برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 26- 10-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، انشاءالله در اين روزهاي سرد زمستان دل و جانتان بهاري و گرم باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز و عنايات خاصه خداوندي را براي همه آرزومندم، حل مشکلات، وسعت در زندگي، خوشبختي بچهها و خانوادهها را از خداي متعال خواستارم.
شريعتي: داريم قدم به قدم جلو ميرويم در سير الي الله، بحث ما يغظه و بيدار است، بحث امروز را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، زيرساختهاي سلوک در منزل يغظه شکل ميگيرد، چون از سنخ آگاهي و بيداري است. در منزل يغظه از سکر و مستي بيدار ميشود. ما مستيهاي متفاوتي در زندگي داريم. نعمت مستي ميآورد. ثروت مستي ميآورد. اساس سلوک آنجا شکل ميگيرد و در روايات هم به اين مسأله پرداخت شده است. اميرالمؤمنين تعبير خوبي دربارهي يغظه دارد. دارد که بيدار شو، «أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ وَ اسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ» يعني بيدار شو از سُکر خودت، مستي فقط با شراب نيست. غفلت هم مستي ميآورد. همچنان که انسان مست از مصالح کلان خودش غافل است، بدترين غفلت از مصالح کلان از غفلت و جهالت است. بيدار شو از سکر و غفلت خودت و حضرت فرمودند: خوب فکر کن! «وَ أَنْعِمِ الْفِكْرَ فِيمَا جَاءَكَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص» در مورد مطالبي که حضرت ختمي مرتبت فرموده است. بزرگترين عامل بيداري روايات ماست. «مِمَّا لَا بُدَّ مِنْهُ» مطالبي که پيغمبر فرموده در زندگي جز چيزهايي است که هرچقدر انسان بخواهد فرار کند از حقايق ديني امکانش نيست. «وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ» نميتواند از آنها جدا شود، اينها ضروريات زندگي آرماني انسان است. دين براي همين آمده است و فلسفه دين به کمال اخلاق رساندن ماست. ممکن است ما با مکتب طبيعي که تکيه بر طبيعت انسان ميکند و انسان از طريق آموزش و پرورش و اخلاق شخصيت اخلاقي درست ميکند ولي کمال اخلاق در گرو مفاهيم ديني است. يعني جاهايي انسان به نقطههايي برسد که با صرف آموزش نميتواند خودش را مهار کند و خويشتن داري داشته باشد و حالتي که پيش آمده است را براي خودش توجيه کند.
بعد حضرت به آثار يغظه اشاره ميکند، «وَ ضَعْ فَخْرَكَ» فخر نسبت به ديگران، نگاه بالا به پايين به ديگران و مرز بندي با ديگران با پستي و بلنديهاي کاذب را کنار بگذار. پيغمبر فرمود: از من بزرگتر حضرت آدم فرزند ندارد. «وَ احْطُطْ كِبْرَكَ» چون شيطان متکبر بود از بهشت بيرون کردند. ذرهاي کبر در کسي باشد به بهشت راه نميدهند. کبر اين است که در درون خودش عجب دارد و اين عُجب است اما کبر و تکبر در برابر ديگري است. صاحب نعمت ما نيستيم، به خودمان نسبت بدهيم کبر و تکبر است و به صاحبش نسبت بدهيم شکر است. يکي از مراجع ميفرمود: با پول ديگران آقايي نکنيم. يعني پولي که به ما ميدهند براي ما نيست. «وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ» ابديت را در نظر بگير و باورت اين باشد که اينجا مسافر هستي. اينجا ماندني نيستم. «فَإِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّكَ» از همانجا گذرت ميگذرد و حرکت ميکني.
اولين مطلب اين بود که اولين رکن توحيد بود. توحيد اين بود که يک اراده حکيمانه اينجا حکومت ميکند و تمام نظام اسباب و مسببات داخل دستش است و محکوم به نظام اسباب و مسببات نيست. سببيت اسباب از يک اراده حکيمانه است و ملکوت اشياء دستش است. آنقدر خدا قصه آورده در مورد اينکه فرمان دست من است. حضرت موسي متولد ميشود، تکون پيدا ميکند زير تخت فرعون، امکان ندارد شما بچه را داخل يک جعبه بگذاري و سالم به جايي برسد اما ميرود پيغمبر ميشود و برميگردد. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/7) تو به ما بده، ما پرورش ميدهيم و برميگردانيم. دل مادر موسي فارغ شد. اين دو معني دارد. بعضي ميگويند: يعني خيلي دلهره داشت و بعضي ميگويند: اينقدر به خدا توکل داشت، هيچ ترسي نداشت. يا قصههاي خاصي که مثلاً کسي زير آب برود و خفه نشود. اين امکان ندارد! يا مثلاً عُذير صد سال ميميرد، بعد از صد سال خدا ميگويد: غذاي خودت را نگاه کن، يک هفته غذا باشد فاسد ميشود اما صد سال ماند و فاسد نشد، يعني فرمان دست من است. يا ماهي که حضرت خضر با رفيقش از دريا گرفتند، اما ماهي راه ميافتد. مگر ماهي که از آب گرفتند، ماهي بريان حرکت ميکند؟ خودش را به آب رساند و راهش را در آب ادامه داد. همه اينها ميخواهد بگويد: که در زندگي هيچوقت مأيوس نشو. در زندگي هيچوقت بن بست نداريم. خداوند ميخواهد توحيد را نشان بدهد و به بنده اميد بدهد. نميخواهد بندهاش دلهره و اضطراب داشته باشد. شب که ميخواهد بخوابد بگويد: خوشبختترين فرد روي زمين من هستم. همه اينها نشان ميدهد که دکتر حق ندارد به کسي بگويد: کار تو تمام است. چيزي که به آن اميد نداري به آن خيلي اميدوار باش تا آنچه به آن اميد داري. حضرت موسي رفت آتش بياورد، شب بود از مسافرت برميگشت، رفت آنجا پيغمبر شد و برگشت. به فکرش نميرسيد من ميروم و پيغمبر ميشوم! خداوند چرا اين قصه را گفته است؟ همه از روي حساب است. دارد بندگانش را پرورش ميدهد که بندگان خدا اعتمادشان فقط به خدا باشد. روي مسبب الاسباب بودن خدا حساب باز کنند و براي اسباب ظاهري حساب استقلالي باز نکنند. سببيت دست اوست و من نبايد غصه داشته باشم و بگويم: حسبي الله.
مورد دوم روحيهي مسافرت بود، سوم معاد بود. چهارم حقيقت انسان غير از ظواهر است و پنجم منشأ آگاهي، اعتقاد داشته باشد اين عالم براي پذيرايي خاص است. اگر تلاش کند و باور داشته باشد ذرهاي از کارهايي که ميکنم مغفول نيست. خدا همه را لحاظ ميکند. «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ» (يونس/61) يک ذره از خداي تو غافل نيست. هزار ذره را روي ترازو بگذاري تکان نميخورد اما خداي متعال فرموده است: اين هم در دستگاه ما لحاظ ميشود. يک ذره خوبي کردي، اين هدر نميرود. همه چيز لحاظ ميشود، در حق مردم هر احساني که کردي، در حق يتيم احسان کردي، هيچکس نفهميده است. اما «يا من اظهر الجميل» يک اسم خدا اين است که زيباييها را آشکار ميکند. نسبت به اهلبيت، به عشق علي بن موسي الرضا از دست کسي گرفته است. آقايي کتاب نوشته است، اخوي داماد حضرت آيت الله خويي که در حرم اميرالمومنين زمان صدام نماز ميخواند. «القطره» قطرهاي از فضايل اميرالمؤمنين را نوشته است که دو جلد است و کتاب بسيار خوبي است. ايشان ميگويد: در خواب ديدم که سرم روي زانوي مادرم حضرت زهراست و خيلي ترسيدم که اين بي ادبي نباشد. سرم روي دامن مادرم زهرا، تا اين فکر به ذهنم خطور کرد، حضرت زهرا فرمودند: اين جزاي کسي است که کتاب قطره را نوشته است. به اميرالمؤمنين ارادت نشان داده است.
آقا زاده علامه اميني ميگويد: پدرم را در خواب ديدم که گفت: پسرم اگر ميتوانيد يک کاري براي اميرالمؤمنين انجام بدهيد و بعد به اين عالم بياييد. من از استاد خودم آيت الله ميانجي شنيدم که آدم در اين مسير اعتقاد داشته باشد که اگر حرکت کنم، اعتقاد پشت سرش هست. حضرت آيت الله کتابي نوشتند به نام «مکاتيب الرسول» نامههاي حضرت ختمي مرتبت را جمع کردند و کتاب بسيار نفيسي است. حضرت آيت الله ميفرمودند: يک روز صبح در زده شد و يکي از رفقا آمد و گفت: تو کتاب مکاتيب الرسول داري؟ گفت: کسي خبر ندارد، شما از کجا خبر داريد؟ گفت: ديشب اين کتاب را به من دادند و زيرش نوشته بود احمدي ميانجي! حضرت آيت الله ميفرمودند فهميدم که حضرت ختمي مرتبت اين کتاب را پسنديدند.
حضرت فرمود: دروغ ميگويند کساني که اعتقاد دارند اثر محبت ما به اهل کتاب نميرسد، حتي اهل کتاب هم ارادت به اهلبيت برسانند باز حسنهاي است که ضايع نميشود. مشهور است که خادم حرم اسم زوار را مينوشت در محضر امام حسين در عالم رؤيا، حضرت فرمود: کسي پشت در است و ننوشتي. گفته بود: خادم اين کاروان و مسيحي است. حضرت فرمود: به ساحت ما نازل شده و وارد خانه ما شده است. چقدر خوب است که انسان گاهي به خدا بگويد: «اللهم قد نزلتَ بساحتک» من نازل به ساحت تو شدم. امام سجاد يک دعايي دارد که بسيار ارزشمند است ميفرمايد: خدايا ميشود کسي بيايد به ساحت تو نازل شود و التماس مهماني تو را داشته باشد، و از او مهمان نوازي نکني؟ آيا ميشود کسي بيايد نازل شود و از مرکب خودش به اميد سخاي تو آنوقت پذيرايي نکني. مناجات خمس عشر است.
در اين باب يک جمله بگويم که بسيار ارزشمند است، در اين باب نيت هم تأثير دارد، هيچ کاري نکرده است، ميگويد: اي کاش پول داشتم و به اين آقا رسيدگي ميکردم. خدا مشتري است. از خانه که بيرون ميآيد آرزوهاي خوب داشته باشد، خدمت به خلق، پول ندارد و امکان ندارد ولي نيت خير دارد. هر مديري محضر آيت الله مشکيني ميرسيدند، ميگفتند: من وزير و مدير شدم، به من دعاي خير بدهيد که بروم کارم را شروع کنم. حضرت آيت الله يک روايتي را براي اينها ميخواندند، اگر خدا بداند کسي نيتش خير است، معصومش ميکند. مديري را در مديريت معصوم ميکند. وزير را در وزارتش معصوم ميکند. يعني از خطاها حفظ ميکند. يک بحث بسيار وسيعي را اشاره کنيم اينکه نيت خير، نوع نيت در مسير حوادث خارجي تأثيرگذار است. اين آقا نيت خير کرده است، من ميخواهم به اين مديريت بروم، نيت خير دارد، نيت کرده که فلاني ورشکست شده است و نيت کرده مشکلش را حل کند و آبروداري کند. نيت در مسير حوادث خارجي تأثير دارد، يعني سرنوشتي که برايش نوشته ميشود، عوض ميشود. علتش همان نيت شد، زيبايي را ببينيد، کاري نکرده است. اين لطف خداي متعال است و فقط با نيت، در روايات ما مصاديق زيادي دارد.
در مکه شترش گم شده بود، حضرت فرمود: اگر توکلت خوب بود، توکل يعني حسن نظر به خدا، شترت گم نميشد. عجيب است که فال بد ميزنند، حضرت فرمود: فال بد همانطور ميشود که شما تلقي ميکنيد، ميگوييد: نه، ديگر کارم درست نميشود و فال بد ميزنيد. خدا ميگويد: نيت خير بکن من ثواب بدهم. لازم نيست حتماً عمل کني، اين عمل يک ثواب مضاعفي دارد. در عمل خير گفت: «کسَبَ» در گناه گفت: «اکتسبَ» ثواب ميدهم با کسب و عقوبت ميکنم با «اکستب» اکتساب از افتعال به معني احتمال است، يعني به مرحله عمل برسد، اما در ثواب لازم نيست به مرحله عمل برسد. نيت خير کرده است و خدا هم طبق نيت خيرش جزاي خير داده است. «إِنْ هَوَّنْتَهَا تَهَوَّنَتْ، وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ، وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَيْئاً لَمْ تَكُنْ شَيْئاً» اگر آسان بگيري که فال بد چه کاره است. حادثه ناگواري را صبح اول وقت ديدم، امروز کار من درست نميشود، يعني چه؟
يک بحث مفصلي را باز کرديم که اساس اين عالم پذيرايي است و بالاترين پذيرايي همين عبادت است و خدا اجازه عبادت را داده است. بالاترين پذيرايي تجلي جمال و جلال خدا در اين عالم است. نماز هم در نقطهاي است که تحت سيطره جمال خدا قرار ميگيرد. يعني هرچه فکر ميکند خدا با آن ذات لا يتناهي چه احتياجي به اين حرکات ما داشته است. اثر نياز نيست. به ما اجازه داده است با خدا صحبت کنيم. اصل پذيرايي همين جا است. بزرگترين شرف براي انسان همين است، «يا من ذکره شرفٌ للذاکرين» اي خدايي که ذکرت شرف است، يعني تشريف است نه اينکه تکليف است و کلفت است. چه کسي در نماز شب احساس کلفتي ميکند؟ مستم کن آنچنان که ندانم ز بيخودي در عالم خيال که آمد کدام رفت؟ مؤمن مشغول است و بيکار نيست. با چه عوالمي مشغول است؟
آقاي بهجت ميفرمودند: از آ ميرزا محمد تقي شيرازي سؤال ميکرديم کجا ميرويد؟ ميفرمود: بگذاريد فکر کنم بگويم. بزرگترين چيز که بشر بايد به آن افتخار کند و بزرگترين هويت براي بشر عبادت و نماز است که اجازه داده شده با خدايي که در همه اوصاف مطلق است با خدا صحبت کند. از عايشه نقل شده که وقتي نماز ميرسيد پيغمبر ما هيچکس را نميشناخت. به بلال ميگفت: «ارحنا» ما را راحت کن. آنهايي که بحث حق و تکليف دارند، آنها دقت کنند. اين راحتي است.
هواي سلطنتم بود بندگي تو کردم *** خيال خواجهگيام بود عشق تو گزيدم
پيغمبر فرمود: من مبعوث شدم که شما را روي زمين پادشاه کنم. يعني پادشاهي بدون سپاه، هرکس ميخواهد عزت بلا عشيره داشته باشد خارج ميشود از ظل معصيت خدا به عزّ عبادت خدا، يک پذيرايي اصلي در اين عالم اين است که بگوييم اين عالم براي يک حرف است، چون عبادت بالاترين مصداق پذيرايي خدا از انسان هست کسي پذيرايي را رد کند بايد چه گفت؟ لذا بعد از اينکه نشئه عوض شد، آنوقت ميفهمد حقيقت نماز چه بوده است. «الصَّلَاةُ مِيزَانٌ مَنْ وَفَّى اسْتَوْفَى» نماز ترازوست، وزن نمازي که آوردي، ظرفي که به عنوان نماز آوردي بياور و سهمت را ببر. سهمي که از اين عالم مي بري بسته است به رابطهاي که بين خودت و خدايت تعريف کردي.
پيغمبر ما در طائف ماند و همه جا را گرفت. يک عده از اهل طائف آمدند گفتند: يا رسول الله، ما مسلمان ميشويم ولي نماز نه! ما در نماز خم شويم؟ اگر در کسي ارتفاعش کم بود، عرب جاهلي سر خم نميکرد، در را خراب ميکرد و وارد ميشد. حضرت فرمود: ديني که نماز ندارد و ارتباط با خدا ندارد و در قالب نماز انس با خدا ندارد و براي خدا درد دل نکند، چه ديني است!
مرا غرض به نمازم بود که پنهاني *** حديث درد فراق تو با تو بگذارم
وگرنه اين چه نمازي بود که من بي تو *** نشسته روي به محراب و دل به بازارم
از اين نماز ريايي چنان خجل شدهام *** که در برابر رويت نظر نميآرم
آدم نمازخوان قدرت دارد به يک عالم ثروت بگويد: نه، دنيا چشمک ميزند و انسان را ميبرد. ممکن است فرصتهاي بسيار حساسي پيش بيايد که تصميمگيري در آنجا دنيا و آخرت انسان را معين ميکند، نماز براي همين است. اميرالمؤمنين که قلعه خيبر را برداشتند فرمودند: «والله ما قلعت باب خيبر بقوة جسديه و لا حرکة غذائيه» مگر ميشود با قوت جسدي آن در را برداشت که ده نفر نتوانستند تکانش بدهند. مگر ميشود با حرکت غذاييه اين کار را کرد؟ هرچه هست اينجاست. «لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِيئَةٍ» نفسي که در برابر خدا ايستاد، از خدا اخذ نور کرد. نفس از خدا اخذ نور کند، به آسمان رود و کار آفتاب کند. اين عشق الهي وقتي نور الهي به جان انسان بيافتد بالاترين پذيرايي است.
شريعتي: در مورد نماز اگر قرار است خيراتي به ما برسد، اين نماز يک ظرف است و بسته به نماز ما اين ظرف وسيعتر ميشود.
حاج آقاي عاملي: مراتب نماز متفاوت است. اميرالمؤمنين و پيغمبر هم نماز ميخواندند. حضرت امام فرمودند: اگر جن و انس جمع شوند نميتوانند يک «لا اله الا الله» علي را بگويند. اگر علي بخواهد يک «لا اله الا الله» پيغمبر را بگويد نميتواند. نماز براساس معرفت است. اگر اين رابطه، رابطهاي شد که در اين رابطه نماز اثرش را کرد، «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» علامه طباطبايي ميگويد: اين نمازي که ما ميخوانيم، اعمال واجب و مستحب که انجام ميدهيم مثل دارو است. دارو به مرور زمان اثر گذار است. نفس ناطقه انساني هرچقدر در محاذات قرار ميگيرد، اينجايي نيست. آسماني ميشود. به ظاهر اينجاست. علامه طباطبايي متمرکز ميشد و فقط يکجا را نگاه ميکرد. هنگام مرگ که شد، يک جا را نگاه ميکرد، يکي از شاگردانش گفت: آخرين دستورالعمل را بفرماييد! ده بار گفت: مراقبه و توجه! آن نماز که نماز شد ميشود ظرفي که در آن ظرف شما، خدا ميگويد: چه ظرفي آوردي؟ کسي که نماز نخوانده ظرف ندارد. چون قلبش از چيزهاي ديگر پر شده است. در روايت هست که قلب کافر معکوس است. ظرف را معکوس کني هرچه دارد ميريزد.
اميرالمؤمنين اسم معاويه را شخص معکوس گفت، من زمين را از اين شخص معکوس پاک ميکنم. به جاي بسيار حساسي رسيديم. کسي که در اين عالم با آن جمال انس گرفته، ملکوتش همين است. در آنجا پذيرايي که ميکنند با جمال است. به حورالعين اعتنا نميکند. حورالعين به خدا شکايت ميکنند، اگر بهشت هم ميخواهد از دست خداست. و الا اين شيريني به کسي ده که محبت نچشيده! به خدا شکايت ميکنند که خدايا اين شخص به ما اعتنا نکرد!؟ خداي متعال ميفرمايد: مستغرق در جمال و جلال من است. حضرت امام يک جمله دارند که حورالعين «وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ» (واقعه/21) که خدا مطرح کرده، همه از باب اين است که چون سر و کارت با کودک فتاد، پس زبان کودکي بايد گشاد!
امام صادق فرمود: خدا بهشتي دارد که جز معارف چيزي درونش نيست. بهشت چهار طبقه دارد. طبقه اول لذتهاي مادي است. طبقه دوم معارف الهي است، قرآن بخوان و بالا برو! هرچقدر از قرآن دارايي داري همان مقدار بالا برو. طبقه سوم طبقه عشق است. مردم آنجا لذت و حقيقت عشق را درک ميکنند و طبقه سوم ميگويند: اي کاش ميدانستيم آيا در بهشت بالاتر از اين رتبه هست؟ طبقه چهارم بهشت «و رضوانٌ من الله اکبر» اين از آنها اکبر است. به نظرم يک طبقه پنجمي هم هست و آن هم مقام عند اللهي است و اين يک بهشت ويژه است. شهيد «عند ربهم يرزقون» است. فرد سخي «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر/55) است. عارف که ميميرد روايت است دو ملک در کنار انسان هستند يکي کسي است که سائق است و مسير را مشخص ميکند که جهنم بروند يا بهشت، يکي شهيد است که شهادت ميدهد به نفعش يا بر عليهاش. وقتي عارف از دنيا ميرود، اين شاهد و سائق او را گم ميکنند و ميگويند: خدايا چه شد؟ کجا رفت؟ خداي متعال ميفرمايد: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» مقام عند اللهي مقام ولي الله است. «وادخلي جنتي» جنتي اشاره به اين همين بهشت است.
کعبه را جامه کردن از هوس است *** ياء بيتي جمال کعبه بس است
جنت براي خداست، «جنتي» انشاءالله خدا نصيب همه ما بکند.
شريعتي: امروز صفحه 288 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد، آيات 59 تا 66 سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلَّا تَخْوِيفاً «59» وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً «60» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً «61» قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا «62» قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً «63» وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً «64» إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا «65» رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً»
ترجمه آيات: و هيچ چيزى ما را از فرستادن آيات و معجزات (مورد درخواست مردم) بازنداشت، جز اينكه امّتهاى پيشين آنها را تكذيب كردند (وهلاك شدند). ما به قوم ثمود مادهشترى داديم كه روشنگر (اذهان مردم) بود، امّا به آن ستم كردند و ما معجزات (درخواستى) را نمىفرستيم مگر براى بيم دادن. و (به يادآور) آنگاه كه به تو گفتيم: همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايى را كه نشانت داديم و آن درخت نفرين شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم. و ما مردم را بيم مىدهيم، ولى (هشدار ما) جز طغيان و سركشى بزرگ، چيزى بر آنان نمىافزايد. وبه يادآور زمانى كه بهفرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس سجده كردند، مگر ابليس كه گفت: آيا براى كسى سجده كنم كه از گل آفريدهاى؟! ابليس گفت: به من خبر ده، اين است آن كسى كه بر من گرامى داشتى؟ اگر تا قيامت مهلتم دهى، يقيناً بر نسل او افسار زده، به زير سلطه مىكشم، مگر اندكى را. (خداوند به ابليس) گفت: برو، هر كس از آدميان از تو پيروى كند، قطعاً كيفرتان دوزخ است، كيفرى كامل! و (اى شيطان!) هر كس از مردم را مىتوانى با صداى خود بلغزان و نيروهاى سواره و پيادهات را بر ضدّ آنان گسيلدار و در اموال وفرزندان با آنان شريك شو و به آنان وعده بده، و شيطان جز فريب، وعدهاى به آنان نمىدهد. قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت ونگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است. پروردگار شما كسى است كه برايتان كشتى را در دريا به حركت درمىآورد، تا با تلاش خود از فضل و رحمتش بهره بريد. البتّه او همواره نسبت به شما مهربان است.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و از شخصيت بلال حبشي براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: از اين صفحه آيه 60 را انتخاب کردم، «وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً» خداي متعال در چند آيه به موضوع خواب وارد شده و يکي اين آيه است که ميفرمايد: من احاطه به انسانها دارم، انبياء طوري هستند که ترس ندارند و اين تعليم است براي امت و خوابي که به تو نشان داديم، امتحان براي امت است و شجره ملعونه که مطرح کرديم و ما اينها را ميترسانيم و اين جز طغيان کبير چيزي بر اينها اضافه نميکند. خواب يکي از آيات الهي است. حادثهاي که اتفاق نيافتاده را در خواب ميبينيد، چه ارتباطي برقرار شد و چطور شد؟ هنوز بشر عاجز است از تشخيص اين، خداوند گاهي تکليف انبياء را با خواب مشخص ميکند مثل حضرت ابراهيم. از چند تعبير خواب هم خدا صحبت کرده است. در سوره حضرت يوسف داريم. اما اين خواب رؤيا نسبت به معصوم و غير معصوم فرق ميکند و بر غير معصوم فقط بشارت است و بيشتر از اين چيزي اثبات نميشود. اين بشارت است که سرنوشت خوبي در انتظارش است و بيشتر از اين نه جزاً و نه کلاً خواب تعيين تکليف نميکند. نه تکليف جزئي، که مثلاً به خوابش و پدرش بگويد: من به فلاني مقروض هستم. از دنيا رفته و يک تکليف جزئي درست کند، نميشود. و نه تکليف کلي امکان ندارد به چند دليل که يکي اين است که هنوز زبان خواب براي بشر کشف نشده است. کدام صحنه دال بر کدام مطلب است؟ صحنهاي که در خواب ديده ميشود ممکن است اشياء مفصلي درونش باشد و هرچيزي ناظر به چيزي است، انفراداً و ناظر به چه مطلبي است ترکيباً، اينها پيچيده است و لذا خداي متعال علم تعبير را به خودش نسبت ميدهد. اي يوسف ما به تو ياد داديم، «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي» (يوسف/37) يوسف هم بگويد: خدا به من ياد داده و براي مدرسه نيست. علت دومش اين است که خواب صادق از کاذب ممتاز نيست و نميتوان تشخيص داد که کدام خواب، خواب رحماني است، روايت هست که خوابها گاهي خواب شيطاني است. سوم اين است که کسي که خواب ميبيند قدرت ضبط ندارد. راوي بايد ضابط باشد و قدرت ضبط داشته باشد. لذا در روايت است که دين خدا شأنش عجل است از اينکه در خواب ديده شود. لذا ما اعتقاد داريم اذان در خواب تشريح نشده که چند صحابه آمدند گفتند: يا رسول الله ما در خواب ديديم، آنوقت اذان تشريح شد. استغفرالله! اذان در معراج تشريح شد. چهارم اين است که اگر خواب حجت باشد منفذ بزرگي براي دشمنان اسلام پيدا ميشود، چون خواب ديدن معونه ندارد، آقايي در نجف گفت: اينجا قبر حضرت زهراست، آ سيد ابوالحسن اصفهاني گفت: اين چه اوضاعي است؟ گفت: يک آقايي ميگويد در خواب ديدم که اميرالمؤمنين ميگويد: اينجا قبر حضرت زهراست. آ سيد ابوالحسن اصفهاني فرمودند: بيداري تو چه ارزشي دارد که خوابت داشته باشد؟
خدا در قرآن سه بار با پيغمبر در خواب حرف زده، يکبار در جنگ بدر است. يکبار در ورود فاتحانه به مسجدالحرام است و سومين مورد هم همين است، روايت است که رسول خدا در خواب ديد ميمونها در منبر بالا ميروند. خيلي ناراحت شد. جبرئيل نازل شد و حضرت خوابش را نقل کرد. جبرئيل به آسمان برگشت وقتي به زمين آمد به حضرت ختمي مرتبت تفسير اين مسأله را آورد و ميمونها را به بني اميه تطبيق کرد. آقا رسول الله فرمودند: اين در زمان من رخ ميدهد يا بعد از من؟ عرض کرد: چهل سال بعد از شما منبر شما توسط بني اميه تصرف ميشود. يک سؤال بسيار مهمي دارم، ما دهها روايت داريم در مورد اينکه پيغمبر خبر ميدهد بعد از من اين اتفاق ميافتد، اين از همانهاست که از جمل خبر داده است با جزئيات، از صفين و نهروان با جزئيات خبر داده است. از کربلا خبر داده است. من سؤال دارم که ممکن است رسول الله حوادث بعد خودش را ببيند و دست روي دست بگذارد؟ بنده کتاب دست تأليف دارم، اين ملاحمي که اينطور خبر ميدهد از فاجعههايي که رخ ميدهد و آخر کتاب يک سؤال است، ميشود پيغمبر ما تماشاگر باشد؟ آنقدر از جزئيات خبر داده که به عمويش عباس گفت: چه عذابي اولاد تو براي اولاد من درست ميکند؟ بني عباس از آنجا بود. گفت: يا رسول الله، اجازه ميدهي خودم را عقيم کنم؟ حضرت فرمود: کار از کار گذشته است. آنوقت ما بگوييم: پيغمبر ما دست روي دست گذاشته است؟ فرمود: من از دنيا ميروم ولي مسير را چنان روشن گذاشتم که ممکن نيست کسي گمراه شود مگر اينکه هلاکت به او مقدر باشد. يعني من براي شما قصور نکردم. آقا رسول الله به وظايف خود عمل کردند. مکه که فتح شد فرمودند: از اين به بعد کسي که اينجا با دست ما آزاد شد حق حکومت برکساني که اينها را آزاد کردند، ندارد. عدم مشروعيت بني اميه را امضاء کرد. کوتاهي کرده است؟ اينها حق ولايت بر امت مرا ندارند. چه کساني مقدمات را فراهم کردند و اينها سر کار آمدند؟ لذا در صلح امام حسن و معاويه، امام حسن يک شرط گذاشت و گفت: من به او اميرالمؤمنين نميگويم. امام حسن چند شرط داشت يکي اين بود که من به تو اميرالمؤمنين نميگويم. خدا دستور داده که اگر به حرف پيغمبر گوش ندهيد، فتنه همه جا را ميگيرد. اگر سيره پيغمبر را در تمام عمر کنار بگذاريد، فتنه و عذاب شما را ميگيرد. فرمود: شما به دين من ايمان نداريد مگر اينکه هرچه پيغمبر حکم کرده را بپذيريد، لذا اين آيه از بهترين آيههاست.
در مورد شخصيت بلال حبشي، اين بزرگوار يک شخصيت بسيار دوست داشتني براي حضرت ختمي مرتبت بود. اول جزء برده اميه نامي بود و وقتي اسلام آورد خيلي شکنجه کردند، زير شکنجه احد احد ميگفت، اما از اعتقاداتش برنگشت. عاشق رسول الله بود. کابينه پيغمبر ما ترکيبش از تمام اقوام بوده است. در کابينه پيغمبر ما بلال حبشي بوده، سلمان فارسي بوده، صهيب رومي بوده است. از هرجايي يک نماينده داشتند. حضرت ولي عصر هم کابينه تشکيل ميدهند. آقا رسول الله اينقدر به بلال اطمينان داشت و ايشان را مأمور بيت المال کردند و خزائن را دست ايشان گذاشتند. گاهي بعضي از جوانها به ما ميگويند: خواستگاري رفتيم به ما دختر نميدهند، راهش اين است که پدر دختر به شما خيلي احترام دارد، شما واسطه شو ما به اين دختر برسيم. اين اخلاقاً خوب نيست کسي را در معذوريت بگذاريم. بلال خواستگاري رفت، گفتند: من خواستگاري دختر شما آمدم. اگر دختر را به من بدهيد الحمدلله، اگر دختر را به من ندهيد، الله اکبر! خانواده دختر با حضرت محمد مشورت کردند که ايشان خواستگاري آمده است. حضرت فرمود: بهتر از او را سراغ داريد؟ او اهل بهشت است و وصلت صورت گرفت. عنايت خاصي هم حضرت زهرا به او داشته است. بعد از اينکه حضرت ختمي مرتبت از دنيا رفتند، حضرت زهرا ميفهميد که چه گنجينهاي از دست مسلمانها رفت و خيلي غصه داشتند. يکوقتي که سلمان را ديدند از سلمان خواستند که بلال اذان بگويد. بلال اولين کسي بود که بالاي کعبه اذان گفت و شين را سين ميگفت و مسخرهاش ميکردند. اما خدا به قلبها نگاه ميکند و نيات شما را ميبيند. ايشان هم با درخواست حضرت زهرا اذان گفتند. حضرت زهرا حالش منقلب شد، انشاءالله سهم وافري از اين شخصيتهاي اسلامي و حضرات معصومين داشته باشيم.
از خداي متعال ميخواهم در عمر دنيا آن عنايت خاصه به پيغمبر و امام و ولي که داشته است را از سر تفضل نه از سر استحقاق به وساطت حضرت زهرا(س) به همه ما مرحمت کند. مخصوصاً کشور ما در محاصره قرار گرفته است، خداي متعال اين حصار را با اسم منتقم خودش بشکند و هزار برابر اين حصار را بر دشمنان ما نازل کند.
شريعتي:
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي *** فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه