برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 05- 10-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
صبحيم و از خزانهي شب بردميدهايم *** آري قسم به شب، شب رفته سپيدهايم
آري قسم، قسم به شب آن دم که رام شد *** رفته است رفته رفته شب و ما رسيدهايم
شب بود و شبه شايعهي قهر آسمان *** از هر شهاب زخم زباني شنيدهايم
گفتيم قهر نيست خدا آشتي است او *** گفتيم ما که اين همه نازش خريدهايم
ما را به حال خويش نخواهد گذاشت او *** سختي کشيدهايم يتيمي چشيدهايم
آخر خودش هم از دل ما درميآورد *** دنيا و آنچه را که شنيده نديدهايم
دريا مزن به سينه ما دست رد که ما *** گر قطرهايم از آب وضويي چکيدهايم
سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز.
شريعتي: در باب يغظه و بيداري و نکاتي را فرمودند و نکات لطيفي را شنيديم. بحث امروز را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، اولين منزل براي سلوک، براي اينکه انسان بالغ شود و سفره فاخري داشته باشد و لذت زندگي را بچشد و درک کند، براي اينکه قلب بزرگ و ذائقه فاخري داشته باشد و در کنار پذيرايي در شأن خود خدا بنشيند، منازلي را بايد طي کند که اولين يغظه است. يغظه يعني بيداري، پنج مطلب است که اگر تأمين شود ميگوييم: به منزل يغظه رسيده است. بعد از آن عقل است و همه کارهاي حساب شده است. رفتارش حساب شده است. از دور که نگاه کني ميبيند با همه فرق دارد. آقايي ميگويد: من مسافرت ميکردم، يکي از عرفا هم در اتوبوس بود. از دور ميديدم اين تماماً رفتارش با بقيه فرق دارد، وقتي خواستيم پياده شويم گفت: اينجا با هم غذا بخوريم. خودش يک غذايي آورد و با هم خورديم و بعد رفتيم آنجايي که رستوران بود. ايشان يک تصرفي کرد و من ديدم اين غذاهايي که خورده ميشود از طهارت لازم برخوردار نيست. تعبير ايشان اين بود که خون بود.
برو بفروش اين چشمي که داري *** که در ديدن ندارد استواري
يکي چشم دگر بي غش و بي عيب *** به دست آور براي ديدن غيب
ما گفتيم که پنج مطلب را اگر کسي نرسد، انگار بارها در حالت خواب به اين دنيا آمده و در حالت خواب هم رفته است. گفتيم: پيامبر ما فرمود: «الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا» (بحار الانوار، ج 50) انسانها در اين عالم خواب هستند و وقتي ميميرند از خواب بيدار ميشوند. جايگاه خودشان و خلقت را ميبينند. در حدي که در وسعشان هست عظمت خدا را ميبينند. لذا پشيماني آنجا غير قابل وصف است. اميرالمؤمنين ميگويد: در حالت احتضار دو چيز جمع ميشود. «اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ» حسرت عظيمي اينها را ميگيرد که چرا قدر ندانستند. فشاري که تبدل نشئه دارد چنان اينها را تحت فشار ميگذارد که انگار عقل از سرش پريده است. گفتيم: تعبير شده است به نام، پس اعمالي که داريم در حالت نوم خاص است. لذا همه اينها تعبير دارد. در آخرت تعبير همه اينها براي بشر باز ميشود که صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي. بسياري از اين تعبيرها در قرآن آمده است.
تعبير اعمالي که ما انجام ميدهيم در روايات آمده است. معراج، پيغمبر که به معراج رفت، تعبير اعمال را آنجا به پيغمبر ما نشان ميدادند. حضرت فرمود: مردي را ديدم که شکمش مثل خانه بزرگ بود و جدارهي شيشهاي که حيوانات در آن ميلولند. خواست بلند شود، ميافتاد. از جبرئيل پرسيدند: اينها چه کساني هستند؟ عرض کرد: اين تجسم اعمال آنهاست. مرحوم حاج ملا علي همداني ميگويد: در خواب ديدم آقايي نزد من آمد از دو جيب خودش دو مار براي من درآورد. روز يک آقايي آمد گفت: جوجههايت را آوردم و از هر جيبش يک بسته پول براي من درآورد. من حساس شدم اين چه ارتباطي با خواب ديشب من دارد؟ گفتم: تو چه کاره هستي؟ معلوم شد شراب فروش است. ملکوت شراب است، اينها مار است. اميرالمؤمنين فرمود: در زدند، رفتم ديدم براي من حلوا آوردند، به عنوان رشوه. حلوا را ديدم که از زهر دهان مار خميرش گرفته شده است! ما اينجا تعبيرش را نميبينيم ولي چشم اميرالمؤمنين، چشم خداست. «يا من نظره الي سدرة المنتهي» ما ميخواهيم آن پنج مطلب را وارد شويم.
اين بيدار شدن اولاً مباحثي که تا الآن داشتيم همه مباحث يغظه بود، مثل سيمرغي که دنبال سيمرغ بودند ولي خودشان سيمرغ بودند. ما با يک کاروان راه افتاديم. يک کاروان يک سفر معنوي، روحي، اين مباحثي که مطرح ميشود حالت روحي دارد. احساس درست ميکند، عواطف و باور درست ميکند. هرجا ميرويم منطل سر راه است. صيانتي که مطالب درست ميکند معلوم ميشود راه افتاديم. مرحوم آميرزا اسماعيل دولابي ميگفت: زمان شاه بعد از ظهر روز عاشورا يک مجلسي داشتم، از مجلس زودتر بيرون آمدم. ديدم دو نوجوان با هم صحبت ميکنند. يکي ميگويد: سينما برويم. ديگري ميگويد: نه امروز عاشورا است و من از امام حسين خجالت ميکشم. امام حسين همين را ميخواهد. حياء از امام حسين، خروجي محرم اگر همين حياء باشد، ما بالاترين صيانت را درست کرديم. بيشترين حرمت براي کسي است که وقتي در برابر معصيت قرار ميگيرد، کفّ نفس داشته باشد. براي اين شخص حساب خاص باز کردند. نوجوان برگشت گفت: عاشورا ديگر تمام شد. گفت: نه، الآن بعداز ظهر عاشورا است. او اصرار و اين اِبا کرد، او که نميتوانست دوست خود را رد کند، شروع به گريه کرد. امروز روز عاشوراست، ايشان که گريه کرد، نوجوان ديگر هم گريه کرد. هردو گريه کردند. آ ميرزا اسماعيل دولابي که بيان خوبي داشتند، فرمود: رفيقش ميخواست او را به فرش ببرد ولي امام حسين هردو را به عرش برد.
در روايت هست که هيچ راهي براي رسيدن به محفل انس با خدا نيست جز از طريق علم، بعد از علم حرکت شروع ميشود. انساني که جاهل است، دور خودش ميچرخد.
اگر صد سال دوري ميشتابي، نه خود را و نه کس را بازيابي
يکي علم است و يکي کفّ نفس، يعني مهار اميال، هرکدام نباشد سير با مشکل روبرو ميشود. علم و تقوا، انبياء دو چيز دارند. بلعم باعورا علم داشت. روايت است که اسم اعظم داده شده بود. خدا ميگويد: موسي که آمد ديد رياستش به هم خورد، سر ناسازگاري گذاشت و رفت که حضرت موسي را نفرين کند اما ديدند طوري ميآيد که خدا غضب کرد. نعوذ بالله خواست از خدا انتقام بگيرد. چه کنم؟ گفت: لشگر حضرت موسي از خانوادهشان دور هستند. من ميدانم چه کن. دختران بسيار وجيه بني اسرائيل را جمع کرد، داخل لشگر حضرت موسي شدند. آخر آنطور شد که خدا با ادبيات فاخري که در قرآن دارد، ميفرمايد: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث» به سگ تشبيه کرد، يعني از جهت روحي، رياست طلبي نجاست روحي است.
غرضم اين است که حرکت شروع ميشود کنارش هم که کفّ نفس نداشته باشد، يکباره ميبيني يک عمري تلاش کرده با يک حرکت بدخرجي کرد، ولخرجي کرد، همه چيز از دستش رفت.
سالها ره ميرويم و در اخير *** همچنان در منزل اول اسير
به منزل اول برگشت، يک اثر که کمرشکن است اين است که هيچي نباشد جز اينکه خداي متعال از تو صيانت نکرد. و الا به اين گناه نميافتادي. اميرالمؤمنين شاگردش خواست بنشيند، صندلي در رفت شکست. حضرت فرمود: ميداني چرا اينطور شد؟ چون بسم الله نگفته است. بعضيها را خداوند آنقدر مراقب است بخاطر بسم الله ميزند که حواسش جمع باشد. زمينه سوء عاقبت فراهم بود. گاه بين انسان و بهشت بين دوشيدن دو وعده شيردوشي فاصله هست. اين مقدار را حس کند به بهشت ميرود. اما خدا آخر را نگاه ميکند و اول را نگاه نميکند. اوضاع به هم ميخورد و يک کاري ميکند که خداي متعال رضايتش در طاعت پنهان است و غضبش در معصيت پنهان است. گاهي هيچ کاري نميکند، يک دل شکستني هست، يک رفتار اجتماعي نامناسب هست، ميبينيد خدا به عزت و جلالم قسم ميخورد که ديگر تو را نميبخشم.
از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نيست *** سخت کار ماست که از ما خدا برگشته است
امام صادق فرمود: گناه کردي ديگر جلو نرو، چون گاهي خدا در حال گناه انسان را ميبيند و غضب ميکند و ميگويد: قسم به عزت و جلالم ديگر تو را نميبخشم. ديگر هرچه ميخواهد موفق شود نميشود. هرچه ميخواهد غيبت نکند، نميتواند. هرچه ميخواهد در ايام انتخابات که ايام ايمان سوز باور سوز است، خودش را حفظ کند، نميتواند. به تعبير علماي اخلاق جوارح عصيان ميکند. زبان به حرف گوش نميدهد. گوش به حرف گوش نميدهد. آقاي بروجردي ميفرمودند: که وقتي انسان حرام ميخورد، حرام تقسيم ميشود، سهميه بندي ميشود. مال حرام که سوي تو آمد چشم سهم دارد، گوش سهم دارد، زبان سهم دارد. آنوقت ديگر اينها چموش ميشوند در برابر انسان. يک مطلبي را حضرت امام ميگويند: که منزل يغظه منزل نيست. منزل يعني محل نزول، هنوز حرکت نکرده که نزول بکند. صفر است. زماني بحث کرديم که انسان دو تولد دارد. در تولدي که حرکت نکرده همين غرايز طبيعي است. بايد اينها باشد که حرکت کند و لذا ابن سينا ميگويد که منزل يغظه منزل اول نيست. ابن سينا ميگويد: منزل اول اراده است. وقتي در منزل يغظه اگر منزل باشد بيدار شد، اراده پيدا ميکند و حرکت ميکند.
حضرت امام يک جمله بسيار عالي در درس اخلاق دارد ميفرمايد: تمام سيئات اخلاقي قابل اصلاح است. عمده به فکر اصلاح افتادن است. گاهي استاد خوب باعث شده به فکر اصلاح بيافتيم. در دعا هست خدايا من به اين نتيجه رسيدم که تنها چيزي که راحل است مرکب است که من خودم را به رضايت تو برسانم، عزم و اراده محکمي است که تو را انتخاب کند و روي رضايت تو مصالحه نکند. آنوقت اراده که شد بعد از آن حرکت شروع ميشود و هرچقدر حرکت کني از تو حرکت و از خدا برکت! استاد ما آقاي ميانجي ميگفت: احتياج به استاد نيست. ميفرمود: شما گناه نکنيد، راه را به شما نشان ميدهند. اين حديث را ميخواند که اگر کسي يک عيبش را اصلاح کند، خدا ده عيبش را نشان ميدهد. ده عيبش را اصلاح کند، صد عيبش را نشان ميدهد. يعني خدا جلو ميآيد. ما اين پنج مطلب را اگر داشته باشيم به منطل يغظه رسيديم و هيچ چيز به بزرگي اين پنج مطلب در زندگي انسان نيست. هيچ سرمايهاي مثل اين پنج مطلب نيست.
آقاي پهلواني ميفرمودند: حضرت علامه اعتقادش اين بود که توحيد در لفظ ميخواهد اول خودش را نشان بدهد. لذا هيچوقت نميگفت: من، ميگفت: من بنده! يعني تشخص قائل شدن آنقدر در نگاه خدا بد است و زشت است، «انّ اللّه يكره من عبده أن يراه متميزّا بين أصحابه، و قام فجمع الحطب» خدا غضب ميکند به بندهاش وقتي ببيند در بين اصحاب خودش براي خودش يک کلاسي و شخصيتي قائل شده است. خيلي مشکل است اين پنج مطلب را کسي باور نداشته باشد و عاقبت بخير شود و سالم از دنيا برود. سالم از دنيا خارج شدن يک هنر بسيار بزرگ است. در روايت هست که ملائکه تعجب ميکنند اگر کسي سالم از دنيا بيرون برود. گاهي يک دروغ بگويد ميلياردها پول در جيبش ميآيد. اوضاع بازار به هم ريخته اگر جنس را نگه دارد، کلي سود ميبرد. الآن اوضاع بازار طوري است که طرف ميبيند ميتواند بدون اينکه جسم متوقف بر بهاي بنزين باشد گران بفروشد. نفس است و اين کار را انجام ميدهد. يعني غربال خدا تکان ميخورد و امتحان هست. پيغمبر فرمود: امت من که وارد محشر ميشوند ده صنف هستند. يک صنف به شکل انسان هستند.
اين پنج مطلب، پنج مطلبي است که انسان را از سکر طبيعت، از سکر نعمت، از سکر شهوت بيدار ميکند و باعث ميشود انسان چابک شود در سلوک و جلو برنده است. اين پنج مطلب حرکت ميدهد. اولين مطلبي که بايد حاصل شود تا بگوييم اينجا يغظه است اين است که باور کند يک اراده حکيمانه اين عالم را اداره ميکند. اينقدر تأثير در حرکات و رفتار و آرامش و سکونت و صبر و تحمل دارد. اعتقاد داشته باشند اين عالم بي صاحب نيست و تمام اسباب يک مسبب حکيمي پشتش هست. اين را ببيند نه اينکه اسباب را ببيند.
ديدهاي خواهم سبب سوراخ کن *** تا حجب را برکند از بيخ و بُن
شما عينک را نگاه کنيد، بيرون را نميبينيد. بيرون را نگاه کنيد، عينک را نميبينيد. سراغ اسباب ميرويد ولي ميگوييد: اسباب کارهاي نيست. «الهي بيدک لا بيد غيرک زيادتي و نقصي و نفعي و ضريّ» خدايا دست در دست توست، زيادت من دست توست. وقتي دست خداست، ديگر چاپلوسي و تملق نميکند. محتاج به ديگران باشد، رفتارهايي که متملقانه است را داشته باشد. ارزشهاي اخلاقي از همين توحيد شروع مي شود. اعتقادش اين باشد که «والله من ورائهم محيط» اعتقادش اين است که فرمان دست خداست، «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْء» (مؤمنون/88)، اينها در دعاهاي ما بسيار تکرار شده و براي ساختن رفتارهاي اجتماعي ماست. وقتي سببيت دست خداست چرا من از سبب مخالف قوي بترسم. وقتي فرمان دست خداست چرا من با داشتن سبب موافق قوي تکبر کنم؟ تفاخر کنم؟
يکوقتي آقا رسول الله جوشهاي ريز زدند، حضرت آنقدر اضطراب داشتند، اصحاب گفتند: يا رسول الله اين مشکل جدي نيست اينقدر تضرع به محضر خدا ميکنيد؟ حضرت فرمودند: يعني اگر خدا اراده کند صغير، عظيم ميشود و اراده کند بزرگ، کوچک ميشود. يعني مثل يهوديها نگويد که «يد الله مغلوله» بعد از اينکه اين عالم به نظام اسباب و مسببات داده شد، دست خدا بسته است. «يَا سَبَبَ مَنْ لَا سَبَبَ لَهُ يَا سَبَبَ كُلِّ ذِي سَبَبٍ يَا مُسَبِّبَ الْأَسْبَابِ مِنْ غَيْرِ سَبَب» چاقو اگر ميبرد سببيت از خداست. حضرت ابراهيم هرچه چاقو را به گلوي اسماعيل کشيد، گلو نبريد و آخر سر چاقو را پرتاب کرد داخل سنگ رفت. صدا بلند شد «الخليل يامرني و الجليل ينهاني» خليل ميگويد: ببر و جليل ميگويد: نبر! اين را در سيستم آموزشي خودمان وارد کنيم و طفلي از اول بفهمد که پول کارهاي نيست. ممکن است پول باشد و خوشبختي نباشد. ممکن است پول نداشته باشد، گفت: من مغازه دارم، پول ندارم گفت برو باز کن. وظيفه تاجر اين است که بنشيند و بساطش را پهن کند.
مؤسس حوزه ميگفت: خدا اگر بخواهد براي انسان از سنگ پول درميآورد. آمد گفت: نه سرمايه دارم، نه مغازه دارم، گفت: برو بساطت را باز کن. آمد بساط را باز کرد و نشست. يک کسي آمد گفت: کفش خوبي داري ميفروشي؟ گفت: ميفروشم، هفت درهم فروخت، رفت چهار درهم يک کفش ديگر خريد و با همان کارش را شروع کرد. «وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ» (اعراف/86) خدا ميگويد: ياد بياوريد که لشگر شما کم بود و خدا زياد نشان داد. اينها همه توحيد است. مگر ميشود کسي آنقدر پير شود که بچهدار شود؟ امام حسين براي اسباب ظاهري حساب استقلالي باز نکرد. ابن عباس گفت: نرو، امام حسين آينده را ديد. حضرت علي اکبر گفت: بعداً خواهيد فهميد ما چه کرديم! چه رجز عجيبي است. وقتي امام حسين کربلا آمدند، گفتند: «انا لله و انا اليه راجعون» حضرت علي اکبر عرض کردند: جمله خوبي است ولي جايش اينجا نبود. گفتند: من ميرفتم، در خواب ديدم که اين کاروان ميرود ولي مرگ هم کنارش ميرود. حضرت علي اکبر يک جملهاي گفتند که حق هستيم يا نه؟ گفت: بله. گفت: ديگر از مرگ نميترسيم. يعني حق مؤيد ذاتي دارد.
گوستاو لوبن ميگويد: دين صد جان دارد، صد بار هم بکشي باز زنده ميشود، چون اراده خدا درونش است. پيغمبر ما هر لباسي که مظاهر توحيد است، اينها را اينقدر بايد در قالب قصهها براي بچهها گفت، فردا که وارد جامعه ميشود يک تخصصي پيدا ميکند. خيانت از متخصصين خيلي سنگينتر از اين است که يک آدم عادي بيايد خيانت کند. اينها در وجودش ملکه شود و بفهمد همه چيز دست خداست. يکوقتي کاروان ميآمد، آقا رسول الله در جنگ بودند. آمدند سر چاه رسيدند ديدند آب نيست. حسابشان اين بود اين چاه آب دارد. ديدند چاه آب ندارد. لشگر آب ميخواست نيست. حيواناتي که در لشگر هست آب ميخواهد نيست. آقا رسول الله يک قوري کوچک داشتند، حضرت براي همه آب ريخت، اصلاً معلوم نبود اين آب از کجا ميآيد. نوبت به يکي از اصحاب رسيد، گفت: نه رسول الله، اول شما بايد بخوريد و بعد من بخورم. فرمود: «َ اشْرَبْ فَإِنَ سَاقِيَ الْقَوْمِ آخِرُهُمْ شُرْبا» بخور، من ساقي هستم. ساقي بد است اول خودش بخورد.
زمينهاي مدينه را تقسيم ميکرد، جرئيل نازل شد. گفت: يا رسول الله چيزي براي خود برنداشتي؟ رهبر آسماني اينطور است. در سختيها در صف اول، در خوشي و بهرهمند شدن و برخورداري آخر. اميرالمؤمنين فرمودند: وقتي جنگ ميشد، همه پشت سر پيغمبر قرار ميگرفت. جبرئيل نازل شد و گفت: فدک را به زهرا بده. فدک حق زهراست. اولين رکن منزل يغظه اين است که اعتقاد داشته باشد يک اراده حکيمانه در اين عالم حکومت ميکند. خداي متعال هم مدبر است و مسبب الاسباب است. خداي متعال قيوم است، يعني قوام همه چيز دست خداست. قوام انسان که وجود ربطي ميگويند، دست خداست. يعني هيچ چيز استقلال ندارد، همه چيز حالت آميختگي دارد. «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى» (نجم/8) مدال وقتي خدا به پيغمبر ميدهد، تدلّي يعني به حالتي برسد که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (عوالي اللالي، ج 4، ص 102) علامه طباطبايي فرمودند: 150 معنا براي اين جمله ذکر شده است. بعد خودش تشخيص ميدهد «من عرف نفسه بالفقر» آنوقت «عرف ربه» اين رکن عمل است.
شريعتي: اولين منزل بيداري و يغظه، توحيد است. نکتههاي خوبي را شنيديم. امروز صفحه 267 قرآن کريم آيات پاياني سوره مبارکه حجر و آيات ابتدايي سوره مباکه نحل را تلاوت خواهيم کرد.
«الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ «91» فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ «92» عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ «93» فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ «94» إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ «95» الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «96» وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ «97» فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ «98» وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «1» يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ «2» خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «3» خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ «4» وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ «5» وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ»
ترجمه آيات: آنان كه قرآن را قطعه قطعه كردند. (آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه نبود رها كردند) پس به پروردگارت سوگند ما از همه آنان (در قيامت) بازخواست خواهيم كرد. از آنچه انجام مىدادهاند. پس آنچه را بدان مأمور شدهاى آشكار كن و از مشركان اعراض نما (و به آنان اعتنا نكن) همانا ما تو را از (شرّ) استهزا كنندگان كفايت كرديم. همانان كه معبود ديگرى را در كنار خداوند قرار مىدهند. پس به زودى حقيقت را خواهند فهميد. (اى پيامبر!) البتّه ما مىدانيم كه سينه ات بواسطه آنچه مىگويند، تنگ مىشود. پس (براى تقويت خود) پروردگارت را با سپاس و ستايش به پاكى ياد كن و از سجده كنندگان باش. و پروردگارت را پرستش كن تا آنكه يقينى (مرگ)، تو را فرارسد.
به نام خداوند بخشندهى مهربان. فرمان (قهر) خدا آمد پس در آن شتاب نكنيد او منزه و برتر از هرچيزى است كه براى او شريك مىسازند. خداوند فرشتگان را، همراه با وحى كه از فرمان اوست، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مىفرستد كه مردم را هشدار دهيد كه معبودى جز من نيست پس تنها از من پروا كنيد (و مخالف دستورم عمل نكنيد.) او آسمانها وزمين را براساس حقّ آفريد او از آنچه با او شريك مىسازند برتر است. او انسان را از نطفهاى آفريد، پس آنگاه او به آشكارا با (خداوند) دشمنى مىورزد. وچهارپايان را آفريد، كه براى شما در آنها وسيله گرمى وبهرههايى است و از (گوشت و شير) آنها مىخوريد. و براى شما در چهارپايان، (شب هنگام) كه از چراگاه برمىگردانيد و (بامدادان) كه به چراگاه مىفرستيد، شكوه و جلوهاى است.
شريعتي: انشاءالله خداوند متعال عنايتي بکند که بتوانيم گرد غربت را از ساحت قرآن کريم برداريم و دلمان را به نور قرآن جلا ببخشيم. اشاره قرآني را بفرماييد و از حضرت عيسي مسيح (ع) براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: «الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» اين آيه بسيار آيهي مهمي است. در اين آيه خداوند هم شرک را تعريف کرده و هم مشرک را تعريف کرده است. با وجود اين آيه ديگر نبايد اختلافي باشد. مشرک کسي است که مع الله به خدايي معتقد است. مع معنياش اين است که کسي را در رديف خدا قرار بدهند. يعني وصفي از اوصاف خدا را به غير خدا بدهد. اين «مع» است. اگر وصفي از اوصاف خدا را به غير خدا بدهد، شرک است. شرک از شريک است، يعني در اوصاف خداوندي شريک شد. يعني کسي را در رديف خدا قرار داد. آنوقت آيه ديگر هم اين را تفسير ميکند. وقتي جهنم ميروند، به او ميگويند: شما چرا جهنم رفتي؟ ميگويد: به معبود خودشان ميگويند شما را در رديف خدا قرار داديم و براي همين جهنم آمديم. من سؤال ميکنم، وقتي ميگوييم: السلام عليک يا رسول الله، اشفع لنا عند الله! تا اين را ميگوييم، وهابيت ميگويد شما مشرک شديد! کدام وصف خدا را به پيغمبر نسبت داديم؟ هيچي. يا وقتي ميگوييم: السلام عليک يا اميرالمؤمنين، السلام عليک يا فاطمه الزهرا، اشفعي لنا عند الله، کدام وصف خدا را به حضرت زهرا داديم؟ کدام وصف خدا را به اميرالمؤمنين داديم؟ اينها همه عبد خدا هستند و اگر اين شرک باشد، هم اميرالمؤمنين، هم خليفه اول، که وقتي پيغمبر ما از دنيا رفت، روايت اهل تسنن است که هردو بزرگوار آمدند از صورت پيغمبر کفن را کنار زدند و گفتند: «اذکرنا عند ربک يا رسول الله» مرده را واسطه قرار دادند و توسل کردند. اين شرک است؟ يعني اين جمله را گفتند کدام وصف خدا را به پيغمبر دادند؟ چقدر مطلب واضح است؟ چقدر حجت تمام است؟ از طرفي شما ميگوييد از زنده ميشود سؤال کرد و از مرده نميشود سؤال کرد. چطور ميشود از مرده سؤال کنيم و وصفي از اوصاف خدا را به مرده داديم؟ حيات و ممات چطور در شرک و توحيد تأثير دارد؟ بزرگترين پاشنه آشيل وهابيت همينجا هست. امکان ندارد اين را ثابت کنند که حيات و ممات تأثير در شرک و توحيد دارد. ميگويند: ما نبايد از مرده سؤال کنيم چون خداوند اقرب است از حبل الوريد. پس آنجا چرا سؤال کرديد؟
آقاي واعظ زاده خراساني ميگويد: ما رفتيم با ابن باز صحبت کرديم و گفتيم: بينک و بين الله، ما بگوييم: «السلام عليک يا رسول الله، اشفع لنا عند الله» اين شرک است؟ گفت: شرک نيست، خوف شرک دارد! گفتيم: بنويس اين را منتشر کن که توسل به پيغمبر خوف شرک دارد. چون احکامي که بر شرک بار ميشود خيلي متفاوت است. هرچه کرديم را ننوشت. حاضر نشد مکتوب کند. پناه بر خدا که روز قيامت بايد جواب بدهند. ما که ميگوييم: «السلام عليک يا رسول الله، اشفع لنا عند الله» به ما ميگويند: شما قائل به تعصب استقلالي هستيد. اين نيت خواني است، پيامبر فرمود: هيچکس حق ندارد نيت خواني کند، نيت براي خداست. قلب براي خداست. حضرت فرمود: من مبعوث نشدم دل مردم را بشکافم و ببينم درونش چيست. خدا در قرآن گفته: نيت خواني نکنيد. هرکس آمده ميگويد: من مسلمان هستم، نگوييد مسلمان نيستي تا از اين طريق اموالش را غارت کنيد.
يکوقتي در مسجد شجره احرام بسته بودم. کتاب پخش ميکردند، رفتم کتاب بگيرم. به من گفت: «هذا للمسلم» گفتم: «و أنا غير مسلم، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله» رگبار تناقض از همه جا به تفکر وهابيت ميبارد. بشارت خوبي به بينندگان عزيز بدهم، لذت ببرند. وزير خارجه سابق عربستان اخيراً مصاحبه کرد با کانال روسيه اليوم، گفت: چند هزار تن کتابهاي ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب را آتش زديم. دوازده ميليون تيراژ کتابهاي اين دو نفر را در مکه و موسم حج چاپ ميکردند براي تمام حجاج پخش ميکردند که اگر يکي را ما آتش ميزديم يا اهانت ميکرديم، حکمش اعدام بود. اولش ميگويد: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا» پس احد، احد مسجودي شد.
در مورد حضرت عيسي جزء پيامبراني است که زندگيشان پر از معجزه است. تولدش معجزه است. سخن گفتن در گهواره معجزه است. شفا دادن بيماران و کوران مادرزاري، دميدن در هيأت حيوانات در گل، روي آب راه رفتن، مائده آسماني آوردن، زهد حضرت، زنده کردن مردهها، حتي مادرش را زنده کرد. آمد ديد مادرش از دنيا رفته است. گفت: مادر ميخواهي به دنيا بيايي؟ گفت: براي دو چيز ميخواهم بيايم. در شبهاي بلند و طولاني و زمستان ميخواهم نماز شب بخوانم و روزهاي تابستان روزه بگيرم.
يک قصه از زنده کردن بگويم که خيلي آموزنده است. حواريون گفتند: مردهاي که ما ميگوييم زنده کن. گفت: باشد. آمدند قبري را نشان دادند، گفتند: اين قبر را زنده کن. حضرت عيسي با نفسي که داشت، خاکها کنار رفت، آقايي بيرون آمد. ديد اينها نگاه ميکنند، او به اينها نگاه ميکند. حضرت عيسي سؤال کرد: تو که هستي؟ در دنيا چه کار ميکردي؟ گفت: در دنيا حمال بودم. براي مردي هيزم حمل ميکردم و يک چوبي از آن جدا کردم، دندانهاي خودم را با آن خلال کردم، از آن روزي که من از دنيا رفتم، خداي متعال اين را ميپرسند که چرا از مال مردم برداشتي؟ اين پيغمبر عظيم الشأن، خدا در قرآن قسم خورده که هم از پيغمبرها سؤال ميکند و هم از امتها سؤال ميکند. «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» (اعراف/6) براي نمونه عيسي را آورده است. قصهي سؤال کردن از حضرت عيسي را در قرآن آورده است. «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ» (مائده/116) تو گفتي «لِلنَّاسِ» به مردم، «اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ» من و مادرم را خدا اتخاذ کنيد، «مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ» خدايا تو منزه هستي و من حقي نداشتم چنين حرفي بزنم. «إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ» اگر چنين چيزي بگويم تو عالم هستي که چه گفتم. «تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ» تو اطلاع داري از چيزي که در دل من هست اما من نسبت به تو احاطه ندارم. خدايا تو هرچه گفتي من همان را گفتم. «ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ» (مائده/117) همه را دعوت کردم به عبوديت خدا، «فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي» وقتي مرا از آسمان بردي، «كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ» اين سؤال و جواب يکي از بهترين و زيباترين سؤالها و جوابهاست.
خداي متعال که انبياء را فرستاد، چند جمله را به همه گفته است. شما شخصيت حضرت عيسي را از همينجا بشناسيد. چند جمله را به همه گفته است. در دين اختلاف درست نکنيد، اگر در دين اختلاف شود ميشود سوريه که چهارصد هزار نفر کشته شد. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) به همه انبياء گفت: به مردم بگوييد دين من دو تکه هست. در سايهي رهبريت ناصالح عبادت کني نميپذيرم. سومين مورد عبارت است از حرمت شراب، خدا هيچ پيغمبري را نفرستاده مگر اينکه شراب را حرام کرده است. چون همه چيز دين، همه چيزي که خدا از ما ميخواهد با عقل است، عقل که رفت همه چيز رفت. مورد چهارم اينکه خداي متعال همه انبياء را دو نقطه آورده است يکي مکه است که همه انبياء آنجا رفتند. حضرت موسي با هفتاد پيغمبر آمده بود و لبيک ميگفت. نقطه دوم هم کربلاست. امام سجاد فرمودند: همه پيغمبرها کربلا رفتند. در رأس آنها پيغمبر بود. در کربلا ديدند مردي خودش را ديوانه وار اين طرف و آن طرف ميزند، گفتند: چرا اين کار را ميکني؟ گفت: من نگاه ميکنم که پيغمبر خاتم بين زمين و آسمان قرار گرفته است و هيچکس نفهميد اين کيست. بعداً از امام صادق سؤال کردند گفت: حضرت جبرئيل بوده است. از خداي متعال ميخواهم ما را با قرآن و پيامبر خودش و با ائمه اطهار محرم قرار بدهد.
شريعتي: از آسمان چهارم مسيح بازگشته است، زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي…
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه