تغییر سایز-+=

سمت خدا | منازل سلوک(13)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 18- 07-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بي تاب‌تر از جان پريشان در تب *** بي خواب‌تر از گردش هذيان بر لب
بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب
«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي‌کنم به همه‌ي دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد، باغ ايمانتان آباد باشد، زندگي‌تان سرشار از نشاط باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز. آرزوي تن درستي و سلامتي براي همه عزيزان مخصوصاً جوانان دارم.
شريعتي: نکات خوبي را جلسات گذشته شنيديم، در مورد حيات دوباره صحبت مي‌کنيم، «موتوا قبل ان تموتوا» بميريد قبل از اينکه شما را بميرانند. همانطور هم گفتند: متولد شويد، اين تولد يک اقتضائاتي دارد، اين هفته در موردش صحبت خواهيم کرد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث ما در اين بود که اساس اين عالم براي پذيرايي از انسان بنا شده و ما بايد با اين نگاه به تمام شريعت نگاه کنيم. به انبياء نگاه کنيم، به مقصدي که براي ما تدارک ديده نگاه کنيم. خداي متعال ضيافتي درست کرده عمومي، اما يک ضيافت مناسب شأن خودش هم دارد. يعني به انسان‌ها به يک چشم نگاه نمي‌کند. در آينده بحثي داريم خداي متعال گفت: «لِنَبْلُوَهُمْ‏ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (کهف/7) يک کتاب ضخيمي نوشته شود جا دارد. با «أيُّهم» کار دارند، يعني اين بساط را درست کردند ببينند «أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» کدام يک از شما در خيرات سبقت مي‌گيريد. من با آن سابق و ممتاز کار دارم. معني اين آيه اين است که دنيا مسابقه‌ي بين خوبي‌ها و خيرات شود، «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم‏» (حديد/21) آنوقت خداي متعال مي‌خواهد بنده‌اش بزرگ شود، ضيافت مناسب شأن خدا نصيبش شود. براي اين رحمت خدا خلق کرده است نه براي کارهاي تکراري و لذت‌هايي که سير صعودي ندارد.
طبيعتاً اين احتياج به تولد دوباره دارد. يک تولدي که تولد اول است و غير اختياري است. اما بايد يک تولد دوباره داشته باشيم. از اين اقلام طبيعت مادي بيرون بياييم. «کونوا کالحيَّ» مثل مار باشيد، مار پوست مي‌اندازد، هروقت پوست بياندازد چشم‌هايش روشن مي‌شود. رسول الله فرمود: من وقتي نماز مي‌خوانم چشمانم روشن مي‌شود. اين چشم روشني مثل چشم روشني‌هايي نيست که کسي عزيزش از سفر آمده است، مي‌گويند: چشمت روشن! اين اتصال به مبدأ اعلي باعث مي‌شود عوالمي براي انسان در اين عالم کشف شود. آقاي بهجت مي‌فرمود: آ ميرزا تقي شيرازي وقتي مي‌رفت در کوچه سرش پايين بود، گفتيم: کجا مي‌‌رويد؟ مي‌فرمود: بگذاريد فکر کنم بگويم. آقاي بهجت مي‌فرمود: در فکر بود.
در فکرها مستم کن آنچنان که ندانم ز بي‌خودي *** در عالم خيال که آمد کدام رفت
حيف است انسان بيايد اين عالم اين سفره‌ها را نداشته باشد. اين دفينه‌ها برود قبرستان، اين دفينه‌ها براي قبرستان نيست. اينها بايد شکوفا شود.
هرگز ميان حاضر و غايب شنيده‌اي *** من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است
بدن اينجاست، ولي ارواح در محل اعلي است. استادي داشتيم گفت: استاد اخلاق آن کسي است که در محل اعلي مي‌بيند و در اينجا مي‌گويد. بحث ما در اين است که تولد اول، در آن تولد حيوان هستيم. در تولد دوم انسان هستيم. انسان با احساس‌هايش تعريف مي‌شود. با آمال و آرزوهايش تعريف مي‌شود. مي‌دانيد آرزو فرع معرفت است. آقاي قمشه‌اي بزرگ مي‌گويد: من آرزويم اين است که کنار حوض کوثر با اميرالمؤمنين نهج البلاغه بخوانم. چه کسي اين آرزو را مي‌کند؟ يک مرد عامي ساده، به تعبير يکي از اساتيد ما يک آدم عامي ساده هيچوقت آرزو نمي‌کند، نسخه‌ي خطي الخلاف شيخ طوسي را داشته باشد. اگر به او بدهيد. انسان وقتي معرفت بيشتر شود، پايه آرزوهايش بالا مي‌رود. اين احساس در مرحله اول، چون در آن تولد ما حيوان هستيم، احساس هم احساس‌هاي حيواني است. احساس‌هاي کم عمق، احساسي که محيط را روشن نمي‌کند. احساسي که انسان را تعريف نمي‌کند. ما انسان را با احساسش تعريف مي‌کنيم. لذت انسان با احساس است. تقرب او با احساس هست. چه احساسي نسبت به انسان‌ها داشته باشيم. پرسيدند از يکي از بزرگان دانشمندان غربي که انسان بلوغش چيست با اينکه دانشمند غربي است. اينقدر از مطلبش خوشش مي‌آيد. مي‌گويند: نشان بلوغ انسان اين است که در پروژه انسان‌سازي شرکت کند. يعني آرزويش اين باشد که انسان تربيت کند. اين بالاترين آرزوي يک انسان است. وقتي انسان بالغ شد، بلوغ نشانه دارد. پيغمبر ما بالغ بالغ است. رئيس بالغ‌هاست، لذا نشانه بلوغ را در زندگي حضرت ختمي مرتبت بايد جستجو کنيم. بزرگترين نشان بلوغ عبوديت، تسليم در برابر خداست.
در 28 صفر، هفده ربيع اگر آن زمان توفيقي شد، ما نشانه‌هاي بلوغ را خواهيم گفت. بالاترين نشانه آرزو اين است که در پروژه انسان‌سازي شرکت کند. انسان سازي يعني انسان‌ها را تربيت کند. دانشمندان غربي يک جمله‌اي گفتند: اگر اشک‌هايي که براي گرسنگي گرسنگان ريخته شده است، يک هزارمش براي آنهايي که از جهت روحي گرسنه بودند ريخته مي‌شد الآن هيچکس گرسنه نبود. يعني از جهت روحي گريه کنيم که اين چرا نابالغ است. اين رفتارهاي انساني نيست. فرهنگش پايين است. پولدار است ولي درونش پر از فقر است. يک دخترخانم بسيار متدين را به يک پولدار دادند بخاطر پول. اما بعد از مدتي برگشت و گفت: اين پولدار هست اما از جهت فرهنگي، تربيت فقير است. در روايت هست دستت را در دهان مار ببر، اما از کسي که «لم يکن ثم کان» است چيزي تقاضا نکن. «لم يکن ثم کان» يعني اول چيزي نبود و يک شبه ثروتمند شد. مي‌شود انسان يک شبه ثروتمند باشد اما نمي‌شود يک شبه فرهنگش، ادبش، اخلاقش، درک و شعور و احساسش متعالي باشد. تربيت پله پله است. تربيت در سلوک، پله اول و دوم را رفتي به چهارم بپرد، پريدن اينجا نداريم. بحث اين است که اين احساس‌ها بسيار براي انسان ثروت است که چه احساسي داشته باشد. اگر تولد اول است، اين احساس‌ها باعث خونريزي و جنگ جهاني مي‌شود.    اين خونريزي‌ها و تلخي‌ها را نگاه کنيد. در روايت هست که خداي متعال جهل را از درياهاي تلخ و تاريک خلق کرده است. يعني هر تلخي زندگي شما از جهل است. هر تاريکي زندگي شما از جهل است. وقتي تاريک شود شما نمي‌توانيد گمشده خودتان را پيدا کنيد. چون محيط تاريک است.
احساس دوم احساس انساني است، احساس انساني را به طلا تشبيه کنيم، حضرت يک حرفي زد يک کسي گفت: چرا طلا را گفتيد؟ حضرت فرمود: حرف مرا به چه چيزي تشبيه کردي؟ طلا يعني سنگ، حرف مرا به سنگ تشبيه کردي؟ احساس که بلند شد آثار دارد. اينکه يکي بخورد و يکي نگاه کند، احساس حيوان است.
يک آقايي پولش را بانک گذاشته بود و گفت: من ماليات بدهم، بيمه بدهم، گرفتاري، بازار سنگين و سبک شود و بالا پايين شود حوصله ندارم. در بانک گذاشته بود، در حالي که درآمد اصلي همان است که دويست نفر سر سفره تو نشستند. نه اين صفري که در بانک رديف شده است. در روايت است بالاترين درد در آخرت براي مال راکد است. مال راکد يعني مالي که قوام نيست. خدا به کعبه گفته: قيام، به پول هم گفته قيام، يعني مايه قوام زندگي شماست. اميرالمؤمنين صبح شلاق را برمي‌داشت، وارد بازار مي‌شد هرکس خوابيده بود، با شلاق بيدار مي‌کرد و مي‌گفت: بلند شو دنبال عزت خودت برو! يعني بهشت خيلي خيلي به يک پولدار نزديکتر است تا ما علما، يعني وقتي يک کسي که در غم و غصه غوطه مي‌خورد، شما بياييد گره‌اش را باز کنيد. ده طواف را شمرد، مي‌دانيد يک طواف چقدر ثواب دارد. وقتي کسي غم و غصه دارد، غم و غصه‌اش را برطرف کنيد از ده طواف بالاتر است. ما رنگ عبادت را در مسجد تند ديديم، دوباره بايد عبادت را تعريف کنيم.
امام حسن مجتبي در مسجدالحرام اعتکاف داشتند، با ابن عباس، يک آقايي آمد به امام حسن گفت: آقاجان من مقروض هستم، طلبکار دم در را گرفته و مرا رها نمي‌کند. حضرت گفت: من هيچوقت پول ندارم. گفت: پول نداري، آبرو که داري. شما با اين آبرو مرا از دست اين آقا خلاص کن. امام حسن بلند شدند بروند دم در تا اين آقا را خلاص کنند، ابن عباس گفت: تو معتکف هستي، کجا مي‌روي؟ امام حسن فرمودند: از جدم شنيدم که قضاء حاجت مؤمن، يک کسي که گرفتار است، آبرويش در خطر است، مضطرب است، يک دقيقه‌اش يک سال مي‌گذرد، اگر بروي گرفتاري‌اش را حل کني بهتر است از نه هزار سال عبادت. شبش در قيام و روزش در صيام بگذرد! اين عبادت بايد تعريف شود. آقا تمام کارگرها را بيرون کرده و پولش را بانک گذاشته و سود مفصل مي‌گيرد، اين چه حسي دارد؟ شب سرش را بگذارد و بخوابد، کسي که متمول است و زياد بر نيازش دارد، خيلي وحشتناک است. آنوقت کارمند بانک به من مي‌گفت: به او گفتم فلاني اينقدر ماهانه سود داري، چند نفر گرفتار هستند، يک نفر خيلي گرفتار است. مي‌شود براي او کمک کني؟ گفت: من ضامن زندگي يک مشت گدا و گرسنه نيستم. شما حساب کنيد که اين از حيوان هم پست‌تر شد. مي‌گويد: دل حيوانات به يک آيه خوش است. اين آيه که خدا گفته «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ‏ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/179)در حالي که بلا از اين آقا دفع مي‌شود، بخاطر آن کسي که صدقه مي‌دهد، زکات مي‌دهد، «وَ إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَدْفَعُ‏ بِمَنْ‏ يُزَكِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُزَكِّي» خداوند بلا را دفع مي‌کند با کسي که زکات مي‌دهد از کسي که زکات نمي‌دهد. «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَدْفَعُ‏ بِمَنْ‏ يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُصَلِّي‏» خدا بلا را دفع مي‌کند با کسي که نماز مي‌خواند از کسي که نماز نمي‌خواند. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَنْ‏ يَحُجُّ مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يَحُجُّ» خداوند بلا را دفع مي‌کند با کسي که حج رفته از کسي که حج نرفته است. يعني انسان‌هاي صلح ولي نعمت ما هستند و بار بقيه را به دوش مي‌کشند. صالح، صالحات دافع بلاست. حضرت وليعصر را أباصالح مي‌گويند. يعني عملش صالح است، لذا فرمود: «ان الله يدفع البلاء بي عن أهلي و شيعتي» خدا به واسطه من بلا را دفع مي‌کند. احساس انسان اينطور نيست.
آقا رسول الله وارد مدينه شدند. ديدند يک عده نگاه مي‌کنند و يک عده مي‌خورند، مهاجرين همه چيزشان در مکه مانده بود. انصار همه چيزشان آماده است. حالا جامعه اسلامي نگاه کند که يکي بخورد و يکي نگاه کند حضرت تماشاگر نشد. حضرت فوراً دستور دادند، اصحاب حاضر شدند. مهاجرين و انصار، دو تا دوتا عقد اخوت خواندند. گفت: اين برادر توست و از تو ارث مي‌برد. تا سال هشتم هجري ارث مي‌بردند، تا اينکه سال هشتم هجرت اين آيه نازل شد. «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‏ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» (انفال/75) الآن يک پولدار بياوري، توپ بزني ثروتش تمام نمي‌شود. اميرالمؤمنين شيعه را تعريف کرده است. گفته است: مي‌داني شيعه من چه کساني هستند؟ اينقدر اين مطلب سنگين است. گفت: اگر يک درهم دارد و بگويد: برادر من هم يک درهم داشته باشد. يک لباس داشته باشد، مي‌گويد: او هم يک لباس داشته باشد. وقتي که اول مهر بچه‌ها مدرسه مي‌روند، احساس انسان اين است که الآن اين بچه من همه چيزش اعلاء است. اما يک بچه ديگر آه بکشد، لحاظ اين خصوصيت انسانيت را تعريف مي‌کند. کسي که توجه به اين خصوصيت ندارد، در تعريفش سهمي ندارد.
من دانشگاه علوم پزشکي زنجان رفتم. تمام تشکيلات اين دانشگاه براي يک مرد محترمي است که آن را درست کرده است. وقتي از دنيا رفت بزرگان زنجان به ما گفتند: ما تهران منزل ايشان رفتيم، تعجب کرديم که خدايا اين منزل اين آقاست؟ از استطاعت عمومي خارج نشده است. چه احساسي است به من مي‌گويد: از استطاعت عمومي خارج نشوم؟ پيامبر فرمود: از استطاعت عمومي خارج نشويد تا دلها مثل هم باشند. هيچکس کينه به دلش نگيرد. آه نکشد و غصه نخورد، فکر يک شبه ثروتمند شدن را نکند. خيلي خيلي مهم است که جامعه از استطاعت عمومي خارج نشود. پيغمبر ما وضو مي‌گرفتند، گربه نگاه مي‌کرد. اول آب را گذاشتند جلوي گربه، اين احساس انساني است. يک جمله مي‌گويم تلقي بد نشود. يک کسي که در خانه دانه براي پرنده‌ها مي‌ريزد، اينها بيايند بخورند. يک پرنده را اينطور تغذيه کند، گويي يک يتيم را نگهداري کرده است. حضرت آيت الله ميانجي حقوق حيوانات نوشته بود. روايات حقوق حيوانات را ببينيد، همه پرورش عواطف است تا يک مؤمن و مسلمان عاطفي بار بيايد. وقتي عاطفي شد شريک غم جامعه مي‌شود. حداقلش اين است که از استطاعت عمومي خارج نمي‌شود. غمگسار مي‌شود با کسي که در جامعه گرفتار است. هرچه دارد در سفره مي‌ريزد. مي‌گويد: مروت، حضرت فرمود: مروت اين است که سفره‌ات را دم در باز کني.
دانشجويي به من گفت از پايان نامه خودم در اروپا دفاع کردم. پايان نامه را تمام کردم، يک دست پارچ و ليوان خريدم و براي استاد خودم بردم. در زدم و وارد شدم، يک دست پارچ و ليوان گذاشتم که هديه آوردم. تا اين را گذاشتم خانم خانه بلند شد و رفت و يک دست پارچ و ليوان مستعمل آورد و دم در گذاشت. گفت: ما چيز اضافي نگه نمي‌داريم. هرکس احتياج دارد اين را بردارد. اين دانشجو مي‌گويد: من از دم در يک خانه لباسشويي مستعمل را برداشتم و پانزده سال با آن کار نکردم. چقدر خوب است و احساس خوبي است. پيغمبر فرمود: بهترين سفره، سفره‌اي است که دست‌هاي زيادي به سفره برود. ما تا باور نکنيم به اين نقطه نمي‌رسيم. من گاهي مي‌گويم: چقدر حلوا احسان مي‌کنيد. احسان فرهنگي هم داشته باشيد، محرم است و ميلياردها پول خرج مي‌شود، اما يک نوشته، يک حديث و يک روايت و يک سخن حکمي، خدا مي‌گويد: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ‏ مِنْ‏ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» (سبأ/39) شما هرچه انفاق کنيد خودم جايش را پر مي‌کنم. امام صادق هروقت به فقير يک چيزي مي‌داد، دستش را مي‌بوسيد. گفتند: چرا دستت را مي‌بوسي يابن رسول الله؟ گفت: صدقه قبل از اينکه دست فقير برسد، دست خدا مي‌رسد. چون خدا مي‌گويد: «ان الله يأخذ الصدقات» پيغمبر ما از جهت عاطفي تماشا نکرد، آمدن عقد اخوت خواندند و همه را برادر کردند، وقتي دوتايي همه برادر شدند، اميرالمؤمنين را پشت سرش نگه داشته بود. همه با هم که برادر شدند، اميرالمؤمنين گفت: تشريف بياوريد، تو را براي خودم نگه داشتم، تو براي من هستي. آنوقت يک عده هم که فقير بودند، اصحاب صفه مي‌گويند. يک سکويي کنار مسجد بود، عمداً آنجا جا داد تا کساني که مي‌روند نماز مي‌خوانند روزي چند بار اين فقرا را ببينند و به فکر اينها باشند. همين هم باعث شد بالآخره اين فقرا بساطشان جمع شد و متمول شدند. کاري که پيغمبر در مدينه کرده است يک منشوري براي همه ما هست. منشور راهنماي عمل است. براي ما که احساس‌هاي انساني را چطور تعريف کنيم و چطور به پيغمبرمان اقتدا کنيم.
شريعتي: خيلي‌ها احساسات لطيفي دارند و رفتار و حرکاتشان از تعادل خارج نمي‌شود و همنشيني با آنها حال خوشي را به تو القاء مي‌کند، اينها همان کساني هستند که احساسات خود را تربيت کردند و دنبال تولد دوباره رفتند و ديگر کم کم دارند رشد پيدا مي‌کنند و به جايي مي‌رسند که اين دنيا برايشان خيلي کوچک مي‌شود. مشتاق لقاء پروردگار مي‌شوند. امروز صفحه 190 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«يُبَشِّرُهُمْ‏ رَبُّهُمْ‏ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ «21» خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ «22» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «23» قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ «24» لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ «25» ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ»
ترجمه آيات: پروردگارشان آنان را به رحمتى از ناحيه خود و رضايت خويش و باغهايى از بهشت، بشارت مى‏دهد كه برايشان در آن نعمت‏هاى ابدى است. آنان تا ابد در آنجا جاودانند. همانا نزد خداوند پاداشى بزرگ است. اى كسانى‏كه ايمان آورده‏ايد! اگر پدران و برادرانتان، «كفر» را بر «ايمان» ترجيح دادند، ولايت آنان را نپذيريد و هر كس از شما دوستى و ولايت آنان را بپذيرد، آنان همان ستمگرانند. بگو: اگر پدران و فرزندان وبرادران وهمسران و خاندان شما وثروت‏هايى كه جمع كرده‏ايد و تجارتى كه از كسادى آن بيم داريد و خانه‏هايى كه به آنها دلخوش كرده‏ايد، نزد شما از خدا وپيامبرش وجهاد در راه او محبوب‏تر باشد، پس منتظر باشيد تا خداوند، فرمان (قهر) خويش را به اجرا در آورد. و خداوند، گروه نافرمان را هدايت نمى‏كند. همانا خداوند در مواضع بسيارى شما را يارى كرده است و در روز حُنين (نيز شما را يارى كرد،) آنگاه كه فراوانى لشگرتان شما را به غرور و اعجاب واداشت، ولى اين فزونىِ نفرات هيچ سودى براى شما نداشت و زمين با همه‏ى گستردگى‏اش بر شما تنگ آمد، پس شما پشت به دشمن فرار كرديد. سپس خداوند، آرامش خود را بر پيامبرش وبر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهيانى فرستاد كه شما آنان را نديديد و كافران را عذاب كرد، و اين كيفر كافران است.
شريعتي: انشاءالله همه زير سايه‌ي قرآن کريم باشيم و با انس با قرآن گرد غربت را از ساحت کتاب خدا برداريم. اشاره قرآني را بشنويم.
حاج آقاي عاملي: آيه‌ي «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ» اين آيه ناظر به يکي از سخت‌ترين دوراهي انسان در زندگي است. براي انسان‌هاي عادي سخت است. انساني که ساخته و پرداخته است، اينطور نيست. گاهي انسان چاره‌اي ندارد، يا بايد دينش را حفظ کند و از دنيا بگذرد، يا دنيا را بدست مي‌آورد و دينش را خراب مي‌کند. اين دو راهي براي همه هست. پيدا مي‌شود خدا عمداً اين را درست مي‌کند چون قرار است خدا امتحان کند. فرمود: من بدون امتحان کسي را مقامات نمي‌دهم. در اين دوراهي کساني موفق هستند، مقاماتي را خداي متعال به اينها مرحمت مي‌کند. يکوقت اين اقتضاي وظيفه شرعي اين است که شما پشت پا بزني به ميلياردها ثروت، يک دروغ بگوييد براي شما يک ملک خاصي مي‌دهند. سابقاً اينطور بود که سؤال مي‌کردند شما زمين گرفتيد، نگرفتيد، در بهترين جاي تهران مي‌خواهم به شما زمين بدهم. گاهي يک دروغ، يا معامله کرده و مي‌تواند دبه کند. معامله تمام شده است ميلياردها ثروت است. اين اگر کف نفس نداشته باشد، واهمه قدسي نداشته باشد، قدرت روحي نداشته باشد، خيلي‌ها مردود مي‌شوند. خدا مي‌فرمايد: اگر يکجايي ديديد که پدرتان، برادرتان، اينها اهل کفر هستند، شما در برابر دينتان متأثر نشويد که حبّ آنها در شما تصرف کند. آنها را اولياء نگيريد، ولايت يعني آنها در شما تصرف کنند. هرکس اين کار را بکند جزء ظالمين است. پيغمبر به اينها بگو، اگر پدران شما، فرزندان شما، برادران شما، ازواج شما، فاميل‌هاي شما، اموالي که بدست آورديد و تجارتي که خيلي مي‌ترسيد از دست شما برود، بهترين خانه‌هايي که درست کرديد، اينها از خدا و پيغمبر خدا براي شما محبوب‌تر است، يقين داشته باشيد اينجا که روي دينتان معامله کرديد و خدا را کنار گذاشتيد    صد در صد به عذاب مي‌رسيد و گرفتار مي‌شويد. بزرگان دين ما هم همينطور عمل کردند.
پيغمبر ما را پيشنهاد کردند، هرچه مي‌خواهي به تو مي‌دهيم اما اين دعوت را رها کن. گفت: اگر آفتاب را در دست راست من بگذاريد و قمر را در دست چپم بگذاريد، مرا به منظومه شمسي مسلط کنيد، باز هم دست نمي‌کشم. اميرالمؤمنين فرمود: اقاليم سبعه را به من بدهند تا از دهان يک مورچه يک پوست جو را بگيرم، نمي‌کنم. فرمود: اگر دست و پاي مرا بگيرند و با غل و زنجير روي درخت خاري که بسيار سوزناک است بکشند، حاضر هستم تحمل کنم اما حاضر نيستم خدا را ملاقات کنم در حالي که به کسي ظلم کردم. به أباعبدالله الحسين آنقدر پيشنهاد کردند و پيشنهاد عمارت‌هاي خاصي به حضرت کردند. رفاه ويژه، نعمت فراوان و کاخ به امام حسين پيشنهاد کردند اما حضرت زير بار نرفتند. عالي‌ترين پيشنهادها را دادند، حضرت دست از دعوتش بردارد، اين کار را نکردند.
طبري مي‌نويسد در روز عاشورا بالاي تپه، اشراف کوفه، گريه به حال حسين مي‌کردند. قبل از روز عاشورا به محضرش رسيدند و گفتند: آقاجان تو را به خدا با اين آقا بيعت کن، دست ما آلوده نشود به خون تو و ما گرفتار نشويم. اين دوراهي با شدت و شعف به صورت روزانه در زندگي ما هست. خداوند هميشه سوژه‌هاي دائمي را در قرآن مي‌آورد. اين سوژه دائمي است. قصه يوسف و زليخا سوژه دائمي است. خدا قصه نمي‌گويد، اين گرفتاري هميشه هست. اگر عفتت را حفظ کني يوسف را نشان مي‌دهد، حضرت موسي که عفتش را حفظ کرد، در برابر دختر خانم، خدا نشان مي‌دهد اگر عفتت را حفظ کني خودم انتخاب مي‌کنم براي تو، يعني جوان بگويد: خدايا عفت از من و انتخاب از تو! دختر شعيب هم که «تَمْشِي‏ عَلَى‏ اسْتِحْياءٍ» (قصص/25) خدا مشتري همين است. دختر خانم حياء داشته باشد. خدا شريک زندگي را خودش انتخاب کرد. حضرت موسي پيغمبر اولوالعزم غوغاست. در اين دوراهي‌ها نفس اگر ضعيف باشد و يک احتکار کند، يک اختلاس کند، دروغ بگويد، اينجا دوراهي است و خيلي بايد انسان مواظب باشد آژير خطر کشيده شده است.
عمرسعد تا صبح گفت: حسين را بکشم، نکشم. آخر سر گفت: مي‌کشم. امام را مسخره کرد، وقتي امام حسين علي اکبر را برداشت با علي اکبر آمدند، او هم پسرش را آورد. حضرت به اصحاب گفت: همه برويد. امام حسين خودش با عمرسعد صحبت کرد. اما زير باز نرفت. حضرت فرمود: اميدوارم از گندم ري نخوري. گفت: جو کفايت مي‌کند. امام را مسخره کرد! در حالي که صف اول نماز اميرالمؤمنين نشست. يکروز به امام حسين گفت: آدم‌هاي سفيه مي‌گويند: من تو را مي‌کشم. امام حسين گفت: سفيه نيستند، عاقل هستند. يک جمله اينجا نقل شده که در فن اخلاق غوغا مي‌کند. برير گفت: آقاجان اجازه بده من بروم صحبت کنم. گفت: برو صحبت کن. برير صحابي پيغمبر آمدو سلام به عمر سعد نداد، آنقدر عالي صحبت کرد. گفت: چه کار مي‌کني؟ فرزند پيغمبر است. خيلي عالي صحبت کرد. عمر سعد گفت: عقل هم تمام حرف‌هايت را مي پذيرد. قلب من لبيک نمي‌گويد! يعني گاهي عقل تسليم هست ولي قواي نفس مهار نشده است. لذا انبياء دو کار دارند، «يعلمهم و يزکيهم» يعلمهم براي اين است که ذهنش از جهالت بيرون بيايد و «يزکيهم» يعني قدرت روحي داشته باشد. اگر دنيا از جايي چشمک زد، پايش نلرزد. تا صبح گفت: بکشم، نکشم!
شريک قاضي، خيلي باسواد است. خليفه گفت: بيا رئيس ديوان عالي کشور شد. گفت: نه نمي‌آيم. اعتقاد داشت خليفه غاصب است. گفت: حالا که آن را نمي‌پذيري، بيا معلم بچه‌هاي من باش. گفت: نه، نمي‌پذيرم. گفت: سومي را بايد بپذيري، شام مهمان ما باشي. شام خليفه را خورد، از حرام خورد، تا صبح گفت: بپذيرم يا نه، توجيه شروع شد که مي‌پذيرم، اصلاح مي‌کنم. صبح آمد گفت: هم قاضي قضات و هم معلم بچه‌هايت مي‌شوم. ورق برگشت، يکوقت حقوقش را گرفته بود، يک دينار تقلبي، به آن «جِهبِذ» مي‌گويند، جبهذ کسي است که تا نگاه کند خلوص درهم و دينار را مي‌فهمد. به جهبذ گفت: من نمي‌پذيرم. جهبذ چون بوگرافي اين آقا را مي‌دانست، خيلي عصباني شد. گفت: چه مي‌گويي نمي‌پذيرم. مگر به ما چه دادي که اينقدر خوب و بد مي‌کني؟ برگشت گفت: خيلي چيز دادم. من دين خودم را دادم! در دوراهي مردود شد. اين دوراهي‌ها خيلي حساس است. خداي متعال يک حرف غيبي زده است و گفته اگر در اين دوراهي مرا رها کني و بروي اين کارها را بکني خاطرت باشد که عذاب نازل مي‌شود.
اگر يک ملت در دوراهي اين خطا را برود، آينده کشور ما مي‌گويد: ما نبايد از پشت خنجر بزنيم به کشور و ملت، نبايد احتکار کنيم و نبايد دلار ذخيره کنيم. دين خودمان را به آب و خاک ادا کنيم. تاريخ و گذشته و فرهنگ ما، سرنوشت و آينده ما اگر در اين دوراهي دنيا را انتخاب کند، به طور طبيعي بلا نازل مي‌شود. خدا مي‌فرمايد: «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» (توبه/24) اين امر قراردادي نيست، امر نفس الامري است. اگر در دوراهي دين من و دستور مرا رها کني و به دنيا بچسبي، نزول عذاب طبيعي است. تاريخ از اين دوراهي‌ها پر است. خيلي‌ها مي‌دانستند که سَبّ اميرالمؤمنين سبّ پيغمبر و سبّ خداست. ام سلمه به يکي از اصحاب گفت: شنيدم خدا را سبّ مي‌کنيد؟ گفت: استغفرالله، گفت: از پيغمبر شنيدم که هرکس علي را سبّ کند، مرا سبّ کرده است. بعضي اصحاب در اين دوراهي محکم ايستادند و زير بار نرفتند، خيلي‌ها مردود شدند. حجر بن عدي از آنها بود که محکم ايستاد. فقط بخاطر اعتراض به اينکه در منبر شما سبّ مي‌کنيد، علي را سبّ مي‌کنيد. حاکم کوفه بخاطر همين اعتراضاتي که داشت، اين را گرفت. به شام فرستاد، به معاويه گفت: اين نمي‌گذارد من سبّ خودم را انجام بدهم.
چرا با هفتاد هزار منبر معاويه علي را سبّ مي‌کرد؟ چون بعد از اينکه با امام حسن صلح کرد، فهميد سرش کلاه رفته است. امام حسن با صلح خط علي را حفظ کرده است. همه جا مي‌گويند: علي اينطور حکومت کرد. اميرالمؤمنين از طرف خدا مأمور بود الگويي باشد براي حکومت آرماني، درصدد اين نبود که من حتماً حکومت کنم. مي‌خواست تصويري از حکومت آرماني به دنيا نشان بدهد. معاويه ديوانه مي‌شد، براي اينکه خط را خراب کند با هفتاد هزار منبر سبّ مي‌کرد. اما علي کسي نبود که زير اين سب‌ها دفن شود! لذا حجر بن عدي را شام بردند و مظلومانه سر بريدند بخاطر اينکه در اين دوراهي راه درست را انتخاب کرد.
شريعتي: حجربن عدي يکي از ياران باوفاي امام مجتبي هم هست. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: از خداي متعال مي‌خواهيم در اين روزهاي عزيز تمام ملت ما هرجا دستشان به دعا بلند هست، با اسماء حسني و رحمانيت و رحيميت موانع استجابت دعا را برطرف کند و اين دعا را که خدايا لذت استجابت دعا را به من بچشان، اين دعا را در حق همه ملت ما مستجاب کند.
شريعتي: السلام عليک يا أبا عبدالله…
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9170

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید