برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: منازل سلوک
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 27- 04-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بي تابتر از جان پريشان در تب *** بيخوابتر از گردش هذيان بر لب
بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب
«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناهتان باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، آرزوي لحظههاي پر برکت و پر بار را دارم. «و رضوانٌ من الله اکبر» فرصت را غنيمت ميدانم، امروز سالروز وفات استاد بزرگ ما آقاي مهندسي است. به روح آن عزيز از دست رفته درود ميفرستيم. يکي از شخصيتهاي بسيار نادر و کارشناس برنامه شما و در عرصه عرفان بنده از نزديک ناظر و شاهد بودم. چقدر نزد ايشان تلمذ کردم و مشکلات علمي خودم را با ايشان مطرح ميکردم. از جهت صفاي نفس تعجب ميکردم که چقدر انسان ممکن است عروج کند، صعود کند و خلوص پيدا کند و گاهي با خودم بگويم که از شدت خلوصش بود که خدا انتخابش کرد. انشاءالله که برين عنايات خاصه حضرت حق باشند.
شريعتي: از بس که ياد ايشان ساري و جاري است، هيچگاه فکر نکرديم که ايشان در ميان ما نيست. در اين سالها خيليها که گفتند: ما سمت خدا را با نکات ناب وعرفاني و معرفتهايي که ايشان به ما ياد دادند، پيدا کرديم و پنجرههايي از معرفت به سوي ما گشوده شده است. انشاءالله مهمان سفره اهلبيت باشند و روحشان شاد باشد و بتوانيم به راه ايشان تأسي کنيم. براي رسيدن به سمت خدا قطعاً نياز به قدمهايي داريم و رسيدن به منازلي، اولين منزل، منزل يقظه بود و نکتههاي نابي که حاج آقاي عاملي فرمودند و خيلي هم استفاده کرديم و انشاءالله امروز ادامه فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث من مقدمهاي است براي اينکه چه ضرورتي دارد که ما اين منازل را طي کنيم؟ ما رد اين عالم براي نشستن کنار سفره خاص خدا احتياج داريم که مراتبي از طهارت نفس، کمال نفس وطي عقبات نفس درست شود، تا پذيرايي خاص که اين نشئه براي او درست شده است، براي ما درست شود. ما نيامديم اينجا بايستيم، اگر بايستيم چيز جديدي نيست و انسان تازه زنده به جديد است. خداي متعال به حضرت موسي فرمود: «كُنْ خَلَقَ الثِّيَابِ جَدِيدَ الْقَلْب» يا موسي ولو لباست کهنه باشد، نگذار قلبت کهنه باشد. قلبت جديد باشد. جديد بودن قلب به احساسهاي بزرگ و عواطف بزرگ است و آرزوهاي بزرگ است. اين احساسها هميشه براي انسان تازگي دارد و ريشههاي اين احساس و عواطف بايد درست شود. عالم هم عالم ضيافت است. در يک کلمه «أنت دعوتني اليک» خدايا تو مرا دعوت کردي، يعني تو شروع کردي. ما يک بحثي داريم در ادامهي مطلب، وقتي به منزل يقظه وارد شويم، آنجا يک بحثي داريم تعريف رابطه بين انسان و خدا، اول بايد يک رابطهاي بين خودم و خدا تعريف کنم، بين خودم و پيغمبرم، بين خودم و بين امامم، بين خودم و بين خودم، بين خودم و طبيعت، از اين رابطه من سهم ميبرم و سهم من از اين عالم با اين رابطه تعريف ميشود. چطور تعريف کنيم يک طرف لا يتناهي و يک طرف ذره و دون ذره، علامه طباطبايي يک تعريف خوبي ميکند، از ايشان سؤال کردند: اگر شما رابطه را تعريف کنيد بين بنده و خدا، چه ميفرماييد؟ ايشان فرمود: ما به تو محتاج و تو مشتاق ما!
آن احتياج وجود ربطي، حالت وابستگي انسان به خدا، فقر و اينکه خدا نسبت به ما شوق دارد. تعريف بسيار فاخر است ولي خدا بهترين رابطه را تعريف کرده است: «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه» (مائده/54) «يُحِبُّهُمْ» را اول آورد، يعني کار را خود خدا شروع کرده است. يکي از شعراي معاصر ميگويد: «جهان در سير حبّي شد هويدا» اين سلسلهاي که انبياء آمده است، اين همه کتابها آمده است. «ثم بعثهم علي سبيل محبته» همه در مسير محبت هستند، خدا چون عاشق ما بوده انبياء را فرستاده است. حضرت خاتم الانبياء، عصاره کائنات، مظهر مخلوقات را سراغ من فرستاده است. اين همه کتاب فرستاده است، کتابي همانند قرآن را فرستاده است. پيغمبر ما فرمود: اساس دين من حبّ هست و دين را خودش تعريف کرده است،«وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُ» اما اينکه «يُحِبُّهم» را اول گفته است، يعني اول خدا دنبال ما آمد، اول خدا ما را ياد کرد. ما بوديم ولي مذکور نبوديم. «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (انسان/1) خدا ما را ذکر کرد. «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انبياء/10) ذکر يعني ياد، خدا ما را ياد کرد. ما بوديم نه اينکه نبوديم، بعداً در منزل توحيد بايد بحث کنيم، باز ميخواهيم برگرديم، از جهت عرفاني «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» بگوييم نيستم نيست که هستي هم در نيستي است. هيچم و هيچ که در هيچ نظر فرمايي! باز اينها را در منظر توحيد بحث ميکنيم که باز ميخواهيم برگرديم به حالتي که در عالم ذر بوديم.
عالم ذر را ذر ميگويند، چون انسانها خودشان را مثل ذره ديدند. چون انسانها خودشان را مثل ذره ديدند، باز ما ميخواهيم برگرديم ذره شويم، امام سجاد به خدا عرض ميکند، «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» (صحيفه سجاديه/ص222) «أو دونها» ديگر انتها ندارد. آنقدر اين تعبير عجيب است، براي چند مطلب عارف لفظ پيدا نميکند. يک لفظ که خدا را طوري صدا بزند که ضميرش ارضاء شود. الفاظ قلمرو محدود دارد. ميخواهد عبادت کند باز ارضاء نميشود، در نجوا با خدا محدوديت دارد، در عمل محدوديت دارد. اوج اين نقطه پيغمبر ماست. پيغمبر ما کار را تمام کرده و گفته: خدايا ما نميتوانيم تو را صدا کنيم، تو خودت همانطور هستي که خودت، خودت را صدا کردي. «الهي ما عبدناک حق عبادتک ما عرفناک حق معرفتک»، «يُحِبُّهم» يعني اول خدا شروع کرده، خدا با چشم مشتري به ما نگاه کرده است. در قرآن ميگويد: «ان الله اشتري» يعني من براي شما مشتري هستم. يعني او صياد شد، ما صيد شديم.
عشق ميگويد به گوشم پيچ پيچ *** صيد بودن بهتر از صيادي است
در نتيجه اينها نشان ميدهد اصل عالم براي پذيرايي درست شده است و از عجايب مباحثي که در روايت ما اين است که خداي متعال دنبال ماست ولو ما خراب کنيم. مال بد بيخ ريش صاحبش است. حضرت موسي عصباني شد از دست قارون، گفت: خدايا ميشود قدرتت را چند لحظه به من بدهي؟ گفت: دادم. به زمين دستور داد اين را بکش. يک مقدار که رفت، قارون خيلي ترسيد. گفت: موسي، تو را به هرچه اعتقاد داري، غلط کردم! موسي اعتنا نکرد. تا زانو رفت، آنقدر گريه کرد که موسي من اشتباه کردم، تا سينه رفت، گفت: موسي قسم ميدهم به رحمي که بين من و تو هست، موسي باز هم اعتنا نکرد. خداوند به موسي گفت: «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض» (قصص/81) يا موسي ميداني چرا اعتنا نکرديم؟ چون آن مال تو نيست و مال من است. تو درست نکردي، من درست کردم. بعضي عبارتهاست که خداي متعال آنقدر عجيب است که ميفرمايد: من چقدر پشت سر بندگاني که رفتند، نگاه کنم؟ اطالهي نگاه ميکرد. علي بن موسي الرضا يک تعبير بسيار جالبي دارد. اينها همه مظاهر ضيافت است. عالم براساس ضيافت است. يکوقتي ميبيني يک کسي طفل است، طفل شيطنت ميکند، شلوغ ميکند، نگاه خلقت خيلي بالاتر از نگاهي است که داريم. امام رضا فرمود: اگر کسي شتري داشته باشد، اموالي داشته باشد، در بيابان لم يزرع گم کند، مرگ او حتمي است. ميبيند مرگ او حتمي است، قبري پيدا ميکند و در آن ميخوابد که لااقل جنازه از حيوانات محفوظ باشد. چشمش را باز ميکند ميبيند شتر بالاي سرش ايستاده است و همه چيز آماده هست. يعني زندگي دوباره، امام رضا فرمود: اين شخص چطور خوشحال ميشود؟ اگر بندهاي برگردد، بندهاي که گنهکار و آلوده هست به درگاه خداوندي برگردد، خداوند بيشتر از او خوشحال مي شود. ما به تو محتاج و تو مشتاق ما از اين عجيبتر در روايات هست.
اينها را عمداً ميگويم براي اينکه گاهي ما در تعريف خدا و تصوير خدا راه خطا ميرويم. از يک دختر خانمي پرسيدند: خدا را تعريف کن. گفت: خدا يعني نکن، نکن. اينطور نيست! يک آقايي از دست خدا خيلي عصباني بود. به حضرت موسي گفت: برو به خدا بگو: مرا بکش. حضرت موسي آمد نجوا کرد، ميخواست برگردد، خداوند فرمود: قرار بود پيامي به من برساني. گفت: خدايا من خجالت ميکشم، خداوند فرمود: اگر تو ما را ربوبيت قبول نداري ما تو را براي عبوديت قبول داريم. يعني اگر تو با من قهر شوي، من قهر نميشوم. چقدر خوب است که در اين برنامهها شما سيرهي عاطفي معصومين را بحث کنيد. سيرهي عاطفي حضرت ختمي مرتبت را بحث کنيد. سيرهي عاطفي حضرت اميرالمؤمنين را بحث کنيد. رسول الله وضو ميگرفتند ميديدند گربه نگاه ميکند. وضو نگرفتند و آب را جلوي گربه گذاشتند، اول گربه آب خورد. به خادمش گفت: تو شير گوسفند را ندوش. گفت: چرا يا رسول الله؟ گفت: براي اينکه براي بره او چيزي نميماند. بسياري از روايات مربوط به حقوق حيوانات براي پرورش عواطف است که شخصيت ما شخصيت عاطفي باشد. جامعه بي رحم خيلي جامعه سختي است.
اين همه اهتمام مثل معماست. يعني در تمام اوصاف خداوندي و در حقيقت خود انسان معلوم ميشود که انسان يک مشت گوشت و پوست و استخوان نيست. معلوم است اين اهتمامها يک سري در انسان از طرف خدا هست.
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل *** آنچه در سرّ سويداي بني آدم از اوست
خواست خداوند به اين تعلق گرفت که انسان در اين عالم سر اين سفره فاخر بنشيند. خودش را با اراده خدا تنظيم کند. اگر کسي خودش را با اراده خالق اين نظام هماهنگ کند، تمام ذرات عالم با اين هماهنگ ميشود. تمام ذرات شعور دارند. ما در اين عالم بي شعور نداريم. يک آقايي ميگويد: من يک قرص نان خريدم، يک سگي دنبالم آمد، يک چهارم آن را انداختم، معلوم است بچه دارد. اينها را برد و باز هم آمد. يک چهارم را انداختم باز هم آمد. اين را آقاي اشتهاردي نقل ميکرد. ميگفت: باز هم آمد و من عصباني شدم و گفتم: چقدر اين سگ بي حياء است، تا اين را گفتم، رفت چهار تا توله سگ آورد و جلوي من گذاشت. يعني بيحياء من نيستم، تو بيحياء هستي که بي حساب حرف ميزني. عالم همه شعور دارند.
حضرت آيت الله موسوي به مناسبتي در ذيل الميزان آورده است که من در قهوهخانه قم مردي را ديدم که چند تا ديزي ميخورد. قصه را از او پرسيدم. گفت: من کشاورز هستم. من ناني داشتم، ناهار ميخوردم. يک سگي اطرافم ميچرخيد و معلوم بود که خيلي گرسنه است. نان من اضافه ماند، اضافه که ماند انداختم در جوي آب، آب نان را برد. اين سگ هرچه تلاش کرد نان را بگيرد، نتوانست. نالهاي کرد، بعد از آن هرچه بخورم سير نميشوم. فرمان دست خداست. خدا به معده بگويد: پر نشو! يکي از اصحاب پيغمبر، ميدانست اگر کسي سر غذا باشد، پيغمبر صدايش نميکند. جناب نسائي يک کتابي نوشته به نام خصايص اميرالمؤمنين که بسيار عالي است. به شام رفت، گفتند: چرا براي معاويه چيزي ننوشتي؟ اين قصه را گفت. گفتند: اينکه فضيلت نيست. آنقدر به نسائي لگد زدند که کشته شد! آقا رسول الله گفت: معاويه را بگوييد بيايد، کار دارم. گفت: برويد بگوييد غذا ميخورم. بار ديگر که فرستاد باز گفت، بار سوم باز همينطور، پيغمبر نفرين کرد و گفت: انشاءالله شکمش پر نشود. بعد از آن هرچه ميخورد سير نميشد و ميگفت: خسته شدم. «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْء» (مؤمنون/88) «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ» (بروج/20) اينها همه معنياش اين است که فرمان دست خداست. شما سرتان را در آب کنيد، خفه ميشويد. خدا به آب گفت: يونس داخل آب ميشود، خفه نکن! کسي درون شکم نهگ برود اسيد پودرش ميکند. خدا به نهنگ گفت: چنين نکن. اي خدايي که سببيت تمام اسرار دست توست. «يا مسبب الاسباب من غير سبب» اگر ما اين اعتقاد را داشته باشيم، دزدي و خيانت و اختلاس نميشود. مثل آتش براي ابراهيم که نسوزاند.
خدا براي رشوه سببيت نگذاشته که زندگي شما گشايش پيداميکند. عالم شعور دارد. مرد کشاورز ميگفت: من هرچه ميخورم سير نميشوم. عالم شعور دارد. خواست خدا در اين است که انسان در اين عالم کنار سفره فاخر باشد، خدا ما را براي رنج و عذاب خلق نکرده است. اين کي درست ميشود آن زماني که ما طرف خدا حرکت کنيم. اوصاف خدا را بشناسيم و اين منازل را طي کنيم. روح ما بزرگ و پاک شود. اگر چنين حالتي صورت گرفت، خدا اين را خواسته است. راکد ماند را نخواسته است. مشيعت در اين است که انسان در اين عالم انسان سالک باشد نه انسان راکد. ملائکه به خدا گفتند: آدم را خلق ميکني خون ريز است، ما عبادت ميکنم، خدا فرمود: من عابد تنها نميخواهم. من عابد عالم ميخواهم. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/31) مشيعت خدا تلعق گرفته که انسان چنين باشد. انسان براي خداست، ناموس خداست، در روايت هست که خدا همه چيز را به انسان سپرده، اجازه نداده ذليل شويد، چون انسان ذليل شود به حساب خدا نوشته ميشود. خدا روز قيامت بگويد: مريض شدم چرا به عيادت من نيامدي؟ خدا فرمود: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ» (مائده/68) تا به تورات و انجيل عمل نکنيد، من شما را نخواستم. من اهل کتابي را ميخواهم که به کتاب عامل باشند. قرآن هم اينطور است. قرآن را اگر عمل نکنيم، خلقت ما را نخواسته است يعني در اين عالم جا نداريم. يعني عالم ما را پس ميدهد. «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» (انفال/37) خداي متعال ناپاک را از دل طيب بيرون ميکشد و اين آيه را امام زمان عمل ميکند.
عالم سلامتي مطلق است، اگر ما سالم نباشيم در اين عالم جا نداريم. «اللهم أنت السلام و منک السلام و اليک السلام و دارک الدار السلام» همه جا سلامتي مطلق شد، فوراً «حَيِّنَا رَبَّنَا مِنْكَ بِالسَّلَام» حالا که همه جا سلامتي مطلق است، «کلٌ في فلکٍ يسبحون» من هم به اين مدار وارد کن که من هم سالم شود. ذرات عالم چموشي ميکنند و نوع چموشي فرق ميکنند. بحث استدراج و امهال را داريم. نوع زدن را داريم، يک کسي به حضرت شعيب گفت: من گناه ميکنم، خدا مرا نميزند. به خداوند عرض کرد، خداوند فرمود: به او بگو من ميزنم و تو نميبيني.
رنگ تو در توست اي ديگ سياه *** کرده سيماي دروغت را تباه
بر دلت زنگار بر زنگارها *** جمع شد تا کور شد اسرارها
ديگ که سياه است، سياهي بخورد معلوم نيست. حضرت شعيب گفت: خدا اينطور گفت. گفت: من قبول نميکنم. خدا بايد يک کدي بدهد که بفهمم از کجا خوردم. خداوند گفت: شعيب به او بگو من ستار العيوب هستم، عيبت را آشکار نميکنم ولي نشاني ميدهم، اينکه وقتي نماز ميخواني لذت نداري.
ميکند طاعات و افعال سني *** ليک يک ذره ندارد چاشني
طاعتش نغز است و معني نغز ني *** جوزها بسيار و در وي مغز ني
ذوق بايد تا دهد طاعات بر *** مغز بايد تا دهد دانه شجر
روز عاشورا که سر امام حسين را بريدند، ندا آمد عرش کجاست؟ يکوقتي از آقاي مهندسي پرسيدم: اينکه اهلبيت ميگويند: «قدام العرش» يا روز عاشورا حبيب از امام حسين پرسيد: شما قبل از خلقت کجا بوديد؟ فرمود: «کنا قدام العرش» اين عرش تمام به ظاهرعرش است، يعني از تمام ذرات اين ندا بالا رفت، خدا رحمت کند آقاي مهندسي نزديک نيم ساعت فقط در مورد ماهيت عرش براي من صحبت کرد. «نوي من بطنا للعرش» خدا ميخواهد قتلهي امام حسين را بزند، چطور بزند؟ زدن خدا با زدن ما فرق دارد. خداوند فرمود: «لا وفقکم الله لصوم و لا فِطر» خدا شما را موفق نکند که بتوانيد روزه بگيريد و خدا شما را موفق نکند که بتوانيد عيد فطر را درک کنيد. يعني ببينيد چه غوغايي در روزه گرفتن هست که اگر کسي روزه نگرفت، در رديف قتلهي امام حسين رفت، روز عيد فطر چه غوغايي از عنايت است که خدا آنها را محروم ميکند. ادبيات خداست و بالاتر از اين زدن نداريم. اينکه خدا طرف را به خودش واگذار کرده که متوجه اشتباهش نشود، به ظاهر موفقيت است.
شاگرد اميرالمؤمنين آمد بنشيند، صندلي تکان خورد و افتاد سرش شکست. اميرالمؤمنين فرمودند: ميداني چرا سرت شکست؟ چون در نشستن نگفتي بسم الله الرحمن الرحيم. خدا بعضيها را آنقدر عنايت دارد، حتي بخاطر ترک بسم الله تأديبش ميکند. بعضي اينطور است که در روايت هست بدترين مردم نزد خدا کسي است که خدا به حال خودش واگذار کرده و ديگر رها کرده و با تربيتش هيچ کاري ندارد. يعني هرکاري کرده خدا بيايد تأديبش کند و متوجه اشتباهش بکند، اينطور نيست. حضرت فرمود: خدا انسان سالک را خواستند و نه انسان راکد. انسان راکد به دور خود ميچرخد.
اگر صد سال دوري ميشتابي *** نه خود را و نه کس را بازيابي
حضرت فرمود: خدا ما را خواسته است. مشيعت خدا تعلق گرفته به اين ذوات مقدسه، شما قلبهايي داريد که خدا دست خود گرفته است و خود پرورش داده است. «نحن الشيء و شيعتنا نصف الشيء» شيعه تابع آنها هستند. شيء يعني خواسته شده، «و اعدائنا لا شيء» دشمنان ما را خدا نخواسته است. يعني عالم اينها را نميپذيرد. با اين فرهنگ و مدنيت و اخلاق، با اين تفکر، نامحرم با بشريت، کساني حاکميت دارد که يک قدرت اهريمني مثل اختاپوس بر دنيا مسلط است و با بشريت نامحرم است. «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» خدا ميگويد: ما هر لحظه درجه ميدهيم. الآن منزل ميرويم، منزل سر راه است. اداره ميرويم منزل سر راه است. هر لحظه ورقه امتحاني پر ميکنيم و لذا بايد خيلي از خدا خواست که امتحان، امتحاني نباشد که نمره مردودي نزد خدا براي انسان نوشته شود.
«نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ»، از حضرت سؤال کرد: اين درجات براي چه کساني است؟ حضرت فرمودند: آن کسي که ما ميخواهيم. ما اعتقاد داريم با دست انسان کامل به اين عالم افاضه ميکند. «وَ بِهِمْ يَقْضِي فِي خَلْقِهِ قَضِيَّةً» خدا هر حکمي صادر ميکند با دست انسان کامل است. پيغمبر ما واسطه تمام خير است. ما بايد چطور باشيم که حضرت ما را بخواهد؟ مشيعت اينها مشيعت خداست. «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّه» (انسان/30) يک بابي در اصول کافي هست، «لا يشاؤنَ الا ما يشاء الله» مشيعت اينها مشيعت خداست. حضرت فرمود: قلب ما لانهي مشيعت خداست. يعني «وَ اللَّهِ مَا نَقُولُ بِأَهْوَائِنَا وَ لَا نَعْمَلُ بِآرَائِنَا» (بحارالانوار/ج27/ص102) والله ما حرف شخصي نداريم. يعني ميشود انسان به درجهاي برسد که بيرق حق دستش باشد. اگر از من بپرسند: چه مقامي بالاتر که به معصوم داده شده، «منحکم راية الحق» بيرق حق دست شماست. «الحق منکم و فيکم و اليکم» يعني «فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوه» حق آن است که شما به آن راضي هستيد و باطل آن چيزي است که شما از آن ناراضي هستيد. چرا؟ چون تصرفات نفساني در وجودشان نيست.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. انشاءالله قدم به قدم به سمت خدا حرکت کنيم و ذاهب شويم.
به راه باديه رفتن به از نشستن باطل *** اگر مراد نيابم به قدر وسع بکوشم
امروز صفحه 106 قرآن کريم آيات پاياني سوره مبارکه نساء و آيات ابتدايي سوره مبارکه مائده را تلاوت خواهيم کرد.
«يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «176»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ «1» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ «2»
ترجمه آيات: (اى پيامبر!) از تو فتوا مىخواهند، بگو: خداوند دربارهى (ارث) كلاله (/ برادر و خواهر پدرى يا پدر و مادرى) به شما چنين فتوا مىدهد كه: اگر مردى بميرد و فرزندى (يا پدر و مادرى) نداشته باشد ولى خواهرى داشته باشد، نصف آنچه به جا گذاشته از آنِ خواهر است و او نيز از خواهرش اگر فرزندى نداشته باشد همهاموال را ارث مىبرد و اگر دو خواهر باشند، دو سوّم دارايى به جامانده را ارث مىبرند (/ هر كدام يك سوّم) و اگر چند برادر و خواهر باشند مرد برابر سهم دو زن ارث مىبرد. خداوند احكام را براى شما بيان مىكند تا گمراه نشويد و خداوند به هر چيز دانا است.
به نام خداوند بخشندهى مهربان، اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به عقد و پيمانها (ى خود، با خدا و مردم) وفا كنيد. (خوردن گوشت) چهارپايان براى شما حلال گشته، مگر آنها كه (حكم حرمتش) بر شما خوانده خواهد شد، و در حال احرام شكار را حلال نشمريد، همانا خداوند به هر چه خواهد (ومصلحت بداند) حكم مىكند. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! حرمت شعائر الهى، ماه حرام، قربانى حج و حيواناتى كه براى حج علامتگذارى شدهاند و راهيان خانه خدا كه فضل و خشنودى پروردگارشان را مىطلبند، نشكنيد و هرگاه از احرام بيرون آمديد (و اعمال عمره را به پايان رسانديد) مىتوانيد شكار كنيد. و دشمنى با گروهى كه شما را از مسجدالحرام بازداشتند، شما را به بىعدالتى و تجاوز وادار نكند و در انجام نيكىها و دورى از ناپاكىها يكديگر را يارى دهيد و هرگز در گناه و ستم، به هم يارى نرسانيد، و از خداوند پروا كنيد كه همانا خداوند، سخت كيفر است.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد از شخصيت جناب زکريا بن آدم قمي براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: يک آيه را انتخاب کردم، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ» خداي متعال به يک واجب بزرگ ديني اشاره کرده است. تعظيم شعائر ديني، ما دو نوع واجب داريم واجب فردي و واجبي که حيات اجتماعي دين را برساند. ما نماز فردي ميخوانيم اما اين ربطي به حيات اجتماعي دين ندارد. ما قرآن ميخوانيم ولي مربوط به حيات اجتماعي نيست. خدا از ما ميخواهد در جامعه دين حيات داشته باشد. هرچه حيات اجتماعي دين و حضور دين در اجتماع را برساند، شعائر ميگوييم. خداي متعال ثوابي که به اينها ميدهد به عبادات فردي نميدهد. بعضي عبادات ما ذاتاً جز شعائر است و ذاتاً حيات اجتماعي دين را ميرساند. مثل نماز جماعت، چقدر ثواب دارد. از ده نفر بگذرد، جن و انس جمع شوند نميتوانند حسابش را برسند. چرا؟ چون حيات اجتماعي دين را ميرساند. يا نماز عيد، يا حج، يا امر به معروف و نهي از منکر، نماز جمعه، در روايت است انسانها که ميخواهند بنشينند، به تعداد نماز جمعه است. «يجلس الناس من الله يوم القيامه علي قدر رواقهم الي الجمعه» حيات اجتماعي دين را ميرساند. حجاب حيات اجتماعي دين را ميرساند. ثوابي که حفظ حجاب دارد، نماز فرادي ندارد. چرا حجاب را بيانيه سياسي و پرچم جمهوري اسلامي ميگويند؟ چرا براي حجاب در اروپا جريمه ميگذارند و محجبه را از کار اخراج ميکنند؟ اينها حيات اجتماعي دين را ميرساند. امام حسين فرمود: من کربلا آمدم تا تابلوهاي دين را احياء کنم. چرا امام حسين داخل خيمه نماز نخواند و در ملأ عام نماز خواند؟ شايد حيات اجتماعي دين همين است. در فقه داريم اگر والي داخل قلعه نماز جمعه بخواند، مجزي نيست. چون داخل قلعه حيات اجتماعي دين را نميرساند. حيات اجتماعي دين يک چيزي است که اگر کوتاه بياييم هضم ميشويم.
الآن غرب ادعا دارد مرجعيت فرهنگي براي دنيا دارد. ميگويند: چون مهد تکنولوژي ارتباطاتي غرب بوده، پس نفعش هم بايد عايد غرب شود. گفتند: در دنيا يک همسان سازي فرهنگي درست ميکنيم و تمام برجستگيهاي فرهنگي بايد از بين برود. در يک خانه آشپزخانه بايد يکي باشد. بعضي پيامهاي آن از بمب اتم مخربتر است. بعضي کشورها آغوششان را باز کردند چون زيرساخت فرهنگي نداشتند و تسليم شدند. مثل اوکراين، اما ما به برکت اسلام و اهلبيت در يک جنگ نابرابر است، معرکه اصلي سر آداب است. آداب ازدواج چطور باشد، آداب انتخاب همسر چطور باشد. آداب لباس چطور باشد؟ در اين باب اگر کسي از ميدان فرار کند گناه کبيره است. بايد غيرت داشته باشيم به مظاهر حيات اجتماعي دين، در اروپا براي مناره در سوئد رفراندوم گذاشتند. يعني منشور حقوق بشر اروپا را زير پا گذاشتند چون آزادي مراسم ديني، خودشان تصويب کردند آزاد است اما مناره هرجا باشد نشان حضور اسلام است. رفراندوم گذاشتند و از مردم رأي گرفتند و منارهها را خراب کردند. چون ميخواهد ارزش خودش را حفظ کند. جزيرهي پيکاکا در يکي از کشورهاي اروپايي است که هرکس خواست آنجا برود بايد لخت برود. زن و مرد لخت شدند، بچه گريه کرده و لخت نشده، در تيتر نخست روزنامه نوشته بود: آيا درست است ما اشک چشم بچه را درميآوريم؟ از ارزش خودش دفاع ميکند. ما نبايد صليب بزنيم و نبايد ولنتاين بگيريم.
بيجا نيست آمريکا دستور داده برجستگيهاي فرهنگي از کتابهاي درسي کشورهاي اسلامي حذف شود. بحث امر به معروف و نهي از منکر حذف شود، بحث جهاد حذف شود، بحث غيرت ديني و حساسيتهاي ديني حذف شود. گفتند: اينها ريشههاي روحي و معنوي تروريسم است. ما وظيفه داريم هروقت کسي به شهر ما وارد شد، بگويند: شهر مسلمان است. اذان داشته باشد، مناره داشته باشد. وقتي جمعيت زياد شد، حضرت گفتند: جمعيت را چظور جمع کنيم؟ گفتند: يا رسول الله طبل بزنيم. گفت: اين براي يهوديهاست. شعائر آنهاست! گفتند: ناقوس بزنيم. حضرت فرمود: اين شعائر آنهاست ما نبايد شعائر آنها را احياء کنيم. گفتند: يا رسول الله آتش درست کنيم. گفت: شعائر زرتشتيهاست. همان لحظه اذان تشريع شد و اذان جزء شعائر ماست. امام سجاد فرمود: اذان صورت دين شماست. خداوند تأکيد ميکند روي شعائر من معامله نکنيد.
جناب زکريا بن آدم از جمله نوادر اصحاب است که نفس چهار امام به او خورده است، اين بزرگوار به حضرت علي بن موسي الرضا گفت: من ميخواهم از قم بيرون بروم. حضرت فرمود: چرا ميخواهي بروي؟ گفت: در قبيله من، آدمهاي بي فکر زياد شده است. حضرت فرمود: نرو، خدا بخاطر تو بلا را از اهلبيت تو دفع کرده است همچنان که دو بار بخاطر موسي بن جعفر از بغداد دفع کرده است. انسانهاي صالح بر گردن جامعه حق دارند. روايت داريم «إِنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ بِمَنْ يُصَلِّي» خدا بخاطر نماز شما بلا را از بي نماز دفع ميکند. «وَ إِنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ بِمَنْ يُزَكِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُزَكِّي» خدا بخاطر کسي که زکات ميدهد از کسي که زکات نميدهد بلا را دفع ميکند. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَن يَحُجُّ مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يَحُجُّ» خدا بلا را دفع ميکند از کسي که مستطيع شده به حج نميرود به خاطر کسي که به حج رفته است. اين قانون کلي است. حضرت ابراهيم وارد کوفه شد، در زمان خودش کوفه را زلزله گرفته بود، ول نميکرد. تا حضرت ابراهيم آمد زلزله خوابيد. گفتند: آقاجان تو هرکسي هستي، هرچقدر پول ميخواهي به تو بدهيم اينجا بمان. گفت: نه ميخواهم بروم. آنجا را خريد و وقف کرد، چون ميخواست در انتشار علم از نجف شريک باشد. عرفا هم يادمان باشد براي دو چيز مسافرت ميکنند. 1- قرار هست جايي بلا نازل شود، ميروند که بلا دفع شود. علامه حسيني تهراني ميگويد: انصاري همداني رفت پاکستان، قرار بود بلا نازل شود که دفع شود، 2- يک انسان قابلي يک جايي هست که به تربيت احتياج دارد. مرحوم شاه آبادي بخاطر حضرت امام هجرت کرد و به قم آمد.
شريعتي: امروز سالروز رحلت حاج آقاي مهندسي(ره) هست، کتاب توبه که سلسله مباحث ايشان در سمت خدا هست، مجموعه پرسش و پاسخها به انضمام آيات و نکتههاي ناب که براي مطالعه جذاب است. «توبه و بازگشت و حقيقت وجود» که براي تهيه کتاب به ما پيامک بدهيد. انشاءالله روح مرحوم مهندسي شاد باشد. در بحث خدمت معنوي به زائران امام رضا ايشان فرمودند: ديوارههاي حرم را توسعه بدهيم. هرجايي از مملکت و زندگي و دنياي ما ميتواند حرم رضوي باشد و ميتوانيم به امام رضا خدمت کنيم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه