برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مضامين بي نظير دعاهاي اهلبيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 18- 02-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دور شو از خود که بانگ دورها را بشنوي *** در نمازت گريهي انگورها را بشنوي
تار شد شبهاي تنهايي چنگي زن به دل *** تا صداي هق هق تنبورها را بشنوي
رکعتي از رنگ بيرون آي اي همرنگ نور *** نور شو تا ربناي نورها را بشنوي
سعي کن آئينه را هر صبح لب خواني کني *** سعي کن با يک نظر منظورها را بشنوي
پنبه را از گوش بيرون آر اي حلاج وهم *** تا ان الحق گفتن منصورها را بشنوي
تو سليمان ميتواني شد ولي با چند شرط *** شرط اول آنکه حرف مورها را بشنوي
شرط آخر آنکه برگردي به ظهر کربلا *** محو عاشورا شوي و شورها را بشنوي
سلام ميکنم به شما دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله بهترين اتفاقات زندگي در اين روزهاي نوراني براي همه مردم عزيز رقم بخورد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، از خداي متعال ميخواهم در اين ايام مبارک و لحظههاي قدسي توفيق نجوا و ارتباط داشته باشند، توفيق خلوت و انس با خدا را داشته باشند، زبان خدا را داشته باشند، زبان خدا زبان عربي نيست.
غير نطق و غير ايما و سجل *** صد هزاران ترجمان خيزد ز دل
اي خدا بنما تو جان را آن مقام *** کاندر آن بي حرف ميرويد کلام
براي همه عزيزان توفيق شرکت در رزمايشي که مقام معظم رهبري فرمودند، رزمايش رسيدگي به اقشار محروم از اينکه ما يک خانواده را تشکيل ميدهيم در اين کشور بلکه دنيا يک خانواده هست، نظريهي خانواده واحد جهاني را آقا رسول الله ابداع کردند و بايد بر پيشاني سازمان ملل نوشته شود. ما همه يک خانواده را تشکيل ميدهيم انشاءالله درد افراد خانواده را درد خود بدانيم، آنهايي که ميخواهند توشههاي بزرگ در ماه رمضان داشته باشند، قطعاً بالاتر از اين روزهها و ادعيه اين است که گره عزيزي را برطرف کنند، صد در صد ثواب ويژهاي دارد. انشاءالله در همه عرصهها موفق باشند. در آستانه ولادت حضرت امام حسن مجتبي کريم اهلبيت هستيم، انشاءالله وساطت فيض ايشان باعث شود ما در محضر خداي متعال موجه باشيم و خداي متعال ما را با ذوات مقدسه معصومين محرم کند. مخصوصاً اين شخصيت بسيار عظيم آسماني و شخصيتي که از جهت علمي معرفي نشده است. گاهي اميرالمؤمنين فرمود: پسرم بلند شو خطبه بخوان. در محضر حضرت خطبه نميخواند. همچنان که اميرالمؤمنين تا آخر در محضر پيغمبر خطبه نخواند و ادب را رعايت کرد. اين خطبهها را وقتي انسان نگاه ميکند غصه ميخورد که چرا امت از اين درياي علم محروم شد و مظلومانه به شهادت رسيد. انشاءالله ما سهم خوبي از وساطت فيض حضرات معصومين داشته باشيم.
شريعتي:
نام حسن يعني تمام حسن دنيا *** حالا من و دست کريم آل طاها
اين هفتهها در مورد ادبيات خواستن از خداي متعال صحبت ميکنيم. در ادعيه حضرات معصومين فراوان به چشم ميخورد ولي ما از آن غافل هستيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در اين بود که دعاهاي حضرات معصومين هم آموزش ميدهد که ما اولويت را بر چه مطالباتي بگذاريم و هم ادبيات خاصي که دارند از جهت فصاحت و بلاغت، از جهت معرفت، همه در انسانهايي که انسانهاي کامل هستند، انسان کامل بخواهد با خدا صحبت کند خيلي تفاوت دارد که انسان عامي با خدا صحبت کند. سرمايههاي بزرگي دست ما افتاده است. اين بحث دو رکن دارد، اول بحث مطالبات است، با چه ادبياتي با خدا صحبت کنيم؟ خداي متعال براي اين ارتباط خيلي حساب باز کرده است. اينکه انسان از خدا سؤال ميکند احساس تعلق و وابستگي است و اين مخ عبادت است. لذا گفتند: «الدعاء مخ العبادة» در اين خصوص بررسي کلماتي که معصومين به کار گرفتند و مطالباتي که دارند بسيار جذاب است. گاهي تا کجا اوج ميگيرند که عقل حيران ميماند که تا چه عوالمي سير کردند. ما که ميخواهيم سير بکنيم طرف حضرت احديت، ميخواهيم اين نفس ناطقه اعتلاء پيدا کند و زبان ما باز شود و يک سرنوشت خوب معنوي براي ما رقم بخورد، خداي متعال براي ما حساب خاصي باز کند، احتياج به اين دعاها داريم. من بيست تا از اين مطالبات را نوشتم که فهرست اينها را عرض ميکنم. در آخر چند جمله کوتاه از دعاي معصومين به عزيزان ميگويم که با اين چند جمله با خدا صحبت کنند.
اولين چيزي که در دعاها به چشم ميخورد طلب عنايات خاص است. سهم خوبي از اين عالم داشته باشيم. دعاهاي بسيار خوبي هم در اين باره هست. دوم طلب سلامتي از خداست. يکوقت يک کاري نکني که مغضوب خدا باشي. اگر بخواهي غضب خدا تو را نگيرد با چه ادبياتي با خدا صحبت ميکني. انسان آنقدر با اين تعبيرات آرامش پيدا ميکند، سوم طلب سهولت در محاسبه است. حساب و کتابي اين عالم دارد، بعد از نشئه، ما نشئهاي داريم که آنجا خداي متعال ميگويد: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» (صافات/24) ما ميگوييم خدا براي ما آن را سهل کند. چهارم که بسيار زيباست، نيازهاي روحي سالک، کسي که سير و سلوک ميکند حالات مختلف عارض ميشود. در حالات مختلف با چه تعبيري با خدا حرف بزند. دلش گرفته، چطور به خدا بگويد؟ ميخواهد شکايت کند با چه تعبيري گله کند؟ حالات مختلف روحي سالک سبيل حق اگر ميخواهد با خدا صحبت کند، اينجا هست. هي ميافتد و بلند ميشود. ميگويد: اي خدا، چقدر من افتان و خيزان باشم. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ حَتَّى مَتَى وَ إِلَى مَتَى أَقُولُ لَكَ الْعُتْبَى مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى ثُمَّ لَا تَجِدُ عِنْدِي صِدْقاً وَ لَا وَفَاءً فَيَا غَوْثَاهْ ثُمَّ وَا غَوْثَاهْ بِكَ يَا اللَّه» پنجم طلب عاقبت بخيري است، عاقبت بخير در اين عالم شود. پرونده که ميخواهد بسته شود، ديگر باز نميشود، خدا آخر را ميبيند با اول کار ندارد. سحره فرعون يک جمله بسيار خوبي گفتند، وقتي به حضرت موسي ملحق شدند و بايد کشته شوند، فرعون را نصيحت کردند «إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» (طه/74) چطور پيش خدا بيايي مهم است. ششم؛ آرامش در برابر آتش رؤيت تقصير، عارف هرکار ميکند، ميگويد: نشد. هر عبادتي ميکند ميگويد: نشد. حضرت زهرا پاهايش ورم کرد، آنوقت اين آتش را طوري تدبير کند، اين آتش خيلي سوزان است. يعني جملهاي باشد که يک خرده آرام شود، خدايا من ميخواهم حقت را ادا کنم، مگر ميشود حق خدا را ادا کرد؟ چه کار کنم؟ هفتم؛ از خداي متعال بخواهد تمام تشخصات و تَعيّنات کنار برود. انسان دنبال تشخص و تعيّن است. عالم ازداد، بخواهد خدايا اين تشخصات را از من بگير. اين تشخصها همه گرفته شود و به وحدت برسد.
تا بود يک ذره از هستي بجاي *** کفر باشد گر نهي در عشق پاي
اگر بخواهي اين را از خدا با لفظ معصوم بخواهي، چه تعبيري بايد داشته باشي؟ با اين جملهها با خدا حرف بزنيد. مورد بعد طلب سرنوشت آرماني است. عاقبت بخيري آخر را نگاه ميکند. کسي آخرش هم تمام شده، مؤمني است از بين رفته است. اما سرنوشتي نوشته ميشود، هزاران اسباب مؤثر است در مسير ما که هيچ يک از اينها دست ما نيست. ميلياردها عوامل، آنوقت يک سرنوشت آرماني براي شما نوشته است، با چه دعايي اين سرنوشت را از خدا بخواهيم؟ «أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ كِتَابٍ قَدْ خَلَا، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كِتَابٍ قَدْ خَلا» در اهميت اين بحث سرنوشت صحبت ميکنيم، با اين دعاها يک سرنوشت خوبي براي خودتان از خدا بگيريد. يک مطلب ديگر اين است که خروج از دنيا، با توشهي بسيار زيادي باشد. ممکن است شما سوفَ سوفَ بگوييد. ما اگر بخواهيم توشه بزرگ در اين عالم داشته باشيم، با چه دعايي از خدا بخواهيم، توشه مرا زياد کن. خدايا نکند من هنوز تعهد ندارم، يکباره پرونده بسته شود. من نتوانستم توشه جمع کن. تا چشمش را ميبندد ميگويد: خدايا برگرديد، من دست خالي هستم. براي اينکه خداي متعال ما را موفق کند، يک توشه عظيمي با خودمان داشته باشيم، حضرات معصومين در اين باب دستورالعملهاي خوبي دارند.
مرحله بعدي اخلاص هست. اين سرّ است. اخلاص سرّ هست. يک چيزهايي اينجا نهفته است، اگر امروز کسي تصميم بگيرد آنقدر خلوص پيدا بکند،
گر بشکافند سراپاي من *** جز تو نيابند در اعضاي من
اين خلوص اگر درجهاش را کسي بالا ببرد، عالم طوري درست شده است که تمام ذرات عالم حساب برايش باز ميکنند. کساني که به جاهاي بزرگ رسيدند در اين خصوص خيلي قوي بودند. آنقدر خالص شدند، آقاي بروجردي ميگويد: در بروجرد بوديم يک چيزهايي به ما ميگفتند و ميشنيديم. آنقدر خالص بود. فاميلش از دنيا رفت، خيلي با ايشان بد بود. آقا آمدند نماز ميتش را بخوانند گفتند: ايشان وصيت کرده آقاي بروجردي حق ندارد نماز بخواند، آقا فرمود: اشتباه کرده است. الله اکبر!
درياي فراوان نشود تيره به سنگ *** عارف چو برنجد تنگ آب هست هنوز
ما نبايد در نزاع رتبه داشته باشيم. هيچ شهري و هيچ استاني، لذا صفت اهل جهنم هست، «فَأَخْلِصْنِي بِخَالِصَةِ تَوْحِيدِكَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَفْوَةِ عَبِيدِكَ» اخلاص بيايد صفوة ميآيد. صفوة يعني خدا برگزيد. خدا صفا به انسان داد. صفا داد بلند ميشود. قلب وقتي صفا پيدا کند، بلند ميشود. وقتي بلند شد زمين به اين بزرگي تنگ است. مطلب بعدي طلب عصمت است. خدايا مرا معصوم کن. انقدر دعا داريم در معصومين که خدايا مرا معصوم کن. اين عصمتي که داريم کف شخصيت معصومين است. بزرگاني از علماي ما در اين مرحله بودند. يکي از اساتيد ميگويد: من بيست سال در خلوت علامه طباطبايي بودم يک ترک اولي از ايشان نديدم. مطلب ديگر اين است که انسان عالم و عامل به وظيفه باشد. عزيزان دقت کنند که گاهي طرف تلاش ميکند به جايي نميرسد چون وظيفهاش را نميداند. همسايهاش از گرسنگي ميميرد، دعاي کميل ميخواند. مردم در نهايت گرفتاري هستند آقا در دعاي ندبه شرکت ميکند! چله ميگيرد. گاهي ما تلاش ميکنيم به جايي نميرسيم، چرا؟ چون عالم به وظيفه نيستيم. وظيفه من اين است که بلند شوم به آفريقا بروم و براي ايتام آل محمد آخوندي کنم. آ سيد ابوالحسن اصفهاني در يک مجلس ترحيم شيخي شرکت کرد، در آفريقا فوت کرده بود. گفتند: شما در مجلس ترحيم اينقدر نمينشينيد. گفت: مرجعيت براي من نبود، براي ايشان بود. دو نفري که درس ميخوانديم از آفريقا آمدند. گفتند: ما عالم نداريم، آنوقت مرتکب گناه و خلاف شرع ميشويم! گفت: وظيفه من نيست اينجا بنشينم و بايد بروم! حضرت آيت الله ميانجي ميفرمودند: اين حديث که ميگويد: «الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ» يعني بداني وظيفه من چيست؟1- عالم به وظيفه باشيم. 2- عامل به وظيفه باشيم. اينها را در دعاها ميخوانيم.
گاهي ميخوانيد «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى، وَ وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَرْضَى اللَّهُمَّ اسْلُكْ بِيَ الطَّرِيقَةَ الْمُثْلَى، وَ اجْعَلْنِي عَلَى مِلَّتِكَ أَمُوتُ وَ أَحْيَا» وظيفهام را بشناسم و عمل کنم. من يک مطلب مهمي را گفتم. يعني آنهايي که خرابي در سير و سلوک دارند توجه کنند. حساب بانکياش صفرها رديف، تسبيح برداشته يا هو يا هو ميکند. «وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاريات/19) خدا آن را از تو سؤال ميکند. آدم جاهل بايد برود و گوش بدهد و با علما حشر و نشر داشته باشد. آقا رسول الله به ابوذر گفت: مرا موعظه کن! به ابن مسعود ميگفت: قرآن بخوان. اميرالمؤمنين به صعصعه بن صوحان ميگفت: مرا موعظه کن. اينها درس است براي ما، حسابي باز کنيم براي آنهايي که نفس خوب دارند.
هرکه ز دولت اثري يافته *** از دم صاحب نفسي يافته
مطلب ديگر از خدا ميخواهيم خدايا آن آگاهي که بعد از مرگ درست ميشود، به من بده. آگاهي که بعد از مرگ پيدا ميشود را به من بده. مطلب بعدي از خدا ميخواهيم خدايا عطش مرا زياد کن. خدايا درد مرا بزرگ کن. بخشي از روايات ما ميگويد: خدايا عطش را زياد کن. عطش وقتي زياد شد، وقتي تشنگي زياد شد، مسير باز ميشود. چون تشنه بايد خودش را به آب برساند.
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق نيک *** چو درد در تو نبيند که را درمان کند
يک مطلب ديگر طلب عبوديت است. که خدايا من عبد باشم براي تو، مطلب ديگر «و رضوانٌ من الله اکبر» است. خدا از من راضي باشد. بخشي از دعاها اين است که خدايا «وَ مُغْنِيَ فَاقَتِي، وَ لَا تَقْطَعْنِي عَنْكَ وَ لَا تُبْعِدْنِي مِنْكَ يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» هميشه در انسان مؤمن هست که آيا خدا از من راضي هست يا نيست؟ اي خدا اي کاش ميدانستم با من چه معاملهاي ميکني. در دعا طلب بلوغ و رشد ميکني. «وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ» (انبياء/51) بزرگ شوم! انبياء کارشان اين است که انسان را تربيت کنند و انسانهاي بزرگ در جامعه درست شوند. انسان که کوچک شد، فکر و آرزو و اخلاقش کوچک است. جهنم از همينجا شروع ميشود، انسانهايي که فکرشان کوچک است، مشغول بازي هستند.
مطلب بعدي از خدا ميخواهيم خدايا من يکه خوار نباشم، دستهاي زيادي به سفره من برود. آقا رسول الله فرمود: بهترين سفره، سفرهاي است که توفيق رسيدگي به بندگان خدا در آن باشد. يعني همت من مصروف تيمار اين بدن مادي نباشد. ديگران را هم ببينم. مطلب بعدي تسليم در برابر مشيت خداست. خداي متعال براي شما تصميم ميگيرد. انتخاب را دست خدا دادي، در دعا ميگويي: خدايا بيا در قلب من تصميم بگير، خدايا بيا در عقل من بنشين و تصميم بگير. در دعا هست، «أقومُ مقام عقله» خودم در عقلش مينشينم، آنوقت عقلش شد خدا، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي» بيا خودت در قلب من بنشين. اينطور اتصال بالاست. يکي ابديت آرماني و يکي اينکه خدايا در برابر مذلات الفتن مردود نشوم! ما هر لحظه در حال امتحان هستيم. بخشي از دعاهاي ما ناظر به همين است. خدايا کمک کن من در مذلات الفتن مردود نشوم و نزد تو روسياه نشوم. طعام حلال قوت انبياء است، مأکل پاک باشد، کسي گفت: يا رسول الله، ميخواهم خدا به من لبيک بگويد، فرمود: غذاي حلال و طيب بخور!
شريعتي: راه و رسم سلوک را به ما گفتيد و نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 400 قرآن کريم، آيات 31 تا 38 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ «31» قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «32» وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «33» إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «34» وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «35» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «36» فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ «37» وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ»
ترجمه آيات: و چون فرستادگان ما (كه از فرشتگان بودند،) براى ابراهيم مژدهى (تولّد فرزند) آوردند، گفتند: ما نابود كنندهى اهل اين منطقه هستيم، زيرا مردم آن ستمگرند. (ابراهيم) گفت: در اين منطقه لوط است، فرشتگان گفتند: (نترس) ما به كسانى كه در اين جا هستند آگاهتريم؛ قطعاً او (لوط) و خاندانش را نجات مىدهيم، جز همسرش كه از باقى ماندگان (در قهر ما) است. و هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از آمدنشان بد حال شد و دستش (از حمايت آنان در برابر بدكاران) كوتاه گرديد؛ (فرشتگان) گفتند: نترس و غمگين مباش، ما تو و خانوادهات را نجات مىدهيم، مگر همسرت كه از باقى ماندگان (در عذاب) است. همانا ما بر اهل اين منطقه به خاطر فسقى كه داشتند، عذابى از آسمان فرو خواهيم ريخت. و از آن منطقه (غضب شده) نشانهى روشنى (و درس عبرتى،) براى كسانى كه مىانديشند باقى گذاشتيم. و به سوى (مردم) مَدين، برادرشان شعيب را (به رسالت فرستاديم)؛ پس گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، و به روز قيامت اميدوار باشيد، و در زمين (فتنهانگيزى و) فساد نكنيد. پس شعيب را تكذيب كردند و (به اين سبب) زلزله آنان را فرا گرفت، و بامدادان در خانههاى خود به رو در افتاده (و مرده) بودند. و (قوم) عاد و ثمود را نيز (هلاك كرديم)؛ و بىشك (بعضى) از خانههاى مسكونى (مخروبهى) آنان براى شما آشكار است؛ و شيطان اعمالشان را براى آنان زينت داد، پس آنان را از راه (خدا) باز داشت، در حالى كه (براى شناخت حقّ و باطل) بصيرت داشتند.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: آيه 31 و 32 قصه حضرت ابراهيم و لوط هست که «وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ» مأموران الهي که ميآيند شهر را زير و رو کنند، بخاطر ظلمي که شده است. حضرت ابراهيم تلاش ميکند آنها را منصرف کند، ميگويد: آنجا جناب لوط هست، آنها ميگويند: ما ميدانيم چه کسي آنجا هست، ما اول لوط را نجات ميدهيم و بعد شهر را زير و رو ميکنيم. اين آيه دو نکته دارد، اول اين هست که گفتند: «إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ» ظلم و هلاکت مقرون است. ما بايد اين را هميشه آويزه خود کنيم. هلاکت انواع دارد، کسي که مرتکب ظلم شده است، يا حکومتي که ظلم کرده است، خداي متعال بارها در قرآن به اين قاعده اشاره کرده که ظلم باعث هلاکت است، يعني تمدنهاي بزرگ در طول تاريخ اگر بررسي شود، ميبينيم اينها نسبت به رعيت ظلم کردند.
چاه مظلم گشت چاه ظالمان *** اينچنين گفتند جمله عالمان
مولوي قصهاي در مورد خرگوش و شير دارد، خداي متعال فرمود: اين آيات يکي دو تا نيست. «فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ» (حج/45) ما چقدر شهرها را خراب کرديم بخاطر اينکه ظلم کردند. «فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ» زير و رو شد، چقدر ثروتها بي صاحب آنجا ماند. «وَ تِلْكَ الْقُرى أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً» (کهف/59) چقدر ما شهرهايي که ظلم کردند را هلاک کرديم و براي هلاکتشان موعدي گذاشتيم. ظلم چيزي است که خدا از آن نميگذرد. ظلم ممکن است در اداره باشد. با ارباب رجوع عناد ميکند. ممکن است ظلم در خانواده باشد. در رفتارهاي اجتماعي باشد و در سياست و مديريتها باشد. قرآن به چند موضوع حساسيت ويژه نشان داده است. «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ» (ابراهيم/13) کفار گفتند: يا پيغمبرها را از شهر بيرون ميکني يا بايد برگرديد با ما هم عقيده شود و مشرک شويد. خداوند به پيغمبرها وحي کرد: غصه نخوريد، اينها ظلم کردند و نميگذارم کسي با ظلم زندگي کند.
«قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ» (انعام/47) به من خبر بدهيد اگر عذاب خدا به طور ناگهاني و آشکار بيايد، آيا غير از ظالمها دامنش را ميگيرد؟ باز هلاکت و ظلم يکجا قرار گرفت. سنت خدا قابل تغيير نيست. يکوقت ظلم صدام است و يکوقت در زندگي يک جواني را به خاطر هيچ به هم ريخته و تا آخر عمر بدبختش کرده است. خدا اين را داخل ديگ در بسته ميگذارد که صدايش به جايي نرسد «فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» (همزه/9) چون آن دختر خانم صدايش به جايي نرسيد. آخرت خيلي ديدني است. «وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ» (انبياء/11) چقدر ما قريهها را به هم پيچانديم چون ظالم بودند. قَصم، به هم ريختن است.
اگر يک آجر و سنگ قصبي در خانه باشد، کافي است خانه را خراب کند. «وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ» (هود/102) خدا اينطور قريههاي ظالم را اخذ ميکند. اولويت اول ما در مديريت اين باشد که به کسي ظلم نکنيم. در حقوق بشر بالاتر از اين آيه نداريم «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» (اعراف/85) چون شيء خيلي وسيع است. حق هيچکس را کم نکنيد و اين آيه غوغا کرده است. خدا اين کره را زير و رو ميکند، چرا؟ چون در اينجا ظلم شده است. «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» (ابراهيم/48) البته بعضي شايد بگويند: آقا بعضي ظلم ميکنند و هستند و طوري نشد، خدا ميگويد: بعضي ظالمها را من عمداً مهلت ميدهم تا بعداً محکم بگيرم. ميگويد: مهلت دادم، در حالي که ظلم ميکند. باز آخر به من ميرسند. ابراهيم گفت: شهر را زير و رو ميکني، در اين شهر يک نفر خوب است، يعني در يک شهر يک آدم خوب باشد، شهر را زير و رو نميکنند. يعني ما کنار سفره صلحا نشستيم و آنها باعث ميشوند بلا از ما دفع شود. ما يک روحاني داشتيم بيش از 110 سال داشت، ايشان دولا بود، آقاي بهجت هميشه ميپرسيد: ايشان چه کار ميکند؟ نميتوانست منبر برود و نماز بخواند. اما ميفرمود: خدا بخاطر آنها به شهر شما عنايت ميکند. گاهي صلحا و انسان صالح دافع بلاست، چرا امام زمان را اباصالح ميگويند؟ خودش فرمود: با من خدا بلا را از اهل خودم و از شيعيان خودم دفع ميکند. ملائکه هم اين را ميدانستند، آنها ميدانستند يک نفر آدم خوب باشد خدا زير و رو نميکند. گفتند: لوط را بيرون بياوريد، بعد آنجا را زير و رو ميکنيم.
در روايت هست چهار فرشته آمدند شهر را زير و رو کنند، جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل، نزد ابراهيم آمدند. گفتند: ماجرا اين است. آنوقت حضرت ابراهيم گفت: اگر صد نفر مؤمن در اين شهر باشد، هلاک ميکنيم؟ گفتند: نه، گفت: اگر پنجاه نفر آدم خوب باشد، شهر را زير و رو ميکنيد؟ گفتند: نه، گفت: اگر سي نفر آدم مؤمن باشد، زير و رو ميکنيد؟ گفتند: نه، گفت: اگر پنج نفر آدم خوب باشد بلا ميفرستيد؟ گفت: نه، گفتند: اگر يک نفر باشد؟ آيا آنجا را زير و رو ميکنيد، گفتند: نه، «قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً» لوط آنجاست، «قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ» اول او را نجات ميدهيم و بعد اين کار را ميکنيم. حضرت فرمود: شما روزي هفت نفر را ميخوريد، بعد از پيغمبر که زمين بر آنها تنگ شد. اگر آنها نبودند رزق نبود.
شخصيت سعيد بن قيس همداني از اصحاب بسيار خوب اميرالمؤمنين است و تنها کسي است که اميرالمؤمنين با شعر او را مدح کرد. اگر اميرالمؤمنين کسي را مدح کند، به مؤسس حوزه گفتند: آقا ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي شما را تعريف ميکرد، ميگفت: آدم خوبي است. دائم ميگفت: مرا تعريف کرد؟ حالا اميرالمؤمنين را تصور کنيد، خودش و قبيلهاش را چنان در اختيار اميرالمؤمنين قرار داد، چندين بار نماينده اميرالمؤمنين بود که با خوارج صحبت کند، اين شخصيت جزء کساني بود که با خوارج صحبت کند. به ابن عباس گفت: با اينها با قرآن صحبت نکن. اما اين آقا بسيار در اين باب وارد بود. ولايت پذيري او در برابر اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين پذيرفت در جنگ صفين، در برابر ولايت نايستاد. در رکاب امام حسن مجتبي هم بود. در جنگ صفين يک خطبه دارد مردم را تشويق کرده بر نصرت اميرالمؤمنين و مردم را بر عليه معاويه شوراند. بعد از جنگ صفين که حضرت خواست لشگر جمع کند به جنگ معاويه برود، جمع کردن لشگر خيلي سخت بود. يک عده در جمل و يک عده در صفين کشته شده بودند. بعد که امام حسن مجتبي خواست لشگر جمع کند داد زدند بگذاريد بقيه بمانند، اينقدر ما کشته داديم. اما تا اميرالمؤمنين اعلان بسيج عمومي داد، سعيد بن قيس با شجاعت تمام آمد و قبيله خودش را در برابر اميرالمؤمنين رديف کرد.
اي خداي مهربان، شبهاي قدر نزديک است. خدايا، ما بنده تو هستيم و خودت ما را دعوت کردي، خدايا در اين چند روز در دنيا مهمانت هستيم. به اسماء حسني قسم، به عطوفتت قسم اين بلا را از عالم اسلام و کشور ما برطرف بفرما و با عنايات خاصه خود به خاطر حرمتي که به قرآن داري، به حرمتي که به قرآن و ذوات مقدسه معصومين داري، به لطف و کرمت، در اسرع وقت اين بليه را از بشريت برطرف بفرما. خدايا همه ما تسليم هستيم و خاضع هستيم و تضرع داريم، خودت گفتي: اعلان اضطرار کنيد لبيک ميگويم. خدايا همه در برابر تو توبه ميکنيم، خودت گفتي دو چيز تا هست بلا نميفرستم «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (انفال/33) تا پيغمبر و استغفار هست بلا نميفرستم. خدايا همه از ته دل و با عزمي کامل و با نيت ترک گناه استغفار ميکنيم، انشاءالله به برکت استغفار خدا اين بلا را از کشور ما دفع بفرمايد.
شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه