تغییر سایز-+=

سمت خدا | مسير سلوک الی الله(15)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 03- 11-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
گهگاه تنفي به اوقات بده، رنگي به همين آينه مات بده
مي‌دانم سرت شلوغ است اما، گاهي به خودت وقت ملاقات بده
سلام مي‌کنم به همه شما دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز و عنايات خاصه خداوندي را براي همه آرزومندم. ايام پربرکت را براي ملت عزيز از خداي متعال خواستارم، اعتلاي نظام اسلامي را از خداي متعال خواستارم، مسئلت دارم که لحظه‌هاي معنوي، عرفاني، خلوت و انس با خداي متعال نصيب همه ما شود. انشاءالله شيريني انس با خدا و تقرب با خدا و هم صحبت شدن و جليس شدن با خدا متعال را داشته باشيم.
شريعتي: گاهي به خودت وقت ملاقات بده، يکوقت‌هايي بايد بيدار شد و يکوقت‌هايي بايد راه افتاد، در اين جلسات داريم عوامل بيداري و يغظه را مي‌شنويم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث ما در ارکان يغظه بود، منزلي که انسان آگاه و بيدار مي‌شود، اينکه يک اراده حکيمانه در اين عالم حکومت مي‌کند، اينکه ما مسافر هستيم و يک روزي هست که ما با خدا در روبرو قرار مي‌گيريم، انسان وقتي از دنيا مي‌رود، اول کاري که مي‌کنند روح انسان را در برابر خدا قرار مي‌دهند، حقيقت انسان غير از اين ظواهر و مظاهر است و اين بزرگترين بيداري است. اينکه اين عالم براي پذيرايي خلق شده است و خداي متعال مقاماتي براي ما تدارک ديده است. «وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُم‏» (بقره/187) من مقاماتي براي شما آماده کردم، سراغ اين مقامات برويد. در بعضي روايت هست که يک رفعتي نزد خدا براي شما هست و برويد اين را پيدا کنيد. از حضرت سؤال مي‌کنند: اين چيه؟ حضرت فرمود: «وَ هُوَ أَنْ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ وَ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تُعْطِيَ‏ مَنْ‏ حَرَمَكَ‏» يعني دائم خلاف نفس است، نفس اينها را نمي‌خواهد. کسي که به تو ظلم کرده را عفو کن. کسي که محرومت کرده اعطي کن و کسي که رابطه‌اش را با شما قطع کرده را قطع نکنيد. اينها مخالفت نفس است و هر مخالفت نفس يک رتبه است. يعني از نظر روحي نف ناطقه اعتلا پيدا مي‌کند. هر مخالفت نفسي يک مقام براي انسان است.
اين ارکان يغظه چيزي است که باعث مي‌شود زيرساخت‌هاي سلوک در منزل يغظه شکل بگيرد، اين دنيا يک رستوران براي ما نيست و خدا قصد ملعبه نداشته است. اگر قرار بود ملعبه درست کند، خدا فرمود: در دستگاه خودمان درست مي‌کرديم، احتياجي به اين اوضاع نبود. بنابراين نبايد تصور کنيم خدا ما را خلق کرده و کاري با ما ندارد، براي ما برنامه‌ريزي کرده است. يک آيه آنقدر شيرين است که خدا در قرآن فرموده است، کساني که خيال مي‌کنند من بشر را خلق کردم و رها کردم و به فکر تربتي و اعتلايش نيستم، اينها مرا نشناختند، «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَ‏ قَدْرِهِ‏ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ» (انعام/91) آنهايي که اعتقاد دارند خدا هيچ چيز براي بشر نازل نکرده اينها همه ظهور کرامت و تکريم است. پيغمبر را فرستاده تکريم بشريت،
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم *** لطف‌ها مي‌کني اي خاک درت تاج سرم
اين همه کتاب آسماني فرستاديم تکريم است و ظهور غيرت و محبت خدا بر بشريت است. کتابي چون قرآن براي ما فرستاده، پيغمبري، حضرت ختمي مرتبت که از تصور شخصيتش عاجز هستيم. اينکه پنج تن آل عبا را در روايت اشباح خمسه مي‌گويند، يک شبهي مي‌بينيم ما اميرالمؤمنين مي‌گوييم. مي‌گويند: خليفه دوم محضر آقا رسول الله وارد شد، سلمان بيرون آمد، از سلمان سؤال کرد که چه کسي آنجا هست؟ گفت: يک کسي آنجا بود من نشناختم، آنوقت خليفه دوم وارد شد که ديد اميرالمؤمنين آنجا نشسته است. چه محرميتي مي‌خواهد که ما با حقيقت نورانيت حضرت امير آشنا شويم. بحثي را که شروع کرديم، گفتيم: يک نگاه فاخر به اين عالم اين است که اين عالم براي پذيرايي است و اساس درست شده که از انسان پذيرايي شود و اگر انسان براي عبادت روايات مي‌گويند خلق شده است، عبادت بالاترين پذيرايي است، عبادت يعني شما در محاذات جمال و جلال حضرت حق قرار بگيريد، مطالعه جمال بالاترين پذيرايي است. يعني اگر شما کسي را دعوت کند به جاي ديدني ببرد، پذيرايي‌اش خرد و خوراک نيست، همان منازل خاصي است که شما رفتيد ديديد، اين را به هزاران هزار و ميلياردها ميليارد ضرب کنيد و ببينيد که
با صد هزار جلوه برون آمدي که من *** با صد هزار ديده تماشا کنم تو را
امروز هم همين را ادامه مي‌دهيم که عبادت پذيرايي است، خدايي که اجازه عبادت داده است، اين که توجه به اسماء و صفات حضرت حق را به ما داده است بالاترين پذيرايي است و در نماز ادبيات عوض مي‌شود، فقط در نماز خدا گفته است که «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ‏، الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» (ماعون/4و5) در هيچ عبادتي خدا وحي نگفته است، معلوم مي‌شود يک اسراري اينجاست که در نماز عنايت و برکت و رابطه غوغاست، اهل طائف که پيغمبر ما را ديدند، گفتند: يا محمد ما به دين شما وارد مي‌شويم ولي ما کي خم شديم که الآن بياييم در نماز خم شويم؟ ما هيچوقت اين کار را نکرديم، ارتفاع در کم بود عرب جاهلي وارد نمي‌شد و در را خراب مي‌کرد، حضرت فرمود: ديني که آنجا ارتباط با آسمان نيست، ارتباط با خدا نيست و محرميت با خدا نيست، چه ديني است؟ لذا در نماز يک احکام خاصي است، مثلاً در نماز صورتش را برگرداند، فرمود: آيا نمي‌ترسد کسي که در نماز صورتش را برمي‌گرداند، خداي متعال صورتش را برگرداند. در امت پيغمبر مسخ نيست، وقتي صورت برگردانده است، کمال مطلقي که در برابرش ايستاده است، نمي‌داند کجا ايستاده است و نمي‌فهمد با چه کسي حرف مي‌زند.
طاعتش نغز است و معني نغز ني *** جوزها بسيار و در وي مغز ني
مغز بايد تا دهد طاعات بر *** مغز بايد تا شود دانه شجر
آقا رسول الله که نماز جمعه مي‌خواندند، طبل تجارت را زدند، خيلي وقت بود منتظر بودند که کاروان تجارت مدينه بيايد و نيازشان را بخرند. ول کردند و رفتند! چند نفر ماندند. خدا گلايه مي‌کند در قرآن که کارهاي خلافشان را از مردم مي‌پوشانند و از من نه! افضل الحياء، حياء از خداست. رفتند ديدند آ ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي نشسته است و يک کسي گفت: آقا آدميزاد اينجا نيست، اينطور معذب مي‌شوي. فرمود: خودم که آدم هستم! آنوقت رفتند چند نفر ماند. حضرت فرمود: اگر چند نفر هم مي‌رفتند، خدا مدينه را به آتش مي‌کشيد. چون انسان کامل آنجا مي‌شکند. جمالي که در پيغمبر هست را رها کني و بروي و جاي ديگر، جمال حضرت حق که در نماز هست، در نماز آن مقدار قبول است که حضور قلب باشد. گاهي به اندازه يک سجده و رکوع، گاهي به اندازه يک قيام است. گاهي اينقدر نماز شأنش پايين آمده است، «أقم الصلاة لذکري» يعني توجه به مبدأ اعلي نيست، نماز را مي‌پيچند مثل کهنه‌اي که پيچيده شود، «فَيُضْرَبُ‏ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا» اين «تنهاي عن الفحشاء و المنکر» لذا اصل صيانت به حياء برمي‌گردد. يعني حياء مي‌کند در برابر خدا بايستد، آن درست مي‌کند.
مرحوم شهيد مدني الله اکبري که مي‌خواستند بگويند، نمي‌توانستند، نماز جمعه تأخير مي‌افتاد. گاهي مي‌گفتند: وسواس است. فرمودند: من وسواس نيستم. هرچه مي‌خواهم الله اکبر بگويم مي‌بينم با الله اکبر سنخيت ندارم. آخر سر به وعد پناه مي‌برم و به خودم وعده مي‌دهم انشاءالله کاري مي‌کنم که سنخيت با الله اکبر داشته باشم. حرف علماي اخلاق يادم مي‌افتد که نفس انسان سريع وعده مي‌دهد ولي خيلي دير عمل مي‌کند. يعني باز آنجا نگراني پيدا مي‌کنند. آن بزرگوار يک شخصيت بزرگ آسماني بود. اصل لذت، اصل پذيرايي اين است که انسان توجه به ذات لا يتناهي داشته باشد و عشق به لا يتناهي داشته باشد، عشق به جمال و جلال لايتناهي داشته باشد. عشق به قدرت لا يتناهي، اينهاست که انسان را درست مي‌کند. اين لذت‌ها که بيايد از بقيه لذت‌ها بايد استغفار کند. همچنان که امام سجاد عرض مي‌کند خدايا، «استغفرک من کل لذة بغير ذکرک» ببينيد در آن ذکرک چه خوابيده است؟ مي‌گويد: خدايا استغفار مي‌کنم، يعني دلخوشي انسان قيمت انسان است و به هرچه دلخوشي دارد معلوم است با آن بايد به او نمره داد و ارزشش همانقدر است. آرزو قيمت انسان است چون آرزو بر پايه معرفت است. هرکس بر پايه معرفتش آرزو دارد.
آقاي قمشه‌اي مي‌گويد: آرزوي من اين است که کنار حوض کوثر با اميرالمؤمنين نهج‌البلاغه بخوانم. هرکس را مي‌خواهيم نمره بدهيم ببينيم چه آرزويي دارد. بعضي آرزو دارند ذوب شوند براي خدمت به بشريت، فدا شوند براي عزت و حشمت جامعه، يعني آنقدر بلوغ پيدا کردند از تربيت مادي بيرون آمدند. خداي متعال که گفته: «أقم الصلاة لذکري» اين لذکري براي اين است که روح نماز همين ذکر است و ذکر يعني توجه به مبدأ لا يتناهي است. آنوقت آن توجه و ذات اين توجه نورانيت دارد. استضائه مي‌کند در برابر اين نور، کلمه «استضائه» را اميرالمؤمنين به کار برده که نماز در محاذات حق ايستادند و استضائه از همان نور است. اينکه مکرر تکرار شد، فرموده است: نماز مثل نهري است که از دم در ما مي‌گذر و روزانه ما پنج بار استحمام مي‌کنيم. چرا پنج بار؟ يعني روح انساني اينقدر سريع آلودگي مي‌گيرد.
جان همه روز از لگد کوب خيال *** و از زيان و سود و از خوف زوال
ني صفا مي‌ماندش ني لطف و فر *** ني به سوي آسمان راه سفر
قرار است ضمير انسان تلطيف پيدا کند بايد پي در پي خودت را شستشو بدهي، آنوقت اين نور اگر وارد شود به وجود انسان در ادبيات عرفاني ما خيلي روي اين کار کردند.
گر نور عشق حق به دل و جانت افتد *** بالله که از آفتاب فلک خوبتر شوي
از پاي تا سرت همه نور خدا شود *** در راه ذوالجلال چو بي پا و سر شوي
خلوص محض خيلي معنا دارد. هرچقدر که خلوص پيدا کرد، خلوص که بيشتر شد ديگر بايد برود. انسان‌ها وقت مردن دو قسم هستند. بعضي را خدا طول عمر داده و وقتش رسيده است. خدا اجازه مي‌دهد برو باز هم زندگي کن. بعضي هستند خدا زمان اجلشان رسيده، جانشان گرفته نشود نمي‌توانند بمانند. بي تاب هستند و امکان زندگي نيست. «لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ‏ طَرْفَةَ عَيْن‏» اميرالمؤمنين در خطبه همام گفت، اينها کساني هستند که آن اجل مشخص، اگر آن نباشد اصلاً امکان زندگي براي اينها نيست. ببين خلوص چقدر شده است! سنخيت با چه نورانيتي درست شده است. در مورد اين مي‌گوييم نماز پذيرايي است. چون استضائه از نور خداست. چه پذيرايي بالاتر از اين؟ اميرالمؤمنين وقتي قلعه خيبر را برداشتند که بعداً چهل نفر نتوانست تکان بدهد گفتند: اين را چطور برداشتي؟ حضرت در خطبه مي‌گويد: من خيبر را با نيروي مادي و حرکت غذايي برنداشتم. يک جمله‌اي گفته بشارت عظيمي براي اهل سلوک است.من اين را با نفسي برداشتم که از خداي خودش نور گرفته بود، اين نور بود که کارش را کرد. يعني از نظر نفس ناطقه انساني به چه قدرتي مي‌رسد، اين تصرفات بدون اسباب آلات تصرف در تکوين مي‌کند. حضرت موسي بيل و کلنگ نداشت، اما تونل زد از داخل آب.
عرفاي ما به اين مطالب خيلي حکايت دارند ولي از کرامت بدشان مي‌آيد، چرا از کرامت بدشان مي‌آيد؟ عارفي که ساخته و پرداخته است. آقاي قاضي مي‌فرمود: سراغ کرامت نرويد چون اطراف ما همه پر از کرامت است، هر ذره را نگاه کني کرامت است. اطرافت را نگاه کني همه نانوتکنولوژي است، يک جنبنده ريز روي يک کتاب راه مي‌رود، يک کارخانه ده کيلومتري بزني اين جنبنده را توليد کند، نمي‌تواند. آقاي قاضي مي‌گفت: ما هرکار کنيم به اين کرامت‌ها نمي‌رسيم. خدا رحمت کند شيخ مرتضي حائري مي‌گفت: طلبه‌ها ائمه را با کرامت معرفي نکنيد. کرامت کار امامزاده‌هاست. با علم معرفي کنيد. اميرالمؤمنين مي‌خواهد اهل‌بيت را معرفي کند، مي‌فرمايد: «وَ هُمْ عَيْشُ‏ الْعِلْمِ‏ وَ مَوْتُ الْجَهْل‏» کسي که سکته کرده يا مرگ مغزي است، زنده است ولي عيش نيست. حرکت علم با اينهاست. حضرت فرمود: علم صحيح پيدا نمي‌شود. غرض من اين است که قرار گرفتن در برابر ذات احديت يک پذيرايي استثنايي است.
در برابر دو چيز قرار گرفتن انسان را طوفاني مي‌کند. استاد سلوک مترّبي را به اين مسير بياورد غوغا است. اول ايستادن در برابر ابديت است. ما هر لحظه در برابر ابديت هستيم. ما به طرف ابديت مي‌رويم. عالمي که آنجا انتها ندارد. لي، حتي، متي معنا ندارد. مي‌گويند: اين جمله هم درست نيست که تا خدا، خدايي مي‌کند… علامه طباطبايي دو جمله را خيلي تکرار مي‌کرد. يکي اين بود که مي‌گفت: اعتبارات دنيا به من وفا نمي‌کند و اگر وفا کند تا دم قبر است، بعد از آن ما هستيم و ابد ما. هستيم که هستيم. خيلي توجه کنيد! يعني در سعادت هستيد و تمام نمي‌شود و در شقاوت هستي تمام نمي‌شود. مرگ را به صورت يک گوسفند مي‌آورند و ذبح مي‌کنند و به اهل بهشت مي‌گويند: ديگر مرگ نيست. آنها مي‌گويند: «أَفَمَا نحْنُ‏ بِمَيِّتِينَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى‏ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» (صافات/ 58) ديگر براي ما مرگ نيست؟ اهل جهنم وقتي مي‌بينند مرگ را ذبح کردند، زوزه مي‌کشند، چطور ممکن است تا ابد در سختي و رنج باشيم؟ تصورش وحشتناک است. يعني هيچ ثروت و توفيقي بالاتر از يغظه نيست. لذا آنجا مي‌گويد: وقتي نور قطع مي‌شود، «فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ‏ بابٌ» (حديد/13) کنار مؤمنين راه مي‌روند، خدا مي‌گويد: «وَ امْتازُوا الْيَوْمَ» (يس/59) جدا شويد، يک ديواري زده مي‌شود اين طرف ظلمت مطلق است. اينها التماس مي‌کنند که «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ‏ مِنْ نُورِكُمْ» (حديد/13) ما در تاريکي افتاديم، صبر کنيد از نور شما استفاده کنيم. مي‌گويند: «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» برگرديد از دنيا نور بياوريد! برگشتي در کار نيست.
هرچه ما تأکيد کنيم بالاخره اين ذات لا يتناهي و اراده حکيمانه صد در صد با عدن اين تشکيلات حل نمي‌شود. يک عالم ديگري هست. «تلک دار الآخره» تلک اسم اشاره بعيد است. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ‏ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (قصص/83) حتي بند کفشش خوب باشد، نسبت به بند کفشش به فرد ديگري تفوق داشته باشد، اين هم علو است که من سر و گردني از او بالاتر هستم! يعني تَفوُّق، معني‌اش اين است که خودش را از ديگري بالاتر بداند. اين زندگي ما را حبس کرده است و جهنم کرده است. من بايد مناسب ثروت خودم لذت داشته باشم، اين طفل است، قد کشيده است ولي طفل است.
همه اندرز من به تو اين است *** که تو طفلي و خانه رنگين است
کسي پولش را بانک گذاشته بود، سود گرفته بود. کارمند بانک گفت: اينجا فقيري داريم مي‌شود رسيدگي کنيد؟ گفت: من ضامن زندگي يک مشت گدا و گرسنه نيستم. تنزل را ببينيد! سهروردي مي‌گويد: انسان را نمي‌شود تعريف کرد، ماهيت ندارد. چون صعود کند ديده نمي‌شود، سقوط کند ديده نمي‌شود، چه سقوطي بالاتر از اين؟ وقتي عواطف انساني رفت يعني همه چيز رفت. وقتي ما معني اشک چشم يتيم را نمي‌فهميم. اين همه طفل در دنيا هست چقدر راحت کشته مي‌شوند. چقدر انسان‌ها کشته مي‌شوند، سيصد هزار نفر در عراق کشته شد. بوش گفت: ما اشتباه کرديم سلاح جمعي نبود ولي خدا ما را خواهد بخشيد. مگر تو از طرف خدا وکالت داري؟ روايت داريم «الانسان بنيان الله» انسان بنيان خداست. شما يک ساختماني درست کرديد، کسي خرابش کند، ناراحت مي‌شويد. «ملعون من هَدم بنيانه» ملعون است کسي که اين بنيان را منهدم کند. اينهايي که داعش را درست کردند، آقايي مي‌گفت: در يک خيابان يکي شيعه بود و يکي سني بود، او حلال را مي‌فروخت و او حرام، همه مثل يک خانواده زندگي مي‌کردند. پاي داعش که رسيد همه را تکفير کرد. محمد بن عبدالوهاب قائل به تکفير عام است. حتي ابن تيميه قائل به تکفير عام نيست. تکفير عام همه شعار دادند «العلوي الي التابوت و الدُروزي الي البيروت» علوي بايد به تابوت برود و دُروزي به بيروت برود. غوغايي درست شد. مرزهاي نامتعارض بين انسان‌ها درست کردن گناه کبيره است.
پيغمبر فرمود: من با يهودي‌ها برادر هستم. من با مسيحي‌ها برادر هستم. اولين منشور مسالمت آميزي که در مدينه نوشت، فرمود: مسلمان‌ها با يهودي‌ها يک ملت را تشکيل مي‌دهند. خدا شهيد سليماني را رحمت کند، خدمتش براي بشريت بود. داعش يک جرثومه بود که مي‌گفت: همه بايد مثل من فکر کنند. همه کافر هستند و بايد کشته شوند. يک وهابي را اخيراً تلويزيون سعودي آورده است، بعد از بن سلمان که مي‌خواهند اين انديشه را کنار بگذارند، گفته: نظرت چيست به مردم عربستان؟ گفت: مسلمان‌ها همه کافر هستند. همه بايد کشته شوند. براي اينکه روي قبر نمي‌شود قبه درست کرد. اين قبه پيغمبر را بايد خراب کنيد. اگر خراب نکنيد همه کافر و مشرک هستيد. چون خدا گفته: «لا يَتَناهَوْنَ‏ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ» (مائده/79) شما «لا يَتَناهَوْنَ‏ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ» هستيد. يعني بني اسرائيل ملعون شدند بر لسان داود و عيسي، چرا؟ مداومت مي‌کردند بر يک گناه، اين قبه الآن گناه است. مجري گفت: من کافر هستم؟ گفت: بله تو کافر هستي! گفت: اگر متمکن شوي مرامي‌کشي؟ گفت: بله، گفت: با چاقو يا تفنگ؟ گفت: با هرچه دستم بيايد! هيچي دستم نيايد خفه‌ات مي‌کنم. سردار سليماني چه کار کرد؟ من چند روز پيش ترکيه بودم، بعد از شهادت شهيد سليماني، صفحات روزنامه ترکيه نوشته بودند: شهيد همه ما امنيت همه ما! امنيت همه ما بود.
در برابر دو چيز ايستادن انسان را درست مي‌کند، يکي ايستادن در برابر ابديت است. يعني ما عالمي داريم که اين عالم تمام شدني نيست. علامه طباطبايي دو جمله را تکرار مي‌کردند، يکي همين بود که اعتبارات دنيا وفا نمي‌کند و اگر وفا کند تا دم قبر است. بعد از آن ما هستيم و ابديت! بهشت برين ابدي است. اهل بهشت وقتي بهشت مي‌روند، خدا يک نامه سرگشاده به آنها مي‌دهد. «سلام الي الحي الذي لا يموت الي الحي الذي لا يموت» سلام از خدايي که حي لا يموت است به بنده من که او هم حي لا يموت شد. چه سلامي! خداي نکرده مال مردم را خورده است. دل کسي را شکسته است. زندگي کسي را به هم ريخته است، پنهاني به بيت‌المال دست برده و روي آبروي يک کشور معامله کرده است. بعضي ايراني‌هاي خاصي که در کانال‌ها نشستند و عليه کشورشان صحبت مي‌کنند، به مسلمان‌ها خيانت کردند، اين چهل سال در جهنم به خدا التماس مي‌کند. با ربا زندگي‌ها را ويران کرده است. چهل سال التماس مي‌کند و بعد از چهل سال خدا مي‌گويد: «اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ‏» (مؤمنون/108) دور شويد و با من حرف نزنيد. جهنم همين است. خدا مي‌گويد: با من حرف نزن. آنوقت آنها يک جمله آنجا مي‌گويند خدا در قرآن نقل کرده است. بعد از اين جمله خدا مي‌گويند: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ» (ابراهيم/21) براي ما مساوي است چه جزع فزع بکنيم و چه نکنيم براي ما هيچ مفرّي نيست. وقتي يک کسي سوخته، آهش بلند شده و صدايش جايي نرسيده، آمده يک زندگي سالم را به هم ريخته، گاهي پاي مرد سست مي‌شود. وقتي يک کسي با آرايش کذايي وارد زندگي کسي شده است، اينها نهاد خانواده را از بين مي‌برد. عرش خدا را مي‌لرزاند، تمام مظاهر عرش است و لذا هيچ چيز نمي‌تواند از عرش خارج شود چون همه چيز مظهر است. اگر از عرش خارج شود غير مظهر مي‌شود. در اين عالم هيچ چيز نمي‌تواند غير مظهر باشد. در روايت هست قدم هيچکس نمي‌تواند بالاي عرش برسد، چون اگر برسد ديگر مظهر نيست.
دومين مورد هم علامه طباطبايي فرمود: ما از کتاب خدا چه مي‌فهميم؟ تا به حال کسي نتوانسته کتابي بر پايه الميزان بنويسد، دائم مي‌گفت: ما از کتاب خدا چه مي‌فهميم؟ پيامش اين است که در زندگي حساب خاصي براي قرآن باز کنيد و با قرآن مأنوس شويم و سهمي در زندگي ما داشته باشد، نورانيت قرآن، اسرار قرآن و مفاهيم قرآن، ايستادن در برابر ابديت و دوم ايستادن در برابر ذات لا يتناهي است که اسمش را نماز مي‌گوييم.
شريعتي: امروز صفحه 295 قرآن کريم آيات 16 تا 20 سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ‏ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً «16» وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً «17» وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً «18» وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً «19» إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»
ترجمه آيات: و آنگاه كه از مشركان و آنچه جز خداى مى‏پرستند فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار (و سرنوشت) شما گشايشى فراهم آورد. و (اگر آنجا بودى) خورشيد را مى‏ديدى كه هنگام طلوع، به سمت راست آنان متمايل مى‏شود وچون غروب كند، ايشان را وامى‏گذارد وبه چپ متمايل مى‏گردد و آنان در محلّى وسيع از آن غار قرار داشتند. اين از آيات و نشانه‏هاى خداست. هر كس را خدا هدايت كند، او هدايت يافته‏ى واقعى است و هر كه را به بيراهه واگذارد وگمراه كند، هرگز براى او ياورى راهنما نخواهى يافت. و (اگر به آنان نگاه مى‏كردى) آنان را بيدار مى‏پنداشتى (زيرا چشمانشان باز بود،) در حالى كه آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوى راست و چپ مى‏گردانديم (تا بدنشان سالم بماند) و سگشان دست‏هاى خود را بر آستانه‏ى غار نهاده بود (و نگهبانى مى‏داد) اگر نگاهشان مى‏كردى، پشت كرده و از آنان مى‏گريختى و سرتاپا، پراز ترس از آنان مى‏شدى. و ما آنگونه (كه خوابشان كرديم)، آنان را (از خوابى كه شبيه مرگ بود) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. يكى از آنان گفت: چه مدّت (در اين غار) مانده‏ايد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از روز. (سرانجام) گفتند: پروردگارتان داناتر است كه چه مقدار مانده‏ايد. پس يكى از خودتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك غذاى پاكيزه‏ترى دارد، پس غذايى از آن برايتان بياورد و بايد (در اين كار) زيركى و دقّت به خرج دهد، و مبادا كسى را از شما آگاه كند! زيرا اگر آنان (مشركان) بر شما دست يابند، سنگسارتان خواهند كرد، يا شما را به آيين خودشان باز خواهند گرداند و در اين صورت هرگز رستگار نخواهيد شد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و از شخصيت جناب عبدالمطلب براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: اين صفحه مربوط به قصه اصحاب کهف است، اصلاً چرا خدا قصه اصحاب کهف را درست کرد و در کتاب‌هاي آسماني هم ذکر کرده است؟ اصل مطلب برمي‌گردد به اينکه انسان‌ها استبعاد در معاد نداشته باشند، اينها اين همه آنجا ماندند و اما دوباره زنده شدند، براي اينکه اين از ذهن انسان بيرون برود، بسياري از آيات قرآن نازل بر امور خارق العاده است و فقط اين نيست، هم در باب معاد و هم در باب توحيد خدا آياتي دارد، اين آيه اصحاب کهف براي مسأله معاد است، لذا آخرش فرمود: «لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ‏ فِيها» (کهف/21) من يک روزي با شما دارم. شما زنده مي‌شويد و برمي‌گرديد. مشابه اين در قرآن که خارج از اسباب ظاهري است خيلي نقل شده است. باز شدن دريا براي حضرت موسي با اسباب ظاهري درست بشو نيست. آب تونل شد بدون اينکه آب به هم برسد، بايد يک حائلي باشد. بني اسرائيل داخل شدند و گفتند: تونل درست کردي و دوازده طايفه هستيم، حالا من وارد شدم نکند طايفه ديگر وارد نشد. گفت: پس چه کار کنم؟ گفت: اين تونل‌ها سوراخ سوراخ باشند. اين آب‌ها سوراخ سوراخ شد و اين تونل سوراخ سوراخ بود و مي‌ديدند آن طايفه دارد مي‌رود، مثلاً حضرت يونس زير آب برود و خفه نشود. حضرت ابراهيم در آن سن بچه‌دار شود. اينها همه هشدار است که نبايد يأس به خودت راه بدهي. حساب استقلالي براي اسباب ظاهري باز نکن. يا حضرت عيسي بدون پدر متولد شود. حضرت عيسي در گهواره سخنراني کند. يا جناب عُزير صد سال بماند و غذايش هم خراب نشود. اين يک نکته است.
نکته ديگر اينکه اگر حاکم، حاکم جائر شد اعتراض کن. اگر نتوانستي کاري کني هجرت کن، همچنان که اينها هجرت کردند. زير بيدق حاکم جائر يک انسان در نگاه خدا نمي‌تواند زندگي کند. نماز شب بخواند، نمي‌پذيرد. بهترين خيرات را انجام بدهد نمي‌پذيرد. روايت است «لأعذبن‏ كل رعية دانت بإمام ليس من الله و إن كانت الرعية في أعمالها برة» از نگاه‌هاي بسيار ويژه در دين ماست. مي‌شود بعضي به ملائکه بگويند: چرا در چنين جايي زندگي کردي که حاکم جائر بود؟ مي‌گويد: چه مي‌کردم؟ آنهايي که روح انسان را مي‌گيرند يک جمله مي‌گويند که خدا در قرآن ذکر کرده است. «أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ‏ اللَّهِ‏ واسِعَةً» مگر زمين خدا وسيع نبود، جاي ديگر مي‌رفتي زندگي مي‌کردي؟ اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه فرمود: شما سؤال مي‌شويد که چرا در اين شهر زندگي کرديد؟ چرا در روستا زندگي کرديد؟ چرا جاي ديگر را انتخاب نکرديد؟ چرا اين حيوان را اذيت کرديد؟ در روايت است که پيغمبر فرمود: زني بخاطر اينکه يک گربه را حبس کرده بود و از گرسنگي گياه مي‌خورد به جهنم رفت. از حضرت سؤال کردند: کدام شهر براي زندگي بهتر است؟ حضرت فرمود: شهري است که تو را بپذيرد! يعني فکر و مرام تو را بپذيرد.
نکته ديگر اينکه اگر بخاطر خدا از زندگي دست کشيديم، اعتراض کرديم، خدا با ماست «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى‏ الْكَهْفِ‏ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً» هجرت کنيد، خدا تماشا نمي‌کند و از دست شما مي‌گيرد. خدا مي‌گويد: خودم کار شما را درست مي‌کنم. انقلاب اسلامي بر همين اساس بوده است. يک نکته براي آنهايي که به کرامات قرآن خيلي علاقه دارند،در اين صفحه که تلاوت شد مي‌گويد: «وَ لْيَتَلَطَّفْ» يعني اينهايي که بيدار شدند بعد از سيصد و خرده‌اي سال يکي پول داد و گفت: پول ببر و نان بخر ولي دقت کن که نفهمند چه کسي هستي. توجه کن، حواست باشد. اين «و ليَتَلَطَّف» درست وسط قرآن است. يعني خدا انگار با يک کلمه دو مطلب را رسانده است. نکته ديگر اين است که وقتي اينها از دنيا رفتند و مردم با خبر شدند، گفتند: روي قبر اينها بنا درست کنيد. نگفتند: شرک است. آنهايي که مي‌گفتند: در امت سابق بوده، ما در شرک استثناء نداريم. لذا آنهايي که به شيعه ايراد مي‌گيرند، کار خودشان ايراد دارد.
حضرت عبدالمطلب رئيس قبيله بني هاشم بود، چاه زمزم که در اثر دعوا و درگيري از بين رفته بود، ايشان احياء کرد، ماجراي ابرهه و عام الفيل در زمان ايشان اتفاق افتاد. مدتي سرپرستي حضرت ختمي مرتبت را داشته است. يک نکته بسيار شنيدني اين است که وقتي ايشان کوچک بودند و پدرشان براي تجارت مي‌رفت، پدرش در مدينه فوت کرد. مادرش با اين طفل آنجا ماند، عمويش بعد از هفت سال او را از مادرش گرفت و به مکه آورد. او را پشت خودش روي شتر نشانده بود. همه خيال کردند رفته يک برده خريده و آورده است. لذا اسمش را عبدالمطلب گذاشتند. اين عبد از عبادت نيست، از عبيد است. سؤال: اگر ما اسم کسي را عبدالمحمد و عبدالحسن و عبدالحسين گذاشتيم، اين ايراد دارد يا نه؟ مفتيان عربستان با مفتيان الازهر دعوايشان شده است. مفتيان الازهر مي‌گويند: ايراد ندارد چون اين عبد از عبادت نيست. مفتيان سعودي مي‌گويند: اين کافر است، هرکس اين نام را گذاشته کافر است. رئيس وهابيت آذربايجان مي‌گويد: من ديدم شيعه يک کتابي نوشته به نام توحيد، گفتم: عجب شيعه که سرتا پايش شرک است چطور کتابي نوشته و اسمش را توحيد گذاشته است؟ کتاب را برداشتم ديدم اسمش هم شرک است. آقاي دستغيب که نامش عبدالحسين بود! اولاً در امر اختلافي نمي‌شود کسي را تکفير کرد. مثل توسل وقتي اختلافي است تو حق نداري در توسل کسي را تکفير کني. الازهر مي‌گويد: توسل به اهل‌بيت افضل عبادات است و آنها مي‌گويند: شرک است. تبرک را مي‌گويند شرک است. جشن گرفتن بخاطر پيغمبر آنها مي‌گويند: افضل عبادات است و اينها مي‌گويند: شرک است. حالا که مسأله اختلافي شد، در مسأله اختلافي نمي‌شود کسي را تکفير کرد. چرا تکفير کرديد و اينقدر خون ريختيد؟ فردا چه جوابي در برابر خدا داريد؟
از خداي متعال مي‌خواهم به حرمت اسماء حسني، با رحمانيت و رحيميت خود در اين برهه حساس کشور ما که بعد از چهل سال است که محاصره هستيم و بعد از پنجاه سال است که از دهان گرگ افتاديم، لذا ملت ما بصيرترين ملت دنياست، انشاءالله خداوند دشمنان ما را محو و حصار هزار برابر بر دشمن نازل کند، اين حصاري که براي ما درست کردند را از بين ببرد و عزت و اقتدار کشور ما را روزافزون کند.
شريعتي: دعا مي‌کنيم براي سلامتي کسي که نه تنها چشمانش سوره والشمس مي‌خواند، به الميزان قسم تفسير يوسف مي‌کند رويش!
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9120

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید