شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». سلام میکنم خدمت عزیزانم، خانمها و آقایان. امشب شب شهادت امام صادق (ع) است. به محضر همه شما تسلیت عرض میکنم و امیدوارم که حضرت این عرض ارادت ناقابل ما را بپذیرند و امیدوارم که اسم ما را در ردیف زائرانشان بنویسند. خوشحال هستیم که همراه شما هستیم، در کنار شما هستیم. امشب در جلساتی که شرکت میکنید حتماً دعاگو باشید. خیلیها التماس دعای ویژه گفتند. همیشه و در همه حال عزیزان ما را دعا کنید. حاج آقای عاملی هم در استودیوی سمت خدا حضور دارند. عاملی: محضر عزیزان خودم سلام و دعا دارم و از خدای متعال میخواهم که محرمیت کامل بین ما و بین رئیس مذهب ما حضرت امام صادق برگزار بکند. ما را با حقیقت جهاد عظیمی که حضرت امام صادق برای تدوین اسلام ناب، تبیین اسلام ناب داشتند، انشاءالله آشنا بکند و با وساطت فیض آن حضرت، مشکلات جامعه ما را حل بکند.
شریعتی: انشاءالله. خوشحال هستیم که خدمت عزیزان خود هستیم و در محضر حاج آقای عاملی، ببینیم که امروز برای ما چه به ارمغان آوردهاند، حاج آقا بنا است که چه نکات لطیفی مثل همیشه انشاءالله بشنویم.
عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امروز من این است که چرا امام صادق رئیس مذهب شد. چرا مذهب ما را مذهب علوی نگفتند. چرا چهار مذهب را مذهب مثلاً محمدی نگفتند و سر قضیه چه بوده است که امام صادق به عنوان رئیس مذهب مطرح شدهاند. این بحث را همه باید یعنی کسی که جزء اراداتمندان اهل بیت است باید با حقیقت کاری که صورت گرفته است آشنا شوند. اولاً من راجع به خصوص امامت عرض کنم که بعد از حضرت ختمی مرتبت، ما به دلایل مختلف باید امام داشته باشیم. متون دینی ما مرجعیت دینی میخواهد والّا تحریف میشود. قرآن تحریف میشود. سنت تحریف میشود، تأویل میشود. احکامی که نازل شده اما بیان نشده، اینها باید بیان شود و دهها فلسفه دیگری که به خاطر همین خدا فرموده است من علاوه بر قرآن و پیغمبر، میزان را نازل کردم. این یک مطلب که عزیزان باید دقت کنند و یکی از ضروریات دین ما است. یعنی اگر خدای متعال که به پیغمبر فرموده است که قرآن را نازل لتبین، اگر بعد از پیغمبر کسی نباشد که مبین باشد، خدا میگوید لتبین یعنی این آیات مبین میخواهد. دین بیفتد دست مفتیان درباری، دهان پادشاهان جائر، زمامداران خودسر را نگاه بکنند، هرج و مرج در دین درست شود، ملاعبه با دین، تلاعب با دین درست شود، دیگر برای دین خلوصی نمیماند و خدا به شدت به خلوص دین حساس است. مردی که وقتی به خلوص دین میرسد، ادبیاتش با پیغمبر عوض میشود. میگوید که و لقد کت ان ترکاً علیهم شیعاً قلیلا. کم مانده بود یک ذره قاطی کنی به دین ما، در این صورت لغزناک است. خدایی که اینطوری به خلوص دین حساس است. خب بعد از پیغمبر چه میشود؟ حساسیت از بین میرود؟ نعوذ بالله. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِين» اگر یک چیزی قاطی کند پیغمبر از خودش به دین ما، با دست راست از شاهرگ او میگیریم. قطعش میکنیم. هیچیک از شما نمیتوانید این را از پیش را از دست من بگیرید. انقدر حساس است، بعد از پیغمبر چه میشود؟ این حساسیت از بین رفته است؟ خدا دین را به چه کسی سپرده است؟ احکام دین را؟ تفسیر دین را؟ تبیین دین را؟ مسئله امامت یک مسئله قطعی قطعی است. سر سوزنی تردید روی آن نیست و خدای متعال بارها فرموده است که من تا کتاب فرستادم اختلاف درست شد. پس در قرآن که نازل کرده است حتماً در طول تاریخ دیده است که تا کتاب آمده است «وَ ما تَفَرَّقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَة» پس در قرآن هم برای اینکه اختلاف درست نشود باید کسی باشد که مرجعیت علمی باشد که بارها پیغمبر ما در منابع اهل سنت، امیرالمؤمنین را به عنوان مرجعیت علمی معرفی کردند راستش طولانی است. بحث دوم این است که نصب امام هم از طرف خود خدا است. قرآن را نگاه کنید همیشه به خودش نسبت میدهد. «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّة»، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما»، پیغمبر هم حق ندارد وارد شود به بحث نسل امام. حضرت موسی هم به خدا گفت که هارون را برای من جانشین قرار بده، خدا نگفت که خواهش میکنم تو پیغمبر اولوالعزم هستی. گفت: «قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى» نصب کردیم. این را که از ما خواستهاید انجام دادهایم. بحث سوم هم درباره امام این است که علم اینها، علم مدرسهای نیست. اگر کسی پیدا بکند یک امام ما مدرسه رفته است. کوچک و بزرگ آنها. هیچکدام امکان ندارد. «حملهم علمه و دینه» خدای متعال علم خودش را، دین خودش را، حملهم، برای اینها حلم کرده است. حملهم تعلیم نیست. بالاتر از تعلیم است. مرا دلیست که آن را نه انتها است و نه غایت، نهایت همه دلها به پیش اوست بدایت، علوم او ز طریق تجلی است و تدلی، نه از طریق فکر است و ذکر و روایت. یعنی علم مدرسهای نیست. علم، علم ارائت اللهی. اینها منصوص هم هستند. پیغمبر ما فرمود: الخلفاء بعدی عثنی عشر. خب این دوازده تا کیست؟ هر طور میخواهند درست کنند، نمیشود. آخر سر میگویند که این را پیغمبر خودش میفهمد که چی گفته است. تنها ابن تیمیه است که گفته است من درست میکنم. به او میگویند چطور درست میکنی؟ نه با عدد خلفین و راشدین جور در میآید، نه با بنیامیه، نه با بنیعباس. گفته من درست میکنم. خلفای راشدین را حساب کنید، یزید هم حساب کنید. گفتند بابا یزید حسین را کشته است. میگوید دروغ است. یزید اصلاً نکشته است. یزید امام الفضائل است. کتاب نوشتهاند یزید ابن معاویه الخلیفة المفتری علیک. یک کتاب نوشتهاند یزید بن معاویه امام الفضائل. الآن در کتابهای درسی عربستان میخوانند. کتاب نوشتهاند یزید ابن معاویه الخلیفة المظلوم. چرا؟ چون ابن تیمیه گفته سادس خلفاء عثنی عشر. ششمی این است. آن وقت از این میخواهد 12 را درست کند چون خیلیها به خاطر همین حدیث مستبصر شدهاند. دیدند که این درست نمیشود. چون زمانی که این را نوشتهاند هنوز 12 امام تمام نشده بود. شاید اصلاً نمینوشتند. نوشتهاند بعداً دیدهاند که اصلاً رفت. آن وقت مقصد همه امامها هم یکی است. یعلی امر الله. همین است که درباره امام زمان آمده است هنر امام زمان این است که یعلی امر الله یعنی ابلاغ دین به صورت حکیمانه، صورت حقیقی دین، جمال دین، اراده حقیقی خدا. اینها را برای مردم نشان بدهند. دعوت به نفس نبوده است. هیچ امامی دعوت به نفس نداشته است. عدالین الی مرضات الله بودند. العدلاه الی الله بودهاند. همه امامها. و یک نکتهای را داخل پرانتز من اینجا عرض کنم که خیلی مشتاق هستم که روی این کتاب نوشته است. اهل قلم سوژه خوبی است که نوشته شود. ائمه ما نقش ایفا کردهاند در شرایط ثانویه. یعنی قرار نبود سر امیرالمؤمنین شکافته شود. قرار نبود حضرت سلام الله علیها بین در و دیوار بماند. قرار نبود امام حسن مسموم شود. قرار نبود بدن مبارک امام حسین زیر سم اسبها پایمال و منتشب شود در صحرای کربلا. این یعنی اوضاع، ترتیب به هم خورد. «ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها» همه چیز را به هم ریختند. در شرایط ثانوی هنر این است که مقصد خدا را تأمین کنی. شما حساب کنید در این شرایط ثانوی آنی که به فکرش هستند خودشان نیستند. مصالح کلان دین اسلامی است. ای چه بحثی است، این چه بحثی است، این چه بحثی است. یعنی با این منصب اگر نگاه کنید، همه اینها، حضرات معصومین خودشان را فدا کردند برای عزت و حکمت دین. بسیار سخت است در این شرایط کاری بکنی که حجت برای خدا تمام شود. و لله الحجة البالغه. یعنی تمام وجودت بشود انگشت اشارهای که خدا را نشان میدهد. دین خالص را نشان بدهی. الآن که اوضاع به هم ریخته است، در مبین حقیقی بسته شده است، آن وقت آخوندهای درباری درست کردند، فقیه تراشی کردند، آن وقت یک چیزهایی به نام دین به خورد مردم میدهند که امام رضا وقتی از نماز جمعه برمیگشت آرزوی مرگ میکرد که خدایا این چیست که این خطیب دارد میگوید که اصلاً این حرفهایی که به نام دین دارد میگوید ربطی به دین ندارد. 70 هزار منبر دین را در زمان معاویه تأویل کردند. آن وقت امام صادق به جنگ تأویل 70 هزار منبر رفته است. در تمام اینها توانستند کاری بکنند که حجت درست خدا باشد. تشفی خاطر نداشتند، فقط به فکر ابلاغ دین صحیح بودند. تشفی خاطر نداشتند، امام حسین زیر خنجر خطبه میخواند. چرا خطبه میخواند؟ یعنی اگر حرف او را میپذیرفتند حرفی نداشت. اکبر شهید شده است شده است. اصغر شهید شده، شده است. ابوالفضل شهید شده، شده است. دین خدا، دین نابخدا. برای همین زیر خنجر خوابیده بود. در خصوص حالا امام صادق من میخواهم شروع کنم که چرا اصلاً اسم امام صادق، صادق است. پیغمبر اسم او را صادق گذاشته است. الاسماء تنزل من السماء. اسم از آسمان نازل میشود. نازل بر دارایی روحی شخص است. بر هر کس هم این صحیح نباشد، در معصوم صحیح است. چرا پیغمبر اسم او را صادق گذاشت و چرا رئیس مذهب ما امام صادق شد. چطور شد که مذاهب اربعه چهار تا شدند و بیشتر نشدند؟ چهار تا شدند یکی نشدند. و چرا در آن زمان این اتفاق افتاد؟
من این را با یک مقدمه شروع میکنم. پیغمبر ما 13 سال در مکه بودند، مکه کمر پیغمبر را شکست. نمیتوانستند احکام را برسانند. پس چی میشد؟ آمدند مدینه، 10 سال هم در مدینه بودند. در ده سال هفتاد و چهارتا قضایا و جنگ اتفاق افتاد. در نتیجه اینکه تمام احکام را بتوانند بگویند نبود. موضوع بعضی از احکام هم اصلاً محقق نشد که حضرت بیان کنند. خب حالا احکام چی بشود؟ نازل شده است؟ بیان نشده است. تا پیغمبر بود، کسی احتیاجی نیاز نمیکرد. بعد از پیغمبر احتیاج شروع شد. این مسئله حکمش چیست؟ این مسئله حکمش چیست؟ تا زمان خلیفه سوم همه به علی مراجعه میکردند. خلیفه میگفت علی را بگویید بیاید. در نتیجه مذهبی فقهی درست نشد تا زمان خلیفه سوم. بعد از خلیفه سوم که حضرت سر کار آمد، شروع کرد که فقه را تدوین کند، تا تکان خورد شروع کرد به داد زدن. وااسلاما. چرا؟ چون فکر کرده بودند که هر کس جای پیغمبر مینشیند مشرّع هم هست. آقای بروجردی میگوید خطرناکتر از این فکر نبود که در صدر اسلام اتفاق افتاد. امیرالمؤمنین ماند. خودش در روضة الکافی است که 23 خلاف کرده بودند بر ضد پیغمبر، متعمدین علی خلاف رسول الله. عمداً برخلاف پیغمبر. خواست اینها را اصلاح کند، داد زدند وااسلاما. لشکر داد میزد وااسلاما. اگر لشکر به هم بریزد، علی حکومت داشت. حکومت او به هم میریخت. به امام حسن آمد گفت کی نشست؟ دید لشکر به هم ریخت. تو آمدی گفتی مثلاً از روی کفش نباید مسح است. حضرت فرمود: برو بگویید نمازتان را بخوانید آنطوری. دیگر امیرالمؤمنین نتوانست این کار را انجام بدهد. بعد از امیرالمؤمنین امام حسن، امام حسین که یک مسئله فقهی از او پرسیدند. اینها را چنان ترور شخصیت کردند، کسی سراغشان نیامد. محل رجوع نبود. ابن فتان نیشابوری در روضة الواعظین، آنجا میگوید، یک مسئله آمده بودند از ابن عباس بپرسدند، ابن عباس یک حرفی زد امام حسین گفت بابا از خدا حرف بزن. این چیست که داری میگویی. او خجالت کشید گفت از حسین بپرس. گفت حسین کیست؟ اینطوری ترور شخصیت شده بود. امام صادق فرمود: نحن الموعودَ. ما را زنده به گور کردند. نتیجه چه شد؟ آن احکامی که نازل شده، بیان نشده است. اگر بیان نشده حجت تمام نمیشود. نتیجه چه میشود؟ آن وقت اصلاً امام حسین و امام حسین دیدند که اینطوری است، امام حسین گفت من قضیه را درست میکنم. آمد کربلا. با زن و بچه آمد. برگه مظلومیت را دستش گرفت، سیل جمعیت را ریخت به مجلس امام صادق، امام باقر. جمعیت سیلآسا به آنجا ریختند. وقتی که جمعیت ریخته شدند، فرصتی پیدا شد برای امام صادق، برای امام باقر که آن فقه را و آن احکام را مدون کنند. حسنش این بود که امام صادق ما واقعاً لشکر نداشتند که بگوییم که لشکر به هم میریزد. اینطور نبود. و امیرالمؤمنین لشکر داشت. اگر میخواست تکان بخورد، لشکر اعتراض میکرد و در گذشته یک کارهایی صورت گرفته بود که آنها در سیره پیغمبر نبود، در قرآن نبود و لذا عبدالرحمن بن عوف در شورا به علی گفت که به شرطی بیعت میکنیم که سیره شیخین را بروی. گفتند ان کتاب الله و سنت نبیه لا یحتاج معهما الی اجیلی احد. با وجود کتاب و سنت احتیاجی به طریق دیگری، کس دیگری نیست. چرا این را عبدالرحمن تصریح کرد؟ چون عبدالرحمن میدانست که اینها یک کارهایی داشتهاند که خارج از کتاب و سنت بود این شرط را کرد. والّا اگر عین آنها بود که این شرط را نمیکرد. حضرت گفت من این کار را نمیکنم، در نتیجه امیرالمؤمنین را کنار گذاشتند، بعداً هم که سر کار آمد، لشکر آمدند آنطوری داد و بیداد راه انداختند. مذهب فقهی تا زمان امیرالمؤمنین درست نشد. بعد از امیرالمؤمنین شروع شد که مذهب فقهی تدوین بکنند. چطور مذهب فقهی تدوین بکنند؟ در اینجا که خواستند تدوین بکنند، فقه شیعه طوری است که به امام صادق رسید. فقه عامه چکار کردند؟ آنها کارشان خیلی سخت بود. چون بعد از پیغمبر احادیث را آتش زدند. اصلیترین منابع فقهی از پیغمبر است. کتاب و سنت. سنت را آتش زدند و گفتند که سنت ایجاد اختلاف میکند. آتش زدند. نقل حدیث ممنوع شد، تدوین حدیث ممنوع شد. بعد از صد و سی و چند سال اجازه دادند که تدوین بشود، فاصله بین صدور و تدوین. خیلی است. آن وقت آمدند سراغ اهل بیت که اسناد ما گم شده است. اسناد ما را شما درست کنید. به اندازه نصف وسائل الشیعه احادیث اهل سنت از اهل بیت است. سیوطی در تدریب الراوی میگوید. عالیترین سند ما، سند اهل بیت است. اهل بیت گفتند بیایید ما اینها را برای شما درست میکنیم. آنها آمدند که این کار را درست کنند، در اینجا آنها چون منبع اصلی را از دست داده بودند، فقهشان را بر اساس مصادر ظنی درست کردند. مصادر فقه شیعه. مصادر فقه اهل سنت. یک تفاوت اساسی دارد. شیعه میگوید که تا حجیت قطعی نباشد، ما نمیپذیریم. دو چیز باید قطع داشته باشد. یکی نسخ هست. اگر بخواهی قرآن بگویی منسوخ است. باید قطع داشته باشی. یکی هم حجیت. یعنی این طریق ما را به لوح محفوظ میرساند که احکام را از آنجا بگیریم. این باید قطعی باشد. این در شیعه سخت گرفته شد که باید سند قطعی باشد. قطعی نباشد ما نمیپذیریم به عنوان مصدر تشییع فقه. اینجا فاصله جدا شد. خیلی جدا شد. در نتیجه شیعه عمل کرد به عند الظن لایقدی من الحق شیئا. خدا میگوید با ظن نمیشود به حق رسید. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا» دنبال غیر علم، غیرقطع نرو. در نتیجه مسیر جدا شد. مسیر که جدا شد منابع فقه شیعه، منافع فقه اهل سنت متفاوت شد و منابعی که آنها حالا سد ذرایع و فتح ذرایع و قیاس و استحسان و مسائل مرسله و قول سحابی و اینها که بالاخره در نزد آنها معتبر شد نتیجهاش این شد که بیشتر از 200 مذهب فقهی درست شد در عالم اهل سنت. خب بیش از 200 مذهب فقهی اهل سنت درست شد اینها چکار میکردند؟ در محکمه هر کس به نفع خودش یک فقه را برمیداشت. در نتیجه سلطان وقت دید که سیستم قضایی کشور به هم ریخت. آمد گفت همه اینها باید تعطیل شوند، یک مذهب فقهی باید باشد آن هم مذهب امام مالک. امام مالک گفت نه، منحصراً من باشم درست نیست. بزرگانی از فقهاء هستند نمیشود شما آنها را کنار بگذارید. مثل امام شافعی، مثل امام ابوحنیفه، مثل امام احمد بن حنبل. در نتیجه چهار مذهب رسمی از طرف حکومت آنجا تعیین شد. نقش امام صادق در اینجا بسیار حیاتی است. جمعیت سیلآسا سرازیر شد به مجلس امام صادق. حضرت فرمود: احکامی که نازل شده، بیان نشده است، بیایید من برای شما بگویم. تو از کجا میخواهی اینها را بگویی؟ به به به به. پیغمبر را نگاه کن. پیغمبر ما اسم او را صادق گذاشت تا به امت بگوید این راست میگوید. هر حرفی میخواهد بزند مال من است. محشر است. اسم او را پیغمبر ما صادق گذاشت. و عجیب است که دنبال آن فرمود کسی این را رد کند، من را رد کرده است. یعنی حرفهای پیغمبر… حضرت فرمود: والله ما نقول بآرائنا. والله ما حرف شخصی نداریم. بیایید بنشینید او حرف پیغمبر را به شما بگوید. گاهی هم با استناد اشخاص مثلاً امام سجاد میگوید پدرم امام صادق گفت، پدرم امام سجاد گفت از جابر. جابر کیست؟ اینها از جابر نقل میکنند. به خاطر اینکه آنها سند را بپذیرند. آمدند و گفتند که ما آدرس پیغمبر را به شما میگوییم. گفتند ما هر چه میگوییم به پیغمبر نسبت بدهید. اگر امام صادق به شما یک چیزی به شما گفت بگویید قال رسول الله. چرا؟ چون اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد و کلنا محمد. اینها که جمع شدند گفت حضرت فرمود شما طلا و نقره خودتان را که ذخیره میکنید، ما آنطوری حرفهای پیغمبر را ذخیره کردیم. یعنی آن حرفها که نازل شده است، بیان نشده است. چرا همش میگویم نازل شده، بیان نشده است؟ چون آن متفلسفی که نشسته در لندن میگوید که امامت به آن معنایی که شیعه میگوید منافات دارد با ختم نبوت او بفهمد من چه میگویم. نازل شده است، بیان نشده است. اینها را کی باید بیان کند؟
شریعتی: امام باید بیان کند.
عاملی: احسنت. امام از کجا آورده است؟ خود اهل سنت روایت کردهاند. عایشه میگوید که پیغمبر بیشتر از ما با علی مینشست. شب جلسه داشت، روز جلسه داشت، همش میگفت اکتب، اکتب، اکتب. بنویس، بنویس، بنویس. گفت یا رسول الله میترسی که من فراموش کنم؟ گفت: نه. از خدا به تو گوش واقعی گرفتم. گوشی که همه چیز را حفظ بکند. اما اکتب لشرائک من بعدک. بنویس برای شرکای خودت بعد از تو. دستانش را طرف حسن گرفت گفت هذا اولهم. دستانش را گرفت طرف حسین هذا ثانیهم. یعنی به امت گفت اینها باید احکامی که نازل شده است، بیان نشده است، باید به شما برسانند.
شریعتی: این سلسه است.
عاملی: آقای شریعتی این مطلب خیلی مهم است. میدانید چرا؟ برو بنویس فتاوای غریبه تا بفهمید من چه میگویم. صرف استحسانات عقلی نمیشود دین را تصویر کرد. اصلاً استحسان یعنی استثناء بر قیاس. قیاس را که شروع کردند، دیدند بعضی جاها مصیبت درست میشود. استثناء زدند. استثناء شد اسمش استحسان. قیاس را اجرا کردند. ما قیاس را میپذیریم. بعضی جاها دیدند قیاس را نمیشود اینجا عملی کرد. گفتند استثناء میزنیم. اسم استثناء شد استحسان. یک وقت دیدند استحسان که فرع است از اصل بیشتر شد. امام شافعی یک کتاب علیه استحسان نوشته است.
شریعتی: یعنی یک جاهایی اینها قفل میشود.
عاملی: بله. این مطلب خیلی مطلب مهمی است که ما الآن وارد شدیم. منابع آن از کجا است؟ یکی پیغمبر ما میگفت یا علی بنویس. این کتاب شد کتاب علی. تا زمان امام رضا از این کتاب خبر هست. در کتاب امام علی حتی یک خراش همهاش را آنجا نوشته است. اینها دست ائمه بود. این یک منبع. من منابع علم معصوم را بخواهم بگویم بیشتر از این هست. به مصحف فاطمه. وقتی که پیغمبر ما از دنیا رفت، حضرت زهرا آنقدر ناراحت بودند. جبرئیل آمدند نه برای وحی تا شما بگویید که وحی خاتمه پیدا کرده است. و در صحیح مسلم، صحیح بخاری هست که در گذشته هم ملائکه برای غیرپیغمبر نازل میشدند. در صحیح مسلم، صحیح بخاری هست. میآمدند برای دلداری، اخبار ما کان و ما هو کائن را املاح میکردند، حضرت زهرا مثل پدر قلم به دست نمیگرفت. املاء میکرد علی مینوشت. امام صادق میگوید با وجود مصحف فاطمه دنیا به ما محتاج است، ما به هیچکس محتاج نیستیم. منابع علم معصوم است اگر بخواهم اینجا صحبت کنم خیلی بیشتر است. آن وقت حضرت فرمود ما این احکام را در اختیار شما میگذاریم. جالب اینجا است که شیعه و سنی همه جمع شدند. مدرسه امام صادق مدرسه شیعه نبود. هر چهار مذهب به امام صادق میرسد. دیدند حرفها، حرفهای پیغمبر است. امام صادق جلالت قدرش، آن قدر عجیب بود عبدالله بن مسکان به مسجد وارد نمیشد. دم در مینشست. مطلب را که مینوشتند دم در میگرفت مینوشت. میگفتند بیا داخل. میگفت من بیایم؟ اجلال لشأنه. شأن امام آنقدر بالا است. من وارد مجلس امام صادق بشوم. و لذا جزء کسانی است که مراسیلهم کمسانیدهم. یعنی مرسل اینها مثل مسند است. چرا؟ چون وارد نمیشد، از دیگران مینوشت، گاهی از یادش میرفت که از کی گرفتم نوشتم. آن وقت توفیق بزرگی برای اهل سنت درست شد. اینها همه جمع شدند. ابوحنیفه مشهور است که میگوید آن دو سالی که محضر امام صادق بودم. اگر آن نبود من هلاک شده بودم. از اینجا است که امام صادق که آقا رسول الله اسم او را صادق گذاشته است. کلمه صادق محشر کرد. این تسمیه است که حضرت یعنی در این ادعایش ثابت است. البته قبلاً هم پیغمبر گفته بود انا مدینه العلم و علی بابها. انا مدینه الحکمه و علی بابها. من مدینه حکمت هستم، علی در آنها است. یعنی اخذ از اهل بیت طریقیت ندارد تا بگویی از دست این نشد، از دست دیگری بشود. موضوعیت دارد. چون فرمود هر کسی از غیر در وارد شود، دزد است. این معنیاش میدانی چیست؟ یعنی موضوعیت دارد.
شریعتی: باید از در بیاید.
عاملی: احسنت.یعنی اسم همین را از جای دیگر هم بگیری برای من پذیرفته نیست. الان شما ماه را میبینید؟ با دیدن ماه برای فطر طریقیت دارد یا موضوعیت؟ اگر بگویید طریقیت دارد، طریق است بدانیم که ماه به فلان مدار رسیده است. از طریق علمی، از جاهای دیگر هم میتوانیم آن را حل کنیم اما موضوعیت داشته باشد شما باید خود ماه را ببینید. میشود موضوعیت. اگر خانم عده نگه میدارد، این طریق است یا موجود؟ اگر طریق است برای برائت رحم. شما میتوانید بگویید که ما از طریق علمی میتوانیم برائت رحم را به دست بیاوریم اما اگر خود عده نگه داشتن موضوعیت دارد، مصالحی در آن نهفته است، شما دیگر با طرق دیگر نمیتوانید به این برسید. اینکه پیغمبر فرمود کسی از غیر در وارد شود دزد است یعنی اخذ از اهل بیت موضوعیت دارد نه طریقیت. احکام را از ما بگیر، آنوقت شما بیایی بگویی مودت، مودت، مودت. آن زمان مودت درست است که شما زندگی خودتان را با آن تضییع بکنی که مودت خودش را بیاید نشان بدهد. خون امام حسین این کار را انجام داد چون که امام سجاد میگوید که در این شهر بزرگ ما 20 نفر مرید نداریم. اما خون امام حسین کاری کرد 30 هزار نفر ریخت در مجلس امام صادق. راوی میگوید که من 30 روز تلاش کردم به ملاقات امام برسم، نرسیدم. انقدر که شلوغ بود. 30 سال مفصل احکامی که نازل نشده بود شد، حجت تمام شد. دیگر داعش را نمیتوانی به حساب خدا بنویسی. داعش را دیگر نمیتوانی به حساب قرآن بنویسی. القاعده را نمیتوانی به حساب چینش آیات قرآن بنویسی. معارف عرشی انجا مطرح شد. حقیقت دین آنجا مطرح شد. و اینگونه بود که مذهب شیعه، مذهب جعفری نام گرفت و آن چهار مذهب هم که آن زمان شهریه گرفته بودند. امام صادق در این سال غوغا کرد. آنقدر فقه را توسعه داد، آنقدر فقیه درست کرد. جائض خیلی سر خوشی با شیعه ندارد. میگوید: «هو الذی ملأ العالمه فقهاً و حدیثاً» وافق که حدیث عالم را پر کرده است. و کثر العلماء المتکلمون. یک علمای متکلمی درست کرد در اعتقادات. هیچکس حریف اینها نشد در اعتقادات. ادائون الی التشیع مثل زراره و مؤمن طاق ابوجعفر اهون. اشهر المتکلمین که هیچکس نمیتوانست اصلاً به غبار آن برسد. اصلاً صحبت که میکرد مثل داس میبرید. کار امام صادق کار خیلی سختی بود. چرا؟ چون خلافت چهار مذهب رسمی اعلام کرد. شیعه را به رسمیت نشناخت. امام صادق در برابر فقه رسمی ایستاد. و مذهب فقه اهل بیت را پایهریزی کرد و لذا در محاصره در حکومت قرار گرفت. منصور چنان امام صادق را اذیت کرد. یک وقت حال منصور خوب بود، برگشت به امام صادق گفت. گفت هر چه از من بخواهی به تو میدهم. هر چی از من میخواهی. یک جملهای گفت باید خون گریست. گفت دستور بده سؤال از من آزاد باشد. در منابع روایی رسمی از امام صادق شما ببینید. در اول آن مینویسد از امام صادق نقل کردند. فی النفس من الصادق شیء. اگر میخواهد کسی روضه بخواند، روضه این است: فی النفس من الصادق شیء؛ یعنی عدالت صادق برای من ثابت نشد. دیگر من چه بگویم؟ حداقل به عنوان یک… بخواهد یک حدیث ثقلین به عنوان یک راوی ساده. آن هم نشد. امام باقر و امام صادق آنقدر به اسلام خدمت کردند. هم شیعه و هم سنی. چرا؟ چون احکام بیان نشده بیان شد. اگر بیان نمیشد تراث پیغمبر از بین میرفت. امام صادق چهار نفر از بزرگان اصحابش را نشان داد گفت اگر اینها نبودند آثار نبوت از بین میرفت. اینها بودند که از امام اخذ کردند و حقیقت رضیت لکم الاسلام و دینا آنجا شکل گرفت و الّا شما بیایید مثلاً عرض میکنم شما بیایید بگویید که مثلاً خدمت شما عرض میکنم. مثلاً قول صحابی یک وقت رأی است و یک وقت قول است. یک وقت قول صحابی قول است از پیغمبر. میشود مثل راوی. اگر قول نباشد رأی باشد. یعنی رأی خودش باشد. این الآن جزء منبع رسمی است. شما احساس میکنید. شوکانی در نیل الاوطار میگوید ما اگر بگوییم قول صحابی حجت است ولو قول نباشد، رأی باشد، پس ما به اندازه اصحاب پیغمبر داریم. خیلی سخت بود. آن وقت حضرات معصومین آمدند حاشیه زدند. مشهور هست که فقه شیعه حاشیه است برای فقه رسمی آن زمان. یعنی معصومین نگاه میکردند، فقهای آن زمان هر کجا یک اشتباهی میکردند، فوراً تذکر میدادند. امام صادق، امام باقر یک حاشیه زدند، سر این حاشیه جان خودشان را از دست دادند. توسط منصور مسموم شده بود. یک حاشیه.
شریعتی: حاشیه چه بود؟
عاملی: من هم همین را میگویم. یعنی برای یک شیعه عیب است اینها را نداند. امام یک حاشیه زد. تمام کتابها را پر کردند که اطاعت از حاکم جائر فقه میگوید واجب است ولو زنا بکند، ولو شراب بخورد. عین فتوای اوسمین است. میگوید اطاعت از حاکم جائر واجب است ولو شراب بخورد، ولو زنا بکند. اخیراً یکی که خیلی از بن سلمان ترسیده بود آمد در تلویزیون گفت. گفت ولو در تلویزیون شراب هم بخورد، اطاعت واجب است. شما را به خدا، شما را به پیغمبر از دین چیزی ماند؟ این همه قرآن داد میزند از ظلم، از ظالم، از زمامداران خودسر، از فرعون، از نمرود. این همه داد میزند که دین من دو حس است. عبادت، کفر به طاغوت. وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ دین من دو حس است. عبادت، کفر به طاغوت. چرا کنار هم گذاشتی؟ یعنی عبادت را زمانی میپذیرم، حج تو را زمانی میپذیرم که کفر به طاغوت کنار آن باشد. آن وقت از دین چه مانده است وقتی بگویی اطاعت از حاکم جور واجب است.
شریعتی: همان چیزی که سیدالشهداء به آن سرش را داد.
عاملی: اولین حاشیه را امام حسین با خونش حاشیه زد، جانش را از دست داد. بالاخره برای همین. حاشیه دوم را امام صادق. یعنی اینها ذریة بعضها من بعض. همه یک حرف میزنند. اینها تناقض ندارند. حاشیه زد. گفت اصلاً چنین چیزی نیست. امام صادق به اصحابش گفت حق ندارید جایزه حاکم را، حکومت را بگیرید. حقوقش را بگیرید. برای آنها کار بکنید. حیطه رکب آنها را درست کنید. اینها را هم خلیفه میدانست. چنان مبارزه را شروع کرد. نه مشروعیتش را امضا کرد و نه برای مشروعیت حاکم جائر کمک کرد. شیعه یعنی همین. در طول تاریخ خون شیعه را ریختهاند، اینطوری شده که ریختهاند. برای اینکه حکومتها را تقلید نکردند و دست گذاشتند روی رهبریت صالح. روح اسلام رهبریت صالح و ولایت است. اگر آن نباشد، چیزی از دین نمیماند. امام صادق یک غوغایی کرد. از طرفی هم که قرآن در قلبشان بود. کسی که قرآن در قلب او باشد هر کاری میتواند بکند. گاه گاه یک نیمرخی نشان میداد. طوفان میشد علیه حضرت که این ادعای پیغمبری دارد. راوی میگوید که من با امام صادق در مکه شلوغ بود، راه میرفتیم، یک زنی کنار جنازه یک گاو با ایتامش گریه میکرد. امام صادق گفت چرا گریه میکنی؟ گفت از شیر این حیوان استفاده میکرده، آن هم مرده است. امام صادق گفت میخواهی برای تو زنده کنم؟ گفت که اینطوری مصیبتزده هستم، من را مسخره میکنی؟ حضرت پایش را به حیوان زد. حضرت موسی یک عصایی داشت. پایش را به حیوان زد. حیوان بلند شد، این زن داد زد آی عیسی آمده است. حضرت فوراً خودش را قاطی قضیه کرد. بالاتر از این را من بخواهم برای شما عرض کنم کسی که مرده است، از دنیا رفته است، حضرت دو رکعت نماز میخواند. قصهاش طولانی است. وقت نیست. این قرآن است وهابیها که این کار را میکنند. «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» خودتان نوشتهاید و کان هذا القرآن. همه اینها یک نفوذ معنوی عجیبی درست کرده بود، دیوانه بود شد منصور. از اینکه امام صادق را اینطوری میدید، آخر سر هم تصمیمش را گرفت و متأسفانه آمدند و حضرت را مسموم کردند.
همه حرف من یک طرف، این هم یک طرف. همه امامها هیچکدام تنازل نکردند. اگر تنازل میکردند نه سر علی شکافته میشد، نه امام حسین آنطوری میشد. یعنی کوتاه نیامدند. تشیع یعنی از اصول تنازل نکن. تمام.
دو نفر این هویت را برای ما حفظ کرده است. اگر این دو نفر نبود هویت شیعه مچاله شده بود، از بین رفته بود. یکی روحش شاد. حضرت امام سر سوزن تنازل نکرد و یکی هم رهبر مقتدر ما. سر سوزنی از اصول تنازل نکرده است و هویت شیعه را که هویت عاشورا است، هویت غدیر است، اصلاً هویت بعثت است و اسلام ناب ما هم همین است، خدا تنازل نکرده است و این هویت ما است.
شریعتی: صفحه 550 قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره حشر آیه دهم. وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ. بعضی از آیات قرآن هست که اگر به آن عمل شود، بهشت از همینجا شروع می شود. یکی همین است که آنقدر خدا خوشش آمده است. انقدر از این دعای اصحاب پیغمبر، این را در قرآن آورده است تا ابدیت پیدا کند که وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا خدایا کاری کن که دل ما کینه نداشته باشد. دو چیز هست که در دل باشد به بهشت راه نیست. یکی کبر است. روایت است ذرهای اگر کبر باشد امکان ندارد خدا به بهشت راه بدهد. همین که در دلش بگوید من نسبت به دیگران تفاوق دارم، برتری دارم، منیت و اینطور چیزها. این قصورات اخلاقی است. عیب است که چنین اشخاصی پا به بهشت بگذارند. این چاره هم ندارد. چارهاش این است که کبر باید از بین برود. دوم غل است. کینه است. کینه هم باشد خدا به بهشت راه نمیدهد. و لذا در قرآن یک جمله بسیار نفیسی را فرموده است که وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِل آنهایی که به بهشت وارد میشوند، اول ما قلب آنها را از کینه پاک میکینم، بعد اینها به بهشت وارد میشوند. یعنی اگر خواستیم همین الآن در بساط انس الهی وارد شویم، من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود، وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ اگر از الآن میخواهی وارد بهشت شوی، به امیرالمؤمنین گفتند شما در آخرت ساقی کوثر هستی، گفت در اینجا هم ساقی کوثر هستم. راهش این است که شما کینه نداشتید. کینه یک قصورات اخلاقی است. روابط اجتماعی را به هم میریزد و لشکری از گناهان پشتسرش هست مخصوصاً اگر ظهور پیدا بکند، در قلب انسان نماند. مثلاً تبدیل شود به قهر. سه روز اگر دو مؤمن قهر بشوند، از دین خارج شدهاند. مثل بعضی از روایات هست که اصلاً وحشتناک است مثل قتل مؤمن میماند. اگر کسی قهر بکند هر دو به جهنم میروند که این آقا چرا نرفته بگوید که آن آقا که ظالم است، یکی مظلوم است قهر کردند. هر دو به جهنم میروند. میگوید این یکی مظلوم چرا به جهنم میرود؟ مظلوم باید میرفت خودش پیشنهاد میکرد، آشتی میکردند، حتی میگفت که برادرم گناه با من. گناه با این نیست. گناه با من. اما به خدا حواله میکرد. خدا انتقامش را میگرفت. اگر کسی به شما بدی کرده است، ضرر زده، کینه از او گرفتی، اینها از دار خارج نیست. یا آمده عذرخواهی میکند یا عذرخواهی نمیکند. اگر عذرخواهی بکند بگوید غلط کردم، هر چه تو میگویی. هر طور می گویی جبران میکنم. اگر شما عذر او را نپذیرید، بدتر از او هستید چون که خدا عذر را میپذیرد و خدا فرموده است که اگر کسی عذرخواهی کند و عذر او را نپذیرید، گناه عشار بر شما نوشته میشود. یعنی کسی که عشر است. یک دهم اموال مردم را ظلماً میگیرد. چه مناسبتی هست؟ اصلاً حضرت فرمود میخواهید بدانید که کی از همه بیشتر خدا را شناخته است، ببینید عذر را میپذیرد یا نه. اعرف الناس بالله اعذرهم للناس. کسی خدا را از همه بیشتر شناخته است که عذر مردم میپذیرد. آن وقت اگر خطا هم کرده و عذرخواهی هم نکرده است، این قلب بزرگ است که با خدا معامله کند، دریای فراوان بشود تیر به سنگ عارف که برنجد تنگ آب است هنوز.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
فایل تصویری برنامه
فایل صوتی برنامه