تغییر سایز-+=

سمت خدا | منازل سلوک(5)

حجت الاسلام والمسلمين عاملي– منازل سلوک
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: منازل سلوک
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 10- 05-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
جهان را مي‌شناسد لحظه‌ي غمگين و شادش را *** از اين رو سخت در آغوش مي‌گيرد جوادش راژ
پسر مثل پدر مي‌خندد اين يعني که از حالا *** ميان اين دو قسمت مي‌کند دشمن عنادش را
جهان از بعد عيسي اولين بار است با حيرت *** درون قالب يک طفل مي‌بيند مرادش را
چه طفلي، طفل معصومي که پير دير را حتي *** هوايي مي‌کند از نو بسازد اعتقادش را
چه ذکري بر زبان دارد، چه رازي در بيان دارد *** که هر عالم به اين معيار مي‌سنجد سوادش را
قدم آهسته برمي‌دارد و پيوسته تا منزل *** که راه مستقيم از او بجويد امتدادش را
به جاي کاظمين امسال هم راهي شدم مشهد *** نشد تا سرمه‌ي چشمم کنم خاک بلادش را
سلام مي‌کنيم به امام جواد(ع) و سلام به همه آنهايي که دلشان سرشار از محبت اين امامي است که آسماني‌ترين مهربان ماست. به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله زيارت کاظمين نصيب همه ما شود. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، توفق طاعت و عبوديت و بالاترين مراتب معرفت و عبادت را براي عزيزان مسئلت دارم و شهادت امام جواد(ع) را تسليت مي‌گويم. طفلي که وجودش بيشترين برکت را داشت که امام رضا از طرف بعضي از اقربا متهم بود که چون فرزند پسر نداري پس امام نيستي. پيغمبر فرمود: هر امام فرزند امام ديگر است. لذا وجود امام جواد خيلي پر برکت شد مخصوصاً در دوران طفوليت، فوران علم و تلاطم علم در وجود حضرت غوغا کرد و نشان داد اينها محصول مدرسه نيست. خدا علم و دين خودش را بر اينها حمل کرده است و در نهادشان قرار داده است. انشاءالله با حضرت محرميت داشته باشيم.
شريعتي: در راه رسيدن به مراحل بالا و عالي سلوک قدم به قدم و گام به گام داريم حرکت مي‌کنيم و پيش مي‌رويم با نکته‌هاي ناب حاج آقاي عاملي عزيز، فايل‌هاي متني و صوتي مباحث روزهاي پنج‌شنبه در کانال و سايت برنامه هست. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث ما در اين بود که حرکت در اين نشئه به طرف مبدأ اعلي ضرورت دارد، قرار نيست ما اينجا بايستيم و با امور تکراري براي خودمان يک زندگي مادي و خاکي درست کنيم، قرار است ذائقه‌ي بزرگي پيدا کنيم و مناسب با آن ذائقه و شأن خداوند کنار سفره‌اي که خداي متعال در اين نشئه به عنوان ضيافت‌خانه براي ما تدارک ديده است بنشينيم،
در ضيافت‌خانه‌ي فيض نوالت منع نيست *** در گشاده است و صلا در داد خوان انداخته
يک وجه است که نبايد بگذاريم دير شود و سريع حرکت کنيم، رشد اينجا رشد آخرت است. اگر کسي اينجا رشد نکرده است، در آخرت رشد ندارد. يعني وقتي چشمش را مي‌بندد بزرگترين پشيماني براي انسان اين است که مي‌بيند ديگر هيچ چيز قابل تغيير نيست، اين جمله خيلي قابل توجه است که بعد از اينکه انسان چشمش را از اين دنيا بست، کسي که کار نکرده و آلوده شده است، فکر و اخلاقش آلوده است، عبد نبوده و اسير هوا و هوس بوده است، بزرگترين پشيماني به بحث اينکه چشمانش را بست اين است که مي‌بيند هيچ چيز قابل تغيير نيست. اينکه هيچ چيز قابل تغيير نيست از اين بالاتر وحشت براي ميت نيست. از حالت احتضار اين را مي‌فهمد، در آن حالت دو چيز جمع مي‌شود يکي سکرة الموت، تبدل نشئه سُکر مي‌آورد. شما چاقو بزنيد به دستتان چقدر درد دارد، چون روح از آنجا مي‌خواهد بيرون بيايد. حالا روح از کل بدن مي‌خواهد بيرون بيايد. اين را سکرة الموت مي‌گويند، يکي هم حسرة الفوت است. مي‌بيند سرمايه داشته و تجارت نکرده است، همه چيز ديگر بسته مي‌شود. بگويد: خدايا اجازه بده يک نقطه در دفتر بگذارم، نمي‌شود. بگويد: خدايا اجازه بده يک تشديد بگذارم، نمي‌شود. مستحب است صورت ميت را باز کنند و روي خاک بگذارند که خاکساري‌اش را براي خدا عرضه کند. بگويد: خدايا اجازه بده من يک غلت بخورم و پيشاني‌ام را روي خاک بگذارم، يکي از عرفا مي‌گويد: کسي فوت کرده بود، من در آنجا دو رکعت نماز خواندم، به خواب من آمد و گفت: من چقدر آرزو داشتم اين دو رکعت نماز را مي‌خواندم. اينکه در قرآن مي‌خوانيم، «يا وَيلَتا، يا حسرتا» اينها براي اين هست که مي‌گويد: هيچ چيز قابل تغيير نيست. يعني تا خدا خدايي مي‌کند، هر حالتي که داري ديگر قابل تغيير نيست. هستيم که هستيم!
علامه طباطبايي دو مطلب را زياد تأکيد مي‌کرد و مي‌فرمود: اعتبارات دنيا نوعاً وفا نمي‌کند. اگر وفا کند تا دم قبر است و بعد از آن ما هستيم و ابد ما، تا خدا، خدايي مي‌کند اين را نمي‌رساند. چطور بگوييم که هستيم که هستيم. حضرت آيت الله حسن زاده آملي مي‌فرمايند: اين را طوري مي‌گفت هم خودش به بهت مي‌رفت، هم مجلس به بهت مي‌رفت. مي‌گفت: بعد از آن ماييم و ابد ما! هستيم که هستيم… در هر حالتي آنجا وارد شدي و با هر آذوقه‌اي به آن عالم وارد شدي، آنجا به اسباب و وسايل زندگي نياز داريم. همينطور که اينجا احتياج به اسباب و وسايل داريم. «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» (بقره/197) اخلاق و رفتار خوب، نيت خوب، «يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى‏ نِيَّاتِهِمْ‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» يعني نيت مي‌شود مواد صورت‌هاي برزخي! مرحوم صدراي شيرازي مي‌گويد: از اين حديث معلوم مي‌شود، اين قيافه‌اي که براي ما درست شده است از نيت‌هاي ماست. کسي که نيت خير دارد، بعضي مواقع يک نيت باعث مي‌شود چهل سال اعمال باطل شود. پيامبر فرمود: هرکس آرزو بکند بر امت من که جنس‌ها گران شود، يک خرده سود بيشتري ببرد، چهل سال هر نمازي خوانده، حج رفته و دعا کرده باطل مي‌شود. آن کسي که آذوقه‌ي مردم را احتکار کرده و از پشت به مردم خنجر زده ديگر وحشتناک است.
دومين مطلبي که علامه طباطبايي مي‌گفت، اين بود که ما از کتاب خدا چه مي‌فهميم. کتاب الميزان را نوشته که تا به حال نظيرش نوشته نشده است ولي باز مي‌گويد: ما از کتاب خدا چه مي‌فهميم، آنهايي که با قرآن کار کردند مي‌فهمند چه گفته است. يک دکتري از مدينه يک کتابي نوشته به نام «الاتجاهات التفسيريه في القرن الرابع عشر» رويکردهاي تفسيري در قرن چهاردهم، هرچه تفسير در قرن چهاردهم هست را بررسي کرده است. در شيعه گفته فقط دو کتاب تفسير به درد مي‌خورد. البته حدود 20 سال پيش اين را نوشته است. يکي الميزان و يکي الفرقان، مي‌گويد: اين دو قابل طرح است. به الميزان که مي‌رسد مي‌گويد: تعجبم تمام نمي‌شود براي يک آيه 150 صفحه بحث کرده است. يک جمله عجيبي مي‌گويد که من درباره‌ي اين کتاب همان حرف را مي‌زنم که اهل سنت درباره‌ي کشاف مي‌گويند. مي‌گويند: اگر زمخشري معتزلي نبود، کشاف بهترين تفسير بود. من مي‌گويم: اگر اين مرد شيعه نبود، من اعلام مي‌کردم در عالم تا به حال تفسيري به پاي الميزان نوشته نشده است. اما باز مي‌گويد: ما از کتاب خدا چيزي نمي‌فهميم.
چقدر خوب است ما سهمي در زندگي براي قرآن باز کنيم. وقتي چشمش را مي‌بندد مي‌گويد: اي واي، ديگر هيچ چيز قابل تغيير نيست. ابديت قابل تغيير نيست. مرگ را به صورت گوسفند مي‌آورند و ذبح مي‌کنند. وقتي مرگ به صورت گوسفند ذبح مي‌شود، اهل بهشت مي‌گويند: «أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ، إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى‏ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ‏» (صافات/58 و 59) ما ديگر نمي‌ميريم، از خوشحالي مي‌گويند. اما اهل جهنم مثل کلاب، زوزه مي‌کشند. عصاره بحث من اين است که عين حرف خواجه طوسي است، آنچه الآن احتياج داريم مقدم است بر چيزي که در آينده احتياج داريم. ولي هرلحظه امکان دارد همه چيز تمام شود و هيچ چيز قابل تغيير نيست. آنوقت چهل سال جزع و فزع مي‌کنند که شايد يک تغييري پيدا شود، اين چهل سال چه سالي است نمي‌دانيم اما بعد از چهل سال جواب مي‌آيد که خدا مي‌گويد: دور باشيد در جهنم و با من حرف نزنيد. اينکه خدا بگويد با من حرف نزنيد، جهنم همين است. آتش اين است، آنقدر اين آيه بر من تأثير دارد، آنهايي که با کفر از دنيا رفتند، روز قيامت خيلي از خودشان بدشان مي‌آيد. اين چه زندگي بود ما کرديم؟ خدا مي‌گويد: اگر کسي از اين آيه از هوش برود، جا دارد. «لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ‏ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ» (غافر/10) امروز هرچقدر از خودتان بدتان مي‌آيد، من خدا بيشتر از آن از شما بدم مي‌آيد. همه چيز از اين دنياست، کسي که چشم اين يتيم را اشک بار کرده است. کسي که زندگي دو جوان را به هم زده است. ما از اينها کم نداريم وقتي وارد زندگي مردم مي‌شوند يا وقتي با ربا تمام حيثيت کسي را گرفته و از زندگي ساقط کرده است. اصل بر اين نيست که خدا عذاب کند.
خدا مي‌گويد: «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ‏ هُمْ فِيها خالِدُونَ» (مؤمنون/11) کساني که وارث بهشت مي‌شوند، اين را در جهنم نمي‌گويد، در بهشت مي‌گويد. چرا؟ چون در بهشت براي همه برنامه درست کرده است و پذيرايي درست کرده است و سفره آماده کرده است. وقتي انسان خراب مي‌کند، آنهايي که بهشت مي‌روند وارث مي‌شوند و متنعم مي‌شوند. در جهنم براي همه آتش تدارک نکرده است. اين نشان مي‌دهد خدا اصل را براي اين گذاشته که همه بهشتي باشند. در روايت هست که خدا براي هرکس يک جايي مي‌دهد که اگر جن و انس مهمانش شوند، باز هم جا هست. فقط يک طايفه در بهشت مهمان هستند و به آنها جا نمي‌دهد، آنهايي که کربلا نرفتند. در روايت هست اينها مهمان اهل‌ بهشت مي‌شوند. اما حضور در آنجا طوري است که حضرت فرمود: اگر کسي توان داشته باشد نرود، آنقدر اين تعبير عجيب است که عاق مي‌شود. اگر کسي زيارت کربلا برود، مگر مي‌شود حق امامت را ادا کرد؟ عاق مي‌شود چون امر بزرگ را سبک شمرده است. آقا رسول الله فرمودند: من روز محشر سراغ يک عده مي‌روم. حتي در چاله و چاه هم باشد، او را درمي‌آورم. گفتند: يا رسول الله، نشاني دارند؟ حضرت فرمود: نشاني اين است که روي پيشاني نوشتند، «هذا زائر قبر الحسين» يک سري دارد تشکيلات أباعبدالله، يک بحث مبسوطي بايد داشته باشيم که چرا امام حسين وسط ميدان ايستاد و گفت: «أنا أحقّ‏ من‏ غَيَّر» من چقدر آرزو دارم کسي که سينه و زنجير مي‌زند اول معني اين را بفهمد و بعد عزاداري کند. اوضاع به جايي رسيده که غير از من کسي نمي‌تواند آن اساس را به مجراي اصلي برگرداند. يعني حجت دست خدا باشد.
اگر اينجا تغيير درست نشد در اخرت هم هيچ تغييري درست نمي‌شود. در رختخواب جاي خودش را از بهشت و از جهنم مي‌بيند، مرحوم صدوق در اعتقادات خودش اين را مي‌گويد، آنوقت اگر اين منازل را طي نکند و طهارت باطن پيدا نکند، اين حالت تجسم در آخرت پيدا مي‌کند و ديگر قابل تغيير نيست. چهل سال تضرع مي‌کنند که خدايا بالآخره فرجي، آنهايي که در دنيا جنايت‌ها کردند، خيانت‌ها کردند و آبروها ريختند. بعد خدا مي‌گويد: دور باشيد و با من صحبت نکنيد. در اين لحظه آنها يک جمله‌اي مي‌گويند که خدا اين را در قرآن ذکر کرده است. مي‌گويد: «سَواءٌ عَلَيْنا اجَزِعْنا امْ صَبَرْنا مالَنا مِنْ مَحِيص» (ابراهيم/21) ما چه صبر کنيم و چه جزع و فزع کنيم، ديگر اين حالت قابل تغيير نيست. اين وحشت انسان را مي‌کشد، اگر تقسيم شود پشيماني ناشي از وحشت با اهل دنيا همه هلاک مي‌شوند. اينجاست که تا چشمش را مي‌بندد، مي‌گويد: «رب ارجعوني» خيلي بحث جالبي است که چرا هر مفهوم را روي رجعت دست گذاشته است، مي‌گويد: «ربّ ارجعوني» خدايا مرا برگردانيد. اولين حرفي که ميت مي‌زند، اگر آلوده باشد. اگر آلوده نباشد که روح و ريحان است. وقتي در تابوت مي‌گذارند داد مي‌زند که «عَجِّلوني» سريع مرا به منزل اصلي ببريد.
در روايت هست وقتي شخص را در قبر مي‌گذارند، آن کسي که اعمالش خوب بوده است، چشمش حساب داشته است، حرف زدنش حساب داشته است، دستش حساب داشته است، حضرت فرمود: مي‌بيند قبل از اينکه خودش به قبر بيايد، پنج تن آل عبا آنجا نشستند. «وجد جماعتنا هُناک» مي‌بيند آنجا قبلاً آمدند. آنوقت يک چيز عجيب است. راوي سؤال کرد: حضرت زهرا هم مي‌آيد؟ گفت: فاطمه هم مي‌آيد اما به زبانت نياور. ما درباره‌ي کساني صحبت مي‌کنيم که الآن مي‌بينيد چه اوضاعي در دنيا کردند. کسي که هيچ احساس انساني ندارد مي‌گويد: کلاه مرا باد نبرد، در جامعه هرچه شد، شد! مي‌دانيد ميلياردها دلار الآن در خانه‌ها در ايران حبس شده است؟ مي‌دانيد هزاران تن طلا در خانه‌ها حبس شده است؟ اگر ما احساس جمعي داشته باشيم، براي کشور اين خيانت است يا خدمت است؟ اين مفهوم «ربّ ارجعوني» خدا مرحوم رضي الدين استرآبادي مشهور به نجم الائمه است، اينجا مي‌رسد مي‌گويد: «بايد بگويد: «ربّ ارجعني» مفرد بياورد، چرا مي‌گويد: «ربّ ارجعوني» مي‌گويد: عادت عرب اين است که وقتي مي‌خواهد يک چيزي را تکرار کند، جمع مي‌آورد. يعني مي‌خواهد بگويد: «ربّ ارجعني» آن را تعبير کرده است. اين معني‌اش اين است که کاملاً متوجه شده آنجا هيچ چيز قابل تغيير نيست. آقايي مي‌گويد: من يک مرد صالحي را در خواب ديدم، خيلي جاي خوبي داشت. گفتند: چه جاي خوبي داريد! گفت: بله، ولي يک درد بي درماني هم دارم. هر روز بايد يک عقربي پاي مرا نيش بزند. چون من دل کسي را شکستم و قبل از اينکه توبه کنم از دنيا رفتم.
اين شيشه‌ي دل که متصل مي‌شکني *** آهسته که دل، نه آب و گل مي‌شکني
هشدار که قلب مؤمنان عرش خداست *** بيدار خدا باش که دل مي‌شکني
در روايت است اگر کسي دل کسي را بشکند، دنيا را انفاق بکند کفاره‌اش نمي‌شود. «ربّ ارجعوني» که مي‌گويد، يک نکته اين است که وقتي انسان از دنيا مي‌رود، جايگاه خودش و جايگاه خلقت را مي‌بيند، شأن خدا را آن مقدار که مقدور هست مي‌بيند و درک مي‌کند. جايگاه خودش را مي‌بيند، جايگاه عملش را مي‌بيند. مي‌بيند در برابر لا يتناهي چقدر بي ادبي کرده است. او مي‌کشد و مي‌گويد: «ربّ ارجعوني» صرفاً بخاطر گناه نيست. او يک طرف ماجراست، اما وقتي مي‌بيند که در برابر ذات لا يتناهي چه بي ادبي کرده است، مي‌گويد: «ربّ ارجعوني» خدايا مرا برگردانيد، از خدا فرصت مي‌خواهد لذا روي رجعت متمرکز شده است. اين نشان مي‌دهد ما بايد در اينجا خيلي حواسمان جمع باشد که کاري کنيم که آنجا مشکل عدم تغيير ما را نگيرد. گاهي مي‌بينيد طرف هزار رنگ از عذاب دارد اما ديگر نمي‌تواند تغيير بدهد. پيغمبر فرمود: من در معراج، من زني را ديدم که هزار رنگ عذاب بر او بود. سرش هم سنخيت با بدنش نداشت. اين روايات نازل به هرکسي نيست. آن کسي که با آرايش وارد زندگي کسي ديگر مي‌شود، من خودم چون سِمتي دارم که مردم به من مراجعه مي‌کنند، بارها ديدم بهترين زندگي‌ها به هم ريخته است، چون يک خانمي با آرايش باعث شده پاي مردي سست شود، بهترين زندگي او به هم بخورد. آنوقت چشم بچه گريان، طلاق که عرش خدا را به لرزه درمي‌آورد. وقتي از خانه بيرون مي‌آيد با هزار رنگ، خودش را درست کرده است هر لحظه ايجاد فتنه است. رسول الله فرمود: در معراج مردي را ديدم که در برابرش دو نوع گوشت بود. يک گوشت خيلي معطر و يک گوشت گنديده، اما اين مرد گوشت گنديده را مي‌خورد. به جرائيل گفتم: چرا اين گوشت گنديده را مي‌خورد؟ گفت: يا رسول الله اين مرد در دنيا، زن صالحه و شايسته‌اي داشت اما هرزه‌گري کرد و سراغ يک زن هرزه رفت، اين ملکوت آن است که سراغش آمده است. من بحثم اين بود که اگر تغيير درست نشود و در همه جا ما اين مسير را طي نکنيم، بين خودمان و بين خدا را اصلاح کنيم در روايت هست که همه چيز را خدا براي ما اصلاح مي‌کند. آخرت هم اصلاح مي‌شود.
شريعتي: انشاءالله خداوند توفيق عمل به همه ما عنايت کند و به سمت خدا گام برداريم. امروز صفحه 120 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ «71» لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ «72» لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «73» أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «74» مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ «75» قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «76»
ترجمه آيات: (يهوديان چون خود را برتر از مردم و اولياى خدا مى‏پنداشتند) گمان كردند كيفر و آزمايشى (برايشان) نخواهد بود، پس (از ديدن حقايق) كور و (از شنيدن حقايق) كر شدند. سپس خداوند (لطف خويش را بر آنان باز گرداند و) توبه‏شان را پذيرفت. دگر بار بسيارى از آنان (از ديدن و شنيدن آيات الهى) كور و كر شدند و خداوند به آنچه مى‏كنند، بيناست. همانا كسانى كه گفتند: خداوند، همان مسيح پسر مريم است، قطعاً كافر شدند. (چگونه چنين مى‏گويند) در حالى كه مسيح خود مى‏گفت: اى بنى‏اسرائيل! خدا را بپرستيد كه پروردگار من و شماست، يقيناً هركس به خدا شرك ورزد، خدا بهشت را بر او حرام كرده و جايگاهش دوزخ است و ستمگران را هيچ ياورى نيست. همانا آنان كه گفتند: خداوند، يكى از سه تاست، كافر شدند. جز خداى يكتا خدايى نيست و اگر از آنچه مى‏گويند دست برندارند، به كافران از آنها (اهل‏كتاب) قطعاً عذابى دردناك خواهد رسيد. آيا توبه نمى‏كنند و از او آمرزش نمى‏طلبند؟ در حالى كه خداوند، آمرزنده‏ى مهربان است. مسيح پسر مريم، فرستاده‏اى بيش نيست كه پيش از او نيز پيامبرانى بودند ومادرش بسيار راستگو و درست كردار بود، آن دو (همچون ساير انسان‏ها) غذا مى‏خوردند. پس هيچ كدام خدا نيستند،) بنگر كه چگونه آيات را براى مردم بيان مى‏كنيم، پس بنگر كه اين مردم چگونه (از حقّ) روى‏گردان مى‏شوند. (اى پيامبر! به مردم) بگو: آيا غير از خدا، چيزى را كه براى شما هيچ سود و زيانى ندارد مى‏پرستيد؟ در حالى كه خداوند همان شنواى داناست.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد در مورد شخصيت علي بن مهزيار براي ما بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: «قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» آيه مي‌فرمايد: کساني که هيچ ضرر و نفعي به شما ندارند، شما آنها را عبادت نکنيد. ما دهها آيه داريم با اين مضمون، همه اين آيات مستمسک وهابيت شده است. ما با همه اين آيات اهل توسل را تکفير کردن که تکفير يک مفهوم بسيار سنگيني است. اما آنها از يک چيز يا غفلت مي‌کنند يا تغافل مي‌کنند، آن هم اين است که تمام اين آيات را ببينيد، قيد الوهيت و عبوديت دارند. بنده همه اين آيات را جمع کردم. در کتابي که در اين باب «آتش تأويل بر خرمن تنزيل» مفصل بحث کرديم. کتاب در آستانه‌ي چاپ هست. در اين آيه خدا مي‌گويد: «أَ تَعْبُدُونَ» ما عبادت نمي‌کنيم، اينها کلمه‌ي عبادت را کنار مي‌گذارند، آنوقت مي‌گويد: شما وقتي از کسي توسل مي‌کنيد او را عبادت کرديد، در حالي که اين آيات همه ناظر است به جايي که عبادت شود. شما يک آيه پيدا کنيد که آنجا قيد الوهيت و عبوديت نيست. معني شرک يعني کسي را شريک خدا قرار بدهي، يعني اوصاف خداوندي را به او بدهي. وقتي مي‌گوييم: «السلام عليک يا رسول الله اشفع لنا عند الله» کدام وصف خدا را به پيغمبر دادم؟ اصلاً اينطور نيست. وهابي‌ها مي‌گويند: اگر پيامبر زنده باشد، مي‌تواني بگويي: «السلام عليک يا رسول الله، اشفع لنا عند الله» مي‌گوييم: چرا اين شرک نيست؟ مي‌گويد: چون شما هيچ وصفي از اوصاف خدا را به پيغمبر ندادي. مي‌گويم: در زماني که از دنيا رفته آنجا هم همينطور است. ما هيچ وصفي از خدا را به پيغمبر نداديم. براي همين است مي‌گوييم که اين معيار که زنده باشد سؤال کني شرک نيست، مرده باشد، سؤال کني شرک است. اين هيچ مبنايي ندارد و يک چيز مسخره است. اين است که حيات و ممات تأثير داشته باشد در شرک و توحيد هيچکس نمي‌تواند ثابت کند.
يکجايي سخنراني رفتم، گفتم: هرکس ثابت کند حيات و ممات تأثير در شرک و توحيد دارد يک جايزه بسيار سنگين دارد. شرک و توحيد يک مفهومي است، حيات و ممات يک مفهوم ديگر است. اگر شما قائل به تأثير استقلالي هستيد، شرک است. چه زنده باشي و چه مرده، اگر شما قائل به تأثير استقلالي نيستي، شرک نيست. چه زنده باشد و چه مرده باشد. اين يک معياري است که خدا در قصه حضرت عيسي مي‌گويد: «باذني» معيار به اذن است. شما اگر اعتقاد داريد که آقا رسول الله به اذن خدا اين کار را انجام مي‌دهد، شرک نيست. چه زنده باشد و چه مرده باشد. گاهي مي‌گويند: شما از غير خدا سؤال نکنيد، چون خدا «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ‏ حَبْلِ‏ الْوَرِيدِ» (ق/16) نزديکتر از حبل وريد است. نزديکتر از شاهرگ است. آنجا مي‌گويي توسل جايز است.
در اينجا يک چيز بسيار نفيس، يک خاطره از علما نقل مي‌کنم که اولين بار است منتشر مي‌شود. حضرت آيت الله واعظ زاده خراساني، با استاد ما آقاي خوشنويس و بعضي از بزرگان مشرف به مکه مي‌شوند. در مکه مي‌خواهند که با ابن الباز ملاقات کنند. وقت ملاقات مي‌گيرند و مي‌روند و با ايشان صحبت مي‌کنند و مي‌گويند: بينک و بين الله اگر کسي بگويد: «السلام عليک يا رسول الله، اشفع لنا عند الله» شرک هست يا نه؟ ابن الباز مي‌گويد: خوف شرک است. شرک نيست و خوف شرک است. چون از نظر حقوقي و شرعي تفاوت آنچه تَرتّب دارد بر شرک و خوف شرک زمين تا آسمان است. مشرک را مي‌شود کاري کرد، با شرايط خاص برخورد کرد اما خوف شرک اينطور نيست. احکام مشرک بر او بار مي‌شود. گفتيم: اين را بنويس، ابا کرد و الآن بايد نزد خدا پاسخگو باشد. آقاي خوشنويس مي‌گويد: من به حياط آمدم و ديدم دبير مجله معارف آنها در حياط است و يک شيخ منصفي بود. گفتم: به نظر شما، «السلام عليک يا رسول الله اشفع لنا عند الله» شرک است؟ گفت: در علما شرک نيست ولي در عوام شيعه شرک است. گفتم: عوام يک رابطه‌اي با علما دارند، به نام تقليد، سر قولشان نيستند تا شرک باشد. شما مي‌گوييد: از مرده سؤال کنيم شرک است، وقتي آقا رسول الله از دنيا رفتند، هم اميرالمؤمنين و هم خليفه اول هردو آمدند کفن را باز کردند و گفتند: «أذکرنا عند ربک يا رسول الله» اينها همه توسل به مرده است. پس اصحاب همه مشرک شدند، پس ديگر چه ماند؟ در اين باب خيلي بحث مفصلي است.
جناب علي بن مهزيار از اصحاب مخصوص ائمه است که چهار امام را درک کرده است. در قرن سوم که هم خود و هم پدرش مسيحي بود و بعد مسلمان شدند. يک شخصيتي است که امام جواد مي‌گويد: اگر بگويم کسي را نظير تو نديدم، راست گفتم. همچنين مدالي را به اين بزرگوار داده است. تعبيراتي را در حق ايشان دارد که خداي متعال در بهشت يک مقامي به شما مي‌دهد که همه به اين مقام رشک مي‌برند. خيلي استثنايي است، اين بزرگوار اوصاف زيادي دارد و يکي را عرض مي‌کنم. ايشان هنگام آفتاب که مي‌خواست طلوع کند به سجده مي‌افتاد و سرش را بلند نمي‌کرد، مگر اينکه مي‌گفت: من هر روز بايد براي هزار نفر از برادران ديني دعا کنم و بعد سرم را از سجده بردارم. لذا آنقدر روي سجده مانده بود که پيشاني پينه زده بود. سجده‌هاي طولاني بيشترين تأثير را در اراده دارد. خودم از آيت الله مشکيني سؤال کردم: راه تقويت اراده چيست؟ مي‌فرمود: سجده طولاني. يک استاد ديگري داشتم، وقتي مي‌پرسيدم: اراده چطور قوي مي‌شود؟ يک ضرب المثل ترکي مي‌گفت، ترجمه‌اش اين است «بنده‌اي که مولايش خيلي پر زور است، اين عبد قلدري مي‌کند» يعني وقتي خدا را داري ديگر ضعف اراده معنا ندارد. مخصوصاً اگر ذکر يونسيه باشد. اينجا نيت بکند که مثل حضرت يونس در ظلمات گرفتار شده است. ظلمات نفس و گناه، اخلاق طبيعت مادي که مي‌خواهد از آن خارج شود.
اين نشان بلوغ است که انسان از خودش خارج شود و ديگران را دعا کند. بلوغ روحي با بلوغ جسمي فرق دارد. اگر انسان از منيت خارج شود مي‌گويند: بالغ شده است. اين خصلت الآن مورد احتياج جامعه ما هست. انساني که بالغي است، انسان يکه خوار نيست. هزار نفر را دعا مي‌کند و هميشه ديگري را بر خودش مقدم مي‌کند. به فکر ديگران هست تا به فکر خودش باشد. دعاي شخصي نمي‌کند. علامه طباطبايي مي‌فرمود: از روزي که خودم را شناختم، دعاي شخصي نکردم. هرکس براي ديگران دعا کند، ملائکه براي شما دعا مي‌کنند. آقاي حسن زاده آملي فرمودند: کتابي نوشتم و دست علامه طباطبايي دادم. يک ماه دستش بود. بعد از يک ماه رفتم بگيرم، دستش را روي سطري گذاشت و گفت: اين چيست؟ من هرچه نگاه کردم ديدم ايرادي ندارد. نوشته بودم: خدايا مرا براي فهم خطابات محمدي مستعد کن. گفت: اين چيست نوشتي؟ گفتم: چه ايرادي دارد؟ فرمود: من تا به حال دعاي شخصي نکردم. يعني دعاي شخصي کردي…
امام سجاد وقتي مي‌خواهد دعا کند، در دعاي ابوحمزه هست «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنَا وَ مَيِّتِنَا شَاهِدِنَا وَ غَائِبِنَا ذَكَرِنَا وَ أُنْثَانَا صَغِيرِنَا وَ كَبِيرِنَا حُرِّنَا وَ مَمْلُوكِنَا» هرکس مي‌خواهد دعايش مستجاب شود، عمومي دعا کند. يکي از عرفا مي‌گويد: عيسي رفت و ديگر برنگشت نزد امت خودش، ولي پيغمبر ما رفت و دوباره برگشت نزد امت خود و امتش را تنها نگذاشت. اميرالمؤمنين گريه مي‌کرد، گفتند: چرا گريه مي‌کني؟ حضرت فرمود: هفت روز است براي من مهمان نيامده است. دو پيغمبر تکي کنار سفره نمي‌نشستند، يکي حضرت ابراهيم و يکي پيغمبر ما، هردو بايد کساني را کنار سفره مي‌نشاندند تا غذا مي‌خوردند. پيغمبر مي‌فرمود: بهترين سفره، سفره‌اي است که دست زياد در آن باشد. اي کاش ما اين فضيلت را در جامعه بيشتر رواج بدهيم.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: از خداوند مي‌خواهم در عمر دنيا آن عنايت خاصه‌اي را که شامل هر ولي و پيغمبر و وصي کرده است، نه از سر استحقاق بلکه از سر فضل شامل حال ما بکند و از خداي مختار مي‌خواهم با رحيميت و رحمانيت خود و با اسم اعظمش اين حصاري که ظالمانه براي ملت ما درست کردند، اين حصار را برطرف کند و حصاري هزاران برابر اين حصار بر دشمنان ما نازل کند.
شريعتي: کبوتر دلمان را راهي کاظمين مي‌کنيم و به امام جواد(ع) سلام مي‌کنيم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9204

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید