برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مضامين بي نظير دعاهاي اهلبيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 25- 02-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
ميروي با فرق خونين پيش بازوي کبود *** شهر بي زهرا که مولا قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد ليلة الفرقت علي *** ابن ملجم در شب احياء چه قرآني گشود
مسجد کوفه کجا پشت در کوچه کجا *** ضربت کاري که خوردي يا علي آن ضربه بود
دور محرابت نميبيند ملائک را مگر *** با چه رويي دارد اين شمشير ميآيد فرود
ساقيا در سجده هم جام شهادت ميزنيد *** اولين مستي که ميخواني تشهد در سجود
با يتيمان آمدم پشت سراي زينبت *** شير آوردم پدر جان دير آوردم چه سود
سلام ميکنيم به حضرت پدر، اميرالمؤمنين و همه آنهايي که دلشان در حال و هواي نجف اشرف و صحن و سراي با صفا پرسه ميزند. سلام به آنهايي که عزادار اميرالمؤمنين هستند. طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله توفيق درک شبهاي قدر را داشته باشيم. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، از خداي متعال ميخواهم بهرهي کافي از ضيافت کبري الهي داشته باشند و دعاهاي عزيزان مستجاب شود، عنايات خاصه حضرت احديت بر ملت ما نازل شود، انشاءالله اين بليه هرچه سريعتر از کشور ما و جهان با عنايات خداوندي برطرف شود، در آستانه شهادت اميرالمؤمنين هستيم و شب قدر، از خداوند ميخواهم بهترين تقديرات را براي ملت و کشور ما مقدر بفرمايد، در شب قدر که مقدرات انسانها نوشته ميشود براي عزيزاني که گرفتار هستند و دستشان از همه جا کوتاه است و هيچ نوري در زندگي ندارند، فرج عاجل را در سرنوشت شب قدر مقدر بفرمايد، مخصوصاً ما را با اميرالمؤمنين محرم بفرمايد.
شريعتي: انشاءالله، چون ايام شهادت اميرالمؤمنين است و شبهاي قدر است، امروز بحث ما رنگ و بوي ديگري خواهد داشت. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: امروز بنا داريم عرض ادب بکنيم به ساحت قدسي و آسماني و عرشي اميرالمؤمنين، خيلي مشکل است ما درباره اميرالمؤمنين آنطور که حق حضرت هست صحبت کنيم. جايي که خداي متعال ايشان را دو بار به عنوان شاهد بر رسالت معرفي کرده است. يا محمد، به تو ميگويند: تو پيغمبر نيستي، هرکسي دو شاهد دارد. «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» (رعد/43) شيعه و سني نوشتند، «من عنده علم الکتاب» اميرالمؤمنين است. اين نکته که چرا خداوند اميرالمؤمنين را با علم معرفي کرده است؟ «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ» (محمد/14) يعني من دو شاهد دارم، يکي خدا، يکي علي بر رسالتم. «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» (هود/17) آنجا باز اميرالمؤمنين را به عنوان شاهد بر رسالت معرفي کرده است. شاهد بر رسالت يک عنوان بسيار خطيري است. يعني اگر بخواهيد در دادگاه شهادت بدهيد اول بايد آن حادثه را تحمل کنيد و اشراف داشته باشيد و بعد شهادت بدهيد. يعني اميرالمؤمنين رسالت نبوي را تحمل کنند، اشراف داشته باشند بيايند شهادت بدهند ديگر همه ما عاجز هستيم چه صحبتي کنيم، در کلمه «منه» خدا غوغا کرده است. «منه» را آورد تا بگويد: تفسير است. لذا ترجمههاي وهابيها را ببينيد، «منه» را حذف ميکنند. ما بخواهيم درباره اميرالمؤمنين صحبت کنيم که معجزه رسالت خاتميت است، هر وصفش را وارد شويم معجزه است. اميرالمؤمنين مدينة المعاجز ميشود. اينکه ابن ابي الحديد نوشته است حلم اميرالمؤمنين معجزه بود، اشتباه کرده است. هر وصفش معجزه است. بعضي اعجازهايي که دارد انسانهاي عادي امکان ندارد نزديکش شوند و يک اراده استثنايي ميخواهد. يک محروميت وحشتناکي براي خودش در دوران خلافت درست کرده است.
گفت من خودم را بايد با پايينترين فرد جامعه تطبيق بدهم، چه کسي ميتواند اين کار را بکند. کفشش را از ليف خرما دارد. ميگويد: چون من رعيتي دارم که از ليف خرما کفش دارد. لباسي دارد که وصله دارد. ميگويد: آنقدر وصله زدند من حياء کردم، کسي که وصله ميزد من حياء کردم بگويم باز هم وصله بزن! به من گفت: ديگر اين لباس را بيرون نمياندازي؟ اين ديگر به درد نميخورد! گفتم: الآن شب شود بگذار صبح شود، بعد تعريف ميکنم. گفت: من رعيتي دارم که اينطور لباس ميپوشد. فرمود: خدا واجب کرد «انّ اللّه فَرَض على ائمة العدل ان يُقدّروا انفسهم بِضعَفَةِ الناس» امامان عادل زندگي خود را با پايينترين فرد جامعه تنظيم کنند، چرا؟ تا «كَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه» تا فقر پدر فقير را در نياورد. بگويد: علي هم مثل من ميپوشد. تنها شخصيتي که به احتمال گرسنگي رعيت گرسنه مانده است. شايد در يمامه کسي باشد که يادش نميآيد يک شکم سير خورده باشد. منزلش را با منزل فقرا تنظيم کرده بود. وقتي کوفه ديد کاخ سفيد برايش درست کردند، چون معاويه کاخ اخضر داشت، کوفيان هم برايش کاخ سفيد درست کردند. گفت: من داخل اين کاخ نميروم. اين عمارت براي بني اميه ماند و حضرت داخل نشد. فرمود: نميخواهم ارتفاع خانه من از ارتفاع خانه فقرا بالا برود. غذايش را با غذاي آنها تنظيم کرد. اين چه ارادهاي ميخواهد. تا آخر عمر نان گندم نخورد چون پيامبر نخورد. فالوده آوردند، نخورد. گفتند: حرام است؟ فرمود: نه، چون پيامبر نخورده است. فدک را نگرفت، گفتند: چرا فدک را نميگيري؟ فرمود: چون پيغمبر ما وقتي مکه را فتح کرد، خانهاش را که عقيل فروخته بود پس نگرفت. چيزي که ظلماً از ما گرفته شود، ما پس نميگيريم.
تمام گمشدههاي بشريت در زندگي اميرالمؤمنين هست. بشر خيلي گمشده دارد، هرکسي مسئول ميشود، هرطور وارد شده همينطور خارج شود. يک کسي فرماندار شد، هرطور وارد شد همينطور خارج شود. امام جمعه شد، هرطور وارد شد همانطور خارج شود. اميرالمؤمنين وارد بيت المال ميشد، ميفرمود: خدايا شاهد باش، هرطور وارد شدم همينطور خارج شدم. اين خيلي سخت است. يکوقتي قنبر دلش به حال حضرت سوخت و رفت چيزهايي از بيتالمال جمع کرد پنهاني و يک روز آشکار کرد و گفت: آقاجون دلم برايت سوخته است، رفتم اينها را برايت درست کردم. با شمشير زد کيسه را پاره کرد و همه چيز را تقسيم کرد کوفه را. به هفت قسمت تقسيم کرد و هرچه ميآمد تقسيم ميکرد. عواطف فرزندي، عواطف فاميلي، يک چيز گمشده بشريت اين است کسي که رئيس و والي ميشود بتواند اين قدرت را داشته باشد که تحت تأثير عواطف فاميلي و حزبي قرار نگيرد. تنها کسي که در اين باب غوغا کرد، اميرالمؤمنين است. عقيل کاري کرد که گريه کند. ام هاني را کاري کرد که گريه کند. عبدالله بن جعفر کاري کرد که گريه کند، ام هاني آمد اعتراض کرد که اين کنيز من است و سه روز است مسلمان شده است، اين هم سه درهم و من هم سه درهم؟ دو مشت خاک را برداشت، گفت: من بين اين خاک و اين خاک، هيچ تفاوتي نميبينم. چقدر اين عدالت وحشتناک است
در يک روايتي گفت: من به کتاب خدا و سنت پيغمبر نگاه کردم، هيچ فرقي بين اولاد اسماعيل و اولاد اسحاق نديدم. وقتي طلحه و زبير زياد حرف زدند، گفت: اين خادم بيت المال را ميبينيد حقوق من با او يکي است. اين يک اقتدار و اراده روحي ميخواهد که به اين سادگي نيست. يعني قدرت روحي پيغمبر ما بر اميرالمؤمنين تجلي کرده است. لذا خودش گفته خدا بالاتر از من آيه ندارد. هرکس ميخواهد خدا را ببيند، مرا ببيند. «ليس لله آية اکبرٌ مني» شاعر نجاشي را شلاق زد. رئيس قبيله را شلاق زد. رئيس قبيله را شلاق بزني يک قبيله را از دست دادي، خيلي سخت است، رئيس قبيله بلند شد گفت: علي چه کار کنم؟ با تو بودن ذلت است و با تو نبودن کفر است. اگر با تو باشم ذليل ميشوم، اگر با تو نباشم کفر ميشوم. حضرت فرمود: اينکه گفتي با من نباشي کافر ميشوي يک حسنه است. آنکه گفتي با من نباشي ذليل ميشوي اين هم صحيح است، اين حسنه را با سيئه مقابلش ميگذارم تو را رها ميکنم. اميرالمؤمنين يک جامعيتي دارد.
چرا اسمش را علي گذاشتند؟ خدا اسمش را علي گذاشت وقتي از کعبه ميخواست خارج شود، فاطمه بنت اسد، خدا اسمش را علي گذاشت. همه ما دو اسم داريم، يک اسم پدر و مادر گذاشته، يک اسم ما را خدا گذاشته است. يکي از کارهاي خدا نامگذاري است. در روايت هست بعضي نامشان را بزرگ ميگذارند، براي منافق چهار اسم ميگذارند. در طواف ميخوانيم «رَبِّ لَا تُبَدِّلِ اسْمِي رَبِّ لَا تُغَيِّرْ جِسْمِي» اسم خدا بگذارد بر پايهي داراييهاست. گفت: من علي اعلي هستم، اسمش را از اسم خودم اشتقاق کردم، اشتقاق لفظي نيست، تجلي صفات است. علوّ خود را به علي دادم، اسمش را علي گذاشتم. امکان ندارد در يک وصفي رو دست داشته باشد. در تمام اوصاف، جامعيت اميرالمؤمنين را اگر بخواهيم بحث کنيم، «جمعت في صفاتک الاضداد فلهذا عزت لک الانداد» اضداد جمع شده است، عربها اسم مار گزيده را سليم ميگذارند و فال نيک ميزنند که خلاص شود از اثر سم، يا بيابان را مفازه اسم ميگذارند که محل نجات است. در بيابان رفته گم نشود. کسي که شبش اينطور است و جنگش آنطور است. طوري با ايتام معامله ميکرد که ابو طفيل ميگفت: آرزو ميکردم اي خدا اي کاش من هم يتيم بودم. يعني پيغمبر ما حجت را تمام کرده است. پيغمبر فرمود: من شما را ترک ميکنم در حالي که شما را در محجه بيضاء گذاشتم. شبش مثل روز است. يعني آنقدر حجت را بر شما تمام کردم هيچکس روز قيامت قدرت احتجاج در برابر من ندارد که من چرا مسير اهلبيت تو را کنار گذاشتم.
وقتي خطبه ميخواند گويي از پيش خدا آمده است. مطالب فلسفي دارد که براي چه کساني اين را ميخواند. قريش فصاحت بلد نبود. اين فصاحت از کجا پيدا شد؟ اگر فقط از علم او صحبت کنم، علومي که از علوم غريبه، از علوم جديدي است که آن زمان مطرح کرده، تاريخ زير پايش بوده است. فرمود: هزار عالم آمده و شما در هزارمين عالم، هزارمين آدم زندگي ميکنيد. ميپذيريد که عدهاي ديوانه شوند در عشق اميرالمؤمنين، در يک لحظه کجا را صيد کرد؟
من از قدرت روحي اميرالمؤمنين بخواهم بگويم، يک وصف بسيار عجيبي دارند. يک ذره ملاحظهکاري نکرد. آنقدر دشمن تراشي کرد، هرچه گفتند: نکن، اوضاع کشور به هم ميريزد. اين بحث بسيار مهمي است. اگر ما تابع اميرالمؤمنين هستيم، يک کسي به آقاي بهجت گفت: من اميرالمؤمنين را خيلي دوست دارم، ايشان يک شعري خواند و گفت: همه ميگويند ليلا را دوست داريم، ليلا به اينها اصلاً اعتنا نميکند! شأن او خيلي بالاست. فقه و احکام و اعتقاداتت را از من بگير، تعريف شرک و توحيد را از من بگير، تعريف ايمان و کفر را از من بگير، «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» خودتان را شبيه ما کنيد با عفت. عفت فقط مربوط به شهوت نيست، کسي که دستش باز است به بيتالمال و ميتواند نقب پنهاني به بيتالمال بزند، تمول و تمکن پنهان، رانت خواري امروزي، نميشود علي علي گفت. مثل علي يد الله شوي، يَد بدون اراده ذواليَد کار نميکند. در عمرش يکبار غير خدا نتوانست علي را تکان بدهد، «که نيام کوهم ز صبر و علم و داد *** کوه را هي در ربايد تندباد» يکجايي پيدا کنيد امکان ندارد!
يک شب نماز مغرب را تمام کرد و به منزل نرفت و راه افتاد بيرون شهر و همه مأمومين بيرون شهر رفتند. از شهر که بيرون آمدند، گفت: شما چه کساني هستند؟ گفتند: ما شيعه شما هستيم. صورت اينها را نگاه کرد و فرمود: من در شما سيماي شيعه نميبينم! ما وظيفه داريم اميرالمؤمنين که در اوج اوج است پايين بياوريم و اوصافي که اميرالمؤمنين دارد در هر عرصه، يک جامعيت بسيار استثنايي، يک اخلاقي دارد آنقدر لطيف است که نسيم خجالت ميکشد که در برابرش مطرح شود. هيبتي داري که جمادات در برابر اين هيبت ذوب ميشوند. به شاعري ميگويند: در تعريف علي از حد گذشتي، ميگويد: من از حد نگذشتم، او در کمال از حد گذشته است. ما بايد يک رابطه بين خودمان و خدا، يک رابطه بين خودمان و رسول الله، يک رابطه بين خودمان و علي(ع) تعريف کنيم و از آن رابطه سهم ميبريم. چه رابطهاي تعريف کردي؟ بعضي رابطهها اين است که در عزايش خرما بخورد و در تولدش شيريني بخورد و گاهي هم نجف برود. اين خيلي کم عمق است. اميرالمؤمنين در دنيا هم ساقي کوثر است. اميرالمؤمنين محافظه کاري نکرد، آنقدر دشمن درست شد، خودش دشمن درست ميکرد. اين ظاهرش ساده است ولي اينکه ما شيعه اميرالمؤمنين هستيم، ما تمام اصول سياست خودمان و مديريت خودمان را بايد براساس همين پايهريزي کنيم.
جناب ابن عباس گفت: دست به معاويه نزن، کارت تثبيت شود بعد دست بزن. گفت: قسم به خدا معاويه خودش نامه نوشته، گفت: به من دست نزن، بعد از من هرکس را ميخواهي جاي من بگذار. گفت: قسم به خدا دو روز نميگذارم اينجا بنشيني. تمام استاندارها غير از يک نفر را عوض کرد. مگر ميشود اين کار را کرد؟ چه فتنهاي درست ميشود؟ اميرالمؤمنين فداي مديريت صالح و کارگزار صالح شد. براي اينکه کارگزارش صالح باشد، اين همه فتنه درست شد. طلحه و زبير تشکر کردند، گفت: من بايد از شما تشکر کنم به شما عمارت ميدهم. شما ميگوييد: حق صله رحم را ادا کرديد، غوغا درست شد. هرچه گفتند استاندارها، دست نزد! بگذار کارت تثبيت شود بعد اين کار را بکن، گفت: اين نفاق است. از طرفي شما به من تضمين ميدهيد زنده باشم؟ بعداً اينها را عوض ميکنم. گفتم: بخه اشراف برس! ابن ابي الحديد ميگويد: اوضاع علي را اشراف خراب کردند. شما ميخواهيد من به پيروزي برسم اما با ظلم بر زيردستان خودم، حق اينها را به اشراف بدهم.
فرماندارش از مدينه نوشت آقا دارند همه به شام فرار ميکنند، گفت: بگذار فرار کنند. مالک اشتر آمد گفت: اينطور که شما کار را پيش گرفتيد خودت تنها ميماني. دو جمله گفت، پيغمبر هم تنها بود و خدا زيادش کرد. «لا يستميل أحدا إلى نفسه» ابن ابي الحديد مينويسد، در پي شکار ميل کسي نبود. وقتي يک پسري را ديد در مکه به دختري نگاه ميکرد، يک سيلي به او زد، رفت به عمر شکايت کرد. عمر گفت: يا علي شکايت دارد، قضيه اينطور است. گفت: تو را چشم خدا ديده است و تو را دست خدا زده است. به دو نفر گفتند: «مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّه» يکي اميرالمؤمنين و يکي علي اکبر، وقتي امام حسين ديد زنها ول نميکنند علي اکبر به ميدان بيايد، گفت: پسرم را رها کنيد، «فانّه ممسوسٌ في ذات الله» اميرالمؤمنين شروع کرد کارهايي کرد، تا به خلافت رسيد، گفت: همه بايد اموالتان را رسيدگي کنيد. گفتند: گذشته را کاري نداشته باش! فرمود: حق قديم را هيچ چيزي باطل نميکند. اميرالمؤمنين در صدد تصوير حکومت آرماني بود. يعني هر امامي از طرف خدا مأموريت داشت الگو شود براي چيزي، امام حسين از طرف خدا مأموريت پيدا کرد الگو شود که اگر زماني بشريت مبتلا شد به حاکم مستبد، مردم بايد چه کار کنند؟ طفل شيرخوارهات را بده و بيعت نکن. زير بار حاکم استبدادي نرو، زير بار زمامدار خودسر نرو.
اميرالمؤمنين براي دو چيز مأمور بود، 1- تشکيل حکومت آرماني؛ لذا بعد از اميرالمؤمنين همه ميگفتند: علي، حکومت علي اينطور بود. معاويه ديوانه ميشد. تعامل با رعيت، تعامل در بيتالمال، تعامل در جنگ، در همه چيز يک شرايط آرماني را تصوير کرد. لذا با هفتاد هزار منبر لعن علي را شروع کرد. به عمر بن عبدالعزيز گفتند: از علي صحبت کن. گفت: گذشتهها را فراموش کرد، آيندگان را به زحمت انداخت. تا به خلافت رسيد فرمود: دفترها را بياوريد. خليفه دوم دفتر درست کرد. خليفه اول چيزي در بيتالمال نگه نميداشت، اميرالمؤمنين هم همينطور بود. امروز را براي فردا نميگذاشت. سريع تقسيم ميکرد. خليفه دوم گفت: براي اينکه امور مالي کشور تنظيم شود بايد يک دفترهايي باشد، بيتالمال بايد پول داشته باشد، طبقهبندي کرد، اين سابقه دارد، فاميل پيغمبر است، اين موقعيت را دارد، اينها را حقوقهاي متعددي تقسيم کرد. حضرت گفت: دفترها را بياوريد، همه را آتش زد. چه طوفاني شد. در حقالناس آنقدر سخت بود، در حق الله معامله ميکرد. مثلاً در جنگ امام حسن مجتبي آمد گفت: آقاجان دستور دادي که نبايد از روي کفش مسح شود، يا دستور دادي که جماعت در نافله درست نيست، لشگر به هم خورد. حضرت فرمود: بيست و سه چيز را تغيير دادم، اگر پاي من محکم شود همه را به جاي خود برميگردانم که نشد و نگذاشتند. آنجا اين کار را ميکرد اما در حق الناس اينطور نبود. حق الناس محکم بود. لذا اول کار که آمدند گفتند: ميخواهيم با تو بيعت کنيم، گفت: مرا رها کنيد، نه مغز شما کار مرا ميکشد و نه قلب شما تحمل کار مرا دارد. الآن هم خيلي اعتراض ميکنند و ميگويند: چرا مصلحت سنجي نکرده است. اگر مصلحت سنجي ميکرد که کار به آنجاها نميرسيد. اما اميرالمؤمنين در اين باب تصلب بسيار عجيبي داشت. به ابن عباس گفت: اموال مردم را برگردان. تصرف در مال مردم کردي، مثل گرگ گرسنهاي که گوسفند و بز ديده و نميتواند رها کند. اگر برنگرداني يک شمشيري به تو ميزنم که هرکس را با اين شمشير زدم به جهنم رفته است. قسم به خدا اگر حسن و حسين هم چنين کنند، در آنجا هم دست برنميدارم!
مشک را آوردند پر از عسل، اميرالمؤمنين آمد با دست خود عسل برميداشت و دهان ايتام ميگذاشت و براي ايتام حساب خاص داشت. امشب بدانيد براي چه کسي عرض ادب ميکنيد. هويت شيعه يعني هويت غدير، هويت شيعه يعني هويت عاشورا، هويت شيعه يعني سيره اميرالمؤمنين، اگر از اين سيره جدا شويم هويت خود را از دست داديم. دشمنان ما آرزو دارند از اين هويت تنازل کنيم و شماتت را شروع کنند، اما نقشه راه را امام حسين نوشته است. نقشه راه را در غدير نوشتند. نقشه راه را در سيره اميرالمؤمنين براي ما نوشتند. در طول تاريخ هميشه خون شيعه ريخته شد. امام حسين در ميدان ايستاد و گفت: من آمدم رهبر را تعريف کنم. شيعه محکم ايستاده است پاي رهبريت صالح، آخر سر هم امام بزرگ ما به خاطر همين اصول به شهادت رسيد. گفت: ميدانم چطور کار کنم مشکلي پيش نيايد. اگر تقوا نبود، من از معاويه بهتر بلد بود. وقتي مقصد مقدس است راه هم بايد مقدس باشد. راه بخشي از هدف است. گفت: پيروز نشده کسي که گناه بر او پيروز شده است. يعني هدف وسيله را در مکتب من توجيه نميکند.
شريعتي:
به لب دارم اين نغمه را دم به دم *** به سر دارم اين سايه را مستدام
اميري حسينٌ و نعم الامير *** امامي عليٌ و نعم الامام
امروز صفحه 407 قرآن کريم، آيات 25 تا 32 سوره مبارکه نمل را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ «25» وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ «26» وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «27» ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28» بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29» فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «30» مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ «31» مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»
ترجمه آيات: و از نشانه هاى الهى آن است كه آسمان و زمين به فرمان او بر پاست؛ پس هرگاه شما را از زمين فرا خواند، ناگهان (از قبر) بيرون مىآييد (و در صحنه ى قيامت حاضر شويد). و هر كه در آسمانها و زمين است از آن اوست، همه براى او فرمانبردارند. و او كسى است كه آفرينش را آغاز مىكند، سپس آن را (باز مىگرداند و) تجديد مىكند و اين كار براى او (از آفرينش نخستين) آسانتر است، و قدرت برتر در آسمانها و زمين مخصوص اوست؛ و او غلبه ناپذير و دانا به حقايق امور است. خداوند براى شما، مثالى از خودتان زده است (و آن اين كه) آيا در آنچه ما روزى شما كرديم، از بردگانتان شريكانى را مىپذيريد، تا آنان در رزق، مساوى (و شريك) شما باشند؟ و آيا همانطور كه از يكديگر مىترسيد از بردگانتان مىترسيد؟! (شما كه در يك لقمهى نان، حاضر نيستيد با زيردستان خود شريك باشيد، چگونه بتهاى بى روح را شريك خدا مىدانيد؟!) ما آيات خود را براى گروهى كه مىانديشند، اين گونه شرح مىدهيم. آرى، كسانى كه ظلم كردند، بدون آگاهى، از هوسهاى خود پيروى نمودند. پس كسى را كه خدا گمراهش كرد، چه كسى مىتواند هدايت كند؟ براى آنان هيچ گونه ياورى نيست. پس با گرايش به حقّ به اين دين روى بياور، (اين) فطرت الهى است كه خداوند مردم را بر اساس آن آفريده است، براى آفرينش الهى دگرگونى نيست، اين است دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمىدانند. (شما نيز بر اساس همان فطرت)، به سوى او روى آوريد و از او پروا كنيد و نماز را بر پا كنيد و از مشركان نباشيد. از كسانى كه دين خود را جدا و پراكنده كردند و به دستهها و فرقهها تقسيم شدند؛ و هر گروهى به آنچه نزد آنهاست شادمانند.
شريعتي: اگر خلق عالم علي را ميشناختند دوستش ميداشتند و اگر خلق عالم علي را دوست ميداشتند، جهنم خلق نميشد. حضور ما را در بهشت عشق علي جاودان بدار. اشاره قرآني را بفرماييد و در مورد شخصيت سهل بن حنيف بشنويم.
حاج آقاي عاملي: «وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» خداي متعال ايجاد اختلاف را شرک نام گذاشته است. خيلي بايد دقت کرد که چطور شرک بر اين مسأله صدق ميکند. وصف خداوندي را به کس ديگري بدهيد اين شرک است، کساني که ايجاد اختلاف در امت ميکنند، معلوم ميشود اينها خدا را قبول ندارند. خداي متعال خيلي حساس است روي مسأله اختلاف، اختلاف در دين باعث خونريزيهاي بسيار وحشتناکي ميشود و انسانها نسبت به هم بيگانه ميشوند. پشت به هم کردن و هويتهاي متعارض درست ميشود و ديگر نميشود جمع کرد. خداوند هر پيغمبر را فرستاده، اين جمله را گفته است، در سوره شوري است «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيه» (شوري/13) من شما را ميفرستم برويد دين را اقامه کنيد، اما حق نداريد در دين ايجاد اختلاف کنيد. اختلاف را چه کسي درست ميکند؟ اختلاف را کسي درست ميکند که ميگويد: غير از من همه کافر هستند. ميگويد: همه بايد مثل من فکر کنند. اختلاف را کسي درست ميکند که ميگفت: هزار و چهارصد سال مسلمانها در کفر زندگي کردند و وقتي ميخواست وارد شود به منصب آنها ميگفت: «ايها المشرک» اول اذعان کن تمام اجداد و آباء تو در شرک زندگي کردند. محمد بن عبدالوهاب اين کار را ميکرد. اينکه ما ميگوييم همه بايد مثل ما فکر کنند صدها مقدمه لازم دارد. يعني هرکس را ما تکفير کرديم تو بايد او را تکفير کني. آنها ميگويند: شيعه کافر است. اگر الازهر نگويد شيعه کافر است، الازهر هم کافر است. امت اگر به اختلاف بيافتد هيبتش ميريزد.
سهل بن حنيف از صحابي بسيار بزرگ پيغمبر است، زمان پيغمبر دزدکي بتها را ميدزديد و به يک پيرزن ميداد و ميگفت: آتش بزن! اين بزرگوار فداکاريهاي بزرگي کرده است. 25 تکبير اميرالمؤمنين در نماز براي ايشان گفت، اينقدر جايگاه اجتماعي بلندي هم داشت. توسل به ذوات مقدسه معصومين، «إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شِدَّةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَي اللَّهِ» (اعراف/ 180) امام رضا فرمود: کارتان مشکل شد بياييد ما را برداريد و نزد خدا برويد. وقتي قرآن سر ميگيريد معنياش را بدانيد. يعني خدايا مفاهيم قرآن بالاي سرم است. اگر ميخواهيد دعاهايتان مستجاب شود ديگران را دعا کنيد. پدر و مادرها آرزوهاي مبارکي دارند، عواطف پدر و مادر نسبت به فرزند غير قابل وصف است، کوچکترين مشکل آنها پدر و مادرها را پير ميکند. مخصوصاً کساني که گرفتاريهايي دارند که يک سال است و يک عمر است، گذشت زمان براي اينها بسيار سنگين است. کساني که ذوي الحقوق ما هستند و الآن در برزخ هستند، مواليان اهلبيت که زندگي نامناسبي داشتند رفتند در برزخ و گرفتار هستند. حضرت فرمود: در برزخ ما با شما کار نداريم. برزخ به عهده شماست. شفاعتم را براي کبائر امتم ذخيره کردم.
شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه