تغییر سایز-+=

سمت خدا | مسير سلوک الی الله(20)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 08- 12-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
نور تو روح مرا منزل به منزل مي‌برد *** کشتي افتاده در گل را به ساحل مي‌برد
مرد صحرايي و با تو شوق باران همسفر *** بوي بارانت مرا منزل به منزل مي‌برد
عاقل و ديوانه محکومند آري چشم تو *** هم ز مجنون مي‌برد دل هم ز عاقل مي‌برد
اهل‌بيت نور هستيد آسمان وحي‌ ها جامعه *** ما را به شرح اين فضايل مي‌برد
اي حبيب غربت تو حضرت عبدالعظيم *** شهرري با اذن تو از کربلا دل مي‌برد
مجلسي که ياد شام انداخت اندوه تو را *** گاه سوي تشت و گاهي سوي محمل مي‌برد
کربلا ظهر عطش گودال سرخ قتلگاه *** اشک‌هايت عشق را تا آن مراحل مي‌برد
سلام مي‌کنيم به امام هادي و سلام بر همه شما دوستان عزيزم که امروز عزادار اين امام نازنين هستند. انشاءالله زيارت سامرا نصيب تک تک شما شود و آنجا همديگر را زيارت کنيم. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، از خداي متعال مي‌خواهم با عنايات خاصه به عزيزان مرحمت بفرمايد، ما را با اهل‌بيت و قرآن و ذوات مقدسه معصومين محرم قرار بدهد. در خصوص امام هادي به همه عزيزان عرض مي‌کنيم «آجرکم الله» شرط انصاف نيست که چند لحظه عرض ادب نکنيم، ساحت قدسي و منيع حضرت امام هادي، چقدر شأنش بالاست، چقدر آيويت آن بالاست، چقدر حجت بودنش استثنايي است. امام علم است. «هُمْ‏ عَيْشُ‏ الْعِلْمِ‏ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ» ما مي‌خواهيم امام‌ها را معرفي کنيم بايد با علم معرفي کنيم. اين امام بزرگوار از دوران طفوليت فوران علم داشت. وقتي حکومت عمداً ايشان را دست يک استاد دادند که هرطور خودشان مي‌خواهند تربيت کند، والي يکوقت گفت: کودک چه مي‌کند؟ استاد گفت: نگو کودک، من کودک هستم و ايشان استاد است. باز يکبار ديگر گفت عصباني شد و گفت: ايشان کودک نيست و من در برابر او کودک هستم.
مرا دلي است که آن را نه انتهاست نه غايت *** نهايت همه دلها به پيش اوست بدايت
علوم او ز طريق تجلي است و تدلي *** نه از طريق فکر است و ذکر و روايت
ايشان زيارت جامعه کبيره را انشاء کردند، شناسنامه اهل‌بيت است همچنان که جوشن کبير شناسنامه خداست، خدا مي‌داند از جهت فصاحت در کدام اوج قرار گرفته است. ما عاجز هستيم و اين سرود شيعه است. ايشان ارتجالاً گاهي اشعاري خواندند، متوکل عمداً وقتي مست بود آورد اذيتش کند، گفت: شراب بخور، گفت: در گوشت و پوست و خون من شراب وارد نشده است. گفت: بايد براي ما شعر بخواني. گفت: من آنچنان زياد شعر نمي‌گويم. گفت: حتماً بايد براي ما شعر بخواني. مفاهيم آنقدر عجيب است، يعني اگر کسي تابلوي سر راه مي‌خواهد امام هادي است، اگر کسي مي‌خواهد راه را گم نکند امام هادي.
شريعتي: انشاءالله همه با دستان پر مهر و پر نور امام هادي هدايت شويم. براي رفتن به سمت خدا بايد راه افتاد، مقدماتي لازم است که در مورد اين مقدمات صحبت مي‌کنيم، از يغظه و بيداري شنيديم. بحث امروز شما را هم خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، اساس بحث ما اين بود که خلقت براي پذيرايي است. اگر کسي بگويد: خلقت براي عبادت است. اصل پذيرايي عبادت است. پذيرايي اصلي رؤيت جمال حضرت حق است. عبادت را گذاشتند که ما منتقل شويم به آيويت آيه‌ها و جمال حق را بگيريم. جمال حق را واقف شويم. عبوديت آمادگي است که در محاذات حق قرار بگيريم. اين غوغاست از جهت پذيرايي، در اينجا يک بحثي که بسيار مهم است را شروع مي‌کنم، اينکه عبادت اگر توجه به حضرت حق است و جمال حضرت حق، در محاذات قرار گرفتن، اين يک تکليف نيست و تشريف است. عبوديت شرف است نه تکليف، يک بحثي است که مي‌گويند: آنهايي که انديشه دارند، انسان حق دارد نه تکليف. کسي نبايد به انسان تکليف ايجاد کند. زمان تکليف گذشته است. انسان مالک خود است، کسي مالک انسان نيست. در نتيجه کسي نبايد تصرف در انسان کند و انسان بايد حقش را بخواهد. در اين باب آنقدر مبحث وارد شده که سنگ تمام گذاشتند ولي من از منظر عرفاني وارد مي‌شود. اينکه تکليف در دين ما تشريف است. تشريف يعني شرافت، کلفت نيست، الفت است و لذت است.
انسان‌ها حق دارند نماز بخوانند، نه تکليف. انسان‌ها حق دارند روزه بگيرند، تکليف نيست. بگوييد: يک دختر خانم حق دارد حجاب و عفت داشته باشد، تمام عبادت‌ها اگر براي رؤيت جمال حق است، هر دستوري از حضرت حق رسيده است، شرف است براي انسان که خداي متعال انسان را مخاطب قرار داده و اجازه داده با خدا صحبت کند. «يا من ذکره شرف للذاکرين» در دعاهاست. در آخرت اجازه نمي‌دهند، اسم خدا را فراموش مي‌کند و حق ندارند اسم خدا را بر زبان بياورند. لذا اهل جهنم با غير خدا صحبت مي‌کنند. «وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ‏ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ» (غافر/49) مي‌گويند: شما به خدا بگوييد، مستقيم با خدا حرف نمي‌زنند. مي‌گويند: مالک تو به خدا بگو که ما را تمام کند. اينکه اجازه داريم اين شرفي که هيچکس نمي‌تواند کنه آن را بفهمد که خدا با ذره و دون ذره حرف زده است. شما با دون ذره حرف مي‌زنيد؟ آقايان مي‌گويند: دستوراتي که شرح داديم تکليف است و زمان تکليف گذشته است. اين بحث از اساس ساقط است. چون تکليف خداوند تشريف است و تشريف حق انسان است.
انسان حق دارد در اين عالم پذيرايي شود، از اين بالاتر پذيرايي هست که خدا جليس شود. حق انسان هست که با خدا هم صحبت شود. حضرت زهرا فرمود: وقتي مي‌خواهم با خدا صحبت کنم نماز مي‌خوانم و وقتي مي‌خواهم خدا با من صحبت کند قرآن مي‌خوانم. يک زن حق دارد امنيت داشته باشد. آنقدر پول خرج کردند که زن امنيت پيدا کند، نشده است. خدا با يک کلمه امنيت زن را تأمين کرده و گفته: لباسي بپوش که با اين لباس معروف به عفت باشي. لباس زبان دارد. لباس پيام دارد. خداوند فرمود: «أَنْ يُعْرَفْنَ‏ فَلا يُؤْذَيْنَ» (احزاب/59) چقدر غوغا کرده است. در يک جمله فلسفه‌ي حجاب را خداي متعال گفته است. انسان حق دارد نماز بخواند و روزه بگيرد،
«أنت دعوتني اليک» خدايا خودت ما را دعوت کردي. پذيرايي خدا چيست؟ رؤيت جمال، يک عده که بهشت مي‌روند اعتنا به حورالعين نمي‌کنند و به خدا شکايت مي‌کنند که خدايا اينها به ما اعتنا نکردند. شيريني به کسي ده که محبت نچشيده! اينها مستغرق در جمال و جلال من هستند. روزه!
هر گراني و کسل خود از تن است *** جان ز خفت جمله در پريدن است
اينکه خدا فرمود: «الصَّوْمُ‏ لِي‏ وَ أَنَا أَجْزِي عَلَيْهِ»‏ (كافي، ج 4، ص 63) اين بالاترين پذيرايي است، تقوا يعني کفّ نفس، شرف مرد کفّ نفس است. شما کفّ نفس نداشته باشيد همه تصادم حقوق است. همه جا پليس نيست. هرجايي قانون حضور ندارد. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسان‏» (نحل/90) فقط با عدل نمي‌شود. در روايت هست دقيق از همديگر حساب بکشيد. تقوا تکليف است؟ اگر تقوا نباشد مُردي! خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً» (فتح/26) خدا از حق صحبت کرده در بحث تقوا، يعني وقتي اميال در جامعه مهار نشود شما بايد انتظار هر جنايتي را داشته باشد. يک سيستم تربيتي آن زمان آرماني است که انسان کفّ نفس داشته باشد. يکوقت دسترسي به بيت المال دارد، يکوقت دسترسي به ناموس مردم دارد، يکوقت دسترسي به خيانت به کشور دارد. يکوقت مي‌خواهد يک غباري درست کند و ماهي بگيرد مخصوصاً در عرصه سياست. انسان‌هاي نابالغ وارد عرصه سياسي شوند حيثيت کشور را مي‌فروشند. «يعلمهم و يزکيهم» علم کافي نيست. «يعلمهم» يک مشکل جهالت را حل مي‌کند و «يزکيهم» اموال را مهار مي‌کند.
شما دست روي هر تکليفي بگذاريد، چه شرافتي از درونش فوران مي‌کند. حج تکليف است. شما هفت بار طواف مي‌کنيد در هر طواف يک در جهنم را مي‌بنديد.
از ره خلقخوب و سيرت زشت *** هفت دوزخ تويي و هشت بهشت
کسي که حج رفته اين کلفت است؟ رفته دستش را در دست خدا گذاشته است. حجرالاسود به منزله دست خداست. دستي که به دست خدا بخورد بايد امين باشد. امانتدار باشد. حاجي فقط در برابر حجرالاسود مي‌گويد: خدايا به پيمان خودم عمل کردم. جهاد کلفت است؟ امتي که جهاد نداشته باشد عزت ندارد. امتي که در برابر دشمن مرعوب باشد نمي‌تواند از هيچ مفاخر خود دفاع کند و ما در طول تاريخ ديديم، پانصد سال کشور ما خوابيد. تاريخ دانشگاه تهران ما هفتاد سال است، تاريخ دانشگاه آکسفورد هفتصد سال است. رهبران ناصالح باعث شدند عقب بيافتيم. اميرالمؤمنين فرمود: «ان الجهاد بابٌ من ابواب الجنه» اين شرف است يا کلفت است؟ اگر اين تکاليف نباشد انسان مرده است. براي مرده شما حق مي‌خواهيد؟ انسان حق دارد، اگر اينها نباشد انسان مرده است. يعني انسان با اينها تعريف مي‌شود. انسان افعالش بر دو قسم است. يکوقت انسان مي‌خورد و مي‌خوابد، حيوان هم دارد. اما حيوان کفّ نفس دارد؟ حياء دارد. حياء وصف انساني است. صورت، صورت انسان است، قلب، قلب حيواني است. احساس، احساس حيواني است. وقتي مرده، شما براي مرده حق مي‌خواهيد؟ از حق مي‌گوييد که انسان حق دارد. من يک دعايي مي‌خوانم خيلي به دل مي‌نشيند. حضرت امام سجاد به خدا عرض مي‌کند «وَ لَا تُهْلِكْنِي‏ يَا إِلَهِي غَمّاً حَتَّى تَسْتَجِيبَ دُعَائِي» خدايا اگر به من لبيک نگويي من مي‌ميرم. «وَ تُعَرِّفَنِيَ الْإِجَابَةَ يَا إِلَهِي» خدايا مرا از غم و غصه نگذار بميرم، وقتي من دعا مي‌کنم، تو را مي‌خوانم، اجابت دعاي مرا داشته باشي. ذائقه کجا رسيده است که اگر خدا اعتنا نکند، مي‌گويد: من مي‌ميرم. ما براي اينکه اين بحث خوب پيش برود، از نماز شروع مي‌کنيم. آيا نماز کلفت است يا تکليف است يا تشريف است؟
اينکه ذات لا يتناهي اجازه داده ما در برابرش قرار بگيريم، تخاطب درست شده است، آقا رسول الله وقتي وحي نازل مي‌شد غش مي‌کرد. مرحوم صدوق مي‌نويسد در اثر تخاطب بود. من کجا، تخاطب با خدا کجا؟ سيد بن طاووس جشن گرفت، گفتند: الآن عيد قربان نيست، چه جشني است؟ گفت: من امروز مکلف شدم. امروز مستعد شدم که خدا صورتش را به من بگيرد و بگويد: سيد نماز بخوان. سيد روزه بگير. حضرت امام در درس اخلاق مي‌گويد: ما در نود سالگي هم اين معرفت را پيدا نمي‌کنيم. در وصيت‌نامه‌اش مي‌نويسد: من پول جدا کردم، شما هر سال سالگرد تکليفتان که بالغ مي‌شويد را جشن بگيريد. سالروز جشن تکليف! چقدر حساس بود. شخصيتي بوده است که يک قصه از ايشان بگويم. يکي از علما مي‌گويد: در يکي از کشورهاي حاشيه خليج فارس بودم، کنفرانس بود. يک آقايي در ماه رمضان رفت صحبت کرد، گفت: هر کانالي را باز کنيد کشورهاي عربي قرآن مي‌خوانند و شبکه‌هاي ايران دعا مي‌خوانند. اينطور نيست. يکي از علما مي‌گويد: پشت تريبون رفتم و گفتم: بزرگترين کتاب دعاي ما را سيد بن طاووس نوشته است. وصيت او را مي‌خوانم. نوشته است: من چهار قرآن نفيس و عتيقه دارم که نمي‌شود قيمت گذاشت. قرآن اول را به پسرم علي حافظ کل قرآن اهداء مي‌کنم. قرآن دوم را به پسرم حسن که حافظ کل قرآن است اهداء مي‌کنم. قرآن سوم را به پسر سوم حسين حافظ کل قرآن مي‌دهم. قرآن چهارم را به دخترم زينب حافظ کل قرآن مي‌دهم. جلسه به هم ريخت. اين بزرگوار يک کسي بود که آيت الله حق شناس مي‌فرمودند که مي‌فرمود: من عالم الست را به ياد دارم.
آقاي الهي اخوي علامه مي‌گفتند: من با بسياري از علما مرتبط شدم و به علامه گفتم: من نمي‌توانم با دو نفر مرتبط شوم، يکي ابن فهد است، صاحب عده الداعي و يکي سيد بن طاووس، آقا فرمودند: اينها مجال تنازل نمي‌دهند. يک کسي بود که اگر به کسي اقتدا مي‌کرد مي‌فهميد که پيش نماز در چه موقعيتي سير مي‌کند. سيد بن طاووس چنين شخصيتي بود. حالا وقتي تخاطب مي‌شود اين کلفت است؟
شريعتي: اگر قرار است ما فرق کلفت را در احکام و تکاليف، با تشريفي که اشاره کردي که شرف ماست، متوجه شويم بايد يک نگاه ديگري به تکاليف و وجود خودمان داشته باشيم؟
حاج آقاي عاملي: نگاه بسيار بديهي، وقتي شما وارد نماز مي‌شويد و تخاطب درست مي‌شود تکليف است؟ اگر اين ارتباط نباشد انساني که ساخته و پرداخته است، انساني که به کمال رسيده است، مي‌ميرد. يک بحثي براي علما است، انسان اگر کامل شود چه اوصافي دارد؟ آقا رسول الله کامل کامل است. نشان کمال انسان چيست؟ به چه کسي بگوييم کامل است؟ اولين وصفش عبوديت است. انسان هرچقدر کمالش بيشتر باشد عبوديتش بيشتر است. اين کلفت است يا شرف است؟ به ما گفتند: شما حضور قلب داشته باشيد. شما وقتي وارد نماز مي‌شويد مي‌خواهيد حضور قلب داشته باشيد، اين به معني تفکر در ذات خدا نيست. ما نمي‌توانيم وارد آن تکه شويم. به ما گفتند: تفکر در ذات خدا نداشته باشيد. در اسماء و صفات، نماز که وارد مي‌شويم من مي‌خواهم سير در مظاهر داشته باشم، تا حضور قلب داشته باشم، مطاهري که ظهور خدا در آنهاست. کدام مظهر را وارد شوم؟ خدا در قرآن گفته: «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها، رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها، وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها، وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها» (نازعات/27-30) خلقت شما بالاترين خلقت آسمان، پس در نماز آسمان مي‌رويم.
در جايي که ايستاديد، بلند مي‌شويد. با سرعت فاصله مي‌گيريد، همانجا که ايستاديد فاصله مي‌گيريد. تمام کائنات در عالم معنا سير مي‌کنيد و رد مي‌شويد از سيارات و کهکشان‌ها، کره زمين مثل يک ذره ديده مي‌شود. کره زمين يک ذره شد و شما داخل آن ذره هستيد و خدا با آن ذره حرف زده است. باز هم شما فاصله مي‌گيريد. آن ديگر محو مي‌شود و شما در آن نقطه محو شده هستيد. خدا با آن عنصر محو شده و هيچ حرف زده است.
نيستم نيست که هستي همه در نيستي است *** هيچم و هيچ که در هيچ نظر فرمايي
يکي از عرفا شب‌هاي قدر مي‌گفت: اي همه چيز از هيچ چه مي‌خواهي؟ شما فاصله گرفتيد و آن ذره هم محو شد. حضرت آيت الله اشتهاردي مي‌گفت: حضرت امام اينها را طوري در درس اخلاقشان مي‌گفت که وقتي ما بيرون مي‌‌آمديم يک نحو ديگري بر کائنات بر خودمان نگاه مي‌کرديم. عجيب است که شما به آنجا که رسيديد و ديديد ذره است، آنقدر آن زمان متوجه مي‌شويد که خدا چه شرفي درست کرده است. خدا با چه کسي صحبت کرده است. آنجا کنه‌اش را مي‌فهميد که خداي متعال آن تنازلي که درست کرده چقدر عجيب است. تنازل يعني هي خودش را پايين آورده است. يعني ماهيت تکليف را بخواهيم مطرح کنيم بايد به ماهيت رابطه وارد شويم. رابطه ما با خدا! اين اهتمامي که حق به بنده دارد مثل معما است. واقعاً حل کردن آن بدون شريع بسيار مشکل است.
خداوند در اوجي است که ما را به آنجا راهي نيست. تصورش براي ما ممکن نيست. اما خداوند از آنجا تنازل مي‌کند، مفصل پايين مي‌آيد تا تخاطب با انسان درست کند. انساني که امام سجاد مي‌گويد: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُ‏ الْأَقَلِّينَ‏ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ» باز هم نشد. «وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ» باز هم نشد. «أَوْ دُونَهَا» دون مي‌رود. بنابراين ما از اداي حق خدا باز مي‌مانيم. هر عبارتي که بياوريم باز نمي‌توانيم ادي حق بکنيم. تو آنطور هستي که خدايا خودت، خودت را صدا کردي. «الهي ما عرفناک حق معرفتک فما عبدناک حق عبادتک» اول بايد عبادت و عبوديت پيغمبر ما را ببينيد بعد اين جمله را بفهميد. خدايا عقل را صد جزء کرد و يک جزء آن را به بشر داد. چند ميليارد انسان از آن يک جزء استمداد مي‌کنند و کارهاي روزمره خودشان را انجام مي‌دهند. 99 جزء آن را به پيغمبر ما داد. اين عقل 9 جزء، از آن سؤال کردند: «مَنْ‏ أَكْيَسُ‏ النَّاسِ» فرمود: «قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمُ اسْتِعْدَاداً لَهُ» کسي که براي ابديت به طور خاص آمادگي دارد.
در يکي از دعاها مي‌خوانيم راه براي شناختن خدا عجز از معرفت خداست. خدا خودش را براي ما توصيف کرده است و ما براساس توصيفي که خدا از جمال و جلال خود براي ما آورده است، در آنجا به همان نقطه رسيديم که خدا گفت: «يُحِبُّهُمْ‏ وَ يُحِبُّونَهُ‏» اينکه عرض کردم وقتي شما سير مي‌کنيد مي‌بينيد خدايا ذات لا يتناهي تنازل کرده و مرا مورد خطاب قرار داده است اين سر بزرگ اين خلقت است و از اين بزرگتر سر در کائنات نداريم. اين نقطه شرافت است و لذا هرچه در عبوديت جلو مي‌رود مي‌گويد: نشد. اين نشد نشدها در طول تاريخ مشکلاتي درست کرد. پيغمبر ما را خدا گفت: «طه‏، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» (طه/1و2) قرآن را نازل نکردند اينطور خودت را از پا دربياوري، در روايت است که پاهاي مبارک ورم کرده بود. سالک سبيل حق متوجه شد راه براي اينکه دلش را خالي کند، انس بيشتري پيدا کند، گريه است. اين گريه، گريه در برابر لطف است. اگر کسي لطفي در حق شما بکند و شما گريه کنيد، اين گريه لذت است يا فشار روحي است. باز در اينجا حضرات معصومين مطالبي را گفتند که من يک عبارتي از حضرت امام سجاد عرض مي‌کنم. «إِلَهِي لَوْ لَا الْوَاجِبُ‏ مِنْ‏ قَبُولِ أَمْرِكَ» خدايا اگر واجب الطاعه نبودي، من برايت نماز نمي‌خواندم، «لَنَزَّهْتُكَ مِنْ ذِكْرِي إِيَّاكَ» اما دلشان به دو چيز گرم است. اولاً خودش دستور داده و دعوت کرده است. دوم اينکه خودش گفته کم شما را مي‌پذيرم. يک اسم خدا «يا من يقبل القليل» است. «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْقليل وَ يَعْفُو عَنِ‏ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْقليل وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِير»
آقا رسول الله گفتند: يک جوان در حال احتضار است، هرچه مي‌گوييم: لا اله الا الله، نمي‌تواند. آقارسول الله تشريف آوردند، حضرت گفتند: بگو لا اله الا الله، گفت: نمي‌توانيم بگويم. زبانش باز نمي‌شد. حضرت فرمود: مادرش را بياوريد. آمد، گفت: از او راضي هستي؟ گفت: نه. گفت: پس من پسرت را آتش بزنم؟ گفت: نه، گفت: اگر راضي نباشي به جهنم مي‌رود. در روايت هست بهشت و جهنم تو پدر و مادرت است. گفت: يا رسول الله راضي شدم. زبان جوان باز شد. آقا رسول الله فرمودند: لا اله الا الله بگو. گفت: يک موجود سياه مهيبي گلويم را گرفته است و نمي‌توانم. حضرت فرمود: بگو «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْقليل وَ يَعْفُو عَنِ‏ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْقليل وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِير» اي خدايي که کم را قبول مي‌کني و پرورش مي‌دهي. قليل مرا بپذير و از گناهان من بگذر. در قرآن هست «وُجُوهٌ‏ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ، لِسَعْيِها راضِيَةٌ» (غاشيه/8و9) بنابراين ما بگوييم: نشد نشد… چطور جمع مي‌شود. اين بعد از اينکه قبول شد و بهشت رفت، براي آنجاست. قبل از آن از خودش راضي نيست و نگران است. متقي کسي است که وظيفه‌اش را انجام مي‌دهد و باز مي‌ترسد.
حضرت زهرا گفت: پدر جان! روز قيامت تو را کجا پيدا کنم؟ گفت: بيا فلان جا، اگر آنجا نباشي چه کنم؟ گفت: بيا آنجا. گفت: پدر جان اگر آنجا نباشي؟ حضرت زهرا که زهرا مي‌گويند بخاطر عبادتش است که هفتاد هزار ملائکه براي تماشا مي‌آمدند. باز مي‌ترسد! گفت: پدرجان آنجا نبوديد کجا بيايم؟ گفت: بيا شفير جهنم، در شفير جهنم مرا پيدا مي‌کني که امت من جهنم مي‌ريزد و من مي‌گيرم. بعد از رفتن بهشت است که مي‌گويند: «إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ» معني شکور چيست؟ آقاي مشکيني مي‌فرمود: شکور يعني به عمل اندک من بها داده و آن را قبول کرده است. اينجا يک بحث شيريني شروع مي‌شود و من اين بحث را براي جلسه آينده مي‌گذارم.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه 330 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ‏ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ «91» إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ «92» وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ «93» فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ «94» وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ «95» حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ «96» وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ «97» إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ «98» لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ «99» لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ «100» إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ»
ترجمه آيات: و (بياد آور مريم را، آن) زنى كه دامان خويش را پاك نگاه داشت، پس ما از روح خود در او دميديم و او و پسرش (عيسى مسيح) را (آيت و) نشانه‏اى براى جهانيان قرار داديم. همانا اين، امت شماست، امتى يگانه، و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش كنيد. و (از تفرقه بپرهيزيد، ولى با اين وجود) آنها كار خودرا در ميانشان به تفرقه كشاندند (و بايد بدانند كه سرانجام) همگى به سوى ما باز مى‏گردند. پس هركه از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤمن باشد، پس براى تلاش او هيچ‏گونه ناسپاسى نخواهد بود و همانا ما (كارهاى نيكويش را) براى او ثبت مى‏كنيم. و بر آبادى‏هايى كه آنها را (بخاطر فساد و گناه) هلاك نموديم، حرام است (كه باز گردند) آنان باز نمى‏گردند. تا آن زمان كه (راه بر) يأجوج ومأجوج گشوده شود وآنان از هر بلندى بتازند و به سرعت عبور كنند. و وعده‏ى حقّ (برپايى قيامت) نزديك گرديد، پس در آن هنگام چشم‏هاى كفّار (از وحشت و حيرت) خيره و باز ماند (و با خود گويند:) اى واى بر ما! براستى كه ما از اين (روز) در غفلت بوديم، بلكه ما ستمگر بوديم. (به آنان گفته مى‏شود) همانا شما و هر آنچه كه غير از خدا مى‏پرستيد، هيزم دوزخ خواهد بود (و قطعاً) در آن وارد خواهيد شد. اگر اينها خدايان (واقعى) بودند، وارد آن (دوزخ) نمى‏شدند، در حالى كه همگى براى هميشه در آن ماندگار خواهند بود.براى آنان در دوزخ، ناله‏ها ونعره هاست و آنان در آنجا (هيچ پاسخى) نمى‏شنوند. همانا كسانى كه قبلًا از جانب ما به آنان (در برابر كارشان، وعده) نيكو داده شده است، آنان از آن (دوزخ) دور نگاهداشته خواهند شد.
شريعتي: در سالروز شهادت امام هادي(ع) تسليت ما را پذيرا باشيد و انشاءالله زيارت حضرت نصيب همه ما شود. اشاره قرآني را بفرماييد و در مورد حسين بن سعيد اهوازي از ياران با وفاي امام هادي براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: آيه‌ي «وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ‏ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ» اين آيه به يک قاعده بسيار نفيس اشاره مي‌کند. «فنفخنا» گاهي خدا «ف» و گاهي «و» مي‌آورد. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‏ اللَّهِ‏ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» نگفت «فلا» چون عدم تفرق مترتب بر قرآن نيست. واو آورد که بيان کند کنار قرآن، مبين قرآن هم بايد باشد. با يک واو حساس‌ترين مطلب را رساند. اينجا به جاي واو، «ف» آورده است. چون حضرت مريم عفتش را حفظ کرد «فَنَفَخْنا فِيها مِنْ‏ رُوحِنا» با روح خودمان از او پذيرايي کرديم. چقدر براي خانم‌ها پيام نفيس دارد. بخاطر اين عفت «وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ» يعني هرکس عفتش را حفظ کند بي جواب نمي‌ماند و نظام خلقت از او پذيرايي مي‌کند. ذره‌اي خاک در اين ميکده ضايع نشود! «وَ ما يَعْزُبُ‏ عَنْ‏ رَبِّكَ‏ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ» (يونس/61) کسي اگر دستورالعمل مي‌خواهد همين است. خدا فرمود:     نمي‌گذاريم ذره‌اي در اين عالم هدر برود. هزار ذره از روزنه‌اي که آفتاب مي‌افتد، يک ميليون ذره را روي ترازو بگذاريد تکان نمي‌خورد. کار خوبي کرده، احسان کرده، تبسم کرده، اين «ف» نشان مي‌دهد عنايت براي حضرت مريم فوق العاده بود و اين عنايت بخاطر حفظ عفتش بوده است. «فَنَفَخْنا فِيها مِنْ‏ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ» مسأله فقط پذيرايي خاص نبوده است. خداوند با وجود اين دو بزرگوار تابلوي بزرگي سر راه انسان‌ها گذاشت. مگر مي‌شود بدون پدر بچه دنيا بيايد؟ بچه‌اي که در گهواره سخن مي‌گويد.
چقدر عفت حضرت مريم برکت درست کرد. سر راه انسان‌ها يک حجت بزرگ، يک آيه بزرگ است. يک فرزندي در نهايت تقوا و معنويت که بيايد جامعه‌اي را هدايت کند. اين قاعده که اگر ما عفت داشته باشيم از ما پذيرايي مي‌کنند در طول تاريخ مصداق دارد. يکي از مصاديق حضرت يوسف است. عفتش را حفظ کرد و به آن مقام رسيد. دختران حضرت شعيب، عفتش را حفظ کرد، «تَمْشِي‏ عَلَى اسْتِحْياء» (قصص/25) خدا مشتري اين است که با حياء راه مي‌رفت. با حياء راه مي‌رفت. زني که حياء ندارد نمک ندارد. لباس رفت، حياء رفت. حضرت موسي پشت سر خانم راه نرفت و گفت: من جلو مي‌روم و شما از پشت سر بياييد خدا از موسي پذيرايي کرد و دختر يک پيغمبر را به عنوان همسر براي حضرت موسي انتخاب کرد. خيلي مهم است که بچه‌ها بيشتر با خانواده همسر زندگي کنند. توصيه به جوان‌ها اين است که با خدا معامله کنند، عفت از من، انتخاب از تو! خدا مشتري است. در قرآن چندين بار فرموده: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏» يعني نهاد مقدس خانواده را با گناه شروع نکنند. هرکس کار خودش را با گناه شروع کند، آنچه مي‌ترسيد زودتر سراغش مي‌آيد و آنچه اميد داشت خيلي سريع از دستش مي‌رود.
در مورد حسين بن سعيد اهوازي که نفس سه امام، امام رضا(ع)، امام جواد و امام هادي به او خورده است. نام ايشان در اسناد بيش از پنج هزار حديث آمده و فقيه است و محدث بسيار جليل القدري است. کتاب‌هايي در فقه حديث نوشته است. در موضوعات خاصي تبحر داشت، کتابي نوشته که من فهميدم ذوق اسلام شناسي خوبي داشت. کتاب «الردُّ علي الغلاة» آنهايي که غلو مي‌کنند. غلو قاتل دين است. اگر در دين غلو شود درباره افراد ضربه بسيار سختي به دين زديم. اگر اوصاف خداوندي را به اشخاص بدهيد غلو است. به کسي بدهيم که وصف خداوندي است، لذا باطن غلو شرک است. لذا معصومين خيلي حساب به اهل غلو بودند. بالاترين و خطرناکترين تنبيه را اميرالمؤمنين براي اهل غلو کرد. آنهايي که براي اميرالمؤمنين غلو کرده بودند، عقوبت وحشتناکي براي آنها کرد که در ادوار بعدي هيچکس جرأت غلو درباره دين و درباره‌ي معصومين نداشت.
يک خطيبي در محضر پيغمبر خطبه خواند، خدا و پيغمبر را در يک زمين جمع کرد. آقا رسول الله گفت: چه خطي بدي! مرا در رديف خدا قرار دادي؟ يکوقتي آقاي بروجردي روضه داشت. خطيب بالاي منبر گفت: دو تا حسين به دين خدمت کردند، يکي امام حسين(ع) و يکي حاج آقا حسين بروجردي! آنقدر عصباني شدند چون به اين چيزها خيلي حساس بود. گفت: اين چه حرفي بود زدي؟ خداي متعال هم متوجه اين فاجعه ديني بود که در قرآن صحبت از غلو کرده است. «يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ» (نساء/171) يعني چرا در دين خودتان غلو مي‌کنيد و عيسي را تا مرحله الوهيت برديد؟ عيسي کلمه خدا بود که به مريم القاء کرد. «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا» دست بکشيد از اين اعتقاد «خَيْراً لَكُمْ» اين براي شما خير است. «إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ» خدا منزه است از اينکه فرزند داشته باشد. اين مطلب در زمان ما بسيار اساسي است. اگر ما درباره اهل‌بيت غلو کنيم و معصوم را چنان تصوير کنيم که نعوذ بالله سند بشود براي کفر شيعه، در مجامع خودشان پخش کنند. آنوقت جان شيعه به خطر بيافتد. گاهي شبه غلو داريم، يعني بدون اينکه با خدا تسويه حساب کنيم سراغ معصوم مي‌رويم. «لا ينالُ ولايتنا الا بطاعة الله» جوري سراغ معصوم نرويد که بوي اين استشمام شود که ما قائل به تأثير استقلالي هستيم. اول گفتند: با خدا تسويه حساب کن و بعد سراغ ما بيا.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: خدايا اين حصاري که از سر ظلم بر ملت ما تحميل کردند برطرف بفرما. هزاران هزار برابر اين حصار را بر دشمنان ما نازل بفرما. خدايا عزيزاني که گرفتار هستند در بيمارستان‌ها، مقروضين، خدايا به همه فرج عاجل عنايت بفرما. خدايا اين مواد افيوني را از کشور ما برطرف بفرما. به عمرشان برکت نده و اگر قابل هدايت نيستند، مضمحل بفرما. خدايا عزيزاني که غصه‌هايي دارند که يک دقيقه يک سال است، آنقدر سخت است، خدايا به عزت و جلالت قسم، به اسماء حسني قسم مي‌دهم فرج عاجل عنايت بفرما. نسل جوان ما را از ستم آخرالزمان مصون بدار. تربيتشان را توليت بفرما. جوان‌هايي که در آستانه تشکيل نهاد مقدس خانواده هستند را مقدماتش را فراهم بفرما. جوان‌هايي که عفت خود را حفظ مي‌کنند، بهترين شريک زندگي را براي آنها انتخاب بفرما.
شريعتي: سامرا قسمت چشمان عطش خيزم کن *** تا تماشا کنمت يک دل سير اي باران
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9105

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید