تغییر سایز-+=

سمت خدا | مضامين بی نظير دعاهای اهل‌بيت (ع) (12)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مضامين بي نظير دعاهاي اهل‌بيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 12- 04-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام اي غريب غريبان، سلام اي طبيب طبيبان
سلامٌ علي ماه تاب شبستان طوس، علي حضرت نوح، شمس الشموس
غريبم من از راه دور آمدم، به دنبال يک جرعه نور آمدم
شبم آه يک جرعه ماهم بده، پناهي ندارم پناهم بده
ببخشا اگر دور و دير آمدم، جوان بودم امروز پير آمدم
منم زائري خام و بي ادعا، کبوتر کبوتر کبوتر دعا
اگر مست و مسرور و شاد آمدم، من از سمت باب الجواد آمدم
من از عطر نامت بهاري شدم، تو را ديدم آئينه کاري شدم
تو اين خاک را رنگ و بو داده‌اي، به ايران من آبرو داده‌اي
تو را ديدم و روشنايي شدم، علي بن موسي الرضايي شدم
«صلي الله عليک يا علي بن موسي الرضا» در شب ميلاد شما دلهايمان را سر دست گرفتيم و به محضر شما آمديم و سلام مي‌کنيم و حتماً دلهاي زيادي امروز براي اين بهشت روي زمين پر مي‌کشد. سلام به شما که در حسرت ديدار آقا هستيد. سلام به تک تک آنها که نگاهشان گره خورده به پنجره فولاد، آنهايي که دلشان براي مشهد امام رضا پر مي‌کشد، آنهايي که مريض دارند و گرفتار هستند. دعاگو و نايب الزياره شما هستيم. سلام مي‌کنم به همه شما بينندگان عزيز، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، عنايات خاصه‌ي حضرت احديت و عنايات خاصه حضرت علي بن موسي الرضا را براي عزيزان از خداي متعال مي‌خواهم، از خدا مي‌خواهيم به احترام حضرت علي بن موسي الرضا حصر ظالمانه را برطرف کند و از بلاي کرونا را از کشور ما برطرف کند. براي مدافعان عزيز سلامت و شهداي سلامت و شهداي معظمي که کشور ما در عزت و اقتدار خود در کنار سفره آن عزيزان نشسته است، از خداي متعال عنايات خاصه براي طول عمر پر برکت و با عزت مقام معظم رهبري را مسئلت دارم. اين روزها، روزهايي است که همه ايراني‌ها دلشان در مشهد هست. بخاطر کرونا بسياري از عزيزان با چشم حسرت نگاه مي‌کنند به طرف طوس و مرقد علي بن موسي الرضا، دو بشارت دارم. بشارت اول اينکه هرکس هر نيتي داشته باشد، خداي بزرگ با همين نيت معامله مي‌کند. يکي از زيبايي‌هاي دين ما اين است که اگر کسي نيت خير بکند، خدا ثواب آن خير را به او مي‌دهد و اگر نيت شر بکند، عقوبت شر را به او نمي‌دهد تا مرتکب شود. اين معني آيه «لَها ما كَسَبَتْ‏ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت‏» (بقره/286) در جانب خير اکتسبَ را در جانب گناه آورد، بشارت دوم هم خيلي شيرين است. يک راهي را سراغ دارم در محضر علي بن موسي الرضا حاضر شوند، از حضرات معصومين روايت هست، «حنوا علي اخوانکم وارحموهم تلحقونا» شما مهرباني به برادران ايماني خود داشته باشيد تا به ما ملحق شويد.
شريعتي: اميدوارم با رفع اين بلا حرم‌ها باز شود و يک دل سير با حضرت درد دل کنيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحث امروز در آداب زيارت هست، آداب شکلي زماني ارزش دارد که متضمن يک پيام فاخر معنوي و تربيتي باشد. مثل اينکه غسل کنند، غسل زيارت براي اين نيست که بدن زائر تميز باشد، بلکه زير دوش حمام نيتش اين باشد که حاجي بايد در منا تمام چرک‌هاي خود را بريزد و بعد براي طواف به مکه بيايد. اينها براي اين است که انسان از نظر روحي خودش را تطهير کند. زائر که به حرم رسيده است، فاصله‌ي مکاني را طي کرده است اما در کنار فاصله مکاني بايد فاصله روحي طي شود و سنخيت پيدا کند. بحث ما در آداب شکلي نيست. در آداب خاص معنوي است.
ادب رمز بازدهي عمل در تمام کارهاست و اگر ادب رعايت نشود ما نتيجه نمي‌گيريم، حضرات معصومين هم وارد آداب زيارت شدند، مهم‌ترينش عبارت است از «عارفاً بحقه» وقتي مي‌گويند زيارت کند اما عارفاً بحقه، زيارت کند. اين «عارفاً بحقه» يک دنيا مطلب دارد. اساسي که باعث مي‌شود زائر مرتبه‌ي عالي را که در روايت تصوير شده داشته باشد، منوط است که عارفاً بحقه باشد. چه حقي؟ ثواب عظيمي که براي زيارت علي بن موسي الرضا گفتند، امام رضا فرمود: کسي زيارت کند، «عارفاً بحقه» من خودم از دستش مي‌گيرم و به بهشت مي‌برم، عجيب اين است که ولو اهل کبائر باشد. به شرط اينکه عارفاً بحقه، باشد. حضرت فرمود: اگر عارفاً بحقه باشد، ثواب هفتاد شهيد بين يدي رسول الله دارد. اما به شرط اينکه عارفاً بحقه باشد. اگر حضرت را زيارت کند، ثواب شهداي بدر را دارد، به شرط اينکه «عارفاً بحقه» باشد. اولاً «عارفاً بحقه» يعني علي بن موسي الرضا چه کرده که زائرش به اين رتبه رسيده است؟ زائر علي بن موسي الرضا در قيامت از زوار تمام ائمه بالاتر است. لابد حضرت يک شاهکاري کرده‌اند. اگر متوجه نشويم و براي زيارت بياييم، ثواب دارد اما در آن مقامي که گفتند نيست. اگر معرفت پيدا کرد يک پا جلو و يک پا عقب مي‌رود.
عبدالله بن مسکان جزء هجده نفري است که روايت به آنها برسد، آنها را نگاه نمي‌کنند، در اصطلاح علمي مراسيل اينها مسانيد است. اين آقا وارد مسجد مدرسه کلاس امام صادق نمي‌شد، جلوي در مي‌نشست و روايات را از روات مي‌گرفت. مي‌گفتند: وارد کلاس شو! مي‌گفت: من کجا و حضرت کجا! شأن حضرت خيلي بالاتر از اين است که من وارد مجلس حضرت شوم. او يک نيمرخي ديده بود. حضرت فرمود: آن مقدار که از صورت ما بر شما پنهان است، بيشتر از آن است که براي شما آشکار است. خليفه دوم وارد مجلس حضرت ختمي مرتبت مي‌شد. ديد سلمان بيرون مي‌آيد. گفت: سلمان کسي در مجلس حضرت هست؟ گفت: يک نفر آنجا نشسته است. گفت: که بود؟ گفت: نشناختم. خليفه دوم وارد شد ديد اميرالمؤمنين آنجا نشسته است. چرا پنج تن آل عبا را اشباح خمسه مي‌گويند؟ شبح، از دور يک سياهي مي‌بينيم بگوييم: علي بن ابي طالب است. کسي که مي‌خواهد نجف به زيارت اميرالمؤمنين برود، توجه کند. آقا رسول الله مي‌گويد: من مي‌ترسم علي را معرفي کنم. اميرالمؤمنين هم مي‌گويد: من مي‌ترسم خودم را معرفي کنم. آقا رسول الله مي‌گويد: اگر نمي‌ترسيدم، مي‌گفتم: خاک پاي اميرالمؤمنين را تبرک برداريد. اما مي‌ترسم درباره علي بگويم آنچه را که درباره عيسي گفتند. اميرالمؤمنين فرمود:    من مي‌ترسم خودم را معرفي کنم، چون مي‌ترسم مرا شريک رسول خدا قرار بدهيد. علي مي‌گويد: من مي‌ترسم! پيغمبر هم مي‌گويد: مي‌ترسم. حالا شما وقتي به نجف مي‌رويد چه حالي پيدا مي‌کنيد؟ يک زائري از هندوستان به نجف آمده بود، مسافرخانه نشسته بود براي زيارت نمي‌رفت. اصرار کردند، تا به حرم رسيد و سلام داد، همانجا تمام کرد.
بحثم اين بود که روي «عارفاً بحقه» تمرکز کنم. يک اجمالي عرض مي‌کنم، يک فرصت مناسب «عارفاً بحقه» را باز خواهم کرد. حق آنها بر ما بر دو قسم است. يک حق خاص دارند و يک حق عام، حق خاص آن ابتلاء خاصي است که هر امام پيدا کرده است و در آن ابتلاء خاص مقام خاص پيدا کرده است. حضرات معصومين در مأموريت ثانوي اداي وظيفه کردند. قرار نبود اميرالمؤمنين سر مبارکش ضربت بخورد و أباعبدالله الحسين بدن مبارکش زير سم اسب‌ها پايمال شود و قرار نبود حضرت زهرا آنطور شود. قرار نبود امام حسن مجتبي آنطور شود. «وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ‏ مَرَاتِبِكُمُ‏ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا» در آن مأموريت ثانويه مصالح کلان مطالبه‌ي حضرت احديت، مصالح ديني را حضرات معصومين با نقش فاخر، ايفاء کردند. در آن ابتلاي خاص آنها بر ذمه‌ي ما حق دارند. امام حسين مبتلا به يزيد شد. امام حسن مجتبي مبتلا به معاويه شد. حضرت علي بن موسي الرضا، مبتلا شد به عِفريت مستکبر، از مأمون تعبير کردند به عِفريت مستکبر! اميرالمؤمنين گفت: نهمي بني عباس اعلمشان است. يک کاري کرد که حضرت را خراب کند و از دست حضرت ولايتعهدي را بگيرد، يک مجلس مناظره درست کرد که در تاريخ نظير ندارد. امام رضا در آن مجلس غوغا کرده است. امام رضا را بايد با علم معرفي کنيم. تمام رؤساي مذاهب را جمع کردند. همه به حضرت رضا گفتند: به اين مناظره نرو! اما حضرت يک شاهکاري کرد.
جاي بسيار شيرين اين است که »هم عيش العلم» اهل‌بيت همه عيش العلم هستند، اما حضرت مي‌گويد: عالم آل محمد، امام رضا است. دو امام را با دو مفهوم معرفي کردند، امام رضا را با علم، و حضرت وليعصر را با نور! امام زمان با دو مفهوم نور و عدالت معرفي مي‌شود. آنقدر عجيب است علي بن موسي الرضا با اينکه اهل‌بيت همه علم خدا هستند ولي وقتي امام رضا را مي‌خواهند معرفي کنند، با علم معرفي مي‌کنند. آقا رسول الله دو سطر معرفي کرده است. تماماً روي علم دست مي‌گذارد. پر شده پسرم علي بن موسي الرضا از علم و حلم، اين را آقا رسول الله مي‌گويد. يکي درباره‌ي اميرالمؤمنين فرموده: زماني که در يوم الدار گفت: چه کسي قرار است به من کمک کند، هر سه بار اميرالمؤمنين بلند شدند، آب دهانشان را با آب دهان اميرالمؤمنين قاطي کردند. ابوجهل به ابوطالب گفت: خوب مزدي به پسرت داد! آنوقت حضرت فرمود: من با آب دهانم علي را با علم و حکمت پر کردم. وقتي اميرالمؤمنين مثل دريا از جهت علمي به تلاطم درمي‌آمد، مي‌گفتند: اينها را از کجا ياد گرفتي؟ مي‌فرمود: اين لعاب دهان پيغمبر است. روح انساني پر نمي‌شود، اينقدر ظرفيت دارد. خدا مي‌فرمايد: مرا زمين و آسمان نگرفت، دل مؤمن گرفت! چطور تعبير به «مُلِاءَ» کرده است؟ از آن مناظره معلوم مي‌شود ما از سر صدقه‌ي علي بن موسي الرضا، شيعه هستيم.
در يک ابتلاء خاص امام حسين يک نقشي ايفاء کرده همه ما مديون حضرت هستيم. اتفاقي افتاده بود که حضرت فرمود: غير از من هيچکس نمي‌تواند اين اوضاع را تغيير بدهد. ما همه رهين خون گلوي امام حسين هستيم. اين حق خاصشان هست، حق عام هم دارند که همان شئون امامت است. اين را در غدير بحث مي‌کنيم. شما اماميه هستيد؟ پيغمبر ما آمده، قرآن هم آمده، امامت براي چيست؟ واي به حال کسي که معتقد به امامت باشد و نداند فلسفه‌ي امامت چيست؟ چرا خدا گفته من قرآن فرستادم، پيغمبر فرستادم و ميزان فرستادم؟ در يک فرصت مناسب توضيح خواهم داد. «عارفاً بحقه» معرفت به بند بند زيارت جامعه کبيره است. بحث فلسفه‌ي امامت هشت فلسفه دارد. حضرت فرمود: ولايت ما قطب قرآن است. قطب تمام کتاب‌هاي آسماني است. بسيار ضروري است و بماند براي غدير.
معرفت براي زيارت نيست، اگر معرفت نباشد در همه شئون دين، قرار نيست يک عده جاهل را، پيغمبر فرمود: قرار نيست من يک عده جاهل را دور خود جمع کنم. حضرت فرمود: از شما شيعيان کسي در نگاه ما اول است که اهل معرفت باشد و اگر معرفت نباشد به اندازه معرفت براي شما حساب مي‌کنند. از امام حسين سؤال کرد، پول مي‌خواست. حضرت فرمود: من بايد سؤال کنم و پول بدهم. فرمود: تو با اين علمت مي‌خواهي از من سؤال کني! حضرت فرمود: سيره ما سيره‌ي پيغمبر است. ما معرفت هرکس را ببينيم برايش سفره باز مي‌کنيم. فرمود: اگر مي خواهيد روات ما و اصحاب ما را بشناسيد، ببينيد چه حرفي به او زديد؟ حضرت فرمود: اول معرفت و بعد هرکاري خواستي انجام بده. کساني که در اين باب توانستند معرفت کسب کنند با باد نمي‌لرزند. پاي منبر شما نشسته، فردا دانشگاه مي‌رود 180 درجه عوض مي‌شود. معلوم است معرفت نداشته است. اگر معرفت باشد ما امام حسين را در ده روز محرم محصور نمي‌کنيم.
روايت است يک قطره اشک مجلس امام حسين اگر در جهنم بريزد، آتش جهنم را خاموش مي‌کند، آتش جهنم مظهر غضب خداست. اين اشک چشم که مي‌تواند آتش جهنم را خاموش کند، چرا نمي‌تواند آتش بزه‌هاي جامعه ما را خاموش کند؟ چون معرفت نيست… آتش‌هايي که در جامعه داريم چرا خاموش نمي‌شود؟ اگر معرفت نباشد، کسي که ادعاي عشق مي‌کند بعد از معرفت است. تو عاشق باشي و عارف باشي ديگر مال مردم نمي‌خوري و حقي را ضايع نمي‌کني.عاشق هميشه به شئون معشوق حساس است. امام حسين در کربلا لباس خواست، خواهرش لباس آورد، گفت: نمي‌پوشم، لباس تنگ است، لباس ذلت است. آنهايي که به شئون معشوق حساس بودند، در دنيا سفره‌هاي بسيار خاص باز کردند. حضرت امام درباره‌ي سيد احمد خوانساري مي‌گويد: در دنيا نظير ندارد. ايشان هميشه در اتاق وسط اتاق مي‌نشست، مي‌گفت: امام رضا وسط اتاق نشسته و در عمرش تکيه نکرده، من هم نمي‌خواهم تکيه کنم. کوچکترين شأن معشوق! حضرت علامه طباطبايي تا آخر تکيه نکرد، چون امام رضا تکيه نکرده بود. يعني من دائم دنبال سنخيت هستم که سنخيت نباشد، چه عشق و زيارتي، چه معرفتي و چه ادعايي… امام رضا هم از آقا رسول الله اين را ارث برده بود. آقا رسول الله تکيه نکرد، يکبار که غذا مي‌خوردند تکيه کردند، فوراً جلو آمدند و فرمودند: «اللهم اني عبدک و رسولک» خدايا من بنده تو هستم! چيزي که اصلاً منيت بودنش را نمي‌فهميم.
آقاي مطهري مي‌گفت: عشق سيمي است از وجود معشوق به وجود عاشق کشيدند، اوصاف معشوق به عاشق متصل مي‌شود و ديگر از عاشق تشخصي نمي‌ماند،
تا بود يک ذره از هستي به جاي، کفر باشد گر نهي در عشق پاي
ره را دو گام گفتند زيرا که فصل و وصل است *** پيوند دوست گشتي از خويش اگر جدايي
گفتم که مايي ما، ما را ز تو حجاب است *** گفتا که محو ما شو، آنگه ببين تو مايي
شيطان گفت: خدايا من تو را عبادت مي‌کنم ولي اطاعت نمي‌کنم. عبادتي مي‌کنم که نه نبي مرسل و نه ملک مقرب نتواند انجام بدهد. اما من تو را اطاعت نمي‌کنم که به آدم سجده کنم. بعضي خدا را اينطور مي‌پذيرند، مي‌گويند: خدا بايد در مسجد بنشيند. عيسي در کليسا بنشيند، امام حسين در حسينيه بنشيند، امام رضا هم در حرم بنشيند. امام رضا نبايد بگويد: ربا حرم است، زنا حرام است. شراب حرام است. در اين احکام ما تابع استانداردهاي بين المللي هستيم. عروسي من شراب نباشد!!؟ عروسي درويشانه مي‌شود. علي بن موسي الرضا فرمود: خداي متعال از 124 هزار پيغمبر تعهد گرفت و گفت: از تو تعهد مي‌گيرم رفتي مأموريت را انجام دهي، بگو: شراب حرام است. يعني کسي که شراب را در بساط خود آورده است به 124 هزار پيغمبر اهانت کرده است. به علي بن موسي الرضا اهانت کرده است. علي بن موسي الرضا نشسته بودند، يک آقايي وارد شد و گفت: يکي از شيعيان شما شراب خورده بود. آنوقت حضرت عهد کردند، کسي عرق شرم را بر جبين علي بن موسي الرضا جاري کند، آنوقت بگويد: رضا رضا رضا، مي‌شود؟ اينها الگوهاي جاودانه هستند. «شهداء دار الفناء» بعد «شفعاء دار البقاء» قبل از اينکه در آخرت شفاعت کنند، اينجا خدا اينها را فرستاده الگوي جاودانه، رکن اصلي يک نظام سيستم تربيتي آرماني است تا ما اينجا با اينها سنخيت پيدا کنيم.
هرچقدر احترام آنها را داريم، آنها هم احترام شما را دارند. چقدر براي امام رضا احترام قائل هستيم؟ يکي گفت: آقاجان من در نظر شما چگونه هستم؟ فرمود: به خودت نگاه کن ببين چقدر به من حرمت داري، من هم براي تو اينقدر حرمت دارم. يکي از آقايان به من گفت، سي سال پيش اتفاق افتاده است. گفت: من رفتم کره در تهران بفروشم، رفتم به يک ارمني بفروشم. يکبار بردم گفتم: به ابالفضل خالص خالص است! کره را دو دستي تقديم من کرد و پول کره را هم داد، گفت: اين پول کره و اين کره، من به اين کره دست نمي‌زنم. گفتم: چرا؟ گفت: قمر بني هاشم، حرمتش نزد ما بالاتر از اين است که بخاطر کره قسمش بدهي؟ چقدر حرمتش را داري؟ يک آقايي مي‌گفت: از جلوي مغازه رد مي‌شدم، ديدم به يک آقايي از يک روستا مي‌گويد: قسم به حداد کربلا قيمتش اينطور است. آن آقا گرفت و رفت، گفتم: مي‌داني حداد کربلا که بود؟ آنهايي بودند که کربلا شمشير تيز مي‌کردند. گفت: مي‌دانم! او سر اين آقا کلاه گذاشته است. مؤسس حوزه آقاي حائري به بازاريان قم مي‌گفت: مواظب باشيد اين شاهسون‌ها سر شما کلاه نگذارند. يکي از بازاري‌ها گفته بود: ما اين همه تجربه داريم، انسان‌هاي ساده دل، چطور؟ مي‌گفت: آنها شما را فرشتگان اطراف حضرت معصومه مي‌دانند، شما هرچه بدهيد مي‌پذيرند. خداي نکرده اگر از اين سوء استفاده کنيد، آنها برنده هستند.
آداب زيارت، من مي‌خواستم اينها را براي عزيزان بحث کنم که نشد. 1- ادب زيارت اين هست که زائر اعتقاد داشته باشد آنها به تمام احوال ما اشراف دارند. علي بن موسي الرضا وقتي وارد طوس شد، يک جنازه را که ‌آوردند، تلقين گفت، اسمش را گفت اسم پدرش را گفت. گفتند: آقا جان شما امروز وارد اينجا شديد. فرمود: مگر نمي‌دانيد اعمال شيعيان هر هفته به ما عرضه مي‌شود، ليست اينها دست ماست و خيلي اين مسأله مهم است. اعتقاد به  عطوفت در اين عالم، اينها امام عاطفه هستند. ذره‌اي محبت به آنها ضايع نمي‌شود ولو از اهل کتاب باشد. چهارم اين است که اعتقاد داشته باشد قدرت بر اعجاز حاجات ما را دارند، خدا فرمود: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180) خدا را با اسماء حسني بخوانيد. امام صادق فرمود: «نحن والله الاسماء الحسني» اسماء حسني ما هستيم. اما پنجم، اگر ما از آنها مطالباتي داريم، آنها هم از ما مطالباتي دارند. مطالبه يکطرفه درست نيست. خوش آنکه مهرباني هردو سر بي!
من قصه‌ي عطوفتشان را بگويم، چه عطوفتي به شيعه‌ها دارند و بعد با نگاه عاطفي که دارند به زيارت آنها بياييم. امام عاطفه هستند و رکن اصلي الگوي جاودانه بودن رابطه عاطفي بين الگو و مترقي است، چه ارتباط عاطفي بالاتر از اينکه فرمودند: شيعه‌ها تکه‌اي از بدن ما هستند، غمگين شوند، غمگين مي‌شويم، خوشحال شوند، خوشحال مي‌شويم. چه ارتباط عاطفي بالاتر از اينکه فرمود: يک شيعه مريض نمي‌شود الا ما هم مريض مي‌شويم. چه ارتباط عاطفي بالاتر از اينکه هزار و چهارصد سال پيش براي ضعفاي شيعه گريه کردند. امام صادق روي دستش مي‌زد و گريه مي‌کرد. گفتند: چرا گريه مي‌کنيد؟ فرمود: بخاطر کربلا خدا ظهور فرزندم مهدي را به تأخير انداخت، به حال ضعفاي شيعه من گريه مي‌کنم، ضعيف فکري که در دام ابليس‌ها بيافتد. چه ارتباط عاطفي بالاتر از اينکه شب امام صادق مي‌برد خورد و خوراک براي فقرا. راوي گفت: براي شيعه‌ها مي‌بريد يا سني؟ گفت: براي سني‌ها! گفت: براي شيعه‌ها چه مي‌دهيد؟ گفت: جانمان را مي‌دهيم. امام صادق جانش را مي‌دهد، تو نمي‌خواهي يک ذره مماشات بدهي تا اين طلاق شوم اتفاق نيافتد. چه ارتباط عاطفي بالاتر از اين که آقا يک کار بدي مي‌کرد، امام صادق فرمود: نکن، مادرم زهرا ناراحت مي‌شود. گفت: مي‌فهمد، خيلي وقت است از دنيا رفته است. گفت: قسم به خدا همه چيز را مي‌فهمد. براي مادرم زهرا اينقدر سنگين است که اين    خانم چرا اينطور است؟ چرا اين آقا غيبت کرده است؟ چرا مصالح کلان کشور اسلامي را زير پا گذاشته است؟ آنها چون ما را جزء خود مي‌دانند در حالت اضطرار براي شيعه حساب باز مي‌کنند.
زماني که شيعه مشکل روحي و اخلاقي داشته باشد، رفتار ناشايستي که دارد. گاهي شيعه از اساس در خطر است، نه اينکه امتحان سيره‌ي سنت امتحان را باطل کنند، شيعه از اساس در خطر باشد، ارتباط عاطفي آنها باعث مي‌شود به داد برسد. مشهور است که امام زمان فرمود: اگر عنايات ما نبود، «إنا غير مهملين لمراعاتكم‏ و لا ناسين لذكركم» ما هيچوقت شما را فراموش نمي‌کنيم. «و لو لا ذلك لنزل بكم اللأواء و اصطلمكم الأعداء» و الا خيلي وقت پيش دشمنان شما را ريشه‌کن کرده بودند، تا نامي از شيعه باقي نماند.
يک مطلب اميدوار کننده اين است که در جنگ جهاني اول ايران ضعيف ضعيف بود، اقتصادش، استقلال سياسي ندارد، بنيه‌ي اقتصادي و علمي ندارد. از شمال روس و از جنوب انگليس و از غرب عثماني وارد شد. همه مأيوس بودند، سرگردان بودند. حضرت آيت الله نائيني مي‌گويد: آنقدر غصه مي‌خوردم، که اوضاع ايران به کجا مي‌رسد؟ با يک اضطراب تمام متوسل به حضرت وليعصر شدم. حضرات معصومين هم فهرست اسباب و صفات حق، آنها مجيب المضطر هستند، اين وصف در معصومين هم هست. مي‌گويد: در توسل خودم گفتم: يابن العسکري اوضاع چنين است. آنقدر ناله کردم به محضر امام زمان رسيدم، ديدم حضرت ايستاده و يک ديواري سر به فلک کشيده است. حضرت با انگشت خود اشاره کرد، اين ديوار به طرز وحشتناکي کج شده بود. ديدم حضرت انگشتش به طرف ديوار است، حضرت گفت: اين ديوار ايران است، کج مي‌شود اما با انگشت خود نگه مي‌داريم و نمي‌گذاريم خراب شود، اينجا خانه شيعه است و خانه ماست، کج مي‌شود اما نمي‌گذاريم خراب شود.
نکته بعد يک دنيا ارزش دارد، آداب زيارت يک کلمه اين است که شما شيعه باشيد. چه کسي بر ما اسم شيعه را گذاشته است؟ کتب اهل سنت مي‌گويند: پيغمبر اسم ما را شيعه گذاشت. تاريخ طبري، در سوره بيّنه، «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (بينه/7) اولين بار شيعه اينجا نامگذاري شد. با کلمه‌ي شيعه هويت ما را تصوير کرد. شيعه يعني تابع، هويت شيعه تبعيت است. اگر تبعيت و سنخيت درست شد، ما شيعه هستيم. خودشان گفتند شبيه ما مي‌شويد. از علي بن موسي الرضا مي‌خواهيم که زوار علي بن موسي الرضا، همه حاجت روا شوند.
شريعتي: انشاءالله به زودي زود با رفع اين بليه، راه‌هاي زيارت باز باشد و به پابوس امام رضا بياييم، با خيال راحت حرف بزنيم و درد دل کنيم. اين روزها با افزايش اجاره بها، زندگي خيلي از مستأجرين دچار تزلزل شده است، انشاءالله به حق امام رضا(ع) مشکلات از کشور و خانواده‌هاي ما رخت بر ببندد و همه ما در صحت و عافيت کامل باشيم. امروز صفحه 456 قرآن کريم، آيات 43 تا 61 سوره مبارکه صاد را تلاوت خواهيم کرد و ثوابش را به علي بن موسي الرضا هديه خواهيم کرد.
«وَ وَهَبْنا لَهُ‏ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ «43» وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ «44» وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ «45» إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ «46» وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ «47» وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ «48» هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ «49» جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ «50» مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ «51» وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ «52» هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ «53» إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ «54» هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ «55» جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ «56» هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ «57» وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ «58» هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ «59» قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ «60» قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ»
ترجمه آيات: و ما بر اساس رحمت خويش خانواده‏اش را (كه در اثر بيمارى سخت و طولانى، از او جدا شده بودند) به او بخشيده و برگردانديم و همانند آنها را به آنان افزوديم (و بستگانش را توسعه داديم) تا براى خردمندان پندى باشد. (و او را از بن بست تعهّدى كه كرده بود نجات داديم. او سوگند ياد كرده بود كه به خاطر تخلف همسرش ضربه‏اى شلاق به او بزند ليكن چون همسرش وفادار بود به او گفتيم:) دسته‏اى از شاخه‏هاى نازك گياه به دست خود بگير و با آن بزن تا (بدن همسرت آزرده نشود) و سوگند را مشكن. ما ايّوب را صابر يافتيم، چه بنده‏ى خوبى كه بسيار توبه و انابه دارد. و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه داراى قوّت و بصيرت بودند ياد كن. همانا ما آنان را با خلوص ويژه‏اى كه يادآور سراى قيامت بود خالص كرديم. و آنان در پيشگاه ما از برگزيدگان و نيكانند. و اسماعيل و يَسَع و ذوالكفل را كه همه از نيكانند، ياد كن. اين ياد (ما در دنيا از آنان) است و البتّه براى پرهيزكاران بازگشتگاهى نيكو (در قيامت) خواهد بود. باغ‏هاى جاودانه‏اى كه درهايش به روى آنان گشوده است. در آن جا (بر تخت‏ها) تكيه مى‏زنند (و) ميوه‏هاى فراوان و نوشيدنى در آن جا طلب مى‏كنند. و در كنارشان همسرانى است كه به شوهرانشان چشم دوخته و هم‏سالند. اين است آن چه براى روز حساب به شما وعده داده مى‏شود. اين رزق ماست كه براى آن پايانى نيست. اين (پاداش بهشتيان) و البتّه براى طغيانگران بازگشت‏گاه بدى است. دوزخى كه در آن وارد مى‏شوند، چه بد آرامگاهى است. اين آب داغ و چركابى است كه بايد آن را بچشند. و (جز اين‏ها) كيفرهاى ديگرى از همان نوع براى آنان است. (به سران دوزخى گفته مى‏شود:) اين‏ها گروهى (از پيروان شما) هستند كه همراه شما وارد مى‏شوند، (آنها مى‏گويند:) خوش آمدى براى آنان نيست، زيرا كه آنان وارد دوزخ شدند. (آنان به رهبران و پيش كسوتان خود) گويند: بلكه خوش آمد بر شما مباد كه شما اين عذاب را براى ما پيش فرستاديد، پس چه جايگاه بدى است. گويند: «پروردگارا! هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته، پس در آتشِ عذابِ او دو برابر بيفزا».
شريعتي:
دعايم کن هميشه در پناه اين حرم باشم *** که عمري غير از اينجا رفتم، پشيمانم
براي شفاي بيماران، خصوصاً بيماران کرونايي دعا کنيم. انشاءالله به حق امام رضا خداوند لباس عافيت را بر تن اين مريض‌ها بپوشاند. خيلي‌ها گفتند: براي عاقبت بخيري جوان‌ها دعا کنيد. انشاءالله خداوند همه دخترها و پسرها را از همه بليات محفوظ نگه دارد. اشاره قرآني را بفرماييد، در مورد شخصيت صفوان بن يحيي هم براي ما صحبت کنيد.
حاج آقاي عاملي: از سوره صاد، آيه 45 «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ» ياد بياور بنده ما ابراهيم، اسحاق و يعقوب را که قدرت تبليغي فوق العاده داشتند و اهل بصيرت بودند. خداي متعال بارها در قرآن دستور مي‌دهد فلان پيغمبر را ياد بياورد، «وَ اذْكُرْ فِي‏ الْكِتابِ مَرْيَم‏، وَ اذْكُرْ فِي‏ الْكِتابِ مُوسى‏، وَ اذْكُرْ فِي‏ الْكِتابِ إِبْراهِيم‏» اين «اذکرها» دستور بزرگداشت است. لذا با اين آيات جشن تولد گرفتن براي پيغمبر ما، براي ائمه، به نصّ قرآن کاملاً مشروح است. در جشن تولد گرفتن براي حضرت ختمي مرتبت دو نظريه هست. الازهر مي‌گويد: افضل قُرُبات است اما وهابيت مي‌گويند: بِدِع، کُفُر و حکم مي‌کنند اين موجب ضلالت و خروج از دين است. اولاً اين مسأله اختلافي شد. در مسأله اختلافي هيچکس حق ندارد کسي را تکفير کند، هيچکس حق ندارد خون کسي را هدر اعلام کند بسياري از مفاهيمي که با آن تکفير شده، مسلمان‌ها توسط وهابيت، بلکه اکثرش اختلافي است. مثل توسل، توسل امر اختلافي است.
در امر اختلافي اگر شما بگوييد که بايد نظر من صائب باشد، معني‌اش اين است که اجتهاد فقط به روي شما بسته است. يعني فقط فهم شما از اين رسميت دارد. اين يک فاجعه بسيار بزرگي است و اين امتياز را هيچکس ندارد که بگويد: فقط آنچه ما مي‌گوييم درست است. هرکس را تکفير کرديم همه بايد تکفير کنند، وجوب تکفير من يک اصل نزد آنهاست. اين معني‌اش اين است که اجتهاد ما فقط رسميت دارد. خدا مي‌گويد: ابراهيم را ياد بياور چون صديق بود. يک کار خوبش را مي‌آورد و مي‌گويد: براي او يادبود بگير. وقتي ابراهيم يک کار خوب دارد، پيغمبر ما جامع تمام خيرات است. حضرت اميرالمؤمنين نفس پيغمبر است. ما نمي‌توانيم بزرگداشت بگيريم؟ اين چه فهمي از قرآن است؟ لذا ابن ابي الحديد آورده، «کان رسول الله صلي الله علي و السلم يتيمنُّ بولادة علي» ابن ابي الحديد در شرح نهج‌البلاغه آورده است که آقا رسول الله هرسال به ولادت اميرالمؤمنين تبرک و تيمّن مي‌کرد. خدا گفته: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» (مائده/7) چه نعمتي بالاتر از پيغمبر ما؟ چه نعمتي بالاتر از اهل‌بيت پيغمبر ما؟ جاي ديگر فرمود: براي رحمت من شادي کنيد آنها بالاترين مايه شادي هستند. انشاءالله بتوانيم تابع قرآن باشيم.
شخصيت صفوان بن يحيي از ياران امام کاظم است، وکيل مالي امام رضا و امام جواد است و از اصحاب اجماع است. اينها هجده نفر هستند که خصوصيت خاصي دارند و روايت آنها اينقدر معتبر است که مرسل اينها مسند حساب مي‌شود. يکي از اينها صفوان بن يحيي است. از اين هجده نفر، چهار نفر بسيار ممتاز هستند و يکي صفوان بن يحيي است. هزار و صد روايت از ايشان به دست ما رسيده کنار سفره‌ي روايت اين مرد بزرگ هستيم، نشاط علمي فوق العاده‌اي داشتند. ايشان وقتي يک مرکبي را اجاره کردند از مکه به کوفه بروند و يک بار مختصري را کسي آورد و گفت: بار مرا به کوفه برسان. گفت: نمي‌توانم مگر اينکه از صاحب مرکب اجازه بگيرم. اين حساسيت‌ها بسيار مهم است، حساسيت به حق الناس خيلي مهم است. عبدالله بن ابي عمير صد شلاق خورد وقتي زندان افتاد و مدت زندان تمام شد. آمد منزل ديد، قارون آمده و منزل خراب شده و روايت از دست رفته، براي همين است که مرسل او مسند است، آنوقت همان لحظه که محتاج بود، يک آقايي سيصد دينار برايش آورد، گفت: من به تو بدهکار بودم، آوردم. گفت: از کجا آوردي؟ در مکتب اهل‌بيت هرکس پرورش پيدا کند، چشم بسته نيست، مي‌پرسد خوردني است يا نه؟ گفت: تا شما را ديدم از زندان آمديد، خانه‌ام را فروختم تا طلب شما را بدهم. گفت: نه، من به يک دينارش محتاج هستم ولي به يک درهم دست نمي‌زنم، چون آقاي من امام صادق فرمود: خانه جزء دِين است و نمي‌شود کسي را از خانه‌اش بيرون کرد و دِينت را از او بگيري. اينقدر حساس بودند. انشاءالله ما هم اين حساسيت را داشته باشيم، در اين وضع بحراني اجاره خانه‌ها، اين پيام خوبي است براي کساني که با خدا معامله کنند و در شرايط بحراني وقتي از دست افتاده‌ها گرفتيم، يقين داشته باشيم «وَ ما أَنْفَقْتُمْ‏ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ» (سبأ/39) هرچه در راه من مصرف کني، خودم عهده‌دار هستم. به خدا بدهيد، خدا پرورش بدهد، به شما برگرداند. مادر حضرت موسي، موسي را به خدا داد، خدا پرورش داد، پيغمبر شد و به خدا برگرداند. خوش به حال کساني که توشه خوبي براي ابديت خود تأمين مي‌کنند.
شريعتي: خوشا دردي که درمانش تو باشي *** خوشا مُلکي که سلطانش تو باشي

 

فایل تصویری این برنامه

 

 

فایل صوتی این برنامه

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9058

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید