برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مضامين بي نظير دعاهاي اهلبيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 26- 04-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم *** بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم
به وقت صبح قيامت که سر ز خاک برآرم *** به جستجوي تو خيزم به گفتگوي تو باشم
به مجمعي که درآيند شاهدان دو عالم *** نظر به سوي تو دارم، غلام روي تو باشم
حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم *** جمال حور نجويم، دوان به سوي تو باشم
مي بهشت ننوشم، ز دست ساقي رضوان *** مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم
«صلي الله عليک يا اباالحسن يا علي بن موسي الرضا» سلام ميکنم به همه شما بينندگان عزيز، فرا رسيدن ايام زيارتي حضرت رضا(ع) را گرامي ميداريم. انشاءالله همه ما زير سايه ي مهربانيهاي ولي نعمتمان امام رضا باشيم. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، در چنين روزي که روز استجابت دعاست، يک حرفي مشهور از سيد بن طاووس هست، ميگويد: چه زمانهايي دعا مستجاب هست؟ ميگويد: زمانهايي که براي استجابت دعا هست اسراري دارد که جز از طريق معصومين نميشود به دست آورد. اوقات قبولي دعا اسراري دارد که خدا ميداند. نميشود به آنها دسترسي پيدا کرد مگر با روايات معصومين، حضرات معصومين ايام قدسي را مشخص کردند که محل استجابت دعاست و خداي متعال عنايت خاصي در آن زمان دارد. مناسبات زماني را رعايت کردن شرط بزرگي در موفقيت اهل سلوک هست. مناسبتهاي زماني در سلوک از اساسيترين مناسبتهاست. شب نيمه شعبان، شب قدر، شب 27 رجب، غوغايي از عنايت در آنجا هست. نيمه شب ميخوانيد «وَ لَكَ فِي هَذَا اللَّيْلِ نَفَحَاتٌ وَ جَوَائِزُ وَ عَطَايَا وَ مَوَاهِبُ تَمُنُّ بِهَا عَلَى مَنْ تَشَاءُ مِنْ عِبَادِكَ وَ تَمْنَعُهَا مَنْ لَمْ تَسْبِقْ لَهُ الْعِنَايَةُ مِنْكَ» خدايا امشب تو جايزهها و عنايتها داري. لذا آن لحظات را بايد قدر دانست. از خداي متعال مي خواهيم به حرمت اسماء حسناي خود، با عنايات خاصه از ملت ما پذيرايي کند و رفع مشکلات را بفرمايد.
شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در اين بود که وقتي حالات روحي در سلوک پيدا ميشود، اين حالات روحي احتياج به متوني دارد که با آن متون با خدا صحبت کند. اين متنها را حضرات معصومين براي ما آماده کردند. در اين متون دعايي غوغايي است. در هر مقطع سلوکي با چه ادبياتي با خدا صحبت کنيم. اين حالت حالت مدرسهاي نيست يعني طوري است که در مدرسه اين را به دست آدم نميدهند، اين طهارت است که باعث ميشود زبان انسان باز شود. قرب معنوي است که باعث ميشود زبان باز شود. احساس نزديکي به خداست. گاهي انسان هيچ اين احساس را ندارد، انگار از ته يک چاه صدا درميآيد که نميتواند به نيازهاي اصيل لبيک بگويد. از اين جهت خواستيم به موانعش پرداخت کنيم و به دعاها برگرديم.
اين دعاها اصليترين عامل که باعث ميشود زبان باز نشود، اينکه در محاذات حضرت احديت قرار بگيرد، اما حال معنوي ندارد عامل اصلي گناه است. گناه باعث تنزل است، سقوط در برابر خداست، سقوط در چشم خداست. از چشم خدا ساقط ميشود. به منزل اول برميگردد، وقتي گناه کرد، مال کسي را خورد به منزل اول برگشته است. کسي بگويد: حرکت نکردم، نکردم. اگر حرکت نکردي در جهنم ماندي. اگر رفتي بردي و اگر ماندي مردي. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ» (واقعه/62) خدا ميفرمايد: دنيا را ميبيني چرا آخرت را نميبيني؟ دنيا وقتي متن جهنم هست در قلمرو حس فقط کار کردي، اين قلمرو حس ديگر به درد طرف نميخورد. کافر اهل جهنم است، چون اهل دنياست.
کافران چون جنس سجيّن آمدند *** سجن دنيا را خوش آئين آمدند
انبياء چون جنس عليين بودند *** سوي عليين به جان و دل شدند
ذره ذره کاندر اين ارض و سماست *** جنس خود را همچو کاه و کهرباست
نوريان مر نوريان را طالبند *** ناريان مر ناريان را جاذبند
خدا درجاتي که صحبت ميکند، درجات همه از همينجاست. اينجاست که انسان درجه و قيمت پيدا ميکند. هرکسي که مصنوعي درست ميکند، ما هم مصنوع خدا هستيم، ميخواهيم قيمت داشته باشيم، قيمت اينجا مثل قيمت ماشين نيست. اينجا سرعت در خيرات است. «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات»، «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم» (حديد/21) اميرالمؤمنين شاهکار کرده است، از کلماتي که مرز نميشناسد و گمشده بشريت است. يعني اگر بخواهيم براي کسي ارزش گذاري کنيم با وزنش نيست. اين وزن وجود کيلويي است، ترازوي تو اميرالمؤمنين است که در نجف ميگوييد: السلام عليک يا ميزان الاعمال، ترازوي تو سلمان است که در مدائن ميروي در زيارتنامهاش ميگوييد: السلام عليک يا ميزان الاعمال. يعني انسان به درجهاي ميرسد «راية لحق» ميشود. لذا ترازو و پرچم ميشود. اگر از من بپرسند بالاترين وصف اهلبيت چيست ميگويند: همين، خدا بيرق حق را به شما داده است. «الحق فيکم و منکم و اليکم» مدار حق آنها هستند. هرچه اراده کنند و بخواهند حق است و هرچه نخواهند ناحق است. در وجودشان حرف شخصي نيست و هرچه هست اراده خداست.
حضرت فرمود: قسم به خدا ما حرف شخصي نداريم. تشخصي از اينها نمانده که حرف شخصي داشته باشند يعني اينقدر ذوب شدند در توحيد، اراده، ارادهي خدا، چشم، چشن خدا. اميرالمؤمنين يد الله است، يد بدون اراده ذواليد تکان نميخورد. يکجايي پيدا کنيد که اميرالمؤمنين را غير خدا تکان داده است. صبح تا شب تمرين کنيم که کارهايي که ميکنيم به غرض ثواب اخروي باشد. وقتي ملکه شد، برنامه جديدي شروع کنيم. تمرين کنيم تمام کارهاي ما بخاطر «و رضوانٌ من الله اکبر» باشد. «و رضوانٌ من الله اکبر» يعني درجهاش اکبر است. يعني پذيرايياش اکبر است. سفرهاش اکبر است. سرعت اگر بخواهيم، سرعت در خيرات. خدا از يک مسابقه در قرآن خبر داده است. يک مسابقه را قبول دارد آن هم مسابقه در خيرات است. مسابقه بدهيد و نگذاريد آن يکي از شما جلو بيافتد، امام صادق ميفرمايد: وقتي يک گرفتار نزد من ميآيد سريعاً کارش را انجام ميدهند. چون اين را يک فرصتي ميدانم و ميترسم از دستم برود. اين را «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات» يا «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم» ميگويند.
چقدر عرصههاي مسابقه در اين دنيا براي ما فراهم است. با زبان، با پول، با آبرو و حيثيت، سؤال ميکنند از کسي که آبرو دارد، با آبرويت ميتوانستي کار کسي را حل کني، چرا حل نکردي؟ با غم گساري ميتوانستي حل کني، چرا از استطاعت عمومي خارج شدي؟ چرا آتش به دل مردم زدي؟ دختر خانم ميگويد: وقتي وارد اينستا ميشوم اعصابم خراب ميشود، داراييها را طوري به رخ ميکشند، اين چقدر احساس کم عمق است و چقدر خوب است احساسات انسان عميق باشد. «لا يدرک قعرا» قعرش پيدا نيست.
«سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم» يک مسابقه پشت سرش هست، يک مسابقه در دنيا و يک مسابقه در آخرت. اميرالمؤمنين فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْيَوْمَ وَ السِّبَاقَ غَداً» حضرت فرمود: امروز مضمار است، مضمار وقتي زمان سابق ميخواستند حج بروند، شش ماه طول ميکشيد مکه بروند. مجبور بودند دو ماه اسبها را بدوانند و چاق و لاغر بکنند. چاق شود و لاغر شود تا آمادگي پيدا کند نصف راه مشکل درست نکند، ميدواندند و داد ميزدند بچهها در کوچه مواظب باشيد که بچهها را کوچه نفرستيد چون موسم مضمار است. مضمار يعني آمادگي پيدا کردن براي مسابقه، الآن آمادگي پيدا کن براي مسابقه فردا. سيد رضي در فصاحت اين صحبتها کرده است. امروز روز تمرين براي مسابقه هست و فردا مسابقه بين انسانها شروع ميشود. بعضي ميبينند چيزي براي مسابقه ندارند و همه اشتهاي حيواني بوده است. کار خيري داشته باشد، گره کسي را باز کند؟ پول داشته گره کسي را باز نکرده است. حضرت فرمود: دنيا مثل يک بازار است، همه به اين بازار وارد شدند، يک عده خسارت ميکنند و دست خالي از اين دنيا ميروند و يک عده با دست پر از دنيا ميروند. سبقهي ابديت در تمام کارها ديده شود.
اميرالمؤمنين فرمود: متقي فرقش اين نيست که غير متقي دنيا دارد و اينها دنيا ندارند. نخير، اينها هم دنيا دارند. از دنيا بهترين دنيا را داشتند. بهترين خورد و خوراک را داشتند. بهترين مسکن را داشتند. اما توشه خوبي از دنيا گرفتند. ثروت را در مسير خير قرار داد. روايت هست اگر خدا خير ملتي را بخواهد، پول را دست اخيار ميدهد. اگر خدا خير ملتي را نخواهد، پول را دست اشرار ميدهد. اشرار چه ميکنند؟ دلالي ميکند، يک کاري ميکند مردم گرفتار شوند. اگر اخيار نباشد، کاري ميکند مردم معذب شوند. خدا عذاب ميکند کساني را که مردم را در دنيا عذاب ميکنند. پيغمبر ما پيغمبر رحمت است. گفت: خدايا «من شَقَّ علي امتي فَشُقَّ عليه» هرکس مشقت بر امت من درست کند، خودت براي او مشقت درست کن. اينها تبعاتش را ميبينند. بعضي ميگويند: نخير، بعضي اين کارها را ميکنند و وضعشان خوب است. اگر قرار بود تا کسي خطايي کرد خدا بزند، در اين صورت مردم به حد الجاء ميرسيدند. در حد الجاء ديگر تکليف ساقط است. آقا رسول الله شب معراج گفت: خدايا من ميخواهم بعد از من فرزندانم حاکم شوند، گفت: اين را برايت درست ميکنم به شرط اينکه «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (نحل/93) يعني علي را طوري معرفي نکنيم که ديگر ابتلاء و امتحان و تکليف باطل شود. اگر قرار بود تا کسي کار خطايي کرد خدا سيلي بزند، ديگر تکليف باطل ميشد. خدا سيره و استدراجي دارد.
اصل مطلب اين است که وقتي مشقت درست کرد، آن سود حاصل از مشقت وحشتناکترين چيز است. در روز قيامت از حق فرزند از پدر سؤال ميکنند. اين فرزند گردن تو حق داشت و فرزندت بود. اصليترين حق اين بود که طعام پاک خانه ببري. چرا رفتي با ايجاد مشقت و زحمت و فروپاشي خانوادهها سود در خانه آوردي؟ رفتي کاري کردي که مردم مضطر شوند. پيغمبر ما فرمود: با مضطر معامله نکنيد. مضطر خونش را ميفروشد جهيزيه تهيه کند. با مضطر معامله نکنيد. يعني از غير طريق معامله مشکلش را حل کند. يعني جامعه يک خانواده واحد شود. خانواده واحد جهاني نظريهاي است که آقا رسول الله پايه گذاري کرده است. تمام تلاشمان را بکنيم اين را پياده کنيم. پيغمبر ما به يهودي و مسيحي ميگفت: برادر من! هر نمازي که ميخواند بعدش يک دعايي ميخواند که «والخلق کلهم اخوان» ما همه برادر هستيم. آقا رسول الله وقتي مهاجرت کردند و به مدينه آمدند، مهاجرين چيزي نداشتند و انصار همه چيز داشتند. جامعهاي که يکي بخورد و يکي نگاه کند، خيلي بي رحم است. ما بايد واحد مجموعي باشيم، دشمن هم نميتواند در اين صورت کار کند.
اولين منشور مسالمت آميز را پيغمبر ما با يهوديها در مدينه نوشته است. منشور را نگاه کنيد، ميگويد: ما با يهوديها يک ملت را تشکيل ميدهيم، آمد مدينه ديد يک عده دارند و يک عده ندارند. يکي مالک است و يکي مستأجر است. چطور جيرهبندي درست کنم براي خانواده خودم، آنهايي که ندارند با آنهايي که دارند احساسشان متفاوت است. پيغمبر ما وضو ميگرفتند، گربه نگاه ميکرد وضو نگرفت. اول آب را جلوي حيوان گذاشت تا آب بخورد. حقوق حيوانات پرورش عواطف است. حضرت آيت الله ميانجي کتابي در اين خصوص نوشتند. والي نبايد نگاه کند، راهکارهاي لازم را با درايت و علميت، هر مشکل اقتصادي در دنيا تجربه دارد. براي هر بزهاي يک راهي پيدا کردند. ما از اين تجربه بايد استفاده کنيم. در يک مدرسه بيست دانش آموز داريد دو نفر درس نميخوانند، بگوييد پدرش بيايد! تهديد ميکنيد، پرونده را زير بغلت ميدهيم! اما آنهايي که تجربه دارند اين کار را نميکنند. معلم وارد کلاس ميشود و ميگويد: از امروز معدل جمعي است و معدل تکي نداريم. آن هجده نفر چنان ميچسبند به اين دو نفر، يک ريال صرف نشد و بدون هزينه بالا کشيدند. ما بايد قضا زدايي بکنيم، بهداشت قضايي که بحث مفصلي است.
آقا رسول الله که درياي عطوفت بودند، اختلاف طبقاتي در مدينه را ديدند، فوراً آمدند اينها را با هم برادر کردند، صيغه اخوت خواندند. براي مهاجرين بهترين امکانات درست شد. تا سال نهم هجرت اينها ارث ميبردند و سال نهم آيه نازل شد «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» (انفال/75) اين تصوير جامعه نبوي است و تصويري از مديريت آقا رسول الله در بحران مالي است. اين تصويري از مديريت رسول الله در سوژه فقر است. بعضي سوژهها بايد از جهت اصلاح اولويت داشته باشند. چون قدرت تخريبشان بالاست، قدرت اصلاحشان بالاست. فقر اگر جامعه را بگيرد عقل ديگر کار نميکند. دين کارکردش را از دست ميدهد. بدبيني مردم را جلب ميکند. چرا؟ يکجا يک چيزي گم شده مثلاً فلاني چون فقير است پس کار اوست.
پولي که به خانه ميآيد با ايجاد مشقت براي ديگران، اين را دين ما نميپذيرد. الآن آمده احتکار کرده و پول خوبي بدست آورده است اما با مشقت مردم، اين پول نبايد خانه بيايد. نبايد خوشحال باشد عجب پولي کسي کردم. اين پول براي تو نيست. «يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ» شما ميتوانيد پولتان را در دريا بريزيد. مشقت درست کند يعني سيستم مديريت دولتي يک وظيفه دارد، ما که از جهت اخلاقي بحث ميکنيم يک بحث جدايي دارد. يعني به ما ايراد نگيرند که شما ميخواهي با سفارشات اخلاقي مشکل را حل کني. اسلام يکپارچه هست. سوپرمارکت نيست کسي وارد شود و بگويد اين را ميخواهم و اين را نميخواهم. اقتصاد اسلامي کنار اخلاق اسلامي و اخلاق اسلامي کنار اقتصاد اسلامي. يک خانمي در اروپا مسلمان شده بود، حجاب دار شده بود. يک کسي به او طعنه زد. گفت: چه پيدا کردي در اين روسري و حجاب؟ يک جوابي گفت شايد من روحاني نتوانم بدهم. گفت: اسلام مجموعه يکپارچه هست، نميشود يک تکهاش را برداري. سيستم حکومتي بايد کاري کند که هرکس اضافه دارد برايش هزينه ايجاد شود.
ملک اضافهاي دارد، ماليات بگذار، هزينه بالا برود و نتواند نگه دارد. خودروي اضافي دارد، هزينه را بالا ببر. دنيا اين مسير را رفته است. يعني کسي چيز اضافه دارد، نگه ندارد و به بازار بريزد. اگر اينطور نشود نفوس انسان طوري است که اقاليم سبعه را بدهي، سير نميشود. ديگر نميشود حريف شد. کسي که براي انسانها مشقت درست ميکند، يک سودي دستش ميآيد، دين ما اين را نميپذيرد. امام صادق پولي داشت، به کارگزار خودش داد، مُصادف رفت براي تجارت به مصر و برگشت، سود آورد. حضرت پول داده بود پنج ميليون، اين سودش چقدر ميشود. يک ميليون و دو ميليون ميشود. ديديم بيست ميليون آورده است. گفت: اين را از کجا آوردي؟ به به… آن کسي که شاگرد امام صادق است بايد بگويد، اين سود از کجاست؟ يعني حساسيت به حليت مالي که منزل ميآيد، گفت: آقاجان من معامله کردم. گفت: پول من نميتواند اينقدر سود داشته باشد. گفت: من گندم خريدم، نزديک مصر که رسيدم گفتند: گندم نيست. دست نگه دار! يک هفته اينجا بماني بازار ناياب ميشود. من هم اين کار را کردم، وارد بازار شدم. با سود صد در صد، دويست درصد و سيصد درصد، حضرت پول خودش را برداشت، گفت: به به، به يک ريال، آنهايي که با دلالي مردم را گرفتار ميکنند، گوش بکنند. گفت: به يک ريالش دست نميزنم. بردار و برو. يعني اين آتش را از منزل من بيرون ببر. به ريالش دست نميزنم. تو رفتي مردم را به مشقت انداختي تا من سود داشته باشم؟ بعد فرمود: طلب حلال، سختتر از مجاهده با سيف است. يعني با شمشير که جنگ ميکنند سختتر است. يک روز امام صادق ديد آذوقه مردم در بازار کم شده است. خادم شماست، گفت: ما چقدر آذوقه داريم؟ گفت: اينقدر. گفت: يک روز را بردار و همه را بريز بازار. روزانه برو مردم که ميروند بخرند تو هم بخر.
اگر دو روزت مساوي شد، يعني درجه آخرت را نداري. اما اين درجه را بايد از کجا بياوري؟ از همينجا بايد بياوري. در قرآن، آنهايي که فکر آخرت را نکردند، کنار نور مؤمنين حرکت ميکنند. چون نور ندارند. يک نقطه ميرسند، جدا ميشوند. «وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ» (يس/59) آنجا که جدا ميشوند، به تاريکي مطلق ميافتند. «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» (نور/40) چنان تاريک است که دستش را نميبيند. صورتش را نگاه کني سياه است. «قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً» (يونس/27) مثل شب تار سياه است. به آنها ميگويد: نگه داريد ما از نور شما استفاده کنيم. يک جمله ميگويند، خيلي به درد ميخورد. «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» (حديد/13) چون امکان برگشت نيست، يک کسي امتحان کنکور ميدهد، يکباره يک اشتباهي ميکند که تمام زحمات هدر ميشود. نور اينجا اعمال ماست. مهرباني و عطوفت ماست. شريک غم ديگران شدن ماست. کسي که نميتواند ازدواج کند، تا يک کاري برايش درست شد از بازار جمع شده است. در شهر ما يک چهارراهي هست، مرکزيت شهر است. يک جواني نزد من آمد گفت: اينجا را اصلاح کني، همه جا اصلاح ميشود. گفتم: چطور اصلاح کنم؟ شمشير دستم بگيرم؟ حضرت فرمود: اگر ميخواهي شمشير دست بگيري و بازار بروي، آن شمشير عدالت تو باشد. به ارباب صنعت ميگويم اگر کساني که اهل صنعت هستند، صداي مرا ميشنوند، طلايهداران فرهنگ هستند. وقتي کاري براي آنها درست ميشود به خودي خود همه چيز درست ميشود.
شريعتي: امروز صفحه 470 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه غافر را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ «26» وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ «27» وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ «28» يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ «29» وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ «30» مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ «31» وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ «32» يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»
ترجمه آيات: و فرعون گفت: «مرا بگذاريد تا موسى را بكشم و او پروردگارش را به يارى طلبد (تا نجاتش دهد) همانا من مىترسم كه دين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد بر پا كند». و موسى گفت: «من به پروردگار خود و پروردگار شما از (شرّ) هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان ندارد پناه مىبرم». و مردى با ايمان از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مىداشت گفت: «آيا مىخواهيد مردى را كه مىگويد: پروردگار من خداوند است بكشيد؟! در حالى كه او از طرف پروردگارتان با دلايل روشن نزد شما آمده است، اگر او دروغگو باشد دروغش به زيان خود اوست ولى اگر راستگو باشد، بعضى از آنچه را به شما وعده مىدهد به شما خواهد رسيد، همانا خداوند كسى را كه اسرافكار (و) بسيار دروغگو است هدايت نمىكند. (آن مرد با ايمان در ادامه ى سخن خود گفت:) اى قوم من! امروز حكومت براى شماست كه در اين سرزمين غلبه داريد، ولى اگر (قهر خدا) به سراغ ما آيد پس چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟ فرعون گفت: «من جز آن چه را كه تشخيص مىدهم راه ديگرى به شما ارائه نمىدهم و من جز راه رشد، شما را هدايت نمىكنم.» و كسى كه ايمان آورده بود گفت: «اى قوم! من از روزى مثل روز (هلاك) آن احزاب بر شما مىترسم. (از سرنوشتى) مانند سرنوشت قوم نوح (كه به طوفان) و قوم عاد (كه به باد سخت و سرد و مسموم) و قوم ثمود (كه به صاعقه گرفتار شدند) و كسانى كه پس از آنها آمدند؛ و خداوند بر بندگان ارادهى ظلم نمىكند. اى قوم من! همانا من از روزى كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم. روزى كه (از موقف حساب) روى مىگردانيد (و) فرار مىكنيد، (امّا) براى شما هيچ گونه پناهگاه و نگهدارندهاى در برابر عذاب الهى نيست؛ و هر كه را خداوند (بر اثر اعمالش) گمراه كند (و به حال خود واگذارد)، هيچ هدايت كنندهاى براى او نيست.
شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه کنيم به روح بلند و آسماني حضرت رضا(ع)، اشاره قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: آيه 28 ميفرمايد: «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ» اين آيه درباره مؤمن آل فرعون است. فردي که تقيه ميکرد و جز درباريان بوده است. فهميده بود حرف حضرت موسي حق است و ايمان آورده بود اما تقيه ميکرد، مرحوم آقاي مغنيه در لبنان يک مجلسي رفته بود، گفته بودند: چرا شما تقيه داريد؟ ايشان يک جمله فرمود: خدا لعنت کند کساني که ما را وادار به تقيه کردند. در قرآن بارها تقيه مطرح شده و يکي همين است. در سختترين شرايط امر به معروف و نهي از منکر کرد. يعني کاري که مؤمن آل فرعون کرد مصداق «كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» است. از تمام اسناد بالاتر است. اگر از شما بپرسند در بين واجبات کدام واجب بالاتر است، در بين امام جائر ما نبايد سکوت کنيم. در برابر امام بايد سر تسليم بياوري، ولو فاسق باشد، ظالم باشد، يک وجب از او جدا شوي از دين جدا شدي. در کتابهاي روايي اين پر شده که اطاعت از جاکم واجب است ولو جائر باشد.
گفت حضرت موسي براي شما بينات دارد، اين بينه در برابر برهان براي شما نبايد مقاومت کنيد. کسي که اطاعت از برهان نميکند و ميگويد: ليبراليسم رهايي از ولايت برهان است. رهايي از ولايت فکر و عقل است. اين يک فاجعه بسيار وحشتناک است. گفت: موسي براي شما دين آورده و خبر ميدهد آخرتي هست. حساب و کتابي هست. خدايي هست، يا راست ميگويد يا دروغ، اگر دروغ بگويد، دروغ هميشه پاي دروغگو را ميگيرد. اما اگر راست بگويد فردا ميخواهد چه کند. امام صادق با همين استدلال کرده است. «قال المنجم و الطبيب کلاهما لم يحشر الاموات قلتُ اليکما ان صحَّ قولکما فلست بخاسر ان صحَّ قولي فالخسار اليکما» منجم و طبيب خيال کردند که معادي در کار نيست. گفتند: اين به درد خودتان ميخورد. اگر حرفتان درست است من ضرر نکردم. اما اگر حرف من درست باشد، خدا به داد شما برسد.
ما به دين عمل کرديم چه ضرري کرديم؟ گفت: حتي نخ لباست نبايد غصبي باشد. روزه گرفتيم ضرر کرديم؟ خدا احتياجي به اينها ندارد و همه به نفع ما بوده است. اما اگر 124 هزار پيغمبر ندا کرده که بعد از اين عالم يک عالمي است و اين غيبتها حساب و کتاب دارد، حق مردم را ضايع کردن، حساب و کتباب دارد. کدام عاقل اين برهان را کنار ميگذارد و رد ميکند؟
يونس بن عبدالرحمان يکي از اصحاب اجماع است و جز هجده نفري است که بسيار آدم بزرگي است. نفس چهار امام به او خورده است. امام رضا بهشت را بر او ضمانت کرده است. من بهشت را ضمانت ميکنم يعني اختيار دست اينهاست. ضمانت ميکنم خيلي مطلب بزرگي است. قصهها دارد، خدا اختيار را دست اينها داده که ميتواند تضمين کند. وقتي مردم دسترسي به ائمه نداشتند به ايشان حواله ميدادند. امام رضا فرمود: اگر به من دسترسي نداريد از ايشان بپرسيد. مورد اعتماد بود و ائمه ايشان را امين ميدانستند. بسيار با تقوا و با سواد بود. مؤلف بود، بيش از هزار کتاب داشت. در رد مخالفان و در رد فرق مختلفه ايستاد. امام کاظم از دنيا رفت، ديدند اگر بگويند: امام رضا امام است بايد پول را به امام بدهند. گفتند: امام کاظم غايب شده است. تا آن پولها را بخورند. اين بزرگوار آنقدر در برابر آنها ايستاد و از امامت امام رضا دفاع کرد و بطلان آنها را افشاء کرد. عرصه را براي آنها تنگ کرد. علي بن حمزه بطائني ده هزار روايت دارد. نميخواست پول را به امام رضا بدهد. وقتي از دنيا رفت، امام رضا فرمود: امشب که شب اول قبرش بود، از او پرسيدند: امامت کيست؟ تا امام هفتم آمد و در هفتم ايستاد، گرزي زدند و قبرش پر از آتش شد.
امام حسين(ع) روز عاشورا از هوش رفته بود، وقتي به هوش آمد، ديد سينهاش سنگين است. نگاه کرد ديد شمر روي سينهاش نشسته است. گفت: جاي سختي رفتي. ميداني پيغمبر چقدر اينجا را بوسيده است. گفت: جايزه يزيد مرا اينجا آورده است. گفت: جايزه يزيد افضل است يا شفاعت جدم؟ گفت: يک قيراط يزيد بهتر از شفاعت جد توست. کسي که رشوه ميگيرد اينطور است. شبانه در خانه حضرت علي را زدند، حضرت در را باز کردند، ديدند در زنبيل برايش حلوا رشوه آوردند. نگاه کردند خمير اين حلوا را از زهر دهان مار گرفتند. اين را به بچهات ميدهي ميبيني نسلت تباه شد. همه بر عليه يونس بن عبدالرحمان توطئه کردند و از او بدگويي ميکردند. يک روز براي حضرت مهمان آمد، به يونس بن عبدالرحمان گفت: برو پشت پرده! اينها آمدند بر عليه يونس بن عبدالرحمان آنقدر صحبت کردند، حرفشان تمام شد و رفتند. حضرت گفت: بيرون بيا! اينقدر گريه کرد، گفت: چقدر پشت من حرف زدند. حضرت فرمود: منبع درآمد مفت، کسي که غيبت شما را ميکند، تمام حسناتش را به شما ميدهد.
ولد علامه حلي را تهمت زشتي زدند. علامه از دنيا رفته بود. ايشان گريه ميکرد که خدايا اين چه تهمتي است به من زدند؟ کتاب الفين علامه را حاشيه ميزد، ميگويد: اينجا که رسيدم خواب مرا برد. در خواب پدرم را ديدم. گفتم: پدر چه کشيدم از دست اين مردم؟ سر من داد زد و گفت: ساکت، نميخواهي خدا دفتر حسنات تو را پر کند؟ امام رضا دلداري داد و گفت: وقتي دست تو دُر هست و همه بگويند: بي ارزش است، تو نگاه ميکني که خدا آيا از تو راضي است يا نه؟ آيا از اهلبيت تبعيت و همراهي کردي. از قرآن تبعيت کردي يا نه؟ بعد از آن هيچ نگران نباش. انشاءالله خداي متعال ما را موفق کند از معارف اهلبيت بيشتر بهرهمند شويم. عامل به معارفي باشيم که از اهلبيت به ما رسيده است.
شريعتي: انشاءالله همه زير سايهي رأفت و کرامت امام رئوف باشيم.
«و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه