تغییر سایز-+=

سمت خدا | مسير سلوک الی الله(8)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 14- 09-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، عيد ميلاد با سعادت امام عسکري(ع)، پدر نازنين امام زمان را تبريک مي‌گويم. خوش به حال آنهايي که دلشان امروز راهي سامرا است.
سامرايي شده‌ام راه گدايي بلدم *** لقمه ناني بده از دست شما نان کم نيست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت کند *** در دل کعبه همين داغ فراوان کم نيست
يازده بار به جاي تو به مشهد رفتم *** بپذيرش به خدا حج فقيران کم نيست
انشاءالله همه ما زير سايه‌ي مهرباني‌هاي امام عسکري(ع) و امام زمانمان باشيم. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز. آرزوي توفيقات بزرگ براي عزيزان داريم و از خداي بزرگ مي‌خواهم با وساطت امام حسن عسکري ما را لياقت بدهد که چشم ما انشاءالله به ديدار فرزند برومندش روشن شود. اگر در اين دوران به خدمت حضرت نرسيديم، در دوران رجعت در رکاب حضرت باشيم.
شريعتي: انشاءالله، امروز هم در مقامت سير و سلوک همراه شما هستيم و بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در اين بود انسان‌هايي که از جهت طهارت، تکاني خوردند و توانستند استعداد خاصي پيدا کنند اين عالم ذرات عالم شعور دارد. هيچوقت اين طهارت‌ها بي جواب نيست. ارادت‌ها بي جواب نيست. کسي که عشق داده است، حساب اينکه چطور از او پذيرايي شود را کرده است. براي همين اين دنيا چون بازاري است که مشتري خداست. کساني که سطح طهارت و صفايشان بالاتر مي‌رود، ذرات عالم براي آن مشتري است. آن کسي که خودش را با اراده خالق اين نظام هماهنگ کند، ذرات عالم با او هماهنگ مي‌شوند. سرّش در اينجاست و در يک مسأله قراردادي نيست. دنيا مثل بازار است، «الدُّنْيَا سُوقٌ‏ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ» اين دنيا چون بازاري استکه يک عده پرسود از آن خارج مي‌شوند و يک عده پر خسارت خارج مي‌شوند. ما در حال معامله هستيم. علامه طباطبايي فرمود: دنيا، دنياي معامله است. خداي متعال در قرآن اصطلاحات تجاري را به کار برده است. گاهي مي‌گويد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏» (توبه/111) از اشتري صحبت مي‌کند. گاهي از بيع صحبت مي‌کند. «هَلْ أَدُلُّكُمْ‏ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ» (صف/10) گاهي مي‌فرمايد: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ» (توبه/111) بر شما بشارت باد با اين بيعي که با خدا کرديد. هر لحظه ما در حال معامله هستيم، با يک نگاه، يک تصميم، با يک خرابي و اصلاح، همه اينها معادل دارد. صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي!
در نماز شب يک دعايي وارد شده، «اللهم ارزقني من التجارة اعظمها رزقاً من التجارة اوسعها رزقاً و اعظمها برکةً» باز صحبت سر تجارت است. يعني يک چيزي مي‌دهيم اما به ازاي آن تفضلات نامتناهي را مي‌گيريم. خدا در اين معامله اساس را بر تفضلات نامتناهي گذاشته است. يعني الآن از نماز جماعت، از ده نفر رد شود، جن و انس بخواهند جمع شوند و ثوابش را بنويسند، نمي‌توانند. يعني اين لطف است از طرف خدا و آنقدر بعضي از اموات پشيمان از دنيا مي‌روند، بعد از مرگ متوجه مي‌شود نماز جماعت چه سفره‌اي بوده است. چه سفره‌اي بوده نماز جمعه، انسان‌ها در روز قيامت محضر خدا که مي‌نشينند، فاصله و درجه و رتبه براساس تعداد نماز جمعه‌اي است که در آنجا شرکت کردند. ما در يک بازار زندگي مي‌کنيم و در حال معامله هستيم. اين بازار ممکن است در محيط خانه باشد. يعني مرد خانه ممکن است در حال معامله با خدا باشد. زن خانه ممکن است در حال معامله با خدا باشد. ممکن است يک محيط اداره باشد در محيط اداره‌اي که دنيا از يک جايي چشمک زده است.
ممکن است پشت ميز قضاوت باشد و ممکن است گلوگاه‌هاي اقتصادي باشد. در هر لحظه ورقه پر مي‌کنيم و در هر لحظه در حال امتحان و تجارت هستيم. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ‏ مَضَلَّاتِ‏ الْفِتَنِ» خدايا به تو پناه مي‌برم از امتحان‌هايي که در آنها در محضر تو مردود شوم. هرچه طي مي‌کنيم منزل سر راه هست و هر لحظه در حال معامله با خدا هستيم. اين بازار را به صحنه انتخابات ببريد آنقدر ايمان سوز است، وقتي متوجه مي‌شوند موقعيت رقيبي خوب است، آنقدر تهمت و افتراء مي‌زنيم، اين ديگر پيروزي نيست. اميرالمؤمنين فرمود: «وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لَا يُنَالُ‏ إِلَّا بِشَر» (تحف العقول/ص77) مجلسي که بدست نيايد جز از طريق شر اين خير است؟ نه، شر است. اميرالمؤمنين فرمود: «مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الْإِثْمُ بِهِ وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوب‏» (نهج‌البلاغه/ص533) کسي که گناه بر او غالب شده، او غالب نشده است. پيروز نشده کسي که گناه بر او پيروز شده است. لذا اميرالمؤمنين هيچوقت با گناه کارهايش را پيش نبرد. حضرت راه را جزئي از هدف مي‌دانستند. اگر هدف مقدس است پس راه هم بايد قدسيت داشته باشد. الآن دنيا در آتش همين مي‌سوزد. با بمب اتمي 150 هزار نفر را در ژاپن کشتند، به رئيس جمهور آمريکا گفتند: چرا اين کار را کرديد؟ گفت: جنگ تمام شود. اگر اين کار را نمي‌کرديم بيشتر از اين کشته مي‌شد. از راه نامشروع مي‌خواهد به مقصدي برسد، آتشي که خودش درست کرده است. تو چرا جنگ را شروع کردي که از اين طريق وارد شوي؟ سيره معصومين را بخوانيد هيچوقت از طريق حرام نه، کارهايي که جوانمردي نيست، جزء کرامت انسان نيست. جزء انحطاط کرامت انسان است، از آن طريق هم کارهايشان را پيش نبردند.
در انتخابات اگر يک جمله را عمل کنيم، هيچ مشکلي نداريم. ابن ابي الحديد در مورد اميرالمؤمنين يک جمله گفته است. آنقدر زيباست، «کانَ لا يستميل احداً الي نفسه» در پي شکار ميل کسي نبود. اگر در پي شکار ميل کسي باشيم، وظايف قانوني و شرعي خود را تعطيل مي‌کنيم. نکند او فردا با ما همراهي نکند و از دست بدهيم. شرطة الخميس را شلاق زد، رئيس قبيله را شلاق زد. دامادش را به گريه آورد. برادرش را به گريه درآورد. خواهرش اعتراض کرد و گفت: نيز من ام هاني ديروز مسلمان شده است! من که از ريشه مسلمان هستم، سهم ما را از بيت المال مي‌دهي او سه درهم، من سه درهم! حضرت دو مشت خاک برداشت و گفت: بين اين دو مشت خاک تفاوتي نمي‌بينم. گفت: من بين اولاد اسماعيل و اسحاق تفاوتي نديدم. طلحه و زبير هم اعتراض کردند که ما سابقه جنگي داريم. اين همه ايستادگي کرديم. شما به ما و کسي که تازه مسلمان شده يکي مي‌دهيد؟ حضرت فرمود: خادم بيت‌المال     را مي‌بينيد! حقوق من از بيت المال با او يکي است! اينها همه گمشده‌هاي بشريت است.
دنيا به اين شخصيت‌ها احتياج دارد، لذا سيره اينها گمشده بشريت هستند. رسول الله فرمود: قسم به خدا اگر خورشيد را دست راستم و قمر را دست چپم بگذارند، از حرفي که زدم برنمي‌گردم. دنيا سهل است مرا به منظومه شمسي مسلط کنيد قيمت من بالاتر است و من از مطلب حقي که دارم دست نمي‌کشم. هرچه محبتش را داري تو شهيد آن هستي، يعني بايد يک چيزي باشد که نسبت به تو ارزش داشته باشد. لذت‌هاي مقطعي، لذت‌هاي عضوي، چه لذتي بود، چه خوردني بود، من آنم که رستم بود پهلوان! صفرهايي که در بانک خوابيده، بعد از مرگ مي‌شود: من آنم که رستم بود پهلوان، رستم پهولان است به شما چه ربطي دارد؟ آقاي بروجردي مي‌فرمود: ثروت دنيا بعد از مرگ همه از باب صفت مربوط به متعلق موصوفه است. يکوقت مي‌گوييد: من مرور کردم به مردي که مجتهد بود. يکوقت مي‌گوييد: من مرور کردم به مردي که پدرش مجتهد بود. اين متعلق موصوفه است. من آنم که رستم بود پهلوان! وقتي از دنيا بريده شد، همه چيز بريده شد. «آتِيهِ يَوْمَ‏ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مريم/95) روز قيامت تنهاي تنها مي‌آيد. آنچه همراه انسان هست ملکات است که با انسان مي‌آيد. اعمالش مي‌آيد.
فتحعلي شاه با ميرزاي قمي حمام رفت آنوقت او تمام زيورآلات و زينت‌هايي که داشت را درآورد و با ميرزاي قمي به خزينه آمدند، در خزينه ميرزاي قمي گفت: جناب، الآن من با تو چه تفاوتي دارم؟ تو هرچه داشتي در رختکن گذاشتي و من هرچه داشتم با خودم اينجا آوردم. افلاطون مي‌گويد: سرمايه خود مساز آنچه از ذات تو جداست. دنيا بازار است و اين بازار هميشه يک مشتري و يک فروشنده دارد. يا خسارت هست، يا يک معامله‌اي است که خدا مي‌گويد: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ‏ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ» اين ممکن است در عرصه انتخابات و مديريت باشد، در تجارت باشد. ممکن است در عرصه عفاف و حجاب باشد. در عرصه عفاف و حجاب هر لحظه خانم‌هاي ما معامله مي‌کنند. وقتي لباسي دارد که پيام عفت در اين لباس، لباس زبان دارد. از حضرت سؤال کردند: چرا اين لباس را پوشيدي؟ حضرت فرمود: اين لباس در حالت روحي من تأثير دارد.
خانمي که مي‌خواهد آينده داشته باشد، مي‌خواهد بعد از خودش نسل فاخري روي زمين داشته باشد، چون نسل ما امتداد ماست، از نسل ما سؤال مي‌شود، «قُوا أَنْفُسَكُمْ‏ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (تحريم/6) افلاطون مي‌گويد: من مي‌خواهم جاي خيلي بلند بروم و داد بزنم و بگويم: ايها الناس شما اين پول‌ها را براي چه کسي جمع مي‌کنيد؟ حتماً مي‌گويند: براي بچه‌ها، آنوقت بگويم براي بچه‌هايتان کار بکنيد. در تربيت اينها تلاش کنيد. پيغمبر فرمود: خدايا به تو پناه مي‌برم «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَلَدٍ يَكُونُ‏ عَلَيَ‏ رَبّاً وَ مِنْ مَالٍ يَكُونُ عَلَيَّ ضَيَاعاً وَ مِنْ زَوْجَةٍ تُشَيِّبُنِي قَبْلَ أَوَانِ مشيبتي» پناه مي‌برم به تو از فرزندي که براي من حکومت کند. بر من مسلط شود. زوجه‌اي که قبل از اينکه من پير شوم مرا پير کند. انشاءالله در مسائل مربوط به اخلاق خانواده اينها را بحث مي‌کنيم. وقتي شانزده آيه حجاب را توسل مي‌کند، قرآن هر وصفي دارد اهل‌بيت هم آن وصف را دارند. «لن يفترقا» چطور مي‌شود ما به امام حسين توسل مي‌کنيم و به قرآن توسل نمي‌کنيم؟ يک خانمي مي‌خواهد کارش درست شود به شانزده آيه حجاب توسل کند. بگويد: خدايا من اهل حجاب مي‌شوم، کار مرا درست کن! با قرآن معامله کند. يک معامله قرآني نقل کنم.
جناب مازني از اديب‌هاي بسيار استثنايي است و در ادبيات عرب پهلوان است. يکوقت يک يهودي در خانه‌اش را زد، اگر کسي بتواند «الکتاب» را تدريس کند، هنرمند است. هنر بزرگي دارد. کار ميداني کرده است. الآن کتاب مي‌نويسند و مطلب را از آنجا برمي‌دارد و اينجا مي‌گذارند. «الکتاب» مرحوم سيبويه، ميداني کار کرده است. رئيس مکتب بصره بود و کسايي هم رئيس مکتب کوفه بوده است. گفت: تدريس نمي‌کنم. گفت: ده هزار درهم مي‌دهم اگر تدريس کني. خانمش معامله را مي‌ديد. اين يهودي که رفت، خانمش گفت: واي بر تو! ما چيزي براي خوردن نداريم. بچه‌ها تشنه و گرسنه هستند. خدا ده هزار درهم رسانده بود. گفت: الکتاب سيبويه چند آيه قرآن دارد. من هيچوقت اين آقا را که از اهل کتاب هست مسلط بر آيات قرآن نمي‌کنم. گرسنه مي‌مانم و اين کار را نمي‌کنم. گفت: با قرآن معامله کردم. فردا در زده شد، گفتند: خليفه تو را مي‌خواهد. رفت و ديد يک کسي يک شعر عربي خوانده است و خليفه گفته است اين را ترکيب کنيد. تمام ادبا را جمع کردند و کسي نتوانست اين را ترکيب کند. مازني را گفتند: شما پهلوان اين فن هستي، آنقدر عالي اين را ترکيب کرد که خليفه گفت: ده هزار درهم به او بدهيد! آمد خانه به خانمش گفت با قرآن معامله کردم. لذا داريم هرکس را نگاه کني يا خاسر است يا سود کرده است، چه معامله‌اي کرده است؟ سر کسي را کلاه گذاشتن، جنس تقلبي دادن، ما نمي‌دانيم جنس چطور است.
يکوقت مؤسس حوزه آقاي حائري به بازاريان قم گفته بود: مواظب باشيد شاهسون‌ها سرتان کلاه نگذارند. گفتند: آقا ما اهل بازار هستيم و فوت و فن دست ماست. چطور اين شاهسون‌ها سر ما کلاه بگذارند؟ گفت: شاهسون‌ها دلشان صاف است، اينها که مي‌آيند شما را نگاه مي‌کنند، مي‌گويند: اينها همسايه حضرت معصومه هستند و دروغ نمي‌گويند. شما يکوقت از صفاي دل اينها استفاده مي‌کنيد و آنها سر شما کلاه مي‌گذارند. اميرالمؤمنين فرمود: متقي کسي نيست که لباس مندرس داشت باشد و زندگي ناجور داشته باشد. «أَنَ‏ الْمُتَّقِينَ‏ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَة» هم دنيا را دارد و هم آخرت را دارد. «سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَت‏» بهترين خورد و خوراک و مسکن را دارند. تا به اينجا مي‌رسد، مي‌گويد: فرقشان با غير متقين چه بود؟ در يک کلمه بود. «ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ» معامله در ترک دنياست. اينها دنيا را که ترک مي‌کردند، با توشه‌اي که اينها را به رضوان من الله اکبر مي‌رساند. با تجارت سودمند دنيا را ترک کردند. کسي که بيمارستان با عظمتي را در قم درست کرده است، مي‌گويد: يک جواني در زد و در را باز کردم. گفت: فلاني مي‌خواهم ازدواج کنم، پول ندارم. مقدمات را فراهم کنم. تا آخر عمر بايد مجرد بمانم يا شما عنايت کنيد من ازدواج کنم. اين نسيم رحمت است که با پاي خود آمده است. گفت: اما اگر چيزي به من دادي، دست راستت داد، دست چپت نفهمد. گفتم: چشم! مقدمات ازدواجش را درست کردم. يک نسل سالمي روي کره زمين، خانم من هرچه گفت: او که بود؟ نگفتم. به هيچکس نگفتم و اين براي من در عالم آخرت غوغا کرد. متقي کسي است که هرکار او را نگاه کني سبقه ابديت مي‌بيني. همه معامله با ابديت است. اين کار خيري است اينجا حاضر شده و با ابديت معامله مي‌کند، آنجا کسي گرفتار است با ابديت معامله مي‌کند. سراغ دارم خيريني که آنقدر کار خير انجام مي‌دهند و اجازه نمي‌دهند اسمشان را بياوريم.
بحث ما در اين است که دنيا جاي معامله است و کسي در اين معامله سود مي‌کند که طهارت و صفا و معرفت داشته باشد، اکثر اهل جنت ابله، به معني ساده، مرحوم ميانجي مي‌گفت: من از اين داش مشتي‌ها اميد شفاعت دارم. خودش مي‌گفت: حاج آقا حسين قاضي را ديدم که به راننده تاکسي گفت: من از شما التماس دعا دارم. يعني گاهي صفاي قلب اينطور است. عالم خلقت به نحوي است که اشتهاء اشتهاي حقيقي باشد رد خور ندارد. ذرات عالم اشتهايشان حقيقي است. همه سؤال مي‌کنند، زمين و آسمان سؤال مي‌کنند. ذرات عالم سؤال مي‌کند و قيوميت خداي متعال همين است. خدا هم مي‌دهد، غير از انسان که دست خودش هست، اشتهاي حقيقي داشته باشد يا نداشته باشد. اشتهاي حقيقي شد مطلب کامل است. علامه طباطبايي در ذيل آيه «ادْعُونِي‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» گفته خدا براي دعا هيچ شرطي نگذاشته است. شرط استجابت دعا اين است که دعا، دعا باشد. اگر دعا باشد استجابت حتمي است. بعضي دعاها، دعا نيست و اشتهاي کاذب است. مرحوم ميانجي مي‌فرمودند، به آقا رسول الله گفتند: شما گاهي دعا مي‌کنيد مستجاب مي‌شود و گاهي دعا مي‌کنيد مستجاب نمي‌شود. حضرت فرمود: من اگر دعا کنم مستجاب مي‌شود. دعا يعني واقعاً تمام ذرات وجودش اين را مي‌خواهد و اشتها حقيقي است.
شريعتي: امروز صفحه 246 قرآن کريم، آيات 87 تا 95 سوره مبارکه يوسف را تلاوت خواهيم کرد.
«يا بَنِيَ‏ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «87» فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ «88» قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ «89» قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «90» قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ «91» قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ «92» اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ «93» وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ «94» قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ»
ترجمه آيات: اى پسرانم! (بار ديگر به مصر) برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خداوند مأيوس نشويد، حقّ اين است كه جز گروه كافران، از رحمت خداوندى مأيوس نمى‏شوند. پس هنگامى كه (مجدداً) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز! قحطى ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آورده‏ايم، (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما ببخش، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مى‏دهد. (يوسف) گفت: آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آنگاه كه شما نادان بوديد. گفتند: آيا تو خود (همان) يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين برادر من است. به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت. زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند، پس همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى‏كند. (برادران) گفتند: به خدا قسم، كه خداوند ترا بر ما برترى داده است و قطعاً ما خطاكار بوده‏ايم. (يوسف) گفت: امروز بر شما توبيخ و ملامتى نيست، خداوند شما را مى‏بخشد و او مهربان‏ترين مهربانان است. (يوسف گفت:) اين پيراهن مرا ببريد و آنرا بر صورت پدرم بيفكنيد (تا) بينا شود و همه كسان خود را نزد من بياوريد. و چون كاروان (از مصر به سوى كنعان محل زندگى يعقوب) رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوى يوسف را مى‏يابم، البتّه اگر مرا كم‏خرد ندانيد. (به او) گفتند: به خدا سوگند تو در گمراهى ديرين خود هستى.
شريعتي: انشاءالله به حق اين آيه‌هاي نوراني همه در روزگار آمدن حضرت باشيم. چه خوب گفت:
خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شکن *** خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي
انشاءالله چشم ما به جمال نوراني حضرت روشن شود. اشاره قرآني را بفرماييد و از شخصيت جناب احمد بن اسحاق براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: بنده آيه 90 را انتخاب کردم، «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» يکي از آيات بسيار عالي است. اشاره مي‌کند به اينکه اين عالم با سنت‌ها و قواعدي اداره مي‌شود. سنت‌هايي بر اين عالم حاکم است. حضرت يوسف آن سختي‌ها را کشيد و عفتش را حفظ کرد، خدا مي‌فرمايد: ما عالم را طوري درست کرديم اين ضايع نمي‌شود. ذره‌اي خاک در اين ميکده ضايع نشود! اگر زماني امکانات دستم باشد در کتاب‌هاي درسي مدارس حتماً درسي را تحت عنوان قواعد و سنت‌هاي آفرينش مي‌گذارم. بچه‌هاي ما بايد بدانند اين عالم شعور دارد و هر عملي هم عکس العملي دارد. خدا مي‌گويد: «لها ما کَسَبت» يعني شما کسب مي‌کنيد. اين عالم يک نفس الامري دارد، اين نفس الامر اقتضايي دارد. «فالمدبرات امرا» من براي اين عالم مدبرهايي گذاشتم. مثلاً اگر شما آمديد، کسي خلافي کرد، اين خلاف به او برمي‌گردد.
يک ماشين که مي‌خريد يک دفترچه راهنمايي در کنارش هست، قرآن دفترچه راهنماي عمل است که از اين بدن و زندگي چطور استفاده کنيد؟ چراغ علاءالدين در بازار بود، از گردنش يک دفترچه آويزان بود، چراغ نفتي بود. انسان که هشتاد سال عمر مي‌کند، شصت سال عمر مي‌کند دفترچه نياز ندارد؟ آن کسي که انسان را خلق کرده و از همه بيشتر به انسان عارف است، خدا مي‌گويد: پيغمبر هيچکس مثل من نمي‌تواند به تو خبر بدهد. قرآن همان دفترچه راهنماي عمل است. قرآن بخشي از قواعد اين عالم را دسته بندي کرده و در اختيار ما گذاشته است. اگر به کسي چاه بکني در چاه مي‌افتي. حضرت يوسف عفتش را حفظ کرد و خدا او را به اين مقام رساند. خدا در آخر قصه يوسف مي‌گويد: هرکس تقوا داشته باشد و در برابر گناه صبر کند، نمي‌گذارم کار زيبايش از بين برود. اينها همه سنت است. قانون اين است که «و لن تَجد لسنة الله تبديلا» قانون اين است که «ن غَشَّ غُشَّ به» سر کسي را کلاه بگذاري اين مسأله در نسلت مي‌افتد. «کما تدينُ تدان» زمان حضرت موسي خانمي پيش زرگر رفت، زرگر دستش را روي دست اين زن گذاشت که حرام است. وارد خانه شد ديد نامحرمي داخل خانه است. رفت به حضرت موسي گفت: اين چه امنيتي است؟ بيگانه وارد خانه من شده است. حضرت موسي خواست تصميم بگيرد، خدا فرمود: به او بگو «کما تدينُ تدان» هرطور با مردم معامله کني، همان را مي‌بيني. «الدنيا دار صدقٍ لمن صدقها» دنيا دار صدق است اما براي کسي که صادق است. کسي که صادق نيست دنيا براي او دار صادق نيست.
حضرت فرمود: شما به پدرانتان احترام بگذاريد تا بچه‌هاي شما به شما احترام بگذارند. تو حرمت پدر را نگه نداري، بچه‌ها حرمت نگه نمي‌دارند. از موي سر پدر گرفته بود روي زمين مي‌کشيد. به يک نقطه از اتاق رسيدند، پدر گفت: بس است! گفت: چرا بس است؟ گفت: من پدرم را تا اين نقطه روي زمين کشيدم! يک رفيقي دارم عضو سپاه پاسداران است. پدرش مريض بود خيلي رسيدگي مي‌کرد. پايش را پله مي‌کرد تا پدرش سوار ماشين شود. پدر گريه کرد و گفت: تو که پايت را پله مي‌کني من هم پايم را براي پدرم پله کردم تا سوار اسب شود. قانون اينطور است. خدا مي‌گويد: هرکس بچه صغيري در خانه دارد بترسد و به يتيم ظلم نکند. «وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ» (نساء/9) اگر بچه کوچک در خانه داريد، بترسيد براي يتيم تعدي نکن. اگر تعدي کني، بلا سر بچه خودت مي‌آيد. بچه يتيم مي‌شود و تو در برزخ عذاب مي‌کشي. «وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ‏ بِما صَنَعُوا قارِعَة» (رعد/31) کسي که کافر شده است، هر لحظه قارعه‌اي بر اينها در دنيا نازل مي‌شود. کافر حتي خيال هم نکند که مي‌تواند با کفرش مقدم شود و پيشرفت داشته باشد. «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (صف/5) اگر شما قلبتان زيغ پيدا کند، يعني عمداً طرف گناه بروي، خدا مقدمات بيشتر آلودگي را فراهم مي‌کند و سُر مي‌خوري. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11)
احمد بن اسحاق قمي توفيق داشت از اصحاب امام جواد و امام هادي است و وکيل امام هادي و امام عسکري است و بعد از شهادت امام حسن عسکري وکيل امام زمان هم بوده است. از کساني است که امام زمان را در کودکي ديده است و قبلاً امام حسن عسکري به او اطلاع داد که امام زمان متولد شد. با اينکه بسيار محرمانه بود. در دوران غيبت صغري معاونت و نيابت عثمان بن سعيد را داشته است. مسجد امام حسن عسکري توسط وي و با دستور امام حسن عسکري ساخته شد. يک حکايت اين است که مي‌گويد: وقتي امام حسن عسکري را ملاقات کردم، گفتم:آقا يک چيزي بنويس تا خط شما را ببينم. اگر خط شما به من رسيد، من اشتباه نکنم. حضرت فرمود: احمد بن اسحاق اين قلم ريز باشد و درشت باشد در خط تأثير دارد. يکوقت در شناختن خط من اشتباه نکني. گفت: دوات بياوريد. حضرت يک چيزي نوشت و من ديدم، با خود گفتم: اي خدا! اي کاش حضرت اين قلم را به من هديه مي‌کردند تا من به عنوان تبرک نگه مي‌داشتم. حضرت با پارچه‌اي قلم را تميز کرد و گفت: بفرما! اين نشان مي‌دهد هرچه از دل ما مي‌گذرد آنها اطلاع دارند. آنها واقف بر منويات ما هستند. ايشان بعد از شهادت امام حسن عسکري از حضرت خواست که به حج برود، حضرت اجازه داد و پارچه‌اي فرستاد. ايشان پارچه را ديد گفت: مرگ من رسيده است. يک روايت است که از حضرت خواست من به قم برگردم. حضرت اجازه داد برگردد ولي گفت: به قم نمي‌رسي و در سر پل ذهاب فوت کرد و قبرش در سر پل ذهاب است. اينها نشان مي‌دهد امام اطلاع داشته است.
فشار آنقدر از طرف بني عباس بر امام حسن عسکري زياد بود که مي‌گشتند که طفلي که قرار است متولد شود را پيدا کنند، لذا بر امام هادي و امام عسکري فشار بيشتر بود. گاهي يکباره به منزل مي‌ريختند که اگر زني حامله است تشخيص بدهند. لذا مادر امام زمان آثار حمل نداشت. لذا آنهايي که جزء شيعيان بودند خيلي حساس بودند که امام بعد از امام عسکري کيست. از احمد بن اسحاق پرسيدند، ايشان براي اينکه جانشين حضرت را با چشم خودش ببيند، اطلاعات بيشتري کسب کند به سامرا رفت. قبل از اينکه محضر امام عسکري صحبت را شروع کند، حضرت فرمود: احمد بن اسحاق خداوند متعال از اول خلفت آدم تا امروز ممکن نيست زمين را بدون حجت بگذارد و تا قيامت هم خالي از انسان کامل نخواهد بود. پرسيد: حجت بعد از شما کيست؟ حضرت داخل خانه رفت، لحظاتي گذشت و در حالي که حضرت ولي‌عصر طفل بودند، سه ساله بيرون آمدند و جمله عجيبي گفتند که اگر نزد خدا، حجت‌هاي خدا، آن مقامي که داري، آن مقام را نداشتي فرزندم را به تو نشان نمي‌دادم. اين کودک کنيه‌اش کنيه پيغمبر است. چرا همنام با پيغمبر است؟ اينها اسرار داد و حضرت فرمود: همين طفل است که خدا با دست او «يَمْلا الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا كَمَا مُلِئَتْ‏ ظُلْماً وَ جَوْراً» انشاءالله خداي متعال امروز هديه‌اي به ما مرحمت بفرمايد که ما جزء اصحاب خاص حضرت ولي عصر باشيم.
شريعتي:
سامرا قسمت چشمان عطش خيزم کن *** تا تماشا کنمت يک دل سير اي باران
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9142

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید