تغییر سایز-+=

سمت خدا | مضامين بی نظير دعاهای اهل‌بيت (ع) (16)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مضامين بي نظير دعاهاي اهل‌بيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 09-05-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
کيست تا کشتي جان را ببرد سوي نجات *** دست ما را برساند به دعاي عرفات
موسي من تو به دنبال کدامين خضري *** گوشه‌ي چشم تو ابري است پر از آب حيات
خوش به حال شهدايي که نمردند هنوز *** که دلي دارند بشکسته‌تر از پير هرات
دردشان دردي است از درد ابوالفضل علي *** تشنه لب با تن پر زخم لب شطّ فرات
يا حسين بن علي عشق دعاي عرفه است *** عشق آن عشق که بيرون بردم از ظلمات
تو کدامين غزلي عطر کدامين ازلي *** از تو گفتن نتوانند چرا اين کلمات
جبل الرحمه همين جاست، همين جا که تويي *** پاي اين سفره که نور است و سلام و صلوات
«السلام عليک يا أبا عبدالله» سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنين‌مان، در روز عرفه با سمت خدا در خدمت شما هستيم. امسال نتوانستيم حرم سيدالشهداء، مشهد يا قم باشيم، ولي دلخوش هستيم به اينکه بعد منزل نبود در سفر روحاني! با دلي شکسته سلام مي‌کنيم بر سيدالشهدا و کربلاي معلي، سلام بر صحراي عرفات، سلام بر مشهدالرضا، سلام بر حضرت معصومه، براي همه آنهايي که التماس دعا گفتند دعا کنيم. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، آرزوي موفقيت و توفيق و عنايت خاصه براي ملت عزيزمان دارم، امروز روز عرفه و روز دعاست. با اينکه ثواب روزه امروز استثنايي است اما فرمودند: اگر ديديد طاقت روزه نداريد، روزه را نگيريد و دعا را بخوانيد. دعاي حضرت أباعبدالله يک ثروت عظيمي براي ماست، علامه طباطبايي مي‌فرمايد: اين دعا انفجار توحيد است. حضرت چه غوغايي کرده است در اين دعا و از چشم‌هاي مبارکش اشک مي‌ريخت در کنار جبل الرحمه، در انشاي ارتجالي اين دعا حال معنوي حضرت فوق العاده بوده است. رايزن فرهنگي ما در مسکو مي‌گفت: من اين دعا را دادم يک دخترخانم روس ترجمه کند، وقتي رفتم ترجمه را بگيرم، گفت: من نمي‌دانم اين دعا را چه کسي انشاء کرده است ولي چه اشک چشمي از من گرفته است. ادبيات دعاهاي معصومين گمشده‌ي بشريت است. از فطرت انسان حرف زدن، در يکي از اذن دخول‌ها هست که خدا رياست شما را در فطرت همه مکلفين قرار داده است. امشب جزء شب‌هايي است که احياء آن مستحب است. خدا لطفي کرده در اين دهه، اگر شما بگوييد: «لا اله الا الله» خدا هم آن را براي شما مي‌نويسد. روز محشر رفيقش مي‌بيند اوه اين چقدر ثواب دارد، او غافل بود. اينقدر ثواب دارد که تمام شدني نيست.
من يک بشارتي به عزيزان بدهم که ايام ديگر مي‌خوانيد «لا اله الا الله زنة عرش الله» معلوم است خدا بنا را بر اين گذاشته است. شما بگوييد: خدايا به اندازه ايام عمر دنيا مي‌گويم: اللهم صل علي محمد و آل محمد و ثوابش را به پدرم مي‌دهم. خدا همين کار را مي‌کند. چون گفتند بگو: زنة عرش الله! من گاهي مي‌گويم خدايا يک ميليارد مي‌گويم «لا اله الا الله سبحانک اني کنت من الظالمين» خدايا به اندازه‌ي ميليارد از طرف شهدا مي‌گويد: «لا اله الا الله الملک الحق المبين» اعتقادم همين است که همان عدد ثبت مي‌شود. آقا رسول الله فرمودند: هيچ روزهايي اذکار از ايام دهه اول ذي الحجه براي دعا و عبادت بهتر نيست و اگر کسي شب قدر بخشيده نشود، روز عرفه خداي متعال او را خواهد بخشيد.
شريعتي: امروز که روز دعا و نيايش است، در مورد زبان حال دل سالک و پيدا کردن آن ادبيات صحبت خواهيم کرد.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در اين است که حضرات معصومين با چه ادبياتي با خدا صحبت کردند مخصوصاً حالات روحي که ما نياز داريم در منازل مختلف با خداي متعال با ادبيات خاص آن منزل صحبت کنيم. چقدر ثروت است که حضرات معصومين اينها را انجام دادند، ما بخشي از اينها را گفتيم و الآن ادامه‌اش را عرض مي‌کنيم.
گاهي اين عالم براي انسان سالک تنگ مي‌شود و دنبال يک پناهگاه است که پناه بگيرد، چطور با خدا نجوا کند و بگويد: خدايا پناه من تو هستي. خدا که با هر زباني مي‌پذيرد، چون احساس و دل انسان را نگاه مي‌کند اما از روايت معلوم مي‌شود ادبيات سهم خاصي در جلب عنايت خداوندي دارد. اين ادبيات را نمي‌شود کنار گذاشت. به ما ياد دادند بگوييد: «أَنْتَ كَهْفِي حِينَ تُعْيِينِي الْمَذَاهِبُ فِي سَعَتِهَا وَ تَضِيقُ بِيَ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا وَ لَوْ لَا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ‏ مِنَ‏ الْهَالِكِينَ» حضرت امام مي‌فرمايد: من از زبان معصوم مي‌خوانم، يک عمري است من اين دعاها را از زبان معصوم مي‌خوانم. خدايا تو پناهگاه من هستي. وقتي که اين همه مذاهب هيچکدام نمي‌تواند مرا ارضا بکند. يعني گاهي آنقدر شعله بالا مي‌رود، انساني که مرحوم نراقي تعريف مي‌کند، اين شعله آنقدر بالا مي‌رود ديگر اين عالم تنگ است. زمين به اين بزرگي تنگ است و انسان روحش از اين زمين بزرگتر مي‌شود و اينجا اگر دستم را نگيرد هلاک مي‌شوم. چقدر آتش فوران کرده است. چقدر خوب است انسان هميشه اين احساس پناهندگي و آويختگي را داشته باشد. «تَدّلي» يعني آويختگي، وقتي شما احساس آويختگي داريد يعني همان قيوميت خدا ديگر گناه نمي‌کنيد و غافل نمي‌شويد. بهترين پناهگاه را هم پيدا کرديد. بهترين پناهگاه همانجاست که از ذات لا يتناهي آويخته شويد.
مي‌گويند: هشتاد سال پيش از زير مسجد جامع يزد يک سنگي پيدا شده و ديدند روي سنگ نوشته است: «اي به درماندگي پناه همه، کرم توست عذرخواه همه» حرف دل سالک است. گاهي يک حالت ديگري عارض مي‌شود، خدايا، حاجت‌هايم مندرس شد و عمرم تمام شد. من آرزوهايي داشتم. «انّ لنا فيک عملاً کثيرا» من در خصوص تو آرزوهاي زيادي دارم. آمدند گفتند: چطور اين را به خدا بگو. امروز روز دعاست، از طرف همه عزيزان مي‌خوانم. خدا مهربانتر از مادر هست، دل شکسته اين را بخواند و با خدا حرف بزند، غوغا است. يکوقتي در راديو مي‌خواندم. يکي از علما آرزوي خاصي داشت. مي‌گفت: در ماشين من اين را گوش کردم. خدايا تو عطوف هستي. تو را قسم مي‌دهيم به وعده‌هاي مبارکي که براي استجابت دعا داري، اين را مستجاب کن. خدايا در جستجو در طلب خيلي به زحمت افتادم «اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَكْدَى الطَّلَبُ وَ أَعْيَتِ الْحِيلَةُ وَ الْمَذْهَبُ»‏ خدايا تمام اسباب و وسايل، آنهايي که چاره‌ي کار هست، درمانده شدند از اينکه کار من درست شود. «وَ دُرِسَتِ الْآمَالُ» آرزوهاي من پوسيد و مندرس شد. «وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ» از همه اسباب اميد من قطع شد. «إِلَّا مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ» با خدا اينطور حرف بزنيد، اگر جاي خدا بوديد بلا تشبيه چه مي‌کرديد؟ از آن دل شکننده‌ترين دعاهاست.
گاهي حالتي عارض مي‌شود در اثر رؤيت قصور مي‌خواهد بگويد: خدا من چرا اينگونه هستم. اين چه نمازي است من دارم؟ چه عبادتي است من دارم؟ ناصر خسرو مي‌گويد: تو گويي که چون و چرا را نجويم، همين است در نزد مذهب خر! انسان بايد بگويد: چرا؟ چه نمازي است خواندم؟ چرا حال عبوديت ندارم؟ چرا حالتي که خدا در قرآن تعريف مي‌کند که وقتي اسم خدا آورده شود، چرا اين را ندارم؟ يک کتابي است به نام «گوسفند نباشيم» اگر براي خودمان چرا درست نکنيم، دشمن براي ما چرا درست مي‌کند. اين چرا چيزي است که ما بايد داشته باشيم. از معصومين مدام مي‌پرسيدند: چرا حال من اينطور است؟ از محضر شما مي‌روم حال ندارم؟ حضرت فرمود: چون اينجا شيطان نيست. جايي که من هستم شيطان نيست و براي همين حال داريد.
گاهي از انسان صالح سؤال مي‌کند: چرا اينطور هستم؟ آن کسي که عطش حقيقي دارد بايد سؤال کند. يکي از علما فرمود: من محضر آ شيخ مرتضي حائري نشستم و گفتم: من چرا حضور قلب ندارم؟ در مسجد اعظم، ايشان سرش را پايين انداخت و گريه کرد، يواش يواش گريه بلند شد و ديدم مسجد اسير گريه بزرگوار است و با آن صحبت مي‌کند. يکباره صورتش را طرف من گرفت و گفت: من خودم حضور قلب ندارم. چه ادب و حيايي! مي‌گويد: رفتم به آقاي مشکيني گفتم، ايشان کتاب دستش بود. زمين گذاشت و هي اين طرف و آن طرف رفت. يعني چرا حالي که دارد را ما نداريم. ما احتياج داريم به متوني که با آن متون به خدا چرا چرا بگوييم. مرحوم ملکي تبريزي از استاد خودش حاج ملا حسين قلي همداني مي‌پرسد: چرا من به جايي نرسيدم، اينقدر زحمت کشيدم؟ گفت: با فاميلت در تبريز چه رابطه‌اي داريد؟ گفت: خوب نيست؟ گفت: برو کفش‌هايت را جفت کن. هم رابطه دو خانواده درست مي‌شود و بعد از آن واردات قلبي درست مي‌شود.
يک طلبه‌اي آمد از استادش پرسيد: در خانواده مدام اختلاف دارم. گفت: اموات شما از شما ناراضي است. پدر و مادر را در حياطش خدمت کني، بعد از مرگشان فراموش کني مي‌نويسند: عاق والدين! شروع کردم اين کار را آنقدر رابطه ما خوب شد. به خانم گفتم: ولايت برود براي ديدار پدر و مادر، مي‌گفت: شما نياييد من نمي‌روم. در روايت ما اين مسأله خيلي تکرار شده است. چرا من اينطور هستم؟ اميرالمؤمنين در تاريکي شب به فقرا رسيدگي کرد، آمد شانه‌اش را روي ديوار گذاشت و گفت: به من به چه چشمي نگاه مي‌کني؟ به چشم رضا يا صورت خود را از من برگرداندي؟ گاهي مي‌گويد: «ليت شعري» گاهي مي‌گويد: «ليت علمي» اي کاش مي‌دانستم. جاي ديگر حضرت فرمود: «فَوَا سَوْأَتَاهْ غَداً مِنَ الْوُقُوفِ‏ بَيْنَ‏ يَدَيْكَ‏ إِذَا قِيلَ لِلْمُخِفِّينَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلِينَ حَطُّوا أَ مَعَ الْمُخِفِّينَ أَجُوزُ أَمْ مَعَ الْمُثْقِلِينَ أَحُطُّ» خدايا از اين حالت بدي که دارم به داد من برس، فردا، آن روزي که من در برابر تو مي‌ايستم. آن روز مي‌گويند براي کساني که سبکبال هستند رد شويد و کساني که سنگين‌بار هستند بيافتيد، آيا من با سبکبارها رد مي‌شوم يا با سنگين‌بارها مي‌افتم؟ «كُلَّمَا كَبِرَتْ سِنِّي كَثُرَتْ ذُنُوبِي وَ كُلَّمَا طَالَ عُمُرِي كَثُرَتْ مَعَاصِيَّ فَإِلَى مَتَى أَتُوبُ وَ إِلَى مَتَى أَعُودُ أَ مَا آنَ لِي أَنْ أَسْتَحْيِيَ مِنْ رَبِّي» اين چه زندگي است که هرچه عمر من بالا مي‌رود بايد عصاي احتياط داشته باشم اما گناهان من بيشتر مي‌شود. هرچقدر عمر من طولاني شود معصيت من بيشتر مي‌شود، تا کي توبه کنم و توبه بشکنم؟ وقت آن نشده که از خداي خودم حياء کنم؟
شريعتي: همه اينها مستلزم يک خلوت و کنج دنجي است که متأسفانه ما نداريم.
حاج آقاي عاملي: هنر اين نيست که در اتاق بروي و در را ببندي و بگويي: براي خودم خلوت درست کردم. بازار برو ولي بازاري نباش! يعني منصوب به بازار نباش. يعني همت تو اين باشد که پول بدهي و پولي بگيري، نباشد. مي‌شود در بازار بود ولي سوقي نبود. حضرات معصومين ما اينطور نبود که از جامعه جدا باشند. مي‌شود در جمع باشيد اما در خلوت باشيد. هرگز ميان حاضر و غايب شنيده‌اي؟ من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است! علامه طباطبايي مي‌نشست بين مردم، سؤال مي‌کردي پاسخ مي‌داد و سؤال نمي‌کردي آرام مي‌نشست. جاذبه که گرفت، برد. «إلهي من ذا الذي ذاق حلاوة محبّتك فرام منك‏ بدلًا؟ ومن ذا الذي آنس بقربك فابتغى عنك حولًا؟» خدايا چه کسي است که ذائقه‌اش با محبت تو تنظيم شود و بعد از اين مسير برگردد. اينکه گفتند چرا چرا بگوييد، يک فلسفه‌اش اين است که مبادا، طوري شود که در هاضمه‌ي محيط هضم شود. چرا نگفت هضم مي‌شود. مي‌بيند ناگهان بانگي برآمد خواجه مرد. سالک در اين مسير وقتي بتواند به جايي برسد که شراب طهور را بگيرد، ديگر تحمل از دستش مي‌رود و آنجا مي‌خواهد بگويد: باز هم، باز هم…
الآن شما حساب کنيد سالک به منزلي رسيده، مي‌خواهد بگويد: باز هم، «وَ مَا أَطْيَبَ‏ طَعْمَ‏ حُبِّك‏» در اين باب چه کند و با چه ادبياتي با خدا صحبت کند؟ آقايي مي‌گويد: براي من مکاشفه شد در نجف، ديدم يکي از عرفا کنار ضريح است. اميرالمؤمنين مي‌دهد مي‌گويد: باز هم… تا آخر حضرت برداشت و کنار حوض کوثر گذاشت. گفتند: يا اميرالمؤمنين تو ساقي کوثر هستي در آخرت؟ فرمود: در دنيا هم ساقي کوثر هستم. براي اينکه اين را مطالبه کنيم از خدا يک ترکيب خوبي به ما ياد دادند. «اذقني حلاوة ذکرک» خدايا سؤالي که از تو مي‌کنم جوابي که از تو مي‌گيرم، لذت آن جواب را به من بچشان. تعبير بسيار رسايي است از حضرات معصومين، «وَ أَذِقْنِي‏ حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ» من نعم العبد شوم و تو نعم المجيب شوي. نوح ما را صدا زد، ما عجب مجيب خوبي براي نوح بوديم. اينها همه پيام دارد. علامه جعفري يک جمله‌اي دارد، مي‌گويد: خدايا همين احساس که به يک ذره، ذات لا يتناهي ميزبان شده، اين قفس ارزاق طبيعت مادي را براي ما آسان مي‌کند. همين که احساس مي‌کنيم در اين دنيا مهمان هستيم. مهمان ذات لا يتناهي که براي ذره ميزباني کرده است. اين باعث مي‌شود در اين عالم تحمل کنيم. احساس يک ذره در ضيافت، اين ضيافتخانه که اين عالم را خدا با اين ضيافتخانه، ميخانه کرده است. شما مي‌خواهيد در اين ضيافتخانه از شما سقايت شود. کاسه پشت کاسه از اين شراب خوردم، نه شراب تمام شد و نه من سير شدم، امام سجاد شب تا صبح عبادت مي‌کرد و مي‌فرمود: خدايا شب گذشت ولي من سير نشدم.
حضرات معصومين چه زندگي داشتند. شراب خمره تهي شد ولي عطش باقي است! اين شراب، شراب آتش حبّ است که هرچه ناخالصي است بسوزاند. يک حالتي دست مي‌دهد که انسان از اين مسير خسته است. در اين مسير به ما گفتند «اذقني‌» ها را بگوييم. آقاي فلسفي مي‌گفت: شب پدرم گريه مي‌کرد، من از خواب بيدار شدم. آقاي فلسفي يک خطيب استثنايي بود. آقاي تنکابني پدربزرگ يا پدر ايشان که قصص العلما را نوشته است، آورده که ديدم پدرم شب گريه مي‌کند. گفتم: چه خبر است؟ گفت: من جواب مي‌دهم اما تا زنده هستم به کسي نگوييد. گفت: من مشغول نافله شب بودم، هاتفي ندا کرد «ايها العالم العامل» در دعاهاي ما از اين «اذقني»‌ها مي‌شود دو سه تا را برداشت و از خدا از اين شراب گرفت.
شراب ناب مي‌خواهم که مرد افکن بود زورش *** که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش
خدايا به من بچشان حلاوت وُد، يعني محبت. حلاوت قرب خودت، يعني روح هرچه متحول مي‌شود شيريني مي‌آيد. «يَا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلَاوَةَ الْمُؤَانَسَةِ فَقَامُوا بَيْنَ‏ يَدَيْهِ‏ مُتَمَلِّقِينَ‏» اي خدايي که شيريني محبت خودت را به دوستان خود چشاندي و آنها شروع به تملق کردند. تملق در برابر خدا، بالاترين آرزوي يک عاشق حق اين است که بالاترين دردي که عاشق مي‌تواند داشته باشد اين است که حرارت عشق بالا برود. اين يکي از حالاتي است که عارض مي‌شود و در سلوک فقط از خدا مي خواهد که خدايا اين حرارت عشق را بيشتر کن. يعني در عشق معشوق بي‌تابتر شود و تحيرش بيشتر شود. بخش عظيمي از اشعار عرفاني در اين باب همينطور است.
ما را ز جام باده گلگون خراب کن *** زان بيشتر که عالم فاني شود خراب
خراباتي خراب اندر خراب است *** که در صحراي او عالم سراب است
يک آدمي که مقدمات را فراهم نکرده نمي‌فهمد اين جملات چيست. اما يک محرميت پيدا کند گويي گنجينه‌هايي باز شده است. مي‌گويد: خدايا مرا خالص کن از کساني قرار بده که خالص کردي، «لوُدک» شوقش روز به روز بيشتر شده که خدا را ملاقات کند. اين تحيّر، تحير جمال خداست، تحيّر عظمت خداست يعني خدايا عظمتت را به من بيشتر نشان بده تا من بي‌تاب شوم و حرارت عشق من بيشتر شود. «إِلَهِي حَقِّقْنِي بِحَقَائِقِ‏ أَهْلِ‏ الْقُرْبِ‏» مي‌گويند: اين دعا مستجاب شد، کربلا درست شد. «وَ اسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ» جذب تو شوم. خدايا محقق کن در من حقايقي که براي اهل قرب دادي. مرا وارد کن در مسلکي که اهل جذب هستند. خدايا حرارت بيشتر شود. «إِلَهِي هَبْ‏ لِي‏ قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ» قلب‌ها انواعي دارد، يک قلب اين است که شوقش براي خدا بيشتر شود. وقتي شوق به ذات لا يتناهي بيشتر شود در تمام سلوک و رفتارش تأثير دارد. شوق يک چيزي است که انسان را بي‌تاب مي‌کند. مشتاق به چه کسي مي‌گويند؟ در روايت کلمه شوق در دعاها آنقدر وارد شده است، يک دعايي هست که مي‌گويد: خدايا مرا در عشق خودت متلاشي کن. «وَ قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ‏ وَ أَفْئِدَتُهُمْ‏ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهَابَتِكَ يَا مَنْ أَنْوَار» قلب‌هايشان متلاشي است. اين حالات حالاتي است که مي‌شود به اينها رسيد. ادبيات عاشقانه‌اي که در عشق زميني انسان با معشوق خود صحبت مي‌کند در دعاهاي ما آمده و بسيار جالب است. يک بحثي هم داريم که در عشق آسماني، معشوق عاشق مي‌شود و عاشق معشوق مي‌شود. يعني کارهايي که عاشق در برابر معشوق انجام مي‌دهد در عشق زميني، در عشق آسماني معشوق در برابر عاشق قرار مي‌گيرد. يعني خدا عاشق انسان مي‌شود و انسان معشوق خدا مي‌شود. گاهي در طلب اينکه حرارت عشق بالا برود مي‌گويد: خدايا مرا ديوانه و سرگشته و شوريده خودت بکن. «اللهم اجعلني هَيَمْتَ قَلْبَهُ‏ لِإِرَادَتِكَ وَ اجْتَبَيْتَهُ لِمُشَاهَدَتِكَ وَ أَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ» صورتش را کاري کرده که فقط تو را ببيند. «وَ فَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ» کاري کردي که خودت وارد قلبش شدي و جارو زدي، تو براي عاشقان خودت آمدي قلبشان را جارو زدي و اغيار را بيرون کردي، قلبت را خالص کردي براي محبت خودت.
شريعتي: گويند:
سعدي روي سرخ تو که زرد کرد *** اکسير عشق در مسم آميخت و زر شدم
انشاءالله با اين اکسير عشق وجود تک تک ما گُر بگيرد براي خداي متعال و روز عرفه‌ي متفاوتي داشته باشيم. امروز صفحه‌ي 484 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ‏ لَكُمْ‏ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «11» لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ «12» شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ «13» وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ «14» فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ»
ترجمه آيات: آفريننده آسمان‏ها و زمين، براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از چهار پايان نيز جفت‏هايى، به اين وسيله شما را كثير مى‏كند. او را هيچ مانندى نيست و او شنوا و بيناست. كليدهاى آسمان‏ها و زمين براى اوست، براى هر كه بخواهد رزق را توسعه مى‏دهد و يا تنگ مى‏گيرد، همانا او به هر چيز آگاه است (و توسعه و تضييق او بر اساس علم و حكمت است). از (احكام) دين آنچه را به نوح سفارش كرد، براى شما (نيز) مقرّر داشت و آنچه به سوى تو وحى كرديم و آنچه ابراهيم و موسى و عيسى را بدان سفارش نموديم آن بود كه دين را به پا داريد و در آن دچار تفرقه نشويد، آنچه مردم را بدان دعوت مى‏كنى بر مشركان سنگين است. خداوند هر كه را بخواهد به سوى خويش بر مى‏گزيند و هر كه را به درگاه او رو آورد به سوى خويش هدايت مى‏كند. و (از دور پيامبران) پراكنده نشدند مگر پس از آنكه علم (به حقّانيّت آنان) برايشان حاصل شد، به خاطر روحيه كينه و حسادت كه ميانشان بود، و اگر سنّتِ سابق خداوند (در مورد مهلت دادن به كفّار) تا زمانى معيّن نبود، ميان آنان حكم مى‏شد (و اهل باطل هلاك مى‏گشتند) و همانا كسانى كه پس از آنان كتاب آسمانى را به ميراث بردند، درباره‏ى آن دچار شك و ترديد هستند. پس (اى پيامبر) به خاطر آن (كه اهل كتاب دچار شك و ترديد يا عناد و لجاجت با تو هستند، آنان را به راه حقّ) دعوت كن و بر آن پايدارى نما آن گونه كه فرمان يافته‏اى و خواسته‏هاى آنان را پيروى مكن و (به آنان) بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان دارم و فرمان يافته‏ام تا ميان شما به عدالت حكم كنم. خداوند، پروردگار ما و شماست. اعمال ما براى ما و اعمال شما براى شماست (و هيچ كدام مسئول كارهاى ديگرى نيستيم) هيچ حجّتى ميان ما و شما (ناگفته) نمانده است. خداوند (در قيامت) ميان ما جمع خواهد كرد و بازگشت همه به سوى اوست.
شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: سوره شوري آيه 13 و 14 خداوند فرمود: «وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ» تمام انبياء را که فرستاديم يک جمله گفتيم، دين را اجرا بکنيد. زمينه اختلاف در دين را ايجاد نکنيد. اين آيه بيان مي‌کند که نبايد زمينه اختلاف در دين فراهم شود. در آيه ديگر فرمود: «لا تَكُونُوا مِنَ‏ الْمُشْرِكِينَ‏. مِنَ‏ الَّذِينَ‏ فَرَّقُوا دِينَهُمْ» کساني که در دين تفرقه درست مي‌کنند، مشرک هستند. تفرقه باعث مي‌شود که هيبت دين و جان دين از بين برود، قدرت جامعه اسلامي از بين برود. دشمن زمينه پيدا کند وارد قلعه امنيت جامعه اسلامي شود. سيل آسا خون ريخته شود. در حالي که دين براي ريخته شدن خون نيامده است. براي مرزبندي بين انسان‌ها نيامده است. اصلاً اين اختلاف خدا مي‌گويد: کار شيطان است.
اگر خداوند اينقدر به اختلاف حساس هست پس نبايد خداوند بگذارد که زمينه اختلاف درست شود. خدا وقتي مي‌گويد: مأيوس نشويد پس صد در صد خودش زمينه عدم يأس را فراهم مي‌کند. اينجا وقتي خداي متعال از اختلاف نهي مي‌کند بايد مرجعيت علمي تعيين کند و الا هزاران فرقه فکري پيدا مي‌شود. هزاران فرقه کلامي پيدا مي‌شود. هزاران فرقه عرفاني پيدا مي‌شود، پس دين مي‌آيد جمعيت را متفرق مي‌کند در حالي که دين براي تفرق نيامده است. قرآن ذي وجوه است، هر يک آيه وجه‌هاي زيادي را مي‌تواند تحمل کند. خداي متعال نبايد اين را بيايد دست انسان‌ها و آخوندهاي درباري بدهد. ابن تيميه مي‌گويد: تمام فرقه‌هاي انحرافي از قرآن درست شدند. يعني هرکس يک طور تفسير کرده و اينطور درست شده است. خدا مي‌گويد: اگر پيغمبر يک کلمه قاطي بکند از خودش به حرف‌هاي ما، با دست راست مي‌گيريم شاهرگش را قطع مي‌کنيم. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» (حاقه/44-46) اگر خدا اينقدر حساس است دين خالص باشد، پس بعد از پيغمبر مرجعيت علمي اگر تعيين نشود، هزاران ناخالصي وارد مي‌شود.يک ذره اگر قاطي مي‌کرديم از حرف‌هاي غير ما به حرف ما، دو برابر تو را عذاب مي‌کرديم. اگر خدا به يک ذره اينقدر حساس است پس بايد بعد از پيغمبر يک مرجعيت علمي باشد که هرکس نتواند تغييري درست کند و فرقه‌اي راه بياندازد. خدا در قرآن بارها گفته: اختلاف در امت‌هاي گذشته درست نشد که کتاب آمد و بينه و علم آمد، تا کتاب آمد اختلاف درست شد. پس در آخرين کتاب تماشا نمي‌کند. خداي متعال صد در صد تبيين مي‌کند که بعد از پيغمبر يک چنين مرجعيت علمي باشد تا در اختلاف‌ها به آنجا مراجعه کند. روايات مفصل اهل سنت اين است که پيغمبر فرمود: در اختلاف‌ها بعد از من به علي بن ابي طالب مراجعه کنيد.
در مورد جناب کميت اسدي که يک شاعر حماسي است، خيلي نترس و شجاع بود. بيش از پنج هزار شعر دارد، شعر آن زمان رسانه عمومي بود. اگر شعر، شعر خوبي بود، در يک لحظه کل منطقه را تسخير مي‌کرد. پيغمبر ما اينقدر از دست شعراي مکه ناراحت بود خدا تسلي داد، گفت: «إِنَّا كَفَيْناكَ‏ الْمُسْتَهْزِئِينَ» (حجر/95) اين آقا چوبه دار را با خودش حمل مي‌کرد. در زماني که نمي‌شد يک کلمه از اهل‌بيت دفاع کرد و از حکومت وقت انتقاد کرد شديداً وارد ميدان شد. آنقدر عجيب وارد شد، همه مي‌ترسيدند، ايشان نترسيد. اشعاري که گفته است، صنعت ادبي آنقدر بالاست، حکومت دنبالش بود. مدتي زندان افتاد و آخر او را کشتند. از اهل‌بيت دفاع کرد. اشعاري که مي‌گفت استثنايي بود. اهل‌بيت پول مي‌دادند نمي‌گرفت. مي‌گفت: من فقط براي يک چيز شعر مي‌گويم اينکه شما در روز قيامت در برابر پيغمبر واسطه باشيد. يک الگوي جاودانه در عرصه‌ي شعر آرماني است.
خدايا به اسم اعظم تو قسم مي‌دهم کساني که امروز با اميد پاي دعا و تضرع در درگاه تو آمدند، به حرمت کلماتي که از حضرت أباعبدالله در دعاي عرفه آمده، به رحيميت و رحمانيت تو قسم مي‌دهم امروز تمام دعاها را مستجاب بفرما. اين حصار ظالمانه را از مملکت ما برطرف بفرما. خدايا با عنايت خاصه خود اين بيماري را از عالم اسلام و کشورهاي اسلامي مخصوصاً کشور ما بلکه از بشريت برطرف بفرما. به مقام معظم رهبري طول عمر با عزت مرحمت بفرما.
شريعتي:
جبل الرحمه همين‌جاست همين‌جا که تويي *** پاي اين سفره که نور است و سلام و صلوات
«و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

 

فایل تصویری این برنامه

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9041

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید