. از طرفی صورتهایی هست که غم و غصه و دلهره و اضطراب و اینها خودش را نشان میدهد، از آن جهت خدا تصریح کرده است. بعضی از صورتها سیاه سیاه است. بعضیها سفید است. بخشی از آیات به همین اختصاص دارد. «كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِما» بعضیها صورتشان مثل شب تاریک تاریک است. «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوه» در یک جایی میگوید که «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَة» بعضی صورتها خیلی روشن است. «ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَة» میخندد. صورتی است که انگار به او بشارت خوبی دادهاند. اما «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَة» غبار گرفته است. صورتش تاریکی گرفته است. «تَرْهَقُها قَتَرَة» صورتش تاریکی گرفته است. «أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَة» باز آیه دیگر «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَة» خیلی باطراوت است. «إِلى رَبِّها ناظِرَة» به عظمت خدا دارد نگاه میکند. «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَة» این صورتش عبوس عبوس است. «تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَة» خیال میکند الآن یک مصیبتی وارد میشود که ستون فقرات او را بشکند. آیه دیگر باز میگوید: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَة» سرش را، صورتش را پایین انداخته است. «عامِلَةٌ ناصِبَة» کار کرده است، جزء رنج و زحمت چیز نبرده است. یک آیه عجیبی هم فرموده است «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرين» آنهایی که خدا را تکذیب کردهاند، صورتشان مسوده است. سیاه شده است. بعضی پیشانیها یک قطره خون افتاده است. میگوید خدایا این قطره خون چیست؟ یک فردی کشته شد به اندازه یک قطره خون تو در قتلش شریک بودی و لذا قیافه تو، صورت تو اینطوری است. بعضیها را میآورند محشر در پیشانی او نوشتهاند: این از رحمت خدا مأیوس است. هر کس مؤمنی را ولو به شطر کلمه اذیت بکند، روی پیشانی او مینویسند این امروز که روز وحشتناکی است از رحمت خدا مأیوس است. از همه وحشتناکتر این است که یحشر الناس علی نیاتهم؛ صورت انسانها را نیتهایشان مشخص میکند. اگر نیت خیری داری یک قیافهای برای تو درست میکند در این دنیا. اگر نیت شری داری، میخواهی سر کسی کلاه بگذاری، او را اذیت کنی، پای او را بکشی، او یک صورت دیگری برای شما درست میکند. همه اینها قبل از ورود به جهنم است. بعد ورود به جهنم صورتها را خدا باز تصویر کرده است. آن دیگر وحشتناک است صورتهای به چه شکلی در میآید. در یک کلمه، اعمال ما برای ما قیافه درست میکند، گناهانی که انجام میدهیم برای ما قیافه درست میکند و روز قیامت هم بر اساس این قیافه، «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ بعد فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدام» فا آورده است. یعنی چون قیافهاش اینطوری است، فیوخذ گرفته میشود بالنواصی. ناصی موی این پیشانی را میگویند که آنجا را بگیرند امکان تکان خوردن نیست. بالنواصی و الاقدام.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.
فایل تصویری برنامه
فایل صوتی برنامه