برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مسير سلوک الي الله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 07- 06-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
«اللهم وفقنا لما تحب و ترضي و اجعل عاقبة امرنا خيرا» سلام ميکنم به همهي بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز. آرزوي موفقيت دارم، در آستانهي محرم حضرت أباعبدالله آرزو دارم از اين مدرسهي آسماني و اين ثروت بي انتها و اين مدنيت بي نظير استفادههاي مهمي داشته باشيم و خداي متعال همراهي با افکار أباعبدالله الحسين را نصيب همه ما بگرداند.
شريعتي: انشاءالله از باقيماندهي ماهه ذي الحجه نهايت بهره را ببريم و با دلي پاک و باطني با صفا وارد ماه عزاي سيدالشهداء شويم و اين ظرف دلمان را آماده کنيم که انشاءالله بهترينها را براي ما بريزند. بحث ما با حاج آقاي عاملي در اين جلسات رفتن به سمت خدا بود که اين رفتن يک سري اقتضائاتي دارد و يک قدمهايي را بايد برداريم، از قدم اول مرحلهي بيدار و يغظه شروع کرديم و يک سري راهکارهايي را قرار بود بشنويم.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در رفتن به سوي خدا بود و منازلي که بايد طي شود، مقدماتي که لازم هست و چه ضرورتي دارد ما اين سفر معنوي را در اين نشئه داشته باشيم. يک نکته را عرض کنم که همين الان که اين بحثها را شروع کرديم ما داريم اين مسير را طي ميکنيم. در اين سفر احساس من اين است که به همراهي بينندگان ما يک سفر معنوي را شروع کرديم. تلقياتي که پيدا ميشود، احساسها و نگرشهايي که ايجاد ميشود، نسبت به خود و عالم و کائنات و نسبت به نشئهي اخري، همه اينها تأثير معنوي دارد و اين خودش طي عقبات است و فلسفهي درس اخلاق همين است که تولد دوباره براي مخاطب درست کنند و مخاطب را بر عليه خودش بشوراند، بر مخاطب نوحه بخواند.
مردم همه دنبال طرب خانهي خويشند *** من مرثيه خوان دل ديوانهي خويشم
بهترين درس اخلاق همين است که اين شوري را خيلي خوب بتواند تأمين کند. حضرت آيت الله اشتهاردي ميفرمودند: ما ميرفتيم درس اخلاق حضرت امام، حدود هفتاد سال پيش وقتي بيرون ميآمديم ايشان طوري صحبت ميکردند که به اين عالم نگاه ديگر کنيم. يعني آنقدر تلقيات عوض ميشد. زماني محضر حضرت آيت الله راستي کاشاني بودم. ايشان از يکي از اساتيد، حضرت آيت الله راستي کاشاني چهارشنبهها يک ربع درس اخلاق داشتند، يک ربع درس اخلاق عالي داشتند. از يکي از اساتيد نقل ميکردند که درس اخلاق ايشان با اينکه در اصفهان کوتاه بود اما ما را از دنيا و مافيها دور ميکرد. آقاي مشکيني ميفرمودند: خطبهي نماز جمعه حضرت آيت الله سيد محمد تقي خوانساري ده دقيقه بيشتر طول نميکشيد ولي من در و ديوار فيضيه را شاهد ميگيرم که در اين ده دقيقه چنان در ما تأثير ميگذاشت که ما يک هفته يک عالم ديگر بوديم. انگار به استخري سنگي افتاده و موجهايي ايجاد ميکند. نفس بسيار مبارکي داشته و غالباً اين شعر را ميخوانده است. يک لحظه در نماز جمعه اين را ميخواند و مفصل گريه ميکرد، محاسن تمام خيس ميشد.
يک لحظه تو غافل ز بر شاه نباشي *** شايد نظري کرد تو آگاه نباشي
داماد حضرت آيت الله اراکي بودند، وقتي نماز استغفار را خواندند، زماني که متفقين در قم بودند، باران آمد. آقاي اراکي فرمودند: شما يکبار از ايشان باران ديديد و من هر روز از ايشان باران ديدم. بعضي نفسها آنقدر مبارک است و تأثيرگذار است، يک رفتار بسيار فاخر، يکي از عرفا خيلي نقل کرامت ميکردند. شاگردش ميگويد: من در خواب ديدم يک کاخي دارد، سوراخ سوراخ است، گفتم: چرا کاخ سوراخ است؟ گفتند: بخاطر نقل کرامت. تعجب کردم و از خواب بيدار شدم. گفتم اين خواب را اطلاع بدهم. وقتي در زدم گفت: بيا تو، يک سوراخ بالاي آن سوراخ! همان جمله که عرض کردم، سالک بايد بداند اگر در اين عالم تکان بخورد، يک خبرهايي هست و يک سفرههايي خداي متعال براي انسان درست کرده است. درس اخلاق مرحوم ملکي تبريزي طوري بود که بعضي از مخاطبين غش ميکردند، به آقا گفتند: در درس اخلاق شما بعضي غش ميکنند، آقا فرمود: کاري نکردم. مولايشان هر روز غش ميکرد. دربارهي مرحوم شيخ جعفر شوشتري مينويسند، يک عالمي بوده که آن زمان نشسته نوشته است. آنقدر براي من لذتبخش است، ايشان نوشته و آخر اين کتاب هم روضه نوشته است. روضههاي ايشان استثنايي است.
آقا سيد ابوالفضل خسروشاهي از اعاظم وعاظ تبريز بود. وقتي ميخواست روضه بخواند، ميگفت: کمرهايتان را ببنديد ما ميخواهيم برويم عرش، اشاره به اين روايت هست که وقتي خواستيد کربلا برويد، من به حضرت آيت الله پهلواني گفتم: ميخواهم کربلا بروم، چه توصيههايي داريد؟ گفت: از فرات غسل کن. آبي که در هتلها هست آب فرات است. غسل کن و بعد قدمها را آهسته بردار. ميخواست بگويد که اين قدم يک ظاهر و يک باطني دارد. به ظاهر قدم است ولي هر قدم پيش خدا چيز ديگري است. در تسبيحات حضرت زهرا آمده است که «مِائَةٌ بِاللِّسَانِ وَ أَلْفٌ فِي الْمِيزَانِ» آهسته قدم بردار، وقتي به زير قبه رسيدي، اعتقادت اين باشد که «کان کمن زار الله في عرشه» خدا را در عرش زيارت کني. حضرت أباعبدالله الحسين فهرست اسباب و صفات حق بوده است. وقتي حضرت زهرا حامله شد أباعبدالحسين را، آقا رسول الله به سجده افتادند، بلند شدند ديدند خيلي گريه کردند. سؤال کردند که چه خبر شد؟ گفت: جبرئيل به من خبر داد که اين فرزند کنار فرات تشنه زير سم اسبها پايمال ميشود. حضرت زهرا خيلي ناراحت شدند و حتي فرمودند: بچهاي که اينطور شود من نميخواهم چون فردا عواطف مادري و زبان خاصي که مادر در ابراز عواطف نسبت به فرزند دارد، وقتي ببيند عاقبتش اينطور است، خيلي سخت است. جبرئيل نازل شد و گفت: يا رسول الله به زهرا بگو مزد خون گلوي حسين، امامت است. گفت: تسليم شدم! آنوقت قبول کرد. وقتي به دنيا آمد خدا هشت کادو براي حضرت زهرا فرستاد، يکي اين است که از آدم تا خاتم هرچه وحي نازل کردم، همه را در قلب حسين جا کردم. حالا متوجه شديد که چه خوني در کربلا ريخته شده است. حالا متوجه شديد که گودال قتلگاه کجاست؟ متوجه شديد که «كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه» يعني چه؟
جملهاي همانجا حضرت ختمي مرتبت دارد، بسيار کمرشکن است. گفت: يا جبرئيل، خدا با امت من چه کار ميکند؟ وقتي فرزندم را اينطور شهيد ميکنند؟ گفت: يا رسول الله امت تو تا آخر مبتلا به اختلاف ميشوند و اين اثر طبيعي است. امام عامل وحدت است. امام قطعه قطعه شود، امت قطعه قطعه ميشود. حضرت زهرا خطبه خواندند و گفتند: «و جعل امامتُنا أماناً من الفرقه و نظاماً للملة» امامت ما امان از فرقه است، امت فقط با امامت از تفرق صيانت پيدا ميکند. اگر امامت ما نباشد، شيرازهي امت به هم ميريزد. در روايت هست که «ولايتنا قطب القرآن» ولايت ما قطب قرآن است. يعني شيرازهي قرآن، اگر مرجعيت ما علمي رسمي نباشد، قرائتهاي مختلف پيدا ميشود و قرآن بر ضد قرآن ميشود. پيغمبر ما خيلي ناراحت شدند که امت تا آخر مبتلا به تفرق ميشوند. به جبرئيل گفت: آيا در اين موضوع به خدا مراجعه کنم؟ يعني از خدا بخواهم که اين بلا از امت من دفع شود؟ گفت: نه، اين نوشته شده است. وقتي بزرگترين کفران نعمت، کفران بر رهبريت صالح، خدا فرمود: اگر شکر کنيد، «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» (ابراهيم/7) هيچ کفراني مثل کفران براي رهبريت صالح نيست. آن هم امام حسين که اينطور امت معامله کردند. وقتي تراث پيغمبر از کربلا سر در آورد، معلوم شد امت راه را اشتباه رفته است.
خدا فرموده است: اگر کسي، کسي را کشت ما ولايت داديم که قصاص کند. «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً» (اسراء/33) در قصاص اسراف نکند، يک نفر کشته شده، يک نفر را بکشد. در ذيل اين آيه آمده اگر زماني حضرت ولي عصر تشريف بياورند و جمعيت دنيا را بخاطر انتقام از خون حسين اقدام کنند، اسراف نيست. عقل حيران است که چه شخصيتي حضرت أباعبدالله داشته است. يعني نگذاشتند اين شخصيتها خودشان را نشان بدهند، اينها خانهنشين شدند، ابن فتان نيشابوري در روضة الواعظين که از منابع بحار است، نوشته کسي آمده از ابن عباس در محضر امام حسين سؤال کرد، ابن عباس هم جوابش را گفت، سؤال فقهي بود. امام حسين خيلي ناراحت شد، گفت: اين حرفها چيست ميگويي، از خدا حرف بزن. يعني اين جواب درست نيست. ابن عباس حياء کرد و به آن آقا گفت: از حضرت حسين بن علي بپرس. گفت: اين چيست که من از او بپرسم. يعني اينقدر زنده به گور شدند. امام صادق گفته است: ما زنده به گور شديم. آنوقت طبيعي است، که رئيس وهابيت بگويد: حسين مرد فقيهي نبود، يک مرد شجاع و جسوري بوده است. تعجب ميکنم که اين نادان اگر دعاي عرفه را بخواند دهان غير معصوم نميتواند اين حرف را بزند. انگار خدا اين کار را کرده تا شخصيت علمي و عرفاني حسين بالا برود.
ما گريز زديم از اين قسمت که جناب سيد ابوالفضل خسروشاهي وقتي ميخواستند روضه بخوانند، ميگفتند: کمربندهايتان ببنديد، ميخواهيم به عرش برويم. همان روايتي که ميگويد: «كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه» يک روضهخوان باحالي بود. استثنايي در روضه خواندن بود. يکوقتي ايشان در سراي بزرگ تبريز ايشان منبر ميرفتند، روز تاسوعا براي ابالفضل(ع) منبر ميرفتند. آنجا عبا را تماماً با خودش پيچيده بود و از بالاي منبر خودش را رها کرد. گفته بود: ابالفضل اينطور بود. بي دست از اسب افتاد! علم اخلاق هم اينطور است. واقعاً ميخواهد به عرش ببرد. يک سفر آسماني ميخواهد درست کند و ارادهاي درست کند، ارادهي اصلاح، حضرت امام يک حرفي دارد خيلي ارزشمند است در درس اخلاق، ميگويند: تمام رذيلتها قابل اصلاح است. عمده به فکر اصلاح افتادند. يعني اساس مطلب را گفته است. علمايي که واقعاً در گذشته تأثيرهاي عجيبي داشتند يک ارادهي زبر الحديد داشتند که اول از خودشان شروع کرده بودند. بعد جاذبهي معنوي پيدا کرده بودند، يعني کار مدرسه نيست، يک آقايي ميگويد: من محضر شهيد قاضي رفتم که منبر بروم. گفت: براي چه آمدي؟ گفتم: آمدم منبر بروم. سرش را پايين انداخت و همينطور ماند. بعد سرش را بالا گرفت و گفت: تا حال براي خودت منبر رفتي؟ يعني اين حرفهايي که ميگويي حياء ميکني يا بي حياء هستي؟ يعني يکوقت خودت عمل نکني آنوقت جرأت نداشته باشي اينها را به مردم بگويي. حضرت امام در درس اخلاق يک جملهاي دارند در ذيل اين آيه «وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوه» (اسراء/46) بعضي در قلبشان کِن دارند، کِن پردهي ضخيمي است که طرف ديگرش پيدا نيست. يعني هرچه شما صحبت کنيد، به مبادي مجردي نميرسد. هَمام که جانش را از دست داد در خطبهي همامي که اميرالمؤمنين ميخواندند، اين سخن به جانش رسيد يعني زنگاري نبوده است. حضرت امام ميگويد: کِن ما طلبهها اين است که مطلب خوبي که پيدا ميکنيم ميگوييم: اين را بنويسيم که به مردم بگوييم. در حالي که اول بايد خودمان عمل کنيم.
شيخ جعفر شوشتري يک کتابي دارد به نام «الخصايص حسينيه» اختصاصات امام حسين را با ذوق بسيار عالي نوشته است و از بهترين مقتلها است. ترجمه شده و يکي اين است که «اشک روان بر امير کاروان» در مقدمهاش ميگويد: بارها شده من نفس خودم را کنار خودم گذاشتم و در روايت هست «اجْعَلْ قَلْبَكَ قَرِيناً تُزَاوِلُه» بسيار حرف عجيبي است. حضرت ميگويد: قلب خودت را کنارت بگذار و بعد مُزاوله کن. مُزاوله را بخواهيم ترجمه کنيم، يعني وَر رفتن، مثل ميخ که در ديوار است و وَر ميروي تا در بياوري. قلبت را بگذار و ببين اين چه احساسي است که دارد و چرا قبلاً نداشته است. چرا صدا در نميآيد و وقت عبادت گويي صدا از ته چاه است. يعني حال عبوديت ندارد، تعاهد در زبان عربي، مثلاً شما کفشتان خراب شده و رسيدگي ميکنيد، اين رسيدگي را تعاهد ميگويند. در روايت هست خدا گاهي بنده خودش را با بلا تعاهد ميکند. «يتعاهدُ بالبلاء» يعني به خودش برگردد. مرحوم شيخ جعفر شوشتري ميگويد: گاهي من نفس خودم را کنار خودم ميگذارم مثل بچه با او حرف ميزنم. تلقيناتي که بايد بشود و سؤالاتي که بايد بگويد. زبانش باز شود، زبان عبوديت داشته باشد. اول خودشان اين همه عامل بودند، بعد ميآمدند حرف بزنند و در حرف زدن غوغايي از تأثير بود. مرحوم شيخ طوسي «زاد المعاد» را که نوشت اول خودش عمل کرد و بعد دستور داد اهلبيت او عمل کنند. بعد دستور داد که چاپ کنند، يعني اول کاملاً عمل کند که اين آيه شامل نشود که «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/2) «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/3) ضَرَبَ يعني زد، ضَرُبَ يعني عجب زد. «أَکَلَ» خورد، «أَکُلَ» عجب خورد. اين «کَبُرَ» اخبار نيست، انشاء است. يعني چقدر نزد خدا بزرگ است، کسي بيايد حرفي بزند ولي خودش عمل نکند.
زمان جنگ بود، برنامههايي را بچههاي ما ضبط ميکردند از حضرت آيت الله اشتهاردي و به جبهه ميبردند و يکوقتي ايشان مشغول ضبط کردن بودند. آقاياني که ضبط ميکردند گفتند: حضرت آقا بفرماييد که شما رزمندگان، ما اين را براي رزمندگان پخش ميکنيم. من خيلي متأثر شدم. ايشان گفتند: شما رزمنده هستيد؟ يعني از اول خودش را چنان تنظيم کرده بود که مبادا حرف خلاف واقع بگويد. حضرت امام ميفرمودند: بحث و درس و اخلاق را تعطيل کردند. حضرت آيت الله اشتهاردي ميگفت: چقدر جمعيت جمع ميشد. ما رفتيم نزدشان، آقا اين همه جمعيت را شما تعطيل کرديد، يک حرفي گفته است من عاجز هستم از اينکه بگويم اين چقدر حکايت ميکند از علوّ روحي حضرت امام، فرمودند: من در اين مدتي که درس اخلاق گفتم در خودم تأثيري نديدم. ميترسم اين حرفها براي من وبال شود. آقاي اشتهاردي وبال را براي ما ترجمه کردند و ميگفتند: وبال يعني آدم جهنم کن. در دعا ميخوانيم خدايا علم من وبالم نباشد. يعني آدم جهنم کن، يعني فردا خودم وارد سؤال شوم.
حضرت آيت الله ميانجي ميفرمودند: ما مدتي خدمت حضرت علامه اصرار کرديم فلان کتاب را به ما تدريس کن، نميگفت. اصرار ما اثر گذاشت، ايشان يک جملهاي گفت که انسان يک کتاب بنويسد، کم است. من هنوز براي خدا جوابي آماده نکردم تا عمر طلبهها را با کتابي ضايع کنم که خودم به آن اعتقاد ندارم. روح که بزرگ شود، چيزي که از آن سنخ نيست را نميتواند تحمل کند. ذائقهاي است که وقتي اعتقاد ندارد يعني روح در عذاب است و روح قدرت مانور را از دست ميدهد. آن چيزي که براي ما درس است همين است، ميگويد: من براي جوابي آماده نکردم. معنايش اين است که اين بزرگوار به هرکاري وارد ميشد، اول يک جوابي براي خدا آماده ميکرد و بعد وارد ميشد. همين جمله را ما داشته باشيم، بسياري از کارهايي که ما ميکنيم جوابي براي خدا نداريم. اتفاقاً در روايت هست که براي خدا جوابي آماده کن، بعد اقدام کن. يک دخترخانمي که ميخواهد خودش را در چشم ديگران جستجو کند، جامعه را آلوده کند، يک روزي از اين خواهر عزيز سؤال خواهد شد. يک کتابي هست به نام «گوسفند نباشيد» ميگويد: ما بايد براي خودمان سؤال ايجاد کنيم، اگر سؤال ايجاد نکنيم، دشمن براي ما سؤال ايجاد ميکند. سؤال ايجاد کنيم که عالم ملک خداست و قانون خداست و غير از خدا نميتواند در اين ملک قانون تصويب کند.
يک آقايي ميگويد: محضر حضرت آيت الله شيخ مرتضي حائري رفتم. بسيار مرد بزرگي بود. مسجد اعظم نماز خواندند. گفتم: آقا من حضور قلب ندارم، چه کار کنم؟ ايشان سرش را پايين انداخت و آرام گريه کرد و سرش را بالا گرفت و گفت: بلند شو برو. چنان گريه کرد که من ترسيدم! بعد صورتش را گرفت و گفت: برو. من هنوز خودم حضور قلب پيدا نکردم. ما به اين نمونه علما احتياج داريم. داماد آقاي مشکيني اين سؤال را کرده بود. ميگفت محضر آقاي مشکيني رفتم. کتاب دستشان بود. ايشان خيلي به وقت حساس بود. من با ايشان خيلي محشور بودم. تا اين قصه را گفتم، کتاب را گذاشت و بلند شد در اتاق هي اين طرف و آن طرف ميرفت. بدون اينکه صحبت کند با يک رفتار کاري کرد و احساس غبطهاي که آقاي مشکيني را گرفته بود. آ شيخ جواد تهراني، که من در روزگار معاصر کمتر کسي را مثل ايشان ديدم، اعجوبهي فن اخلاق و تهذيب بودند. اگر قرار بود کسي در حرم علي بن موسي الرضا در بهترين نقطه دفن شود، ايشان بود. وصيت کرد و گفت: مرا در بهشت رضا چال کنيد. من حياء ميکنم از علي بن موسي الرضا! مرا در بهشت رضا چال کنيم!! ايشان دولا بود، با زمين کمرش موازي بود. ايشان ميگفت: من کمرم اينطور نبود. آنقدر مواظب بودم به نامحرم نگاه نکنم و سرم پايين بود. براي بعضي شايد باور کردن اين حرفها مشکل باشد. به اميرالمؤمنين گفتند: اين چه لباسي است که ميپوشي، وصله دار؟ حضرت فرمود: شب است، بگذار صبح شود. صبح ميفهميد که من چه کار کردم. اين حالات شيخ جواد آنقدر عجيب بود که در درس اخلاقش کتاب که مينوشت، الآن ببينيد چقدر عطش نويسندگي زياد شده است. کتاب مينوشت و رويش مينوشت «جواد زارع» ميگفتند: شما جواد تهراني هستيد، گفت: «الدنيا مزرعة الآخره» همه ما زارع هستيم. يعني تشخص و تعين، عالم ازداد همه رفته است.
يکي از علما ميگفت: در دانشگاه سخنراني داشتم، سخنراني تمام شد، همينطور که بيرون ميآمدم ديدم دانشجوها جلوتر از من راه ميروند. يک خرده به من برخورد که حرمتي براي من ندارند. يکباره به خود آمدم که اگر کار براي خداست اين چه خطوراتي است. از همانجا مستقيم نزد شيخ جواد تهراني آمدم. گفتم: من امروز متوجه شدم که ناخالص هستم. قصه را گفتم، گفت: خوش به حالت که متوجه شدي قبل از مرگ ناخالص هستي. خيليها ميميرند و بعد از مرگ متوجه ميشوند که ناخالص بودند.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. انشاءالله خداوند توفيق عمل به اين دانستهها را به همه ما عنايت کند. شايد سؤال خيليها باشد، تأسي به اين علما و کساني که در علم اخلاق حرف براي گفتن داشتند، خودشان عمل ميکردند. اينها راهکار و دستوري براي ما دارد که واردش شويم. حداقل اين است که اين عطش در من و بينندههاي خوبمان به وجود آمده که وارد اين فضا شويم. عالم اخلاق عالم شيريني است وقتي قدم ميگذاري و وارد ميشوي اما اينکه از کجا شروع کنيم، قدم اول بيداري است ولي شايد دنبال يک دستورالعمل خيليها بگردند آيا يک دستورالعمل خاصي دارد؟
حاج آقاي عاملي: حالاتي که آن بزرگواران باشد امر خلق الساعه نيست. توقع افراطي درست کردن خيلي خطرناک است. بعضي کتابها به بازار آمده وقتي جوان ميخواند انگار يک قرصي ميخواهد بخورد که صبح از خواب بيدار شده و ببيند که چنان شده است. اين منم طاووس عليين شده! هر کتابي که توقع افراطي درست کند ناشيانه درست شده و کسي که اين را نوشته اهل فن نبوده است. نفس شيئاً فشيئاً درست ميشود. قدم به قدم! يک آقايي به آقاي بهجت گفت: يک سال است من خيلي زحمت کشيدم و به جايي نرسيدم. آقاي بهجت فرمودند: هنوز بيست سال نشده است! علامه طباطبايي ميگويد: خدا گاهي انسان را بيست سال گرفتار ميکند تا يک بار بگويد: يا الله! آقا ميرزا مهدي اصفهاني ميگفت: اينکه ميگوييم: يا الله، توهم است. الله همان است که ميگويي: خدايا بچهي من مُرد! قدم اول و دوم را همه علما نوشتند، يعني از واجبات شروع ميشود و مراقباتي که در مسير هست. هم عملي و هم نظري، کمال قوهي عملي تقواست. کمال قوهي نظري يقين است. اين بيمار که مريض است، دارو که ميدهند، دفعتاً درست نميشود. روز به روز ميبيني مريض خودش را پيدا ميکند. علامه طباطبايي ميگويد: اين واجبات، مستحبات که خدا فرموده است به منزلهي دارو هست. اينها را که شما خالصاً انجام ميدهيد رفته رفته نفس ناطقهي شما اعتلاء پيدا ميکند. به شرط اينکه در کنارش پرهيز خوبي داشته باشيد.
گر نه موش دزد در انبان ماست *** گندم اعمال چهل ساله کجاست
اول اي جان دفع شر موش کن *** بعد از آن در جمع گندم جوش کن
بسياري از علماي ما سبکشان مثل حاج ابوالحسن همداني سبک ترک بوده است. يعني اين محرمات را ترک کن. در منزل يک کتاب معراج السعاده باشد که گاهگاهي خوانده شود، بسيار خوب است.
شريعتي: انشاءالله در هر جلسه يک دستورالعمل از حاج آقاي عاملي خواهيم گرفت. ضمن اينکه عظش ما براي خوبتر شدن سر جايش هست و براي پيدا کردن خدا و حرکت به سمت خداي متعال. امروز صفحهي 148 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ «147» سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ «148» قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ «149» قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ «150» قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «151» وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»
ترجمه آيات: (اى پيامبر!) اگر تو را تكذيب كردند پس بگو: پروردگارتان داراى رحمت گسترده است (امّا) عذاب او از قوم تبهكار، دفع نمىشود. به زودى كسانى كه شرك ورزيدهاند، خواهند گفت: اگر خدا مىخواست، نه ما و نه پدرانمان شرك نمىآورديم و هيچ چيزى را (از سوى خود) حرام نمىكرديم. كسانى كه پيش از آنها بودند (نيز پيامبران قبلى را) اينگونه تكذيب كردند تا آنكه طعم قهر و عذاب مارا چشيدند. بگو: آيا براى شما دانشى هست؟ آن را براى ما آشكار كنيد! شما جز از گمان و خيال پيروى نمىكنيد و شما جز حدسزن و دروغگويانى بيش نيستيد. بگو: دليل روشن و رسا تنها براى خداوند است، پس اگر مىخواست همهى شما را (به اجبار) هدايت مىكرد. (اى پيامبر! به كسانى كه بهره بردن از حيوانات و زراعتها را نابجا بر خود حرام كردهاند) بگو: گواهان خود را كه گواهى دهند خداوند اين را حرام كرده، بياوريد. پس اگر شهادت دادند، تو همراه با آنها گواهى مده و از خواستههاى كسانى كه آيات مارا تكذيب كردند و كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند، همانها كه براى پروردگارشان شريك قرار مىدهند، پيروى نكن. بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده بخوانم: چيزى را با او شريك مگيريد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندانتان را از ترس تنگدستى نكشيد. ماييم كه به شما و آنان روزى مىدهيم، و به كارهاى زشت، چه آشكار وچه پنهان، نزديك نشويد، و نفسى را كه خداوند (كشتن آن را) حرام شمرده، جز به حقّ (مثل قصاص يا دفاع) نكشيد، اينهاست آنچه خداوند شمارا به آن توصيه فرموده، باشد كه تعقّل وانديشه كنيد. به مال يتيم نزديك نشويد (و در آن تصرّفى نكنيد) مگر به نيكوترين (طريقهاى كه به صلاح او باشد) تا به حد بلوغ و رشد خود برسد. (در داد و ستدها) پيمانه و ترازو را با عدالت تمام دهيد. ما هيچكس را جز به اندازهىتوانش تكليف نمىكنيم. و هرگاه سخن مىگوييد (چه در قضاوت و چه در شهادت) عدالت را رعايت كنيد، هر چند (به زيان) خويشاوندتان باشد و به عهد و پيمان خدا وفا كنيد. اينها امورى است كه خداوند، شمارا به آن سفارش كرده است، باشد كه ياد كنيد و پند بگيريد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عاملي: در آيهي «قُلْ تَعالَوْا» نکات بسيار خوبي هست. اولاً گفته که «تعالوا» بياييد من محرمات را به شما بگويم. معلوم ميشود که تشييع حق خداست و غير خدا حق تشييع و قانون گذاري ندارد. چون قانون گذاري بالاترين تصرف است. تصرف در ملک است، ما ملک خدا هستيم و ملک کسي نيستيم. قبل از آيه خدا از تحريمهاي خودسرانه صحبت کرده که کسي حق ندارد خودسرانه بيايد بگويد: اين حلال و اين حرام است. حکومت حق خداست. قانون گذاري حق خداست. از چه کسي اطاعت کنيم حق خداست. در اينجا چند حرام عمده را خدا بحث کرده است. ثالثاً بيان ميکند که حرام خيلي کمتر از حلال است. وقتي چيز کم شما را اشباع کند، چيز حلال که زياد است، اين همه حلال زياد کسي را ارضاء نکند، چيز کم ارضاء ميکند؟ از طرف ديگر پيامبر در بيان احکام گفته: «تعالوا» يعني تمام احکامي که ما ميگوييم موجب علو است. يعني مبتني بر مسائل نصب الامر است و نفس ناطقهي انساني با نماز و روزه و احترام به حجاب، شما را بالا ميکشد. خدا چند حرام عمده را ذکر ميکند يکي اينکه براي خدا شريک قرار ندهيد. يعني اعتقادت اين باشد مؤثر در اين عالم فقط خداست. نه پول و زمان و مکان، اگر بروند حساب باز کني ديگر نميتواني زندگي کني. خدا دو مثال ميزند و ميگويد: کدام يک امنيت دارند؟ مشرک يا موحد؟ «فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» چقدر آيهي خوبي است، يعني کساني که ايمان دارند و در زندگيشان ظلم نيست، امنيت براي اينهاست. آنوقت يکي هم احسان به والدين را ميآورد که در رديف توحيد اين را آورده است. بالاترين تکريم براي پدر و مادر اين است که خدا اول توحيد خود را ميگويد و بعد اطاعت از پدر و مادر را مطرح ميکند.
در روايت هست که پدر و مادر بهشت و جهنم هستند، ولو مشرک هم باشند، حق نداري با پدر و مادر طور ديگر معامله کني. در عربستان دو نوجوان سر مادر را بريدند. اين دو را آوردند که چرا سر مادر را بريديد؟ گفتند: ميخواستيم سوريه برويم، اين مادر نميگذاشت برويم. ما تحت تأثير تعليمات وهابيت گفتيم: مادر ما مشرک است. کتاب ابن تيميه را باز کرديم، ديديم نوشته اگر پدر و مادر مشرک شد، «جاز للولد قتله» بچه ميتواند پدر و مادر را بکشد. يک غوغايي در عربستان شد که ابن تيميه با خاک يکسان شد. دين ما ميگويد: پدر و مادر مشرک هم باشند، حق نداري بي احترامي کني. سوم اينکه اولاد خود را نکشيد. زمان ما سقط جنين زياد است و در رديف قتل نفس است. کساني که سقط جنين ميکنند در رديف قاتلها محشور ميشوند. آيهي «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعا» (مائده/32) شامل اينها ميشود. غالباً دليلش اين است که اوضاع اقتصادي طوري نيست که ما خواسته باشيم بچه دار شويم، خدا ميفرمايد: «نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ» (انعام/151) ما به اينها روزي ميدهيم.
يکي از محرماتي که خدا فرموده و بسيار روي آن تأکيد کرده همين است. يکي هم اينکه دنبال بي عفتي و فواحش نرويد. در روايت هست خدا از غيرتش گفته که يک خانم بدحجاب و بي حجاب نباشد، گرفتار بي عفتي نشود. «و من غيرته حرم الفواحش» خدا ناموس خودش ميداند و از سر غيرت گفته که خانم لباسي بپوشد که اين لباس مفهومش اين باشد که من براي هرکس نيستم. آنقدر سرمايهگذاري کردند که زن چطور امنيت داشته باشد، زن در دنيا امنيت ندارد. در پارلمان اروپا خانمها به رئيس پارلمان شکايت کردند که ما اينجا امنيت نداريم از دست نمايندهها، اوباما بار دوم که ميخواست رئيس جمهور شود، از او سؤال کردند که چرا ميخواهي رئيس جمهور شوي؟ گفت: اين دخترم را ميخواهم از دست اشرار حفظ کنم. در يک کلمه خدا امنيت خانم را تأمين کرده است. لباسي بپوش که با آن لباس معروف به عفت شوي و ديگر کسي تو را اذيت نکند.
شريعتي: براي ما از ميثم تمار بگوييد و نکات شما را در مورد ايشان بشنويم.
حاج آقاي عاملي: بزرگترين برجستگي ميثم تمار اين است که درياي غيب بود، آنقدر اميرالمؤمنين به ايشان اخبار غيبي را گفته است، حتي ايشان به مختار گفت که ابن زياد تو را آزاد ميکند و بعد تو ابن زياد را ميکشي. آنوقت براي حبيب بن مظاهر ميگفت: تو اينطور کشته ميشوي. به خودش گفته بود: در فلان درخت تو را اعدام ميکنند، آنقدر اخبار غيبي بلد بود، ده روز مانده به عاشورا به دست ابن زياد شهيد شد. اين اخبار غيبي را خدا در قرآن ميگويد: جز پيغمبر اخبار غيبي را نميدانند. اين اخبار غيبي را پيغمبر ما به اميرالمؤمنين گفته است، اميرالمؤمنين هم به ميثم منتقل کرده است. اولاً ميثم تمار چه جلالتي داشته که علي اين غيبها را گفته است. يکوقت اميرالمؤمنين يکي يکي ميگفت: تو اينطور ميشوي، تو اينطور ميشوي، به يکي گفت: تو را ميکشند گريه کرد. به زبان ما گفت: مرد حسابي مگر خيال ميکني بدون هزينه ميشود به مقامات رسيد؟ آنوقت در مکه نزد ام سلمه رفت و گفت: چقدر پيغمبر دربارهي تو با علي صحبت ميکرد. ببين چه جلالتي داشته که پيغمبر اينقدر براي ميثم حساب باز کرده است. چرا پيغمبر اين همه حرفهاي غيبي را به غير از علي به هيچ صحابي نميخواست بگويد؟
شريعتي: صداي پاي محرم از راه ميرسد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عاملي: انشاءالله با أباعبدالله الحسين و با مرام و انديشه و افکار حسين همه ما مَحرم باشيم.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه