تغییر سایز-+=

سمت خدا | مسير سلوک الی الله(3)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 09- 08-98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
گر قطره‌ايم از آب وضويي چکيده‌ايم *** گر ذره‌ايم گرد عبايي دويده‌ايم
مثل نسيم قصه‌ي دلهاي تنگ را *** با شرح صدر غنچه به غنچه شنيده‌ايم
در هم شکست گرده‌ي گردون و کوه را *** باري که ما به شانه زخمي کشيده‌ايم
آوازه‌مان به عالم و آدم رسيده است *** هرچند خود ز عالم و آدم بريده‌ايم
آسان و سخت عشق سوا کردني نبود *** ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده‌ايم
ما را فراغ بال نداد اين زمين ولي *** يک چند پلک خواب پريدن که ديده‌ايم
خوابي است تلخ اين قفس تنگ، اين جهان *** پلکي به هم زني از اينجا پريده‌ايم

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، را رسيدن ماه ربيع الاول را به شما تبريک مي‌گويم. انشاءالله بهترين‌ها در اين ماه که ماه شادي اهل‌بيت است براي شما رقم بخورد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز. آرزوي توفيق و لحظه‌هاي بسيار مبارک براي همه دارم.
شريعتي: در مورد منازل سير و سلوک صحبت مي‌کنيم و نکات نابي که حاج آقاي عاملي مي‌فرمايند. نکات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در اين بود که طي منازل براي رسيدن به پذيرايي خاص خداست و اين خلقت توجيه‌اش با رحمت و پذيرايي است. يعني غير اين ممکن نيست. خدا بشريت را خلق کرده که پذيرايي خوبي از آنها داشته باشد، آيه قرآن هست که «وَ لِذلِكَ‏ خَلَقَهُمْ» (هود/119) من انسان‌ها را براي رحمت و پذيرايي آفريدم. انبياء هم که فرستاده، اينها هم از سر محبت آمدند. «ثم بعثهم علي سبيل محبة» به يک تعبير انبياء آمدند دلال محبت شوند. خدا در حديث قدسي به حضرت شعيب گفت: «حَبِّبْنِي إِلَى خَلْقِي، وَ حَبِّبْ‏ خَلْقِي‏ إِلَي‏» از من تصوير خوبي براي مردم درست کن. انسان‌ها از من تصوير خوبي داشته باشند و از انسان‌ها براي من تصوير خوبي درست کن. با اينکه خود خداست، همه چيز دستش هست. تعبير نشان مي‌دهد که يک سمت بسيار فوق العاده است، کساني که در اين نشئه دلال محبت باشند، يعني بندگان خدا را به خدا وصل کنند و يک رابطه که براساس «يحبُّهم و يحبّونه» درست شود. اين نکته بسيار خوبي دارد که اول گفته: او دوست دارد، حبّ از معشوقه اول سر زند. يعني کار را خودش شروع کرده است. معلوم مي‌شود ما اينجا در بساط مهماني نشستيم. مهمان هستيم آن هم نه مهمان دعوت نشده و ناخوانده، «أنت دعوتني اليک» در شعبانيه حضرت ختمي مرتبت هست که «دُعِيتُمْ‏ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّه‏» يعني دعوت شده هستيد. مهماني که دعوت شود با مهماني که بيايد، خيلي فرق دارد.
آنچه بسيار مهم است اين است که ما لياقت نشستن در کنار اينها را داشته باشيم، کسي که مي‌خواهد پذيرايي بيايد، لباس و ظاهر خوب، قيافه خوب، بايد آداب مهماني را رعايت کند. خدا از لباس صحبت کرده است. از اينکه قيافه ظاهري ما دست خداست اما قيافه باطني را، قلم را دست ما داده است که ما تصوير خود را داشته باشيم. در خصوص لباس مي‌گويد: «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ‏ خَيْر» (اعراف/26) لباس براي دو چيز است يکي براي سَتر و يکي براي زينت، در هر موضوع تقوا حرف اول را مي‌زند. هم ستر است از معايب، چون کف نفس نباشد انسان زمين مي‌خورد و بي آبرو مي‌شود. رسوا مي‌شود اگر کفّ نفس نباشد. ما به کفّ نفس تقوا مي‌گوييم. به واهمه قدسي تقوا مي‌گوييم. به ملکه مانعه که حساسيت درست مي‌کند براي احتمال خطا، تقوا است. تقوا يک حالت روحي است که باعث مي‌شود جايي که انسان احتمال خطر مي‌دهد، خودش را از احتمال خطر حفظ کند. صرف کنار کشيدن از خطر نه، متقي همين است. وقتي احتمال مي‌دهد من اين مجلس بروم قضاياي شخصي مطرح مي‌شود. حرف شخصي مطرح مي‌شود و آبروريزي مي‌شود، مقدماتي فراهم مي‌شود که ديگر اجتناب ناپذير است از اينکه من به گناه نيافتم، اين تعبير در روايات هم آمده است. اثر دوم لباس زينت است. تقوا بالاترين زينت را درست مي‌کند. وقتي انسان واهمه قدسي داشته باشد، طبيعي است کارهايي که عزت است، جمال هست، شرف است براي فردي، يعني با همان شرف تعريف مي‌شويم وقتي واهمه قدسي باشد، طبيعي است انسان هم از جهت اينکه خودش را از خطرات حفظ کند و هم از جهت اينکه کارهاي خوب در اين عالم داشته باشد، ما مي‌گوييم: تقوا توشه است. توشه اين است که از دست کسي بگيريم. توشه اين است که گره کسي را باز کني. توشه اين است که کسي که دستش از همه جا کوتاه است، دلش را باز کني. کسي که يک دقيقه، يک سال برايش مي‌گذرد. آنوقت از دست او بگيري و گره را حل کني. «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» (بقره/197) توشه يک کلمه است و يک عالم معنا درونش است. توشه هست يعني شما يک عالم ديگر داريد. توشه را براي همين برمي‌داريم.
شما در حال سفر هستيد، خداي متعال از تقوا و لباس که صحبت مي‌کند، مي‌فرمايد: «يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً» (اعراف/26) لباس دو کار مي‌کند، «يُوارِي‏ سَوْآتِكُمْ» بدي‌هاي شما را مي‌پوشاند. گاهي يک خطا آبروي يک طايفه را مي‌برد. ساقط کرد، وقتي داشتند کسي را رجم مي‌کردند، زمان حضرت يحيي و حضرت عيسي، حضرت يحيي گفت: دست نگه داريد. دو زانو جلوي اين شخص نشست و گفت: مرا موعظه کن! او هم گفت: يا عيسي، گناه نکن. من گناه کردم از چشم خدا ساقط شدم و سقوط اينجا، سقوط آنجاست. سقوط اين نشئه مي‌شود سقوط عالم آخرت، ما آنجا سقوط نداريم اينکه مستحب است جنازه را مي‌آورند سه بار زمين بگذارند و بعد بگذارند در قبر، از حضرت سؤال کردند چرا اينطور مي‌کنيد؟ فرمود: «فَإِنَّ لِلْقَبْرِ أَهْوَالًا» چون قبر خيلي هول دارد. آن کسي که به حلال و حرام و حقوق مردم توجه نکرده، اين تعبير به سقوط شده است. اميرالمؤمنين فرمود: قبر را گورکن نمي‌کند، عمل شما مي‌کند. لذا بعضي قبرها «حُفْرَةً مِنْ‏ حُفَرِ النِّيرَانِ» بعضي‌ها «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّة» است. فرمود: «يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي‏ سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً» زينت! لباس زينت است. ظاهر انسان را خيلي خوب نشان مي‌دهد. «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ» اين دو هردو در تقوا هست. هم جلوي آبروريزي‌ها را مي‌گيرد. يعني بدترين آبروريزي، آبروريزي اخلاقي است. از نظر اعتدال قواي نفس، وقتي در مملکت بدن، حاکميت از آن عقل نشد، قواي نفس ابزاري دست عقل نشد، افتضاح و آبروريزي حتمي است. از جهت اينکه زينت باشد براي انسان باز تقوا بهترين زينت را درست مي‌کند براي اينکه دنبال توشه است. شما متقين را نگاه کنيد، هرکاري را نگاه کنيد، سبقه‌ي ابديت دارد. يعني مي‌خواهد با ابديت معامله کند. به هرکاري وارد مي‌شود نفسانيات نيست و با ابديت معامله مي‌کند. انگيزه معامله با ابديت يک چيز بسيار استثنايي است. در سير و سلوک مي‌گويند: يک مدتي بايد انسان تمرين کند کارهايي که انجام مي‌دهد به قصد ثواب اخروي باشد تا ملکه شود. وقتي ملکه شد مرحله‌ي دوم شروع مي‌شود. کارها را انجام بدهد نه به قص ثواب اخروي، بلکه به قصد «وَ رِضْوانٌ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ أَكْبَرُ» (توبه/72) يک مدتي که تمرين کرد تا اينها درست شد، خودش درست شد و بهترين نسخه است. يعني از جهت روحي و رواني و نيت خودش را ممارست و اصلاح کند. يعني در رفتار خودش را نشان بدهد. يعني از جهت روان مسلط شد که من هميشه قصد ثواب اخروي و قصد «رضوانٌ من الله اکبر» را داشته باشم، در رفتار خودش را نشان مي‌دهد. همه انسان‌ها براساس شاکله‌ي اعتقادي کارهايشان را انجام مي‌دهند و طبيعي است که همين اعتقاد و باور باعث مي‌شود شاهکارهاي رفتاري خوبي در جامعه و خانواده و سياست و تربيت باشد.
اميرالمؤمنين در پي شکار کسي نبود. ابن ابي الحديد مي‌نويسد: کل زندگي اميرالمؤمنين را نگاه کنيد، «کان لا يستميل احداً الي نفسه» در پي شکار ميل کسي نبود. که من چه کار کنم که اين آقا مريد من بشود و هواي مرا داشته باشد. يعني تصرف در وجود مبارک فقط خود خداست. هوا و هوس نمي‌تواند تصور کند…
که ني ام، کوهم ز صبر و علم و داد *** کوه را کي در ربايد تند باد
از جهت لباس و قيافه، تمام تمنيات و خاطرات و خيالات براي ما قيافه درست مي‌کند. همچنان که اينها در قيافه ظاهري هم مؤثر است. در حالت تکون به خيالات و خاطراتي که داريم، در حالت تکون فرزند اينها تأثير دارد. يک بحث کاملاً علمي است. خصوصيات روحي خانم و آقا در حالت تکون همه تأثير دارد. از جهت معنوي کارهايي که مي‌کنيم همه براي ما قيافه درست مي‌کنند. قيافه يعني صورت برزخي که داريم با صورتي که محشور مي‌شويم و با صورتي که در آن نشئه زندگي مي‌کنيم، مواد صورت‌هاي برزخي همين نيت شماست. با چه نيتي از خانه بيرون آمدي؟ سر کسي کلاه بگذاري زرنگي نکردي، اين مواد صورت‌هاي برزخي مي‌شود. با نيت اينکه امروز بتوانم دلي را شاد کنم، اين مواد صورت‌هاي برزخي است. يک شخصي بود که وضع خوبي نداشت، دختر حاکم را ديد و عاشق شد. پشت سرش به راه افتاد. دختر متوجه حرکت او شد. وارد کاخ مي‌شود و به دربارها مي‌گويد: بگذاريد بيايد. وارد حياط کاخ که مي‌شوند به دربان مي‌گويد: کار نداشته باش. حرکت مي‌کند وارد کاخ مي‌شود. سمت راست به اتاق دختر مي‌رود. دختر مي‌گويد: براي چه آمدي؟ گفت: عاشقت شدم. خيلي حرف خوبي زد. گفت: من حرفي ندارم ولي قيافه‌ات را نگاه کن. غيبت خورشت سگ‌هاي جهنم است. اين معني‌اش اين است که کسي که غيبت مي‌کند رفته رفته قيافه‌اش عوض مي‌شود چون درندگي است و حياط اجتماعي کسي را درندگي مي‌کنيم. از جهت حياط اجتماعي ساقطش مي‌کنيم. يعني کم کم قيافه شخص عوض مي‌شود. بدتر از آن درندگي پايش را گاز گرفته مي‌شود کاري کرد اما وقتي زندگي کسي ساقط شد، الآن در فضاي مجازي سايت‌هايي هست که شصت هزار جمعيت دارد، يک غيبت بنويسي در يک لحظه شصت هزار غيبت براي شما نوشته شد.
دين ما آنقدر براي حيات اجتماعي افراد حساس است که به هيچ چيز حساس نيست. جون ما با آبرو زندگي مي‌کنيم و در جامعه تعامل مي‌کنيم. موقعيت اجتماعي بزرگترين عامل صيانت است. چون پايگاه خوبي دارد خلاف نمي‌کند و مي‌گويد: بد است. وقتي ساقط شد ديگر حيايي ندارد. آنوقت روايت است کسي که غيبت مي‌کند، غيبت را مي‌شنود گناهش بيشتر از کسي است که غيبت مي‌کند. چون او گوش مفت گير آورده است. حالا با اثر روحي‌اش کار ندارم. آ ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي، کسي کنارش غيبت کرد، گفت: چهل روز مرا به زحمت انداختي. ما براي رسيدن به مدنيت فاخر بايد آنقدر کار کنيم. يک تهمت و بهتان را تا مي‌بينيم کسي به ما فرستاده، ما مي‌فرستيم. اولاً شصت هزار بهتان در يک لحظه، آنقدر وحشتناک است، شما يک بهتان را نمي‌توانيد جواب بدهي. در روز قيامت کسي که بهتان زده است داخل آتش مي‌‌کنند، خدا مي‌گويد: اثبات کن بيرون بيا. مي‌گويد: خدايا شنيدم، به او مي‌گويند: شنيدن که مساوي با تحقق نيست. مي‌گويد: خدايا همه مي‌گفتند، مي‌گويند: همه بگويند که مساوي نيست با اينکه اين آقا اين کار را کرده است. عجيب است اگر کسي يک جا جلوي بدي را بگيرد، دوازده هزار بلا را خدا از او دفع مي‌کند براي اينکه آبروداري کرده است.
آنهايي که در خانواده‌ها استراتژي تربيتي دارند، خانواده يله نيست، مادر و پدر يله نيست، چنين خانواده‌هايي مي‌بيند بچه‌ها هستند براي اينکه حرف شخصي بزنند. خانواده‌هايي که هيبت گناه آنجا ريخته است، بزرگترين نقطه ضعف براي پدر اين است که غيبت بکند. پدري که نقطه ضعف دارد، نمي‌تواند دين پدري را ادا کند. مادري که در خانه نقطه ضعف پيش بچه‌ها نمي‌تواند دين مادري را ادا کند. اعمال ما همه بو دارد، ما شامه درک بو را نداريم. بوي مؤمن بوي ترنج است. کافر هم بو دارد. دروغ و بهتان و زنا و ربا بو دارد. کسي که دروغ مي‌گويد، بوي دروغ به آسمان متصاعد مي‌شود و به مشام ملائکه مي‌رسد. آنوقت آنها نفرين مي‌کنند بر کسي که دروغ گفته است. آنقدر بايد ما اين حرف‌ها را بگوييم، من خيلي ناراحت هستم از کشورهاي ديگر مثال بزنم. آقايي مي‌گويد: من ژاپن رفتم، به راهنما گفتم: از شما سؤالي دارم راستش را بگويي. اين قهر کرد و رفت! گفتم: چرا رفتي؟ گفت: حرفت بد بود، معنايش اين بود که گاهي دروغ مي‌گويي. قهر کرد و رفت! به ايران آمدم و نزد يکي از بزرگان رفتم، گفتم: آقاجان من يک سؤالي از شما دارم ولي راستش را بگوييد. گفت: نه، اول بايد ببينم چه سؤالي داري! فاخريت يک فرهنگ، فاخريت يک مدنيت و اين را صريح مي‌گويم تفاضل دو ملت، بسته به فضيلت‌هاي اخلاقي است. هر فضيلت اخلاقي که زمين ماند مي‌تواند لشگري از ناهنجاري‌هاي اجتماعي درست کند.
من گاهي مي‌بينم از رياضت صحبت مي‌کنند، مي‌گويم: رياضت اين است که برويم فلان کار را بکنيم. رياضت يعني چه؟ در سرماي زير بيست درجه اردبيل، طرف کنار ميدان ايستاده يک سيب زميني را پخته و در سرماي شديد دارد سيب زميني مي‌فروشد. به او پيشنهاد مي‌کنند اين مواد را از اينجا به فلان‌جا منتقل کنيد، صد ميليون براي شما. مي‌گويد: نه، من نان نمي‌خورم اما اين مشقت را مي‌پذيرم. رياضت همين است، اينکه دستت باز است که نقب پنهاني به بيت المال بزني. روايت است که رد دانقي از حرام معادل حج است، اينها رياضت است که شما دنيا از يک جايي چشمک زده است. اين قدرت روحي را داشته باشي که نه بگويي. مي‌تواني الآن خيانت ناموسي بکني، اين کار را نکني و رياضت همين است که خودت را بشکني، بخاطر مصالح کلان نهاد خانواده.
سهل شيري دان که صف‌ها بشکند *** شير آن دان آنکه خود را بشکند
مي‌گويد: اگر من اينجا کوتاه بيايم، خانم پا مي‌گيرد براي من. اينقدر اين حرف شيطاني است، بگذاريد پا بگيرد، همه را به حساب خدا بگذار ببين چقدر لذت دارد. وقتي حضرت زهرا(س) خطبه خواندند، خليفه گفت: با من با قرآن بحث نکن. اول بحث را با قرآن شروع کردند، حضرت زهرا آيات قرآن را که خواند، خليفه گفت: با من با قرآن بحث نکن. مردم به من رأي دادند. اگر از اين مردم کسي حاضر است به شما شهادت بدهد، بلند شود. شاعر عباسي مي‌گويد: چشم حضرت زهرا پر از اشک بود، چشمش را مي‌گرداند که کسي بلند شود، هيچکس بلند نشد. نعوذ بالله مي‌گويند: حضرت زهرا اشتباه کرده بود که هيچيک از اصحاب همراهي نکرد يا چهل شب رفت منازل مهاجرين و انصار همراهي نکردند. عصمت زهرا را خدا امضاء کرده است. حضرت زهرا شکست، وقتي خواست بيايد از کوچه آمده بود، چون مرحوم سيد محمد باقر صدر نوشته است: وقتي مسجد مي‌آمد، مثل پيغمبر راه مي‌رفت. مرحوم سيد محمد باقر صدر مي‌گويد: خواست مردم را جلب کند که مردم را به مسجد بريزد. همانطور شد. زهرا شکست و چطور شکست. آنوقت برگشتني که از کوچه آمد، برگشتن از دري که باز مي‌شد به منزل از آنجا وارد شد. اميرالمؤمنين نشسته است. اميرالمؤمنين مي‌گويد: يا علي، تو بايد در مدار امامت بنشيني. اما آنقدر ناراحت بود، تعبيري دارد «يا لَيْتَنِي‏ مِتُ‏ قَبْلَ هذا» اي کاش من مي‌مردم و چنين روزي را نمي‌ديدم. حالا علي چطور آرامش کند؟ اميرالمؤمنين يک کلمه گفت، فرمود: زهرا جان بنويس به حساب خدا! تا اين را گفت حضرت زهرا فرمود: حسبي الله! اين چقدر ارزش دارد.
بعضي مي‌گويند: ما احتياج به دين نداريم، مي‌توانيم با تکيه بر اخلاق طبيعي، تکيه بر طبيعت انسان از طريق آموزش و پرورش فضيلت‌هاي اخلاقي را درست کنيم، اما دين کمال اخلاقي براي ما درست مي‌کند، يعني جايي که ديگر آموزش جواب نمي‌دهد. همان لحظه بند دلش را از دست داده است. يک تاجري تمام ثروتش در کشتي است، الآن مي‌گويند: غرق شد. چطور فضيلت اخلاقي داشته باشد؟ همه چيزش رفت، اينجاست که باورهاي ديني به سراغ ما مي‌آيد. در جبهه به صورت يکي از رفقا خمپاره خورده بود و صورت داغون شده بود. بچه تبريز بود. يک شاعر از تبريز با يکي از رفقا، برادر آن آقا با يک شاعر رفته بودند اتاق که ببينند، برادرش رفته بود اتاق برگشت گفت: برادر من اينجا نيست. يعني صورت او با خمپاره به هم خورده بود. اين شاعر مي‌گفت: فهميدم که اين نشناخته است. وارد اتاق شدم. مجروحان را نگاه کردم شناختم او همان است اما صورتش به هم ريخته است. تا مرا ديد نمي‌توانست صحبت کند، اشاره کرد کاغذي به من بده، به او کاغذي دادم يک شعري نوشت، مي‌گويد: الآن هم نگه داشتم. نوشت: در بلاء هم مي‌کشم لذات او، مات اويم مات اويم، مات او! اين را با اخلاق طبيعي مي‌شود درست کرد؟
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. انشاءالله خداوند توفيق عمل به همه اين دانسته‌ها را به ما عطا کند. امروز صفحه 211 قرآن کريم، آيات 21 تا 25 سوره مبارکه يونس را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ‏ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ «21» هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ «22» فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «23» إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «24» وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»
ترجمه آيات: و هرگاه پس از رنجى كه به مردم رسيده، (طعم) رحمت و لطفى به آنان بچشانيم، (به جاى سپاس،) در آيات ما مكر و حيله مى‏كنند. بگو: تدبير الهى سريعتر و نافذتر است. همانا فرستادگان ما (فرشتگان)، آنچه را مكر و نيرنگ مى‏كنيد مى‏نويسند. او كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى‏دهد، تا آنگاه كه در كشتى باشيد و بادى موافق، كشتى‏ها را به جريان در آورد و بدين وسيله خوشحال شوند، ناگهان تندبادى آيد و موج از هر سو سراغشان آيد و گمان برند كه در محاصره‏ى بلا گرفتارند، (در اين هنگام) خداوند را با اخلاص عقيده مى‏خوانند (و مى‏گويند:) اگر ما را از اين خطر نجات دهى، قطعاً از شاكران خواهيم بود. پس چون خداوند نجاتشان داد، در آن هنگام در زمين به ناحقّ سركشى مى‏كنند. اى مردم! همانا سركشى شما فقط به زيانِ خودتان است. كاميابى زندگى دنيا (چند روزى بيش نيست)، سپس بازگشت شما به سوى ماست كه شما را به عملكردتان آگاه خواهيم ساخت (وكيفر ستم‏هايتان را خواهيم داد). همانا مَثَل زندگى دنيا همچون آبى است كه از آسمان فرود آورديم، پس گياهِ زمين از آنچه مردم و چهارپايان مى‏خورند با آن در آميخت (و روئيد)، تا آنكه زمين (از آن گياهان) زينت بگرفت و اهل زمين پنداشتند كه بر استفاده از آن همه‏ى نباتات توانايند. (ناگهان) فرمان (ويرانى ما) شبى يا روزى آمد، پس آن را چنان درو كرديم كه گويى ديروز گياهى وجود نداشته است. ما اين گونه آيات خود را براى گروه انديشمند تشريح مى‏كنيم. و خداوند (مردم را) به سر منزل سلامت و سعادت (بهشت) مى‏خواند و هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت مى‏كند.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد، اين هفته قرار است در مورد شخصيت جناب ابوذر غفاري صحبت کنيم.
حاج آقاي عاملي: «إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ» مثل دنيا مثل آبي است که خدا مي‌فرمايد: از آسمان نازل کرديم «فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ» اين باران باعث مي‌شود رويش و سبزي زمين، طراوت زمين با اين آب شکل بگيرد، چيزهايي رويش دارد که «مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ» هرکس نگاه کند چه جمالي، چه طراوتي، چقدر دلباز است، انگار در بهشت نشسته است. آنقدر طراوت پيدا مي‌کند «وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها» مردم خيال مي‌کنند اين ديگر ابدي است. اما «أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً» يک لحظه بلايي مي‌آيد مي‌بيند همه چيز رفت. «كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ» گويي ديروزي نبوده که اين طراوت اينجا درست شده بود. «كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» کساني که اهل تفکر باشند جاي تفکر اينجاست، ما اين آيات را مي‌گوييم تا جرقه‌هاي تفکر درست شود. «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ» اين سلامتي نيست. خدا شما را دعوت مي‌کند به بساطي که بساط سلامتي است و آفت ندارد. «وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» هيچ خطري در اين عالم خطرناکتر از اعتقاد به خلود نيست. خلود يعني من ديگر همينطور هستم و زوالي بر من نيست. زندگي دائمي است و همينطور جوان مي‌مانم و اينجا جاي دائمي من است. اين وطن اصلي من است و محل زندگي هميشه من است و رفتن و مرگي در کار نيست و هيچ نعمتي در اين دنيا بالاتر از اين نيست که انسان بگويد: من در حال طي منازل هستم. اينجا قرار است من از اينجا رد شوم و زماني بانگ الرحيل شروع مي‌شود و اين نعمت فوق العاده است. آقا رسول الله اسم چنين اشخاصي را «اکيسُ الناس» با کياست‌ترين انسان‌ها کساني هستند که متوجه شوند اين نشئه دائمي نيست. اين دو نگرش به طور مستقيم تأثير دارد روي رفتار اجتماعي انسان‌ها.
خانمي بود بدحجاب بود، يکباره با حجاب شد. گفتند: چطور شد با حجاب شديد؟ گفت: همينطور که در خيابان راه مي‌رفتم و اين همه لذت مي‌بردند و اين همه چشم پشت سرم هست، اما يکوقتي خدا در دلم گذاشت الآن من روي مغسل خوابيدم و غسال با بي رحمي مرا اين طرف و آن طرف مي‌کند و چشم‌ها را آب گرفته است و طراوت رفته است.
گل رويت بپژمرد آخر *** وين طراوت در او نماند باز
همان لحظه ديدم که بازيچه شدم. مسير زندگي من عوض شد. در محضر آقا رسول الله از مردي تعريف کردند، حضرت فرمود: رابطه رفيق شما با مرگ چطور است؟ گفتند: ما چيزي از او نشنيدم. حضرت فرمود: اين کسي که بالا بالا قرار داديد، اين صاحبتان آنجا نيست. انسان‌ها در اين نشئه در اين عالم دو قسم هستند. يک قسم از اول متوجه مي‌شوند، اينجا جاي خلود نيست. اينجا دار مجاز است. قرار است ما يک عالمي فراخ‌تر و بالاتر از اين و با عظمت‌تر از اين را طي کنيم. اما عده‌اي که اکثريت را تشکيل مي‌دهند، اينها آخر عمرشان متوجه مي‌شوند. يک لحظه متوجه مي‌شوند که ديگر همه چيز تمام شده است. آن لحظه دنيا چهره‌ي زشت خود را نشان مي‌دهد در حالي که توشه‌اي دستش نيست. يک خاني يک جمله مي‌گويد، مي‌گويد: در روستا که بچه بوديم خيال مي‌کرديم مردم هميشه سه قسم هستند، يک قسم ما بچه‌ها هستيم که هميشه اينطور مي‌مانيم و بازي مي‌کنيم. يک قسم هم مثل پدر هستند که بايد کار کنند و پول دربياورند. يک قسم هم پيرمردها هستند که جلوي قهوه‌خانه روي سکو بنشينند و از گذشته‌ها صحبت کنند. نمي‌دانستم اينها ادواري است که بايد همه طي کنند. خدا در قرآن به طور مفصل، با تشبيهات و استعارات و کنايات و بيانات متنوع مي‌خواهد اين حقيقت را به ما برساند که اين عالم براي ماندن درست نشده است. هرچه تلاش کنيد و کاري کنيد که کار شما بگيرد، نمي‌توانيد به اين نقطه برسيد. آن کسي که از اول فهميده رابطه‌ي ابدي بين ما و اين نشئه نيست، خودش را آماده مي‌کند و هر کار او سبقه‌ي ابديت در کارش است. با خدا معامله مي‌کند. مؤسسه خيريه زده، وقف کرده، از ثلث مالش استفاده کرده است. وقف يعني مديريت مال بعد از مرگ، با اينکه از دنيا رفته است ولي اموالش را مديريت کرده است. يک اثرش اين است که در حالت احتضار وقتي مي‌خواهد از عالم جدا شود، مرگ برايش آسان است چون عُلقه‌ها را بريده است.
عزرائيل مي‌آيد با قيچي عُلقه‌ها را ببرد، هرچقدر عُلقه زياد است تبدّل نشئه و احتضار سخت‌تر است اما کسي که از اول اعتقاد به اين کارها نداشته و کار خيري نکرده است، دخترخانمي که تبرج جاهلي مي‌کند انگار که تضمين کردند اين طراوت و جواني هميشگي است. اما يکوقت مي‌بيند اوضاع به هم خورد و اينها وقتي بخواهند از زندگي جدا شوند، اينها خيلي مشکل است. بعضي‌‌ها حالت احتضارشان، احتضار از حضور است. چند چيز حاضر مي‌شود. 1- اهل‌بيت حاضر مي‌شوند تا تلقين کنند. 2- شياطين حاضر مي‌شوند که شياطين عديله مي‌گويند. تا عدول بدهند و برگردانند، 3- عملش حاضر مي‌شود. تجسم پيدا مي‌کند و اعمال حاضر مي‌شود.
پس پيامبر گفت بهر اين طريق *** باوفاتر از عمل نبود رفيق
وقتي اين عُلقه‌ها ماند، حالت احتضار بعضي طوري مي‌شود که انگار علماي اخلاق تشبيه کردند، پاشنه‌ي در حلقه‌ي چشمش بچرخد. يا درخت خواري که در کل بدنش رفته بخواهي بيرون بکشي. لذا دست زدن بر ميت، مثل شمشير زدن است. مي‌گويد: خيلي آرام برداريد و بگذاريد در تابوت، خيلي آرام در قبر بگذاريد. اين آيه از بهترين آيات است که مي‌گويد:     اين نشئه هميشگي نيست. آن طراوت پاييز شد، زمستان شد.
در خصوص حضرت ابوذر که يکي از اصحاب بسيار ويژه پيغمبر ماست و جزء حواريون پيغمبر ماست. روز قيامت مي‌گويند: حواريون پيغمبر و امام صادق و امام باقر کجا هستند. جزء صبات بوده است، اصحاب پيغمبر مي‌گويند: صبات، صابي يعني عاشق، اينها اصحاب عاشق پيغمبر بودند. بعضي‌ها در عشقشان غوغا بود و يکي ابوذر است. لشگر همه رفته بودند و ابوذر عقب مانده بود. منتظر بودند ابوذر بيايد. پيغمبر ما از دور سياهي ديد و گفت: اي سياهي هرچه هستي و هرکه هستي، «کن أباذر» ابوذر باش. ديدند ابوذر است. تا آمد لشگر ديدند از بي آبي غش کرد. کوله‌اش را درآوردند و ديدند آبي خنک در قمقمه دارد. وقتي بيدار شد، گفتند: ابوذر آب داشتي، چرا نخوردي؟ گفت: يا رسول الله، من بدون تو اين آب گوارا را نمي‌خورم. خيلي استثنايي است. مي‌گويند: تنها کسي از اصحاب است که قبلاً بت پرست نبوده است. آنقدر ساده بود، پيغمبر به او مدال داد و گفت: آسمان سايه نيافکنده به کسي که راستگوتر از ابوذر باشد. بزرگترين خصيصه‌ي ابوذر امر به معروف و نهي از منکر است. محکم در برابر حاکمان ايستاد و گفت: کاري که مي‌کنيد خلاف است و لذا عمرش در تبعيد بود. هرجا مي‌رفت اعتراض مي‌کرد، به معاويه گفت: اين کاخ چيست که درست کردي؟ با پول چه کسي درست کردي؟ حتي مي‌گفت: پيغمبر با دو تنور غذا نمي‌پخت. آنقدر براي اسراف و تبذير و تشريفات اعتراض مي‌کرد. ديدند در مدينه نمي‌شود بماند و به شام تبعيد شد. در شام چنان روشنگري کرد، وقتي مي‌ديد حاکم از مردم فاصله گرفته است، او يک حق ويژه بر خودش قائل شده است. اعتراض را شروع مي‌کرد و ترسي نداشت. معاويه ديد اگر اينطور پيش برود، اوضاع حکومت به هم مي‌ريزد. نامه نوشت: اين کشور را به هم ريخته است. نامه نوشتند: او را سوار کنيد به شتري بدون جهاز و به مدينه بفرست. اين شتر بدون جهاز گوشت‌هاي پاي اين بزرگوار را خورد و هرچه پول مي‌دادند نمي‌توانستند بخرند. آنقدر پول پيشنهاد کردند که ساکت شود، حريّت او استثنايي است. مي‌گفت: اين پول را از کجا آورديد؟ اگر براي بيت المال است من چه فرقي با ديگران دارم که اين پول را پيشنهاد مي‌کنيد؟ با اينکه به شدت محتاج بود. خليفه سوم دو تا نوکر فرستاد که اين پول را به ابوذر بدهيد و اگر ابوذر بپذيرد، شما را آزاد مي‌کنم. اينها آمدند، ابوذر گفت: نه، من چنين حقي ندارم. بيت المال کجا چنين چيزي براي من تدارک ديده که من به صورت ويژه حق ويژه داشته باشند. مديريت براساس حق ويژه خطري است. آنها التماس کردند که فلاني اگر تو اين را بپذيري آزاد مي‌شويم. گفت: اگر شما آزاد شويد من برده مي‌شوم.
وقتي به مدينه آمد، گفتند: اين را کجا تبعيد کنيم؟ گفتند: جايي که آدميزاد نباشد. چون آدميزاد باشد باز شروع مي‌کند که پيغمبر اينطور بود. سيره‌اش اينطور بود. گفتند: به ربذه بفرستيم. وقتي به ربذه رفت، خديجه گفت: هيچکس حق ندارد مشايعتش کند. تنها کسي که مشايعت کرد اميرالمؤمنين بود، امام حسن و امام حسين بود با يکي دو نفر از حواريون اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين گفت: ابوذر اگر زمين و آسمان به روي کسي بسته شود اما تقوا داشته باشد خدا يک فرجي برايش درست مي‌کند.
از خداي متعال عنايت خاصه، توفيق عبوديت، طاعت و تهجّد و مناجات، خلوت، انس با خودش و همزمان بودن با خدا و همزبان شدن با خدا را از خداي متعال براي همه عزيزان خودم و ملت عزيزمان از خداي متعال مسئلت دارم.
شريعتي: سلام من به مدينه به بارگاه رفيعش…. ماه ربيع، ماه رسول خداست. دلهايمان را راهي مدينه مي‌کنيم و به حضرت رسول سلام مي‌کنيم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9161

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید