برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: منازل سلوک
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 03- 05-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دست مرا گرفت ضريحش دعا گرفت *** در کفشداري حرمش اشک پا گرفت
با مشت باز آمدم و پردهدار شد *** بيگانه بودم و غم او آشنا گرفت
زانو زدند معجزهها در برابرش *** موسي عصا گرفت، مسيحا شفا گرفت
ديدم که آب ميشود از جلوهها شرار *** آنجا که اشک آمد و چشم مرا گرفت
سلطان ماست آنکه بدون غرور و ناز *** دورش شلوغ بود و سراغ گدا گرفت
دورش شلوغ بود و به هر گوشهي حرم *** سروقت گريههاي بدون صدا گرفت
دورش شلوغ بود و چو آغوش باز صحن *** پاي ضريح بر من وابسته جا گرفت
اصلاً نياز نيست که آري دم ضريح *** حاجات را توان دم باب الرضا گرفت
آئينهاي مقابل آئينه ميشود *** آن بوسهاي که در گلو داد يا گرفت
اين هم حکايتي است که در شهر مشهدت *** زائر بهانهي کرب و بلا گرفت
«اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي» سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، خوشا به حال کساني که در اين ايام مشهد هستند، حتماً نايب الزياره و دعاگوي ما باشند. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، انشاءالله همه عزيزان توفيق طاعت و عبوديت و تهجّد و مناجات و خلوت و انس با خدا را داشته باشند، از همينجا به ساحت قدسي علي بن موسي الرضا عرض ادب ميکنيم. حضرت فرمود: از هرجا به ما سلام بدهيد سلام شما به ما ميرسد. جواب سلام هم واجب است و سلام آنها دعاي آنهاست و دعاي آنها مستجاب است. انشاءالله خداي متعال ما را با مقام ولايي و قدسي و آسماني علي بن موسي الرضا محرم و ما را از اصحاب خاص حضرت در دنيا و آخرت قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله همه ما مشمول توجهات خاص اين پدر مهربان شويم. در راه رسيدن به سمت خدا، منزل به منزل پيش ميرويم. امروز هم ادامهي فرمايشات حاج آقاي عاملي را در باب يقظه و بيداري خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث ما در اين بود که طي منازل در اين عالم که خود اين طي منازل عبارت است از تحول روحي، اين تحولات روحي شرط رسيدن به آن ضيافتي است که خدا بخاطر آن ضيافت، ضيافتي که مناسب با شأن خداست، ما را خلق کرده است. اين سفر ضرورت دارد از جهات عديده که اين سفر را برويم و در اين عالم ايستادگي و رکود نداريم. «اني ذاهبٌ الي ربي» براي همه هست و عوالم اصلي بعد از اين مسافرت هست. «و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله» از بيت نفس که خارج ميشويم ديدنيها بعد از آن براي انسان خودش را نشان ميدهد. شأن خدا همينطور است. براي اين نمازهايي که ميخوانيم که يکوقتي عرض کردم حضرت امام ميفرمود: معصوم بخواند دق ميکند، اين عالم براي اينها نيست. خداي متعال با ذات خاصي که در جهت افاضه و رحمت دارد براي ما دعوتنامه فرستاده است. اگر اين سفر را نرويم، مصائب هست که اولين آنها اين است که انسان يک انسان حسي داريم، بايد قپاندار بگويد که اين چقدر ارزش دارد!
بهر توزين کدو و کلم است اين ميزان *** بهر توزين تو زين شاکله ميزان نبود
يک انسان حسي که اينطور است و وجودش کيلويي است، انسان عقلي هم داريم. جناب صدرا از ارسطو نقل ميکند که انسان عقلي تمام اعضايي که احسان حسي دارد، او هم دارد. منتهي تحقق اعضا زماني است که ما منازل را طي کنيم. هرچقدر عقل انسان رشد ميکند، خدا ميگويد: عقل با علم رشد ميکند. علم هم با حس است و احتياج به حس دارد. کسي که علم ندارد، عقلش رشد نميکند. وقتي رشد عقلاني شروع شد، تمام اعضاء در انسان شکل ميگيرد. انسان عقلي چشم دارد، گوش دارد، مشام دارد، دست و پا دارد. اما همه با طهارت شکل ميگيرد. انسان دو تا چشم ميشود. چشم ظاهري جلوه را ميبيند، يک چشم باطني هم که ذي جلوه را ميبيند. يک زبان و چشم ظاهري دارد، اما يک چشم هم هست که
چشم جان را بي نگه ديدارهاست *** پاي جان را بي قدم رفتارهاست
اي خدا بنما تو جان را آن مقام *** کاندر آن بي حرف ميرويد کلام
اگر اين مسير طي نشود، انسان عقلي لال و کر و کور ميشود. اينجا که چشم معنوي نداشته ديگر در آخرت هم ندارد. «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا» (اسراء/72) خدا در قرآن ميگويد: اينها نميشنوند. «لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ» (انبياء/100) خدا ميگويد: اينها نميشنوند. آنوقت چون در دنيا گوش معنوي نداشته آنجا هم نميشنود. «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» (ملک/10) صدراي شيرازي ميگويد: چنان نکن که اگر راه حس فرو بندند، تو خويشتن همه يکباره کور و کر يابي! چون در قلمرو حس کار کرده، حس تا نزديک قير است، بعد از آن ديگر وارد آنجا ميشوي ديگر چشم ندارد. نه اينکه خدا چشم نميدهد، ديگر امکان ندارد چشم نداشته باشد. الآن شما چراغ را روشن کرديد و من ميبينم، ولي چشم اين دنيا نورش عاريتي است. چراغ نباشد، روشنايي و آفتاب نباشد ديگر نميبينم. آخرت هم جايي است که «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت، وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت» (تکوير/3) ديگر همان نورانيت باطن اگر نباشد، آخرت وارد شود ديگر چشم نميبيند و خيال ميکند خدا چشمش را گرفته است. ميگويد: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيرا» (طه/125) خدايا چرا چشم مرا گرفتي، من چشم خيلي خوبي داشتم. خيال ميکند چشم اينجا به درد آنجا ميخورد، در حالي که آنجا بايد نور داشته باشد. آنوقت خدا يک جواب عجيبي گفته است و فرموده است: «أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي» (طه/126) آيات ما به تو رسيد و فراموش کردي. يعني آيات الهي چشم باطن انسان را باز ميکند.
در مورد «وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي» يک مطلبي بگويم. به درد همه ميخورد. مرحوم شيخ جعفر شوشتري ميگويد: علما جمع شدند شديدترين آيه را در قرآن پيدا کنند. خداوند در قرآن محشر را تصوير کرده و اجزاء محشر را تصوير کرده است. «وَ جِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» (فجر/23) يعني جهنم را به محشر ميآوريم! «وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ» اين يک بخشي از تصوير جهنم است. يعني انبياء و شهدا را ميآورم. «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ» (انبياء/47) اين بخشي از تصوير جهنم است. اين آيات را کنار هم بگذاري يک چيز عجيبي است. درسي فوق العاده است. ميگويد: نشستم ببينم کدام آيه شديد و وحشتناک است، هرکسي يک آيه گفت که بعضي گفتند: «ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ» (حاقه/32) اينها همه زنجيرهاي دنياست، در آخرت زنجير نداريم. اين زنجيري است که اينجا درست کرده است. و الا خدا دستش را وارد نميکند جيب خودش يک چيزي دربياورد و به کسي بدهد. از دروازهي دنيا که خارج ميشويم يک ندايي ميآيد، آن هم اين است که هرچه اينجا ببيني، همه اعمال شماست به طرف شما برگشته اما انجا همه حاضر است. اعمال و ملکات به تعبير حضرت امام تجسم پيدا کرده است. حضرت امام ميگويد: جهنم ملکات خيلي سوزانتر از جهنم اعمال است. يعني حالتهاي روحي که در انسان درست شده مثل بخل و حسادت و کينه که ريشه آن اعمال است. يک شاکله نفساني به نام بخل درست شده که در رفتارش تأثير دارد. يک شاکله نفساني به نام افراط در شهوت درست شده است و در رفتارش تأثير ميگذارد.
«وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي» چناب شيخ جعفر شوشتري ميگويد: از همه شديدتر همين است. خدا اين«وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي» را با دو عبارت گفته است. يکي«وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي» يکي هم «إِنَّا نَسِيناكُم» (سجده/14) ما شما را فراموش ميکنيم. خدا هيچ چيز را فراموش نميکند. ميگويد: جهنم اين است و شديدترين آيه اين است. يعني ما حکم فراموش شده را براي شما بار ميکنيم. خدا بگويد: «إِنَّا نَسِيناكُم» خيلي وحشتناک است. اعضاي معنوي ديگر نيست. چشم ندارد چون نوري نيست. لذا در قيامت آنهايي که نور ندارند کنار کساني که نور دارند، حرکت ميکنند تا ندا ميرسد جدا شويد، وقتي جدا ميشوند يک ديواري زده ميشود، آنها ندا ميکنند که «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ» (حديد/13) بايستيد که ما از نور شما استفاده کنيم. ميگويند: «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» برگرديد نور را از دنيا بياوريد. يعني نور اينجا از آنجاست. خيلي اين بحث مهم است که انسان وقتي اينجا حرکت نکرده، چشم معنوي، گوش معنوي، ذائقهي معنوي، پيدا نکرده است. مشام معنوي پيدا نکرده است. در محشر دست و پا ندارد. مثلاً کسي که همسايه را اذيت کرده محشر ميآورد، دست و پا ندارد. آنوقت چشم ندارد، برعکس کساني که در اينجا کار کردند، اينها اعضايء معنوي را از همينجا پيدا کردند. از همينجا چشم معنوي دارد و نگاهش طوري است که «سدرة المنتهي» را ميبيند. رسول الله ميفرمودند: صف جماعت را درست کنيد، من جلو را نگاه کنم، پشت سر خودم را ميبينم. اين چه چشمي است!
برو بفروش اين چشمي که داري *** که در ديدن ندارد استواري
يکي چشم دگر بي غش و بي عيب *** به دست آور براي ديدن غيب
وقتي چشم، چشم خدا شود «السلام عليک يا عين الله ناظرة في عباده» امام زمان يک لقب دارند که چشم خداست در ميان بندگان خدا. چشم اگر چشم خدا باشد، چه ميشود؟ اين چشم فقط براي ديدن نيست. گاهي اين چشم معنوي با همين چشم ميتواند تصرف تکويني هم بکند. يکوقتي گفتم که سالک بايد اين را اساس کار خود قرار بدهد که اگر در اين عالم تکاني بخورد، خبرهايي هست. يکوقتي در جنگ صفين آقايي نزد اميرالمؤمنين گريه کرد و گفت: برادرم الآن در لشگر معاويه هست و به جهنم ميرود. حضرت گفت: چرا گريه ميکني؟ گفت: چرا نکنم، برادرم الآن به جهنم ميرود. حضرت ديد او خيلي باصفاست. اينها گاهي نيم رخي از خود نشان دادند. يک جلوهاي ميآمد رد ميشد. روايت هست آن مقداري که از صورتمان پوشانديم، بيشتر از آن مقداري است که باز کرديم. «ما اخفيناه عنکم اکثر مما اظهرناه لکم» حضرت اينجا يک نيم رخي نشان داد. اگر کسي يک عمر کار کند و به همين عنايت برسد، با گوشه چشم حضرت به لشگر معاويه نگاهي کرد. مثل تير کسي از آنجا خارج شد و خودش را به پاي حضرت انداخت و گفت: آقاجان! خدا لعنت کند دستهايي که ما را از شما جدا کردند. کسي که با گوشه چشم ميتواند چنين کاري کند!
کسي که اينجا حرکت نکرده و آن چشم معنوي را به دست نياورده است، طهارت باطن ندارد، آنجا هم ميآيد چشمش اوست. اينجا آيات را نديده و زمين و آسمان با او صحبت ميکرد. هرجا نگاه ميکرد معجزه بود. هيچيک از اينها را نگرفت. همه اينها دستشان به طرف خدا بود. يک مصيبت بزرگي که آنجا چشم ندارد اين است که ذوات مقدسه معصومين آنجا تجلي پيدا ميکند و اينجا امکان تجلي نيست. آقا رسول الله نميتواند اينجا تجلي پيدا کند، حصار زمان و مکان نميگذارد. آنقدر در دعاها تأکيد شده که بگوييد: «اللهم لا تحرمني رؤيته» خدايا مرا از رؤيت پيغمبر محروم نکن. يعني بهشت همين است. پيغمبري که مظهر اسماء خداست، ليست اسماء و صفات خداست، آنجا ظهور پيدا کند آنوقت ظهور پيغمبر، ما عاجز هستيم با چه کلماتي اين را بيان کنيم. اينکه در روايت هست حضرت زهرا تشريف ميآورد ميگويند: «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ» چشمهايتان را ببنديد تا زهرا رد شود، آنجا که محرم و نامحرم نداريم. چرا ميگويد: چشمهايتان را ببنديد؟ امام صادق فرمود: خداوند مادرم زهرا را از نور عظمت خود خلق کرده است. «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِه» اينها آنجا تجلي پيدا ميکنند.
يک تجلي کوچک حضرت زهرا در اين عالم، زمين و آسمان است. در روايت است که زمين و آسمان از نور حضرت زهرا خلق شده است. وقتي اميرالمؤمنين زهرا را دفن کرد زمين را نگاه کرد، آسمان را نگاه کرد و گفت: خدايا آسمانها و زمينها چقدر بعد از زهرا چرک شده است. يعني زهرا جمال عالم بود، جمال عالم را از من گرفتند. عجيب است که ابن صباغ شافعي مينويسد وقتي به منزل آمد وحشت علي را گرفت. زهرا در خانه نبود، وحشت علي را گرفت. خدايا انگار که من بايد تمام غمهاي دنيا را امشب پاسخگو باشم. تجلي زهرا را پيغمبر ما ميديد و اميرالمؤمنين ميديدند. هردو بزرگوار فرمودند: وقتي زهرا را ميديديم، تمام غمها و غصهها محو ميشد. در روايت هست بعضي به بهشت ميروند به حورالعين اعتنا نميکنند، حورالعين به خدا شکايت ميکنند!
حضرت آيت الله شيخ راضي نجفي تبريزي يکوقتي محضر آيت الله گلپايگاني آمدند و گفتند: حادثهاي براي من در حج امسال اتفاق افتاد. تا اين را گفتند، حضرت آيت الله فرمودند: ضبط را بياوريد اين بايد ضبط شود. حضرت آيت الله شيخ راضي نجفي تبريزي فرمودند: من اين حج دعايم فقط يک جمله بود. «اللهم ارني الطلعه الرشيده» من در خيابان شلوغ که بودم، يک لحظه ديدم خيابان خلوت شد. از ماشين و انسانها خبري نيست، حضرت تشريف ميآورند ولي صورتشان نقاب است. تا به من رسيد، نقاب را کشيد، بي اختيار سه بار گفتم: «ماشاءالله لا حول و لا قوة الا بالله» به نور جبار روشن بود. لباسش لباسي است که اسمش را نور خدا ميگذاريم. تاج را خدا سر او گذاشته است. چون پيغمبر ما حق تعيين وصي ندارد، خدا تعيين ميکند. اين تجلي پيدا کند در آخرت چه ميشود؟ از اين محروميت براي انسان درست ميشود، آيا بالاتر از اين ميشود؟ در روايت هست که «اذا اراد الله بعبده خيراً فتح عينه التي في قلبه» وقتي خدا براي بندهاش خيري را بخواهد، دو تا چشمي که در باطن او هست، دو تا چشم را برايش باز ميکند، آنوقت چشم قلب با چشم ظاهر فرق ميکند. باطن آفرينش را ميبيند.
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن *** که خواجه خود روش بنده پروري داند
مرحوم بهجت ميفرمودند: آقاي قاضي به علوم غريبه وارد بود ولي از ما قرض ميکرد. عالم هيچوقت نميخواهد که ژست ربوبيت به خودش بگيرد از کرامت بدش ميآمد، آقاي بهجت ميفرمود: همه جا کرامت است، اطرافت را ببيني همه جا کرامت است. آ شيخ مرتضي حائري ميفرمود: طلبهها ائمه را با کرامت معرفي نکنيد. کرامت کار امامزادههاست، با علم معرفي کنيد. «هم عيش العلم و مات الجهل» اميرالمؤمنين که ميخواهد اهلبيتش را معرفي کند، ميگويد: «هم عيش العلم» شما اروپا منبر بروي، بخواهي از اين کرامات براي معصومين نقل کني، اروپاييها به چشم مرتاض نگاه ميکنند. آنها را با علم معرفي کن، پانصد علم را اميرالمؤمنين در آثار خود بحث کرده است. يکوقتي خليفه دوم گفت: يا اميرالمؤمنين از شما هرچه ميپرسند سريع جواب ميدهيد. چرا فکر نميکنيد؟ حضرت دستش را چنين کرد و گفت: اين چند تاست؟ گفت: پنج تا، گفت: چرا سريع جواب دادي؟ گفت: چون ميبينم. حضرت فرمود: من هم ميبينم! معصومين را اينطور معرفي کنيد، «فاحکم بما اراکَ الله» يعني علم، علم ارائة اللهي است. چشم باطن باز شود چه ميشود؟ اميرالمؤمنين فرمود: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً» اگر پرده کنار برود، يقين من اضافه نميشود. من همه چيز را ميبينم.
اصحاب اميرالمؤمنين نقل ميکند که با حضرت وادي السلام رفتم. حضرت ايستادند، صحبت ميکردند، عبا را پهن کردم بنشينم. اينقدر ايستادند و صحبت کردند که من خسته شدم، نشستم، بلند شدم خسته شدم، نشستم. حضرت همينطور نگاه ميکرد ولي من کسي را نميبينم. وقتي تمام شد، گفتم: يا اميرالمؤمنين چه قضيهاي بود، شما با چه کسي صحبت ميکرديد؟ حضرت فرمود: با ارواح طيبه، گفتم: واقعاً؟ حضرت فرمود: الآن ميبينم که حلقه حلقه اينجا نشستند. اين نگاه را ابراهيم هم با توحيدي که داشت پيدا کرد. خداي متعال فرمود: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (انعام/75) اگر به ملکوت آفرينش واقف شد، ديگر فکرش از جرئيات نيست که چه شد.
مستم کن آنچنان که ندانم ز بيخودي *** در عالم خيال که آمد کدام رفت
کليات انسان را بالا ميبرد. در عرصه تفکر ما را به کليات بردند. اين به وادي کليات بردن است. اگر در جزئيات ماند، مرد. جزئي نه کاسب است و نه مکتسب، انسان را به جايي نميرساند. امام حسين را گفتند: يک حديثي به ما بگو که خودت از پيغمبر شنيدي. چون طفل بود که پيغمبر از دنيا رفت. حضرت فرمودند: جدم رسول الله فرمودند: «ان الله يحبّ معالي الامور و يکره سَفسافها» خدا دوست دارد بندهاش کارهاي بزرگ انجام بدهد و از کارهاي جزئي پرهيز کند. يک نکتهاي را هم عرض کنم، وقتي انسان عقلي اينجا پرورش پيدا نميکند، فقط صحبت اين است که چشم ندارد، گوش ندارد، زبان ندارد، شامه ندارد، از پانصد سال فاصله بهشت به مشام ميرسد. اما کسي که عاق والدين است به مشامش نميرسد. چون اين مشام اينجا نبوده تا آنجا هم کار کند. يک مطلب مهم اين است که اراده اينجا در آخرت کار ميکند. اينجا وقتي اراده ضعيف است، اين اراده در آخرت نيست. تنعم هم نيست، اينجا ميتواند به ناموس مردم خيانت کند، اين اراده را دارد که خيانت نميکند. ميتواند از بيت المال خيانت کند، اراده دارد اين کار را نکند. ميتواند الآن با يک دروغ ثروتي که آن طرفش ناپيداست به آن برسد، اما اين اراده را دارد که اين کار را نکند. مقتضي موجود و مانع مفقود، اما اين اراده را دارد که بگويد: نه، اين اراده در آخرت ميشود «يفجرونها تفجيرا» اينها را از کجا آورده است؟ اين اراده را خدا ميخواهد. خدا به اين اراده ارزش دارد.
«مَنْ تَرَكَ شَيْئاً لِلَّهِ عَوَّضَهُ اللَّهُ خَيْراً مِمَّا تَرَكَ» هرکس در اينجا چيزي را بخاطر خدا ترک ميکند، ذرهاي خاک در اين ميکده ضايع نشود! خدا بهترين را نصيب او ميکند. اين اراده که اينجا هست. اينکه معصوم ميگويد: خدايا من به اين نتيجه رسيدم که رسيدن به تو اراده نياز دارد. مرکب همين است. آن وسيله براي رسيدن اين است. يعني اشتها، اشتهاي حقيقي باشد. آن اراده در آخرت خودش را نشان ميدهد، وقتي اراده دارد که خواب را کنار بگذارد. شب، «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (سجده/16) هرجا در قرآن دو تا «ت» بيايد، تدريج را ميرساند. اين اراده در آخرت کار ميکند. روزه ميگيرد، روزه گرفتن اراده نياز دارد. تمرين اراده است، ميتوانيم کف نفس داشته باشيم. از يک نهار نميتواني بگذري فردا چطور ميتواني از بيت المال و ناموس مردم بگذري؟ بعضي اراده ضعيف دارند. قيمت انسانها از همينجا روشن ميشود. قدرت دارد خيانت کند اما خيانت نکرده است. زليخا زيبا و همسر پادشاه است. همهجا آئينه است و همه درها را هم بسته است. «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ» (يوسف/23) من از آن تو هستم! به يوسف ميگويد: «هيتَ لک» يوسف ميگويد: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ» اين اراده به خدا، شما ثابت کرديد که خدا را ميخواهيد. در اينجا بايد ثابت کنيد که خدا را ميخواهيد. يوسف اين را ثابت کرد و عفتش را حفظ کرد، نتيجه اين شد «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (يوسف/24). خودش را به خدا ميفروشد.
«إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ» (يوسف/23) خدا يک مقام اينچنين، کرامتي که به من داده را با خيانت به ناموس مردم از دست بدهم؟ کسي که خيانت ميکند و خودش را با بيت المال و اختلاس آلوده ميکند، يک لحظه بگويد: «انه اکرم مثواي» خدا چه حرمت و احترامي به من داشته است که مرا هدايت کرده به چنين مقامي که ميتوانم با خدا همدم و هم زبان شوم. خدا در آخر سورهي يوسف يک قانون کلي دست ما ميدهد. «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (يوسف/90) هرکسي کف نفس داشته باشد، واهمه قدسي داشته باشد، خدا ميگويد: من اجر محسنين را ضايع نميکنم. پنهانم باشد آشکار ميکنم. «يا من اظهر الجميل» در خلوتخانه عفتش را حفظ کرده و فقط خدا ميکند، اما خدا اين را آشکار ميکند. «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ» (يونس/61) اين را قاب کنيد و هديه بدهيد. يعني در اين عالم يک ذره، شما هزار ذره را روي ترازو بگذاريد تکان نميخورد. به اندازهي ذره اين عالم بي حساب نيست. «كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» (رعد/8) شما اگر نعم العبد باشيد، خدا هم نعم المجيب ميشود. هم نعم العبد را در قرآن آورده است و هم نعم المجيب، نعم العبد يعني بنده خوب باشي، نعم المجيب، يعني مرا صدا بزني، لبيک ميگويم. در روايت هست ده بار يا الله بگويي، خدا ميگويد: لبيک، مرحوم شيخ جعفر شوشتري ميگويد: کجا ديده شده عبد مولا را صدا بزند و مولا لبيک بگويد.
شريعتي: ديدهي بدبين بپوشان اي کريم عيب پوش *** زين دليريها که من در کنج خلوت ميکنم
انشاءالله خداوند تمام گناهان ما را خط بکشد و بهترينها براي ما رقم بخورد. نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه 113 قرآن کريم، آيات 32 تا 36 سوره مبارکه مائده را تلاوت خواهيم کرد.
«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ «32» إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ «33» إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «34» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «35» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «36»
ترجمه آيات: به همين جهت، بر بنىاسرائيل نوشتيم كه هر كس انسانى را جز به قصاص يا به كيفر فساد در زمين بكشد پس چنان است كه گويى همهى مردم را كشته است، و هر كه انسانى را زنده كند (و از مرگ يا انحراف نجات دهد) گويا همهى مردم را زنده كرده است و البتّه رسولان ما دلايل روشنى را براى مردم آوردند، امّا (با اين همه) بسيارى از مردم بعد از آن (پيام انبيا) در روى زمين اسرافكار شدند. همانا كيفر آنان كه با خداوند و پيامبرش به محاربه برمىخيزند و (با سلاح و تهديد و غارت) در زمين به فساد مىكوشند، آن است كه كشته شوند، يا به دار آويخته شوند، يا دست و پايشان بطور مخالف بريده شود يا آنكه از سرزمين (خودشان) تبعيد شوند. اين كيفر ذلت بار دنيوى آنان است و در آخرت برايشان عذابى عظيم است. مگر كسانى كه پيش از آنكه بر آنان دست يابيد، توبه كرده باشند، پس بدانيد كه خداوند آمرزندهاى مهربان است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد. همانا كسانى كه كافر شدند، اگر تمام آنچه را در زمين است و همانند آن را دارا باشند تا براى نجات از عذاب روز قيامت فديه دهند، از آنان پذيرفته نمىشود و براى آنان عذابى دردناك است.
شريعتي: کربلا عمري است که با تربتش دارالشفاء است *** مشهد اما نسخهاش با آب سقاخانه است
فردا روز مخصوص زيارتي امام رضا(ع) است. آنهايي که مشهد هستيد، خيلي از دوستان ما التماس دعاي ويژه داشتند.
صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
اشاره قرآني را بفرماييد و از شخصيت جناب دعبل براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» را انتخاب کردم، خداي متعال در قرآن از چند طايفه به طور ويژه تجليل کرده است. مقام بسيار ويژه براي اينها ذکر کرده است. هرکس قرآن را بخواند آرزو ميکند جزء اينها باشد. يکي متقين است و يکي شهداست، يکي علماست و يکي اهل عدل است و يکي هم هادي هستند، اين پنج طايفه بسيار مخصوص هستند. مقاماتي که براي اينها ذکر کرده هيچکدام به مقام هادي نميرسد. اين آيه در شأن هاديهاست، احياي نفس، مراد اين نيست که قبرستان برويم و مرده زنده کنيم. امام صادق فرمود: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» يعني از ضلالت به هدايت بياورد، آلودگي اخلاقي و اعتقادي دارد، حضرت فرمود: «فَقَالَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالَةٍ إِلَى هُدًى فَقَدْ أَحْيَاهَا وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالٍ فَقَدْ قَتَلَهَا» آنوقت شما اين نکته را توجه کنيد که اگر شما يک نفر را هدايت کرديد، خدا ميگويد: از اول خلقت تا آخر خلقت چقدر جمعيت آمده است. ميلياردها جمعيت آمده است. خدا واقعاً مينويسد که ثواب احياء اينها را مينويسد. اگر مردم به اين آيه پي ببرند، همه هادي ميشوند. همه جزء نيروهاي تربيتي ميشوند. نيروهاي تربيتي قدر خودشان را بدانند. اما من يک بشارتي بدهم اينکه هرکس در هرجا هست، ميتواند سهمي از تربيت داشته باشد و در پروژهي انسان سازي شرکت کند چون از يکي از شخصيتهاي غربي سؤال کردند که اگر انسان کامل شود چه آرزويي پيدا ميکند، گفت: اگر انسان کامل شود نشان کمالش اين است که آرزويش اين باشد که کسي را تربيت کند. در موضوع تربيت شرکت داشته باشد. اين همه آثار، کسي که پدر است در خانه، کاري کند يک فرزند صالحي را تربيت کند، مادر بتواند دين مادري را ادا کند. فرزند صالحي که گاهي ک ملت مديون يک فرزند است. گاهي يک تاريخ مديون فرزندي است که اين خانم تربيت کرده است. عنوان مادري يک عنوان عجيبي است. بزرگترين شأن يک زن عنوان مادري است که بتواند از جهت تربيت عواطف، پمپاژ عواطف، حساسترين دوران تربيتي که دستش هست، بتواند يک فرزند صالحي را تربيت کند، «فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» يک سرباز در پادگان چقدر جمعيت به عنوان سرباز، دو ماه تماماً دست اينهاست. ميتواند کاري کند که استاد دانشگاه ولو فيزيک و شيمي، يک استادي داشتم که زبان انگليسي ميگفت. دانشجوها گفتند: خسته شديم. شما اول تا آخر درس ميدهيد. گفت: من اجير شدم، زبان براي من نيست. اگر سکوت کنم خيانت است. از زبان انگليسي خسته شديد چيز ديگري ميگويم. نهجالبلاغه براي ما گفت. پيامبر ما به اميرالمؤمنين وقتي به يمن ميرفت، فرمود: خدا با دست تو کسي را هدايت کند بهتر است از هرآنچه آفتاب به آن تابيده است. از اول خلقت تا به حال آنچه آفتاب به آن تابيده، اگر شما بخواهيد اين را تبديل به ثروت کنيد، مغز آدم ميسوزد. اما يک نفر را تربيت کنيد، قيمتش از اين بالاتر است. اين آيه غوغا کرده است. ما تلاش ميکنيم که اين سمت را در اينجا داشته باشيم. اين سمت را داشته باشيم چون احياء کرديم، به شما حق شفاعت ميدهند. شفاعت احياء است. «يا ليتني قدمتُ لحياتي» اسمش را حيات گذاشته است. شما اينجا کسي را احياء کرديد، آخرت هم نقشه شفاعت به شما ميدهند. لذا روايت است که سه نفر حق شفاعت دارند. انبياء، شهدا و علما، يک نکته بگويم با آب طلا نوشته شود. چرا خدا اين مقام را به نيروهاي تربيتي داده است؟ چون خدمت ميکنند به غايت خلقت، در روايت هست براي معلم خير، ماهيهاي دريا، جنبندههاي سوراخها و ملائکه آسمان، همه استغفار ميکنند. چون ماهي دريا هم ميداند کنار سفره معلم خير نشسته است. غايت خلقت به هم بخورد، عالم به هم ميخورد.
دعبل چهار امام را درک کرده است. شاعر بسيار توانمند است و با رفتن ايشان شعر رفت. آنقدر در شعر تسلط دارد. شعر او دو خصوصيت دارد، فضيلت اهلبيت و هجو دشمنان اهلبيت. آخر سر هم بر سر هجو شهيد شد. خودش گفت: پنجاه سال است دار خودم را بر دوش خودم ميکشم. اصلاً ترس در وجودش نيست. شعر رسانه هست، آن زمان رسانه عمومي، به امام رضا که شعرش را گفت، برگشت ديد دزدها دارند شعرش را ميخوانند. يعني شعر آنقدر آن زمان ارزش دارد. رسانه عمومي بود. گاهي شاعر يک شعري ميگفت، خليفه کسي را دستور داد اعدام کنند، جنازه بالا برود، پايين نياورند و بالا بماند. يک شاعر شبنامه نوشت و شعري پخش کرد. پادشاه گفت: اي کاش سر دار ميرفتم و اين شعر را براي من ميگفتند. شعر اينطور است. «علوّک في الحياة و في المماتي» تا زماني که زنده بودي در بالا بالاها بودي و الآن که اعدام شدي مردي، الآن هم ميبينم در بالا بالاها هستي. انگار زمين و آسمان سر جنازهي تو دعوا کردند که زمين بگيرد يا آسمان. اشعار او غوغاست. يک کتابي براي ادبا معرفي ميکنم «شعراء قتلهم شعرهم» شعرايي که شعرشان آنها را کشته است. دعبل يکي از آنهاست. آوارهي شهرها و بيابانها شد. محض حضرت علي بن موسي الرضا آمد و يک شعري خواند. مرثيه نامه اهلبيت که غم و غصه اهلبيت را جمع کرده است. آخر سر خطاب به حضرت زهرا فرمود: بچههاي تو يکي در بغداد دفن شد و يکي در کوفه، يکي در مدينه دفن شد، چه بلايي سر بچههايت آوردند. آنوقت امام رضا يک تابلويي سر راه گذاشت، تابلويي که خدا با اين تابلو روز قيامت احتجاج ميکند. کساني که ميخواهند حقي پيدا کنند. حضرت فرمود: ميخواهي من هم يک بيتي اضافه کنم به اشعار تو؟ يک قبري هم در طوس پيدا ميشود. کسي آنجا دفن ميشود که تا روز قيامت منتقم ما ظهور کند. گفت: من در طوس قبري نميشناسم. حضرت فرمود: قبر من است.
شريعتي: فردا روز مخصوص زيارتي حضرت رضا(ع) است. آنهايي که مشرف ميشوند، التماس دعا داريم. امام کاظم(ع) ميفرمود: زيارت امام رضا همچون زيارت خداست در عرش و هرکس به زيارت من بيايد سه جا به سراغ او ميروم، اول وقتي که نامه اعمال را ميدهند، دوم س پل صراط و سوم پاي حساب و کتاب و فرزندش ميفرمود: بهشت را تضمين ميکنم براي زائر با معرفت پدرم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: از خداوند عنايت خاصه را براي ملت و کشور و رهبر معظم و هموطنان خود مسئلت دارم.
شريعتي: اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي…
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه