بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
تا داشتهام فقط تو را داشتهام/ با یاد تو قد و قامت افراشتهام/ بوی صلوات میدهد دستانم/ از بس که گل محمدی کاشتهام. محضر تک تک مخاطبان عزیز و نازنینمان سلام عرض میکنم. خانمها، آقایان به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عاملی: خدمت شما و همکاران محترم سلام و تشکر و خستهنباشید دارم. انشاءالله خدای متعال با عنایات خاصه خودش مقدراتی آسمانی برای ملت ما، کشور ما مرقوم بفرماید. از فرصت استفاده میکنم عرض ادب میکنیم به شخصیت بسیار متعالی شهید ما که امروز روز شهادت ایشان است. شهید مفتح از شخصیتهای برجستهی علمی کشور ما، حوزههای ما، انقلاب ما، بنیانگذار وحدت حوزه و دانشگاه. ما برای انقلاب هزینه بسیار آرمانی پرداخت کردیم. انقلاب ما آرمانی است. صرفاً برای اینکه یک نظام شاهنشاهی را پایین بیاورد اینطور نبوده است. حرف دارد برای بشریتی که کرامت آن شکسته است. برای دنیایی که قدرت متفرعنی مثل اختاپوس خودش را بر بشریت مسلط کرده است. شخصیتهایی مثل شهید دستغیب که هفتهی گذشته شهادت ایشان بود.شهید آیت الله مدنی، آیت الله قاضی، اشرفی اصفهانی و صدوقی یزدی. اینها شخصیتهای بسیار استثنایی بودند. از هر کدام بخواهیم صحبت کنیم ما بسیار هزینهی سنگینی پرداخت کردیم. شهدایی که پرداخت کردیم انسانهای عادی نبودند. بسیار ساخته و پرداخته بودند. من مدتی توفیق حضور در جبهه داشتم از نزدیک دیدم غیرقابل وصف است. روحیهی متعالیای که شهدای ما داشتند و توانستند کشور را از یک برهه گذر بدهند. در یک جنگ جهانی در یک مقیاس کوچک بود. از بیش از 18 کشور ما اسیر داشتیم. کشوری که تازه میخواست خودش را پیدا کند. بنیههای دفاعی صفر بود و در نظام گذشته چیزی برای ما کار نکرده بودند. شهید دستغیب را چنان تکه تکه کردند که خودش در خواب آمد که قسمتی از بدن پشتبام مانده است. آن را بردارید و دفن کنید. هیهات که در این روزگار شخصیتی مثل این بزرگواران پیدا شود. ما برای روحانیت معظم، برای استقلال کشور، برای حاکمیت ملی کشور، برای اقتدار کشور توانستند هزینهی زیادی پرداخت کنند و این انقلاب ما آخرین فرصتی است که برای کشور ما انقلاب ما درست کرده است که حضرت امام در سرازیری ترمز را گرفتند که ما در چینش ملتها و دولتها به جایگاه عرصه خودمان برگردیم. بیش از چهل سال است که ما را محاصره کردهاند. برای چه محاصره کردهاند؟ چه گناهی را مرتکب شدیم؟ جز اینکه میخواهیم خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم. عنصر اصلی مقاومت ما ملت ماست. در برابر این ملت ما همه باید خاضع باشیم و رهبریت داعیان حضرت امام و مقام معظم رهبری از فرصت استفاده میکنم و عرض ادب میکنم به ساحت مقدس شهدا. انشاءالله که خدای متعال ما را با شهدایمان محشور کند و شهدا را با حضرت معصومین.
شریعتی: انشاءالله. نکاتی که حاج آقای عاملی گفتند حسن مطلع خوبی بود برای شروع بحثمان که به مصادیق انسان کامل و مصادیق کمال برسیم. بحث تشخّص و تعیّن بود و انشاءالله ادامهی فرمایشات ایشان.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. یک کسی به حضرت آقای بهجت گفت که من خیلی حضرت امیرالمؤمنین را دوست دارم. آقای بهجت یک شعری خواندند. فرمودند: و کل یدعی وصلاً بلیلی و لیلی لا یقر لهم بذاکا. همه میگویند لیلی را دوست داریم ولی لیلی به اینها اعتنا نمیکند. یعنی آن مقام، مقام بسیار بزرگی است. بحث ما این است که انسان کامل شود چه نشانههایی دارد؟ الآن همه ادعای کمال دارند. هر مکتبی، هر مشربی، هر فکری، هر مذهبی، هر دینی. و یک لطف بسیار بزرگی که خدا متعال برای بشریت کرده است این است که خودش عهدهدار شده است تعریف کند که حق چیست و باطل چیست، کامل چیست، ناقص چیست. در قرآن هم بارها گفته است که خودم برای اختلاف در روز آخرت حکم میشوم. در دنیا هم حکمیت را به کتاب آسمانی، به قرآن داده است که فرقان است و به پیامبر عظیمالشأن که باید حکم بکند.
ذوات مقدسه را خدا در دست خودش پرورش داده است. به بشریت به عنوان تحفههای تربیتی داده است تا ما آنها را الگوهای جاودانه بدانیم، با آنها تنظیم شویم. «وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللَّهُ رِيَاضَتَهَا» در زیارت جامعه کبیره میخوانیم. شما قلبهایی دارید که خود خدا دستش گرفته است، تربیت کرده است. 40 سال کلاس خصوصی نشسته است. کلاس خصوصی خود خدا پیامبر عظیمالشأن ما. یک لحظه عنایت خدا چه تأثیری دارد؟ چه غوغایی درست میکند. حالا ما باید سیره حضرت ختمی مرتبت که «وَلَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» این مطلب، مطلب بسیار بزرگی است. یعنی خودتان را با حضرت ختمی مرتبت تنظیم کنید. در هر بابی خودتان را با حضرت تنظیم کنید. این مسئله، مسئله قراردادی نیست. اگر تنظیم نکنید چه میشود؟ «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليم» (نور/ 63) اگر با پیغمبر مخالفت کنی، عذاب الیم جامعه شما را میگیرد. یعنی امر قراردادی نیست. مبتنی بر مصالح نفس الامری است. الآن شما دست من را ببینید. هر کجا را شما دست بزنید حس دارد چون روح دارد. روح در همه جای بدن ما هست. این عالم هم روح دارد، روح آن خود خداست. خدا هم همه جا حضور دارد پس همه جا شعور دارد. «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم» (اسراء/ 44) شما نمیفهمید. همه جا شعور دارند، ادب دارند، نزاکت دارند. گاهگاهی نیمرخی نشان میدهند که بفهمید که اینها شعور دارند.
شریعتی: حالا تو در برابر این ذرات قد علم میکنی و سرکشی میکنی.
حجت الاسلام عاملی: آنها چموشی میکنند. یعنی آن احکامی که وضع میشود اگر مطابق با واقع نشد، مبتنی بر مصالح نفس الامری نشد این عالم این را نمیپذیرد. استفراغ میکند. عالم سلامتی مطلق است. اگر چیزی از سنخ سلامتی نباشد برمیگرداند. مثل بدنی که سالم است. «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» (انفال/ 37) در دعا میخوانیم: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْكَ السَّلَامُ وَ إِلَيْكَ يَعُودُ السَّلَامُ وَ دَارُكَ دَارُ السَّلَامحَيِّنَا رَبَّنَا مِنْكَ بِالسَّلَام» خدایا تو سلامتی مطلق هستی، عالم سلامتی است، دار دار سلامتی است، تشریع تمام تشریع سلامتی است، تکوین، تکوین سلامتی است. خدایا من اینجا در این بین اگر سالم نباشم میگویند این اینجا چکار میکند؟ «حَيِّنَا رَبَّنَا مِنْكَ بِالسَّلَام» پس من هم به سلامتی هدایت کن که به طرف سلامتی بروم. من هم سالم باشم. چه دعای خوبی.
ما رویم سراغ ذوات مقدسه معصومه که خدا تربیت کرده است. ما نشانههای کمال را در زندگی آنها ببینیم. یکی از آنها که چند تا از آنها را بحث کردیم فرار از تشخّص است. یعنی کسی یک جوری بخواهد سر و گردنی از بقیه بالاتر باشد امکان ندارد. هر چقدر که انسان کامل باشد از این روحیه فرار میکند. یعنی ذائقهاش با این تنظیم نیست. یعنی روحاً نفرت دارد. ممکن است یک کسی آنقدر خوشش بیاید با طمطراق وارد یک مجلسی بشود که هیبت کاذبی درس بکند فردا چند تا رأی بیاورد. انسان ساخته و پرداخته را بکشی نمیتواند این کار را انجام بدهد.
ما این بحث را داشتیم تا زندگی حضرت ختمی مرتبت را نگاه میکنی یک جا یک تشخّصی دیده شود، اینطور نیست. در روایت هست که آقا رسول الله وقتی که دست کسی را میگرفت، با کسی دست میداد، میگرفت، ول نمیکرد تا او ول کند. اگر با کسی صحبت میکرد منصرف نمیشد تا او منصرف شود. پیغمبر خاتم الانبیاء. چه بگویم.
اوایل انقلاب من تازه طلبه شده بودم با یک شخصیتی دست دارم. با نوک انگشتش با من دست داد. هیچ وقت این را یادم نمیرود. دل انسان باید آنقدر بزرگ باشد، هر کسی نسبت به خودش یک شخصیتی دارد، یک احساسی دارد نباید ما کسی را به… آن آقا خیلی عاقبت بدی پیدا کرد. چون این طبیعی است. «من تکبر وضع الله و من تواضع رفع الله» هر کسی تواضع داشته باشد، خدا او را بالا میبرد. به خانم گفته است که خانم حق با شما است. هر چه شما بفرمایید. میگوید: نه، این را بگویم من میشکنم. اتفاقاً عکس است. یعنی بگویی رتبه تو بالا میرود. «من تواضع رفع الله» در روایت هست «اطلب رفعة عند الله» در نزد خدا یک مقامی است به نام رفعت. رفعت یعنی بلندی. آن را پیدا کنید. به طرف آن بروید. گفتند آن چیست یا رسول الله. حضرت فرمود: «ان تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ» کسی که به تو ظلم کرده عفوش کنی، کسی که ارتباط صله رحم را با تو قطع کرده است، تو قطع نکنی. «وَ تُعْطِي مَنْ حَرَمَك» کس که تو را محروم کرده، به تو نداده، تو بدهی. این چرا رفعت است؟ برای اینکه هر سه مخالفت با نفس است. نفس هم میپذیرد. میگوید پدرش را در میآورم. این کار را کرد و فلان. حضرت فرمود: وزن بوزن از همدیگر حساب نکشید. او من را دعوت نکرد، من هم او را دعوت نمیکنم. او دختر من را در فلان عروسی دعوت نکرد، من هم دعوت نمیکنم. آنقدر اینها پستی است، آنقدر اینها مشمئزکننده است. انقدر اینها نفرتآور است. دریای فراوان نشود تیره به سنگ/ عارف چون برنجد تنک آب است هنوز. هر کس تواضع بکند شأن او بالا میرود. چه میشود بگویی آقاجان حق با شماست. من حرفی نداریم. یعنی با خدا معامله کن. در روز قیامت خدا میگوید هر کس گردن من حق دارد بلند شود. همه میگویند مگر میشود؟ این آیه را میخوانند. «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّه» (شوری/ 20) هر کس یک جایی از حقش گذشته تا کار اصلح شود، خدا میگوید خودم باید جزای او را بدهم. به ملائکه نمیدهم، به مدیران خودم نمیدهم. خودم باید جزای او را بدهم. آنقدر خوشش نمیآید که اصلاح امر شد، اصلاح ذات البین شد. «و من تکبر وضع الله» کسی که تکبر کرد، گفت من چرا بگویم؟ او بیاید به من این حرف را بزند.
یک روایت عجیبی است. اینها ثروتهای تربیتی است. اگر کسی وارد مجلس شود، در جایی بنشیند که مناسب شأن او نیست، تا آنجا نشسته بلند نشده ملائکه برای او استغفار میکنند. ببین چقدر خوب مشکل حل میکند. بعضی وقتها دعوا است. من باید صف اول بنشینم. یک کنفرانسی است من را کنار گذاشتهاید. صف دوم، صف سوم گذاشتهاید. استغفرالله ربی و اتوب الیه.
شریعتی: هر جا جا گیرت آمد همانجا بنشین.
حجت الاسلام عاملی: هر جایی که مناسب شأنت نیست. آقا رسول الله «يَجْلِسُ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ الْمَجْلِس» مینشست هر جایی که مجلس در آنجا به پایان میرسید. یعنی جایی که از آنجا به بعد دیگر کسی نبود بنشیند. پیغمبر خاتم. و اصحاب میدانستند که اگر بگویند نه، بلند شو بیا ناراحت میشود. به همین دلیل این کار را نمیکردند. نمیگفتند یا رسول الله بلند شو بیا بالا بنشین. ببینید چقدر مشکل را حل کرد. جایی بنشین که در مناسب شأنت نیست. اگر بنشینی خدا میگوید من مشتری هستم. به ملائکهی خودم دستور میدهم برای تو دعا کنند. دعای خودت مستجاب نیست. دعای ملائکه مستجاب است. بخشی از مشکلات را حل کرد. بحثی میکند که به جایی نمیرسد. بحث سیاسی است. هر چقدر بحث کنی به جایی نمیرسی، کینه و کدورت بیشتر میشود. آنجا میگوید اگر یک کلمه حرف بزنی حرام است. به آن مراء میگویند. در قرآن هم میخوانید: «فَلا تُمارِ فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِرا» ( کهف/ 22) اصحاب کهف چند سال در غار ماندند؟ کی میداند؟ یکی بگوید 30 سال میگوید از کجا میدانی؟ بگوید 400 از کجا میگوید؟ بحث به جایی نمیرسد. گفت اینجا وارد نشو. به ملانصرالدین گفتند وسط زمین کجاست؟ گفت همینجا که من ایستادهام. گفتند از کجا میگویی؟ گفت اندازه بگیر. به جایی نمیرسد. امیرالمؤمنین یک کسی گفت که از آسمان سؤال کرد: هر چه میخواهید از من سؤال کنید. یک کسی بلند شد گفت یا امیرالمؤمنین موهای سر من چند تا است؟ هر چقدر بگوید به جایی نمیرسد. بسم الله بیا بشمار. مگر میشود؟ حضرت گفت که آن را خبر نمیدهم ولی خبر میدهم که در خانه تو یک بچهای داری که از آن بچه یک تعبیری کرد. من تعبیر نمیکنم. فرزندم حسین را میکشم. اما آن را به شما میگویم. مراء را حرام کرده است. «اتْرُكِ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّا» بسیاری از مشکلات، دعوا مرافه حل شدند. این جزء تکالیفی است که ما آن را تعطیل کردیم. یک جا است که احساس کردیم. من شخصاً با کسی که میخواهم صحبت کنم، ببینم که روحیهی نپذیرفتن دارد امکان ندارد در آن باب با او صحبت کنم. اصلاً حرف نمیزنم. چرا؟ وارد مراء میشوی. آقای اشتهاردی میگفت من با آقای آ سید احمد خوانساری درس میخواندیم، یک بار که در درس سؤال میپرسیدیم جواب میداد. در همان موضوع یک بار هم میپرسیدیم ساکت میماند. میگفتیم آقا جواب بدهید. میگفت میترسم مراء شود.
حضرت امام میگوید: سید احمد خوانساری در تقوا، در دنیا نظیر ندارد. یک بار که میگوید جوابت را گفتم، دیگر تو بپرسی من بگویم، تو بپرسی من بگویم، مراء میشود. جواب سؤال دوم را نمیداد. حالا صحبت ما در حضرت ختمی مرتبت بود. حضرت ختمی مرتبت اگر با کسی مصافحه میکرد دست او را ول نمیکرد چون ول بکند آن را کسر شأن میدانست تا او خودش دستش را بکشد. یا اگر با کسی صحبت میکرد، سخن او را قطع نمیکرد. از سخن خودش منصرف شود. بگوید آقا قضیه اینطوری است. او شأنش میشکند. حضرت جوابش را میگفت، منتظر میشد که او منصرف شود، برگردد برود، حضرت هم برگردد برود. اینطوری زمینهی پذیرش را فراهم میکرد. خدا شاهد است از جهت اخلاقی آنقدر… حضرت فرمود: شما پول ندارید دل مردم را به دست بیاورید، با اخلاقتان دل مردم را به دست بیاورید. آقا رسول الله در این باب یک چیز استثنایی است. یک نفر از اصحاب او را صدا نمیکرد مگر اینکه لبیک میگفت. عبد به مولایش لبیک میگوید نه اینکه مولا بگوید لبیک.
شیخ جعفر شوشتری یک جملهای دارد که خیلی از آن جمله خوشم میآید. میگوید که نشده است که عبدی مولایش را صدا بزند، مولای او بگوید لبیک جزء خدا. پیامبر هم وصف را از خدا گرفته است. در روایت است هر بندهای که خدا را صدا میزند، خداوند لبیک میگوید. میدانید معنی لبیک چیست؟ لبیک یعنی دائماً در خدمت تو هستم. لبیک یعنی «ألبّ لَكَ إلبابين» الب یعنی اقامه کردن در یک جا برای خدمت. یعنی در خدمتم تکراراً. خدا میگوید دو بار چشمت را برگردان و به عالم نگاه کن، یک جایی یک نقصی میبینی همه جا حساب شده است. پس تو هم حساب شده عمل کن. این کرتین تکرار است. یعنی مکرر نگاه کن. یا مثلاً کسی که از دنیا رفته است اول حرفی که میزند میگوید: خدایا من را برگردانید. کسی که چشمش را بست اول کاری که میکنند او را پیش خدا میبرند. من شخصاً اعتقادم این است که اولین سؤال خدا این است که تو از کجا فهمیدی که این عالم رستوران بوده، ملعبه بود، بازیچه بوده، صاحبی نداشته است؟ میگوید: «رب ارجعونی» الآن خدا یک نفر است اما میگوید ارجعونی. جمع میآورد. مرحوم رضی الدین استرآبادی میگوید یعنی میخواهد بگوید ارجعنی، ارجعنی، ارجعنی. ای خدا من را برگردان، برگردان، برگردان. این جمع برای تکرار است. حالا خدا بیاید بگوید لبیک. به به به به.
من یک روایتی از امیرالمؤمنین را برای عزیزان میخوانم که ملاحظه کنند که ذوات مقدسه معصومین که تربیت شده کلاس خدا هستند، در تشخّص در اینها نبوده است. این برای ما درس است. جامعه ما تشخّص را کنار بگذارد. عروسیات باید اینطوری باشد. اصلاً عروسی شده عزا. جشن تولد میشود. باید برای بچهها کادو بخریم. کادو خریدن خوب است اما شما ملاحظه کنید که تبدیل به یک فرهنگ بشود. یک عزیزی که بازنشسته شده است، حقوق ناچیزی دارد، چقدر نوه دارد. سالگرد نوهها هست. اگر یک چیزی نخرد میگویند مثلاً کلهات کهنه است. تو مال قدیمیها هستی. هی ایجاد هزینه، هی ایجاد هزینه. یعنی هزینه زندگی کردن سنگین شده است. خدا این را نمیخواهد. یک کلمه بگویم. اگر دوستان من را به عنوان کارشناس دین بپذیرند، خدا نمیخواهد کسی بگوید زندگی کردن چقدر سخت است. این ذائقهی دین ما نیست. دین ما آمده «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» پیغمبرها آمدهاند این زنجیرهها و سنگینیها را بردارند. اصر یعنی سنگینی نه اینکه سنگینی ایجاد شود. گاهی هم به نام دین سنگینی ایجاد میشود. کسی که از دنیا رفته است کی گفته که این باید حتماً سفره باز کند؟ سه روز پیغمبر ما به حضرت زهرا گفت منزل حمزه غذا بفرستید. حالا روایت را ببینید که انسانی که ساخته و پرداخته است، چقدر در جامعه، در زندگیاش، از هر گونه طلب تشخّص خارج است. این روایت را برای کسانی که عشق به مولا امیرالمؤمنین دارند میخوانم. شاید هم بعضیها از بعضی تعبیرات من در این روایت ناراحت شوند. راوی میگوید:«رَأَيْتُ عَلِيّاً ع يُمْسِكُ الشُّسُوع» شسوع یعنی ریسمان. خلیفه مسلمین ریسمان برمیداشت و به بازار میرفت. «بِيَدِه» دستش میگرفت. «ثُمَّ يَمُرُّ فِي الْأَسْوَاق» در بازار میگشت. کسی جنسی خریده است، احتیاج به ریسمان دارد. میگفت بیا. این ریسمان مال تو. «فَيُنَاوِلُ الرَّجُلَ الشِّسْع» هر کسی که احتیاج به ریسمان داشت آنجا بود. «وَ يُرْشِدُ الضَّال» کسی که گم شوده بود، آن گمشده را به مقصد میرساند. میگفت بیا من تو را به مقصد برسانم. این محشر محشر محشر است. بعضی جاها به من گفتهاند این را نخوان. من میخوانم. «وَ يُعِينُ الْحَمَّال» کسی که دنبال تشخّص باشد این کار را میکند. «وَ يُعِينُ الْحَمَّال عَلَى الْحَمُولَة» کسی که بار داشت، یک کسی حمال است دارد کار میکند. بار را به حمال دادند و گفتند این را به منزل ببر. میدید که حمال نمیتواند بار ببرد. به او فشار میآید. میگویند نصف حمل را تو بردار، نصف آن را هم بده من خودم حمل کنم. یعنی در مقام خلافت. الله اکبر. من چه تعبیری بگویم؟ آن وقت این آیه را میخواند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا» خدا با اسم اشاره بعید میگوید نگاه کنید. ضیافت کبرای من را نگاه کنید. این را به چه کسی میدهند؟ به کسانی که اراده علو در دنیا نداشته باشند.
در روایت هست اگر یک نفر بند کفشش نو باشد، با آن بند کفشش به کس دیگری تفوق بکند، حضرت فرمود مشمول این آیه میشود. بند کفش. حالا حساب کنید… «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» کسی اگر عاقبتبخیری میخواهد، بچهی او عاقبتبخیر شود، پول دارد عاقبتبخیر شود، درس میخواهد بخواند، عاقبت بخیر شود. تحصیلات عالیه داشته باشد، عاقبت بخیر شود. کنارش تقوا نباشد عاقبت بخیر نمیشود. «ثُمَّ يَقُولُ هَذِهِ الْآيَةُ أُنْزِلَتْ فِي الْوُلَاةِ وَ ذَوِي الْقُدْرَةِ مِنَ النَّاس» بعد گفت این آیه برای دو طایفه است. یک، حاکمان، حکام، زمامداران. این آیه را گفت تا زمامداران آن روز خودشان را سر و گردنی از مردم بالاتر نداند. و برای کسانی که ذوی القدرة من الناس هستند. یعنی پولشان بیشتر است، قدرتشان بیشتر است. تا آنها اراده علو نکنند. علو را کار ندارد. اراده علو را دارد. وقتی با اراده اینطور معامله شود، با علو چه معامله میشود؟
یک بحثی است که گاهی خدا با این نیت کار دارد. اراده داخل است. هنوز بیرون نیامده است. «إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه» (بقره/ 284) آنی که در دل شما هست، چه بیرون بیاورید و چه بیرون نیاورید، خدا میگوید شما را محاسبه میکنم. این عجیب است. در دل انسان بوده است. چطور خدا با او محاسبه میکند؟ مرحوم علامه طباطبایی دیده که این خیلی سنگین شد. گفته آن اندرونیهایی که قابلیت دارد منشأ افعال خارجی شود. یعنی در دلش یک نیتهایی برای ناموس مردم دارد. چون با آن نیت زندگی کرده است، سر و کار داشته، ممکن است فردا زمینه را فراهم ببیند، به ناموس مردم خیانت بکند. او اگر بیرون هم نیاید خدا با شما معامله میکند. چون منشأ برای ظهور خارجی دارد که منشأ برای افعال خارجی شود. خدا اینجا میگوید. علو اگر. ای این عروسیهای ما بیاید. هیچکس اراده علو نکند. این به عزای ما بیاید. آخه در عزا هم همینطور است. میگوید همه چیز ما باید با دیگران فرق داشته باشد. گاهی پستی در انسانهایی که ساخته و پرداخته نیستند آنقدر طوفان میکند. میگفت که من میخواهم اصلاً گوشت برود کیلویی چند هزار بشود. من گوشت بخرم در دستم بگیرم مردم در خیابان ببینند که من چقدر گوشت میخورم. با گوشتخوری بخواهی تفوق داشته باشیم، با گوشتخوری بخواهد با خودشان امتیاز درست کند. ببین این چقدر کوچک است.
حضرت امام یک جملهای دارد میگوید: حدیث قدسی است که خدا فرمود: من را آسمان نگرفت، زمین نگرفت، «و لكن وسعني قلب عبدي المؤمن» قلب بنده مؤمن من، من را گرفت. یعنی ایمان انقدر به انسان وسعت میدهد. حضرت امام در درس اخلاقشان دنبالش میکرد. آقای اشتهاردی برای ما نقل میکرد. میفرمود: امام میفرمودند که ما این قلب به این بزرگی را گاهی آنقدر کوچکش میکنیم، گاهی آنقدر تاریکش میکنیم که اگر گنجشک بخورد سیر نمیشود. نمونه آن همین است. آن گوشت را مثال زدم. مثال گوشت در عروسیها، در مسافرتها، در خرید خانه، در خرید ماشین متأسفانه وجود دارد. تشخّص در انسانهای کامل را گفتیم از امیرالمؤمنین گفتم، باز هم از امیرالمؤمنین میخوانم. یک پیراهنی داشت حضرت پیراهن کهنه بود. «فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِك» گفتند آقا شما رئیس مملکت هستی. این پیراهنت را عوض کن. یک جملهای گفته چه فکری بوده است. معرفت الاسباب را ببینید. کدام سین کجا وصل شده است. کی میتواند از این اطلاع داشته باشد؟ مثلاً میگوید که ما میرویم عروسی، ماشین ما تصادف کرد. حتماً بد میبینیم. از کجا این سیم به آنجا وصل شده است. یا صبح بلند شده، میخواهد برود بیرون، از پله سر خورد افتاد. میگوید امروز کارم درست نمیشود. اینها همه شرکت است. این خرافات اگر رشد بکند زندگی فلج میشود.
میگویند خرافیترین ملت در دنیا ملت انگلستان است. از زیر پله رد شوی فلان بلا بر سرت میآید. توحید همهی اینها را به هم میزند. «الهی بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي» ببینید حضرت میخواهد که معرفت الاسباب را بگوید این سیم کجا وصل شده، این را باید از معصوم گرفت. «لا یدرک الا بالمعصوم» فقط از طریق روایات ذوات مقدسه که حجابی برای آنها نیست میشود ما اینها را بفهمیم. حضرت فرمود: پرده را کنار بزنید یقین من اضافه نمیشود. حضرت فرمود که چرا این پیراهن را پوشیدم؟ حضرت فرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْب» یک اثر آن این است که قلب انسان خاشع میشود. اگر اینجا خشوع پیدا نکنی، در آخرت با آتش خشوع پیدا میکنی.
یک دعایی را به عزیزان خودم هدیه میکنم. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خُشُوعَ الْإِيمَانِ قَبْلَ خُشُوعٍ الذُّلِّ فِي النَّار» خدایا از تو میخواهم با ایمان به خودت من را خاشع کنی قبل از اینکه ذلیلانه با آتش جهنم خاشع شوم. «وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْس» نفسم رام شود. دیگر چموشی نمیکند لباس کذایی بپوشم پز بدهم و خودم را بالاتر بدانم. «وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُون» مؤمنان به من اقتدا میکنند. میگویند وقتی علی نمیپوشد ما چرا اسراف کنیم؟ ما چرا ریخت و پاش در مصرف، ریخت و پاش در نعمت داشته باشیم؟ امام صادق فرموده است: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَحْتَطِبُ» خودش هیزم میآورد، «يَسْتَقِي» خودش میرفت آب میآورد «وَ يَكْنُس» خودش خانه را جارو میزد. خلیفه مسلمین خودش جارو میزد. میدانید که کسی خانمش را اینطوری کمک کند ثواب عمره دارد. عمره داخل خانهی ماست. «وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَطْحَنُ» تقسیم کار شده بود چون امیرالمؤمنین بیرون اوضاع صدر اسلام خیلی مشکلات بود حضرت زهرا هم «تَطْحَنُ» گندم را آرد میکرد، «تَعْجِنُ» خمیر درست میکرد «وَ تَخْبِز» و پخت میکرد. اما اینکه بیاید بگوید در شأن من نیست نبود. اینها همه ظهور آن عدم تشخّص است. یعنی تشخّص که کنار برود انسان خودش را در سادهترین کارها، در ردیف آن قرار میدهد و این برای ما بسیار مهم است.
امیرالمؤمنین از استادش نقل میکند: «كَانَ رسول الله يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْض» روی زمین مینشست. برای من تخت بیاورید، میز بیاورید. اینطور نبود. «وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْد» یعنی محتفزاً مینشست. در روایت است که آقا رسول الله «کان یجلس محتفزاً» یعنی دو زانو مینشست. «وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَه» اگر کفشش پاره میشد به کسی نمیگفت آقا بیا این کفش من را درست کن. الآن رؤسا اینطور هستند. آقا برو فلان چیز را برای من بخر. برو فلان کار را برای من انجام بده. اگر تازیانه زمین میافتاد به کسی نمیگفت آن را به من بده. خودش کار خودش را انجام میداد. یک وصف مؤمن این است: «ولا یسئل الناس ولو ما تجوعاً» ولو بمیرد از کسی چیزی سؤال نمیکند. «وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِي وَ يُرْدِف خَلْفَه» و سوار الاغ عاری که تجهیزات نداشت سوار میشد و کسی هم در ترکش سوار میکرد. این نشان این است که بزرگیها را، تشخّصها را جای دیگر جستجو میکند. نه اینکه دنبال تشخّص نمیرود. میرود. اما اینها را تشخّص میداند. اگر ما در مسائل مادی دنبال تشخّص نرویم بسیاری از گرههای اجتماعی ما، تربیتی ما، اقتصادی ما حتماً حل میشود.
شریعتی: انشاءالله. تلاوت صفحه 22 قرآن کریم. آیات 142 تا 145 سوره مبارکه بقره را بشنویم.
سَيقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يهْدِي مَنْ يشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ(البقرة/142)
به زودی سبکمغزان از مردم میگويند: «چه چيز آنها [= مسلمانان] را، از قبلهای که بر آن بودند، بازگردانيد؟!» بگو: «مشرق و مغرب، از آن خداست؛ خدا هر کس را بخواهد، به راه راست هدايت میکند.»
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ ينْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ(البقرة/143)
همانگونه (که قبله شما، يک قبله ميانه است) شما را نيز، امت ميانهاي قرار داديم (در حد اعتدال، ميان افراط و تفريط؛) تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر هم بر شما گواه است. و ما، آن قبلهای را که قبلا بر آن بودی، تنها برای اين قرار داديم که افرادی که از پيامبر پيروی ميکنند، از آنها که به جاهليت بازمیگردند، مشخص شوند. و مسلما اين حکم، جز بر کسانی که خداوند آنها را هدايت کرده، دشوار بود. (اين را نيز بدانيد که نمازهای شما در برابر قبله سابق، صحيح بوده است؛) و خدا هرگز ايمان [= نماز] شما را ضايع نمیگرداند؛ زيرا خداوند، نسبت به مردم، رحيم و مهربان است.
قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّينَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يعْمَلُونَ(البقرة/144)
نگاههای انتظارآميز تو را به سوی آسمان (برای تعيين قبله نهايی) ميبينيم! اکنون تو را به سوی قبلهای که از آن خشنود باشی، باز ميگردانيم. پس روي خود را به سوي مسجد الحرام کن! و هر جا باشيد، روی خود را به سوی آن بگردانيد! و کساني که کتاب آسمانی به آنها داده شده، بخوبی میدانند اين فرمان حقي است که از ناحيه پروردگارشان صادر شده؛ (و در کتابهای خود خواندهاند که پيغمبر اسلام، به سوی دو قبله، نماز میخواند). و خداوند از اعمال آنها (در مخفی داشتن اين آيات) غافل نيست!
وَلَئِنْ أَتَيتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ(البقرة/145)
سوگند که اگر برای (اين گروه از) اهل کتاب، هرگونه آيه (و نشانه و دليلي) بياوري، از قبله تو پيروی نخواهند کرد؛ و تو نيز، هيچگاه از قبله آنان، پيروی نخواهی نمود. (آنها نبايد تصور کنند که بار ديگر، تغيير قبله امکانپذير است!) و حتي هيچيک از آنها، پيروی از قبله ديگری نخواهد کرد! و اگر تو، پس از اين آگاهی، متابعت هوسهای آنها کنی، مسلما از ستمگران خواهی بود!
اشاره قرآنی: من سوره بقره آیه 143 را انتخاب کردم. «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا» خدای متعال در اینجا امت اسلامی را تعریف کرده است. در چند جای قرآن خدا امت را تعریف میکند که شما اینطوری هستید. «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس» (آل عمران/ 110) این هم اخبار هست و هم انشاء است. در حین اینکه خبر میدهد که شما خوب هستید میگوید باید اینطور باشید. یکی این هست که ما شما را امت وسط قرار دادیم. وسط یعنی عدل. یعنی امتی که فکرش، جامعهاش بر اساس عدل بنا شده است چون «بالعدل قامت السموات و الارض»، «قل انی امرت لاعدل بینکم و امرت لاعدل بینکم». به پیامبر هم فرمود بگو من برای عدل آمدهام. تمام احکام دین ما ظهور عدل است تا شما برای مردم الگو باشید. یعنی هر امتی میخواهد حق را ببیند، باطل را ببیند به شما نگاه کند. چقدر خوب است. یعنی یک وصف بسیار بزرگی را اینجا خدای متعال فرموده است. یعنی شما باید میزان باشید. هر کجا امتها اختلاف کردند، یعنی این یک پیشگویی است. یعنی قرار است در آینده امتها اختلاف کنند. آنها اگر میخواهند حق را پیدا کنند باید به شما نگاه کنند. یعنی آن جامعه مدنی که حضرت ختمی مرتبت در مدینه پایهریزی کردند، آن جامعه آرمانی که طراحی آن را خود خدا نوشته به پیغمبر ما مرحمت فرموده است که «إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا» (مزمل/ 5) آن وقتی پایهریزی شود، یک امتی درست شود اینطوری میشود. امت وسط است یعنی کسی که افراط دارد باید برگردد به شما برسد. کسی که تفریط دارد باید برگردد به شما برسد. اگر کسی بگوید: «مَسيحُ ابْنُ اللَّه» یا «إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَة» آن افراط باید برگردد به شما برسد. کسی که تفریط کرده باید به شما برسد. آن وقت خدای متعال در اینجا این مطلب را بیان فرموده است اما این کی محقق میشود؟ این را به شما بگویم که خدا با این آیه رایة حق را به دست امت داده است. شما رایة حق هستید. رایة حق خیلی مهم است.
امت اگر خودش را با فرمایش پیغمبر تنظیم کند رایة الحق میشود. اما اینطوری نشد.
شریعتی: که بشوند نشان و علامت حق.
حجت الاسلام عاملی: بله. «أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا». چرا امام 12 تا است، 13 تا نیست؟ قرار بود 12 نسل این را تمرین کنند. 12 شخصیت آسمانی در رأس امور باشد. آقا رسول الله اواخر عمرش گفت: من نگران هستم. در امت من خوی جاهلی است. قرار بود قول ثقیل… قول ثقیل خیلی حرف دارد. چرا خداوند فرمود: «إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا» (مزمل/ 5)؟ اگر واقعاً به قرآن، به سفارش پیغمبر، به سنت پیغمبر عمل شود، امت میشود رایة الحق. آنهایی که میگویند از این آیه معلوم میشود که اجماع امت حجت است، بله، آن زمانی که امت با پیغمبر همراه شود. اما اینطور نشد. در صحیح مسلم، در صحیح بخاری روایت است که آقا رسول الله میفرمایند که من میآیم میبینم که بعضی از اصحاب من به جهنم میافتند. میگویم خدایا دلم میسوزد. اینها اصحاب من هستند جهنم میریزی. خداوند میفرماید: تو نمیدانی اینها بعد از تو چه ها کردند. اگر به سنت پیغمبر عمل شود، به قرآن عمل شود، امت، امت وسط میشود. امت معیار میشود. میزان حق میشود. و لذا خدا فوراً فرمود: «وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً» پیغمبر هم برای شما شهید باشد، شاهد باشد، الگو باشد. یعنی شما باید خودت را با سیرهی پیغمبر تنظیم کنی آن وقت امت وسط بشوی.
من اینجا یک بحثی را دارم خیلی مهم است. چند بار در قرآن به پیغمبر ما شهید گفته شده است. یک شهید اینطوری است که باید به امت خودش را الگو تنظیم کند. یک معنای آن را در «وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيدا» (نساء/ 41) آورده است. پیغمبر شهید است یعنی شاهد اعمال ما است. در قیامت هم شهادت میدهد. «يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد». روزی ما تمام شهود را میآوریم. «وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ» خدا میگوید من شهدا را به محشر میآورم. «وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّم» (فجر/ 23) جهنم را برمیدارم به محشر میآورم. «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ» میزان قسطم را آنجا وزن میکنم. پیغمبر شد شاهد. یک شاهد خود خداست. یک شاهد اعضا و جوارح ما است. یک شاهد هم ملائکه هستند. اینها همه شهود هستند. شاهد یعنی چه؟ من الآن بروم دادگاه شهادت بدهم، اول باید حادثه را تحمل بکنم، بعد بروم شهادت بدهم. این تأمل، تأمل فارسی نیست. تأمل یعنی کسی یک چیزی را زور زورکی بپذیرد؟ نه. تأمل یعنی دانلود کردن. یعنی این حادثه را باید حساً ببینم تا شهادت بدهم. پیغمبر که شهید است، شهادت میدهد «یشهد لهم و علیهم» پیامبر هم بر له امت و هم بر علیه امت شهادت میدهد. اگر بخواهد شهادت بدهد اول باید تأمل کند. معنی این این است که در هر لحظه پیغمبر با ما است. ملائکه هم که شهود هستند، شاهد هستند «وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيد» (ق/ 21) خدا میفرماید که ما که هر کسی را محشر میآوریم یک سائقی کنار او است، دو تا ملک. یکی سائق است، یکی شهید است. سائق یعنی سوق میدهد. یا به بهشت یا به جهنم. شهید هم شهادت میدهد. میگوید این فلان کارها را کرده است. پس آن هم با ماست. پس ما مکان خلوت نداریم. کلمهی خلوت مسما در این عالم ندارد. هیچ جا جای خالی نیست. اگر واقعاً ما باورمان بشود که الان هر کاری میکنیم پیغمبر آن را میبیند تا فردا بیاید آن را شهادت بدهد، این خودش بزرگترین اصل تربیتی میشود.
شریعتی: از شما خیلی ممنون هستم.
برای مشاهده فایل تصویری این برنامه روی لینک زیر کلیک کنید