تغییر سایز-+=

سمت خدا | نقش امامت در زندگی(2)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. حجت الاسلام عاملی: سلام علیکم. محضر عزیزان خود داخل کشور و خارج کشور آرزوی موفقیت و توفیقات بزرگ برای ابدیت و رسیدن به رضوان من الله اکبر را دارم. ان‌شاءالله کشور ما عزت و اقتدارش بیش‌تر باشد. هموطنان همه نسبت به همدیگر عطوف و مهربان باشند و خدای متعال وحدت را از ما نگیرد و دل‌ها را نسبت به همه عطوف و مهربان قبول بدهد. مشکلات را با عنایت خاص خود حل کند. زمینه شماتت را برای دشمنان ما فراهم نکند و ان‌شاءالله دشمن مأیوس شود نسبت به کشور ما و نسبت به ملت ما و نسبت به عزت و آینده ما و آرزوی من این است که خدای متعال چنان فضای سالم تربیتی به خانواده‌ها و به کشور ما مرهمت کند که پدرها و مادرها بتوانند در ادای دین پدری و مادری موفق باشند و نسلی فاخر را برای آینده کشور و برای عزت کشور و برای تمامیت ارضی کشور داشته باشید. خدا را به اسماء الحسنی واسطه می‌کنیم که خدا در چینش ملت‌ها و دولت‌ها در جایگاه شأن ملت ما قرار بگیرد.

شریعتی: هفته قبل قرار شد  که از نماز شب بشنویم و تأکید حضرتعالی به نماز شب.
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. ما هفته گذشته شروع کردیم از این‌که خدای متعال فرموده است که انسان‌ها در ذمه من حق دارند. آن هم حق هدایت است و خدای متعال از چهار طریق این حق را ادا کرده است. آیات تکوینی، تمام ذرات عالم تابلوی سر راه هستند و آیات تشریعی که در آیات قرآن سنگ تمام گذاشته است و برهان را تمام کرده است و عذر همه را برطرف کرده است و عالی‌ترین تکریم خدا و عنایت خدا به انسان این است که به اندازه قرآن با انسان حرف زده است و یعنی ما را چیزی حساب کرده است که مخاطب خود ساخته است. یک ذره یعنی ذات لایتناهات بیاید یک ذره به تعبیر امام سجاد دون ذره با او صحبت کند ما عاجز هستیم و باز هم عاجز هستیم که کنه این عظمت تکوینی را برسانیم و در روایات هم به مسئله عجز اشاره شده است که راهی برای این‌که تو را بشناسیم نگذاشتی جز یک راه، آن هم عجز عن معرفتک خدای با این عظمت با ذره حرف زده است و پیغمبران را فرستاده است و ائمه را فرستاده است  و صحبت سر این بود که به مناسبت ولادت امام حسن  عسگری که ما گفتیم که فلسفه امامت بعد از پیغمبر چه هست؟ اول این است که نگذارد که تراس پیغمبر تحریف شود. اول این‌ها کاروان بشریت را راهبر هستند و رئیس کاروان هستند که این کاروان راه را گم نکند. بشریت کاروان را اگر می‌خواهد به بیراه بکشند این‌ها هستند که قاده الامم هستند این‌ها اول این کاری که می‌کنند این است که جلوی تحریف قرآن را بگیرند و ولایت قطب الاقرآن این تعبیر بسیار نابی است یعنی ولایت ما شیرازه قرآن است. حضرت زهرا هم در خطبه فدکیه فرمودند که «جعل امامنتا امان و نظام لامله» ملت این ملتی که ما صحبت می‌کنیم نیست و ملت یعنی دین. یعنی دین نظام داشته باشد و شیرازه داشته باشد و هرج و مرج در دین درست نشود خدا امامت ما را گذاشته است. هر کسی یک قرائتی از هر آیه‌ای داشته باشد و پشت قرائت هم یک فرقه درست شود و جامعه فرقه فرقه شود و به جان هم بیفتند و به نام دین خون ریخته شود.  نباید این طور باشد. امام هست که آیات قرآن را تفسیر می‌کند و اگر کار به جایی برسد که با خون خود تفسیر کند، با خون خود تفسیر می‌کند. همان طور که در مورد امام حسین است که خدا با خون تو، قرآن را تفسیر کرد. بزر‌‌گ‌ترین انحراف که لزوم تبعیت از والی و حاکم جاعل است ولو شرب خمر باشد ولو ناکح المحارم باشد که می‌گویند که اطاعت از آن واجب است و به نام پیغمبر که امام حسین جلوی این را گرفت و قلب امام خازن کتاب خدا شد. در دعاها هم می‌خوانید که القابی که امام‌ها دارند در روایات و در کلام پیغمبر این‌ها را جمع کنید یک  هیبت عظیمی به  نام امام درست می‌شود. امام برای کارهای ظاهری نیست که لشکر از این‌جا ببرد به آن‌جا و زکات را از آن‌جا بگیرد و این‌جا جمع کند، نه به تعبیر خواجه نصیر الدین طوسی «الامامه ریاسه عامه فی نور الدین و الدنیا» مسئله امامت کار ساده‌ای نیست و آن وقت قرآن را در قلب امام گذاشته است تا امام قرآن را تفسیر کند یعنی جاهایی که اختلاسی شده است و فرقه‌ها درست شده است و سی  جور قرائت از این آیه شده است و مرجعیت علمی که اگر مرجعیت علمی نباشد اوضاع به هم می‌ریزد و لذا می‌گوید خدا می‌گوید که آیات من بین دو تا جلد نیست و حقیقت قرآن «فی الصدور الذی اوتوا العلم» بروید سراغ آن‌ها و ما قرآن را به ارث گذاشتیم برای کسانی که ما آن‌ها را انتخاب کردیم. اختیار، اصطفا که این‌ها را خدا به کار می‌برد و بالاترین تشویق برای سیر و سلوک است یعنی تکانی بخورید من مشتری هستم و خدا مشتری است. اصطفا خدا ما را اختیار می‌کند و خدا ما را انتخاب می‌کند. خدا به موسی می‌گوید که تو را برای خود درست کردم. راه بسته نیست «سبحان الذی اسری بعبده» نگفت که سبحان الذی اسری بحمد، با عبودیت می‌شود این راه را پیدا کرد. امام صادق در مصباح الشریعه گفته است. آن وقت می‌گوید آیات را به ارث گذاشتیم و اگر حقیقت آیات این‌ها باشد که الان ما می‌بینیم که ارث معنا ندارد و آن وقت احکامی که بیان نشده است این‌ها را چه کسی باید بیان کند؟ امام باید بیان کند. پیامبر ما که نمی‌توانست در شرایط خاص مدینه و مکه اعلام کند که در آن‌جا که  کمر او را شکستند، آن‌جا که نمی‌توانست اعلام کند و این‌ها همه بر عهده امام هست و بیان احکام بسیار بسیار مهم است یعنی هر چه قدر صحبت کنیم اگر مصادر تشریع اشتباهی در صدر اسلام تعبیر شود و تا آخر انحراف همه جا را بگیرد. صحبت از مصادر تشریع که آیا ظنی باشد یا یقینی باشد و یا قطعی باشد و همه این‌ها یک چیزهایی هست که امام این‌ها را عهده‌دار است. آن وقت از همه بالاتر انسان‌ها را تولیت کند. خدا ما را خلق کرده است، به چه کسی سپرده است؟ به هیتلر؟ به قذافی؟ به صدام؟ به این جانیانی که در طول تاریخ درست شدند. اگر از بطن محشر یکی بلند شود و بگوید که خدایا ما را خلق کردی به چه کسی سپردی؟ ما را شکنجه کردند و ما را کشتند و ما را له کردند و کرامت ما را شکستند. مگر نمی‌گویید که حجت دست خدا است. امکان دارد که خدا بشریت را که الانسان بنیان الله، ملعون من هدم بنیانه، انسان بنیان خدا است و لعنت کند خدا آن کسی که این بنیان را منهدم کند یعنی نگاه به خون انسان این قدر در دین ما نفیس  است. پیامبر ما فرمود که اگر کسی بی‌گناه کشته شود کل اهل آسمان که چه قدر است ما نمی‌دانیم چون از تمام موجودات بالاتر عدد ملائکه است. خدا هیچ چیزی به اندازه ملائکه خلق نکرده است. کل اهل آسمان، کل اهل زمین در خون یک نفر شریک می شوند. خدا به خاطر یک نفر  کل اهل آسمان و کل اهل زمین را شریک می‌کند. شما را به خدا این در پیشانی یونسکو باید نوشته شود و در پیشانی سازمان ملل باید نوشته شود یا نه؟ پیغمبر ما چه اصلی تأسیس کرده است؟ یعنی خون انسان این قدر محترم است و یک نگاهی کنید که چه انسان‌ها را وجه المصالحه کردند و چهارصد هزار نفر را در سوریه کشتند و نزدیک به پنجاه هزار نفر را تا صد هزار نفر در یمن کشته شده است. خود آن‌ها می‌گویند نزدیک به دو میلیون نفر در عراق کشته شده است. الان در عراق خانه‌ای هست که داغدار نباشد؟ این نگاه دین ما است و لذا تولیت دین ما است و لذا خدا دستور می‌دهد که برو به فرعون بگو من هیچ وقت بندگان خود را به تو نمی دهم. اصل ولایت فقیه از این‌جا نشأت می‌گیرد «ان عبدوا الی عبدالله» این آیه قرآن است. موسی برو بگو شأن خدایی من بالاتر از این است که بندگان خود را به تو بدهم که تو تولیت کنی. یک بار این را می‌گوید که شبهه پیدا نشود که این مسئله مربوط به بنی اسرائیل است مسئله به کل بشریت مربوط است. تولیت باید دست من باشد. حضرت ابراهیم هم گفت که خدایا من را امام کند. من اگر امام نباشد تولیت انسان‌ها دست من نباشد من نمی‌توانم کار فرهنگی انجام بدهم و کار تربیتی انجام بدهم. دید تو را عملیاتی کنم. آن وقت این‌ها همه رحمتی از جانب خدا است این چهار تا را که شمردم. امام‌ها با این اوصافی که دارند مظهر رحمت هستند و مظهر غیرت خدا به ما هستند و چون به ما غیرت دارد امام‌ها را فرستاده است و لذا اسم آن‌ها الرحمه موصوله هست. یعنی رحمتی که وصل بین زمین و آسمان است و واسطه رحمت هم بین زمین و آسمان است و خدا با واسطه این‌ها به بشریت عنایت می‌کند. بهم یعنی این‌ جوری باید امام را نگاه کرد. خدا هر حکمی می‌خواهد در خلقت و در بین مخلوق خود داشته باشد توسط انسان کامل است همچنان که شیعه و سنی نقل کردند که پیامبر ما فرمود که «اول ما خلق الله نوری» اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من است «ثم خلقه منه کل خیر» هر خیری تصور کنید کتابی، عالمی، نخبه‌ای، پیغمبری، امامی، خیری همه از نور من خلق شده‌اند. امام صادق وقتی غذا می‌خورد می‌گفت «اللهم هذا منک و من محمد» و در زیارت می‌خوانیم که «اراد رب فی مقادیر اموره» اراده خدا در مقادیر امور اعتقاد ما در مورد امامت همین است و به منازل شما وارد می‌شود و از منازل شما صادر می‌شود. این یک مقام استثنایی است و کار انسان عادی نیست. خدا برای این‌که این‌ها این نقش عظیم را ایفا کنند عنایت کرد به حضرات معصومین و همچنین که عنایت کرده است به انبیا تا آن نقش خطیر را انجام بدهند. چهل سال پیغمبر ما در کلاس خصوصی نشست. باز هم دقت کنید، ادب آن قدر مهم است که اربعین سنه، چهل سال. خدا نمی‌توانست در یک ساعت همه چیز را تمام بگوید؟ اهمیت آن را نگاه کنید یعنی این انسان عجوبه‌ آسمانی است. خدا محشر کرده است یعنی اسراری از خود را در انسان گذاشتم و اسراری را در قرآن گذاشتم «انزله الذی یعلم سر فی السموات و الارض» چرا خدا این را گفته است؟ می‌گوید می‌دانید این قرآن را کی خلق کرده است؟ تمام اوصاف آن ماند فرمود آن خدا که «عالم سر» در زمین و آسمان است این اسرار را خلق کرده است و اگر می‌خواهید به آن اسرار برسید بروید قرآن بخوانید. یک کسی با آن آیه محرمیت پیدا می‌کند. خدای متعال چهل سال پیامبر را تأدیب کرده است و قول ثقیل بردارد. خدا به دو چیز در قرآن ثقیل گفته است. یکی عبارت است از قرآن و یکی هم عبارت است از محشر، قیامت. این‌ها عاجله را دوست دارند و لذات زودرس را دوست دارند و لذات مقطعی را دوست دارند و الان تعقل در حیات کنند، یوم ثقیل روزی که خدا به ما بگوید ثقیل. پیغمبر ما را آماده کرده است و امام‌ها را همین طور آماده کرده است و امام حسن عسکری می‌خواهد یک نقش استثنایی ایفا کند. و لذا حضرت در زیارت جامعه ائمه مؤمنین می‌خوانیم که ملائکه در ثنا نمی‌توانند بر شما مقدم شوند چرا؟ مگر می‌شود؟ شما یک دل‌هایی دارید که خدا دست خود گرفته است. خود خدا تولیت کرده است. آن قدر این منصب حساس است که نمی‌گذارد هیچ کسی نزدیک شود، به پیغمبر می‌گوید که تو هم نزدیک نشو. قرآن را بخوانید که هر کجا صحبت امامت است نصب آن با خدا است، «انی جاعلک فی الناس اماما، جعلناه امام» وقتی حضرت موسی، هارون را می‌خواست امام کند، به خدا می‌گوید و خدا نمی‌گوید که خواهش می کنم که تو پیامبر اولی العزم هستی، می‌گوید یعنی آن را که خواستی و آن را انجام دادیم و هارون را نصب کردیم. شما اول باید منصب پیغمبر را بفهمی که چه هست تا بتوانی نائب او را تشخیص بدهی که کی هست. به مقام واقف شوی و بعدا بفهمی که کی باید جانشین پیغمبر شود. اشراف به مقام ولایت کار کی هست؟ خدا در دو جا در قرآن گفته است که علی اشراف بر مقام رسالت دارد، پیغمبر را می‌گوید که تو پیغمبر نیستی، بگو دو تا شاهد دارم. در دادگاه شما اشراف بر حادثه نداشته باشید، نمی‌توانید شهادت بدهید. امیرالمؤمنین تمام اوصاف او بود و خدا دست روی علم گذاشت. «و من عنده علم الکتاب» او شاهد بر صحت اصالت من است. این یک آیه بود. شاهد منه، خدا با منه غوغا کرده است. کسی که بینه دارد و قرآن دست او است و شاهد کنار او هست بر صحت رسالت او. شاهدی که منه اگر منه نباشد حالا یک بحثی است که شاید یک خورده سنگین‌تر باشد. منه نباشد این را می شود از باب جری گرفت. جر یعنی در هر دوره مصداق اکمل را تعیین می‌کند هم در فاسقین و هم در انسان‌های صالح. قرآن قرار نیست که در پستو بماند و دلالت‌های مختلف دارد و یک دلالت جر است. آفتاب که در منازل خود حرکت می‌کند در هر دوره قرآن جریان دارد و تکلیف همه را باید مشخص کند و این حادثه‌ای اتفاق افتاده است و خدا تکلیف همه را مشخص می‌کند یعنی معیار ارائه کرده است که در هر دوره که هیچ کسی در فتنه راه اشتباه نرود. اگر آن منه را نمی‌آورد و می‌گفتی شاهد، قرآن است و شاهد فلان چیز است و فلان چیز است. خدا منه را آورد و گفت این شاهد است و این جر نیست. در تفسیر مصداق مشخص است مثل آیه‌ اهل بیت. «انما یرد الله یذهب عنکم الرجس» این دیگر جر نیست و این تفسیر است. خدا منه را آورد تا بگوید که ذهن تو جای دیگری نرود یعنی علی. یک قرآنی را از عربستان آورده بودند که بالای آن نوشته بودند که یهدی و لا یباح. این هدیه است و نباید خرید و فروش شود. این جور قرآن‌ها که می‌آید من فورا این جاهای حساس را باز می‌کنم و نگاه می‌کنم و این آیه را نگاه کردم و دیدم که منه را اصلاٌ کنار گذاشته است. از ترجمه کنار گذاشته است. عجیب است که خدا برای امامت عهدی گذاشته است. یعنی من یک پیمانی با انسان‌ها دارم که انسان صالح رهبریت صالح تولیت انسان‌ها را به عهده بگیرد نه انسان‌هایی که با بشریت نامحرم هستند. امام حسین هم در میدان ایستاد این تعریف امام است که با این جمله هزار و چند صد سال است که خون ریخته می‌شود. یک جمله را هم بگویم و به بحث اصلی برسیم. بشر همیشه در طول تاریخ مشکل داشته است که انسان‌هایی باشند که امتیازهای خاصی داشته باشند و متأسفانه در صدر اسلام این اتفاق افتاد. گفتند که «لیس علی الا کاحد من الرجال» علی افراد عادی است در حالی که خود امیرالمؤمنین می‌گوید که من نه اسم دارم و نه رسم دارم و با هیچ اسم و رسمی نمی‌شود من را معرفی کرد. لیس لله آیه الله اکبر. همه ضرورت خدا را نشان می‌دهند ولی هیچ چیزی مثل من خدا را نشان نمی‌دهد. پیغمبر اسلام بحث او جدا است. حالا حضرت فرمود که ما را در ردیف آدم‌های عادی نشاندند و یکی از رؤسا گفته است که هر چه خدا بگوید و پیغمبر بگوید و قرآن بگوید قبول بقیه هر کسی حرف بزند او یکی است و ما هم یکی هستیم. در حالی که خود آن‌ها گفتند که هیچ کسی را با ما نمی‌شود مقایسه کرد. خود آن‌ها را گفتند که ما را از مرتبه ربوبیت بیرون بیاورید و بعد هر چه می‌گویید بگویید به ما نمی‌رسید. وقتی زیارت علی بن موسی الرضا می‌روید باید بفهمید که کجا رفتید. یک پا جلو  می‌رود و یک پا عقب می‌رود و آن وقت در کنار آن‌ها محو می‌شود که چه کسی آن‌جا دفن شده است. حضرت فرمود که جز الف بکر دست نخورده چیزی از فضائل ما بلد هستید. آن مقداری که از صورت ما پوشیده است خیلی بیش‌تر از آن است که از ما برای شما آشکار شده است. این فضائلی است که شاید کسی بگوید که این حرف‌ها که شما می‌گویید از مصادر خود شما است، نه سیره این‌ها را کسی برود مطالعه کند تا نگاه می کند می‌بیند که این‌ها در بین بشریت امتیاز ویژه داشتند و با آن امتیازات و با آن حوادث، خدا حجت را تمام کرده است. اصلاً وقتی خطبه می‌خوانند انگار از پیش خدا آمده است که بخواهم فصاحت آن‌ها را بحث کنم یک فرصت دیگری می‌شود. تصرفاتی که داشتند تصرفات تکوینی که انسان کامل آن است که بدون بیل و کلنگ در کائنات تصرف کند مثل حضرت موسی که داخل آب تونل شود. خارجی از خوارج بود و با خانم خود دعوا کرده بود و به محضر امیرالمؤمنین آمد و به حضرت اهانت کرد و گفت که تو هم عادل هستی؟ حضرت یک کلمه گفت اقص که ماهیت او عوض شد و به یک چیز دیگری تبدیل شد که  اصحاب جمع شدند و گفتند که یک اقص هم به معاویه بگو که حضرت گفت که کار من همه به اذن است. عارف فرق او با دیگران این است که عارف تمام کارهای او به اذن است. والاترین مرحله سیر و سلوک توحید که به توحید که رسید تمام کارها به اذن است. یک کاری پیدا کنید که من غیر اذن باشد. اخبار غیبی را که ما ننوشتیم و این را تاریخ نوشته است. امیرالمؤمنین وقتی در جنگ جمل  به خانه‌ای که در خانه زوجه پیامبر بود آمد جنگ تمام شده بود که بالاخره زوجه پیغمبر را به معرکه آورده بودند که حضرت رفت که سر بزند و با حرمت و با احترام به مدینه بفرستد و صاحبخانه یک خانمی بود که پسر او یا شوهر او در جنگ کشته شده بود خیلی به حضرت فحش گفت و اصحاب خواستند او را تنبیه کنند و حضرت گفت که نباید به خانم تعرض شود و در زمان پیامبر اگر کسی به خانم تعرض می کرد نسل او قتل عام می‌کرد. در اسلام تعرض به خانم نداریم. رفت داخل و با ذریه پیامبر صحبت خود را کرد و بیرون آمد و باز فحش شروع شد و این خانم چنان به علی بد و بیراه می‌گوید که اصحاب گفتند که ما دیگر طاقت نداریم و یک گوش مالی او را بدهیم گفت شما دست نزنید من او را خاموش می‌کنم. به آن خانم فحاش گفت که این فحش‌ها را تمام می‌کنی با گویم که این درها را باز کنند. تا این را گفت خانم سریع در رفت. گفتند یا امیرالمؤمنین پشت این درها چه هست؟ گفت آن‌هایی که در جنگ بودند و مجروح و غیر مجروح  این‌ها را این‌جا قایم کردند. این‌ها همه حجت خدا بر مردم هستند و آن وقت مردم باید به سراغ این‌ها بروند اما حضرت فرمود که ابتلای مردم ما خیلی سخت شده است که چون باید سراغ ما بیایند و نمی‌آیند چون اوضاع را این جوری کردند که سراغ ما نمی‌آیند و این ابتلای عظیمی در امت است که باید سراغ آن‌ها بروند و احکام را از آن‌ها بگیرند و اظهار ولایت به آن‌ها بکنند. با حج شروع کنید و بیایید ولایت خود را به ما عرضه کنید اما اوضاع را جوری کردند که سراغ ما نمی‌آیند این ابتلای عظیمی بر امت است. در این باب یک حرفی را عرض می‌کنم آقای بروجردی دست خود را این طوری می‌کردند، گفتند که با کسانی درس بخوانید که چند بار این مسیر را رفتند و برگشتند. ما باید دنبال کسانی راه بیفتیم که می‌گویند که اگر پرده کنار برود یقین من اضافه نمی‌شود. من گاهی با خود فکر می‌کنم که اگر پرده کنار رود همه ما امکان حیات را از دست می‌دهیم یعنی وحشت برزخ یک جوری است. یک قطعه را به اهل دنیا نشان بدهند همه هلاک می‌شوند. آن چاه‌های جهنم که هفتصد سال باید برود به ته آن برسد که چاهی که ته ندارد یک ذره را نشان بدهند ما همه هلاک می‌شویم از وحشت و امکان حیات از همه سلب می‌شود. با خود می‌گویم ای خدا امیرالمؤمنین این چیزها را می‌دیده است و چه طور طاقت می‌آورده است تازه این شاگرد است. ای خدا پیامبر این را می‌دیده است. ای خدا پیامبر ما چه طور تحمل می‌کرده است؟ الان ما متوجه می‌شویم که چرا این‌ها خطبه می‌خوانند چرا با تمام سوز که انگار که آتش گرفته است و می‌سوزد. می‌گوید که عرب وقتی می‌گوید واصواها یعنی هر چه دست تو است رها کن بیا. یک خطر بسیار وحشتناکی است. بالای کوه صفا رفت و گفت واصواها و همه جمع شدند و اگر گفت من بگویم که پشت این کوه یک لشکر جراری بخواهد حمله کند و همه را قتل عام کند، می‌پذیرید؟ گفتند می‌پذیریم. گفت این لشکر آماده است و فردای قیامت شما بیایید رشوه بخورید و به بیت المال نقل پنهانی بزنید و باعث شوی که حق ایتام و حق گرفتارها ضایع شود و وارد شوی و زندگی کسی را به هم بریزی و خدای نکرده آیات قرآن را اسستحاب کنی و پشت این کوه یک لشکر جراری است و تا چشم خود را بستی قیامت تو برپا می‌شود یا خطبه‌های امیرالمؤمنین را بخوانید که خطبه‌های برزخ دارد که چنان رعب در دل انسان می‌اندازد که ابن ابی الحدید می‌گوید که فلان خطبه را پنجاه سال است که می‌خوانم و هر بار که می‌خوانم رعب من را می‌گیرد چرا؟ چون هر بار می‌دید. استاد اخلاق هم که نیست. در محل اعلی می‌بیند و بعد شروع به صحبت می‌کند و آن وقت می‌شود. این‌ها چرا مضطرب بودند و این‌ها چرا مار گزیده بودند و چرا این‌ها سوخته بودند؟ چون وسط آتش بودند. در دعای کمیل امیرالمؤمنین فرموده است که من الان داخل آتش هستم. آن وقت آن‌جا شروع کرده است که با ما صحبت کردند. آخر سر همه پناه به گریه بردند. هم پیغمبر و هم امام حسین می‌گوید که من روزی‌ نشد که بر پدر خود وارد شوم الا هر وقت که رفتم دیدم گریه و گریه است و آن قدر این گریه عجیب است و ما ماهیت‌های گریه را نمی‌فهمیم و خیال می‌کنیم که گریه غم و غصه است و این گریه جمال است و این گریه استقرار در جمال و جلال است و این گریه اتصال است و این گریه محرمیت است. این گریه آن عنایات خاص خدا است که شامل حال آن‌ها شده است و این گریه‌ای است که او را از این عالم خارج کردند و در عالم دیگر دارد آن گریه را انجام می‌دهد. آن وقت پیغمبر ما که حساب او جدا است.
حضرات معصومین لو کشف که دنبال معصوم باید راه بیفتیم و دنبال عالم باید راه بیفتیم و نه دنبال غیر معصوم و نه دنبال  جاهل. الجاهل کالحمار که الاغ را که چشم او را در آسیاب می‌بندند که آن آسیاب هی بچرخد و آسیاب کار کند و خیال می‌کند که خیلی راه رفته است ولی وقتی چشم او را باز می‌کند همان جا است. اگر می‌خواهیم در  جامعه الگوسازی کنیم و نظام الگوسازی در تربیت محشر است. جوان‌های ما دنبال چه کسی راه بیفتند؟ دنبال کسی راه بیفتند که یک ارزش اخلاقی و ارزش  علمی و ارزش تربیتی از آن یاد بگیرند و رفتارهای اجتماعی فرق کند و در برابر پدر که دست پدر را ببوسد و دست مادر را ببوسد و پدر و مادر را همه چیز خود بداند. «هنا جنتک و نارک» حضرت فرمود که بهشت تو پدر و مادر تو هستند و جهنم تو پدر و مادر تو هستند یعنی بهشت و جهنم از آن مسیر می‌گذرد. آن وقت وقتی که در اداره نشست احساس جمعی داشته باشد که بگوید که این ثروت، ثروت ملت من است که از آب استفاده کنید و نگویید که این آب مدرسه است و آب هتل است، این آب، آب ثروت ملت من است. اگر اسراف کند به ملت خود خیانت کردم. کی می‌توانید از یک ملت حلیت بگیری یک قطره آب را اگر هدر بدهید. حضرت امام از آب لیوان که استفاده می‌کرد روی آن یک دستمال کاغذی می‌گذاشت و بقیه را هم استفاده می‌کرد. یک قطره آب انفعال چه قدر در عالم درست شده است تا یک قطره باران درست شده است. باران امر خلق الساعه که نیست. آقا سید محمد خوانساری وقتی که نماز باران خواند و یک غوغایی درست شد و آب آمد، حاج محقق انصاری به روی منبر رفت و گفت مردم نمی‌دانید که این سید چه کار کرد؟ باران امر خلق الساعه نیست و کائنات باید به هم بریزد تا بارانی درست شود. این یک دانش آموز آرمانی می‌شود و این فرزند ادب می‌شود. حالا برای این‌که نشاطی درست شود می‌گویم که از اول سفرای الهی را قبول نداشتند که تو چه چیزی اضافه به ما داری. می‌گفتند که  تو یک بشر معمولی مثل ما هستی و می‌گویی که من پیغمبر هستم. راه گمراه رفتیم مگر که تو بیایی بر ما ریاست کنی که بگویی که من این جوری هستم. آن وقت پیغمبران می‌گفتند که آره ما بشر هستیم و ابشر واحد منا اما یک فرقی داریم «انما انا بشر مثلکم یوحی الی» فرق ما این‌جا است که علی بشر است که به تعبیر آقا محمد ضیا آبادی که خدا او را رحمت کند که علی بشر کیف بشر، ربه فیه تجلی و ظهر، قدرت خدا را می‌خواهی نگاه کنی  علی را نگاه کن. در خیبر را که برداشت. پیامبران گفتند که درست است که ما هم مثل شما بشر هستیم ولی خدا گاهی لطفی برای بعضی از بندگان خود دارد که خود را بالا بیاور که آن لطف به تو برسد. بسم الله الرحمن الرحیم. در آن‌جا خدا یک کلاس  تربیتی درست کرده است و یک رحمی گسترده دارد که رحمان یعنی رحم گستر اگر بخواهی معنی صیغه مبالغه را برسانی. رحم گستر، یک کلاسی هم دارد که رحیم است که یک خورده بالاتر بیا و رحیم است. جناب مولوی این را به شعر کشیده است. خرس بالای کوه آمد و دید که زنبور عسل عجب عسلی درست کرده است و عسل را خورد و دید که عجب خوردنی است و گفت که این را از کجا آوردی؟ گفت همیشه علف بیابان را می‌خورم. گفت از علف بیابان این عسل را درست می‌کنم. گفت لعنت بر دروغگو، ما این همه از این علف می‌خوریم و هو کرد و آن وقت چه طور می‌شود که این همه علف در معده ما تبدیل به عسل نمی‌شود؟ در این اسنا گاو و الاغ هم رسیدند. خرس جریان را گفت و آن‌ها هم با صدای انکر خود زنبور عسل را هو کردند و بعد صدا بلند شد و مسخره و استهزا کردند که سایر حیوانات جمع شدند. سایر حیوانات گفتند که خبر چه هست؟ گفتند که خبر این است که این زنبور عسل می‌گوید که من علف می‌خورم و تبدیل به عسل می‌شود. آن‌ها هم طعنه می‌زنند و بعد سروصدا بالا رفت الاغ به تعبیر آقا سید محمد ضیا آبادی پشت تریبون رفت و گفت که ایها الناس ساکت، اجازه بدهید که من برای شما یک خطبه قرائی بخوانم و این حرف من را بشنوید و مشکل را حل کنم. من هر روز چند من از این علف‌ها می‌خورم و یک مثقال از من عسل ساتع نمی‌شود. این چه حرفی است که این زنبور عسل خرافه‌پرست این حرف را می‌زند. بلند شوید حمله کنید. حمله کردند و زنبور عسل‌ها را کشتند و عسل‌ها را غارت کردند و کندوها را به هم ریختند اما این‌ها نتوانستند که ساختمان بدن آن‌ها با ساختمان این‌ها فرق می‌کند. محصول این‌ها سرگین است و محصول آن‌ها عسل است. باور آن‌ها نمی‌شد که در عالم ممکن است که یک دستگاه‌هایی باشد که این علف بیابان را بخورد که خدا «و اوحی ربک الی النحل» این کار خدا بوده است و این قابلیت را یاد داده است. «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس و یطهرکم تطهیرا» خدا تطهیر کند و تطهیر خدا باشد و این هم باز هم تطهیرا می‌گوید یعنی هر چه قدر جان طهارت پیدا کند و هر چه قدر جان خلوص پیدا کند به کدام نقطه می‌رسد؟ تحت تربیتی که این‌ها بودند و حضرت ختمی مرتبت از روزی که به صلب آدم رفت خدای مهربان پاسبان‌هایی را گذاشت که صاحب این صلب تا میلیون سال نمی‌دانیم، تا پیغمبر متولد شود تا هیچ آلودگی به این صاحب صلب نرسد. پیامبر می‌فرمود که در اجداد من و در آن تیره‌ای که من داشتم یک لکه بی‌عفتی نبوده است. مولوی این را به شعر کشیده است.
آن چه آموخت از زنبور را/ آن نباشد شیر را و گور را
خانه‌ها ساخت پر از حلوای تر/ حق بر او علم را بگشود در
او به نور حق عز و جل/ کرده عالم را پر از شمع و عسل
تا این‌جا که رسیدیم و مسئله امامت را طرح کردیم مسئله تمام شد و ان‌شاءالله از هفته دیگر آن خصوصیت امام حسن عسکری که مباحث مفصلی دارد اما یک بحث این است که تکیه بر نماز شب کرده است و معلوم می‌شود که این‌جا یک عنایتی برای اهل سلوک هست و برای کسانی که می‌خواهند سالم از این دنیا خارج شوند و سالم زندگی کنند و می‌خواهند توشه خوبی برای خود داشته باشند یک بحث خوبی را تقدیم بینندگان خواهم کرد.
 صفحه 119 قرآن کریم
حجت الاسلام عاملی: بسم الله الرحمن الرحیم. سوره مائده آیه شصت و هفت. « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْکَافِرِينَ‌» در این آیه اختلاف هست که نظر شیعه این است که راجع به ولایت امیرالمؤمنین هست و عامه اعتقاد این است که مربوط به احکام گوشت بوده است که الان نازل شده است و دیگر دین کامل شد. در این‌جا دلایلی هست که می‌گوید که مربوط به ولایت امیرالمؤمنین است. اولاً می‌فرماید که بلغت رسالته که اگر این کار را نکنید در بیست و سه سال هیچ کاری برای ما نکردید. گوشت این قدرت را ندارد که بگوییم که اگر گوشت گفته نشود بیست و سه ساله هیچ کاری نکرده است و تعبیر به رسالته کرده است. رسالت جامعه تمام احکام دین است یعنی رسالت نرسد توحید هم نرسیده است و معاد هم نرسیده است و هیچ چیزی نرسیده است و این تعبیر بسیار تعبیر سنگینی است. امکان ندارد که در مورد گوشت باشد. این با ولایت سازگار است که امتداد دین است و با مرجعیت دینی و این همه احکام نازل شد خدا نگفت که دین کامل شد و یک مجری آرمانی آمد و گفت که دین کامل شد. یعنی اگر یک مجری آرمانی نباشد و مرجعیت دینی نباشد دین دیگر ادامه ندارد. این مثل حدیث من مات یعرف امام زمانه من مات میت جاهلیه است. آن کدام امام است که همین الان اگر شما او را نشناسید مرگ جاهلی است. یعنی این امام باید این قدر زور او بالا باشد که اگر توحید هم نباشد و هیچی هم نباشد بگوید که میت جاهلی باشد، غیر از امام معصوم، امکان ندارد. لذا ابن تیمیه به این که می‌رسد می‌گوید لا لا لا این دروغ است. این هم و ان لم تفعل این معلوم می‌شود که پیامبر تأنی داشته است که بگوید یا نگوید و الا اگر نگویی این جوری است. ولایت مشکل داشت که به پیغمبر این را بگوید  چرا مشکل داشت؟ برای این‌که یک رشکی در بین بوده است که الان این هم می‌گفت، می‌گفتند بفرما داماد خود را آورد و بر ما رئیس کرد. پیغمبر بنا بود که در منا این را بگوید که این قدر سروصدا بلند شد که گوش من نزدیک بود که کر شود که انگار گوش من کر شد و نگذاشتند بگوید و در نتیجه پیغمبر هم نگفت. این آیه که نازل شد که خدا گفت که «و الله یعصمک من الناس» که پیغمبر گفت خیال من راحت شد. معنی آن این است که پیغمبر اگر کسی حرفی بزند خود من او را خفه می‌کنم. همین طور هم شد و هیچ کسی نتوانست حرف بزند و پیامبر ما ولایت امیرالؤمنین را بیان کردند و لذا در این‌جا آن خشیتی که مطرح شده است که پیغمبر خوف داشته است و خوف انبیا مادی نیست و در آیه دیگر آورده است که «و خشونی و لا تخشوهم» ترس به خاطر امر دنیا نیست و خدا گفته است که موسی که اوج ترس او بود که الان عصای من اژدها شد که نکند بگویند که مثل سحر ساحر است و هیبت معجزه من از بین برود، از آن می‌ترسید و نه به خاطر خود. پیغمبر ما به خاطر خود نمی‌ترسید. به خاطر این بود که نگویند که داماد خود را آورد و برای ما رئیس کرد خدا گفت که من این مشکل را حل می‌کنم و لذا این آیه ناظر به ولایت امیرالمؤمنین است و حجت را برای امت تمام کرده است.
یک دعایی را تقدیم عزیزان می‌کنم که منیت این قدر بد است و من اعتقاد آن را دارم که منیت ظهور هم نکند انسان کتک آن را می‌بیند. اگر ظهور کند که واویلا و وا مصیبتا. انسان بیاید بگوید که من. قصه‌ها هست که کسانی که منیت پیدا کردند به چه روزی افتادند. خدا فرمود که کبریا ردای من است و هر کسی داشته باشد او را زمین می‌زنم و از جمله چیزهایی که ذره‌ای کبر و ذره‌ای در دل خود باشد و به آن راه نمی‌دهند در هیچ مفهومی به غیر از شرک و به غیر از کبر هیچ جا نیامده است. بگوییم که خدا من را از منیت حفظ کن. بهترین دعا همین دعا که در  مکارم الاخلاق هست که از هر دو تکه محشر است که هم معالی اخلاق می‌خواهم، کسی که معالی  اخلاق داشته باشد طرف طلاق نمی‌رود و معالی اخلاق باشد دعوا نمی‌کند و یا رتبه یک انسان در نزاع بالا برود، نزاع برای اهل جهنم است. هم معالی اخلاق دارد که می‌تواند با اخلاق خود انسان‌ها را سحر کند و مشکلات را حل کند و هم از فخر که تفاخر نسبت به انسان  داشته باشد و منیت داشته باشد مصون می‌ماند. این را آقای مشکینی این را می‌خواندند الهی هبلی معالی الاخلاق. خدا از معالی اخلاق خوشش می‌آید و از اخلاق پایین و پست بدش می‌آید.

 

فایل تصویری برنامه

 

 

فایل صوتی برنامه

 

 

 

 

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=7750

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید