تغییر سایز-+=

سمت خدا | مسير سلوک الی الله(4)

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي

تاريخ پخش: 16- 08-98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

يا ايها العزيز ببين خسته حاليم *** چشمان پر ستاره و دامان خاليم

ماييم آن خسي که به ميقات آمديم *** شرمنده با بضاعت مزجاة آمديم

شام فراق سوره‌ي والليل خوانده‌ايم *** يوسف نديده اوف لنا الکيل خوانده‌ايم

يا ايها العزيز به زيباييت قسم *** بر حسن بي بديل و دل آرايي‌ات قسم

دلها ز نکحت سخنت زنده مي‌شود *** عالم به بوي پيرهنت زنده مي‌شود

موسي تويي مسيح تويي مکه طور توست *** شهر مدينه چشم به راه ظهور توست

تنها نه از غمت دل ياران گرفته است *** چشم بقيع تر شده باران گرفته است

شعر شفق حديث زبان دل من است *** تکرار نام تو ضربان دل من است

«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، آنهايي که صبح و شام براي تعجيل در ظهور حضرت بقية الله الاعظم دعا مي‌کنند. همان آقايي که امروز آغاز سالروز امامت و ولايتشان است، انشاءالله بر همه شما مبارک باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز. آرزوي توفيق و لحظه‌هاي بسيار مبارک براي همه دارم. امامت حضرت ولي‌عصر را تبريک مي‌گويم، عزيزي که ظهور غيرت خداست. خدا به ما غيرت دارد که انبياء را فرستاده، ائمه را فرستاده و کتاب‌هاي آسماني فرستاده است و ظهور محبت خداست. ما را دوست داشته که اينها را فرستاده، حضرت ولي‌عصر بشارت بزرگ خداست و معلوم است اين دنيا بايد عاقبت بخير بشود. يکي از اسامي امام زمان آرزوست. همه ما آرزوهاي مقدسي داريم، اي کاش دنيا اينطور شود. اي کاش الگوي حق و باطل اينطور شود. همه اينها آرزوهاي فطري است. همه اين آرزوهاي مقدس را امام زمان عملي مي‌کند. از اينکه خداي متعال لطف به بشريت داشته است و امام بزرگواري را به عنوان رهبر هميشه زنده، مواليان اهل‌بيت، شيعه اين افتخار را دارد که رهبرش هميشه زنده است. اينکه در اين عالم يک روز هم عمر دنيا باقي باشد اينقدر طولاني مي‌کند که حضرت ولي‌ عصر دنيا را تطهير کند و حاکميت دست صالحان باشد. شروع ولايت و امامت حضرت را تبريک مي‌گويم و از خدا مي‌خواهم ما را هم با حضرت محرم کند و هم بيشترين سنگيني نهضت حضرت ولي عصر را بر دوش ما قرار بدهد.

شريعتي: هفته گذشته در مورد منازل سير و سلوک صحبت کرديم و نکات نابي را شنيديم. شاه بيت فرمايشات شما اين بود که آدم بايد طوري در دنيا زندگي کند که گويي آخرت را هميشه مي‌بيند. انسان‌هايي موفق هستند در بازار دنيا و سود مي‌کنند که با خدا معامله کنند.

حاج آقاي عاملي: بحث اصلي ما اين بود که اين خلقت با محبت و پذيرايي و لطف و با کرم خدا توجيه مي‌شود و فرمود: «لِذلِكَ‏ خَلَقَهُم‏» (هود/119) خلقتي که خدا دارد براساس قابليت، معرفت، طهارت انسان‌هاست و سفره عمومي دارد اما سفره خاص، يک کسي از امام حسين پرسيد که من احتياج مالي دارم. حضرت فرمود: من از تو سؤال مي‌کنم، اگر سؤالات مرا جواب دادي، آنچه مي‌خواهي به تو مي‌دهم. گفت: آقاجان، «مثلکَ تسأل مثلي» يعني شخصيتي مثل شما از من سؤال کند؟ حضرت فرمود: سيره‌ي ما سيره پيغمبر است. آقا رسول الله هرکس را بر پايي‌ي معرفتي که داشت عنايت مي‌کرد و لطف مي‌کرد. معلوم است که کلاس انسان‌ها متفاوت هست. هرکس همتي در اين عالم داشته است، آن جمال عقلانيت، عقلانيت بزرگترين جمال اين عالم است. بر مملکت بدن، قوه‌ي عاقله که حاکم شد. شهوت در اختيار عقل و غضب در اختيار عقل، قوه عاقله در اختيار عقل، عقل آلت عبوديت است. اين قوا هم دست عقل بيافتد همه ابزار عبوديت مي‌شود. آقا رسول الله فرمود: همه شيطان دارند. گفتند: يا رسول الله، تو هم شيطان داري؟ گفت: بله، اما شيطان من دست من ايمان آورده است. شيطان من مرا به کار خير دعوت مي‌کند. يعني قواي نفس دست عقل باشد، همه چيز ما عبادت مي‌شود. غضب ما عبادت مي‌شود. شهوت ما به معناي عام عبادت مي‌شود. بحث ما در اين است که همچنان که خدا دنبال قابليت مي‌گردد و اگر در کسي قابليت ببيند ولش نمي‌کند، «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ» (انفال/23) حضرات معصومين هم همينطور است. مظاهر اوليه خدا، آنها هم همين وصف خدا را دارند چون خدا اسماء و صفات خودش را در آنها پياده کرده است و آنها ليست اسماء و صفات خدا هستند. حضرت فرمود: ما مظاهر خدا در شما هستيم. اسامي خدا در ما ظهور کرده است. حضرت فرمود: امر ما حد ندارد چون ظهور اسماء و صفات خداست. علمش را در ما پياده کرده است. آنقدر معنا دارد، سرّ خدا چيست؟ «ِ اصْطَفَاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاكُمْ‏ بِقُدْرَتِهِ» براي قدرتش هم ما را انتخاب کرده است و خدا با قدرت خودش ائمه را عزيز کرده است. «وَ أَعَزَّكُمْ بِهُدَاهُ» حالا آنها مثل خدا دنبال افاضه هستند و واسطه‌ي فيض هستند. آمدند براي بشريت سفره باز کنند. رحمت خاصه خدا هستند. رحمتي که زمين و آسمان را به هم وصل مي‌کند. يعني پلي است بين خدا و بشريت. ذوات مقدسه معصومين، هرچقدر قابليت است، به هيچکس نه نمي‌گويند. مثل خدا، روز قيامت هم همينطور است. مي‌گويند: ظرفت را بياور. هرچقدر قابليت ظرفش بيشتر است، خدا افاضه مي‌کند. آنها هم همينطور هستند. آنوقت اينجا آب سراغ تشنه مي‌آيد. هرجا مي‌بينند کسي قابليت دارد بلند مي‌شوند مي‌روند. آقا رسول الله از مکه به طائف مي‌رود. چرا؟ چون جواني آنجا هست که قابليت دارد. آب خودش سراغ تشنه مي‌آيد. در طائف مي‌فهمند که پيغمبر مي‌آيد. بچه‌ها را مي‌گويند و بقيه صف مي‌کشند ورودي شهر، تا پيغمبر مي‌آيد با سنگ از حضرت استقبال مي‌کنند. آنقدر حضرت را مي‌زنند چون مکه است. در مکه خدا مي‌گويد: «أَنْقَضَ ظَهْرَك‏» (شرح/3) کمرت را شکست. سيزده سالي که حضرت در مکه بودند، مکه خيلي سنگين بود. آنوقت حضرت خودش را مي‌کشد، چند نفر که صاحب بستان آنجا نشستند، مي‌بينند که محمد آمده اينجا نشسته است و به نوکرشان مي‌گويند: اين انار را ببر، مبادا با آنها صحبت بکني. ساحر است. آن هم مي‌آورد و جلويش مي‌گذارد، آنوقت حضرت مي‌فرمايند: تو بچه کجا هستي؟ گفت: من بچه نينوا هستم. گفت: برادرم يونس از آنجا مبعوث شده بود. اين جوان خيلي زيرک بود. ديد در حجاز کسي سواد ندارد و اين تاريخ را بلد است. به جريانات تاريخي را آشناست. همانجا با اينکه يکبار هم دست اربابان خود را نبوسيده بود، افتاد دست حضرت را بوسيد. آنوقت عاشقش شد. حضرت براي همين آمده بود که اين جوان را بگيرد و شکار کند.

معصومين افاضه‌شان نسبت به انسان‌ها همينطور است. کساني که متصل به آنها هستند، حيات و مماتشان يکي است و اينطور نيست که بگوييم: امام صادق از دنيا رفته است. از اميرالمؤمنين کسي سؤال کرد: شما در آخرت ساقي کوثر هستيد؟ فرمود: من الآن هم ساقي کوثر هستم. امام رضا فرمود: «إذا نزلت‏ بكم‏ شدة فاستعينوا بنا على الله» وقتي براي شما مشکلي پيش آمد بياييد با همراهي ما نزد خدا برويد. آنها وقتي که از اين عالم مي‌روند، سعه وجودي آنها بيشتر مي‌شود و آنها مي‌آيند سراغ انسان‌هايي که اينجا قابليت پيدا کردند. به مجالس ما مي‌آيند. مرحوم نهاوندي مي‌گويد: من منبر بودم، يک آقايي که من با او خرده حساب داشتم، وارد مجلس شد. خواستم تعريض کنم گفتم: بد است. باز هم خواستم تعريض کنم، خودم را حفظ کردم. آخر سر مهار از دستم رفت. يک تعريضي کردم. تا ديدم حضرت زهرا آمد به من گفت: چرا کاري مي‌کنيد که ما را از مجلس عزاي حسين اخراج مي‌کنيد؟ آقاي گلپايگاني مي‌گفت: روضه‌ي معصومين در محضر معصومين است. يک حجره‌اي داشتند به حسينه باز مي‌شد. حجره که باز مي‌شد منظم و مرتب بود. ايشان مي‌گويد: من در را مي‌بندم شروع به روضه خواني مي‌کنم و گريه مي‌کنم. يک شب مفصل که خواندم و گريه کردم، در خواب ديدم من روضه مي‌خوانم و حضرت زهرا کنار من هستند.

بعضي وقت‌ها اينطور است که محفل آنها محفل برکت است، محفل انس و نزول رحمت است. آقايي کنار حضرت نشسته بود از اصحاب بزرگ پيغمبر، آقا رسول الله نشسته است و اصحاب نشسته‌اند. يکي از صحابه بزرگ پيغمبر هم کنار پيغمبر نشسته است. کسي وارد شد و شروع به فحاشي به صحابه کرد. آن صحابه به احترام پيغمبر حرفي نزد. اين آقا ول کن نبود. اين فحش‌هايي که گاهي گفته مي‌شود، اينها را مقامات حساب کنيد، زبان ما بايد زبان خيلي پاکي باشد. حضرت فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ‏ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآنِ» شما با اين دهانتان قرآن مي‌خوانيد. دهاني که قرآن مي‌خواند نبايد فحش بدهد. آن شخص مدام فحش مي‌داد، صحابه به احترام پيغمبر سخن نگفت. آخر سر صحابي چيزي گفت، تا اين را گفت آقا رسول الله بلند شدند، گفتند: تا تو پاسخ نمي‌دادي ملائکه پاسخش را مي‌گفتند. تا تو اين حرف را زدي، اينجا پر از شيطان شد. جايي که پر از شيطان باشد من نمي‌نشينم. بعضي کارهاي ما آن جايي که ما هستيم را پر از شيطان مي‌کند. جايي که پر از شيطان باشد شما حال نداريد براي عبادت، جايي که پر از شيطان باشد شما قدرت تصميم گيري براي کارهاي خير و بزرگ نداريد.

شخصي آمد به يکي از معصومين گفت: من پيش ما هستم خيلي حال دارم. از محضر شما مي‌روم حال ندارم. گفت: مي‌داني چرا؟ چون جايي که من هستم، شيطان نيست. روايت است اگر مرد و زن در برابر بچه دعوا کنند، خانواده بايد امن باشد و محيط آرام و امن باشد و الهام بخش باشد. زن و مرد دعوا کنند فاتحه ديگر بچه‌ها خوانده شد. حضرت فرمود: هرکجا زن و مرد در برابر بچه‌ها دعوا کردند، هرگوشه‌ي اتاق يک شيطاني شروع به کف زدن مي‌کند. يعني تمام آرزوهاي شيطان برآورده شد. باز مي‌بيند که خانه پر شد از شيطان. رحمت مي‌رود، ما که بحث مي‌کنيم سفره خاص، عنايت و پذيرايي خاص، اين کارهاي ماست که جلوي اينها را مي‌گيرد و به ما ظرفيت مي‌دهد چقدر سر اين سفره بهره‌مند شويم.

امام صادق يکوقتي مهمان يک فردي بود که از اطرافيان منصور بود. آمدند مقابل حضرت شراب خوردند. سفره طولاني بود. آن طرف سفره سرهنگي نشسته بود آمدند مقابلش شراب گذاشتند. حضرت از اين طرف بلند شد. گفتند: ما براي شما نياورديم، براي ايشان است و آن طرف سفره نشسته است. فرمود: «فَإِنَّ اللَّعْنَةَ إِذَا نَزَلَتْ‏ عَمَّتْ مَنْ فِي الْمَجْلِسِ» (من لا يحضره الفقيه/ج4/ص57) لعنت نازل شود امام صادق را نمي‌شناسند. اينجا جاي من نيست. امام خارج شد. ائمه به خانه‌هاي ما مي‌آيند، امام زمان در خانه‌هاي شما مي‌آيد مي‌نشيند. کدام خانه بايد برود، کدام خانه لياقت دارد که امام زمان آنجا حاضر شود؟ يکي از عرفا حالت احتضار بود، چشم‌هايش را باز کرد و به بچه‌هايش گفت: بيرون برويد. بچه‌ها گفتند: اواخر عمرش است و عقلش مختل شده است. گفت: نه، موالي من دم در آمدند، بخاطر شما وارد نمي‌شوند. گاهي فرزندي که بي نماز و آلوده است، ديگر نمي‌گذارد امام بيايد داخل اتاق، ما اينقدر روايت داريم که حضرات معصومين فرمودند: ما به استقبال شما مي‌آييم. حضرت موسي بن جعفر فرمود: من و تمام ائمه هرکجا جنازه‌ي شما هست ما حاضر هستيم در هر شهري که باشيد. هنوز چشم بسته نشده آنها وارد مي‌شوند. خانمي شوهرش زمان امام صادق در غربت مرده بود. اين خانم خيلي گريه مي‌کرد. حضرت فرمود: چرا گريه مي‌کني مرگ براي همه است. گفت: من براي مرگش گريه نمي‌کنم. براي اين گريه مي‌کنم که در غربت مرد. حضرت فرمود: شوهرت شيعه بود؟ گفت: در غربت نمرد. هرجا مي‌خواهد باشد. ما مي‌آئيم آنجا حاضر مي‌شويم، بزرگان خيلي خيلي صالح در ولايت ما مدتي در حالت اغما بود، جزء علما بود. حالت احتضارش که شد، گفت: عمامه مرا بياوريد. عباي مرا بياوريد. مرا بلند کنيد من بنشينم. گفت: عکس اميرالمؤمنين را برداريد. فرمود: حضرت تشريف آوردند، اين عکس حضرت نيست. يعني محيط خانه طوري باشد که آنها آنقدر عطوف هستند، مظهر عطوفت هستند که حتي راضي نيست يک دل شکستگي داشته باشد.

شريعتي: اين سنخيت را بايد ايجاد کنيم که بيايند و به داد ما برسند يا سر همين سفره محبت خدا بنشانند؟

حاج آقاي عاملي: همين حرف را اميرالمؤمنين خواسته است. مي‌گويد: به ما شبيه شويد. چهل سال پيغمبر زندگي کرد و يک دروغ نگفت و محمد امين شد. اين براي ما کافي نيست؟ علي بن موسي الرضا يک دروغ مي‌گفت، حکومت را مي‌گرفت. وقتي نخست وزير را کشتند، همه گفتند: مأمون کشته و خانه محاصره شد. مرگ مأمون حتمي بود. از پشت بام راه داشت، سراغ امام رضا آمد. گفت: آقاجان هرکس نمي‌داند، شما که مي‌دانيد من او را نکشتم. يک چيزي به اينها بگوييد. امام رضا يک دروغ مي‌گفت که اين کشته است، همه چيز را دستش مي‌گرفت و امام‌هاي بعدي هم شهيد نمي‌شدند.

ذره ذره کاندر در اين ارض و سماء است *** جنس خود را همچو کاه و کهرباست

ناريان مر ناريان را طالبند *** نوريان مر نوريان را جاذبند

اميرالمؤمنين در شورا يک دروغ مي‌گفت که راه شيخين را مي‌روم، خليفه مي‌شد. اگر خليفه مي‌شد جنگ جمل رخ نمي‌داد و با هفده هزار کشته، جنگ صفين با 35 هزار کشته رخ نمي‌داد. نهروان با ده هزار کشته، اميرالمؤمنين و امام حسين شهيد نمي‌شدند. کربلا رخ نمي‌داد. ابالفضل شهيد نمي‌شد و حضرت زينب اسير نمي‌شد.  وقتي اميرالمؤمنين به خلافت رسيد، گفت: کارهاي من طوري است که نه عقل شما مي‌فهمد و نه قلب شما تحمل دارد. کارهاي حضرت استثنايي است. همچنان که خدا ما را براي پذيرايي آورده است. حضرات معصومين هم واسطه پذيرايي هستند و سراغ کسي مي‌روند که صفا دارد و اهل دل است. اکثر اهل بهشت انسان‌هاي ساده هستند. بهشت پاک پاک است. زيارت علي بن موسي الرضا مي‌رود اما يک عالم در قلبش احساس دارد نسبت به حضرت، از يک روستايي آمده است.

مرحوم شيخ مرتضي حائري مفصل به مشهد مي‌رفت، گاهي چند ساعتي در حرم مي‌ماند و برمي‌گشت و بعضي از بزرگان مي‌گويند: من ايشان را در خواب ديدم گفت: هروقت هرچقدر رفته بودم، دو برابرش را علي بن موسي الرضا سراغ من آمد. يکوقت هم گفت: اين آخرين زيارت من است. گفتند: از کجا مي‌گويي؟ گفت: امام رضا فرمود اين بار خودم مي‌آيم. شيخ مرتضي حائري مي‌گويد: يکبار علي بن موسي الرضا به خواب من آمد، گفت: بلند شو بيا، تو مهمان من هستي. همسر ايشان دختر حضرت آيت الله کوه کمره‌اي بود. يک کتاب خطي براي اينها از حضرت آيت الله کوه کمره‌اي مانده بود که به خط مرحوم کليني بود. اين کتاب ارزشمندي بود. اين را برمي‌دارند که تحويل آستان قدس بدهند. به فرمايش حضرت که بيا هزينه با خودم است، هزينه‌اي برنمي‌دارند، کتاب را به آستان قدس تحويل مي‌دهند، مبلغي که از آستان قدس مي‌گيرند نسيه‌ها را پرداخت مي‌کنند، روزهاي آخر بود که اينها از منزل بيرون مي‌آيند هم به بقالي پول بدهند و هم از آيت الله جزايري که در منزل آقاي ميلاني بود عيادت کنند و هم از حضرت خداحافظي کنند. وقتي که مي‌خواهند از کنار حرم رد شوند، از درشکه به طرف راه آهن مي‌رفتند، سرش را بيرون مي‌آورد و خطاب به حضرت گلايه مي‌کند: ما مهمان شما هستيم و اما از شما چيزي نرسيد و با پول کتاب سفر را گذرانديم. وقتي سوار قطار مي‌شوند، آقازاده‌ي آقاي ميلاني وارد مي‌شود و يک پاکتي را تحويل مي‌دهد و برمي‌گردد. آ شيخ مرتضي حائري پاکت را که باز مي‌کند مي‌بيند پول است و نوشته‌اي از آيت الله ميلاني، چه مقامي داشتند. کاغذي بود که نوشته بود: آقا اگر پول کم است ما را ببخشيد دستور همين مقدار بود که براي شما بفرستيم. حضرت آيت الله آ شيخ مرتضي حائري مي‌گويد: ديديم اين پول دقيقاً همين مقدار سفر است حتي با آن تتمه‌اي که از راه آهن به خانه برسيم هم حساب شده بود.

يکي از بزرگان مي‌گويد: من هم اين قصه را ديدم. مشهد رفتم و نمي‌خواستم پول براي سوغاتي صرف کنم. رفتم از حضرت خواستم پول سوغاتي به ما بدهد. در برابر ضريح ايستادم و با خودم گفتم: چقدر بد است من به خاطر کار جزئي از حضرت حاجت خواسته باشم. حاجت بايد خيلي بزرگ باشد. به خانه رفتم، گفتند: خادم آقاي ميلاني اينجا بودند و شما را مي‌خواستند. محضر آيت الله ميلاني رفتم و ايشان مبلغي در اختيار من گذاشتند و گفتند: اين را براي سوغاتي خرج کنيد. آمديم ديديم همان مقداري است که آقا احتياج داشتند سوغاتي بخرند. اين عالم طوري است که اگر ما تکاني بخوريم يک خبرهايي هست.

شريعتي: انشاءالله زيارت امام رضا نصيب همه بشود. امروز صفحه 218 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ قالَ‏ فِرْعَوْنُ‏ ائْتُونِي بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ «79» فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ «80» فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ «81» وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ «82» فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ «83» وَ قالَ مُوسى‏ يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ «84» فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «85» وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ «86» وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ «87» وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالًا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ»

ترجمه آيات: و فرعون گفت: هر جادوگر كاردانى را نزد من آوريد. پس چون جادوگران (به ميدان مبارزه) آمدند، موسى به آنان گفت: بيفكنيد آنچه را (از وسايل جادوگرى كه مى‏توانيد) بيفكنيد. پس چون (ساحران، ابزار سحر خود را) افكندند، موسى گفت: آنچه را شما آورده‏ايد جادوست، خداوند به زودى آن را باطل خواهد كرد. چرا كه خداوند كار مفسدان را اصلاح نمى‏كند. و خداوند، حقّ را با كلمات و قدرت و سنّت‏هاى خويش (و وعده‏اى كه داده) تثبيت مى‏كند، هر چند مجرمان از آن ناخشنود شوند! (در آغاز) جز گروهى اندك از فرزندان قوم موسى به او ايمان نياوردند، در حالى كه از فرعون و اشرافيان آنان ترس داشتند، ترس اينكه آنان را شكنجه كنند، زيرا كه فرعون در آن سرزمين برترى‏جوى و از اسرافكاران بود.و موسى گفت: اى قوم من! اگر به خداوند ايمان آورده‏ايد و تسليم او هستيد، پس فقط بر او توكّل كنيد. پس آنان گفتند: تنها بر خداوند توكّل كرده‏ايم، پروردگارا: ما را گرفتار سختى‏ها و آزمايش ستمگران قرار مده. و ما را به رحمت خويش، از شرّ قوم كافر رهايى بخش. و به موسى و برادرش وحى كرديم كه در مصر، براى قوم خودتان خانه‏هايى آماده كنيد و خانه‏هايتان را مقابل هم (يا رو به قبله) بسازيد و نماز به پا داريد و به مؤمنان بشارت بده (كه سرانجام‏پيروزى با آنهاست). و موسى گفت: پروردگارا! تو به فرعون و بزرگان قومش در زندگى دنيا زينت و اموال بسيار داده‏اى، پروردگارا تا (به وسيله‏ى آنها،) مردم را از راه تو گمراه سازند. پروردگارا! اموالشان را نابود كن و دلهايشان را سخت، زيرا كه آنان تا عذاب دردناك را نبينند، ايمان نخواهند آورد.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد در مورد شخصيت جناب ابوهاشم جعفري صحبت کنيم.

حاج آقاي عاملي: «وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً» يکي از آيات بسيار عجيب است. حضرت موسي شخصيت صريحي بود و حرف جالبي به خدا مي‌گويد که خدايا قدرت را دست فرعون دادي و مرا به ميدان فرستادي برو کار فرهنگي بکن. مگر مي‌شود؟ يعني قدرت هرجا رفت اخلاق هم همان طرف مي‌رود. سرنوشت هم همان طرف مي‌رود. مگر مي‌شود قدرت دست کسي باشد و ما بخواهيم دينداري کنيم؟ دين تو را تبليغ کنيم؟ اخلاق تو را اخلاق آسماني تبليغ کنيم؟ خدايا قدرت را دست او دادي دست من بده. دو پيغمبر به خدا گفتند: خدايا ما را پيغمبر کردي، امام کن. يعني توليت امور را دست ما بده. آنقدر حضرت آقا اين آيه مهم است. آيه ولايت فقيه همين است که حضرت ابراهيم و حضرت موسي گفتند. حضرت ابراهيم مي‌گويد: قدرت دست نمرود است. مرا فرستادي ميدان کار فرهنگي بکن. حضرت موسي مي‌گويد: خدايا «رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالًا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ» وقتي قدرت انحرافي است همه را بيراهه مي‌کشد. مگر مي‌شود همه را به صراط مستقيم آورد؟ خدا هم به حضرت ابراهيم گفت: من تو را به دو شرط امام مي‌کنم. اول اينکه امتحان شجاعت بدهي. دوم اينکه امتحان بدهي که فردا سر کار آمدي نگويي اين پسر و دختر من است. يعني امتحان قطع علقه بدهي. گفت: به هردو حاضر هستم. رفت بت‌ها را شکست و امتحان شجاعت داد، آنوقت آمد سر اسماعيل را ذبح کند و ثابت کند مي‌تواند علقه‌ها را قطع کند. خدا اينقدر خوشش آمد که قصه‌ي حضرت ابراهيم را به مناسک حج تبديل کرد تا روز قيامت زنده باشد. يعني در امتحان امامت حج درست شد و لذا روح حج امامت است.

قصه‌ي حضرت موسي عجيب است. گفت: خدايا من چه کار کنم، قدرت دست اين است. خدا هم مستجاب کرد و گفت: توليت امور دست تو باشد. نزد فرعون برو و بگو: انسان‌ها را به من بده. «أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ» (دخان/18) تو نامحرم با اين مردم هستي و حق نداري بر اينها حکومت کني. اين آيه در روزگار ما وحشتناک است. بر عليه تمام زمامداران خودسر است. گفت: بندگان خدا را به من بده. بايد بني اسرائيل را به من بدهي و حق نداري بر اينها توليت کني. دين ما دو جزء است. هر پيغمبري خدا فرستاده «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» چرا اين دو را کنار هم گذاشت؟ تا بگويد من عبادتي را مي‌پذيرم که کنارش کفر به طاغوت باشد. جاي ديگر فرمود: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ‏ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه‏» (بقره/256) لذا حضرت موسي آمد حکومت را دست گرفت، بعضي مي‌گويند: دين از سياست جداست. خدا از هيچ پيغمبري مثل موسي صحبت نکرده است. از مادر و خواهرش صحبت مي‌کند. از شير خوردن او صحبت مي‌کند. آدم کشتن او صحبت مي‌کند، از هجرت و پيغمبر شدن او صحبت مي‌کند. از عصاي او صحبت مي‌کند. از ازدواجش صحبت مي‌کند. از هيچ پيغمبري مثل موسي حرف نزده است. چون هر پيغمبري مي‌گويد: «ارسلنا الي قومه» اما موسي را گفت: «اذهب الي فرعون انه طغي» لذا خداي متعال هيچوقت غيرتش نمي‌پذيرد که توليت را به دست انسان‌هاي ظالم و ستمگر و خودسر بدهد و دينش را دست کسي ديگر بدهد.

آقايي به نام الهلالي زمان حسني مبارک در مصر بود. حرف‌هايي زد که حسني مبارک او را به استراليا تبعيد کرد. حسني مبارک که ساقط شد ديگر به مصر برنگشت. ايشان مي‌گويد: من عالم اسلام را مطالعه کردم. کشورهاي اسلامي را مطالعه کردم که اينطور الآن دنيا بر سر ما ريخته است. پيغمبر ما مي‌گويد: روزي مي‌شود که تمام امت‌ها بر سر امت من مي‌ريزد مثل اينکه گرسنه‌ها سر يک بشقاب بريزند. مي‌گويد: همه را مطالعه کردم و ديدم درد عالم اسلام ولايت الصفيحه و دوايش ولايت الفقيه است.

ابوهاشم جعفري محضر پنج امام را درک کرده است که متصل مي‌شود به امام زمان، فردي بسيار صريح اللهجه و جسور بود و شجاعت فوق العاده داشت. بارها زنداني شد، حکايت‌ها دارد. همين که در دوران غيبت صغري آنهايي که از طرف حضرت وکالت داشتند، اين بسيار مهم است براي اينکه نسبت به اينکه حضرت متولد شده، اين دليل محکمي است و فرق ما با ساير فرق اسلامي اين است که ما مي‌گوييم: امام زمان متولد شده است. آنها مي‌گويند: ما امام زمان را قبول داريم، متولد نشده است. اينکه مي‌گويند: مگر مي‌شود امام زمان اينقدر عمر طولاني داشته باشد، دو دليل مي‌گويند که بسيار شنيدني است. خدا مي‌گويد: اگر حضرت يونس در شکم ماهي تسبيح نمي‌گفت، تا روز قيامت در شکم ماهي مي‌ماند. زمخشري نوشته زنده مي‌ماند. پس چطور مي‌شود تا قيامت داخل شکم ماهي زنده باشد؟ پيغمبر ما روايت شيعه و سني فرموده است که امت من و قرآن از هم جدا نمي‌شوند. اگر قرآن عصمت دارد پس اهل‌بيت من هم عصمت دارد. قرآن مظهر تشييع است، اهل‌بيت هم مظهر تشييع است. قرآن کهنه نمي‌شود و اهل‌بيت هم کهنه نمي‌شود. قرآن جامعيت دارد و اهل‌بيت جامعيت دارد. با قرآن نمي‌شود تحدي کرد و با اهل‌بيت نمي‌شود تحدي کرد تا آخر. شما به اهل‌بيت توسل مي‌کنيد به قرآن هم توسل کن. يک خانمي مي‌خواهد کارش درست شود برود به شانزده آيه قرآن توسل کند. همينطور که الآن قرآن هست پس يک فردي از اهل‌بيت هم بايد الآن باشد. پس معلوم مي‌شود امام زمان هست. بخشي از اهل سنت مي‌گويند امام زمان زنده است. از جمله آنها جناب تفتازاني است.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي عاملي: از خداي متعال مي‌خواهم عزيزاني که دل شکسته هستند، ما از دل شکسته‌ها بايد التماس دعا کنيم. خدا مي‌گويد: مرا در قلب‌هاي شکسته جستجو کنيد. چقدر معناي لطيفي دارد. يعني وقتي بنده‌ي خدا دلش مي‌شکند، خدا خودش نزد بنده مي‌رود. از خداي متعال مي‌خواهم آنهايي که دل شکسته هستند، در بيمارستان هستند، گرفتاري دارند، اميد به آينده ندارند، يک لحظه يک سال برايشان مي‌گذرد، از خدا مي‌خواهم براي همه عزيزان دل شکسته مخصوصاً آنهايي که پيرمردهايي هستند که با صفاي خاصي زمين‌گير هستند، يک پذيرايي خاص و عنايت خاص و فرج خاص براي آن عزيزان از خداوند مسئلت دارم.

شريعتي: آغاز امامت حضرت ولي‌عصر را تبريک مي‌گويم.

همه آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف *** به اميد آنکه روزي به شکار خواهي آمد

«اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن…»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9156

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید