حجت الاسلام والمسلمين عاملي- مسير سلوک الي الله
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 24- 11-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، توفيقات بزرگ، عنايات بزرگ و رفع گرفتاريها براي همه عزيزان، عنايات خاصه براي جوانهاي عزيزمان از خداي متعال خواستارم، انشاءالله تربيت نسل ما را خداي متعال توليت بکند، فرصت را غنيمت ميدانم از اينکه ملت ما حماسه بزرگ آفريدند و از اينکه بزرگترين انقلاب مردمي از آن ملت ماست، فخر و شرف بزرگي است براي ما، و ما عاجز هستيم از اينکه تشکر کنيم. وقتي جلد اول الغدير نوشته شد يکي از خطباي بسيار حراف اصفهان به نجف خدمت علامه اميني ميرود و در برابر علامه اميني ميايستد و ميگويد: حضرت آقا تشکر من از شما سکوت من است در برابر شما، اين عنصر اصلي مقاومت ما که ملت ماست عاجز هستيم چطور تشکر کنيم و انشاءالله خداي متعال شاکر از ملت ماست.
شريعتي: انشاءالله براي ايران سرافراز و آباد گام برداريم با همدلي مسئولين و همت مردم و انشاءالله اين اتفاق خوب بيافتد و آينده خوب براي کشور رقم بخورد. حاج آقاي عاملي يکي از اساتيد صاحب دل برنامه سمت خداست و افتخار داريم در محضر ايشان باشيم و براي رفتن به سمت خدا بايد بيدار شد و عوامل بيداري و يغظه را با ايشان مرور ميکنيم که انشاءالله دست ما را بگيرند و قدم به قدم پيش ببرند.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، گفتيم اساس سلوک به طرف خدا نگاه خاصي است که به آن عالم و آفرينش داريم. اين عالم براي پذيرايي است و غرض پذيرايي از انسان است، پذيرايي که در شأن خداست، لذا همه ذرات اين عالم دنبال انسان مستعد هستند. اگر مستعد است پيدا کنند ديگر ول نميکنند و دنبال انسان قابل هستند و در اشعار ما هم اين مطلب مطرح شده است. بانگ ميآيد که اي طالب بيا! آن کسي که اشتهاي حقيقي دارد و آن کسي که به درجهاي رسيده که بايد از اين خاک بلند شود.
چيست اين برخاستن از روي خاک *** تا که آگه گردد از خود جان پاک
آن کسي که آن عطش را داده فکر سيراب کردنش را هم داده است. همه جا عطش درست ميکنند. آيويت آيهها جا بيافتد فقط تشنگي درست ميکنند. زبان، زبان ميدهد.
غير نطق و غير ايما و سجل *** صد هزاران ترجمان خيزد ز دل
يعني زبان زبان مدرسه نيست.
اي خدا بنما تو جان را آن مقام *** کاندر آن بي حرف ميرويد کلام
بانگ ميآيد که اي طالب بيا *** جود محتاج گدايان چون گدا
جود دنبال کسي است که مشمولش ميشود.
جود ميجويد گدايان و ضعاف *** همچو خوبان کاينه جويند صاف
مولوي مطلب نقضي دارد محشر کرده است. تشبيه ميکند به اينکه مادر وقتي بچه دارد دنبال بهانه است که بچه گريه کند تا شير بدهد. بچه تا گريه ميکند بهانه خوبي براي مادر است. خداي متعال به پيامبر ما فرموده است، خدا دنبال بهانه است براي افازه، بسياري از تفضلاتي که تفضلات نامتناهي در اين عالم است بهانه است. به نحوي سفره پذيرايي براي انسان درست کرده است. يک روز روزه رجب، چقدر ثواب دارد. يک روز روزه ماه رمضان چقدر ثواب دارد. يک آيه يک قرآن در ماه رمضان بهانه است. دايه و مادر، مولوي ميگويد: بهانه جو بود. هم دايه اينطور و هم مادر اينطور است. تا کي آن طفل گريان ميشود!! ادبيات عرفاني در زبان فارسي يک چيز ديگر است. در هيچ زباني، زبان فارسي زبان شعر و ادبيات و زبان عرفان است. خيليها که زبانشان زبان ديگري بوده است خواستند شعر بگويند، آمدند به اين زبان. مثل اقبال لاهوري و نظامي گنجوي!
تا نگريد ابر کي خندد چمن *** تا نگريد طفل کي نوشد لبن
تا نگريد کودک حلوا فروش *** ديگ بخشايش نميآيد به جوش
اي برادر طفل طفل چشم توست *** کام خود موقوف زاري دان نخست
کام تو موقوف زاري دل است *** بي تضرع، کاميابي مشکل است
اشتهاي حقيقي با تضرع است. تضرع نباشد اشتها ندارد. ذات عالم مشتري اشتهاي حقيقي است. تضرع آمد در باز مي شود و تخلف امکان ندارد.
گر همي خواهي که مشکل حل شود *** خار محرومي به گل مبدل شود
گر همي خواهي که آن خلعت رسد *** پس بگريان طفل ديده بر جسد
طفل يک روزه همي داند طريق *** که بگريد تا رسد دايه شفيق
تو نميداني که دايه دايگان *** کم دهد بي گريه شيرت رايگان
اساس عالم اينطور است. وقتي اشتهاي حقيقي درست شد، يعني انسان به نقطه گريه برسد، اشتهاي حقيقي و بي تابي و تضرع لازم دارد در آن نقطه تضرع افازه حتمي است. اين عالم که براي پذيرايي است، يک بحثي را شروع کرديم بسيار شنيدني است. بالاترين پذيرايي در اين عالم رؤيت جمال حق است. آينه براي جمال حق است و لذا صرف حضور در اين عالم، صرف وجود پذيرايي است. بالاترين لذت معنوي لذت وجود است. همين که هستيم، هرکس استعداد جمال در اين عالم پيدا کرده است، در آخرت هم متنعم از جمال حق ميشود. جمال حق تجلياش در آخرت ويژه است. «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» (فجر/22) ما قائل به تجسم نيستيم. ولي همين «جاء ربک» نشان ميدهد که مظاهر آنجا ويژه است. کسي که اينجا استعداد پيدا کرده براي رؤيت جمال، آنجا هم «وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُون» نيست. حورالعين نيست، نظاره کردن به جمال است. اينکه درباره پيغمبر ميگويند: اين دعا را بخوانيد، «اللهم لا تحرمني رؤيته» خدايا مرا از جمال حضرت ختمي مرتبت محروم نکن. چون اين حصار زمان و مکان نگذاشت پيغمبر تجلي پيدا کند. ندامت نادم و کافر چقدر عميق است. وقتي از جمال حق و جمال حضرت ختمي مرتبت جمال مظاهر اولي خدا بيايد محروم شود. پذيرايي اصلي در بهشت همان جمال حضرت حق است، نضرة صورتها، وجوه از همان جمال است. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى رَبِّها ناظِرَة» (قيامة/22 و 23) چون «الي ربها ناظره» است، لذا اين وجه نظارت دارد. يعني نضرت دارد. يک اسم امام زمان هم نضرة الايام است. بهار ايام است.
بنابراين قرآن که گاهي از رؤيت جمال صحبت ميکند، «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» مراد وقوف بر مظاهر جديدي از جمال حضرت حق است و لذا اصلاً نميشود ندامت کافر را تصور کرد. ندامت کسي که نماز نخوانده است، ندامت کسي که بندگي نکرده است، ندامت کسي که روزه نگرفته است. امير بيان فرموده است، «فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ» من نميتوانم توصيف کنم که چه بلايي سرشان ميآيد و ندامتي اينها را ميگيرد. آنچه به فکرشان نميرسد آنجا مواجه ميشوند. مگر ميشود با اين شور و زيبايي و حکمت و طراوت و زيبايي و عظمت، هرجا را نگاه کني حکمت ميبارد، ناصرالدين شاه گفت: «در جهان چون حسن يوسف کس نديد» نميتواسنت مصرع دوم را بگويد. يک آقايي گفت: حسن از آن آنکه يوسف آفريد! اين غفلت خيلي عميق و پربلاست. در اين عالم، در کنار اين سفره، عقوبت هم براي کسي که در اينجا ادب را رعايت نکرده اين است که در آخرت چشمش کور ميشود. بزرگترين عقوبت آخرت اين است که به عالم آخرت ميآيد اما چشمش کور است.
قرآن با خودش اصطلاحات جديدي آورده است. يک اصطلاح قرآن عماي قلب است. عماي قلب يعني قلب کور شود. کور دلي، «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» (حج/46) چشم کور نميشود، قلب کور ميشود. عماي قلب که در روايت هست وقتي خدا خير بندهاش را بخواهد، دو تا چشمي که در قلبش هست را باز ميکند. اين دل باز شود، چشم دل يعني چه؟ من خيلي ساده براي عزيزان بگويم که معنياش اين است که آيات را نميبيند و جلوه را نميبيند و از جلوه به ذي جلوه منتقل نميشود. اين آيه صاحب دارد يا ندارد؟ اين جلوات صاحب دارد يا ندارد؟ همه تابلو، اين انتقال نفيسترين مطاع انسان در عالم است. وقتي کور شد، چه ميگويد؟ ميگويد: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً» (طه/125) من که چشم داشتم چرا کور آمدم؟ نميداند آن چشم تا دم قبر است. چشم معنوي نيست، صدراي شيرازي ميگويد:
چنان مکن که اگر راه حس فرو بندند *** تو خويشتن همه يکباره کور و کر يابي
يعني در قلمرو حس هرچقدر کار کني، ديگر اجزاي معنوي نداري. ما يک گوش معنوي و يک گوش ظاهري داريم. يک چشم معنوي داريم يک چشم ظاهري داريم. اميرالمؤمنين فرمود: وقتي من پيامبر را غسل ميدادم، در و ديوار همه گريه ميکردند. معلوم است در انسان چنين قابليتي هست. وقتي قلبش کور شد، نديد آيات را ميگويد: بهشت و جهنم را آخوندها درست کردند!!! در ماه رمضان خيار پوست ميکند، ميگفت: جهنم و بهشت چيه؟ اينها را روحانيون درست کردند. اصلاً من وقتي مردم و از دنيا رفتم، مرا دستشويي بياندازند. در دهه 30 در يکي از شهرها همه چيز را تکذيب ميکردند. اوضاع که عوض شد، حزب دموکرات شکست خورد، قتله شروع شد. مردم نميدانستند اين چنين حرفي زده است، آمدند جنازهاش را در دستشويي پادگان انداختند. عالم شعور دارد.
آنچنان گرم است بازار مکافات عمل *** ديده گر روشن بود هر روز روز محشر است
سيدي بود که تمام اجناسش را آقايي خريد. فردا رفت و رنگ پريده برگشت. در را باز کرد و گفت: سيد، امروز اينجا آمدي، اگر فردا باز اينجا بيايي، تمام اعضاي بدنت را زير پايت ميريزم! اين سيد خيلي ناراحت شد و تمام اجناسش رفت. فردا خبر رسيد که با آدمهاي نامناسب دعوايش شد و آنها زدند تمام اعضاي بدنش را درآوردند و زير پايش ريختند. عالم شعور دارد و يک روح ديوانه در اين عالم حکومت نميکند. اين عالم ميزند، دست بزن دارد اگر خطا کني.
اين جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوي ما آيد نداها را صدا
گرچه ديوار افکند سايه دراز *** باز گردد سوي او آن سايه باز
اي کاش اينها را يک جايي جمع کنيم، اينها مظاهر تربيتي است. مدرسه تربيتي است. انسانها به اينطور مطالب خيلي مأنوس هستند تا مطالب عقلي، مطالب عقلي براي افراد خاص است. آقا رسول الله به اميرالمؤمنين فرمود: اگر ديدي که مردم به انواع بر طرف خدا ميروند تو به انواع عقل طرف خدا برو. مرحوم ابن سينا ميگويد: اين خطاب جز با علي با هيچکس راست نميآمد. خداوند از عماي قلب صحبت ميکند که قلب اينجا کور ميشود مصيبت دنباله ماجراست. وقتي اينجا در قلمرو حس کار کرده و همتش مصروف تيمار بدن مادي بوده، در آخرت هم کور ميشود. آخرت احساس ميکند آنجا چه خبر است اما تاريک تاريک، يعني در آخرت هيچ محروميتي بالاتر از اين نيست که چشمش کور شود و از جمال حضرت حق محروم شود. يعني اگر از غصه آتش بگيرد و بسوزد، صد در صد اين سوزش از سوزش آتش جهنم بالاتر است. يعني غفلت اينجا، آنجا تبديل به حسرت ميشود. چشم اينجا کور شد و آيات را نديد. انسان شيئا فشيئاً درست ميشود، اولش خام خام است، به هر قالبي ميافتد و خداي متعال چنان استعدادي در انسان گذاشته است، وقتي دست يک مربي افتاد، آنوقت هرجا نگاه کند خدا را ميبيند. ما ميبينيم هرجا نگاه کند خدا را ميبيند، اين براي انسانها زمين تا آسمان متفاوت است. سلمان محضر رسول خدا بود، آقايي وارد شد، آقا رسول الله فرمايش خود را قطع کردند، آن آقا گفت: يا رسول الله ادامه بدهيد! حضرت فرمود: عسل براي طفل ضرر دارد. اينکه هرجا نگاه ميکند خدا را ميبيند، اين نسبت به انسانها زمين تا آسمان متفاوت است.
بعضيها چنان مستغرق ميشوند در همين مظاهر در جمال و جلال حق، لذت هم همان است.
بغداد همان است که ديديد و شنيديد *** رو طلعت نو جو که آن را تو نديدي
از ديگ جهان يک دو سه کفگير که خوردي *** باقي همه ديگ آن مزه دارد که چشيدي
اينجا يک بحثي را داشته باشم بسيار لطيف است، بالاترين پذيرايي اين عالم عبارت است از تحبّب، اصطلاح دعاهاي ماست. حضرت امام فرمود: در روايات معصومين محدوديت داشتند. محدوديت مخاطب، اما در دعا مخاطب خداست. گاهي اينقدر سطحش بالا رفته است، منازل سير و سلوک انتقال از يک منزل به منزل ديگر است. در خود دعاها مطرح شده است. يکوقت ما خدا را ياد ميکنيم و يکوقت خدا ما را ياد ميکند. خدايا هيچ دري از درهاي عنايتت نباشد مگر اينکه براي من باز ميکني.
آقاي ميانجي ميفرمود: يکي از عرفا به من ميگفت: وقتي مشهد ميروم ميبينم همه از امام رضا ميخواهند که وصله مرا زياد کن. يکي نميگويد: بريز. تحبب و تعرف، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَتَحَبَّبُ إِلَيَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي» حمد خدايي را که ميخواهد طوري خودش را به من نشان بدهد که دوستش داشته باشم. اين تحبب است. تحبب يعني اظهار حب، تعرف يعني ميخواهد طوري باشد که من خدا را بشناسم. خودش را معرفي ميکند. عاشق پروري، اينجا که سوخت ديگر آنجا نميسوزد. امام سجاد ميگويد: خدايا شفيع آوردم. «وَ حُبِّي لَكَ شَفِيعِي إِلَيْكَ» آنقدر اين جمله لطيف است، يعني خدايا من سوختم، همين سوزش من شفيع شده است. چقدر شفيع خوبي است. يعني خدايا من ديگر سوختم، من در آتش دوزخت چه ميسوزاني، من سوختهي تو بودهام تا بودم. حضرت فرمود: شهيد عذاب قبر ندارد. گفتند: چرا؟ حضرت فرمود: آتش شمشيرهاي بالاي سرش بس است.
اين جمله «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَتَحَبَّبُ إِلَيَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي» يعني خدا هيچ احتياجي به من ندارد ولي ميخواهد طوري ظاهر شود که من دوستش داشته باشم. تسبيح يعني خدا منزه است، معني تسبيح که مفصل خواهم گفت، اين است که خدا ميگويد: من را شما معرفي نکنيد. بگذاريد من خودم را معرفي کنم! خودش چطور معرفي کرده است؟ روايات و معصومين بايد خدا را توصيف کنند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَتَحَبَّبُ إِلَيَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي» در حديث قدسي است که يابن آدم قسم به عزتم که تو را دوست دارم، پس تو هم مرا دوست بدار. ذات لا يتناهي با يک ادبياتي صحبت ميکند، به يکي از انبياء گفت: چقدر من پشت سرشان نگاه کنم و اينها برنگردند. کي بنده من برميگردد؟! خدا انتظار ما را داشته باشد…
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم *** لطفها ميکني اي خاک درت تاج سرم
من خانه سالمندان رفتم، سالمندان احساس و شعور دارند، احساس اينکه با فرزندان و نوهها کنار سفره باشند. متصدي ميگفت: يکي از پيرمردها گفت: من خيلي دلم ميخواهد پسرم را ببينم. اگر ميشود زنگ بزن که بيايد. من زنگ زدم. پسرش گفت: ميآيم. دو هفته پدر در ايوان ايستاد و نگاه کرد. کي پسرم ميآيد؟ چشم به راه بود. خدا بگويد: من چشم به راه هستم. ما براي پرورش عواطف آنقدر احتياج داريم، يعني سيستم تربيتي ما اگر پمپاژ عواطف به جامعه نکند، مقام معظم رهبري فرمودند: خانواده سلول جامعه است. نهاد خانواده است که عواطف را به جامعه پمپاژ ميکند، در بعضي کشورهاي اروپايي اگر مادر خودش را در حساسترين دوران تربيتي در اختيار فرزند بگذارد به شوهر حقوق دوبل ميدهند. ميگويند: اين سرمايه ماست، ثروت ماست،
دکتري بود که با خانمش هردو شاغل بودند. هردو سر کار ميرفتند. طفل را مهدکودک ميگذاشتند. طفل دوست نداشت برود. با گريه او را هر روز به مهدکودک ميگذاشتند. يک روز ديگر ديديم خانم انصراف داد و نرفت. چه شد؟ گفت: ديروز وقتي مهدکودک گذاشتيم و گريه ميکرد، گفت: باشد من هم بزرگ شوم شما را مهدکودک ميگذارم!! اين چه معني دارد؟ اين معنياش جنايت است.
متن تعرف را هم بگويم، امام حسين در دعاي عرفه که علامه طباطبايي فرمودند: انفجار توحيد است. يعني پشت دعاي عرفه دريايي از معارف بوده است که توانسته اين را اجرا کند. خطبهاي که حضرت زهرا خوانده است، تا پشت اين خطبه يک علمي که از تصورش عاجز هستيم قرار نگيرد نميشود خطبه را خواند. ما تا روز قيامت بايد گريه کنيم که چرا نگذاشتند حضرت زهرا غير از دو خطبه داشته باشد. چرا نگذاشتند امام حسين غير از دعاي عرفه، دعاي ديگر داشته باشد. تاريخ را محروم کردند، در زيارتنامه اميرالمؤمنين ميخوانيد، مصيبت تو بشريت را کوبيد و خرد کرد. لذا گريه شيعه، گريه قدسي است. قدسيترين گريه براي ماست. دعاي ندبه ما ندبه بشريت است نه ندبه ما. يعني آنهايي که ادب عربي را کار کردند، آنهايي که در باب معارف کار کردند، خدايا حضرت زهرا چه کار کرده است؟
غم و غصه کسي داشته باشد نميتواند خطابه کند، کجا شود که خطابهي فصيحي که در اوج اوج است، يعني کلمه به کلمه بايد بررسي شود چون جزء تراث ادب عربي است. مفاهيم اول بايد شکل بگيرد و بعد قالب الفاظ بيايد. بعضي ميگويند: بهترين شعر آن است که اول گوش عاشقش شود و بعد ذهنش عاشقش شود. اين حرف خوب است ولي تفاضل شعرا به آن مفاهيم است. حافظ اول مفاهيم را داشت و بعد در آن قالب ريخته است. مشکل اصلي در شاعر همين است. بعضي شعرا الفاظ خوب دارند اما مفهوم ندارد. اين دعاي عرفه مفاهيم چطور شکل گرفته است. اين براي مدرسه نيست، سوخته است. خدايا در اين عالم به اين بزرگي براي من تنگ است. خدايا به تو شکايت ميکنم، من در اين عالم غريب هستم. آنقدر بزرگ شده که ديگر اين عالم نميگيرد. «إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ» عشق اول از معشوق سر زند!
خوشا آنکه مهرباني از دو سر بي *** که يک سر مهرباني درد سر بي
خدايا از تمام تحولات، آثار،که نگاه ميکنم فهميدم که «أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي» هدف تو از خلقت من و اين عالم، «أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ» اين است که در هر چيزي خودت را به من معرفي کني که تو که هستي. «حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ» يعني هرجا را نگاه کنم جمال تو را ميبينم. جاهل نسبت به تو نباشم. وقتي خداي متعال به عنوان رئيس کاروان حرکت ميکند، ما مأمور هستيم که برويم. حضرت فرمود: حرکت کنيد، «سيروا فقد سبق المفردون» آنهايي که براي خدا حساب خاص باز کردند و خدا براي آنها حساب خاص باز کرد، جلو افتادند. در اين سير رئيس کاروان خداست، از چه سبکي استفاده ميکند، از سبک تصوير جمال، يعني استاد عرفان و اخلاق وقتي ميخواهد متربي را ببرد، بايد همتش تصوير جمال حق باشد. اگر ميخواهد متربي به جايي برسد، قرآن ميخواهد ما را پرورش بدهد. ما را سالک سبيل حق کند، از چه طريق؟ از طريق تصوير جمال من آياته، من آياته، من آياته!
شريعتي: سعدي گفت:
تو به سيماي شخص مينگري، ما در آثار صنع حيرانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه کنند، ما تماشا کنان بستانيم
امروز صفحه 316 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه طه را تلاوت خواهيم کرد.
«قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى «66» فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى «67» قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى «68» وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى «69» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى «70» قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى «71» قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا «72» إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى «73» إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى «74» وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى «75» جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى»
ترجمه آيات: (موسى) گفت: بلكه شما بيفكنيد. پس (همين كه آنان بساط خود را افكندند) ناگهان طنابها و عصاهاى آنان در اثر سحرشان چنان به نظر او (موسى) آمد كه حركت مىكنند! پس موسى در دل خود احساس ترس كرد (كه مبادا مردم فريب بخورند). ما (به موسى) گفتيم: نترس! همانا تو خودت برترى. و آنچه را در دست راستت دارى بيفكن تا هر چه را آنان ساختهاند در كام خود فرو برد (و ببلعد). همانا آنچه آنان ساختهاند (فقط) حيله ساحر است و ساحر هر جا رود (و هر چه كند پيروز) و رستگار نگردد. پس (وقتى آنان معجزه موسى را ديدند كه چگونه اژدها همهى بافتههايشان را بلعيد، تمام) ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم. (فرعون كه تمام نقشههاى خود را بر آب ديد به ساحران) گفت: آيا قبل از آنكه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟! بىگمان او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس قطعاً دستها وپاهاى شما را بر خلاف (يكديگر، يعنى دست راست وپاى چپ يا به عكس) قطع خواهم كرد و شما را بر شاخههاى درخت خرما به دار خواهم آويخت و به زودى خواهيد دانست كه شكنجه و مجازات كدام يك از ما سختتر و پايدارتر است. (ساحرانى كه ايمان آورده بودند به فرعون) گفتند: ما هرگز تو را بر كسى كه ما را آفريده وبر آن معجزاتىكه براى ما آمده، ترجيحنخواهيم داد. پس تو هر حكم وقضاوتى كه مىخواهى بكن، تو فقط در اين زندگانى دنيا حكم مىكنى. همانا ما به پروردگارمان ايمان آوردهايم تا خطاهاى ما و آنچه را از سحر كه بر آن وادارمان كردى بر ما ببخشد، و خداوند بهتر و پايندهتر است. همانا هركسكه گناهكار ومجرم نزد پروردگار خود بيايد، پس براى او جهنّمى است كه نه در آن مىميرد (تا رهايى يابد) ونه (با خوشى) زندگى مىكند. و هر كس در حالى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده باشد، نزد او آيد، پس براى آنان درجات عالى و برتر است. (و) باغهاى جاويدانى كه در زير آنها نهرها جارى است (و آنان براى) هميشه در آنجا خواهند بود، واين پاداش كسى است كه (خود را از كفر وگناه) پاكيزه گرداند.
شريعتي: دوستاني که اسماء متبرک الهي دارند و نميدانند چطور بايد امحاء کنند، ميتواند به قم صندوق پستي 1555 ارسال کنند، انشاءالله دوستان ما آنگونه که شايسته است آنها را سر و سامان خواهند داد. اشاره قرآني را بفرماييد و براي ما از حضرت ام البنين بگوييد.
حاج آقاي عاملي: آيهي « إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» خداي متعال بعضي از افرادي که پيغمبر نبودند اما آدمهاي خوبي بودند، حرفهاي آنها را در قرآن نقل کرده است. خيلي مهم است به درجهاي برسي و اينقدر حرف خوب بزني که خدا در قرآن بياورد. مثل جناب لقمان، از جمله سحره فرعون است. يک سجده بيشتر ندارند اما خدا اينقدر خوشش آمده مطالبي که آنها گفتند را در قرآن آورده است. يکي اين است «إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» هرکس در حالتي که مجرم است نزد خدا بيايد، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» جزايش جهنم است. «لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى» نه ميميرند و نه زنده هستند. اولاً ما يک روزي با خدا ملاقات داريم و خداوند با ما ملاقات ميکند، در روايت هست وقتي انسان ميميرد اولين کاري که ميکنند روحش را در برابر خدا قرار ميدهند. سختترين لحظه و براي يک عدهاي که صالح بودند، لذت بخش ترين لحظه است. خدا آخر را نگاه ميکند. هرچقدر کار خوب هم بکند، خدا کار لحظه آخر را ميبيند. هرکس بتواند حسنات را نزد ما بياورد، وسط راه شيطان غارت نکند، در آنجا زندگي پاکي را دارد. ملاقات پاکي را با خدا دارد. گاهي بين انسان و بهشت دو بار دوشيدن شتر فاصله است. کار را خراب ميکند، رشوه ميگيرد و تصرف در بيت المال ميکند. تمام اعمال خوبي که داشت نگاه نميکند. تو با حالت جور رفتي و باعث شدي آبروي کسي ريخته شود. در هر دوره غربال خدا تکان ميخورد. آنچه مهم است اين است که نبايد بگذاريم اعمال غارت شود و بايد به مقصد برسد.
يکوقت شيخ جعفر شوشتري خانه درست ميکرد، بار الاغ را آوردند خاک بريزند، رفت به گوش الاغ چيزي گفت. بنا گفت: چه گفتي؟ گفت: به او گفتم خوش به حالت که بارت به منزل رسيد. آيا بار ما هم به منزل ميرسد؟ اميرالمؤمنين وقتي ضربت خوردند يقين کردند که بار به منزل رسيد، گفتند: فزت و رب الکعبه! مال آدم را يکجا ميبرند و ايمانش را هزارجا ميبرند. خيليها آخرت ميآيند ميبينند از آثار خبري نيست. ميگويد: خدايا حج رفتم، نماز خواندم، روزه گرفتم. ميگويند: چون غيبت کردي همه رفت در نامه عمل کسي ديگر. امام صادق يک طبق خرما فرستاد به کسي که غيبتش را کرده بود، گفت: تشکر ميکنم از اينکه حسناتت را به نام من کردي. ايام انتخابات که نزديک است نقل مجالس غيبت است. ما خيال ميکنيم حرفي گفتيم تمام شد و رفت، آنقدر غيبت وحشتناک است، براي تخريب همديگر هر حرفي را ميزنند. واي به کسي که اينها را نقل ميکنند. چهلر هزار غيبت در يک لحظه ميکند و چيزي را براي يک گروه ميفرستد. نبايد گناه کنيم و اگر گناه کرديم در نامه عمل ما زير هر گناه يک استغفار باشد. در روايت هست که خوش به حال کسي که زير هر گناهش يک استغفاري باشد. اگر اينطور نباشد سم گناه اثر ميکند و آخر سر از تکذيب خدا سر درميآورد. حضرت زينب(س) در مجلس ابن زياد اين آيه را خواند. «ثُمَ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» (روم/10) آنهايي که هي گناه کردند و توبه نکردند آخر سر خدا را انکار کردند.
ايشان همسر حضرت علي و مادر چهار شهيد است که از توصيف آنها عاجز هستيم. حضرت اميرالمؤمنين وقتي خواستند ازدواج کنند، کورکورانه عمل نکردند، از کوچه و خيابان انتخاب نکردند. فريب جمال ظاهري را نخوردند. ميدانستند دختر مثل کتاب ميماند و بايد اين کتاب را باز کرد و خواند، همسر قرار هست نسل شما را پايهريزي کند. همسر قرار هست که داد شما را پايه ريزي کند. آيا عرضه اداي دين مادري دارد و روحيه او به حدي است که ميتواند براي شما نسل فاخر را پايهريزي کند. نسل شما امتداد شماست، امتدادتان را به چه کسي ميخواهيد بدهيد؟ با زني که محل رشدش آلوده است ازدواج نکنيد. در کشورهاي عربي ديوار مدارس دخترانه اين شعر را مينويسند، مادر مثل مدرسه است و اين مدرسه اگر صالح باشد شما ميتوانيد يک ملت پاک را پايهريزي کنيد. لذا اميرالمؤمنين گفت: بگوييد عقيل بيايد. من يک همسري ميخواهم، در شجاعت بي نظير باشد. اجدادي دارد بعضي ميگويند که نيزه را در آسمان ميچرخاندند. آنقدر شجاعت و سخاوت کامل بود، شخصيتي مانند اميرالمؤمنين، شخصيتي مانند اميرالمؤمنين، چه فرزنداني دارند. اگر کسي ميخواهد آتش دل ام البنين را بفهمد، چهار فرزند داشت از نسل اميرالمؤمنين که همه را فدا کرد.
شريعتي:
ام البنين کنايهاي از شرم عاشقي است *** کاز حجب تاب نام دل آراي خود نداشت
حاج آقاي عاملي: از خدا ميخواهم با عنايت خاصه خودش همه عزيزان، بينندگان محترم را پذيرايي کند و به حرمت حضرت ام البنين، عزيزاني که گرفتار هستند را فرج عاجل عنايت بفرمايد.
شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه