تغییر سایز-+=

سمت خدا | منازل سلوک(12)

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي

تاريخ پخش: 11- 07-98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

زخمي‌ام التيام مي‌خواهم *** التيام از امام مي‌خواهم

السلام عليک يا ساقي *** من عليک السلام مي‌خواهم

مستي‌ام را بيا دو چندان کن *** جام مي پشت جام مي‌خواهم

گاهگاهي کمي جنون دارم *** من جنوني مدام مي‌خواهم

تا کمي بگردم به دور سرت *** طوف بيت الحرام مي‌خواهم

لحظه‌ي مرگ چشم در راهم *** از تو حسن ختام مي‌خواهم

در نجف سينه بي قرار از عشق *** گفت لا يمکن الفرار از عشق

سلام مي‌کنم به همه‌ي دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هميشه زير سايه‌ي پيامبر و اهل‌بيت گرانقدرشان باشيم و زيارت کربلاي معلي و نجف اشرف و زيارت عتبات عاليات و مشاهد مشرفه رزق و روزي شما شود. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز. از خداي متعال بهترين لحظه‌ها و خوشبختي و سعادت را براي همه مخصوصاً جوانان عزيز خواستارم.

شريعتي: هفته گذشته بحثي خوبي را شروع کرديم، براي رسيدن به خداي متعال و طي کردن اين منازل نياز به حيات دوباره داريم. حيات طيبه، حياتي که با عزم و اراده بايد بدست بياوريم و طفل جان و روحمان را به سر منزل برسانيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، اساس بحث ما اين است که خلقت پذيرايي است و غير از اين نمي‌تواند باشد. اين نگاه به اين عالم بسيار بزرگ است. يک سفره است که خداي متعال با 124 هزار پيغمبر ما را دعوت کرده و به حساب آورده است.

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم *** لطف‌ها مي‌کني اي خاک درت تاج سرم

اين پذيرايي عمومي براي همه هست و شأن خدا محروم کردن نيست، هروقت محروميت هست از جانب بنده است. اگر جنگ و دعواست از جانب بنده است. از طرف خدا همه صلح است و دعوا نيست. اين پذيرايي خاص هم هست. جلسه‌اي قرار است در آينده دعاهايي که از خدا پذيرايي خاص مي‌خواهد را بخوانم. اينکه ما به اين دعاها مداومت کنيم. «اللهم اجعلني من خاصتک الخاصين لَديک» يک پذيرايي خاصي خدا دارد که طبيعي است مقدماتي لازم دارد. بزرگترين مقدمه اين است که ما يک تولد دوباره داشته باشيم. خدا در قرآن از دو نوع حيات صحبت کرده است. يک حياتي که حيات اختياري است. حيات غير اختياري است که ما متولد شديم و تولد غير اختياري دست ما نيست. اما يک تولد اختياري داريم. نوزاد دوم مثل نوزاد اول، او يک تغذيه دارد و اين هم يک تغذيه دارد. او يک اقتضايي دارد و او هم يک اقتضايي دارد. اعضاء حسي و ظاهري دارد، اين هم اعضاي معنوي دارد، چشم و گوش معنوي. بحث ما امروز اين است که اين اعضاي معنوي که در تولد دوم براي ما مي‌رسد فرقش با اعضاي حسي اين است که اعضاي حسي تا دم قبر است. بعد از آن ديگر اينها کاربرد ندارند. الآن نور هست چشم من مي‌بيند. اگر نور کنار برود، چشم ما عاريتي است و من نمي‌بينم. بعد از مرگ ديگر آفتاب نيست، «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ‏، وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ» (تکوير/1و2) اين چشم به درد آنجا نمي‌خورد. گوش هم به درد آنجا نمي‌خورد. کسي که تولد دوباره ندارد، وقتي از دروازه‌ي دينا خارج مي‌شود «صُمٌّ بُكْمٌ‏ عُمْيٌ‏ فَهُمْ لا يَرْجِعُون‏» (بقره/18) ديگر اين اعضا نيست. جناب صدراي شيرازي، يک رساله دارد، يک شعري دارد که:

چنان مکن که اگر راه حس فرو بندند *** تو خويشتن همه يکباره کور و کر يابي

کسي که در قلمرو حس کار کرده است، گاهي مي‌بينم بعضي را که چنان اهتمام دارد زندگي مادي‌اش تأمين شود، زندگي مادي تأمين شود، آخرش بن بست هست، تمام اعضاء و جوارح به بن بست مي‌رسند. «و ما المالُ و الأَهْلُون إِلا وَدائِع‏ و لا بد يوماً أن تُرَّدَ الودائع» اينها همه وديعه هستند، اين وديعه يک روزي بايد برگردد. يعني هرچقدر بخواهي اين دنيا را يک جوري درست کني که بهشت را از اينجا شروع کني با لذت‌هاي مادي درست نمي‌شود. ساختار اين عالم گذرگاه است براي ضيافت بزرگ، وقتي از اين نشئه خارج مي‌شود، مي‌بيند اين اعضاء و جوارح ديگر نيست. لذا هرکس آنجا چشم و گوش ندارد. آنجا مي‌گويد: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي‏ أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً» (طه/125) خدايا من چشم‌هاي خوبي دارم، چرا اينجا الآن چشم‌هاي من نيست. چشمش را از او نگرفتند اما نمي‌داند اين چشم به درد آنجا نمي‌خورد. چون در قلمرو حس کار کرده است.

خدا در جوابش مي‌گويد: «أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها» (طه/126) اينکه چشم نداري براي اين است که اين همه آيات را نديدي. آيات آفاقي و آيات انفسي، آقاي مشکيني هميشه در درس اخلاقشان مي‌گفتند: ما بايد سه کتاب را بخوانيم. کتاب تکريم، همه اينهايي که مي‌بينيم مثل سوره و آيه است.

از او هر پديده چون سوره‌اي خاص *** يکي چون کوثر و آن ديگر اخلاص

تمام عالم آيه است. آيه يعني نشانه، همه پديده‌ها دستشان را اينطور گرفتند. يکي از القاب حضرات معصومين هست، کتاب دوم کتاب تشريع، قرآن، اين را خدا با ما حرف زده است، خيلي تکريم است که با ما حرف زده است. خدا مي‌گويد: ما کتابي نازل کرديم که شما مذکور نبوديد. ما در اين کتاب شما را مذکور کرديم. خدا مي‌داند اين تکريم چقدر شأنش بالاست. چه حرف‌هاي حکمي، کتاب سوم کتاب نفس شماست. گاهي ستون غلطي نوشته شده که بايد پاک شود. اين کتابي است که خدا نوشته است، در روايت هست که «الصورة الانسانيه» نه صورت حيواني، انسان تعريف خاص خودش را دارد. «الصورة الانسانيه هي الکتاب الذي کتب الله بيده» کتابي است که خدا با دست خودش نوشته است. ما گاهي ستون غلطي رويش مي‌نويسيم آنوقت اقتضا و ذائقه به هم مي‌خورد. يک بحثي را مطرح کنم بسيار جالب است. تولد اول قابله نياز دارد. تولد دوم احتياج به ماما دارد. سقراط يک حرف عجيبي دارد. سقراط مي‌گويد: کار من مامايي است. شغل مادرم هم همين بود. مادرم مامان بود و فرزندان آتن را به دنيا مي‌آورد. من نيز پيشه مامايي را از مادرم به ارث بردم و در پي زاياندن مردمان هستم. همان روحشان تولد دوم، مي‌گويند: حضرت عيسي از جايي رد مي‌شد ديد ماهي‌گير تور انداخته ماهي مي‌گيرد. گفت: تور بياندازي و ماهي بگيري هنر نيست. بيا با من همراه شو، تور بياندازيم انسان بگيريم نه ماهي. آنوقت مي‌گويد: آنچه من به دنيا مي‌آورم نوزادان معمولي نيستند بلکه حاصل انديشه و فرزندان معنوي و ذهني افراد است. احساس جديد، عالم جديد، نوزاد اول يک جاي خاصي دارد و بعد که متولد مي‌شود به فضاي جديد مي‌آيد، اعضاي جديد پيدا مي‌کند، اين را تولد مي‌گويند. ما وقتي که علاوه بر دارايي‌هايي که در تولد اول داريم، دارايي‌هاي ديگري داشتيم ما متولد شديم. بعضي‌‌ها دارايي زائد بر دارايي اول را ندارند. حرف خيلي دقيقي است. مي‌گفت: هنر من هنر مامايي است. ماما نمي‌زايد اما زورش زايمان را تسهيل مي‌کند. سقراط مي‌گويد: وظيفه من اين است که ديگران را ياري کنم تا بينش درستي داشته باشند.

يک درس خيلي خوب اين است که وقتي ماما مي‌خواهد بچه را بگيرد شرايطي دارد. انسان‌هايي که دقيق هستند، هرکسي را ماما نمي‌آورند. سيدرضي بچه‌اش متولد شد، پادشاه هديه فرستاد، برگرداند و گفت: ما از بزرگان هديه نمي‌گيريم. دوباره پادشاه برگرداند و گفت: اين را به نوزاد مي‌دهم. گفت: نوزادان ما از بزرگان هديه نمي‌گيرند. آقاي اشتهاردي مي‌گفت: ما کنار آقاي بروجردي نشسته بوديم. سفير عربستان آمد. هديه براي آقاي بروجردي آورد، گفت: من از بزرگان هديه نمي‌گيرم. يک تکه پارچه کعبه را آورده بود، گرفت. در همان لحظه يک پيرمرد روستايي گفت: آقا براي شما يک عرقچين بافتم. در برابر سفير گرفت و آنقدر تعريفش کرد، همانجا از آن استفاده کرد. دوباره برگرداند، گفت: اين را به ماما مي‌دهم. سيد رضي گفت: ما هرکسي را ماما نمي‌کنيم. در روايت هست اگر ماما ترسو باشد، بچه ترسو مي‌شود. ابوطالب مي‌گويد: وقتي زايمان فاطمه بنت اسد نزديک شد، بلند شدم چند خانم را بياورم. هاتف ندا کرد و گفت: بنشين، «ان ولي الله لا تمسه يد نجسة» بنشين، زني که کافر و مشرک هست، دستش نبايد به اين طفل بخورد.

حضرت ختمي مرتبت زماني که قرار بود نور حضرت زهرا تکون پيدا کند، از آسمان دستور رسيد که يا رسول الله چهل روز حق نداري با کسي تماس پيدا کني. بگو خديجه در منزل ام سلمه بنشيند، چهل روز با کسي تماس نگيرد. تماس امروز در نطفه‌ي چهل روز بعد اثر گذار است. اينها از نظر علمي ثابت شده است. يعني اجزايي از بدن ارتباط داشته باشد با اجزايي از سلول‌هاي بدن ديگر، در روايت هست حضرت موسي هم وقتي از طور برمي‌گشت، وقتي در طور چله گرفت و خالص شد، با هرکس مصافحه مي‌کرد، وحشت مي‌کرد. اينها پيام‌هاي مهمي دارد. با هرکسي نبايد رفت و آمد کرد.

يکي از آقايان مي‌گويد: من زيارت حضرت ختمي مرتبت رفتم و گفتم: خدايا بوي ذاتي که پيغمبر ما دارد را مي‌خواهم. پيغمبر ما اختصاصاتي دارد، يکي بوي ذاتي بود. از کوچه‌اي اگر شب رد مي‌شد، تاريک تاريک اما از آن بو مي‌فهميدند که پيغمبر ما از اينجا رد شده است. بوي ذاتي بود. حضرت زهرا مي‌گويد: پدر، هرکس آن بو را از تو بگيرد، ديگر به هيچ بويي مشتري نمي‌شود. من رفتم و بو را گرفتم، وقتي برمي‌گشتم، با يکي از همشهري‌هاي خود که مصافحه کردم، اين بو از دست من رفت.

همانطور که در ماماي اول شرايط اينطور لازم است در ماماي دوم هم اين شرايط خاصي لازم است. ماماي دوم آنهايي که انسان‌ها را تربيت مي‌کنند و هادي هستند. من تمام حرفم را با يک عبارتي از حضرت سلمان براي شما عرض مي‌کنم. حضرت سلمان ديد يک نفر در مسند ارشاد نشسته و مردم را هدايت مي‌کند اما مي‌دانست که اهلش نيست. اگر بخواهد عهده‌دار تولد دوم شود، مردم را بيراهه مي‌برد. نامه نوشت اگر طبيب نيستي، مداوا نکن. من از شما سؤال مي‌کنم، الآن چقدر ما احتياج به اين جمله داريم. کساني که دکان باز کردند و حرف خاصي دارند. از کسي خيلي تعريف کردند، امام صادق ديد چقدر کارهاي خلاف شرع دارد به نام دين انجام مي‌دهد. حضرت فرمود: کسي که به عنوان استاد اخلاق عهده‌دار هدايت مردم شده، دوداز آتش آنچنان خبر ندهد و باد از حاک که شاگرد از استاد. اثرش چنين است.

يک نکته ديگر از تولد بگويم، در تولد اول انسان از يک جاي تنگ و تاريک به عالم نوراني وارد مي‌شود. تولد دوم هم همينطور است. انسان بعد از تولد دوم جاهايي که زندگي مي‌کند خيلي فراخ‌تر از اين عالمي است که مي‌بينيم و حضرت ختمي مرتبت اينجا غوغا کرده و فرموده است: «اذا دخل نور القلب ان فسخ و انشرح» وقتي نور ايمان، نور توحيد وارد قلب انسان شد، همان تولد دوباره مي‌شود، قلب ديگر قلب صنوبري شکل واقع در سمت چپ معده نيست.

دل اگر اين مهره‌ي آب و گل است *** خرم هم از اقبال تو صاحب دل است

دل گر به منصبت به جز اين گوشت پاره نيست *** قصاب کوي به ز تو داند بهاي دل

عالم شد، عالم وسيع. يک آقايي مي‌گويد: من چهل روز مشغول رياضتي بودم. مي‌گويد: بعد از چهل روز، احساس مي‌کردم فوق اين عالم هستم.

هر گراني و کسل خود از تن است *** جان ز خفت جمله در پريدن است

به نقطه‌ي رسيده، مي‌گويد: نفوس بشري، ارواح انسان طيور سماوي است. نه اين طيري که پرنده‌ها دارند. اوج گيري که پرنده‌ها دارند. اما در قفس اشباح بشري حبس شدند. اگر با علم سر و کار داشته باشد از جنس ملائکه مي‌شود و اگر در جهالت بماند و جاهل باشد، حشرات زمين مي‌شود. حشره ضرب المثل است براي کوچکي، يعني ديگر قلبش بزرگ نمي‌شود. حضرت امام در درس اخلاقشان دارند که خدا مي‌گويد: مرا زمين نگرفت، آسمان نگرفت، قلب مؤمن گرفت. حضرت امام مي‌گويد: ما گاهي آنقدر اين قلب را کوچک مي‌کنيم که اگر گنجشک بخورد، سير نمي‌شود. بعد حضرت امام مي‌گويد: چقدر قلب تنگ و تاريکي دارد از اين همه کمالات به يک لباس و عبا اکتفا کند. به يک آرايش خاص. شما قرآن را ببينيد که خدا با چه اهتمامي با ما صحبت مي‌کند. نکته بسيار تربيتي است. آنقدر براي ما حساب باز کرده، ضرب المثل مي‌آورد. تاريخ مي‌آورد، از جهنم و از بهشت مي‌گويد. مطالب حکمي و عرفاني مي‌آورد، انسان صد در صد منتقل مي‌شود به اينکه من يک مشت گوشت و پوست و استخوان نيستم که خدا اينقدر به من حساب باز کرده است. براي گوشت و پوست و استخوان اينقدر حساب باز نمي‌کنند.

پس با سرشتت چه ها که همراه است *** خاک آن را که از خود آگاه است

هيچوقت يأس به خود راه ندهيد.

پشت اين کوه قرص خورشيد است *** زير اين ابر، زهره و ماه است

يوسفي در ميان اين چاه است *** گوهري در ميان اين سنگ است

اگر بخواهيم تولد دوم را بفهميم نگاه کنيم به کساني که به تولد دوم رسيدند. زندگي‌شان تمام فرق مي‌کند. چانه‌شان را عقل مي‌چرخاند. احساس‌هاي بزرگي که دارند. خودشان را براي عزت و حکمت جامعه فدا مي‌کنند. احساس‌هايي که درد مردم را درد خودشان مي‌دانند و گرفتاري مردم را گرفتاري خودشان مي‌دانند. گريه مي‌کنند براي گرفتاري مردم، پيغمبر ما به چه حالي افتاد، خدا گفت: «طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» (طه/1و2) احساس را ببين، خدا يک جمله‌اي در قرآن آورده است. مي‌گويد: «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ‏» (حجر/72) پيغمبر قسم به عمر تو، اينها قوم لوط اشاره مي‌کند، قوم لوطي که به اشتهاي کاذب افتادند. اشتهاي شهوت کاذب، شهوت اگر به خط اشتهاي کاذب وارد شود ديگر سير نمي‌شود، با حرمسرا هم سير نمي‌شود. ديگر با هيچ چيز سير نمي‌شود. مي‌گويد: پيغمبر قسم به قوم هرکس اينها را نگاه کند مي‌گويد: اينها مست هستند. اينها سرگشته هستند. در دادگاه يک قسم هست، يک بيّنه، خدا به بينّه قسم مي‌خورد. «لعَمرُک» هرکس عمر تو را ببيند، زندگي تو را ببيند، فکر تو را ببيند. اين بزرگترين بينه است که بگويد: اينها هستند. از اينجا يک بحث بزرگي شروع مي‌شود که انسان در تولد اول يک احساس‌هايي دارد، احساس‌هاي حيواني، در تولد دوم احساس‌هايي دارد که احساس‌هاي انساني است و بهشت و جهنم از اينجا شروع مي شود.

از راه خلق و خو و سيرت زشت *** هفت دوزم تويي و هشت بهشت

من آرزو دارم مردم بروند احساس‌هاي اميرالمؤمنين، پيغمبر، امام صادق را بخوانند. آنقدر گرسنه ماند، خانم‌هاي پيغمبر به حالش گريه کردند. خزائن الارض، جبرئيل کليدهايش را آورد. باز هم گرسنه ماند و گرسنه از دنيا رفت. از امام صادق سؤال کردند: چرا اينطور گرسنه ماند؟ همه چيز دستش بود. گفت: براي اينکه در ادبار بعدي نگاه کرد که در ادوار بعدي بعضي از امت من به گرسنگي مي‌افتند. من پدر هستم، عيب است پدر سير باشد. امت گرسنه باشد. پيشاني سازمان ملل بنويسيد کم است. بهشت، جهنم از اينجا شروع مي‌شود. به تعبير حافظ:

امروزم بهشت نقد حاصل مي‌شود *** وعده‌ي فرداي زاهد را چرا باور کنم

هفت دوزخ تويي و هشت بهشت، اشاره دارد به اينکه جهنم هفت در دارد. يک نکته براي امروز بگويم، چرا طواف هفت بار است؟ آنقدر بحث کردند که انسان هفت لطيفه رباني دارد، هفت شهر عشق، براي اينکه يک در جهنم را بايد ببينديم. يک در جهنم از چشم است. آن را ببند. با خدا پيمان بستي، اين چشم، چشمي نباشد که در جهنم شود. دهان يک در است. زبان، چه چيزي را صحبت کنم و يا نکنم؟ به پيغمبر عرض کردند: کسي با زبان هم به جهنم مي‌رود؟ حضرت فرمود: مگر با غير زبان هم انسان به جهنم مي‌رود؟ با صورت انسان‌ها را به جهنم مي‌اندازند. گوش، اين درها را مي‌بندي. وقتي طواف را تمام کردي، استلام حجر مي‌کني. حجر دست خداست، روي زمين. دست در دست خدا گذاشتي. در برابر حجر الاسود مستحب است حاجي بايستد و بگويد: خدايا به پيمانم عمل کردم! چرا در ماه رمضان و نماز و روزه اين را نگفتند اما در حج؟ خدايا به پيماني که با تو داشتم، عمل کردم. حالا حاجي وقتي برمي‌گردد با چه نورانيتي برمي‌گردد؟ امام رضا وقتي برمي‌گشت سوغاتي مي‌آورد. سوغاتي چه بود؟ «إِنِّي‏ أَنْقَلِبُ‏ عَلَى أَلَّا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» خدايا با توحيد برمي‌گردم، چون خانه، خانه توحيد است.

شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه 183 قرآن کريم، آيات 46 تا 52 سوره مبارکه انفال را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ «46» وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «47» وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ «48» إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «49» وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ «50» ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «51» كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ»

ترجمه آيات: و از خداوند و فرستاده‏اش اطاعت كنيد و با يكديگر نزاع نكنيد، كه سست مى‏شويد ومهابت و قوّتتان از بين مى‏رود، و صبر كنيد، همانا خداوند با صابران است. و مثل كسانى نباشيد كه از روى سرمستى و خودنمايى و غرور و ريا در برابر مردم، از خانه‏هاى خود (به سوى جبهه) خارج شدند و مردم را از راه خدا بازمى‏داشتند وحال آنكه خداوند، به آنچه انجام مى‏دهند احاطه دارد. و (به يادآور) زمانى كه شيطان، كارهاى آنان (مشركان) را در نظرشان زيبا جلوه داد و گفت: امروز هيچ كس از مردم، بر شما غالب نخواهد شد و من ياور شمايم. امّا همين كه دو لشكر با هم درآويختند (و فرشتگان به يارى سپاه اسلام آمدند،) شيطان به عقب برگشت و گفت: هر آينه من از شما بيزارم، من چيزى را مى‏بينم كه شما نمى‏بينيد، همانا من از خدا بيم دارم و خداوند سخت عقوبت است. (به يادآور) زمانى كه منافقان و بيماردلان مى‏گفتند: آنان (مسلمانان را) دينشان مغرورشان كرده است، (كه بى‏ترس حمله مى‏كنند. غافل از آنكه مسلمين بر خدا توكّل نموده‏اند.) وكسى كه بر خدا توكّل كند، پس (بداند) قطعاً خداوند شكست‏ناپذير حكيم است. و (اى پيامبر!) اگر ببينى آن هنگام كه فرشتگان جان كافران را مى‏گيرند، بر چهره‏ها وپشت‏هاى آنان ضربه مى‏زنند (و مى‏گويند:) بچشيد عذاب سوزان را. اين (كيفر،) دستاورد كارهاى پيشين شماست و (گرنه) شكّى نيست كه خداوند بر بندگانش ستمگر نيست. (اى پيامبر! روش كافران زمان تو،) مثل روش فرعونيان و كفّار پيش از آنان است كه (از روى لجاجت و عناد) به آيات خداوند كفر ورزيدند، پس خداوند نيز به كيفر گناهانشان، آنان را گرفتار كرد. قطعاً خداوند، نيرومند سخت كيفر است.

شريعتي: فايل‌هاي متني و صوتي در سايت برنامه موجود است. فايل صوتي برنامه و نکته‌هاي ناب را دوستان در کانال برنامه خواهند گذاشت. کساني که عزم زيارت سيدالشهدا را کردند، کم کم راهي مي‌شوند، اگر نکته و سفارشي هست بفرماييد.

حاج آقاي عاملي: يک قيدي زيارت دارد «عارفاً بحقه» کساني که مي‌خواهند اربعين بروند يا هروقت کربلا بروند، زيارت يکي از ائمه بروند، بدانند آن امام چه حق خصوصي بر ذمّه‌ي ما دارد، بعد زيارتشان، زيارت مي‌شود. آيه‌ي «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا» را انتخاب کردم. «و لو تري» يعني اي کاش، خدا هفت بار در قرآن گفته «و لو تري» پيغمبر اي کاش ببيني! اي کاش در مورد خدا معنا ندارد. اي کاش مي‌خواهد برساند، يا رسول الله صحنه ديدني است. مثل تعجب، تعجب براي ماست، تعجب از خفاء سبب حاصل مي‌شود. اگر مي‌خواهيد عقلا تعجب کنيد، اينجا جاي تعجب است. من هفت مورد را براي شما مي‌خوانم و اين از ترکيب‌هاي مخصوص قرآن است. عرب وقتي صحنه بسيار وحشتناکي را مي‌خواهد تصوير کند، «و لو تري» را مي‌آورد. يکي اين است «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا» پيغمبر اي کاش ببينيم کفاري که زماني خون مي‌ريختند و جنايت مي‌کردند در برابر آتش جهنم مي‌ايستند که وارد جهنم شوند. آنجا همه مي‌گويند: «يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» اي کاش ما هميشه زندگي نمي‌کرديم. اي کاش آيات قرآن را تکذيب نمي‌کرديم. آيات قرآن را زير پا نمي‌گذاشتيم و ما هم جزء مؤمنين بوديم.

2- «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ» (انفال/30) يک زماني پيغمبر اينها در برابر ربّ خودشان مي‌ايستند. يکي از صحنه‌هاي بسيار سنگين که بشر در برابر خدا ايستاده است. هرکس تا از دنيا مي‌رود اول کاري که مي‌کنند روحش را در برابر خدا قرار مي‌دهند. در محشر که همه در برابر خدا هستند، خدا مي‌گويد: «قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ» اين صحنه‌ها حق است يا نه که شما انکار کرديد و حسابي براي معاد باز نکرديد. آيات حجاب، آيات ربا، آيات زنا، «قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا» مي‌گويند: خدايا قسم به ذات خودت، ما الآن متوجه شديم که اينها حق است. «قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ» (انفال/30)اين عذاب براي شماست اما اين عذاب را من نياوردم و شما با خود آورديد. وقت نماز ملائکه ندا مي‌کنند بلند شويد آتشي که با اعمالتان درست کرديد، با نماز خاموش کنيد. نماز خواندي آتش را خاموش کردي، نماز نخواندي اين آتش متصل به آتش آخرت شد.

3- «وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ» (انعام/93) پيغمبر اي کاش ببيني زماني که انسان‌هايي که در دنيا به بقيه ظلم کردند يا به خودش ظلم کرده، يعني تبدل نشئه آنقدر سخت است مثل آدم مست مي‌ماند. «وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ» ملائکه مي‌گويند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ» جان‌هاي خودتان را بيرون بياوريد. اين از تعبيرات استثنايي قرآن است او قادر نيست جان خودش را بيرون بياورد.

4- «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ» (انفال/50) اي کاش ببيني آن لحظه‌اي که ملائکه جان انسان‌هاي کافر را بگيرد «يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ» يک عده ملائکه به صورت و يک عده به پشت مي‌زنند، آنهايي که به پشتش مي‌زنند ملائکه دنيا است مي‌گويد: يا الله، فرصت تمام شد. آنهايي که به صورتش مي‌زند ملائکه آخرت است. مي‌گويد: چرا دست خالي و رو سياه آمدي؟ دست کسي را گرفتي؟ دل کسي را خوشحال کردي؟ گره از کار کسي باز کردي؟ براي خدا بندگي کردي؟ اينها همه نتيجه عمل شماست. اينطور نيست خدا به کسي ظلم کند.

5- «وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (سجده/12) پيغمبر اي کاش ببيني آن لحظه که کفار سرشان را در برابر خدا پايين انداختند. «رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا» ما شنيديم و ديديم ما را برگردان.

6- «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ» (سبأ/31) کفار مي‌گويند: قرآن چيست؟ همه مزخرف است، همه قصه است. ما نه به اين ايمان مي‌آوريم و نه به کتاب‌هاي آسماني قبلي، اينها همه ساخته و پرداخته خيالات پيغمبرها بوده است. مي‌گويد: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» پيغمبر اي کاش ببيني آن لحظه‌اي که آنها در برابر خدا مي‌ايستند، «يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ» با همديگر صحبت مي‌کنند و مستضعفين و مستکبرين مي‌گويند: شما ما را بدبخت کرديد.

7- «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ» (سبأ/51) اي کاش آن لحظه‌اي که در محشر همه را مي‌گيرد، ديگر هيچ مفرّي هم نيست.

حذيفه از اصحاب سرّ پيغمبر بود، اسراري که پيغمبر به ايشان گفته به کسي نگفته و شخصيت منافقين را غالباً از زبان حذيفه مي‌شنويم نه از کسي ديگر، يعني اطراف پيغمبر که منافقين بودند پيغمبر ماهيتشان را کشف کرده است و لذا هرکسي، حذيفه نماز ميت نمي‌خواند. مي‌گفت: پيغمبر اين را به من گفته، لذا همه به اين نگاه مي‌کردند. ايشان اگر در نماز ميت شرکت نمي‌کرد، خليفه دوم شرکت نمي‌کرد مي‌گفت: پيغمبر اسرار را به او ياد داده است. از اصحاب خاص اميرالمؤمنين و پيغمبر است. پيغمبر اصحاب خودش را طبقه‌بندي کرده بود. براي بعضي کلاس خصوصي مي‌گذاشت و حرف‌هاي خاصي به اينها مي‌گفت. بعد از اميرالمؤمنين هفت نفر بودند که اگر اين هفت نفر نبودند، اوضاع جور ديگر مي‌شد. اميرالمؤمنين فرمود: زمين تنگ شد به هفت نفر که خدا به خاطر اين هفت نفر به امت رحم کرد يکي همين آقاست. مي‌گويد: آقا رسول الله به من اسم دوازده امام را گفت. دو فرزندش در رکاب اميرالمؤمنين در صفين شهيد شد. يک جمله مي‌گويم اينقدر مهم است حاکم مداين شد، وقتي برگشت ديدند هيچي از ثروت و اموال ندارد، هرطور رفت، همانطور برگشت. اميرالمؤمنين وارد بيت المال مي‌شد، مي‌گفت: خدايا شاهد باش، هرطور وارد شدم همانطور خارج شدم. يک استانداري استاندار شود، با هر ثروتي وارد شده، همانطور خارج شود. يک آقايي امام جمعه شده، با هر ثروتي وارد شده، با همان سطح خارج شود. وزير شده، هرطور وارد شده همانطور خارج شود. رئيس جمهور شده، هرطور وارد شده همانطور خارج شود. اميرالمؤمنين گفت: کوفيان چه چيزي را مي‌توانيد از من عيب بگيريد. اگر من وقت ترک کوفه چيزي اضافه بر آنکه با خودم آوردم از مدينه بردم به شما خيانت کردم.

از خداي متعال مي‌خواهم توفيق عمل به اين معارف را به ما مرحمت کند و ما را به خاطر اين حرف‌ها مؤاخذه نکند.

شريعتي: انشاءالله زيارت اربعين امام حسين نصيب همه شما شود. از ته دل براي ظهور آقا امام زمان دعا کنيم.

هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي *** الا بر آنکه دارد با دلبري وصالي

السلام عليک يا أبا عبدالله…

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9173

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید