آیت الله سید حسن عاملی نماینده ولی فقیه در استان امام جمعه اردبیل در خطبه اول نماز جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ اظهار داشت: خودم و عزیزان را به تقوای خداوند متعال دعوت میکنم زندگانی بدون تقوا و بدون کف نفس به طور طبیعی رفتن رو به جهنم دنیوی و اخروی، سوء عاقبه و غضب خداوند است بدون تقوا و واهمه قدسی زندگی انسان قطعاً مملو از خطاها و اشتباهات ابدیت سوز است و این اشتباهات یک زمانی به طرف انسان باز خواهد گشت یک جمله همیشه باید نصب العین اولاد آدم باشد و آن اینکه از سر ناچاری بر روی هر چیزی معامله میکنید، بکنید اما روی ابدیت معامله نکنید.بدون این اعتقاد نمی توان از دنیا سالم خارج شد.
ابدیت یک روز یا دو روز نیست، وقتی انسان در مواجهه با ابدیت قرار می گیرد و به پشت سر خود نگاه میکند دنیا را یک روز یا ساعتی از روز می بیند”يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ”(یک روز بود یا یک جزء از روز)
میگوید گویا در دنیا نصف روزی بودهام! در واقع نصفه روز نبوده ولی ابدیت آن قدر بزرگ است که وقتی به عظمت و وسعت آن نگاه میکند میگوید “يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ” انگار به اندازه یک جلسه معارفه در دنیا بوده است همچنان که خداوند میفرماید:”يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ” وای به حال کسی که به خاطر لذت نصف روز ابدیت خود را خراب کند. اینجا باید گفت ” قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا” ” الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا” (بگو که آیا میخواهید شما را بر زیانکارترین مردم آگاه سازیم؟) ((زیانکارترین مردم) آنها هستند که (عمر و) سعیشان در راه دنیای فانی تباه گردید و به خیال باطل میپنداشتند که نیکوکاری میکنند.)
هر کسی در این دنیا زندگی میکند بایستی در نظر داشته باشد که این دنیا دو خصوصیت دارد و لذا بایستی تمام تصمیمات و برنامه ها خود را روی آن دو خصوصیت بنا کند اول سرعت انقضاء است و دوم محفوف به بلا بودن.
اول این است که تا به خود بیاید دنیا به سر رسیده و پایان مییابد قدم برمیداریم عمر کم میشود نفس میکشیم و شب میآید و روز میرود عمر کم میشود عمر شبیه یک بنا است که از یک طرف آن را ویران میکنند وقتی جان از بدن خارج میشود میگوید:
جان عزم رحیل کرد گفتم که نرو
گفتا چه کنم خانه فرو می آید
می بیند که خانه ویران میشود جان میخواهد برود می گوید نرو! جواب می دهد سقف در حال فرو آمدن است و این خانه دیگر به طور حتم خراب می شود!
در آخر هیچ چیز از این بنا باقی نمیماند و بنا با خاک یکسان میشود:
از رفتن تو جانا دانی چه ماند بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
امیر علیه السلام چه خوب فرمودند: “نَفَسُ المَرْءِ خُطَاهُ إلى أجَلِه” (هر نفس انسان، گامى بسوى مرگ و تمام شدن عمر است)
نفس که میکشیم در واقع قدم بر می داریم اما به طرف میقات با خدا ، به طرف اجل. عقل می گوید چیزی که باید برسد حتماً رسیده است امیر علیه السلام میفرماید آن چیزی که قرار است بیاید حتماً آمده است انسان غافل و متوغل در مشتهیات یک وقت به خود میآید میبیند در ترکشش دیگر تیری وجود ندارد!
مرغ بر بالا و زیر آن سایهاش
میدود بر خاک پران مرغوش
ابلهی صیاد آن سایه شود
میدود چندانکه بیمایه شود
بیخبر کان عکس آن مرغ هواست
بیخبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود از جست و جو
ترکش عمرش تهی شد عمر رفت
وز دویدن در شکار سایه تفت
گاهی هشتاد سال دنبال خیال است هشتاد سال در پی سایه می دود اما نمی فهمد که این خود پرنده نیست بلکه سایه آن است
دختر من خواهر من که حجاب خود را برداشتهای و از شکار چشم ها لذت می بری این لذت، سایه است در پی سایه و مجاز نرو یک زمان خاکستر بر سر خود خواهی ریخت که چرا یک عمر دنبال مجاز رفته ای.
گردبادی را که تو می بینی در دامان دشت
روح مجنون است آنجا خاک بر سر می کند
خاک بر سر خود می ریزد و می گوید که چرا عمری در پی لیلی افتادم!
به وقت مرگ شود همچو روز معلومت
که با که باخته ای عشق در شب دیجور
شب است بگذار روز بشود آن زمان حقایق امور و ملکوت آن خود را نشان خواهد داد
از اشعار صائب تبریزی محروم نشوید تماماً حکمت است میگوید نفس کشیدن ما اَرّه دو سَر است بعضی درختان را تبر نمیبُرد با اَرّه دو سر آن را میبُرند
در قطع نخل سرکش باغ حیات ما
چون اره دو سر نفس اندر کشاکش است!
چقدر خوب گفته! این نفس که میآید و میرود، اره دو سر است نخل عمر ما را میبرد و این درخت روزی با صدای وحشتناک به زمین خواهد افتاد آیا فکر آن روز را کرده ای؟ امیر علیه السلام بهتر از او گفته است آن امام آسمانی میفرماید: ” و ان غایه تنقصها اللحظه، و تهدمها الساعه لجدیره بقصر المده. و ان غائبا یحدوه الجدیدان: اللیل و النهار، لحری بسرعه الا و به، و ان قادما یقدم بالفوز او الشقوه لمستحق لا فضل العده.”
حضرت میفرماید عمری که یک لحظه آن را کم میکند، یک ساعت آن را منهدم میکند به چنین عمری و به چنین ثروتی به چشم ثروت بسیار کوتاه مدت نگاه کرد یعنی زود باش فرصت نیست.
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
فرصتی برای حجاب برداشتن و اغوا کردن دیگران نیست برای سیگار و قلیان کشیدن وقت نیست یک لحظه هم یک لحظه است ضرب المثل آذری می گوید همه به زمان نگاه می کنند اما به هیچ کس نگاه نمیکند” ان الوقت سیف صارم” یعنی زمان شمشیر برنده است هر لحظه می برد و هیچ وقت برندگی آن تعطیل نمی شود حضرت سپس می فرماید: مرگ را ما نمی بینیم از ما غائب است ولی که شب و روز این غایب را به طرف ما هل می دهد شب و روز سلطان است چون در ما تصرف میکند پس بر ما سلطان میشود شب و روز هیچ وقت تعطیل نمی شود وقتی شب و روز چیزی را به طرف انسان هل بدهد آن چیز در اسرع وقت به ما خواهد رسید.
“وَ إِنَّ قَادِماً يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ”
مرگ حقیقتی است که وقتی می آید حتماً با یکی از دو چیز می آید یا سعادت یا شقاوت این حقیقت بزرگ در همه را خواهد زد حضرت میگوید حالا که این خطر بزرگ ما را تهدید می کند پس شایسته است که انسان بهترین حالت و بهترین توشه را برای آن حاضر و آماده کند.
عمر انسان را به یک کاروان بدون زنگوله تشبیه کردهاند کاروان اگر زنگوله داشته باشد از آن میتوان فهمید که کاروان در حرکت است اما کاروان عمر انسان زنگوله ندارد برای همین است که انسان مشغول بازی میشود و متوجه نمی گردد که اوضاع همیشه ماندگار نخواهد بود همیشه رختخواب گرم برای او مفروش نخواهد بود همیشه پول، ویلا و عیش و نوش به همراه او نخواهد بود.
زمانی در حسرت خواهد بود حرف بزند اما نخواهد توانست صحبت کند، در حسرت خواهد ماند تا یک لقمه غذا بخورد اما نخواهد توانست، به دکتر خواهد گفت عمل کن دکتر خواهد گفت قابل عمل کردن نیستی؛ خواهد گفت: آقای دکتر! چند درصد ممکن است بعد از عمل زنده بمانم؟ دکتر خواهد گفت: یک درصد! او خواهد گفت: آقای دکتر به آن یک درصد هم راضی هستم! بله کاروان عمر بدون زنگوله در حال حرکت است و انسان هم در خواب به تعبیر حافظ:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بیخبر از غلغل چندین جرسی
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
چطور یک مار بی صدا میخزد و میرود عمر انسان را به آن تشبیه کردهاند که بیصدا میرود.
فرصت از دست می رود هشدار
عمر چون کاروان بی جرسی است
انسانی که با غفلت و کفر زندگی میکند یک باره چشم اش را میبندد و خود را در انتهای جهنم پیدا میکند و از ته جهنم فریاد میزند و میگوید: “رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ” (پروردگارا، ما را از جهنم بیرون آر، که اگر دیگر بار عصیان تو کردیم همانا بسیار ستمکار (و محکوم به هر گونه کیفر و عذاب سخت) خواهیم بود.)
اما ندا می آید:
“قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ”(باز به آنان خطاب سخت شود: (ای سگان) دور شوید و به دوزخ درآیید و با من لب از سخن فروبندید)
خداوند میفرماید دور شوید و با من حرف نزنید! در دنیا با من حرف نزدید الان میخواهید اینجا با من حرف بزنید؟ نماز نخواندید که صحبت کردن با من بود اما اینجا حرف میزنید ؟ در دنیا سجده نکردی حالا می خواهی سجده بکنی اتفاقاً در محشر می گویند سجده بکن اما نمی تواند:
“خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ”( چشمانشان ذلیل و ترسان، ذلّت و حسرت آنها را فرا گرفته و از این پیش (در دنیا) با تن سالم به سجده خدا آنها را میخواندند (ولی اجابت نکردند).
بحث ما این بود که بعد از محرم و عزاداری انسان باید نگاه کند تا ببیند چه توشهای از دستگاه امام حسین برداشته و چه سهمی برده است.
گفتیم در اینجا سه طایفه وجود دارد یک طایفه برده دو طائفه شکست خورده یکی فائز و دو طایفه دیگر خاسر است.
طایفه اول کسانی هستند که با اشک چشم خود به کاروان امام حسین(ع) ملحق شده و با عزاداری به امام حسین(ع) لبیک گفته و با آمدن به دستجات عزاداری دست خود را به دست امام حسین(ع) گذاشته و بیعت کرده اند آنها معنای “هل من ناصر” را درک کرده و فهمیده اند که هل من ناصر امام شخصی نیست امام حسین(ع) میدانست که شهید میشود و از شهادت خود خبر داشت و لذا این اسنتصار، استنصار شخصی نبود طائفه اول فهمیدند که این “هل من ناصر” برای امر به معروف و نهی از منکر است
پس باید به فامیلی که آلوده است حساس باشیم و در رابطه با آلودگی که در اداره وجود دارد واکنش نشان بدهیم و به خاطر خدا غضب کنیم و برای دین داری خود هزینه پرداخت کنیم امام حسین(ع) بالاترین هزینه را برای دو موضوع پرداخت کرده است برای عزت و برای دین داری.
این طایفه پیروز، فهمید که “هل من ناصر” به خاطر حیات احکام خداوند است فهمید که “هل من ناصر” در کربلا به خاطر حجاب است. قمر بنی هاشم با آن همه عظمت که در عمر خود نترسیده و از هیچ چیز نلرزیده است در شب عاشورا چالهای پیدا میکند و به آنجا می رود و گریه میکند امام حسین(ع) نگهبانی داشت که مراقبت میکرد تا دشمن به خیمهها وارد نشود او میبیند که سایهای عبور کرد دنبال آن سایه میرود به آن چاله میرسد میگوید تو کیستی؟ چرا اینجا نشسته ای؟ حضرت میفرماید: “انا قمر العشیره ” گفت یا عباس شما هستید؟ فرمود: بله ! گفت: من هیچ فکر نمیکردم شما بترسید! اما میبینم شما اینجا گریه میکنید، اما نمی دانست که آن گریه، گریه غیرت است عالم فدای غیرت قمر بنی هاشم حضرت فرمود: از ترسم گریه نمیکنم برای این گریه میکنم که فردا حرم در مقابل نامحرم خواهد بود و نامحرم وارد حرم میشود برای اسارت خواهرم زینب(س) گریه میکنم.
عزادار عزیز آیا نمیخواهی اشک چشم تو با اشک چشم حضرت ابوالفضل (ع) همراه شود و تو هم برای عفت و حجاب گریه کنی؟ از این موضوع پیام خوبی گرفتی یا خیر؟ اگر این پیام را گرفتهای هیچ وقت همزمان با مشکی پوشیدن دست خود را در دست نامحرم نمیگذاری اول معنای هل من ناصر را درک و سپس عزاداری کنی.
“هل من ناصر” به خاطر حق الناس است دقیقاً وقت صبح که جنگ آغاز شد اصحاب پیش آمدند و گفتند یا حسین(ع) تا ما زنده هستیم نمیگذاریم هیچ کدام از بنی هاشم به میدان برود، وگرنه چطور به صورت پیامبر(ص) نگاه میکنیم؟ اول باید ما برویم.
به صف ایستاده بودند که یکی یکی بروند و به شهادت برسند امام حسین علیه السلام فرمود بایستید هر کسی بدهی و قرض دارد از این صف کنار برود او حق ندارد به میدان برود و در رکاب من شهید بشود!عجیب است که میفرماید بدهی و نمی گوید رشوه ! وای بر رشوه خوار که به عزاداری بیاید! وای به حال رانت خواری که به عزاداری میآید وای به حال کسی که به بیت المال نقب پنهانی زده و به آن دست درازی کرده و به یک ملت مدیون شده است
از آن جمع در آن لحظه بسیار حساس یک نفر بلند شد و گفت یا حسین(ع) من قرض دارم بدهی دارم ولی همسر من ضامن شده، حضرت فرمود: نمیشود! چون ممکن بود او شهید شود و همسرش فراموش کند و امام حسین(ع) باعث شود حق کسی ضایع شود فرمود نمیشود! آن هم در چه زمانی؟ در صبح عاشورا ! آن هم در میدان! در میدان جنگ انسان به چه چیز فکر میکند؟ به این که فن و تاکتیکی به کار بگیرد که در برابر دشمن مغلوب نگردد، اما حضرت دشمن را رها کرده به فکر حق الناس است! حالا فهمیدید چه کسی به امام حسین(ع) لبیک گفته و از ۱۰ روز محرم سهم برده است؟ دقت کنید مبادا از عزاداری دست خالی برگردیم از عجایب امور این است که ضمانت در فقه شیعه ضمانت کامل است چون نقل ذمه به ذمه است نه ضم ذمه به ذمه ولی عجیب است که امام حسین باز قبول نکرد و این نهایت حساسیت و حق الناس است.
به رسول خدا(ص) عرض کردند برای فلان شخص که از دنیا رفته نماز بخوانید، حضرت فرمودند: من برای او نماز نمیخوانم او قرض و بدهی دارد دقت بفرمایید که نفرمود دزدی کرده یا سهم الاث را خورده است یا رشوه گرفته و به بیت المال دست درازی کرده فرمود قرض دارد پیامبر(ص) قبول نکردند برای او نماز بخوانند چون در نماز میت باید برای او دعا کند فرمود من برای کسی که قرض دارد دعا نمیکنم! امیرالمومنین علیه السلام جلو آمدند و عرض کردند یا رسول الله من ضامن او می شوم رسول خدا(ص) بعد از ضمانت ایشان نماز او را خواندند در زمان امام صادق(ع) از حضرت سوال کردند که چرا پیامبر این کار را انجام داد؟ حضرت فرمود به خاطر اینکه امر حق الناس را به امت خود بزرگ نشان بدهد تا امت به حق الناس حساس شوند و فردا بعد از دهه محرم مال مردم را نخورند غیبت نکنند تهمت و بهتان نزنند و…