برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: منازل سلوک
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 17- 05-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
آفتاب بن علي بن حسين بن علي *** راوي نور، شکافندهي علم ازلي
مادرش آينه فرزند فرستادهي عشق *** بندهي خوب خداوند، خداوند علي
آدم و جن و ملک پيش تو زانو زدهاند *** خانهي کوچک تو با دو سه ديوار گلي
همه سبحانک لا علم لنا ميگويند *** گاه تفسير تو از آيهي الله و ولي
ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا *** دوست داريد علي را، همه گفتند بلي
شعر من جابر عبداله انصاري شد *** که سلامي برساند به تو با تنگدلي
سلام ميکنيم به امام باقر(ع) و سلام بر ائمه نوراني بقيع، سلام به همه شما دوست داران حضرت که امشب شب شهادت امام باقر(ع) است. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، آرزوي بهترين لحظهها و توفيقات را دارم. از خداوند ميخواهم سهم خوبي همه عزيزان از توجه به شهادت امام باقر داشته باشند و انشاءالله با اين ذوات مقدسه و مظاهر اوليهي خدا سنخيت داشته باشيم.
شريعتي: براي رفتن به سمت خدا بايد راه افتاد و در اين راه به منازلي خواهيم رسيد، هنوز در منزل بيداري هستيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث ما در ضرورت طي منزل بود. هر منزلي با منزل خاص و با احساسي خاص، «از در دوست تا به خانهي دل، عارفان را هزار و يک منزل» سرنوشت ما اينجا رقم ميخورد و مسيرها اينجا مشخص ميشود. در برابر خداي متعال، معصوم عرض ميکند: «ليت شعري الي ما يکونُ مسيري» خدايا اي کاش ميدانستم مسير من کجاست.
پرّ کاهم در مساف تندباد *** خود ندانم در کجا خواهم فتاد
مرحوم صدراي شيرازي حرفش اين است که وقتي کسي به دنيا ميآيد در يک چهارراه ميافتد و يکي از مسير را بايد انتخاب کند. يک مسير صُور بهيمي است يعني حيواناتي که همتشان تيمار بدن مادي است، خوب بخورند و بنوشند و استراحت کنند. يک عده هم مسيرشان در جهت صور سَبوعيه است. يعني اخلاقي که اخلاق درندههاست به آن صور ميافتند و با آن صور از دنيا خارج ميشوند. يک صور هم شيطاني است و اوصاف شيطان را خدا در قرآن گفته است. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ» (بقره/268) «وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» (ابراهيم/22) کسي که ايجاد اختلاف ميکند، نقش شيطاني ايفا ميکند. خدا دانه دانه کارهاي شيطان را گفته است. تسويل، خوب را بد نشان دادن و بد را خوب نشان دادن. اين اصطلاح قرآني است. گاهي به شيطان نسبت ميدهد و گاهي به نفس نسبت ميدهد، «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ» (يوسف/18) يکي از خيانتهاي بسيار بزرگ زندگي بشر است که بشر در تعريف خوب و بد اشتباه کند. در تعريف سعادت و شقاوت اشتباه کند. در تعريف هدايت و ضلالت اشتباه کند، در تعريف حق و باطل اشتباه کند. اين باز کار شيطان است و بعضي در اين مسير محشور ميشوند و راه چهارم صور ملکيه است، يعني به صورت فرشته، ملائک نورانيت محض هستند، شهوت و غضب در آنها نيست. بعضي به نقطهاي ميرسند که نورانيت محض است. اميرالمؤمنين فرمود: هيچکس مرا آنطور که بايد بشناسند، نميشناسد مگر اينکه «عرفني حق معرفتي بالنورانيه» ايمان کسي کامل نيست، «لا يستکمل ايمان نفسٍ حتي عرفني حق معرفتي بالنورانيه» تا اينکه اعتقادش اين باشد که من نورانيت محض هستم. يعني هوا و هوس و تصرفات نفساني و کينه در زندگي من نيست. کار خداست و خدا ميبيند و ميشنود و حرف ميزند و تصميم ميگيرد. در طي مسير هست که سرنوشتها زمين تا آسمان تفاوت ميکند. از هر طرف يک ندايي در اين عالم هست که ما را به جهات مختلف دعوت ميکنند.
از جهان دو بانگ ميآيد به ضد *** تا کدامين را تو باشي مستعد
آن يکي بانگش نشور اتقياء *** وان دگر بانگش نشور اشقياء
يکي به طرف تقوا و يکي به طرف شقاوت دعوت ميکند. اين دو ندا هميشه در زندگي انسان هست. از نگاه عرفاني يکي ميگويد: بنشين و يکي ميگويد: بلند شو. در اين بيت نفس، يکي ميگويد: بنشين، يعني سنخيت او با بيت نفس است. اين است که همتش، مصروف تيمار بدن مادي شود، با لذتهاي مقطعي و لذتهاي عضوي و تکراري، با لذتهايي که سير صعودي ندارد. اما يکي ميگويد: بلند شو! بايد راه بيافتي، يعني حرکت در اين منازل که هر منزلي که طي ميشود يک احساس خاصي، يک ادراکات خاص و عواطف خاصي انسان دستش بيايد تا برسد به نقطهاي که خلوص محض شود. يعني همين که هست به اين اکتفاء کند. اول قرآن هست «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» (بقره/3) يعني بلند شو. حالا نتيجه چه ميشود؟ نتيجه را اميرالمؤمنين فرمود: «أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا» (نهجالبلاغه/ص159) کسي که راه نرفته و کسي که سنخيت با لذت مادي پيدا کرده است و با گناه سنخيت پيدا کرده است، حضرت فرمود: يک جيفهاي در برابرش هست آن هم جيفه هست. جيفه يعني مردار، يعني دربارهي دعوت خدا صحبت ميکند که خدا بشريت را دعوت کرده است. با 124 هزار پيغمبر دعوت کرده است. آنهايي که دعوت به لبيک نگفتند، کساني هستند«أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا» غير از اينکه جيفهاي دستشان بيايد، چيز ديگري در دنيا نيست. اما آن کسي که بلند شده و ذاهب است، «اني ذاهبٌ الي ربّي» خدا با سُبُل پذيرايي ميکند. «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) خداوند فرمود: اگر کسي مجاهدت کند به بساط انس ما برسد، نه با سبيل، با سُبل و راهها آنها را پذيرايي ميکنيم.
از حضرت آيت الله اشتهاردي شنيدم که آقاي بروجردي ميفرمود: آن زماني که من در بروجرد بودم، يک چيزهايي ميديدم و يک چيزهايي ميشنيدم. مرجعيت همه چيز را از من گرفت، شدم سر راست، از اين پول ميگيرم و به اين پول ميدهم، يک چيزهايي ميديديم و ميشنيديم. طبيعت نفس ناطقه انساني اينطور است. خدا اين همه براي انسان حساب باز کرده، براي پوست و گوشت و استخوان که اين همه حساب باز نميکنند. يک چيزي در وجود انسان هست،
با سرشتت چه ها که همراه است *** خنک آن را که از خود آگاه است
پشت اين کوه قرص خورشيد است *** زير اين ابر زهره و ماه است
يوسفي در ميان اين چاه است *** گوهري در ميان اين سنگ است
حضرت فرمود: انسان يعني معدن طلا و نقره، نه اين طلا و نقرههايي که ظاهري است. يعني دفينههاي در وجود انسان هست. «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» (نهجالبلاغه/ص42) اميرالمؤمنين در هدف بعثت فرموده است: خدا انبياء را فرستاده تا دفينهها که در وجود انسان دفن شده است، احياء شود. مسير را که رفت به نقطهاي ميرسد که وقتي وارد بهشت ميشود يک نامه سرگشاده به انسان ميدهند و يک نامه از خدا براي اهل بهشت ميرسد. اولش نوشته است: «سلام من الحيّ الذي لا يموت الي الحيّ الذي لا يموت» خدا حيّ لا يموت و انسان هم حيّ لا يموت، هردو حيّ لا يموت. آنوقت خدا در ادامه ميگويد: من اگر به چيزي بگويم «کُن» تو را چنان قرار دادم که بگويي: «کُن… فيکون». يک روايت قدسي هست که هروقت عزيزان و جوانان ميگويند: يک يادگاري براي ما بنويس، هميشه اين را مينويسم. بسيار عالي است و خداي متعال در حديث قدسي فرموده است «کن لي أکن لک» تو براي من و من هم براي تو. يعني خدايي که کل قدرت و علم دست اوست، ميگويد: تو براي من و من براي تو! وقتي به نقطهاي برسد که خدا بگويد: من براي تو، ديگر جلوههاي زندگي معمولي نيست و همه چيز فرق ميکند. «وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ» (نهجالبلاغه/ص337) اميرالمؤمنين در عرفان يک خطبهاي دارد که فاتحهي همهي نوشتهها در عرفان را خوانده است. يک مسير را مشخص ميکند و به يک نقطه ميرسد که «وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ» يعني يک نورانيت خاصي وجودش را ميگير.
ما مأموريت داريم از بيت نفس خارج شويم. بيت نفس يعني خوشم ميآيد و دلم ميخواهد. از هر زينتي باشد خوشش ميآيد، از حلال باشد يا حرام کار ندارد، آنوقت مثل بچه هست، بچه که هرچيزي را ميبيند خوشش ميآيد. قد کشيده و بالا آمده؛ همه اندرز من به تو اين است که تو طفلي و خانه رنگين است!! در بيت نفس بنشيني فقط در و ديوار را نگاه ميکني. چيز تازهاي نيست. گاهي داخل خانه قبر انسان است. خدا به پيغمبر فرمود: کسي که در قبر است حرف تو را نميشنود! پيغمبر که قبرستان نرفته بود. در يک روايت است که خانههاي خودتان را قبر نکنيد. قبرستان نکنيد، «لَا تجعلوا بُيُوتَكُمْ قُبُوراً» نماز را در مسجد نخوان، در خانه هم بخوان. قرآن را در مسجد فقط نخوان، در خانه هم بخوان. اين طنين قرآن که در خانه منعکس ميشود آثار خاصي دارد. در روايت هست خانهاي که در آن قرآن خوانده ميشود، تلألؤ ميکند به اهل آسمان همچنان که ستارهها تلألؤ به اهل زمين ميکنند. يعني فرزندي که آنجا تربيت ميشود و طعامي که به خانه آورده ميشود، تصميماتي که مرد خانه ميگيرد، بر همه اينها خداي متعال يک صيانتي قرار ميدهد، در نتيجه يک نسل فاخري بعد از انسان در اين دنيا به عنوان حسنه جاريه به برکت قرآن شکل ميگيرد. مفاهيم قرآني يک مفاهيم بسيار بلندي است که خدا مطرح کرده است و جزء مفاهيم بسيار ضروري زندگي بشر است و حياتي ترين مفاهيم را خدا انتخاب کرده است. «ألا يعلم من خلق» خودم خلق کردم و همه چيز را ميدانم. «وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُه» تمام خطوراتش را ميدانم. خيالاتش را ميدانم و آمال و آرزويش را ميدانم، نيازهايش را ميدانم.
بايد راه افتاد! آنوقت يک وجه حرکتي که بايد راه بيافتيم، اين است که گفتيم: رشد اينجا، رشد آنجاست. هرچقدر رشد کرديم، همين رشد در آنجا براي شما به عنوان زندگي ابدي بسته ميشود. ميگويند: اين عالم براي روح انسان به منزلهي رحم است به بدن انسان. در رحم بدن ناقص باشد، ناقص اينجا ميآيد، اينجا هم روح انساني وقتي ناقص شد و مسخ شد، همينطور به آخرت وارد ميشود. ديگر بسته شد، هيچ چيز قابل تغيير نيست. من يک جملهاي گفتم اينکه بزرگترين پشيماني و وحشت در عالم آخرت اين است که تا چشمش را بست، ميبيند هيچ چيز قابل تغيير نيست. بخواهد يک نقطه تغيير بدهد در نامه اعمالي که دارد ممکن نيست. اين باعث ميشود بعد از اينکه متوجه شد ديگر هيچ چيز قابل تغيير نيست، گاهي دستش را گاز ميگيرد از حسرت، گاهي ميگويد: اي کاش خاک بودم. گاهي ميگويد: اي کاش با مرگ همه چيز تمام ميشد. «يودُّ» يعني اي کاش اينطور زندگي نميکردم. اي کاش با فلاني رفيق نميشدم. «يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا» (فرقان/28) اي کاش با فلاني رفيق نميشدم. «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا» (فرقان/29) اين رفيق همه چيز مرا از من گرفت، بعد از اينکه هدايت من رسيده بود، باعث شد گمراه شوم. در معجم المفهرس اي «يا ليت»ها را ببينيد که بر چه چيزهايي اي کاش ميگويند.
در يک لحظه در اين عالم همه چيز عوض ميشود، يا وارد بهشت ميشود يا وارد جهنم ميشود. در روايت هست بعضي از اموات هنوز کفنش خشک نشده است، با حورالعين معانقه ميکند. يعني در يک لحظه همه چيز تمام شد. آقا رسول الله به اميرالمؤمنين فرمود: تو با خوارج جنگ ميکني هنوز عرق اسب آنها خشک نشده وارد جهنم ميشوند. اين جمله را دقت کنيد، اميرالمؤمنين فرمود: بين شما و بين بهشت و جهنم يک فاصله هست. مرگ، يعني هرلحظه انسان بايد آمادگي براي ابديت داشته باشد. همان کسي که برزخ ميرود، بخشي از اين ابديت ماست. يعني شما از دنيا که نگاه ميکنيد برزخ هم روي آخرت است، از آخرت نگاه ميکنيد برزخ روي دنياست،«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (مؤمنون/100) يک هنر بزرگي است که در آن لحظه شما سالم از دنيا خارج شويد. پيغمبر ما «خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيما» (نهجالبلاغه/ص229) اميرالمؤمنين فرمود: پيغمبر در عمرش، از اول تا آخر گرسنه ماند و به طور سالم وارد آخرت شد. در روايت هست هرکس سالم از اين دنيا خارج شود ملائکه تعجب ميکنند. يعني گاهي با يک دروغ ثروت کلان دست شما ميآيد. گاهي با يک اختلاس که آثاري از آن نيست، با يک رشوه، يک آلودگيهاي ديگر، يعني جاذبه خيلي قوي است. ارادهاي که باعث ميشود انسان مصون شود همان اراده است که در آخرت «يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً» (انسان/6) دريايي از آبرو، چشمهها را منفجر ميکند. از دروازهي دنيا که خارج ميشوند خدا ميگويد: «هذه اعمالکم رُدَّت اليکم» انسانها در آخر خط که ميرسند خيلي با هم تفاوت دارند. يک شاعري گفته:
من کيستم، تبه شده ساماني *** افسانهاي رسيده به پاياني
بعضيها آخرشان اينطور است. يک مطلبي از مرحوم ميرزا قمي نوشته است. بنا مشغول درست کردن خانه بود، وقتي کارگر با الاغ گچ و خاک را ميآورد و ميريزد، مرحوم ميرزاي قمي بلند ميشود و به گوش الاغ چيزي ميگويد. ميگويند: به الاغ چه گفتيد؟ ميگويد: به الاغ گفتم خوش به حالت که بارت به منزل رسيد. آيا بار ما هم به منزل خواهد رسيد؟ مال آدم را يکجا و ايمانش را هزار جا ميبرند. در روايت هست که گاهي بين انسان و بين بهشت بين دو دوشيدن شير فاصله هست. فرض کنيد 24 ساعت است. اگر يک شبانه روز خودش را حفظ کند به بهشت ميرود. اما در همان لحظه ميبينيد دنيا از جايي چشمک زد، يک خيانتي کرد، دلي را شکست و آبرويي را ريخت، حيات اجتماعي کسي را از بين برد. آنوقت از زرگري به کوزه فروشي رسيدهاي، خاکت به سر ترقي معکوس کردهاي!!! در کربلا بعضي تا لب جهنم آمدند و برگشتند و بعضي هم تا لب بهشت آمدند و برگشتند. يکي جناب حرّ وقتي از خانه بيرون آمد به خانمش گفت: خواب ديدم بهشت را به من بشارت دادند. ميروم فرزند پيغمبر را بکشم، عجيب است بهشت را به من بشارت ميدهند، آنوقت چه جلالتي پيدا کرد. حضرت آيت الله گلپايگاني نقل ميکردند از مرحوم آميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي و ميگفتند: الاغ سوار شوي و به جوي برسي و جلويش جو بريزي و بگويي: بخور و بپر، نميشود. اين الاغ نفس قبلاً بايد بخورد تا در بزنگاه و حساسترين لحظهها بتواند اراده داشته باشد رد شود. خدا مشتري است، آنقدر در روايت داريم خدا مشتري است و در روايت هست مردي که خانمش را براي نماز شب بيدار ميکند، خدا به ملائکه نشان ميدهد نگاه کنيد.
يک جوان، يک نامحرم در کوچه هستند و هيچکس نيست اما عفت و چشمش را حفظ ميکند، خدا مباهات ميکند. «يا من اظهر الجميل» يک اسم خدا اين است. در جاي پنهان يک کار خوبي کردي، از دست کسي گرفتي، اخوي آيت الله مشکيني رفته بودند به يکي از روستاهاي همدان، زمان شاه بود. ديده بودند زمستان سرد خيلي سخت بود براي دختربچهها که ميرفتند از چشمه آب ميآوردند. آمده بود خانه خودش را فروخته بود و لولهکشي کرده بود به روستا آب آورده بود که دختر بچهها معذب نشوند. تاريخ وقف را بخوانيد، موقوفه داريم وقف کرده خانه را وقف ميکنم هر کنيزي رفته از چشم آب بياورد، کوزه شکسته و نتوانسته از ترس مولا به خانه برود، کوزههاي شکسته را بگيريد و از موقوفه من يک کوزه جديد بدهيد تا راحت به خانه برود. اينها ثروت ماست. يک آقايي در ايران وقف کرده اگر گربه آمد گوشت خانه را خورد اما مرد خانه ميآيد و عصباني ميشود که چرا گذاشتيد گربه گوشت را ببرد، از پول موقوفه من گوشت بخريد به آن خانم بدهيد تا در خانه دعوا نشود.
يک آقايي با دامادش زمان امام صادق دعوا داشتند. شاگرد امام صادق گفت: سر چه چيزي دعوا ميکنيد؟ گفتند: سيصد دينار! سيصد دينار را آورد و بين اين دو تقسيم کرد و آشتي کرد. گفت: اين پول براي امام صادق است. به من داد و فرمود: هروقت ديدي شيعيان من سر پول دعوا دارند، آشتي بدهيد. خدا مشتري چنين حرکاتي است. غوغاي عنايت گاهي با چنين حرکاتي نازل ميشود. خدا فرمود: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ» (سبأ/39) هرچه شما انفاق کنيد و از دست گرفتاري بگيريد خدا جبران ميکند. انشاءالله ما در حساسترين لحظهاي که ميخواهيم وارد ابديت شويم، منازل خوب فضايل اخلاقي و کمالات روحي را طي کنيم و با استعداد خوبي ما به محضر خدا برويم.
شريعتي: يک چيزي بايد نشان بدهند تا بتوانيم منازل را با اشتياق طي کنيم. اينکه در اين مسير چه چيزهايي انگيزه ايجاد ميکند و راههاي ميانبر کدام است. امروز صفحه 127 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه مائده را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام باقر(ع) هديه کنيم.
«قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ «114» قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ «115» وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ «116» ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «117» إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «118» قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «119» لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
ترجمه آيات: عيسىبن مريم گفت: خداوندا، پروردگارا! مائدهاى از آسمان بر ما فرو فرست كه براى نسل كنونى و آيندگان ما عيد و نشانهاى از تو باشد و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى. خداوند فرمود: من آن (مائده) را بر شما نازل مىكنم، امّا هر كدام از شما بعد از آن كفر ورزد، او را چنان عذاب خواهم كرد كه هيچ يك از جهانيان را آن گونه عذاب نكنم. و زمانى كه خداوند گفت: اى عيسى بن مريم! آيا تو به مردم گفتى: به غير از خدا، من و مادرم را به عنوان دو معبود بگيريد؟ (عيسى) گفت: (خدايا!) تو پاك و منزّهى، مرا نشايد كه حرف ناروايى كه سزاوار من نيست بگويم، اگر چنين گفته بودم، تو آن را مىدانستى (زيرا) تو آنچه را در دل و جان من است مىدانى، امّا من از آنچه در ذات توست بىخبرم، همانا، داناى تمام غيبها تويى تو. (حضرت عيسى به خداوند گفت:) من، به آنان نگفتم مگر آنچه مرا به آن فرمان دادى كه بپرستيد خداوندى را كه پروردگار من و پروردگار شماست، و تا زمانى كه در ميان آنان بودم، شاهد و ناظر بر آنان بودم، پس چون مرا (از ميانشان) باز گرفتى، تو خود بر آنان مراقب بودى و تو بر هر چيز گواهى. (عيسى گفت: خدايا!) اگر عذابشان كنى، پس آنان بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزى، پس همانا تو خود توانمند و حكيمى. خداوند فرمود: اين، روزى است كه راستگويان را صداقتشان سود دهد، برايشان باغهايى است كه زير درختانش نهرها جارى است، هميشه در آن ماندگارند، خداوند از آنان راضى است، آنان نيز از او راضىاند، اين رستگارى بزرگ است. ملك و حكومت آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست تنها از آن خداست، و او بر هر چيزى تواناست.
شريعتي: داريم در مورد مسيري که به سمت خداي متعال ميرود صحبت ميکنيم. فايلهاي صوتي و متني برنامهها در سايت و کانال برنامه هست، ميتوانيد مراجعه کنيد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: يک مطلب بسيار خطير در آيات امروز هست، حواريون از حضرت عيسي ميخواهند با اينکه تمام بينه را آورده است، ميگويند: ما فراتر از حجت ميخواهيم، از خدا بخواهيد براي ما يک مائده بفرستد، اين فراتر از حجت خواستن است، آنچه بر خدا و پيغمبر واجب است، اتمام حجت است. بيشتر از اتمام حجت درست نيست و واجب نيست. چون فراتر از حجت، الجاء ميشود. يعني ديگر مجبور است و بايد بپذيرد. خدا چندين بار در قرآن گفته: من اگر فراتر از اتمام حجت عمل کنم و شما تخلف کنيد، شما را از بين ميبرم. اينجا گفت: «قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ» من اين مائده را براي شما ميفرستم اما چون فراتر از اتمام حجت است، اگر کسي بعد از اين کفر بورزد، « فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ» يک عذابي برايش آماده ميکنم که براي هيچکس آماده نکردم. بالاتر از اتمام حجت رفتن اينطور است. اين قاعده خيلي به درد ما ميخورد و بسيار راهگشا است. اولاً آنچه بر خدا واجب است اتمام حجت است و بيشتر از آن واجب نيست چون تکليف ساقط ميشود. شما کاري کنيد که در آسمان بنويسيد، «لا اله الا الله» تمام کمونيستها و ملحدين ديگر با نوشتن «لا اله الا الله» تمام شد. در نتيجه رسيد به حد الجاء، اين ارزش ندارد چون مجبور شد اين را بپذيرد. مثل اينکه خدا اکراه کرد، در کار خدا اکراه نيست. خدا در قرآن ميگويد: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ، لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر» (غاشيه/21 و 22) تو مصيطر نيستي شمشير را بالاي سرشان بگيري، تو فقط بگو، ميخواهي اکراه کني؟ اگر قرار در اکراه بود، خودم اکراه ميکردم، چرا به تو ميگفتم اکراه کن. خدا در قرآن دو آيه آورده است که بايد با آب طلا بنويسيم.
يک آيه اين است که پيغمبر ميخواهي صبح که مردم از خواب بيدار ميشوند، يک چيز عجيب و غريب در آسمان نشان بدهم همه حاضر شوند؟ «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ، إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ» (شعرا/3) در آسمان يک چيز عجيبي نشان ميدهيم، همه تسليم ميشوند. در آيهي ديگر باز به پيغمبر ميگويد: خيلي خودت را ناراحت ميکني که چرا مردم مسلمان نميشوند و ايمان نميآورند. يک چاهي بکن يا يک نردباني بگذار و بالاي آسمان برو و يک چيز عجيبي بياور، همه تسليم شوند. ولي پيغمبر اين جاهليت است. خدا ميگويد: «وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ» برايت سخت است ايمان نميآورند؟ «فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ» (انعام/35) اگر قادر هستي يک سوراخي در زمين بکن، «أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ» يا نردبان براي آسمان بگذار. يک چيز عجيبي بياور، همه تسليم شوند. «فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الهُدي» من اگر بخواهم اجبار ميکنم و همه را مسلمان ميکنم اما اين جهالت است. از اينجا منتقل ميشوم به يک مطلب مهم، خوش به حال کساني که اين برنامه را ميبينند. ميگويند: چرا خدا در قرآن اسم علي را نياورد؟ پس چرا در آسمان «لا اله الا الله» نياورد. اگر اسم علي را بياورد الجاء شده است. اولاً فراتر از حجت بر خدا واجب نيست. چنان پيغمبر حجت را در مورد علي تمام کرده است که بارها فرمود: شما را در حالي ترک ميکنم که هيچکس حجت ندارد راه ديگري برود. اگر قرار بشود بنويسد «لا اله الا الله» و اسم علي را بنويسد، اين ديگر الجاء است.
آقا رسول الله در معراج امتش را ديد، بيدقهاي ضلالت را ديد و ناراحت شد. گفت: خدايا از تو ميخواهم بعد از من علي و اولاد علي توليت امور را به دست بگيرند. «مَثَّلَ لِي أُمَّتِي فِيالطِّينِ [الْأَظِلَّةِ] وَ عَلَّمَنِي أَسْمَاءَهُمْ كَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا فَمَرَّ بِي أَصْحَابُ الرَّايَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلِيٍّ وَ شِيعَتِهِ وَ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يَسْتَقِيمَ أُمَّتِي عَلَى عَلِيِّ [بْنِ أَبِي طَالِبٍ] مِنْ بَعْدِي فَأَبَى رَبِّي إِلَّا أَنْ يُضِلَ مَنْ يَشَاءُ [وَ يَهْدِيَ مَنْ يَشَاءُ]» خدا فرمود: به شرطي که «يهدي من يشاء و يضل من يشاء» دست من باشد. يعني اگر علي را طوري معرفي کني که ديگر «يهدي من يشاء و يضل من يشاء» از بين برود ديگر فايده ندارد. براي همين در سفينة البحار جلد يک ماده ي امم، هست که آقا رسول الله ميگويد: امت من در معراج برابر چشمانم متمثل شد. وقتي اصحاب باطل گذشت، پيغمبر ناراحت شد و فرمود: براي علي و شيعيان علي استغفار کردم. گفتم: خدايا کارها را دست علي بده که اين اصحاب ضلالت امت مرا بدبخت نکنند. گفت: به شرطي، «فَأَبَى رَبِّي إِلَّا أَنْ يُضِلَ مَنْ يَشَاءُ [وَ يَهْدِيَ مَنْ يَشَاءُ]» آقا رسول الله اول به سمت مسجدالاقصي نماز خواند و بعد به سمت مکه نماز خواند. به پيغمبر طعنه زدند که اين چه پيغمبري است که قبله ندارد. خدا فرمود: از اول ميتوانستم قبله را براي کعبه قرار بدهم اما خواستم ببينم که چه کساني به حرفت گوش ميدهند و چه کساني از تو تبعيت ميکنند و چه کساني در برابر تو تسليم هستند. چه کساني تسليم نيستند. «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها وَ هِيَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ» معلوم ميشود خدا گاهي عمداً يک کارهايي را انجام ميدهد تا معلوم بشود چه کسي تابع پيغمبر هست و چه کسي تابع پيغمبر نيست. «وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ» (بقره/143) البته مشکل است اما براي کساني که ما آنها را هدايت کرديم مشکل نيست.
در جاي ديگر خدا فرمود: من ميتوانستم همه انسانها را در يک اعتقاد قرار بدهم و هيچ مشکلي در دنيا نبايد. چرا اين کار را کردم؟ براي اينکه انسانها را امتحان کنم. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَة» (مائده/48) اگر خدا ميخواست همه شما را در يک اعتقاد قرار ميداد و اين همه جنگهاي مذهبي رخ نميداد. «وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُم» ببينيم چه کسي تسليم هست و چه کسي تسليم نيست. پس فراتر از حجت بر خدا واجب نيست. اگر کسي فراتر از حجت را بخواهد، خدا بدهد و خلاف کند، همه را ميکشد و عذاب ميکند. در خصوص اميرالمؤمنين اتمام حجت شده است به تمام معنا، علامه حلي کتابي به نام الفيه دارد يعني دو هزار دليل دارد و بعد از آن اگر قرار باشد در کتاب بنويسد، «علي ولي الله» الجاء ميشود.
شريعتي: اين هفته قرار هست از يکي از بزرگان اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) صحبت کنيم، جناب زراره بن اعين و نکات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: زراره يکي از چهار نفري است که امام صادق فرمود: اگر اينها نبودند، آثار نبوت از بين ميرفت، آثار پدرم از بين ميرفت. يکي از روات بسيار بزرگ شيعه است. سه هزار روايت از ايشان نقل شده است. در خصوص ايشان صحبت کنم طولاني است، اما يک نکته ناب بگويم اينکه عايشه ميگوي: پيغمبر ما بيشتر با علي مينشست. شب و روز که ميآمد، کلاس شروع ميشود. به علي ميگفت: «اکتب» بنويس. يک روز علي گفت: يا رسول الله ميترسي فراموش کنم؟ گفت: نه، «أکتب لشرکائک من بعدک» اين روايت اهل سنت است. بنويس براي شرکايي که بعد از تو ميآيند. دستش را طرف حسن گرفت و گفت: «هذه اولهم» دستش را طرف حسين گرفت و گفت: «هذا ثانيهم» بنويس بعد از تو اينها هستند. امام صادق فرمود: شما که طلا و نقره را ذخيره ميکنيد، ما حرفهاي پيغمبر را ذخيره کرديم. پيغمبر املاء کرد چون قلم دستش نگرفته است، حضرت علي اين را نوشت. يک کتاب قطوري درست شد. اين را «کتابُ عليٍ» ميگويند. استاد من حضرت آيت الله ميانجي فرمود: من تحقيق کردم از اين کتاب تا زمان امام رضا خبري هست. يعني تا زمان امام رضا ائمه از اين کتاب حديث نقل ميکنند اما بعد از امام رضا ديگر از اين خبري نيست. ديگر نزد خود ائمه است. همه اين آثار به دست امام زمان(عج) ميرسد.
يک نکته مهم اين است که از اين کتاب حرف نقل ميکردند ولي به کسي نشان نميدادند، خط علي را هيچکس نميديد. عجيب است! زراره به جايي رسيد که امام صادق گفت: بيا خط علي را نگاه کن. تنها کسي از اصحاب آنچه دست خط امام تمام احکام الهي را ديده است، با املاي پيغمبر و دست خط امام زراره بود. در توقيعات مفيد که امام زمان به مفيد نامه مينويسد، ميگويد: مطالب مرا به مردم بگو و خط مرا به کسي نشان نده. زراره چقدر مَحرم بود.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: از خداوند ميخواهم آن علم و معنويت و قدرت روحي و توفيقاتي که در حفظ دين پيغمبر ما به امام باقر داده است، از سر فضل نه از سر استحقاق به ما بدهد و ما را در آن سهيم بکند.
شريعتي: انشاءالله زيارت بقيع نوراني نصيب همه ما شود.
چشم تو شکافندهي ذرات علوم است *** در درک اشارات تو مانده است، زراره
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه