برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مضامين بي نظير دعاهاي اهلبيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 05- 04-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دلم امروز گواه است کسي ميآيد *** حتم دارم خبري هست گمانم بايد
فال حافظ هم هر بار که ميگيرم باز *** مژده اي دل که مسيحا نفسي ميآيد
بايد از جاده بپرسم که چرا ميرقصد *** مست موسيقي گامي شده باشد شايد
ماه در دست به دنبال که اينگونه زمين *** مست ميچرخد و يک لحظه نميآسايد
گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست *** اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد
«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام ميکنم به همه شما بينندگان عزيز، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي عاملي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: عرض ادب و احترام دارم خدمت حضرتعالي و همه مردم عزيز، از خداي متعال ميخواهم مقاماتي که در طول تاريخ بر هر نبي و بشر مرحمت فرموده، نه از سر استحقاق از سر فضل به همه ما مرحمت بفرمايد و با عنايات خاصه از ملت ما پذيرايي بفرمايد و عزت امت ما را مضاعف کند، و قدرتهاي اهريمني که بر امت اسلامي مسلط شدند، شر آنها را دفع بفرمايد.
شريعتي: از خدا چيزي خواستن راه و رسمي دارد، شايد در رأس همه آنها دلبري کردن از خداي متعال است، اهلبيت خيلي خوب بلد بودند و در اين ادعيهاي که در اين ايام براي ما گفتند، محسوس هست. مناجات خمسه عشر، مناجات شعبانيه، دعاي عرفه، چقدر خوشحاليم اين گنجها در اختيار ماست و خدا کند قدر بدانيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در اين بود که بخشي از ادعيهي حضرات معصومين ناظر به روابط عبد با خداست. آن هم انواعي دارد، موضوعات مختلفي آنجا هست و يکي از جذابترين موضوعات ناظر است به نيازهاي روحي شخص سالک وقتي به طرف خدا حرکت ميکند از خاک جدا شود.
چيست اين برخاستن از روي خاک *** تا که آگه گردد از خود جان پاک
هر گراني و کسل خود از تن است *** جان ز خفت جمله در پريّدن است
ارواح بشري مثل طيور آسماني است در قفسهاي مادي انسان که قرار هست خلاص شود.
اي طاير سپهر مکان، عرش آشيان *** تا چند زير خاک سيه ماندهاي نهان
بر آستان قدس تو را آشيانهاي است *** تا کي به خاک چنگ زني همچون ماکيان
اين مسير را بايد حرکت کنيم و جاي ديگر هيچ خبري نيست. يعني غير از اينکه هشتاد سال در جزئيات غير کامسب و غير مکتسب، در لذتهاي کم عمق، لذتهايي که ارزش دفاع کردن ندارد. با آن لذتها هشتاد سال زندگي خودش را توجيه کند، اينطور نيست. ما بايد توجيه عقلاني داشته باشيم. هشتاد سال خدا عمر به ما داده است. چه کار کرديم؟ حضرت آيت الله مشکيني ميفرمود: در اين هشتاد سال عمر چه آوردي؟ خدايا فقط يک چيز دارم، وقتي که اسم حضرت زهرا برده ميشد دلم ميگرفت. خداوند از انسانها در برابر اين نعمتهايي که عطا کرده انتظار خاصي دارد. اينکه يک حيات معقول داشته باشد و به آن برسد و عقلانيت در زندگي انسان موج بزند. جمال زندگي انسان عقل است. از ميرزاي شيرازي پرسيدند: بزرگترين امتياز ميرزاي بزرگ شيرازي چه بود؟ گفتند: بالاترين امتياز او عقل او بود. در روابط اجتماعي و مديريت خانه و آداب، عقل به معناي «العقل ما عُبد به الرحمن» يعني آن کسي که خاضع است در برابر اراده خدا. عقل حالت عبوديت است و اگر حاکم شد همه چيز را به مسير عبوديت ميآورد. در مملکت بدن اگر عقل حاکم شود شهوت و غضب عبادت ميشود. لذا حضرت ختمي مرتبت فرمود: شيطان من دست من ايمان آورده است و جز خير مرا دعوت نميکند، ميگويد: بلند شو نماز شبت را بخوان. حضرت فرمود: همه شيطان دارند. در مقابل سفاهت است، علم در مقابل جهالت است. وقتي کاري سفيه انجام ميدهيم از عقلانيت فاصله گرفتيم. اگر از توحيد فاصله بگيريم يعني اعتقادت اين نباشد که يک مبدأ عالي همه چيز را در اين عالم تنظيم ميکند اين سفاهت است. در سير و سلوک و طي اين منازل حالاتي به انسان سالک ميرسد که همه يک منزل است و به يک ادبيات و مفاهيم نياز دارد. با چه مفاهيمي با خدا صحبت کنيم؟ حضرات معصومين که اين مسير را طي کردند، تمام اين حالات را لحاظ کردند به ما ادبياتي ياد دادند که اينطور صحبت کن. آقاي بروجردي دستش را اينطور ميکرد. با کساني درس بخوانيد که چند بار اين راه را رفتند و برگشتند. قافله سالار بايد کسي باشد که وارد به اين مسير است. نميشود پشت سر هرکسي راه افتاد. سلمان به کسي گفت: اگر طبيب نيستي مردم را گمراه نکن! امام صادق ميگويد: اينطور خودشان گمراه ميشوند و مردم را گمراه ميکنند. ما به جايي رسيديم که منزل، منزل شکوا است. شکايت ميکند. از نفس و قلبش شکايت ميکند، از چشم خود شکايت ميکند. از غربت شکايت ميکند. از جمله شکايتها که ميکند، ميگويد: خدايا مرکب من مرکب راهواري نيست که مرا به مقصد برساند.
آقاي گلپايگاني نقل ميکردند، به يک رودخانه برسيم بگوييم: الاغ بپرد، بگوييم بپر نميشود. اين الاغ نفس قبلاً بايد بخورد که بتواند بپرد. يکوقت يک امضاي طلايي دست شماست. يکوقتي در يک منطقهاي بسيار حساس هستيد که بله گفتن شما ميلياردها پول پشت سرش هست. آنجا دو صد من استخوان بايد که صد من بار بردارد. حضرت مطرح ميکند که خدايا مرکب من مرکبي باشد مناسب اين مسير، مرکب من همراهي نميکند. يک پيامي دارد که ما از جهت روحي، استعداد، قابليت، بتوانيم به نقطهاي برسيم که روح ما از طرف جسم مزاحمت نبيند، جسم عرصه را براي روح تنگ نکند. اگر جسم عرصه را به روح ما تنگ کند، بعد از مرگ هم روح ما در تنگناست. بعضي انسانها که از دنيا ميروند اينقدر جايشان تنگ است، ميخ در ديوار در فشار هست. بعضي آنطور هستند. بعضي آنقدر گشايش دارند، «ارواحکم في الارواح» از حضرت سؤال ميکند وقتي کسي مرد چقدر اجازه ميدهند تحرک داشته باشد، حضرت يک جمله گفت، اينقدر جالب است و درس بزرگي است، حضرت فرمود: علمش چقدر است. آن مشخص ميکند خدا چقدر ميدان جولان به روح بدهد. انسانهايي که ميميرد دو طايفه هستند، علم و عملشان قطع ميشود و بعضي علم و عملشان قطع نميشود. شهيد زنده است يعني چه؟ اگر بگويي: نام نيک، اين براي ما نيست. اگر بگويي: حيات برزخي، مشرکين بدر که رسول خدا در چاه انداخت و با آنها صحبت کرد، حيات برزخي را آنها هم دارند. شهيد زنده است يعني هرکس از دنيا ميرود علم و عملش قطع ميشود. شهيد نه علمش قطع ميشود نه عملش! علمش قطع نميشود شاهد همه کارهاي ماست. الآن هرکاري ما انجام ميدهيم، مرحوم ميانجي فرمود: يکي از عرفا به من گفت: قبرستان رفتم، شهدا را زيارت ميکردم. يکباره در دل من خطور کرد آيا واقعاً امام حسين لحظهي آخر شهداي ما بالاي سر اينها بودند؟ اين از دلم خطور کرد. در خواب يکي از شهدا را ديدم، گفت: فلاني اين چه خطوري بود که در دل شما خطور کرد؟ والله يک نفر ما به زمين نيافتاد مگر اينکه حضرت أباعبدالله الحسين از دست ما گرفت. اعتقاد ما همين است.
پدر شهيدي به من گفت: مادر اين شهيد اينقدر گريه ميکرد، يک روز ديديم گريه تمام شد. گفتم: چطور شد؟ گفت: پسرم را ديدم حالش خوب بود اما به لباس سفيدش يک لکهاي بود. گفتم: اين لکه چيست؟ گفت: مادر اين لکه اثر گريههاي توست. قدرت روحي يک چيزي است که قيمت انسانها به قدرت روحي است. رشوه ميگيرند قيمتش است. با مبلغ کمي خودش را فروخته است. آقا رسول الله فرمود: پيشنهاد کردند چنين کنيد، از حرفت برگرد. گفت: اگر آفتاب را در دست راستم، ماه را دست چپم بگذاريد. مرا بر منظومه شمسي مسلط کنيد. من از اصول خودم تنازل نميکنم. اين چراغ راه ماست، اين منشور راه ماست. يک دعايي که به ما ياد دادند، به خدا شکايت ميکنيم، خدايا کمک کن من يک مرکبي داشته باشم که با آن مرکب بتوانم به آن بساط برسم. مرکب را مطيه ميگويند. امام حسن و امام حسين روي دوش پيغمبر سوار ميشدند، پيغمبر فرمود: عجب مرکب خوبي داريد و چه راکب خوبي من دارم که شما راکب من هستيد. اينجا اميرالمؤمنين در دعاي صباح گفته است، «الهي فَبِئْسَ الْمَطِيَّةُ الَّتِي امْتَطَتْ نَفْسِي مِنْ هَوَاهَا» خدايا چه مرکب بدي است، مرکبي که نفس من از روي آرزوهاي باطل و از جهت ظن و گمان بر روي آن مرکب سوار شده است. کارش را براساس آرزوها که اين را داشته باشم يا آن را، چيزهايي که در توانش نيست، استعدادش نيست، براي رسيدن به آنها دست به کار خلاف بزند. گاهي جوان نگاه ميکند ببين چه ماشيني دارد؟ من هم بايد داشته باشم. به اين آرزو نميرسد دست به انتقال مواد مخدر ميزند و بيچاره ميشود و اينها مسئوليتش را بايد جامعه بدانيم.
در ميان هفت دريا پاي بندم کردهاند *** باز ميگويند: هوشيار باش و دامن تر مکن
حضرت فرمود: «فَوَاهاً لَهَا لِمَا سَوَّلَتْ لَهَا ظُنُونُها وَ مُنَاهَا وَ تَبّاً لَهَا لِجُرْأَتِهَا عَلَى سَيِّدِهَا وَ مَوْلَاهَا» هلاکت باد بر نفس من با اين آرزوهاي باطل و جمالي که دارد. نابود باد، از اينکه اينطور جرأت کرده بر مولاي خودش! کسي که جرأت دارد بر مولاي خودش زير خاک بهتر از روي خاک است. گاهي شکايت ميکند که خدايا خراب کردم، با زبان مادري و احساس و عواطف با خدا صحبت کند خدا ميپذيرد، اما تعبيري که معصوم داشته باشد چقدر عالي ميشود. «الهِي قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَها فَلَها الْوَيْلُ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَها» نظر يعني محافظ و تربيت و رشد دادن و رسيدگي کردن. اين ذائقهها و عملکردش را ميبيند، ميبيند چيزي قابل دفاع ندارد و هفتاد سال از عمرش گذشته است. ميگويد: خدايا ظلم کردم بر خوردم! روزگار از من برداشته و من از روزگار بر نداشتم! روزگار مرا غارت کرده ولي من از روزگار سهم نگرفتم. اين ويل در نفس، در روايات تکرار شده است. خدايا واي بر نفس من اگر نفس مرا نبخشي! اين ادبيات قبل از اينکه به هدف بخورد، طرف را زير و رو ميکند. خدايا واي بر من! اگر جهنم مأواي من باشد. حميم آبي است که به اهل جهنم آب داغ ميدهند. اين براي کساني است که لحظه به لحظه به زندگي مردم آتش زدند. کار خدا براي بردن به جهنم نيست، خدا دو بار صحبت ارث از بهشت را مطرح کرده است، «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ» اما در جهنم مطرح نکرد. چون در بهشت براي همه يکجا تدارک ديده است. طرف وقتي خراب ميکند اين را به کسي ديگر ميدهد، ارث ميبرد. اما در جهنم اين حرف را نزده است چون قرار نيست مردم را جهنم ببرد.
چون خشم آتش تو بر دلها زدي *** مايه نار جهنم آمدي
چون ز دستت ظلم بر مظلوم رست *** آن درختي گشت از آن زقوم رفت
آنقدر بهشت رفتن راحت است، يک سلوک خوب با مردم داشته باشيد، چهل نفر ميگويند: بارک الله، نميتواني طوري زندگي بکني چهل نفر بگويند: بارک الله، خدا ميگويد: ديگر حساب نکشيد. بعضي که چهل امضاء بر کفنشان ميگيرند که شهيد سليماني از بزرگان ما حضرت آيت الله جوادي آملي توضيح ميدادند چطور از ما امضاء ميگرفتند، يک آقايي آمد از آقاي مشکيني براي کفنش امضاء بگيرد. آقاي مشکيني آنقدر به وقتشان حساس بودند، يعني ميرفتي با او صحبت ميکردي، کتاب باز بود به شما گوش ميداد. اگر شما سرفه ميکرديد، ايشان نميخواست کتاب را از دست بدهد، خودش به من فرمود: يادم نميآيد پنج دقيقه وقتم را هدر بدهم. ولي کفن را شروع کرد امضاء آنقدر با حوصله نوشت که اطرافيان گفتند: حضرت آقا يک کفن نوشتن اينقدر وقت نياز ندارد. گفت: نميدانيد قرار است اين را چه کسي بخواند. اين را ملائکه رحمت قرار است بخواند.
گاهي از عدم توفيق شکايت ميکند. يعني وفق دادن اسباب دست ما نيست. توفيق از جانب خداست. شما هر برنامهاي براي خود تدارک ببينيد، هزاران مقدمه لازم داريد. آقاي بروجردي ميگويند: گاهي يک کار صد مقدمه دارد، 99 مورد را بنده درست ميکند و يکي را خدا درست نميکند. لذا از خدا بايد طلب توفيق کرد. يک بخش از شکايت مربوط به عدم توفيق است. ميگويد: خدايا من هرچه برنامهريزي ميکنم موفق نميشوم. خدايا علت از کجاست؟ الهام کن و به من ياد بده. خدايا «إِذَا أَنَا صَلَّيْتُ وَ سَلَبْتَنِي مُنَاجَاتِكَ إِذَا أَنَا نَاجَيْتُ مَا لِي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِيرَتِي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِي وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ سَيِّدِي» من هم خودم را اصلاح کردم، برنامهريزي ميکنم اما دست رد به من ميخورد. ميبينم نميتوانم اين کار را انجام بدهم. توفيق از من سلب ميشود. چرا اينطور شدم؟ آنوقت درس اخلاق شروع ميشود، نکند اين کار را کردم. نکند مرا در فلان جا ديدي؟ امام سجاد واقعاًٌ مدرسه باز کرده است و کلمه به کلمه صحيفه سجاديه تفسير شود معلوم ميشود چه درسهاي نفيسي آنجا هست. وقتي همه اينها جمع شود معلوم ميشود بدن اينجاست، روح در جاي ديگر است.
هرچقدر عمر بگذرد، «خاربن در قوت و برخاستن *** خارکن در سستي و در کاستن» لذا امروز را نبايد فردا کرد. «صبح است ساقيا قدحي پر شتاب کن *** دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن»، «من نميگويم زيان کن يا به فکر سود باش *** اي ز فرصت بي خبر در هرچه هستي زود باش»، «لنگ و لونگ و خفته شکل و بي ادب *** سوي او ميغيژ و او را مي طلبد» در آن حالت هم ميپذيرند. يعني يک بهشت اينجا بايد براي انسان تصوير شود. عالم عرفا متفاوت با عالم ديگر است. شيخ انصاري خواست به اصفهان بيايد، نزد سيد صدر الدين رفت تا استخاره بگيرد و اصفهان بيايد. پدرش اجازه نميداد چون خيلي فقير بود. پشت بام دزفول براي سيد صدر الدين، چند سيد صدر الدين کاشف دزفولي بايد داشته باشيد، هزار ماهواره با هزار کانال بالاي سر شما باشد، شهر را قبضه ميکند. آمد اجازه بگيرد من ميخواهم بروم، ديد بالاي پشت بام زير آفتاب نماز ميخواند، در آن آفتاب. وقتي تمام شد گفت: من ميخواهم بروم اصفهان، دهانش را باز نکرد سيد صدر الدين گفت: جناب شيخ به عتبات برو، خدا تو را مثل اين آفتاب روشن ميکند. پدرش راضي نبود به اصفهان آمد، آنجا آنقدر لباسش مندرس بود، اين قصه از حضرت آيت الله اراکي است. در درس سيد شفتي شرکت کرد. بالاخره جمعيت نشستند. ايشان با لباس پاره و مندرس، سر درس آمد. يک روز سيد شفتي يک مسأله علمي را مطرح کرد، گفت: ميخواهم جواب بدهم. جواب را ديد اين يک درياست به تلاطم درآمده و اينجا نشسته است. درس تمام شد، لباسش را نگاه کرد، فهميد اين وضعش خيلي وخيم است، غذا ندارد بخورد. آنقدر ضعيف شده است. گفت: بعد از درس با شما کار دارم. ايشان بعد از درس محضر سيد رفت، دم دست سيد آن لحظه پول نبود. آنقدر مجذوب علم شيخ انصاري شده بود که انگشتر بسيار نفيسي داشت، ميگويد: فعلاً اين انگشتر را تقديم شما ميکنم، بعد درخدمت شما هستم. نگو شيخ انصاري چند روز است هيچي نخورده است. تا انگشتر را ميگيرد مستقيم سنگکي ميرود که نان بخرد، ميگويد: پول ندارم، اين انگشتر را حساب کن، هرچقدر را حساب کردي باقياش را بده. سنگکي هي نگاه ميکند عجب انگشتري است! مردم جمع ميشوند يکي ميگويد: اين انگشتر سيد شفتي است! دست او چه ميکند؟ قيافهاش هم نشان ميدهد که دزد است! آنکه حضرت علي ميگويد: فقر، عقل را خراب ميکند. دين را خراب ميکند. غضب و بدبيني را از همه جذب ميکند به شخص. گفتند: اين دزد است. روي سرش ريختند و اينقدر کتکش زدند و به سيد شفتي گفتند: دزد انگشترت را گرفتيم! مفصل کتک خورده است. سيد شفتي يک جمله گفت: شيخ بشارت به تو که اسباب بزرگي به سراغت آمده است. يعني اين گرفتاريها اسباب بزرگي است.
درد عشق تو کمند لطف ماست *** زير هر يا رب تو، لبيک ماست
خلاص حافظ از آن طلف تابدار مباد *** که بستگان کمند تو به اسرار آيند
يکي در گرفتاريها به عالم بدبين است، اما بعضي ميگويند: از دست خداست و لطف خداست.
در بلا هم ميکشم لذات او *** مات اويم مات اويم مات او
اينجا مدام اشاره ميکند که خدايا نکند اين کار را کردم. آخر گفت: بشارت باد که اسباب بزرگي به سراغت آمده است. يعني اينطور که گرفتار شدي، خدا ميخواهد تو را بسازد. بعضي احساسها هست که جز با سختيها براي انسان حاصل نميشود. چه سّري است که آقا رسول الله مهمان شخصي شد، گفت: من در عمرم سختي نديدم. حضرت بلند شدند و رفتند و گفتند: من غذاي کسي که سختي نديده است را نميخورم. گاهي منزل اعتذار است، عذرخواهي، يعني در اداي حق خدا قصور دارد، ميخواهد عذرخواهي کند، آنجا به ما ياد دادند «الهي لک العتبي حتي ترضي يا اکرم من اعتذر اليه المسيئون» اي خدايي که بهترين پذيرنده عذر هستي، تا از خدا عذرخواهي کني ميگويد: بس است! امام حسين به حر گفت: صحبت نکن! سرت را بالا بياور! خدايي که گفته است اگر کسي براي شما عذر آورد، نپذيريد گناه اشرار را براي شما مينويسم. اگر عذر آورد، نپذيريد جايي که بايد عذرش را پذيرفت، من براي شما گناه اشرار مينويسم.
روايت داريم «أَعْرَفُ النَّاسِ بِاللَّهِ أَعْذَرُهُمْ لِلنَّاسِ وَ إِنْ لَمْ يَجِدْ لَهُمْ عُذْراً» پيشاني سازماني ملل اين را بنويسيد کم است. چه کسي خدا را بيشتر شناخته است؟ هرکسي عذر مردم را بيشتر بپذيرد، از همه بيشتر خدا را شناخته است. دين ما چه چهرهي زيبايي دارد. انسان محو اين معارف است. يعني آن کسي که عذر را ميپذيرد خدا را خوب شناخته است. در روايت هست رسول خدا صبورترين مردم بود بر کثافتهاي مردم، يعني رفتارهاي کثيفي که داشتند را تحمل ميکرد، حلم داشت. اگر ما اين حلم را داشته باشيم، عالي است. گاهي ميخواهد اظهار ندامت کند که خدايا من پشيمان هستم، اما يکوقت ميگويد: «إِلَهِي هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلَّا إِلَى مَوْلَاهُ» بنده از مولايش فرار کند کجا ميتواند برگردد؟ چون ملک مولايش است هيچکس نميتواند او را جاي بدهد. من بايد به آغوشت برگردم و جاي ديگر ندارم بروم. «أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِوَاهُ» اگر مولا بر عبد سخط کرد، غير از مولا کسي ديگر ميتواند به او پناه بدهد. «إِلَهِي إِنْ كَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ توبه» اگر ندامت بر گناه توبه است، «فَإِنِّي وَ عِزَّتِكَ مِنَ النَّادِمِينَ» خدايا قسم به عزتت من پشيمان هستم. «وَ إِنْ كَانَ الِاسْتِغْفَارُ مِنَ الْخَطِيئَةِ حِطَّةً» اگر استغفار باعث ميشود مثل برگ درخت بريزد، «فَإِنِّي لَكَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ» خدايا من مستغفر هستم. در مقام استغفار اينجا ايستادم.
گاهي ميبيند که بد است، مال بد بيخ ريش صاحبش است. چاره اين است که بگويد: خدايا بد هستم براي تو هستم! «فانّا بک و لک» خدايا ما از تو هستيم و به سبب تو به اين مهماني آمديم. من ملک تو هستم، هرکس به ملک خودش غيرت دارد. من با چه وسيلهاي ميتوانم دم در تو بيايم؟ الا اينکه به خودت متوسل شوم. خدايا خودت را واسطه کردم، هزار و يک اسم داري که واسطه کردم. «يا اشفع الشافعين» خدا چه کسي را شفيع قرار ميدهد؟ اسم خدا را شفيع قرار ميدهيم به درگاه خدا. براي اهل سلوک اينها ذخيره است. خدايا ما در برابر چشم تو هستيم. وقتي علي اصغر تير خوردند، تير جاي شمشير را گرفت. به امام حسين خيلي سخت شد، فرمود: خدايا تنها چيزي که اين مصيبت را برايم آسان ميکند اين است که در برابر چشمان توست! خدايا ما در برابر چشمانت هستيم. انشاءالله بتوانيم از اين دعاها استفادههاي خوبي ببريم.
شريعتي: امسال شبهاي قدر به ياد شما بوديم و «لک العتبي» ميگفتيم. امروز صفحه 449 قرآن کريم، آيات 77 تا 102 سوره مبارکه صافات را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ «77» وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ «78» سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ «79» إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «80» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ «81» ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ «82» وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ «83» إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ «84» إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ «85» أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ «86» فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ «87» فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ «88» فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ «89» فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ «90» فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ «91» ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ «92» فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ «93» فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ «94» قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ «95» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ «96» قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ «97» فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ «98» وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ «99» رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ «100» فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ «101» فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»
ترجمه آيات: و (تنها) نسل او را باقى گذاشتيم. و در ميان آيندگان براى او (مدح و ثنا) به جا گذاشتيم. در ميان جهانيان بر نوح سلام باد. همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مىدهيم. به راستى كه او از بندگان مؤمن ما بود. سپس ديگران را غرق كرديم. و بى گمان، ابراهيم از پيروان نوح بود. آن گاه كه با دلى سليم و سالم (از هر عيب) به پيشگاه پروردگارش آمد. آن گاه كه به پدر (سرپرست) و قوم خويش گفت: اين (بتها) چيست كه مىپرستيد؟ آيا به دروغ معبودهاى ديگرى غير از خداوند مىخواهيد. پس گمان شما به پروردگار جهانيان چيست (كه غير او را مىپرستيد)؟ پس نگاه خاصّى به ستارگان كرد و گفت: من بيمارم (و نمىتوانم در مراسم عيد شما شركت كنم.) پس مردم از او روى گردانده برگشتند. پس پنهانى به سراغ خدايان آنان (در بت خانه) رفت و (با تمسخر) گفت: چرا غذا نمىخوريد؟ شما را چه شده، چرا سخن نمىگوييد؟ پس (دور از چشم مردم) به سراغ بتها رفت و با قدرت ضربه محكمى برآنها فرود آورد (و خردشان كرد). پس مردم شتابان به سوى او روى آوردند (و اعتراض كردند). (ابراهيم) گفت: آيا آن چه را خود مىتراشيد مىپرستيد؟ در حالى كه خداوند شما و آن چه را انجام مىدهيد (و مىسازيد) آفريده است. گفتند: براى (كيفر) او بنيانى به پا كنيد (همچون كوره) پس او را در آتش بيفكنيد. پس خواستند براى (نابودى) ابراهيم به او نيرنگى زنند، ولى ما آنان را زيردست و مغلوب قرار داديم (و نقشهى آنها را نقش بر آب كرديم). و (ابراهيم) گفت: من به سوى پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمايى خواهد كرد. پروردگارا! (فرزندى) از گروه صالحان به من ببخش. پس ما او را به نوجوانى بردبار مژده داديم. پس چون نوجوان در كار و كوشش به پاى او رسيد، پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنين) مىبينم كه تو را ذبح مىكنم پس بنگر كه چه مىبينى و نظرت چيست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شدهاى انجام ده كه به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهى يافت.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و از نماز روز يکشنبه ماه ذي القعده براي ما بگوييد.
حاج آقاي عاملي: نماز يکشنبه ذي القعده مورد تأکيد است. چهار رکعت، دو تا دو رکعت است. چله هم که گفتيم، از اول ذي القعده چله بگيريم. نماز ذي القعده، نماز توبه است و بهترين موسم براي توبه کردن است. توبه باب الابواب است. انشاءالله درهاي رحمت الهي باز شود. حضرت ابراهيم در خواب «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» تکليف پيدا کرد فرزند خود را ذبح کند. خواب انبياء بخشي از خيال مطهر است. خدا ميتوانست در بيداري اين تکليف را به حضرت ابراهيم کند. اين کار را کرد تا بگويد: انبياء خواب و بيداريشان يکي است. درباره حضرت ختمي مرتبت هم خوابهايي که خداي متعال در قرآن ذکر کرده است، از اين باب است. آنها به اين مقام رسيدند در اثر طهارت، خداي متعال درباره خواب هم تعبير به بشارت کرده است. «لهم البشري» يعني رؤياهاي خوب، عمل صالح داشته باشند رؤياهاي خوب ميبينند. تمثلات از خواب شروع ميشود. آقا رسول الله که صبح نزد اصحاب ميآمدند ميگفتند: «هل من مبشرات» خواب همين است که مبشر است، يعني بهترين تعبير را خدا داشته است. علت اينکه حضرت ابراهيم به ذبح فرزند مکلف شد، اين بود که خدايا من ميخواهم توليت انسانها را داشته باشم. اگر حکومت دست من نباشد، نمرود کارش را بکند و من تبليغ کنم، به کجا ميرسد؟ دو پيغمبر امامت را از خدا خواستند، يکي حضرت ابراهيم و يکي حضرت موسي است. چون ديدند قدرت اگر دستشان نباشد نميتوانند کار فرهنگي بکنند. خداي متعال براي حضرت ابراهيم دو شرط گذاشت. 1- امتحان شجاعت که رفت بتها را شکست. 2- بريدن علقهها، گفت بايد فرزندت را ذبح کني و لذا در اداي اثبات اين شرط مناسک حج درست شد. چرا مناسک حج درست شد؟ چون ميخواست امام شود، پس روح حج امامت است. حضرت فرمود: حج را با مکه شروع کنيد و با ما ختم کنيد.
بحث ما در شخصيت حسن بن علي بن زياد است. اين از روات بسيار جليل القدر است. واقفيه متوقف شدند بر حضرت موسي بن جعفر، چون پول داشتند نميخواستند پولها به امام رضا برسد. اگر ميگفتند: امام رضا امام است، همه پولها را بايد ميدادند. علي بن حمزه ده هزار روايت دارد. علي بن حمزه آن روزي که از دنيا رفت: امام رضا گفت: از او سؤال کردند امامت کيست؟ به من رسيد متوقف شد. يک گرزي زدند قبرش پر از آتش شد. اينها چون بخاطر پول اين کار را کرده بودند، اسمشان را کلاب ممطوره، سگي که باران خورده است و هرجا برود نجس ميکند. ايشان از واقفي بودن برگشت. دو قصه دارد که چرا برگشت؟ يکي اينکه نامه نوشتند، سؤالاتي نوشتم نزد امام رضا بروم و بپرسم: چطور ميگويد من امام هستم؟ رفتم ديدم خيلي شلوغ است و نميشود نزديک شد. مأيوس شدم، ديدم غلامي آمد، گفت: حسن بن علي بن زياد کيست؟ گفتم: من هستم. گفت: اين کاغذ را بگير و تمام سؤالاتي که نوشتي را امام پاسخ داده است. من امام را نديدم همه جوابها را نوشته است. اين را تاريخ نوشته است.
دومين قصه اين است که مشهد رفتم، ببينم حقيقت چيست؟ با خودم لباس بردم که آنجا بفروشم. تا با آن پول خودم را حفظ کنم. يک پارچه گلداري داشتم گم کردم. به منزلي رسيدم، مردي که از اهل مرو بود، گفت: ابوالحسن الرضا ميگويد: آن جامه گلداري که نزد توست برايم بفرست. گفتم: چه کسي به حضرت رضا خبر آمدن مرا گفته است؟ مرد گفت: حضرت سلام رساند و گفت: جاي جامه گلدار در فلان جاست. ديدم همانجاست! به درجهاي رسيده که حضرت اسرار را به او ميگفت. به زودي من مظلومانه با سم به شهادت ميرسم، هرکس مرا زيارت کند خداي متعال تمام گناهان او را ميبخشد. امام رضا وارد مرو شد، اولين بار ديد يک جنازه ميآورند، حضرت گفت: جنازه را پايين بياوريد و تلقين داد. اسم ميت و اسم پدر را گفتند. ميشناختند! اين اخبار غيبي حجت را تمام ميکند.
ماه مبارک رمضان عيد ضيافت خداست و عيد قربان عيد لقاء خداست. عيد ضيافت مقدمه براي عيد لقاء است. انشاءالله خداي متعال ما را از فيوضات دهه اول ذي الحجه محروم نکند. توفيق عنايت خاصه به ما مرحمت کند. براي همه اين دعا را دارم «اللهم اجعلني من خاصتک الخاصين لديک» خدايا مرا قرار بده از خواص خودت، آنهايي که مقامشان در محضر تو مخصوص است. «اللهم خُصَّني بخاصة ذکرک» خدايا آن عنايت خاصه را از تو ميخواهم. انشاءالله خداي متعال اين دعا را در حق ملت ما برآورده کند و ملت ما را سرافراز بکند.
شريعتي:
دارد دل ما راه نجاتي ديگر *** در مشهد و در قم عتباتي ديگر
بر بانوي با کرامت قم صلوات *** بر شاه خراسان صلواتي ديگر
فایل تصویری این برنامه
فایل صوتی این برنامه