تغییر سایز-+=

سمت خدا | مضامین والای دعاهای اهل بیت (ع)

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» مردم عزیز و نازنین، مخاطبان جان، روزه‌دارهای عزیز سلام علیکم و رحمه الله. طاعات و عبادات قبول باشد. به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید.

موضوع برنامه: مضامین والای دعاهای اهل بیت (ع)

حجت الاسلام عاملی: عرض ادب و احترام دارم محضر عزیزان خودم و ملت بزرگ خودمان و از خدای متعال می‌خواهم که نجوای عزیزان را، روزه‌های عزیزان را، شب‌زنده‌داری‌های عزیزان را ان‌شاءالله قبول بفرماید و ان‌شاءالله عزیزان با نورانیت توشه‌ای که از این لحظات مبارک می‌گیرند در طول سال زندگی بکنند و از خدای متعال می‌خواهم که آخرین ماه رمضان، آخرین شب‌های قدر برای ما نباشد و از خدای متعال می‌خواهم که آن شبی از ماه رمضان را نصیب ما بکند که شب ندای صیحه‌ی آسمانی است و ما مستبشر بشویم به این بشارت که صاحب دنیا آمده است و ان‌شاءالله «يملأ الأرض قسطا و عدلا بعد ان ملئت ظلما و جورا»
شریعتی: الهی آمین. در این چند هفته نکته‌های ناب و شنیدنی‌ای را شنیدیم در قالب دعاهای بی‌نظیری که از حضرات معصومین (ع) به ما رسیده است. امروز حاج آقای عاملی می‌خواهند از یک منظر دیگری به دعاهایی که داریم و شاید گاهی با آنها مأنوس هستیم، گاهی غریبه هستیم و آن دعاها در زندگی ما مهجور هستند بپردازند و آن نگاه عاشقانه‌ای است که حضرات معصومین در دعاها داشتند با آن ادبیات مغازله و معاشقه که به نظرم بحث جذابی خواهد بود. با دل و جان می‌شنویم.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ما در این بود که حضرات معصومین در دعاها رابطه ما و خدا را بر اساس یحبهم و یحبونه تصویر کرده‌اند و لذا فرازهای بسیار نفیسی از ادبیات مغازله در روایات ما هست که ما از آن منظر می‌خواهیم دعاها را بررسی کنیم. البته این نوع مطالب شاید برای هر کسی قابل فهم نباشد. بالاخره یک طهارتی در این باب، یک تقربی، یک انسی، یک محرمیتی که درست شود و ان‌شاءالله عوالمی از جمال حضرت حق وقتی مکشوف شود این ادبیات کاملاً طبیعی است. اما اینطور نباشد به شعیب گفتند که «ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُول‏» اصلاً ما نمی‌فهمیم که تو چه می‌گویی و شمر و عین این حرف را پسر اشعث در کربلا به امام حسین گفت. هر چه امام خطبه می‌خواند می‌گفت ما اصلاً نمی‌فهمیم که تو چه می‌گویی. شمر هم برگشت گفت تباه شوم اگر بفهمم که تو چه می‌گویی. بالاخره بعضی انسان‌ها که در قلمرو حس کار کرده‌اند. این برای آنهایی که در ذائقه‌شان تنظیم شده با حس و احساس‌های کم عمق برای این مطالبی که حضرات معصوم می‌گفتند نیست. یکی از شعرای ما خیلی خوب تعبیر کرده است در این باب که من خیلی خوشم می‌آید. ذره چه داند حدیث طلعت خورشید؟/ پشه چه داند رموز خلقت عنقا؟ در آن خلوتخانه که حضرات معصومین مسیر را طی کردند زبان باز می‌شود، با جمال باز می‌شود. توجه فرمودید. یعنی زبان همچنان که گفتیم زبان مدرسه‌ای نیست. وقتی جمال ملاحظه شود باعث می‌شود که ادبیات خاصی در انسان درست شود. بخشی از دعاها اینگونه است. کسی هم آنچنان به این جنبه متعرض نمی‌شود. شاید واهمه کردند به این وارد نشدند اما شأن عشق این است که عاشق به اقتضای عشق با معشوق حرف بزند. این کاملاً طبیعی است. و لذا این سخنان گاهی می‌دانید که سر دلال هست، مغازله است و از جهت آن بیقراری‌ای است که طبیعت عشق آن را با خودش می‌آورد. گاهی مدهوش می‌شود، گاهی متحیر می‌شود، گاهی از خود بیخود می‌شود. من بعضی از تعبیرات را که در عشق مادی شما ملاحظه بفرمایید، من اینها را در دعاها برای شما بخوانم. در عشق مادی شاید طرف بگوید که برای تو می‌میرم، دیوانه تو هستم یا مثلاً با تو زندگی می‌کنم، همه چیز من تو هستی. اصلاً غیر از تو چیزی در دلم نیست. اصلاً شب و روزم تو هستی. نفس می‌کشم تو هستی. همه‌ی اینها را که در عشق مادی می‌گویند عجیب این است که مشابه همه‌ی اینها در دعاها از طرف بنده نسبت به خدا عرض می‌شود. زیبایی دین هم همین است. یعنی خدای متعال برای همین خلقت را خلق کرده است. برای عذاب نبوده است، برای سختی‌ها نبوده است. برای بالاترین لذت‌ها بوده است، برای فاخرترین سفره‌ها بوده است. چه سفره‌ای بالاتر از آن لذتی که در اثر تعلق حبی در انسان پیدا می‌شود به جمالی که با صد هزار جلوه برون آمدی که من/ با صد هزار دیده تماشا کنم تو را. شما یکبار فکر بکنید، باز هم تأمل بکنید، باز هم تأمل بکنید که فتیله جمال هی بالا برود. هی بالا برود. می‌دانید که جمال هر چقدر بالا رفت، بیقراری درست می‌شود. شما حساب کنید که این جمال لایتناها است. اصلاً من یک جمله را هر چه فکر می‌کنم که خدایا چطور ما باید این را تصور کنیم می‌مانم. یکی از اوصاف حضرات معصومین این است: اتامین فی محبه الله. محبت یعنی آتش. مگر می‌شود کسی اتامین فی محبه الله باشد. انسان عادی را عرض می‌کنم. انسان کاملی که آنجا رسید، چه سوزی آنجا هست. سوز هیزم و لذا می‌گویند حضرت ابراهیم در آتش نسوخت چون که سوز خلّت بالاتر از سوز هیزم بود که آنجا جمع کرده بودند. مؤمن هم که از جهنم رد می شود جهنم می‌گوید زود برو. هین که سوز و حین که نورت سوز نارم را ربود. پس پیامبر گفت از گفت جحیم/ که به مومن لابه‌گر  گردد ز بیم/ گویدش بگذر زمن ای شاه زود/ هین که نورت سوز نارم را ربود/ پس هلاک نار نو مومن است/ زانکه بی‌ضد دفع ضد ناممکن است. اما آن فضا را بخواهی تصور بکنی، تصویر بکنی، کسی در آن فضای جمال دارد زندگی می‌کند. جمالی که خدا در دنیا جمال را تا حد مشخص بالا آورده است. در همه چیز. در جمادات، در انسان، در همه چیز. اگر یک خورده بالاتر می‌برد انسان‌ها هلاک می‌شدند. صوت هم همینطور است. در روایات هست که امام به اندازه طاقت مردم صوت خودش را نشان می‌دهد. که امام سجاد وقتی قرآن می‌خواندند آنهایی که سقا بودند می‌آمدند دم در می‌ایستادند یک وقت متوجه می‌شدند که آب از مشک رفته است. اینها تحمل نداشتند.
شریعتی: یعنی در واقع ظرفیتش نیست.
حجت الاسلام عاملی: خدا یک جمالی برای بشریت نمونه نشان داد به عنوان یوسف. اندر جمال یوسف/ گر دست‌ها بریدند/ دستی به جان ما بست/ بنگر چه‌ها بریدند. الآن شما هر چقدر جمال تصویب بکنید امکان ندارد کسی غافل شود دستش را ببرد. ببینید خدا چکار کرده بود، چه شاهکاری کرده بود که نشان بدهد که جمال باعث می‌شود که انسان از خود بیخود می‌شود. تحیر پیدا می‌کند. زدنی. اللهم زدنی فیک تحیرا. این است که از خدا خواسته‌اند که تحیر داشته باشد انسان سالک. چون لذت در آن تحیر است. حالا این مفاهیم را ما چقدر باید معصومین به ما خدمت بزرگی کرده‌‌اند که این مفاهیم را در اختیار ما گذاشته‌اند که ما با این مفاهیم با خدا صحبت کنیم و چقدر حیف است، محرومیت است که کسی به درجه‌ای نرسد که استعداد داشته باشد که با این مفاهیم با خدای متعال صحبت کند. مثلاً فرازهایی را می‌خواهم عرض کنم که خدایا اتش گرفته‌ام. آتشم را فقط تو می‌توانی خاموش کنی. خدایا مریضم، مرضم را فقط تو می‌توانی شفا بدهی. تعبیرات را نگاه کنید. خدایا بیقرارم فقط وصل به تو می‌تواند قرار من را درست کند من با قرار شوم. اینها همه دعا است. دعا یعنی سوز، آتش. «الهی َ لَوْعَتِي لَا يُطْفِيهَا إِلَّا لِقَاؤُك‏» لوع یعنی سوز، آتش. من در محبت تو آتش گرفته‌ام. این را خاموش نمی‌کند مگر لقاء تو. «وَ قَرَارِي لَا يَقِر» بیقرارم، نمی‌توانم بمانم. «دُونَ دُنُوِّي مِنْك» تا به دستگاه تو وارد نشوم، تا به بساط مثل تو وارد نشوم نمی‌توانم قرار پیدا کنم. «وَ سُقْمِي» خدایا مریضم. در محبت تو مریضم. یعنی درجه جمال چقدر باید برود بالا تا انسان مریض شود. اینها را که معصوم می‌گوید، حضرت امام می‌گویند که من اینها را از زبان معصوم می‌خوانم. از زبان خودم نمی‌توانم اینها را بخوانم. «وَ سُقْمِي لَا يَشْفِيهِ إِلَّا طِبُّك‏‏‏» خدایا این مرض من فقط با طبابت تو درست می‌شود. همه‌ی اینها ادبیات عاشقانه است. همه‌ی اینها بر اساس یحبهم و یحبونه که خدای متعال خودش فرموده است تنظیم شده است. گاهی می‌گوید خدایا مضیع عشقت چقدر لذیذ است. می‌دانی که در تاریخ دو مکتب عرفانی داشته‌ایم. مکتب عرفانی خراسان، مکتب عرفانی بغداد. بغداد بر اساس خوف و ترس و خشیت بود. مکتب خراسان بر اساس حب و عشق بود. آنهایی که بر اساس عشق کتاب‌هایشان را نوشته‌اند، اشعارشان را خوانده‌اند، نوشته‌اند، تنظیم کرده‌اند، همه‌ی آنها تابع مکتب خراسانند. حالا شما حساب کنید که از چه سمتی باید طرف خدا برویم. «الهی مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِك‏» در خلوتخانه باشی اینها را با خدا بخوانی. خدایا طعم حب تو چقدر پاکیزه است و چقدر شرب است. قرب تو لذیذتر است. یعنی شیرینی تقرب به تو، آن جرعه‌ای که جرعه‌ی شیرینی تقرب توست چقدر لذیذتر است. عالی‌ترین ادبیات عاشقانه این تکه است. «الهی مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِك‏» یعنی اینطور نیست حضرات معصومین صرفاً از جهنم واهمه داشته باشند با خدا رابطه درست بکنند. عیب است که به خاطر جهنم برای خدا حساب باز کند. عیب است به خاطر بهشت برای خدا حساب باز کند. عارف بهشت را می‌خواهد چون از دست خداست. والّا شیرینی به کسی ده که محبت نچشیده. گاهی می‌گوید خدایا من بی تو بیقرارم. جمله را توجه بفرمایید. «و لا یقر قراری دونک» هر چه انسان می‌خواهد این را درست بکند. این بیقراری تکوینی نیست. بیقراری تکوینی در تمام ذرات عالم است. این خیل فراتر از این است. «و لا یقر قراری دونک» فراتر است. حضرت شعیب سه بار چشمش کور شد. خدا گفت: «الا ما متاع یکون هذا منک ابدا» قرار است تا کی چشمت کور شود من چشمت را دوباره به تو بدهم؟ یک جمله‌ای گفته است در عرفان غوغا است. عرض کرد: «لیست اصبر او اراک» نمی‌توانم ببینم. طاقت صبر ندارم. «او» یعنی الا انت. تا اینکه تو را ببینم. این لقاء و بدیدن‌ها همه خودش معنا دارد. حضرت زهرا سلام الله که جبرئیل نازل شد گفت یا رسول الله. خدا می‌گوید که زهرا از من یک چیزی بخواهد. حضرت زهرا گفت من چیزی نمی‌خواهم. دوباره نازل شد که هذه عظیمه و لیست برخصه. این مطالبه خدا مطالبه لزومی است. غیرلزومی نیست که حضرت زهرا بگوید نمی‌خواهم. باید از من یک چیزی بخواهد. شأن حضرت زهرا همین بس که خدا به غیر از حضرت زهرا به هیچ کس نگفته است که باید از من یک چیزی بخواهد. آن وقت حضرت زهرا عرض کرد: «النظر الی وجه الله». گفت هر جا که نگاه می‌کنم وجه خداست. «اینما تولوا فثم وجه الله» آن آیویتی‌هایی که کماً و کیفاً با این عالم فرق می‌کند. ما طاقت آن را نداریم. طاقتش را امیرالمؤمنین دارد که فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» اگر پرده کنار برود من یقینم اضافه نمی‌شود. اصلاً شما تا به حال فکر کرده‌اید که خدا چرا آخرت را محرمانه قرار داده است؟ محرمانه محرمانه. کلیاتی گفته شده که اینطوری است اما کسی رفته آنجا امکان ندارد که بیاید جزئیات را خبر بدهد که من رفتم اینطوری شد، آنطوری شد، کذا شد، کذا شد. این درش را خدا کاملاً بسته است. چرا؟ چون اگر آن در باز شود زندگی مختل می‌شود. امکان زندگی دیگر برای بشر نیست.
شریعتی: یعنی از باب بیقراری؟
حجت الاسلام عاملی: نه، آن جزئیاتی که در آن عالم هست، خوف و وحشتی که هست. حسابرسی‌ای که هست. اینجا طرف حساب و کتاب نداشته است. حق الناس را ضایع کرده است. خیانت به بیت‌المال کرده است. امت را به مشقت انداخته است. آداب زندگی مشترک را نفهمیده است. خلاف‌هایی که کرده است. این خلاف‌ها صورت دارد. صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. اگر آن محرمانه بودن قفلش بشکند امکان حیات از انسان‌ها سلب می‌شود. یک چیزی دربسته بود عرض کردم. حالا امام سجاد یک تعبیر عجیبی دارد که خدایا خودت را اگر نشان ندهی من بیقرارم. «و لا یقر قراری دونک» تعبیر عاشقانه را نگاه کنید از این بالاتر نمی‌شود. وقتی که کاسه حضرت افتاد چاه آب بالا آورد. آب را برداشت یک جمله‌ای گفته است. هیهات، هیهات. انسان ساده عامی بتواند این حرف را بگوید یا بفهمد. عرض کرد: خدایا «انت رأیی اذا ذمت» خدایا من تشنگی‌ام با این برطرف نمی‌شود. مرا فرات ز سر برگذشت. تشنه‌ترم. انت رأیی. این انت رأیی آنقدر لذیذ است. یعنی یک تشنگی ظاهری که داریم آب می‌خوریم اما آن تشنگی واقعی که تشنگی روحی است. یعنی نفس ناطقه هی اعتلا پیدا بکند گشنه می‌شود. هی اعتلا پیدا بکند تشنه می‌شود. یکی از عرفا می‌گوید من دیدم یک کسی کنار مرقد امیرالمؤمنین مکاشفه‌ای شد دیدم حضرت آب می‌خواهد. حضرت آب می‌دهد می‌گوید باز هم. حضرت از دستش گرفت گذاشت کنار حوض کوثر. انت رأیی اذا ذمت.
شریعتی: این عطش هرگز سیراب شدنی نیست.
حجت الاسلام عاملی: یعنی هر چقدر سیراب شود تشنه‌تر می‌شود. چرا؟ چون اعتلای نفس بیشتر می‌شود. سعه پیدا می‌کند. هر چقدر که سعه پیدا می‌کند سفره‌های فاخر را احتیاج دارد. احتیاج طبیعی. یعنی نفس ناطقه انسانی اینگونه است. گاهی در دعا می‌گوید که خدایا من تحمل فراق تو را ندارم. «الهی هب لی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك‏» باز می‌بینید که رابطه، رابطه عاشقانه است. ما خیال نکنیم که در دین صرفاً انسان‌ها را با خوف و خشیت می‌خواهند ببرند طرف خدا. آته‌ایست‌ها یک ایرادی کرده‌اند گفته‌اند که خدا با تهدید با جهنم می‌خواهد که مردم بیایند برای خدا عبادت بکنند. این چه خدایی شد؟ اینها جوابش است. ببین. سر سوزنی از آن حرف‌ها نیست. آن عقوبت، آن عذاب برای کسی است که مرتکب جنایت شده است. کسی که مرتکب جنایت شده است تمام اقوام، تمام ملل، تمام مذاهب، تمام دولت‌ها عقوبتش می‌کنند. این طبیعی است. اما خدا بهترین موضوع برای دوست داشتن است. در عشق مادی حالا چه می‌گویند؟ آنها را می‌گویند. بعد مشابه آن را عرض می‌کنند. در عشق مادی طرف به معشوقش می‌گوید تو همه چیز من هستی. از این بالاترش را امام در دعا گفته است. «يَا أَمَلِي وَ بُغْيَتِي وَ يَا سُؤْلِي وَ مُنْيَتِي‏، َ يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي‏» وقتی محرمیت درست می‌شود چقدر غوغاست. او می‌گوید که تو همه چیز من هستی. عشق آسمانی آنطور نیست. از آن… «یا املی» ای آرزوی من. «بغیتی». ای مطلوب من. آنی که دنبال آن هستم. «يَا سُؤْلِي» آنی که در زندگی آن را از تو سؤال دارم. «وَ مُنْيَتِي» منیه یعنی آرزو. یا نعیمی و جنتی. بهشت من تو هستی نه اینکه دنبال آن بهشت را دنبالش باشم. «وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي‏» دنیای من تو هستی، آخرت من تو هستی. چقدر خوب است که ما اینها را یاد بگیریم در رکوع بخوانیم، در سجده بخوانیم، در خلوتخانه‌ها بخوانیم، در نماز شب‌مان بخوانیم. آثار روحی آن فوق‌العاده است. در عشق مادی می‌گوید من از تو سیر نمی‌شوم. نمونه‌اش را بخوانم. نمی‌شود قیمت گذاشت. آنقدر عالی است. در عشق آسمانی امیرالمؤمنین این را باید بگوید. «أَنَا مِنْ حُبِّكَ جَائِعٌ لَا أَشْبَعُ أَنَا مِنْ حُبِّكَ ظَمْآنُ لَا أَرْوَى» خدایا من از عشق تو گرسنه‌ای هستم که هیچ وقت سیر نمی‌شوم و از حب تو تشنه‌ای هستم که هیچ وقت سیراب نمی‌شوم. خدا حضرت امام را رحمت کند. واقعاً امام حرف عجیبی گفته است که من از زبان معصوم می‌خوانم. ما هم بخوانیم. از زبان امیرالمؤمنین بخوانیم که خدایا من از حب تو، از عشق تو، گرسنه‌ای هستم که هیچ‌وقت سیر نمی‌شوم. پیغمبر ما فرمود اگر گرسنه غذا بخورد سیر می‌شود، تشنه آب بخورد سیراب می‌شود. «وَ أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاه» من اصلاً از نماز سیر نمی‌شوم. یعنی از تخاطب با خدا. یعنی در محاذات حضرت حق قرار گرفتن و با خدا صحبت کردن.
شریعتی: اینها چشیدنی است یعنی باید بچشیم این حرف‌‌ها را بزنیم یا نه، همینطوری بزنیم آن حس و حال هم می‌آید؟ چون واقعاً خیلی معارف بلندی است و خیلی حس عجیبی است.
حجت الاسلام عاملی: ما هیچ وقت نباید مأیوس باشیم. همت باید بلند باشد. مقدمات را درست کنیم. مقدماتش اولش واجبات و محرمات است. یک قدم بالاتر مستحبات و مکروهات است. شما وقتی نماز را دست کنید، خودتان درست می‌شوید. «الصَّلَاةُ مِيزَانٌ، فَمَنْ وَفّى‏ اسْتَوْفى» نماز یک ظرفی است که می‌بری پیش خدا سهم بگیری. هر کس ظرف خوبی بیاورد سهم بیشتری می‌برد. به هیچ کس نمی‌گویند نه. به همه می‌گویند ظرفت را بیار. که در قرآن هم هست که «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ» (انفال/ 23) یک آیه‌ی عجیبی است در سیر و سلوک. اگر خدا بفهمد یکی کسی استعداد دارد می‌گیرد دیگر رهایش نمی‌کند. آن استعداد از طهارت است. دفعتاً این حالت پیدا نمی‌شود اما وقتی اثبات کرد که خدا را می‌خواهد، در دو راهی، جایی که دنیا چشمک می‌زند خدا را انتخاب کرد، هر مرتبه‌ای از مخالفت نفس یک کمال نفس است. هر مرتبه‌ای از مخالفت نفس یک مرتبه‌ای از کمال است. همینطور روز به روز «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدى‏» (محمد/ 17) زادهم هدی برای کسانی که دنبال اهتدا هستند ما هم هر روز اهتدا می‌کنیم. یک وقت می‌بینی که تمام اوقاتش مستغرق شده است. یکی از علمای تبریز که از سامرا می‌خواست برگردد به میرزای شیرازی گفته بود من را یک نصیحتی بکن. مرحوم میرزای بزرگ شیرازی گفته بود که یک ربع هر روز به خودت اختصاص بده. تفکر کن. در موضوعات کلان. که ان‌شاءالله یک وقتی موضوعات توکل را بحث می‌کنیم. بعد از یک مدتی که کاروان از تبریز به سامرا می‌رود، میرزا می‌پرسد که شاگرد ما حالش چطور است؟ می‌گویند حاج آقا یک ربعش شده 24 ساعت. یعنی رشد کرده است. «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدى‏» همین است. گاهی می‌گوید خدایا اگر من را نپذیری از غصه می‌میرم. در عشق مادی هم این تعبیرات هست. حالا تعبیر را نگاه کن. «وَ لَا تُهْلِكْنِي غَمّاً حَتَّى تَسْتَجِيبَ لِي وَ تُعَرِّفَنِيَ الْإِجَابَةَ فِي دُعَائِي»‏ من از غم هلاک می‌شوم اگر من را نپذیری. اگر به ندای من، به دعای من لبیک نگویی. و گاهی می‌گوید اگر من را نپذیری با طناب غم و غصه من خفه می‌شوم. هر کس دعای مشلول را خوانده است. «فُكَّنِي مِنْ حِلَقِ الْمَضِيق وَ اصْرِفْ عَنِّي كُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ ضِيق‏» چه تعبیر خوبی است. یعنی دارم خفه می‌شوم. این دارم خفه می‌شوم از نبود اعتبارات مالی نیست. از آنها نیست. بله. «اللهم أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي» در دعا می‌گوید خدایا حب دنیا را از قلبم خارج کن. من به آقای میانجی عرض کردم حب دنیا که خارج نمی‌شود، چطور می‌شود؟ یعنی گفت حاجات دنیا را حاجت ندانم. در عشق مادی می‌گویم با تمام سلول‌هایم تو را دوست دارم. از این بالاتر را در عشق آسمانی داریم. «وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّي عَلَيْک» به به. با تمام وجودم خدایا آمده‌ام به محضرت. این تعبیرها را حفظ کند اگر عزیزی بخواند. گاهی می‌گوید این «اقبلت بکلی علیک یعنی با تمام ذرات وجودم، با تمام هستی‌ام. در عشق مادی می‌گوید یک عمری من پای عشق تو نشسته‌ام. این تعبیر می‌شود. حالا دعا را نگاه کن. «عَكَفَتْ هِمَّتِي» خدایا عکفت همتی. خدایا من با همت تو اعتکاف گرفتم. یعنی یک عمری من در عشق تو معتکف شدم. «وَ مَا أَظُنُّ ان تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا مِنْك‏» خدایا من هیچ باورم نمی‌شود من را برگردانی در حاجتی که عمرم را روی آن گذاشتم. بعضی حاجت‌ها آنقدر بالا است. ارزش دارد که انسان با عمرش با آن معامله بکند. این عمرم را روی آن گذاشتم چیه؟ مسائل صرفاً خوف و خشیت نیست. خیلی از آن بالاتر است. اصلاً امام صادق فرمود در بهشت، بهشتی هست که از حور العین خبری نیست. هر چه هست معارف است. از آقای قمشه‌ای بزرگ سؤال کردند که آرزوی تو چیست؟ گفت آرزوی من این است که کنار حوض کوثر با امیرالمؤمنین نهج البلاغه بخوانم. حضرت آقای شریعتی اینجا امکان تجلی برای ذوات مقدسه معصومین نیست. امکان ندارد آقا رسول الله اینجا تجلی بکند چون فهرست اسماء و صفات حق است. امکان ندارد امیرالمؤمنین اینجا تجلی پیدا بکند. امکان ندارد حضرت زهرا تجلی پیدا بکند. چرا در دعاها می‌خوانی نسبت به حضرت ختمی مرتبت «اللهم لا تحرمنی رویته» خدایا روز قیامت من را از رویت پیغمبر محروم نکن چون بهشت او است. حضرت زهرا که می‌آید می‌گوید چشم‌هایتان را ببندید آنجا محرم نامحرم نیست. «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَة» تجلی چه تجلی است. بهشت او است. آنجا جمال حقیقت… حضرت ختمی مرتبت فرمود اگر جمال تجسم بشود زیبایی می‌شود دخترم زهرا. گاهی یک مغازله عجیبی هست که می‌گوید: «وَ حُبِّي لَكَ شَفِيعِي إِلَيْك‏» عشق خودم را شفیع آوردم. این از آن قضایایی است که در منطق می‌گویند قضایا قیاساتها معها برهانش با خودش است. یعنی خدایا سوختن بگیر. سوختن. دیگر من را نسوزان. شفیع چه می‌گوید؟ می‌گوید که این را نسوزان. می‌گوید حبم را، عشقم را آورده‌ام که عشق تمام من را آتش زده است.
شریعتی: هر چه دارم گذاشته‌ام کف دستم آورده‌ام و آن عشقم است.
حجت الاسلام عاملی: آن عشقی که من را آتش زده است. من دیگر سوخته‌ام. من که سوخته تو بوده‌ام تا بوده‌ام. در آتش دوزخم چه می‌سوزانی؟ آن وقت گاهی می‌گوید که آتش وصل من جزء با عنایت تو این آتشم خاموش نمی‌شود. گاهی در عشق مادی می‌گوید که من دیوانه تو هستم. می‌شود در دعاها این را داشته باشیم؟ در عشقت «وَ إِلَى هَوَاكَ صَبَابَتِي» در عشقت خدایا دیوانه‌ام. چقدر خوب است به دین از این منظر نگاه بکنید. پیامبر ما فرمود: «و هل الدین الی الحب» و فرمود: «الحب اساس دینی». آن آته‌ایست‌هایی که ایراد می‌گیرند، می‌گویند دین با تهدید می‌خواهد جماعت را پای عبادت خودش بیاورد اینها را نگاه کنید. «الحب اساس دینی و وصلک منی نفسی» آرزوی من عبارت است از رسیدن به تو «و الیک شوقی» شوق من در تو خلاصه شده «و فی محبتک ولهی» وله من، حرص من، علاقه من، منحصر در محبت تو شده است. «و الی هواک صبابتی و رضاک بغیتی» بغیَ یعنی آنی که شب تا صبح دنبال آن هستم. خدا از من راضی است یا راضی نیست. خدا راضیست یا راضی نیست. با چشم بغی نگاه می‌کند یا نگاه نمی‌کند. «لیت شعری ان اناظر الی فی خلواتی ام معرض عنی» امیرالمؤمنین در خلوتخانه می‌گوید خدایا ای کاش می‌دانستم آیا با چشم رضا به من نگاه می‌کنی یا صورتت را از من برگرداندی. دنبال آن امام سجاد دارد: «و رویتک حاجتی» من یک حاجتی در زندگی دارم آن هم دیدن لقاء توست. «و جوارک طلبی» هم‌جوار بشوم با تو. این مطلوب من است. «وَ قُرْبُكَ غَايَةُ سُؤْلِي‏» نهایی‌ترین هدف من در زندگی تقرب به توست. این تقرب مکانی نیست. از باب تحول است. آنقدر تحول پیدا می‌کند، آنقدر نزدیک می‌شود که اگر با خدا بخواهد صحبت کند با نجوا کند. در قرآن می‌خوانیم «وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا». آقا رسول الله فرمود من که به معراج رفتم خدا دو گونه با من حرف زد. «كَلَّمَنِي وَ نَاجَانِي‏». حالا من با شما بخواهم با شما حرف درگوشی بزنم با فاصله نمی‌شود. حالا این مطالبی که الآن خدمت شما آوردم، این دعاها ادامه دارد و حضرات معصومین یک فرصت دیگری ان‌شاءالله ما وارد می‌شویم مابقی را خدمت عزیزان می‌خوانیم. ان‌شاءالله که عزیزان با این منظر به دعاها وارد شوند. یک رابطه عاشقانه، یک رابطه بر اساس یحبهم و یحبونه با خدا تنظیم بکنند. قدرت عشق از همه چیز بالاتر است.
شریعتی: خیلی خوب.
حجت الاسلام عاملی: هر کجا شاعر عاشق بوده شعرش گل کرده است. یک کتابی است شعراء قتلهم شعرهم. شاعرانی که شعرشان باعث شده که آنها کشته بشوند. من فکر می‌کنم باید یک کتابی نوشته شود عاشقانی که قتلهم عشقهم.
شریعتی: بله. خیلی خوب.
تلاوت صفحه 162 قرآن کریم. آیات نورانی سوره مبارکه اعراف. آیات هشتاد و هشتم تا نود و پنجم این سوره مبارکه را ببینیم و بشنویم و تلاوت کنیم.
صفحه 162 قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره اعراف آیه 93. «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ» حضرت شعیب وقتی امتش هلاک می‌شود، می‌آید با جنازه آنها صحبت می‌کند. این قضیه در قرآن در قصه حضرت صالح هم اتفاق افتاده است. وقتی امت هلاک می‌شوند حضرت می‌آید با امتش صحبت می‌کند. این دو آیه از بزرگترین ادله بر رد وهابیت است. کسی که مرده مات فاتحه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون‏» را هم طوری معنا می‌کنند که نه میت حرف ما را می‌شنود و نمی‌تواند برای ما کاری بکند و نمی‌تواند با ما صحبت کند. الآن این دو آیه نشان می‌دهد که با میت که صحبت می‌کنیم حرف‌های ما را می‌شنوند و الا این دو پیغمبر کار عبث کرده‌اند، کار بیهوده کرده‌اند. کسی هم بیاید بگوید که مجاز است این حرف‌ها خروج از ظهور قرآن است بلکه حقیقت همین است. یعنی آنها آیات متشابه، آیات محکم را هم که می‌خواهند تعیین بکنند، هر آیه که با مذهب آنها سازگار است می گویند محکم است، هر آیه‌ای که با اعتقادات آنها ناسازگار است می‌گویند متشابه است. حالا ما در اینجا بحث داریم که آیا شما که می‌گویید که با مرده نمی‌شود صحبت کرد می‌رویم مثلاً به آقا رسول الله سلام می‌دهیم، به امام رضا سلام می‌دهیم شما می‌گویید هدر است، الآن دو پیغمبر چرا با آنها صحبت کردند؟ چرا در جنگ بدر جنازه مشرکین را که در چاه بدر ریختند پیغمبر ما رفت با آنها صحبت کرد؟ حضرت فرمود که «أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا» آنی که خدا به ما وعده داده بود آن را ما دیدیم عملاً حق بود. آیا شما همان‌هایی که خدا وعده داده بود دیدید که حق است آنجا. خلیفه دوم گفت با مرده‌ها صحبت می‌کنی؟ حضرت فرمود: شما بیشتر از این اسمع نیستید. اینها چکار بکنند؟ آمدند تصحیفش کردند یعنی کلمه الآن اضافه کردند. کتاب‌های وهابی الآن اضافه کردند که یعنی این یک قضیه‌ی خاص است. مال آن زمان است. پیغمبر یک کاری کرد که مخصوص آن زمان است. یعنی «ما انتم باسمع منهم الآن» در حالی که اصلاً در کتاب‌های اصلی خبری از آن نیست. هم مرده‌ها با ما صحبت می‌کنند هم ما با مرده‌ها می‌توانیم صحبت کنیم. همه اینها را از منابع اهل سنت عرض می‌کنم. جنازه را که برمی‌دارند داد می‌زند «قدمونی، قدمونی، عجلونی، عجلونی» عجلونی یعنی به من مهلت بدهید. بعضی‌ها می‌گویند عجلونی عجلونی. یعنی با عجله من را ببرید. بعضی‌ها داد می‌زنند می‌گویند: «این تذهبون بی، این تذهبون بی» من را کجا می‌برید؟ حضرت فرمود که میت حتی صدای کفش شما را می‌شنود که شما برمی‌گردید. آقا رسول الله فرمود در کنز العمال هست از منابع اهل سنت. یک نفر به قبرستان مرور نمی‌کند، گذرش نمی‌افتد مگر اینکه «ینادی به اهل القبور» اهل قبور ندا می‌زنند، به ما می‌گویند اینها غافل هستند. «لو علمت بما نحن فیه» اگر می‌دانستید ما در چه حالی هستیم «لذوب جسمک و لحمک» جسم تو، گوشت تو ذوب می‌شد «کما یذوب الملح بالماء» همچنان که نمک در آب ذوب می‌شود. آخرین مطلب که باید با آب طلا نوشته شود آن هم این است که من با خودم با همین روایت با بسیاری از وهابی‌های آذربایجان محاجه کردم. بعضی از آنها به دفتر ما آمدند و از مذهبشان برگشتند. با همین روایت. اسنادشان را هم خواستند یک وقتی از باکو. برای آنها خیلی اسناد فرستادیم. هم امیرالمؤمنین و هم ابوبکر آمدند با جنازه پیغمبر صحبت کردند. من از منابع اهل سنت نقل می‌کنم. «ان علی بعد دفن نبی قام عند قبره الشریف» آمد کنار قبرش «فقال طِبْتَ حَيّاً» پاک زندگی کردی «وَ طِبْتَ مَيِّتاً» خیلی پاک از دنیا رفتی. «انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ أَحَدٍ» تو که از دنیا رفتی چیزی از دست ما رفت که با فوت هیچ‌کس آن از دست من نرفته بود. «مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ و اخبار سماء». تا آخرش این جمله را گفت. این جمله مهم است. تا به حال بزرگترین پاشنه آشیل وهابیت هم این است. تا به حال هیچ‌کس نتوانسته جوابش را بدهد. توسل کرد به مرده. هم خلیفه‌ی اول و هم امیرالمؤمنین. حضرت توسل کرد. از کنز العمال جلد هفتم. صفحه 233، 252، 248، «قال: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بالک و هَمِّكَ» توسل کرد. شما که می‌گویید به میت کسی توسل بکند شرکت است پس هم مشرک شدند. دیگر کسی نماند. پدر و مادرم فدایت ما را یاد کن در پیش خدا و ما را قرار بده در توجه خودت و اهتمام خودت. ان‌شاءالله که ما همیشه در اهتمام آقا رسول الله باشیم و به اهل بیت بگوییم ما با موالات و با ولایت شما مذهب حق را انتخاب کردیم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.

برای مشاهده فایل تصویری این برنامه روی لینک زیر کلیک کنید

کلیک کنید 

فایل صوتی

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=8909

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید