برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 22- 12-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
کي ميشود بيايي و نيلوفر آوري، گلهاي رنگ رنگ به اين دفتر آوري
باران شوي بهار شوي، غنچه غنچه گل، لب وا کني گلاب خوش قمصر آوري
«السلام علي ربيع الانام ونضرة الايام» سلام ميکنم به شما دوستان عزيزم، انشاءالله بهترينها براي همه شما رقم بخورد. انشاءالله بهار ما بهار پرباري باشد سرشار از عافيت و سلامتي براي فرد فرد شما. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، از خداي متعال ميخواهم آمار و آرزوهاي مادران و پدران و جوانان را برآورده کند. سال بسيار پر برکتي داشته باشيم و در موسم خانه تکاني يک خانه تکاني روحي خوبي داشته باشيم، انشاءالله يک حسابرسي معنوي خوبي داشته باشيم.
شريعتي:
نترسيدهايم از زمستان بهارا بيا *** گل بنه يک به يک شاخهها را
انشاءالله بهارتان پر بار و پر برکت باشد و همه اهل عبرت باشيم از بهار زندگيمان، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث ما در اين بود که سالک بايد يک تلقي خاصي داشته باشد يعني هر انساني مطابق با واقعيت در اين عالم داشته باشد و غرض از اين عالم افاضه است. ضيافت است، پذيرايي است. نگاه به عالم بايد نگاه زيبا باشد. اگر غير اين باشد به خودمان ظلم کرديم، هم به خدا ظلم کرديم و هم به دين خودمان، خداي متعال شأنش بسيار اجل است که براي غير ضيافت انسانها را خلق کند اما ضيافتي که در شأن خداست. چون اين عالم، عالم ضيافت است امکان ندارد کسي را رد بکنند. بلکه ميگويند: چه ظرفي داري، بر اثر ظرفي که دارد از اين عالم متنعم ميشود. سهمي که از اينجا دارد سهم آخرت را تعيين ميکند. يعني آخرت با دنيا شکل ميگيرد نه اينکه بعد از دنيا شکل ميگيرد، پيغمب ما فرمود: خدا به من قدرتي داده که ميتواند با يک جمله يک عالم مطلب را برسانم. کلمات جامعه يعني همان اشاره است به «اوتيته جوامع الکلم» خدا به من جوامع کلم داده است. يعني يک کلمه يک عالم درونش است. انسان هرچقدر دقت ميکند ميبيند چه غوغايي است. همه اينطور هستند، آنقدر من غصه ميخورم از اينکه چرا بسياري از روايات نبوي در صدر اسلام آتش زده شد؟
نقل حديث ممنوع شد؟ تدوين حديث ممنوع شد؟ عبدالله بن عمروعاص پسر عمروعاص کنار پيغمبر مينشست و هرچه پيغمبر ميگفت مينوشت. آنقدر روايت نوشته بود، بعد از وفات پيغمبر گفتند: هرکس روايت دارد براي ما بياورد، آنها هم خيال کردند ميخواهند تدوين کنند آوردند همه جمع را کردند آتش زدند. گفتند: کفانا کتاب الله، صحيح مسلم و صحيح بخاري چند سال بعد تدوين شد. عمر بن عبدالعزيز يکي از کارهاي خوبش در اين باب همين بود که دستور داد زمان او نه بعداً تدوين شده است. کلمات جامع تقسيم بندي ميشود در باب تربيت، سياست، تجارت، در باب روابط اجتماعي آنقدر در هر مطلبي حضرت ختمي مرتبت غوغا کرده و در سلوک و در معرفت يکي از کلماتش اين است که «ان مع الدنيا آخره» آخرت با دنياست، الآن ما داريم از پل صراط رد ميشويم. «و ان الذين لا يؤمنون بالاخره عن الصراط لناكبون» يعني بايد خيلي مواظب باشد.
ميگويند: دنيا متن جهنم است، از اين گذشتي، از جهنم گذشتي، اگر در حيث مادي دنيا ماندي در جهنم ماندي و وقتي حصار زمان و مکان کنار برود، آتش خودش را نشان ميدهد. ما گفتيم بر حسب ظرف، بعضي ظرف ندارند. قلب کافر وارونه است. ظرف وارونه چيزي درونش جا نميشود. موقعيت بسيار ممتاز، توفيقي که خدا به او رسانده سراغ چندر غاز دنيا ميرود. معاملهاي که سر تا پا ضرر است.
از زرگري به کوزه فروشي رسيدهاي *** خاکت به سر ترقي معکوس کردهاي
انسان بزرگ آرزوهاي بزرگ دارد. کارهاي بزرگ دارد. به امام حسين گفتند: يک روايتي به ما بگو که خودت از پيغمبر شنيدي. چون سنش خيلي کم بود وقتي آقا رسول الله از دنيا رفتند. فرمودند: از جدم شنيدم که حضرت فرمودند: خدا دوست دارد بندهژاش سراغ کارهاي بزرگ برود نه کارهاي پست. اراده بزرگ و قلب بزرگ و همت بلند داشته باشد. بعضي قلب ندارند و بعضي قلب دارند پر شده است. اميرالمؤمنين فرمود: قلبش پر شده است. وعاء يعني ظرف اين ظرف همان قلب است. اميرالمؤمنين در تعبير بسيار رسا و بلند فرمودند: «إِنَ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَة فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا» اين قلب يعني ظرف، بهترين قلب آن است که قابليت بيشتر و ظرفيت بيشتر داشته باشد. براي حکمت و عواطف و احساسهاي بلند، بعضي قلبها با تربيت و با عبوديت و با معرفت، پيغمبر ما چهل سال نشست کلاس خصوصي حضرت احديت، قلبش بالاتر از عرش شد. اين قلب با علم بزرگ ميشود. اين قلب صنوبري شکل نيست که با خوردن بزرگ شود.
دل اگر اين مهرهي آب و گل است *** خر هم از اقبال تو صاحب دل است
جناب صدراي شيرازي درباره دل تعريفي دارد ميگويد:
اصل حرص و آز دل نبود *** صورت حرص و آز دل نبود
اينکه دل نام کردهاي به مجاز *** رو به پيش سگان کو انداز
بعضي ظرفشان اينقدر بالاست بايد بگوييم: درياست، درباره سلمان آمده است که سلمان آنقدر از علم پر شده است که هرچقدر علمش را بگيري، تمام نميشود. در روايت است که حضرت ختمي مرتبت فرمودند: «انه يبعثُ أمةً واحده» سلمان به عنوان يک امت واحده مبعوث ميشود، رگههايي دارد که نشان ميدهد پشت اين اوصاف دريايي از معرفت و طهارت خوابيده است. روايت است که زوجه پيغمبر، عايشه گفت: آن مقدار که پيغمبر کلاس خصوصي شبها با سلمان ميگذاشت، زماني که به سلمان اختصاص ميداد کم مانده بود که بيشتر از ما باشد. پيغمبر ما مأمور است هرکس قابليت دارد، سراغش برود. پيغمبر ديد اين قابليت دارد. عمده اين است که عزم و ارادهاي است که راه بيافتد. هرچقدر شما جلو رفتيد، او هم ميآيد. رسول خدا با سلمان يک مجلس خصوصي داشت که هيچکس را آنجا نميگذاشت. خودش مينشست با سلمان صحبت را شروع ميکرد. کم مانده بود که از جهت زمان غلبه پيدا کند بر ما، اميرالمؤمنين هم همانطور بود. کلاس خصوصي با رسول خدا داشت تا مينشست پيغمبر ميفرمود: بنويس، يک روز گفت: يا رسول الله، ميترسي فراموشم شود؟ فرمود: نه، از خدا براي تو اذُن واعيه خواستم. اذن يعني گوش، يکي از اينجا ميگيرد و از اينجا ميدهد، اما اذن واعيه يعني حفظ ميکند. از خدا براي تو اذن واعيه خواستم. هرچه گفتم فراموشت نميشود. اما بنويس براي شرکاي خودت که بعد از تو ميآيند. دستش را طرف امام حسن گرفت و گفت: «هذا اولهم» دستش را طرف امام حسين گرفت و گفت: «هذا ثانيهم»، آنوقت رسول خدا فرمود: سلمان گنج است و پر است از سخناني که سر تا پا حکمت است.
راه اينکه انسان «بحر لا ينزف» شود را نشان دادند. اميرالمؤمنين فرمود، حضرت ختمي مترتبت هم فرمود. قرآن «بحرٌ لا يدرک قعره» ته قرآن ديده نميشود. انواع دلالتي در آن است. يک محرميتي با قرآن درست شود لايههاي دلالتي که در قرآن هست خيلي عجيب است. قرآن بهترين جايش بين دو تا جلد نيست، «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» اميرالمؤمنين فرمود: بهترين منزل قرآن قلبهاي ماست. «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» (عنکبوت/49) اصل قرآن در سينه است. «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا» (فاطر/32) کتاب را به ارث گذاشتيم، اگر کتاب همين است، اينکه دست همه است، چطور ارث شد؟ براي چه کساني «اصطفينا» اينها در قرآن بشارتهاي بزرگي است. در بسته نيست، ما دست و پا بسته هستيم. اگر کسي «بحرٌ لا ينزف» شد، اينکه ظرفش به اندازه شد، ديگر سير نميشود، هرچه افاضه کنيد سير نميشود.
سالک اينها را بفهمد انگيزه پيدا ميکند، يعني ميفهمد براي نمازهايي که ما الآن ميخوانيم که حضرت امام فرمود: اگر معصوم بخواند دق مرگ ميشود، شأن سفره بالاتر از اينهاست، آمدن ما به اين عالم بالاتر از اينهاست، حافظ چيزي پيدا نکرده گفته:
من که امروزم بهشت نقد حاصل ميشود *** وعدهي فرداي زاهد را چرا باور کنم
يکي از اساتيد ميگفت: يکي از عرفا نقل ميکرد که شخص در حرم اميرالمؤمنين يک کشفي رخ داد و من ديدم که آقايي از دست اميرالمؤمنين ميگيرد و ميگويد: باز هم… ميگيرد و ميگويد: باز هم… ظرف که بزرگ شد اينطور است. آنقدر گفت باز هم که اميرالمؤمنين از دستش گرفت و کنار حوض کوثر گذاشت.
يک بحثي را دنبال کنيم اينکه اين عالم که براي پذيرايي درست شده يک پذيرايي بزرگ جمالي است که مظاهر حق از حق براي ما تصوير ميکنند و خدا هر لحظه در حال تصوير جمال خود است. اين بالاترين پذيرايي است. خداي متعال هر لحظه در حال تحبب و تعرف است. حمد خدايي را که هر لحظه اظهار حب و کاري ميکند که من محبت به آن پيدا کنم. در حالي که بي نياز از من است. در تکوين خدا مشغول تصوير جمال است. هم در تشريع خدا مشغول تصوير جمال است. قرآن سر تا پا جمال است، فصاحت و بلاغت جمال است. ترکيب کلمات همه جمال است، مفاهيم عرشي جمال است يعني ما وقتي که طهارت پيدا کرديم، خدا اراده جدي از ما ديد، اشتهاي حقيقي از ما ديد، تحبب جلوه ميکند. رفته رفته جلوات عوض ميشود. علامه طباطبايي ميفرمايد: هر روز که مراقباتم شديدتر است، آن روز مشاهدات من صافتر است.
خداي متعال مشغول تصوير جمال است، ذرات نانوتکنولوژيها که عقل متحير است. در تشريع هم مشغول تصوير جمال است. فقه جمال است، اعتقاداتي که تصوير کرده جمال است، فصاحتش جمال است. گاهي عمداً يک کارهايي ميکند در فصاحت انسان متحير ميماند. مثلاً الآن من دو تا حرف دال را کنار هم ميگذارم، د د، سنگين است. چهار تا دال بگذارم، د د د د، اينها در صحبت بيايد خيلي بد است. لذا در زبان عرب تبديل يا حذف ميکنند، مَسِستُ، مَسَيتُ ميشود. فوري يکي را يا کرده چون سنگين است. در اين باب مثال زياد است. «و قرن في بيوتکن» قَررنَ بوده است. نميتواند دو تا «ر» ادغام کند چون سنگين است. حذف ميکند، خدا هشت تا را در قرآن يکجا جمع کرده است. يعني عمداً کرده که به همه چيز قادر هستم، يک ذره از فصاحتش هم کم نشده است. «وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» (هود/48) خدا چه کار کرده است؟! حيرت آور است.
کل فصحا جمع شوند، بگوييد: يک ترکيبي درست کنيد، هشت تا جمع شود و يک ذره از فصاحتش کم نشود. فصاحت در اوج است. خداي متعال که در قرآن ميگويد: «و من آياته» يعني در صدد تصوير جمال است. «ألم تري» در صدد تصوير جمال است. «هو الذي، الله الذي»، در تکوين ميگويد: «وَ إِنَّا لَمُوسِعُون» (ذاريات/47) اينقدر عجيب است، چون جمله اسميه است و استمرار را ميرساند، يعني کائنات را در هر لحظه بزرگ ميکنيم. در هر ثانيه ميلياردها کهکشان هي دارد توسعه پيدا ميکند. جمال را حساب کنيد که خدايا از تصورش ميمانيم. در روايت هست با زبان ما صحبت کرده، گفته: هزار عالم آمده، هزار آدم آمده! شما در هزارمين عالم و هزارمين آدم زندگي ميکنيد. اگر اين خلقت عجيب است عجيبتر از آن گوينده اين حرف است که در يک لحظه اين هزار عالم اين هزار آدم را زير ميکند.
حضرات معصومين يک ظرفيت خاصي دارند. اميرالمؤمنين فرمود: در آخرين لحظه عمر پيغمبر اکرم حضرت يک مطلبي در گوشم گفت که هزار در از علم باز شد. از هر در هم هزار در باز شد. يعني اين انفجار علم، در يک لحظه انتقال يک انفجار علمي چه قابليتي ميخواهد؟ ظرفيت چقدر است؟ در تصوير جمال يک جمله بگويم که هرچقدر به اين جمله فکر کنند کم است. از مفاتيح برداشتم، در دعاها مخاطب خداست و محدوديت مخاطب نيست. «يَا مَنِ اسْتَوَى بِرَحْمَانِيَّتِهِ فَصَارَ الْعَرْشُ غَيْباً فِي ذَاتِهِ» تمام عقلا اينجا ميمانند. اي خدايي که رحمانيت تو همه جا را گرفته است. رحمانيت، اينکه در بسم الله الرحمن الرحيم، مينويسند: به نام خداوند بخشنده مهربان، اينطور نيست. «بسم الله الرحمن» يعني يک رحم عمومي، الآن خدا در اولين وصفش ماده رحم انتخاب کرد،يعني اين عالم براساس رحمت است. رحمان يک شئوني دارد که همه جا مظهر رحمت است. «اللهم اني اسئلک برحمتک التي وسعت کل شيء» اول دعاي کميل ميخوانيم. آقاي ميانجي ميفرمود: ميدانيد چرا اينطور گفته؟ ميخواهد بگويد: خدايا لا اقل مرا هم يک شيء نگاه کن.
«يَا مَنِ اسْتَوَى بِرَحْمَانِيَّتِهِ» رحمانيت خدا اين کائنات را درست کرد. اين کهکشانها همه مظهر رحمانيت خداست. کائنات همه عرش است. به تمام کائنات عرش ميگويند. عرش خدا عظيم است و چيزي خارج از عرش نميتواند برود. هرچه خلق کرده مظهر است. پس اين کائنات که اول و آخرش را نميدانيم عرش شد و اين عرش در ذات خدا گم شد. «فَصَارَ الْعَرْشُ غَيْباً فِي ذَاتِهِ» کسي به عمق اين حرف برسد، دست از پا خطا نميکند. واي به حال بي نماز، در برابر اين عظمتي که «غيباً في ذاته» شد، اينجاست که عارف هرچقدر عبادت ميکند، ميگويد: نشد. خدا کلمه عظيم را در قرآن خيلي کم به کار ميبرد. به اين دنيا متاع قليل ميگويد. سه جا را که عظيم گفته است، نام ببرم. «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) اخلاق پيغمبر را عظيم گفته است. «وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً» (نساء/113) در هيچ احساني به پيغمبر اين را نگفت. يعني ميخواهد پيغمبر را با علم معرفي کند. اميرالمؤمنين هم که خدا معرفي ميکند با علم معرفي ميکند. به پيغمبر ما فرمود: از تو ميپرسند که آيا شاهدي بر رسالتت داري؟«قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» (رعد/43) «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» (هود/17) علي را که ميخواهد معرفي کند با علم معرفي کرده است. خدا فرمود: من هرچه بر شما دادم، کريم هستم، اکرم نيستم. زماني اکرم هستم که علم به شما بدهم. «وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق/3و4) من سه جا را براي شما ذکر کردم که خدا عظيم گفته است، 1- اخلاق پيغمبر 2- فضلي که از طريق افاضه علم به پيغمبر داده است. «قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» (مؤمنون/86 ) اما عرشي که به اين عظمت هست گم شده است در ذات احديت.
«وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (لقمان/27) يعني اگر هرچه در زمين درخت هست قلم شود، درياها مرکب شود، دوباره هفت درياي ديگر اضافه کني، کلمات خدا تمام نميشود. «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي» (کهف/109) اگر دريا مرکب بشود براي کلمات خداي من، دريا تمام ميشود «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً» کلمات خدا تمام نميشود. ولو يک درياي ديگر بياوريم. اين کلمات همان مظاهر خداست. يعني کائنات آنقدر وسعت دارد، درياها مرکب شود و درختها قلم شود، مگر ميشود اين عظمت را تصوير کرد. خدايا در برابر چه حقيقتي قرار گرفتيم و چه غفلت بزرگي است که متوجه نشويم در کجا قرا گرفتيم.
شريعتي: با نکاتي که شنيديم بايد يک تجديد نظري در زندگي داشته باشيم. ما هيچ نيستيم جز سايهاي ز خويش، آئين آينه خود را نديدن است! انشاءالله تمام توجه ما به خداي متعال باشد، با عنايت او معنا پيدا کنيم. امروز صفحه344 قرآن کريم، آيات 28 تا 42 سوره مؤمنون را تلاوت خواهيم کرد.
«فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «28» وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ «29» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ «30» ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ «31» فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ «32» وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ «33» وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ «34» أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ «35» هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ «36» إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ «37» إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ «38» قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ «39» قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ «40» فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «41» ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ»
ترجمه آيات: پس هنگامى كه تو و همراهانت بر كشتى سوار شديد، بگو: حمد و سپاس براى خداوندى است كه مارا از گروه ستمگران نجات داد. و بگو: پروردگارا! مرا با نزولى پر بركت فرودآور كه تو بهترين فرود آورندگانى. البتّه در اين داستان نشانههايى است، و همانا ما آزمايش كنندگانيم. (قوم نوح و ديگران را بارها آزمايش كرديم تا زمينهى توبه ورشد خود را نشان دهند) سپس بعد از قوم نوح، نسل ديگرى پديد آورديم. و در ميان آنان (نيز) پيامبرى از خودشان فرستاديم كه (به آنان گفت:) خدا را بپرستيد. جز او معبودى براى شما نيست، پس آيا پروا نمىكنيد؟ و اشرافى از قوم آن پيامبر كه كفر ورزيدند و ديدار قيامت را تكذيب نمودند و آنان را در دنيا در ناز و نعمت قرار داده بوديم (در پاسخ رسولشان، به مردم) گفتند: اين، جر انسانى مثل شما نيست، از هر چه مىخوريد مىخورد، و از هر چه مىنوشيد مىنوشد. و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد، قطعاً زيانكاريد. آيا (آن پيامبر) به شما وعده مىدهد كه وقتى مرديد و خاك و استخوانهايى (پوسيده) شديد، شما (از قبر) بيرون آورده مىشويد؟! دور است دور، آنچه به شما وعده داده شده است. جز اين زندگى دنيا چيز ديگرى نيست، مىميريم و زندگى مىكنيم و ما (هرگز پس از مرگ) برانگيخته نخواهيم شد. او جز مردى كه بر خدا دروغ مىبندد نيست، و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد. (پيامبرشان) گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهاى آنان يارى فرما. (خداوند) فرمود: قطعاً به زودى پشيمان خواهند شد. پس (قهر خدا آمد و) بانگ مرگبار كه سزاوارش بودند آنان را فراگرفت، و آنان را همچون خاشاكى كه بر آب افتد قرار داديم، پس دور باد گروه ستمگر (از رحمت خدا). آن گاه بعد از (هلاكت) اين گروه، نسلهاى ديگرى پديد آورديم.
شريعتي: انشاءالله به برکت ايام ماه رجب، به برکت دعاي شما و استغفار مردم نازنين، سال 99 با بهترين اتفات آغاز شود و مردم در سلامت و صحت باشند. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: آيهاي است که فرمود: «وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ» خداي متعال اول قصه حضرت نوح را نقل ميکند و بعد ميگويد: اين امتحان بود. يک عالم در اين سه جمله است، اينکه ما در هر لحظه در حال پر کردن ورقه هستيم. اوضاعي در خانه حاکم ميشود، در حال پر کردن ورقه هستي، مواظب باش. در اداره يک آدم نابابي ميآيد سراغ شما بداخلاق، يک حرفي ميزند، در حال پر کردن ورق هستي. امتحان ميدهي! در يک پست طلايي هستيد و امضاي طلايي داريد، در حال پر کردن ورقه هستيد، ميتوانيد ارضاء غريزه حيواني را بکنيد، زندگي يک بيچارهاي، يک دختر جواني را به هم بريزيد، پناه بر خدا در حال پر کردن ورقه هستيد. همه ميشود تبديل به مضلات الفتن شود. کسي گفت: خدايا پناه ميبرم از تو، از امتحان، اميرالمؤمنين گفت: اينطور نگو. خدا هر لحظه امتحان ميکند. بگو: «أَعُوذُ بِكَ مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَن» به تو پناه ميبرم از مضلات الفتن، يعني امتحاني که در آن امتحان نزد تو مردود شوم. در هر کاري وارد شديم هم امکان سقوط داريم، هم امکان صعود داريم. اين از سنتهاي الهي است و خدا بارها به سنت امتحان اشاره کرده است. «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ» (عنکبوت/2و3) قبل از شما را ما امتحان کرديم، ما بايد بدانيم چه کسي راست گفته است، «ربنا الله» چه کسي دروغ گفته است.
وقتي ميت را در قبر ميگذارند تلقين شروع ميشود، ميگويند: «من ربک» ميگويد: الله، خدا ميگويد: کذب، جهنم اين است. خدا انسان را نسبت کذب بدهد ميگويد: کذب، در آيه ديگر فرمود: «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» (آلعمران/179) خدا نميگذارد شما در اين حال بمانيد. حوادثي پيش ميآورد، محاصره اقتصادي است، عمداً پيش آورده براي امتحان، غربال خدا دارد تکان ميخورد. در هر لحظه اين حوادثي که پيش ميآيد، امتحان است. اگر اين نگاه را به حوادثي که پيش ميآيد داشته باشيم يک آرامش بزرگي براي شما درست مي شود. تهديدها تبديل به فرصت ميشود. سختيها ميشود لطف،
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد *** که بستگان کمند تو رستگارانند
به حضرت امام گفتند: سيد مصطفي شهيد شد، فرمود: از الطاف خفيه خداست. آ ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي در روز عيد غدير بچهاش در آب انبار افتاد و مرد، منزل پر از مهمان بود. زير گوشي گفتند که اينطور است، گفت: جنازه را پنهان کنيد. نگذاريد مهمانها بفهمند. مرحوم صاحب جواهر وقتي پسرش فوت کرد، بعد از ظهر دفن کند. گفتند: بايد بماند فردا حوزه نجف تجليل کند، بگويد: آن شب من بودم و جنازه پسرم. گفتم: چه کنم ثواب خوبي عايد او شود؟ ديدم هيچ چيز چون نوشتن فقه ثواب ندارد. آمدم جواهر را بالاي سرش نوشتم، مطلب حل نشدني بود سه روز بود حل نميشد، آنجا حل کردم.
آقا رسول الله خادمي داشت خيلي بداخلاق بود. اصحاب را اذيت ميکرد، از دنيا رفت، اصحاب اينقدر خوشحال شدند. براي بشارت آمدند که يا رسول الله راحت شديم! آقا رسول الله گريه کردند و فرمودند: اخلاق اين آقا براي من نافع بود. گرفتاري را شما با اين نگاه ببيني، يکي از مجتهدي ما که ميگفتند: خانمش خيلي بد اخلاق است، يکي از علما ميگويد: من منزلش بودم خانمش بدجور دعوا کرد و به آقا تعرض کرد. آقا آرام بودند و گاهي ميگفتند: مواظب باش که طوري نزني ديه بر تو واجب شود. صائب ميگويد:
سبک بالان به شور آيند از هر حرف بي نقضي *** به فرياد آورد هر نسيمي نيستاني را
امتحان چند طايفه خيلي سخت است. از علماي بسيار خوبي که در برنامه داريد، بحث کنيد. کدام طوائف امتحانشان سخت است؟ يکي پولدارها، اين پول امانت خداست دست آنها، حضرت فرمود: پولدارهاي ما امين ما هستند، خيانت در امانت کنند از دستشان ميگيريم. در شهر ما يک طفل از مدرسه ميآيد شکلات ميفروشد. رفيقم گفت: چرا شکلات ميفروشي؟ گفت: پدرم مريض است و من بايد خرجي را بدهم. به او گفت: قيمت اين شکلات را بالا ميدهي. گفت: خواهرم احتياج به پول دارد. برادرم احتياج به پول دارد. روز قيامت خدا جوان را ميآورد چرا اينطور شدي؟ ميگويد: خدايا تو اين جمال را به من دادي، اسباب اغوا شدم، خدا حضرت يوسف را ميآورد و ميگويد: پس اين چرا اغوا نشد؟ دختر ميگويد: خودت جمال دادي من اسباب اغوا شدم، حضرت مريم را ميآورد. دومي پسري که جمال فوق العاده دارد، سومي دختري که جمال فوق العاده دارد. چهارمي کساني که در نهادهاي قدرت در يک کشور قرار گرفتند. مثلا يک زمين را ميخواهند کاربرياش را تغيير بدهند، در شوراي شهر همه ميترسند رأي مخالف بدهند. چون آنها نهاد قدرت هستند. اينها صيانتشان بايد خيلي بالا باشد. يک نهادي که يک عمراني دارد که ادارات ديگر ميترسند، يک ملکي را براي اداره خودش ميدهد، براي کارمندان خودش، کاربري عوض کنند هيچکس نميتواند مخالفت کند. هرجا قدرت هست بايد مهار شود. تقوا براي مهار قدرت است. اينها در معرض امتحان بزرگ هستند. پنجم کسي که دستش به بيت المال باز است بدون اينکه دستگاه نظارتي از او ردي بگيرند، کاري ميکند که هيچکس متوجه نشود. ششم هم فرصتي براي شخص يا کشوري پيدا شود و آنجا امتحان خيلي سخت است. همه حواسشان جمع باشد در اين امتحان مردود نشوند.
شريعتي: اين هفته از حضرت فاطمه بنت اسد ياد ميکنيم، نکات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: حضرت فاطمه بنت اسد از زنان بسيار مهمي است که چند سال مثل مادر خدمت کرد به حضرت ختمي مرتبت، دومين زني است که پيغمبر ما ايمان آورد و اولين زني است که به مدينه مهاجرت کرد. آنقدر مهم بود که پيغمبر ما به او مادر ميگفت. وقتي از دنيا رفت، گفت: مادرم از دنيا رفت. خودش وارد قبر شد و داخل قبر گذاشت وقتي نماز ميت خواند هفتاد تکبير گفت. در لحد خوابيد، چون اظهار کرده بود من از فشار قبر ميترسم. خليفه دوم گفت: يا رسول الله زني فوت کرده است، چه خبر است؟ حضرت گفت: نگو يک زن فوت کرده است، مادرم فوت کرده است. بعد فرمود: خدا به من خبر داد که هفتاد هزار فرشته بر او نماز بخوانند. در خانه علي به دنيا آمد، تا خدا بگويد: علي جزء اهل بيت است. جزء خانه هست و از کسي که داخل خانه هست احکام را بپرسيد.
شريعتي: انشاءالله به برکت نام اميرالمؤمنين مردم ما و کشور ما در آسايش و امنيت باشند، دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: از خداوند ميخواهم با وساطت فيض حضرت اميرالمؤمنين که پيغمبر ما گاهي بعليٍ بعليٍ ميگفت، فرمود: ديدم در اين عالم محبوب تر از علي در اين عالم نيست. انشاءالله با وساطت حضرت اميرالمؤمنين حصاري که براي کشور ما درست کردند، برطرف شود و اين ويروس از کشور ما با وساطت اميرالمؤمنين برطرف شود. عزت و اقتدار کشور ما روز افزون شود انشاءالله.
شريعتي: راز خلقت همه پنهان شده در عين علي است *** کهکشانها نخي از وصلهي نعلين علي است
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه