جستجو
جستجو
تغییر سایز-+=

سمت خدا | ویژگی های نبی مکرم اسلام(2)

موضوع برنامه: ویژگی‌های نبی گرامی اسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمین عاملی
تاريخ پخش: 01- 08-99

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
تا داشته‌ام فقط تو را داشته‌ام *** با نام تو قد و قامت افراشته‌ام
بوی صلوات می‌دهد دستانم *** از بس که گل محمدی کاشته‌ام

سلام به همه دوستان عزیز، بیننده‌های خوب و نازنین‌مان، انشاءالله هرجا هستید حال دلتان خوب باشد، تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد. حاج آقای عاملی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عاملی: سلام علیکم و رحمة الله، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالی و همه مردم عزیز، شاکرم محضر حضرت احدیت که توفیق عرض ادب به ساحت قدسی معصومین مخصوصاً حضرت ختمی مرتبت برای ما در این برنامه فراهم شده است و همچنین برای ما فخر و شرف است که عرض ادب کنیم به محضر ملت بزرگمان از خدای متعال می‌خواهیم با عنایات خاصه رفع گرفتاری بفرماید، تربیت نسل‌ها را تولیت بکند. از فتن آخر الزمان بچه‌های ما را حفظ کند و گرفتاری‌هایی که توسط قدرت اهریمنی مسلط بر دنیا که بر کشور و ملت ما درست شده است در اسرع وقت برطرف شود و خدای متعال چشمان ما را روشن به ظهور حضرت ولی‌عصر بفرماید.
شریعتی: انشاءالله، هفته گذشته به مناسبت ایام عروج ملکوتی نبی مکرم اسلام و ایام ماه ربیع الاول که در هفدهم این ماه میلاد نبی مکرم اسلام هست، بحثی را پیرامون شخصیت و عظمت پیامبرعظیم الشأن ما انتخاب کردند. نکاتی را شنیدیم، وعده داده بودند انشاءالله این هفته هم ادامه خواهند داد. بحث شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم، عزیزان که ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتند، مواظب باشند حسناتی که جمع شده توسط شیطان غارت نشود. خداوند فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) کسی که حسنه را پیش ما بیاورد، ثوابی که برای عزاداری به امام حسین ذکر شده است، محیر العقول است و ندامت و پشیمانی بزرگی برای اهل بزرخ است که از عرض ادب و ارادت و عزاداری توجه به حضرت اباعبدالله الحسین در این دنیا نداشته باشند. عزیزان مواظب باشند اعمالشان غارت نشود و از امام حسین جدا نشوند. امام حسین برای ده روز محرم نیست. ما حدود پنجاه روایت داریم که ما به استقبال شما می‌آییم. امام موسی بن جعفر فرمود: «إِنِّي وَ مَنْ يَجْرِي‏ مَجْرَايَ‏ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع لَا بُدَّ لَنَا مِنْ حُضُورِ جَنَائِزِكُمْ فِي أَيِّ بَلَدٍ كُنْتُمْ» برای ما ائمه واجب است، برای ما معصومین واجب است به استقبال شما بیاییم در هر شهری که باشد. روایت است وارد قبر که می‌شود، می‌بیند ما همانجا حاضر هستیم. راوی سؤال کرد: حتی حضرت زهرا؟ گفت: بله حتی حضرت زهرا ولی اسمش را نیاور.
یکی از اساتید ما می‌فرمود: زنده ما چه ایرادی دارد که به استقبالش نمی‌آیند و به استقبال مرده ما می‌روند. ما باید یک کاری کنیم که در حالت زنده بود در خدمت آنها باشیم. «اللهم أَخْرِجْ‏ حُبَ‏ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ» در این دنیا خدا حبّ دنیا را از دلم بیرون بیاور و بین من و محمد و آل محمد در این دنیا جمع کن. معلوم است چنین چیزی ممکن است. بحث ما در جلسه گذشته در این بود که عنایات خاصه خداوندی بر حضرت ختمی مرتبت را ذکر کردیم که واقعاً محیر العقول است و خدای متعال برای پیغمبر ما هیچ کم نگذاشته است. از کلاس خصوصی گرفته، تحفه‌های روز و شب گرفته، «يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي‏» که شب‌ها مفصل قبل از خلقت گفتیم که خدا مأمورینی را بر اصلاب گذاشته است، که اصلابی که نور حضرت ختمی مرتب حرکت می‌کنند و می‌آید تا متولد شود مواظب باشند این اصلاب آلودگی پیدا نکنند. علت اینکه در برابر حضرت آدم ملائکه سجده کردند برای آدم نبود. در برابر آدم بود. سجده برای خداست و این برای این بود که خدای متعال نور محمد و آل محمد را در صلب حضرت آدم گذاشت. برای همین ملائکه مأمور شدند سجده کنند. دلیلش آیه قرآن است، خدای متعال به شیطان می‌گوید: «أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ‏ كُنْتَ‏ مِنَ‏ الْعالِين‏» آیا تکبر کردی یا جزء عالین بودی. عالین چون در صلب حضرت آدم بود، دیگر سجده برای آنها معنا نداشت، بخاطر آنها بود. لذا خدای متعال با عنایات خاصه پیغمبر ما را آماده کرد برای یک رسالت بزرگ که شرف انسان‌ها و عزت انسان‌ها و اینکه انسان‌ها در شأن خداوند برایشان سفره باز شود، حضرت ختمی مرتبت را فرستادند یک جامعه آرمانی که در تمام شئون خود متین است، «إِنَّ هَذَا الدِّينَ‏ مَتِينٌ‏ فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ» آنوقت پیغمبر ما در این خصوص کامل شد. هیچی خدا کم نگذاشت. اینجاست یک بحثی شروع می‌شود، نشانه‌های انسان کامل چیست؟ خوب است ما این نشانه‌ها را داشته باشیم.
در خصوص حضرت ختمی مرتبت در چند محور می‌شود صحبت کرد. یک سال بحث می‌کنیم روی کلمات جامع هست، خدا یک قدرتی به پیغمبر ما داده با یک جمله می‌تواند یک عالم حرف بزند. «أُعْطِيتُ جَوَامِعَ‏ الْكَلِم‏» هم کلمات پیغمبر جامع هست، هم افعال پیغمبر جامع هست. یعنی یک کاری کرده هزار نکته درونش است. یک جمله گفته: از استطاعت     عمومی در جامعه خارج نشوید تا قلب‌ها به هم نزدیک باشد. ولو پولدار و متمول هستی. چقدر اصل بزرگی است در سلامتی فضای جامعه و سلامتی روابط جامعه. عمل پیغمبر ما، وقتی سریع نماز را تمام کردند و خیلی سریع خواندند، گفتند یا رسول الله «ما حدث» چه شد؟ شما اینطور نماز نمی‌خواندید؟ حضرت فرمود: صدای گریه بچه را نمی‌شنوید؟ یعنی بچه آرامش داشته باشد بالاتر از این است که من لحظاتی بیشتر با خدا صحبت کنم.
برای حساسیت به آرامش بچه به حدی که صحبت با خدا را رها کرده که بچه آرامش داشته باشد. ما ظاهر را می‌بینیم، بچه در آن زمان مثل مغناطیس است. اطرافش هرچه می‌گذرد تأثیر مستقیم در شخصیت طفل دارد. من تمام کلمات جامع را جمع کردم در موضوعات مختلف، در تربیت، در سلوک اجتماعی، در مدیریت در عرفان، در عبودیت، همه را دسته بندی کردم. غصه می‌خورم چرا با این کلمات پیغمبر خودمان را معرفی نکردیم. انشاءالله در یک فرصت دیگر وارد می‌شویم. اما بحث اصلی ما این است که نشانه‌های کمال چیست؟ خدایی که اینقدر به پیغمبر ما عنایت کرد. کامل کامل شد، عقل را صد جزء کرد و 99 جزء را به پیغمبر داد. با آن یک جزء داریم کار خود را می‌کنیم. 99 جزء در یک کسی باشد چه می‌کند ما باید آن را یاد بگیریم. من نشانه‌های کمال را که انسان که کامل شد چه کاری انجام می‌دهد، چهارده مورد نوشتم که در ماه ربیع الاول بحث می‌کنیم.
اول این است که مسأله عبودیت است. انسان که کامل شد بزرگترین نمادش این است که برای خالق این کائنات عبد باشد. چموشی در برابر خالق کائنات نشان طفولیت است. دوم اوج عبودیت است و امکان ندارد در حد نازل باشد. انسانی که کامل شد. سومین مورد سیر نشدن از عبودیت است. هرکاری انجام می‌دهد می‌گوید: نشد. این نشد نشدها در طول تاریخ یک اعترافاتی درست کرد. ذاتی که در برابر او قرار گرفته است ذات لا یتناهی است و این نماز می‌خواند و این ادای نماز را درمی‌آورد. در شأن خود خداست هرچه عبادت کرده می‌گوید: نشد. گاهی هرچه انجام می‌دهد می‌گوید: نشد. آخر سر خدا گفت: «طه‏، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» (طه/2) حضرت زهرا پاهایش ورم کرد. سه عنوان اول در مورد عبودیت است. چهارم فرار از تشخص، کسی که دنبال تشخص است، طفل است. یعنی بگوید: من کسی هستم. مَن مَن کند. معلوم است که سهمی از بزرگی نبرده است. پنجم فرار از تشریفات و تجملات است. انسان هرچقدر کامل شود از تشریفات فاصله می‌گیرد. زجر است برایش که به طرف تشریفات برود. هیچ سنخیتی  با آن روح متصل به مبدأ اعلی ندارد. تشریفات جمال، به سمت ساده زیستی می‌رود. انسان کامل شود ساده زیست است. کملین دنیا اینطور بودند.
ششم اینکه یکه خوار نمی‌شود. آقا رسول الله کنار سفره که می‌نشست، امیرالمؤمنین یا کسی را می‌آورد و تنهایی کنار سفره نمی‌نشست و می‌فرمود: بهترین سفره این است که دست‌های زیادی درونش برود. این بلوغ است. هفتمین مورد خوف و خشیت از ذات احدیت و ابدیت است. «خشیة، خوفٌ یشوبه تعظیم» یکوقتی در تاریکی شب گربه از زیر پایش رفته و ترسیده است. این خوف آن نیست. خوفی که یشوبه تعظیم، تحت تأثیر هیبت ذات لا یتناهی قرار گرفتن. هشتم عطوفت است. انسان به هرچه کامل شود معدن عطوفت می‌شود. به انسان‌ها و داشتن رابطه عاطفی با انسان‌ها، حضرت ختمی مرتبت در همه اینها در اوج است. اینها را وارد شویم همه را از حضرت ختمی مرتبت شاهد می‌آوریم. نهمین مورد حرص بر هدایت است، حرص بر انسان سازی است. یکی از دانشمندان غربی می‌گوید: انسان که کامل شد نشانه‌اش این است که آرزو می‌کند در پروسه انسان سازی شرکت کند. حضرت ختمی مرتبت به خاطر یک نفر هدایت می‌کند، از مکه به طائف می‌رود. چه بلایی سرش می‌آید اما آن یک نفر که قابلیت دارد را هدایت می‌کند.
دهم، تسلط بر قوای نفس است. در جامعه ما قوای نفس ما خرابی‌هایی که در مملکت بدن، قوه عاقله وقتی تسلط و حاکمیت بر قوای نفس پیدا نکند و خیال و شهوت یله باشد، خیلی خرابی درست می‌کند. چقدر آبروریزی می‌شود. آبروی خودش می‌رود، آبروی مردم می‌ریزد. برای لذت‌های مقطعی و تشفی خاطر، برای اینکه تشخص پیدا کند شدیداً احتیاج به مباحث داریم. یازدهم توحید است، انسان که کامل شد حول و قوه‌ای در غیر خدا نمی‌بیند. هر روز صبح آقا رسول الله به خدا می‌فرمود: «وَ لَا يَنْفَعُ‏ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ» این را حافظ به شعر کشیده است.
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود *** خیال باشد کاین کار بی حواله برآید
این سرمایه است. در این روزگار چقدر این سرمایه است که انسان بگوید: «وَ تَسَبَّبَتْ‏ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَاب‏» دوازدهمی احساس ضیق و غربت در این نشئه است. هرچقدر کامل شد، نمی‌تواند در این نشئه بماند. اینجا وطن است برای اشقیاء، برای انسان‌های بدبخت نه برای مؤمن. آقا رسول الله لحظه‌های آخر مخیر کردند که یا رسول الله می‌خواهی بمانی یا می‌خواهی بروی؟ حضرت فرمود: «الرفیق الاعلی» یعنی تعلق، ما در این دنیا زندگی می‌کنیم. حضرت فرمود: در بازار باش ولی بازاری نباش. «کن فی السوق و لا تکن سوقیاً» یعنی تعلقی برای شما درست نشود. همه اینها سکویی شود برای ابدیت. یعنی کارهای شما را ببینند همه سبقه ابدیت دارد. می‌بینند شما صبح تا شب در پی توشه هستید. این انگیزه اگر وارد شود معامله، معامله با خداست.
سیزدهم در بین اصحابش که باشد در برخورداری‌ها در آخر صفحه، در سختی‌ها در اول صفحه، کسی می‌تواند انجام بدهد. جبرئیل نازل شد گفت: یا رسول الله، زمین‌های مدینه را تقسیم کردی، برای زهرا چیزی ندادی. «و آت ذى‏ القربى‏ حقه‏» این حق خود زهراست که مادرش در شعب ابوطالب برای مسلمان‌ها فروخته بود. اما جنگ که می‌شد امیرالمؤمنین به معاویه نوشته است که جنگ که داغ داغ می‌شد، پشت سر پیغمبر جمع می‌شدیم، پیغمبر برای ما سپر می‌شد. انسان که کامل شود، کسی می‌تواند انجام بدهد؟ یک مسئولی که امین است از طرف مردم، مسئولیتی که امانت است در ذمه‌ی مسئول، می‌شود این را طعمه قرار بدهد یا می‌گوید این بخاطر مردم است و مال مردم است و این تمکن‌ها، تمکن‌های عمومی است. هیچ امتیازی برای خودش قائل نشود. توجیه هم نکند. در جبهه که بودیم بچه‌ها می‌گفتند: خدا انسان را آفرید و انسان هم توجیه را آفرید. با توجیه می‌گویند: اگر ما مثلاً این واکسن را نزنیم، ما مسئول هستیم، باید بزنیم که سالم باشیم کار کنیم. نعوذ بالله! آن زمان که بمباران می‌کردند حضرت امام نرفت در سنگرهایی که درست کرده بودند و گفت: من مثل مردم اول انقلاب که پیروز نشده بود، حضرت امام آنجایی که نفت را رژیم قطع کرده بود که از مردم انتقام بگیرد. حضرت امام آنجا در سرما ماند. گفت: من می‌خواهم احساسی که مردم دارند را داشته باشم. این تنزیل است. یعنی خودت را اینقدر پایین بیاوری و شرایط رعیت را داشته باشی. چرا به والی واجب شده است که خودش را با پایین‌ترین طبقه تنزیل بکند؟ «إِنَ‏ اللَّهَ‏ فَرَضَ‏ عَلَى‏ أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» خدا و ائمه عدل، یک امام اگر عادل نباشد حسابش سخت است. بر ائمه عدل واجب کرده است «أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» خودشان را با ضعیف‌ترین قشر جامعه تنظیم کنند. چرا؟ «كَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ‏» تا فقر پدر فقیر را در نیاورد. بگوید علی بن ابی طالب هم نان جو می‌خورد. تا آخر عمر نان گندم نخورد.
از عایشه سؤال کردند: پیغمبر نان گندم خورد؟ گفت: یک شکم سیر نخورد. امیرالمؤمنین فرمود: نه، تا آخر عمرش نخورد. لذا امیرالمؤمنین هم تا آخر عمرش نخورد. سیزدهم تأخیر در برخورداری‌ها و تقدم در سختی‌ها، چهاردهمین نشان عشق به جمال است. به افلاطون گفتند: پسرت عاشق شد. گفت: الآن انسانیت او تمام شد. مقدس‌ترین و پاک‌ترین و نفیس‌ترین واژه، واژه عشق است که نباید مبتذل شود.
یکوقتی گفتم عرب جاهلی یک اعتقاد خاصی در عشق داشت. اعتقادش این بود که عاشق به معشوق نرسد، چون اگر عاشق به معشوق برسد، عشق مبتذل می‌شود. عشق نباید مبتذل شود. پاک‌ترین لفظ نباید لطمه بخورد. عاشق اگر از نیاز بیافتد، می‌میرد. حافظ می‌گوید: میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز کند شما نیاز کنید. لیلی آب آورد به مجنون آب نداد، چون نمی‌خواست از نیاز بیافتد. عشق باید رفته رفته حرارتش بیشتر شود. عشق اعتقاد خاصی است. اینها نیاز به بحث دارد. انسان که کامل شد، مثل حضرت ختمی مرتبت یک سرنخ‌های بزرگ برای موفقیت‌ها، برای سعادت‌ها و رسیدن به عوالم خاص همین‌جاست. بحث بحث ساده‌ای نیست. این خصوصیاتی که ما داریم بحث می‌کنیم بسیار مهم است و از طرفی به ما دستور دادند «أعینونی» شباهت به ما پیدا کنید. سنخیتی با ما پیدا کنید. «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» امیرالمؤمنین فرمود: به من شباهت پیدا کنید. من امام شما  هستم. امام را امام قرار دادند، امام را امام کردند که به او اقتدا کنند. «مَنْ‏ أَحَبَّنَا فَلْيَعْمَلْ‏ بِعَمَلِنَا» حضرت فرمود: هرکس ما را دوست دارد مثل ما عمل کند. و الا اگر داعیه دوستی داشته باشی، مودت فی القربی اما مثل آنها عمل نکنی، نمی‌شود. بگویید: آقا ما در مودت در اوج هستیم. اما فقه‌ات از جای دیگر باشد نمی‌شود. در مودت در اوج هستیم اما در مسائل کلامی از جای دیگر کلامت را بگیری نمی‌شود. حضرت فرمود: اگر می‌خواهی از ما باشی، «خذ منا» معارف را از ما بگیر.
آ سید ابوالحسن اصفهانی یکوقتی به محضر حضرت ولی‌عصر مشرف می‌شود، در یک مشاهده می‌بیند در سینه حضرت نوشته شده است، اگر کسی معارف را از غیر ما بگیرد و مرجعیت علمی ما را نپذیرد، ادعای محبت به جایی نمی‌رسد، این مساوی با انکار ما است. یک آیه بخوانم خیلی مهم است «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا، يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا» (فرقان/27)‏ لیتَ لیتَ‌های قرآن را جمع کنید خیلی جالب است. یک لیتَ همین است. ظالم دستش را گاز می‌گیرد، نه انگشت، بلکه دست را گاز میگیرد. می‌گوید: ای کاش من یک شباهت به پیغمبر داشتم. «سبیلاً» را نکره آورده تا بگوید حتی یک شباهت کارش را می‌کند. «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا، يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا» دوست مرا بدبخت کرد، ای کاش با فلانی دوست نمی‌شدم که پای مرا جای دیگر باز کرد. نشانه‌های کمال، اگر کسی کامل شود اول مسأله عبودیت است. حضرت ختمی مرتبت خیلی عجیب بود در عبودیت، خانمی گفت: هیچ ایرادی ندارد جز اینکه خودت را نمی‌گیری. حضرت فرمود: «وَيْحَكِ وَ أَيُ‏ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّي» وای بر تو! مگر اعبد از من می‌شود کسی را پیدا کنی؟ تو مثل عبد می‌نشینی و می‌خوری، تو مثل عبد رفتار داری؟ هیچ ایراد نداری جز اینکه خودت را نمی‌گیری، مثل عبدها کار می‌کنی. اصلاً تشخص در کارش نبود.
زمانی که حضرت جبرئیل از همراهی با پیغمبر باز ماند، رسول خدا تنهایی رفت. براق نتوانست برود. حضرت با رفرف سوار شد تا پای عرش رفت. خدای متعال هزار بار گفت: «ادْنُ‏ مِنِّي‏» کسی می‌خواهد در خصوصیت حضرت ختمی مرتبت شناسنامه حضرت را مطالعه کند، همین است. «ادْنُ‏ مِنِّي‏» مکانی نیست. خدا مکان ندارد. هزار بار بگوید: «ادْنُ‏ مِنِّي‏» یعنی هزار بار عروج کرده است. لذا روایت است در هر «ادْنُ‏ مِنِّي‏» حضرت یک درجه بالا می‌رفت. این بالا رفتن مکانی نیست تا اینکه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏،فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» (نجم/8 و9) به آخرین درجه معراج که رسید، خدای متعال گفت: یا محمد، چه شرافتی از من می‌خواهی؟ اینهایی که می‌خواهند بدانند چه چیزی شرف است. گفت: چه شرافتی از من می‌خواهی؟ خدای متعال فرمود: یک حاجت مقضیه نزد من داری هرچه می‌خواهی بخواه. انسان کامل باید یک چیزی بخواهد که اگر آن را گرفت همه چیز را گرفت. آنوقت دعا مستجاب شد، این دعا را یاد بگیرید و هر روز بخوانید. عبودیت بیاید تمام مشکلات شما حل است و همه چیز آمده است.
صبح آیه نازل شد، «سُبْحانَ‏ الَّذِي‏ أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (اسراء/1) «اضفنی الی عبودیتک» یعنی مرا به عبودیت خود نسبت بده. هیچوقت نگویم خوشم می‌آید. هیچوقت نگویم دلم می‌خواهد. هیچوقت در قلب من غیر تو تصرف نکند. هیچ حبّ و هیچ بغضی وارد قلب من نشود. خدا رحمت کند حضرت امام را، می‌گفت: دو پاسبان باید دم در قلبتان باشد بگوید: ورود غیر خدا ممنوع! آقای اشتهاردی(ه) اینطور تعبیر می‌کرد: ورود غیر خدا غدقن! بعد می‌گفت: امام می‌فرمود: دفع آسانتر از رفع است. عبودیت کانون قدرت در این عالم است، از اسرار این عالم است. مرحوم بحرالعلوم بیدآبادی کنار زاینده رود آمدند، مرحوم بیدآبادی می‌فرماید: نگاه کن، رودخانه را نگاه می‌کند می‌بیند طلای مذاب است. با یک نگاه،
برو بفروش این چشمی که داری *** که در دیدن ندارد استواری
یکی چشم دگر بی غش و بی قید *** بدست آور برای دیدن غیب
بعد برگشت به بحرالعلوم گفت: من یک چیزی بالاتر از این را دارم. به استاد خودم گفتم: این چیست؟ گفت: عبودیت است. عبد که شد ژست ربوبیت به خودش نمی‌گیرد کرامت، کرامت… گمنامی، بالاترین لذت است. حالا ما در این خصوص معنی عبد را وارد شویم خوب است. «ایاک نعبد و ایاک نستعین» ارض محبت ارضی است، زمین محبت که اثر پای شما را می‌پذیرد. پایت را گذاشتی اثر پا معلوم می‌شود. اثرگیری شما باید از خدا باشد. «ایاک نعبد و ایاک نستعین» من غیر از تو از جای دیگر متأثر، اثر پذیر نیستم. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ‏ الْفَقْرَ» (بقره/268) یکوقتی یک وعده‌های کذایی می‌دهند اثرپذیری ندارد. تو فقط مؤثر هستی. اگر این تأمین شود خدای متعال حساب خاص باز می‌کند. در حدیث قدسی می‌فرماید: «کن لی أکن لک» تو برای من و من برای تو، من برای تو یعنی منی که کل قدرت دستم هست، این در اختیار تو. «ایاک نعبد» پله اول سلوک انقیاد است. انقیاد یعنی تسلیم، در برابر اراده خدا و حکم خدا، شما حساب کنید اگر تمرین و ممارست شروع شود یک مدتی که کارها به قصد ثواب اخروی انجام شود. با تمرین ملکه شود، بعد شروع کند کارها را انجام بدهد به نیت «و رضوانٌ من الله اکبر» تمام فتنه‌ها در دنیا ریشه‌کن می‌شود.
عبودیت حضرت را بحث می‌کردم. در حدیث هست آقا رسول الله هیچوقت تکیه نکرد. امیرالمؤمنین هم تکیه نکرد. علامه طباطبایی همیشه با فاصله از دیوار می‌نشست که تکیه نکند. این عاشق است. عاشق همه چیز خود را با معشوق تنظیم می‌کند. علامه طباطبایی می‌گوید: عشق سیمی است که از معشوق به عاشق کشیده شده است. تمام اوصافش را به عاشق انتقال می‌دهد،
تا بود یک ذره از هستی به جای *** کفر باشد گر نهی در عشق پای
یکوقت آقا رسول الله تکیه کرد، روایت هست حضرت هیچوقت تکیه نمی‌کرد، غذا بخورد تکیه کند، اینطور نبود. یکوقت که تکیه کرد جلو آمد و فرمود: «اللهم انی عبدک و رسولک» خدایا من بنده تو هستم! یکی از اساتید ما می‌گفت: کلاسش اینقدر بالاست، ما نمی‌فهمیم. این چه تأثیری در عبودیت دارد که فوراً جلو آمد، اللهم انی عبدک و رسولک، یک کسی آمد خدمت امیرالمؤمنین گفت: تو پیغمبر هستی؟ حضرت فرمود: نه، «أنا عبدٌ من عبید محمد» من شاگرد پیغمبر هستم. من پیغمبر نیستم، من شاگرد پیغمبر هستم. یعنی قدرت روحی پیغمبر در من ظهور کرد. آقا رسول الله برای اینکه تشخص نداشته باشد، در بحث تشخص نمی‌آورد. می‌فرمود: دایره‌ای بنشیند تا صدر مجلس معلوم نباشد. یعنی شما نباید در جامعه پستی و بلندی کاذب درست کنید. ای دستور است به ما، الآن چقدر پستی و بلندی کاذب درست شده است. چقدر از استطاعت عمومی خارج شده است. ای خیلی گرفتاری درست می‌کند. یک جوانی اوضاع را می‌بیند می‌خواهد یک شبه برسد اما نمی‌رسد. دست به کارهایی می‌زند جانش را از دست می‌دهد و برای همیشه گرفتار می‌شود و موقعیت اجتماعی‌اش ساقط می‌شود. یک مدیری اختلاس کرده بود، رشوه گرفته بود، یک رشوه جزئی گرفته بود. بالاخره گرفتار شد. استاندارش می‌گفت: در یکی از استان‌ها، گفتم: این حقوق خوبی که داری و ماشینی که نظام زیر پایت گذاشته است، چرا رفتی آن زمان، پنج میلیون رشوه گرفتی؟ چه چیزی کم داشتی؟ گفت: آقای استاندار مرا مذمت نکن. همه تقصیرها گردن مادر من. گفت: چرا؟ گفت: برای اینکه مادرم رفت برای من عروسی پیدا کرد، تمام تشخص در نظر این خانم تشخص مادی بود. یک روز می‌‌گفت: دیگر وقت این آجر سه سانتی گذشته و باید ما سنگش بزنیم. یکوقت می‌گفت: سنگ زمانش گذشته و فلانی این کار را کرد، ما هم باید نماز اینچنین داشته باشیم. آنقدر به من گفت: بخر بخر بخر، من هم می‌گفتن: پول ندارم. وقتی می‌گفتم: پول ندارم، می‌گفت: نگو پول ندارم، بگو عرضه ندارم. لذا جوان‌ها برای پیدا کردن شریک زندگی نباید هر دری را بزنند. گاهی با زدن یک در اجاق و نسل و امتدادش ضایع می‌شود و بعد خودش یک نسلی تباه شده روی زمین زندگی می‌کند. حالا از بحث خارج شدیم.
یک جمله عرض کنم اینکه آقا رسول الله را باید خدا معرفی کند، خودش معرفی کند، معصوم معرفی کند. غیر معصوم وارد شود خراب می‌شود. آنقدر اینجا بحث است که بعضی روایات در مورد حضرت آوردند و شخصیت حضرت را خراب کردند. با عنوان روایت، باید نهج‌البلاغه بروی تا بفهمی امیرالمؤمنین چه غوغایی کرده در توصیف حضرت، حضرات معصومین چه تعبیراتی دارند درباره حضرت و خود حضرت باید خودش را معرفی کند. حضرت فرمود: خدای متعال، تمام اعمال امت مرا یک کفه ترازو گذاشت و اعمال مرا یک کفه دیگر گذاشت. حضرت فرمود: من از همه سنگین آمدم. من با اعمال امتم تا روز قیامت هرچه بود، یعنی شهادت امیرالمؤمنین آنجا هست. شهادت امام حسین آنجا هست و تمام انبیاء و علما و بزرگانی که در امت بودند، همه اینها درونش هست. تمام کارهایی که صالحین کردند همه آنجا هست. اما حضرت فرمود: من غالب شدم. یعنی اینقدر عبودیتش عجیب بوده است. عبودیت چیزی است اگر کسی دنبال رمز در این دنیاست که به آرامش برسد، به قدرت برسد، به فاخرترین سفره برسد، به محرمیت با خدا برسد، از این عالم ضیق قبل از اینکه بمیرد، بمیرد. «موتوا قبل أن تموتوا» راهش عبودیت خداست.
خلیفه عباسی در حال مرگ بود. اطباء آمدند، نسخه نوشتند و دارو تجویز کردند. طبیبی منصف بود، گفت: اینها را نخور. کارت از کار گذشته است. فقط یک راه داری. یک کسی که عبد خداست تو را دعا بکند. غیر از آن چاره نداری. گفت: بروید به موسی بن جعفر بگویید بیاید. حضرت موسی بن جعفر تشریف آوردند، من این را هدیه می‌کنم به جوانان عزیز که دنبال مشارب دیگر نروند، هرچه هست اینجاست و جای دیگر خبری نیست.
بغداد همان است که دیدی و شنیدی *** رو طلعت نو جو که آن را تو ندیدی
از دیگ جهان یک دو سه کفگیر که خوردی *** باقی همه دیگ آن مزه دارد که چشیدی
حضرت آمدند تشریف آوردند و دستشان را بالا گرفتند و گفتند: «اللَّهُمَّ كَمَا أَرَيْتَهُ ذُلَّ مَعْصِيَتِهِ فَأَرِهِ عِزَّ طَاعَتِي» خدایا همچنان که به من نشان دادی کسی معصیت تو را بکند چقدر ذلیل می‌شود، به این آقا نشان بده که اگر کسی عبدت باشد، در طاعت تو باشد چقدر عزیز می‌شوی. تمام بیماری برطرف می‌شود.
شریعتی: انشاءالله همه اهل عبادت و عبودیت و بندگی شویم. من از آن روز که در بند تو ام آزادم! انشاءالله خدای متعال بندهای شیطان را از دست ما باز کند و همه به سمت خدای متعال حرکت کنیم. نکات خوبی را شنیدیم. امروز صفحه 568 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه حاقه و آیات ابتدایی سوره مبارکه معارج را تلاوت خواهیم کرد.
«فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ «35» وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ «36» لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ «37» فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ «38» وَ ما لا تُبْصِرُونَ‏ «39» إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ «40» وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ «41» وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ «42» تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «43» وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ «44» لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ «45» ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ «46» فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ «47» وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ «48» وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ «49» وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ «50» وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ «51» فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ «52»
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ «1» لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ «2» مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ «3» تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ «4» فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا «5» إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً «6» وَ نَراهُ قَرِيباً «7» يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ «8» وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ «9» وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً»
ترجمه آیات: پس امروز در اين جا دوستى صميمى ندارد. و نه غذايى جز خونابه. كه جز خطاكاران آن را نخورند. پس سوگند به آنچه مى‏بينيد. و آنچه نمى‏بينيد. همانا آن (قرآن) كلام رسول گرامى است. و سخن يك شاعر نيست چه كم ايمان مى‏آوريد. و (همچنين) سخن كاهن و پيشگو نيست، چه كم متذكّر مى‏شويد. (همانا قرآن) فرستاده‏اى از جانب پروردگار جهانيان است. و اگر پيامبر بعضى گفتارهاى ساختگى را به ما نسبت دهد، قطعاً او را با قدرت (و به قهر) مى‏گرفتيم. سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم. و هيچ يك از شما نمى‏توانست سپر او شود. همانا اين قرآن براى اهل تقوا وسيله تذكّر است. و ما مى‏دانيم كه بعضى از شما تكذيب كننده قرآنيد. و بى شك (اين تكذيب در قيامت) بر كافران حسرتى خواهد بود. و همانا آن، حق و يقينى است. پس با نام پروردگار بزرگت به تسبيح پرداز.
به نام خداوند بخشنده مهربان‏، سائلى، عذابى واقع شدنى را درخواست كرد. كه براى كافران است و هيچ بازدارنده‏اى براى آن نيست. و از سوى خداوندِ صاحب درجاتِ والاست. فرشتگان و روح، در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است، به سوى او بالا مى‏روند. پس صبر كن صبرى نيكو. همانا آنان آن روز را دور مى‏بينند. و ما آن را نزديك مى‏بينيم. روزى كه آسمان همانند فلزّ گداخته شود. و كوه‏ها مانند پشمِ حلّاجى شده گردد. و هيچ دوستى از دوستش احوالى نپرسد. به يكديگر نمايانده مى‏شوند.
شریعتی: انشاءالله در این روزهای پاییزی دل و جانتان سرشار از بهار باشد به حق بهار و آل بهار، اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عاملی: «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» قرآن حرف خداست. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ» اگر این پیغمبر چیزهایی از خودش به قرآن قاطی کند، «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ» با دست راست می‌گیریم، «ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» شاهرگ او را قطع می‌کنیم. «فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ» هیچیک از شما نمی‌توانید ایشان را از دست ما نجات بدهید. خدای متعال در قرآن با ادبیات بسیار فاخری با پیغمبر صحبت کرده است در جایی که بحث خلوص دین هست، ادبیات عوض می‌شود. این نشان می‌دهد خدای متعال چقدر حساس است به خلوص دین این ناخالصی پیدا نکند. چون ناخالصی دین مساوی با بدترین بدبختی بشر است. امام حسین در کربلا شعارش این بود که من برای این کربلا آمدم که در دین چیزهایی داخل کردند که در دین نبوده است. دین ابزار شده است، دین آلی نه دین عالی! بنی امیه کاملاً دین را دستکاری کرده بودند و آثاری هنوز باقی است.
خدای متعال چند جا برای خلوص دین حساسیت نشان داده است، یکی این آیه است. یکی هم «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا» (اسراء/73) پیغمبر کم مانده بود که برای اینکه مشرکین را جذب کند، پیغمبر ما می‌خواست یک خرده مماشات کند. خدا فرمود: پیغمبر کم مانده بود تو را به فتنه بیاندازند. تا چیزی که از ما نیست به ما ببندی. «إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا» در این صورت مشرکین رفیقت می‌شدند. «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا» اگر ما تو را نگه نمی‌داشتیم، یک ذره یک چیزی را به ما می‌بستی، بخاطر آن یک ذره «إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ» دو برابر در دنیا و آخرت عذابت می‌کردیم. «ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً» هیچکس را پیدا نمی‌کردیم که تو را از دست ما نجات بدهد. شما را به خدا، چقدر خدا حساس است به خلوص دین. می‌شود بعد از پیغمبر، مرجعیت علمی تعیین نشود و بسپرید دست آخوندهای درباری و مفتیان سعودی که ابزار دست بن سلمان هستند. دل بخواهی هرج و مرج در دین درست کنند؟ خداوند در اینجا با این شدت که حرف زده است، یک تابلوی بزرگی را سر راه ما گذاشته است. معلوم است صد در صد بعد از پیغمبر خدای متعال تدبیری اندیشیده است که دین بعد از پیغمبر دست که باشد؟ خود خد اگر تدبیر نکنی می‌شود تعارض، می‌گویند: خدایا خودت در این وضع حساس بودی و با پیغمبر با عظمت خودت اینطور با این ادبیات صحبت کردی. ولی بعدش رها کردی؟ استغفرالله، آقای مشکینی می‌گفت: هرچه می‌خواهید به پیغمبر بگویید، به مخالفین می‌گفت اما نگویید که بعد خودش مرجعیت علمی تعیین نکرده است. این سوال بسیار سرنوشت ساز است یعنی خدای متعال سرنوشت دین را اینجا با زحماتی که کشیده شده امکان ندارد به بنی امیه تحویل بدهد. با هفتاد هزار منبر قرآن را تأویل کردند، نتیجه این شد که امام حسین واجب القتل شد. می‌شود خدا با آیه قرآن راضی شود حسین شهید شود؟ امکان ندارد. این بحث یک بحث خوبی است که خدای متعال اولین بار خودش هشدار داده که با آیات متشابه بر امت مرحومه فتنه درست می‌کنند. صفحه اول سوره آل عمران، من بگویم: خدایا خودت هشدار دادی «ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِه‏» مگر می‌شود خودت هشدار بدهی اما تبیین نکنی؟ بحث‌های خیلی خوبی هست که عزیزان مطالعه کنند.
خداوند بارها و بارها گفته: اختلاف در امت‌های گذشته درست نشد مگر بعد از نازل شدن کتاب، مگر می‌شود در آخرین کتاب دست روی دست بگذارد. خدا راه را می‌بیند. تا کتاب آمد اختلاف درست شد. برای این کتاب و این متن، همینطور روی سر خودش رها کند، قرائت‌های خاص و عجیب از قرآن درست شود. قرآنی که ذی وجوه است، قرآنی که حمال اجوه است. می‌تواند وجه‌های مفصلی را حمل کند.
جناب محمد بن ابی عمیر از اصحاب اجماع است. یعنی حدیث به ایشان برسد، آن طرفش را نگاه نمی‌کنند. مرسل او مسند است. یعنی اگر افتادگی دارد از او سؤال نمی‌کنند. ایشان را می‌پذیرند و تنها صحابی است که بیشترین زندان را کشیده است. بخاطر ولایت هارون او را گرفت و گفت: لیست اسامی شیعه دست توست باید بگویی. نگفت. آنقدر شلاق زدند برایش زندان بریدند. زندان‌ هم گاهی تا هفده سال گفتند رفتند در زندان خوابید. این مذهب اهل‌بیت به سادگی دست ما نیافتاده است. زجرها دیدند، انوقت این بزرگوار از زندان که بیرون آمد دید باران آمده و خانه خراب شده و نوشته‌ها همه از بین رفته است. آنوقت این بزرگوار دید اینطور است لذا سند حدیث از بین رفته بود. از حفظ می‌گفت. لذا می‌گویند: مرسلش مسند است. یک آقایی آمد از ایشان طلب داشت. آمد دید سیصد دینار یا درهم برایش آورده است. گفت این    چیست آوردی؟ گفت این طلبی است که از من داشتی آوردم. بدهی توست. گفت: از کجا آوردی؟ شاگرد امام صادق هیچوقت، چشم بسته قبول نمی‌کند، حتی طلب خودش را، گفت: از کجا آوردی؟ گفت: خانه‌ام را فروختم. آوردم طلب تو را بدهم. گفت: قسم به خدا به یک درهم آن احتیاج دارم ولی امام صادق فرمود: منزل استثناء است و نمی‌شود کسی را از منزلش بیرون کرد بخاطر دِین. به یک درهم آن دست نمی‌زنم. ایشان تقوای فوق العاده داشت و از جهت نقل روایات فوق العاده بوده است و انشاءالله بتوانیم دین خود را به این روایت با عظمت ادا کنیم.
خدایا ما سؤالمان این است که با چه چشمی به ما نگاه می‌کنی، خدایا با نظر رحمت ما نگاه می‌کنی، «أن معرض عنی» از ما اعراض کردی. خدایا تو را قسم می‌دهیم به حرمت حضرت ختمی مرتبت با عنایت خاصه ما را بپذیر. خدایا «يَا مَنْ‏ يَرْحَمُ‏ مَنْ لَا يَرْحَمُهُ الْعِبَاد» ای خدایی که دلت می‌سوزد برای کسی که هیچکس دلش برایش نمی‌سوزد. «وَ يَا مَنْ يَقْبَلُ مَنْ لَا تَقْبَلُهُ الْبِلَادُ» ای خدایی که می‌پذیری کسی را که هیچ شهری او را نمی‌پذیرد. خدایا ما را بپذیر.
شریعتی: «و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9005

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید