برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مضامين بي نظير دعاهاي اهلبيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 16- 05-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از قديم و نديم ميگويند دست بالاي دست بسيار است
دست بالاي دستها اما دست مشکلگشاي کرار است
«الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه علي بن ابي طالب عليه السلام و الائمه المعصومين» سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنينمان، عيد شما مبارک باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، آرزوي موفقيت و توفيق و عنايت خاصه براي ملت عزيزمان دارم، از خداي متعال ميخواهم عزيزان من محرم با خاتم الاوصيا، حضرت علي بن ابي طالب باشند و از خداي متعال سقايت کوثر را با دستان مبارک اميرالمؤمنين مسئلت دارم. از خداي متعال ميخواهم مشکلات اقتصادي کشور ما و اين بيماري در اسرع وقت برطرف شود.
شريعتي: انشاءالله بهترين اتفاقهاي زندگي براي مردم ما اتفاق بيافتد. امروز بناست از اميرالمؤمنين و غدير خم بشنويم.
حاج آقاي عاملي: بحث ما درباره مسأله امامت است، بحث امامت بحث وحدت است. امامت منحصرترين عامل براي وحدت است و مرحوم علامه اميني با نيت وحدت الغدير را نوشتند. حضرت زهرا(س) در خطبه فدکيه فرمودند: «و جعل امامتنا أماناً من الفرقه و نظاماً للملة» امامت عامل صيانت جامعه اسلامي از تفرق است. عامل صيانت کتاب خدا از اينکه مورد تأويل قرار بگيرد و اوضاع کتاب آسماني به هم بخورد، عامل وحدت است. هيچ چيز مثل امامت عامل وحدت نيست. بعضي ميگويند: علم عامل وحدت است. بعضيها چون علم دارند اختلاف ايجاد ميکنند. بعضي ميگويند: تقوا عامل وحدت است. بعضي از سر تقوا ميآيند اختلاف ايجاد ميکنند. جنگ در سوريه، اگر مذهبي نباشد، ما مذهبي ميکنيم. بنابراين اگر اوضاع امامت به هم بخورد، به طور مستمر تا قيامت امت اسلامي دستخوش تفرق ميشود. يعني امام که قطعه قطعه شد در کربلا، امت هم قطعه قطعه شد، اين چيزي بود که آقا رسول الله خبر دادند که نتيجه شهادت فرزندم حسين اينطور است.
مطلب دوم اين است که غرض ما از بحث امامت اين نيست که تاريخ را برگردانيم و اميرالمؤمنين را خليفهي اول بکنيم براي حضرت ختمي مرتبت، اينطور نيست. بحث ما اين است که مرجعيت علمي اهلبيت درست شود. اين تعبيري است از آيت الله بروجردي و تعبيري به جا است. ما شديداً احتياج به مرجعيت علمي اهلبيت داريم. صدها مکتب فقهي در اسلام داريم. صدها مکتب کلامي در امت اسلام داريم و صدها فرقه عرفاني داريم در امت اسلامي و قرار نبود دين باعث اين همه تفرق شود. تفرق در فقه، در کلام، اعتقادات و مسائل عرفاني، اگر مرجعيت علمي اهلبيت جا بيافتد، مشکلات جامعه اسلامي از بين ميرود و آقا رسول الله خودشان تسريع کردند به مرجعيت علمي به عنوان اينکه «اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» کتاب و عترت از هم جدا نميشوند، يعني تمام اوصاف کتاب در عترت هم هست، اگر کتاب مصدر تشريع است پس اهلبيت هم مصدر تشريع است. اگر کتاب معصوم است، پس اهلبيت هم معصوم است. اگر کتاب خدا را نميشود تحريف کرد، پس اهل بيت هم نميشود تحريف کرد. با کتاب خدا و اهلبيت نميشود تحدي کرد. «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» (فصات/42) خداوند فرمود: کتاب من کتابي است از هيچ نقطهاي باطل نميتواند بر اين نفوذ کند. آقا رسول الله در کلمه جامع خود که فرمودند: «لن يفترقا» اينها از هم جدا نميشوند، همه را رسانده است. الآن قرآن هست، يک نفر از اهلبيت بايد باشد، پس امام زمان زنده است نه اينکه بعداً متولد ميشود.
يک نکته اين است که بعضي ميگويند: گذشته، گذشته است. «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُون» (بقره/134) خدا در قرآن درباره امتي صحبت ميکند، ميگويد: اين امت گذشت، کارهايي کرده مربوط به خودش است و مسئوليت با خودشان است. شما هم مسئوليت کار خود را داريد. از شما در مورد آنها سؤال نميشود. لذا بر گذشته صلوات، اين قصه درست نيست! چون قصه، قصهي رستم و اسفنديار نيست. اين قصه، قصه سنت پيغمبر است. سنت پيغمبر را اگر بگوييم بر گذشته صلوات، خدا فرمود: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» (نور/63) اگر شما بي اعتنايي کنيد به دستورات پيغمبر، فتنه و عذاب ابدي شما را ميگيرد. در روايت است که همچنان که خدا ميخواهد به واجباتش عمل شود، آقا رسول الله ميخواهد به سنتش عمل شود. من بايد ببينم آقا رسول الله پايش را کجا گذاشته من هم همانجا بگذارم. ما بايد ببينيم آقا رسول الله کجا رفته و سيره و آدابش چه بوده است؟
عايشه ميگويد: پيغمبر بيشتر از ما با علي نشست و برخاست داشت. صبح کلاس ميگذاشت و شب کلاس داشت. ما اگر ميخواهيم فکر پيغمبر را از کسي بگيريم که از همه بيشتر با علي بوده است، ما مشرک شديم؟ شما بهتر فکر پيغمبر را فهميديد يا ما که به علي اقتدا کرديم که اينقدر با پيغمبر بوده است. عايشه ميگويد: اگر پيغمبر سر نماز بود، علي اجازه ميگرفت و سر نماز تَنَحنُح ميکرد، وارد شو! بيشتر از خانمها، اينها را براي چه ياد ميداد؟ تمام علوم را در اختيارش ميگذاشت که کشاورزي بکند؟ معلوم است مُمَحَّض ميکرد براي يک مسئوليت خطير براي رهبريت جامعه اسلامي، پيغمبر ما املاء ميکرد و علي مينوشت. آقاي ميانجي فرمود: تا زمان امام رضا از اين کتاب خبري هست. بعد از آن ديگر خبري نيست. هزار و چهارصد سال پيش محمد بن عبدالوهاب آمده است، شما افکار پيغمبر را از ايشان ميگيريد، ما مستقيم از کتاب علي ميگيريم. ما نجس شديم؟ آنها ميگويند: ما فکر پيغمبر را از محمد بن عبدالوهاب ميگيريم ما بهتر ميفهميم پيغمبر چه گفته است، نه شما از علي که جان پيغمبر بوده است! آقا رسول الله فرمود: يا علي هرچه ميميبينم تو هم ميبيني. هرچه من ميشنوم تو هم ميشنوي. اين ديدنيها و شنيدنيهاي عادي نيست. معلوم ميشود يک چيزهايي در محيط ما هست که ما نميبينيم. اميرالمؤمنين فرمودند: من که پيغمبر هستم، تمام هيمنهي ملائکه بود که فوج فوج وارد ميشد، اين چه گوشي است، پيغمبر بيتوته ميکرد و من ميديدم. دين مان را از اين گرفتيم، نجس هستيم؟ 1400 سال شما آمديد، از محمد بن عبدالوهاب که افکار چناني دارد که بحث زيادي نياز دارد!! کسي دين را از چنين شخصيتي بگيرد معلوم است از سرچشمه اصلي دينش را گرفته است، حالا ما مشرک شديم؟
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع اكْتُبْ مَا أُمْلِي عَلَيْكَ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَ تَخَافُ عَلَيَّ النِّسْيَانَ قَالَ ص لَسْتُ أَخَافُ عَلَيْكَ النِّسْيَانَ وَ قَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ لَكَ أَنْ يُحَفِّظَكَ وَ لَا يُنَسِّيَكَ وَ لَكِنِ اكْتُبْ لِشُرَكَائِكَ قَالَ قُلْتُ وَ مَنْ شُرَكَائِي يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِكَ» اهل سنت روايتي دارند، آقا رسول الله ميگويد: يا علي هرچه املاء ميکنم، بنويس. گفت: ميترسي فراموشم شود؟ گفت: نه، از خدا براي تو خواستم که هيچ چيز فراموشت نميشود. بنويس براي شرکاء خودت يعني ائمه بعدي. چرا بعد از پيغمبر بايد امام داشته باشيم؟ چرا امام دوازده شد، سيزده نفر نشد؟ دوازده نسل تربيت شود، ديگر امام زمان غايب نميشود. «بِهِمْ تُسْقَى أُمَّتِي الْغَيْثَ» اين تعبير اهل سنت است. خدا اگر به اين امت باران ميدهد بخاطر آنها ميدهد. «وَ بِهِمْ يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ» اگر دعاي کسي مستجاب ميشود بخاطر اين دوازده امام مستجاب ميشود. «وَ بِهِمْ يَصْرِفُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ» اگر قرار است بلايي بيايد، به خاطر اين دوازده نفر دفع ميشود. اگر خدا به بشريت رحم ميکند بخاطر اين دوازده نفر است. «وَ بِهِمْ يَنْزِلُ الرَّحْمَةَ مِنَ السَّمَاءِ وَ هَذَا أَوَّلُهُمْ وَ أَوْمَى بِيَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع ثُمَّ أَوْمَى بِيَدِهِ إِلَى الْحُسَيْنِ ع ثُمَّ قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ» همه ائمه از فرزندان حسين هستند. اميرالمؤمنين نوشته، ما از روي نوشته تقليد کرديم، مشرک هستيم؟
اهل سنت روايت کردند اميرالمؤمنين فرمودند: از من از هرچه دلتان خواست بپرسيد، فرمود: رسول الله در حال احتضار هزار در از علم را به من ياد داد. در يک لحظه هزار در، يعني يک لحظه انفجار علمي درست شود، اين هم يک قابليت بسيار استثنايي نياز دارد و يک ارتباط روحي بين دهنده و گيرنده نياز است. عجيب است که «يُفْتَحُ لِكُلِ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ» هزار را به هزار ضرب کنيد، چه علومي بوده است؟ ما عاجز هستيم که بگوييم اميرالمؤمنين چه شخصيتي بوده است. ابو ريه يک کتابي نوشته و پسرش هم کشتند، ميگويد: يا علي چيزي ندارم بگويم فقط يک جمله، «ما انصفُک يا اميرالمؤمنين» با انصاف با تو معامله نکردم! تاريخ دمشق ابن عساکر، ابن المغازلي شافعي است، يک حديث عجيبي دارد، آقا رسول الله فرمود: «أَتَانِي جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِدُرْنُوكٍ مِنْ دَرَانِيكِ الْجَنَّةِ فَجَلَسْتُ عَلَيْهِ، فَمَا صِرْتُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي» يکوقت جبرئيل يک درنوک از بهشت براي من آورد. درنوک فرش خاصي است که مخمل دارد. در محضر حضرت احديت حاضر شدم. وقتي در برابر خدا قرار گرفتم، دو جور با من حرف زد. «وَ كَلَّمَنِي وَ نَاجَانِي»، چقدر خوب است در محضر امام زمان اسرار امام زمان اين را براي ما باز کند.
نجوا يعني حرف در گوشي، يعني سخن درگوشي را ميگويند کسي نشنود. نبايد جبرئيل هم بشنود! «بِمَا عَلِمْتُ مِنَ الْأَشْيَاءِ، فَمَا عَلِمْتُ شَيْئاً، إِلَّا عَلَّمْتُهُ ابْنَ عَمِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَهُوَ بَابُ مَدِينَةِ عِلْمِي» هرچه خدا به من گفت همه را به علي ياد دادم. نجف اشرک و کربلاي مُنجسه ميگوييد!!! شما موحد هستيد؟؟ از محمد بن عبدالوهاب که ميگويد: تمام مسلمانهاي فعلي شرکشان از شرک ابي جهل بدتر است. مسلمانهاي فعلي شرکشان از مشرکين صدر اسلام بدتر است. اين باب علم مدينه من است. اخذ از علي موضوعيت دارد. باب علم مدينه، طريقيت نيست و موضوعيت دارد و بايد از علي اخذ شود. يک کتابي در مورد تأويل نوشتيم، تفسير توحيد را ميخواهي بگيري، از علي که همه چيز پيغمبر را به علي تحويل داد. علي توحيد را تفسير ميکند يا محمد بن عبدالوهاب؟ ايشان قائل به تکفير عام است. فخر رازي کافر، امام اشعري، تابع امام اشعري هستند. اگر امام اشعري را تکفير کنيد ديگر چه ميماند؟
يکوقتي چند سال پيش يک کنفرانسي برگزار شد. در اينترنت بزنيد کنفرانس گُروزني، دويست عالم اهل سنت جمع شدند براي تعريف اهل سنت و الجماعه. گفتند: اين عنوان را از ما گرفتند و ما را تکفير کردند. ما تعريف کنيم اهل سنت و الجماعه کيست؟ دويست نفر که در رأسشان رئيس الازهر است. نخبگان علمي اهل سنت جمع شدند، بيانيه دادند اهل السنة و الجماعه عبارت است از کساني که در فقه تابع مذاهب اربعه هستند و در کلام تابع امام اشعري و ما تريدي هستند و در اخلاق تابع صوفيه هستند. بقيه اهل السنة و الجماعه نيستند و تمام مفتيان وهابي را بيرون ريختند! يک دعوايي درست شد از مکه و عربستان به اينها حمله ميکردند که شما هيچي نميفهميد. آنها حمله ميکردند و ميگفتند: اين سنت است که شما آمديد با انفجار و فتواهايي که بوي خون ميدهد، خون مردم را ريختيد. کاريکاتور پيغمبر را کشيدند و به جاي عمامه بمب اتمي سرش گذاشتند و زير آن نوشتند: تلفات دين پيغمبر کمتر از تلفات بمب اتمي نيست. آنقدر مطلب از اينها دست من آمد. يک نکته به ذهنم رسيد، اگر امت اينطور اختلاف کردند به چه کسي مراجعه کنند؟ او ميگوييد شما همه کافر هستيد، او ميگوييد: شما کافر هستيد، يک بيگانه ميگويد: همه کافر هستيد. امامت هشت فلسفه دارد.
آنقدر روايت از اهل سنت هست که پيغمبر ما فرمود: امت من در اختلاف به علي مراجعه کند. پشت اختلاف خونريزي است. پيغمبر ميگويد: هرچه به من ياد دادند، به علي ياد دادم. بعد از پيغمبر مشکلاتي پيدا شد در خصوص بعضي اصحاب که وصايايي که پيغمبر داشت، روايات ما وارد شدند که چه کساني سالم ماندند؟ به سلمان که رسيدند، گفتند: سلمان هم يک چيزي در ذهنش خطور کرد و بعد درست شد. به چه اشاره ميکند؟ سلمان ميگويد: علي را که ميبردند در مسجد بيعت بگيرند، ديدم علي با آن قدرت و شجاعت تسليم محض است. معاويه نوشته است که تو را مثل جمل مخشوش پاي بيعت آورده است. جمل مخشوش شتري است که از اينجا چوبي را در بينياش فرو ميکنند که نتواند تکان بخورد، هرجا بکشي ميرود! تو را مثل جمل مخشوش پاي بيعت آوردند. حضرت در جوابش نوشت: تو ميخواستي مرا خراب کني، مرا بالا بردي چون ثابت کردي اين بالاجبار بوده است. سلمان ميگويد: من که اميرالمؤمنين را اينطور ديدم، گفتم: هرچه داشته از پيغمبر بوده و پيغمبر هم هرچه داده گرفته است. اميرالمؤمنين آمد رد شود تا به من رسيد صورتش را به من کرد و گفت: سلمان، نه تنها پيغمبر چيزي را از من نگرفت، هرچه هم داشت غير از نبوت به من داد و از دنيا رفت. از چنين آقايي بخواهيم تبعيت کنيم، علم خداست. هيچ امامي مدرسه نرفته است.
مرا دلي است که آن را نه انتهاست نه غايت *** نهايت همه دلها به پيش اوست بدايت
علوم او ز طريق تجلي است و تدلي *** نه از طريقه فکر است و ذکر و روايت
خليفه دوم گفت: يا علي هرچه ميپرسند سريع جواب ميدهي، يک خرده فکر کن. گفت: اين چند تاست؟ گفت: پنج تا، گفت: چرا فکر نکردي؟ گفت: آخر ميبينم. يک روايتي هست رسول الله وصيت کرد به اميرالمؤمنين وقتي من از دنيا رفتم از چاه غَرس آب مياوري مرا غسل ميدهي و کفن ميکني و قنوت ميکني، وقتي فارغ شدي، مرا به صورت نشسته قرار بده، «إِذَا أَنَا مِتُّ فَاسْتَقِ لِي سِتَّ قِرَبٍ مِنْ مَاءِ بِئْرِ غَرْسٍ فَغَسِّلْنِي وَ كَفِّنِّي وَ حَنِّطْنِي فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ غُسْلِي وَ كَفْنِي وَ تَحْنِيطِي فَخُذْ بِمَجَامِعِ كَفَنِي وَ أَجْلِسْنِي ثُمَ سَلْنِي عَمَّا شِئْتَ فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُنِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَجَبْتُكَ فِيهِ» هر سؤالي داري از من بپرس. قسم به خدا هيچي نميپرسي مگر من جواب ميدهم. اميرالمؤمنين ميگويد اين کار را کردم، سپس گوشم را روي دهان پيغمبر گذاشتم، تا روز قيامت هرچيزي اتفاق ميافتاد به من ياد داد. ماهيت اين انتقال دست ما نيست. اين را گفتند که برسانند علي متمکن به دسترسي به تمام خزائن علم پيغمبر است. ما مشرک شديم، شما موحد شديد؟ آقا رسول الله القابي به اميرالمؤمنين داده است. مدينه العلم، مدينه الحکمه، خزينه العلم، امير علم. در قنداق بود گفت: تورات را بخوانم، انجيل بخوانم، قرآن بخوانم. قرآن خواند. «قد افلح المؤمنون» خواند، حضرت فرمود: «قد افلحوا بولايتک يا علي، أنت اميرهم تَميرهُم من علمک» اما علم هستي.
پر از علم و حکم است، صندوق علم خداست، در يوم الدار آب دهانش را با آب دهان علي قاطي کرد، ابوجهل به ابوطالب گفت: خوب مزدي به پسرت داد؟ فوراً به ابوجهل گفت: با علم و حکمت او را پر کرد. کسي که با علم و حکمت پيغمبر پر است بايد توحيد را تفسير کند يا محمد بن عبدالوهاب؟ از چهارده طريق روايت شده اميرالمؤمنين در محضر مهاجرين و انصار گفت: اينجا پر از علم شده است. مثل دريا به تلاطم ميآمد، گفتند: اين علم را از کجا آوردي؟ گفت: اين لعاب دهان پيغمبر است. پيغمبر ما هرچه دارد در نهاد من گذاشته است. در آخر الزمان هرچقدر علم پيشرفت کند از علم من بيشتر نميشود. من علم آخرين را دارم! چه سري است که ادلهي امامت بيشتر در ذي الحجه هست، چون حج قصهي امامت است. ابراهيم گفت: من ميخواهم امام شوم، دو امتحان خدا گرفت. امتحان دوم ابراهيم که قرار بود فرزندش را ذبح کند مناسک حج شد لذا روح حج عبارت است از امامت. لذا زيارت امام بالاتر از زيارت کعبه است. خدا در قرآن گفته «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ، وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» (بلد/1و2) پيغمبر اگر تو نباشي من مکه را ميخواهم چه کار، کعبه را ميخواهم چه کار. تو هستي که اين مکه بلد تو شده است. ابراهيم کعبه را درست کرد، گفت: خدايا کعبه را ميدزدند، حج را ميدزدند. من در کنار اين انسان کامل ميخواهم، انساني که تمام دلها را با خودش ببرد. از روز اول ذي الحجه مسأله حج شروع ميشود. آقا رسول الله پيام برائت را به خليفه اول دادند که روايت کن. ايشان رفتند، جبرئيل نازل شد. گفتند: يا رسول الله، خدا دستور داده است که هيچکس حق ندارد از طرف تو صحبت کند. يا خودت صحبت ميکني، يا خودت تبيين ميکني يا کسي که جان او جان توست. فوراً پيغام داد، خليفه اول برگشت. گفت: خطايي کردم؟ گفت: نه، خطا نکردي. اما خدا دستور داد «إِنَّهُ لَا يُؤَدِّي عَنْكَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ مَنْ هُوَ مِنْك» تمام احکام دين را بايد انسان معصوم تبيين کند.
وقتي سي روز، چهل روز ميخواهد امت را ترک کند، حضرت موسي به هارون ميگويد، پيغمبر ما وقتي ميخواهد امت را ترک کند اين همه زحمت کشيده است و در اين زحمتها آثار اختلاف را هم ميبيند. يک اختلاف قومي را خدا ميگويد: «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار» (آلعمران/103) پيغمبر ما اختلافات را ميديد. در غنائم جنگ بدر اصحاب اختلاف کردند. «لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» (انفال/68) اگر نبود اينکه من مقدر کردم در اينطور چيزها به امت دست نزنم، عذاب همه شما را ميگرفت. در برابر پيغمبر اختلاف ميکنيد؟ وقتي يک ذره مانده بود دعواي قومي راه بيافتد، پيغمبر فرمود: در حضور من دعواي جاهلي راه مياندازيد؟ در صلح حديبيه دعوايي شد، در روزه در سفر، به حرف حضرت گوش ندادند و روزه گرفتند، در برابر چشمان پيغمبر اختلاف ميکردند. گفتند: يا رسول الله اين چه حجي است آوردي؟ حج تمتع و بين حج، از ما قطرات غسل جنابت بريزد؟ حضرت فرمود: تو ايمان نياوردي به حج تمتع تا آخرت هم ايمان نميآوري. حضرت در آخرن لحظههاي عمر خودش کل اصحاب را به اسامه داد و گفت: اينها را از مدينه خارج کن و جنگ ببر. در مدينه هيچکس نباشد، من باشم و علي بن ابي طالب باشد. پرسيد رفتند؟ گفتند: نه، گفت: به اسامه بگوييد بيايد. فرمود: اسامه چرا نميروي؟ گفت: يا رسول الله گوش نميدهند. فرمود: دستور من است. گفت: يا رسول الله دستور شما را اجرا نميکنند. آنجا نفرين کرد. «لعن الله المتخلفين عن جيش اسامه»
آقاي مشکيني ميفرمود: هرچه به پيامبر نسبت ميدهيد، بدهيد اما اين نسبت را ندهيد که امت را به حال خود رها کرد. هجدهم ذي الحجه روز غدير است و يکي مباهله، آيه تطهير در اين ماه نازل شده و امام حسين فدايش شوم يک سند بزرگي در ذي الحجه براي امامت گذاشت و هشتم ذي الحجه، حج را تعطيل کرد. حجي که اميرش بن سلمان باشد، خدا ميپذيرد؟ هشت ميليارد درآمدش را در نيوم صرف کند. شهرک تفريحي نيوم درست کرده است. اين امير حاج شود؟
شريعتي: نکات خوبي را شنيدم. امروز صفحه 491 قرآن کريم، آيات 23 تا 33 سوره مبارکه زخرف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ «23» قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ «24» فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «25» وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ «26» إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ «27» وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «28» بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ «29» وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ «30» وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ «31» أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ «32» وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ»
ترجمه آيات: و بدين گونه ما در هيچ شهر و ديارى پيش از تو هشدار دهندهاى نفرستاديم مگر آنكه ثروتمندان مغرورشان گفتند: ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و از آثار آنان پيروى مىكنيم. (پيامبرشان) گفت: آيا اگر آئينى هدايت بخشتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد برايتان بياورم (حاضريد دست از راه نياكان برداريد) گفتند: ما به آنچه بدان فرستاده شدهايد كافريم. پس ما از آنان انتقام گرفتيم و بنگر كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه است. و (به ياد آور) زمانى كه ابراهيم به پدر (عمويش آزر) و قوم خود گفت: همانا من از آنچه شما مىپرستيد بيزارم. مگر (پرستش) كسى كه مرا پديد آورد كه البتّه او هدايتم خواهد كرد. و آن (كلمه توحيد) را در ميان نسلش كلمه ماندنى قرار داد. باشد كه آنان (به توحيد) بازگردند. (من نه تنها مشركان را هلاك نكردم) بلكه آنان و پدرانشان را كامياب كردم تا آن كه حقّ (قرآن) و پيامبرى آشكار به سراغشان آمد. و چون حقّ به سراغشان آمد، گفتند: اين سحر است و ما به آن كفر مىورزيم. و گفتند: چرا اين قرآن بر مردى بزرگ (از نظر جاه و مال) از دو قريه (مكّه و طائف) نازل نشده است. آيا آنان رحمت پروردگارت (در مورد تعيين پيامبر) را (ميان خود) تقسيم مىكنند در حالى كه ما معيشت آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كردهايم (تا چه رسد به اعطاى مقام والاى نبوّت) و درجات بعضى انسانها را بر برخى ديگر برترى داديم تا برخى از آنان برخى ديگر را به خدمت گيرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مىاندوزند بهتر است. و اگر نبود كه مردم يكسره و يك دست (كافر) مىشدند، براى خانههاى كسانى كه به خداى رحمن كفر مىورزند، سقفهايى از نقره قرار مىداديم و نيز نردبانهايى كه بر آنها بالا روند.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در مورد شخصيت جناب ريان بن صلت بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: «وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ، قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ» اين آيه در صدد ردّ تقليد است. تقليد يعني تعطيلي عقل، لذا خدا عقلانيت را مطرح ميکند. ميگويند: اجداد ما اينطور بودند و ما بايد اينطور باشيم. خداي متعال ميگويد: اگر بهتر از اين را براي شما بياورم، باز هم ميگوييد اجداد ما اين رويه را داشتند. يکي از زيباترين جاهاي قرآن دفاع از حريم عقل است، وقتي در مسأله تقليد خداي متعال اينطور عمل ميکند والاترين بها دادن به عقل است، حرّيت عقلي و دعوت به تعقل، خداي متعال به عقل که خلق کرد، گفت: برو، رفت و برگشت، گفت: من از تو دوست داشتنيتر چيزي خلق نکردم. در روايت هست اگر خوشبختي و سعادت و راحتي ميخواهيد از خدايي بخواهيد که عقل شما را کامل کند. عقل وقتي نباشد، رجس جايش را ميگيرد. خداي متعال در سه جا گفته است رجس شما را ميگيرد. 1- عدم عقل 2- عدم ايمان 3- نفاق؛ يکجا گفته «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» (يونس/100) ناپاکي فکري و رفتاري و اخلاقي وقتي تعقل نباشد. اگر جامعه اعتقاد به مبدأ نداشته باشد «كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ» (انعام/125) رجس و ناپاکي همه جا را ميگيرد. «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» (توبه/95) خود اينها رجس هستند. يکي هم جايي که مرد مست شود، بچه متکون شود، اين رجس است.
تعطيلي عقل همه جا بد است، يکجا خيلي بد است. يکي از تقليدها که بسيار صدمه زده است تقليد از قشر پولدارهاست. قشر پايين که نميخواهد از کاروان عقب بماند آداب و رسوم کمرشکن جامعه را ميگيرد. دوم تقليد از بيگانگان است. آرايشگاهي ميگويد: من اگر ماهواره نبينم نميتوانم مو کوتاه کنم. اين مصيبت است. در موسيقي، لباس، لباس پاره ميپوشند و تقليد ميکنند. ولنتاين ميگيريم، از طريق غير عقلاني، در عروسي و عزا و ازدواج، در نوع انتخاب شريک زندگي مثل غربيها ميشويم. اميرالمؤمنين فرمود: کار اين امت رو به خير است به شرط اينکه از بيگانگان تقليد نکنند. خيليها جهنم ميروند بخاطر «لعلي يقال» نکند اينطور بگويند. گاهي تقليد از جنس مخالف است که لعنت فرستاده شده است. «وَ الْمُشْتَبِهَ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ وَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ» وقتي شباهت به نسل مخالف ميکند از جنسيت خود استعفا ميدهد و نسلي ميشود که خيلي خطرناک است. آن چيزي که ميخوريم گوارا نميشود.
ريان بن صلت شخصيت بزرگي است، چهار امام را درک کرد. امام زمان بيايد، هرکس امام زمان را ببيند، اگر مريض باشد صحت پيدا ميکند و اگر ضعيف باشد، قوت پيدا ميکند. چهار امام را ببيني، چه جلالتي داشته است! آدم خيلي خوش ذوقي بود. کساني که ادعاي فقاهت ميکردند اينها را جمع کرد و گفت: برويد درس بخوانيد. يک کتاب نوشته آداب جنگ، آن زمان جنگ نبود. يکي از جاهاي بسيار زيباي دين ما آداب جنگ است.
شريعتي: «و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل تصویری این برنامه