تغییر سایز-+=

عرفان و عارفان در دارالارشاد اردبیل

شهــــریـــست پر ظــــریفان، وز هر طــــرف نـــــگاری         یاران صلای عشق است، گر می کنید کاری

می بی غش است دریاب، وقتی خوش است بشتاب        ســــال دگــــر که دارد امیــــد نــو بهــــاری؟

در بـوســــــتان حریـــــفان، مــاننـــد لالـــــه و گــــــل          هــــر یک گرفتــه جامــی بر یــاد روی یـــاری

چـــون این گــــره گشـــایم ویـــن راز چــــون نمـــایم          دردی و ســخت دردی، کـاری و صــعب کاری

صاحب دلی را گفتند که تو را از هنر چه نصیب باشد؟ گفت هنر عشق ورزیدن که هیچ کردار و گفتار دل انگیزی راست نیاید جز از روح عاشق!
آنچه در این نوشتار مختصر ارائه می گردد نظری بس گذرا به موضوع عرفان و عارفان در دارالارشاد اردبیل به عنوان بخشی صاحب ارج و مقام در سرزمین سراسر عشق و عرفان ایران زمین است.
مقدمه:
1- تعریف عرفان و تصوف
گرچه تعریف های گوناگون و متعدد برای تصوف ذکر شده است، لکن به تعبیر شیخ شهاب الدین سهروردی در کتاب عوارف المعارف «إنَّ الألفاظَ وَ إن إختَلَفَ، مُتَقَارِبَةُ المَعانِیُ» (گرچه الفاظ وتعابیر مختلف است، لکن معانی به هم نزدیک می باشد) شیخ ابوالقاسم قشیری می فرماید: «التَّصَوُّفُ الدُّخُولُ فِی کُلِّ خَلقٍ سَنِیٍّ وَ الخُرُوجُ مِن کُلِّ خَلقٍ دَنِیٍّ که آدمی زاده تا آنجا که می تواند همه خصلت های نیک را دارا شود و همه خوی های بد ونکوهیده را از خود دور سازد. به تعبیر شیخ ابوسعید ابوالخیر: «صوفی این است که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی، تصوف در واقع جنبه عملی سلوک الی الله است و آنچه را که باید و شاید به عمل آوردن در ریاضات و عبادات شرعی و عرفان تعبیری از جنبه علمی و نظری سلوک الی الله است و آنچه را که باید در اعتقاد توحیدی بدان ملتزم بود، شامل می¬شود.

2- عارف و صوفی کیست؟
از آنچه در تعریف عرفان گفته آمد، معنی عارف و صوفی هم دانسته می شود؛ عارف کسی است که به معارف بلند توحیدی دست یازیده و روح وجانش به معرفت الله منور گشته و انواع شرک خفی و جلی را از ذهن و اندیشه دور داشته، و صوفی کسی است که در فعل و عمل، به ریاضات و عبادات شرعی پرداخته و از شهرت و شهوت گریخته و زهد و ورع اختیار کرده و دنیای دنی را زیر پا نهاده است. شیخ سید حیدر آملی می¬فرماید: «صوفی حقیقی و مؤمن ممتحن یکی است و او کسی است که با اعتقاد به آرمان و تعلیمات امامان معصوم به تمامی شریعت و طریقت باور دارد» و عزالدین محمود کاشانی گوید: «اقوال و احوال صوفی همه موزون بود به میزان شرع» و این چکیده ای از بیکران تعبیرات و سخنان مشایخ و بزرگان راستین عرفان و تصوف است که در این باب فرموده اند.

3- رجوع جمیع سلسله های رسمی تصوف و عرفان اسلامی به ائمه اطهار(علیهم السلام)
از نکات مهم در باب تصوف و عرفان آنکه همه فرقه های اسلامی اعم از گروه های مختلف شیعه و اهل سنت به ائمه اهل بیت (علیهم السلام) منتهی می گردد و مشایخ و اقطاب صوفیه عمدتاً خود را از طریق سلسله اساتید به امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و یا به امام جعفربن محمد الصادق و امام علی بن موسی الرضا (سلام الله علیهم اجمعین) می رسانند و آن ذوات مقدسه را سرچشمه زلال معارف الهی و دستورات طریقتی می دانند.

4- علل مخالفت با عرفان و تصوف
گرچه اساس عرفان و تصوف راستین همواه از آیات قرآن و روایات رسول خدا و اهل بیت (علیهم السلام) برگرفته شده و معارف و تعلیمات آن از نفاستی بی¬نظیر برخوردار است، لکن همواره در طول تاریخ از سوی عده ای از علماء و فقهاء و حتی برخی از بزرگان و مشایخ صوفیه و اکابر عرفاء، موضع¬گیری هایی علیه آن به وقوع پیوسته و ابراز مخالفت هایی شده است. به نظر می رسد، علل این نوع مخالفت¬ها و موضع¬گیریها تا کنون آن گونه که باید و شاید مورد تحلیل و بررسی واقع بینانه قرار نگرفته و اغلب به مخالفت مخالفین به ویژه فقهاء با بدبینی نگریسته شده و آنان محکوم به عدم درک معارف و حالات عرفانی شده اند! گرچه عدم دریافت تجربیات عرفانی و حالات صوفیانه سهمی در مخالفت داشته، اما دلایل دیگری نیز در کار است که در اکثر موارد، مخالفت را موجه می¬سازد، از آن جمله ادعاهای وهم آلود عده ای از متصوفه و اباحیگری و خروج از چهارچوب شریعت و عدم تقیّد به اوامر و نواهی الهی توسط جمعی از عارف نمایان و متظاهران به تصوف است که دکان آراسته، و کام خود را تحت نام عارف و صوفی خواسته اند، که نوعاً بزرگان مشایخ عرفان و تصوف دلِ خونی از دست اینان داشته اند. محمد بن منور در اسرارالتوحید گوید: «کانَ التَّصَوُّفُ حَالاً، فَصَارَ قَالاً، ثُمَّ ذَهَبَ الحَالُ وَ القَالُ وَ بَقِیَ الإحتِیالَ» (صوفی¬گری در آغاز، حال بود، سپس تبدیل به قال یعنی حرف شد، آنگاه حال و قال هر دو از میان رفت و حقه بازی و دغل¬کاری بر جای بماند». ابوالقاسم قشیری فرماید: «بدانید … که خداوندان حقیقت از این طایفه پیشتر برفتند و اندر زمانه ما از آن طایفه نماند مگر اثر ایشان»!
از جنید بغدادی نقل شده است که گفت: «کانَت طَریقَتُنَا هَذِهِ حِرقَةً فَصَارَت خِرقَةً» (راه و روش ما سوختن در عشق جانان بود، ولی تبدیل شد به خرقه و دکاندری!)
در هر عصری مشایخ بسیار راستین عرفان و تصوف بر گفتار و کردار عارف و صوفی¬نمایان و دکان¬داران تاخته و آنان را تخطئه کرده¬اند، از آن جمله ابوبکر حسین بن علی بن یزداینار ارموی که از بزرگان مشایخ عرفان و تصوف در قرن چهارم هجری است، و ایشان ایراد و انکار عظیمی بر صوفیان داشته و نقد و تخطئه کسانی می نموده که به نام عارف و صوفی از جاده شریعت، قدم بیرون می¬نهادند؛ و یا تخطئه¬ها و خرده¬گیری های مکرر عارف شیراز خواجه محمد شمس الدین حافظ که می فرماید:

نقش صوفی نه همه صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

و یا،

صوفی نهاد دام و سَرِ حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

و در جایی دیگر

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد ور نه اندیشه این کار فراموشش باد

5- زمینه های پیدایش عرفان و تصوف
به نظر می رسد نسبت دادن پیدایش اندیشه عرفانی و عملکرد صوفیان به زمانی خاص، دور از واقعیت باشد، چرا که آنچه به عنوان زمینه¬های پیدایش تفکر مبدأشناسی و توجه به عالم ماورای جهان مادی و راه رسیدن به درک مفاهیمی چون هستی جاودانه و نظائر آن مطرح می شود، در سرشت و فطرت انسان جای دارد و این احساس برین با او متولد شده است و آدمی از آغاز آفرینش در تکاپوی راه یافتن به اسرار جهان هستی است، لکن بدون تردید با سیر تکامل مراحل فکری و اخلاقی انسان که مرهون پیامبران الهی و نزول کتب آسمانی بوده است، این حس مقدس به ودیعه نهاده شده در درون انسان، کاملتر، و راه یابی او به سرچشمه زلال آب حیات میسرتر شد و بعثت آخرین پیامبرالهی و نزول کاملترین کلام آسمانی، راه اکمل رسیدن به سعادت را فرا روی انسان گشود. از آغاز نزول وحی و حضور پیامبر بزرگوار اسلام و سپس جانشینان معصوم آن حضرت که شارحان حقیقی قرآن و کلمات ایشان بودند، راه رسیدن به قله¬های کمال روشن¬تر و ناب¬تر شد و دل¬های مستعد را به خود جذب نمود، در سال ها وسپس دهه های نخستین اسلامی، معرفت و معنویت در قالب صحابه و تابعین و بعد از آن شاگردان آنان جلوه¬گر شد و با هجرت اصحاب و امام زادگان و بسط و نشر معارف قرآنی و روایات پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه اهل بیت (صلوات الله علیهم) افراد و گروه های ممتاز در علم و معنویت تربیت شدند.

6-امام زادگان اولین سفیران معرفت و معنویت
به نظر نگارنده موضوع مهمی که چندان در مرکز توجه پژوهشگران عرصه عرفان و تصوف اسلامی واقع نشده، نقش امام زادگان و سادات در ایجاد زمینه¬های توجه عامه مردم و جذب دل¬های مستعد به معرفت و معنویت قرآنی می¬باشد، باید توجه داشت که در طول تاریخ نوع تلقی فرهنگ عمومی از امام¬زادگان و حضور چشمگیر آنان در سراسر بلاد اسلامی اغلب به عنوان مکان¬های متبرک و مقدس بوده و به نقش فعال آنان در گسترش معرفت و معنویت کمتر توجه شده است، در حالی که این بزرگواران در بسیاری از موارد شخصیت های عظیم علمی و معنوی بوده¬اند و در بیشتر موارد جهت تبلیغ و ترویج معارف قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به سرزمین¬ها و شهرهای دور و نزدیک سفر کرده و توطن اختیار نموده اند و ره آورد حضورشان در شهرها و مناطق مختلف در دوران زندگانی و پس از رحلتشان توجه به ارزش های الهی بوده و زمینه بهره مندی از معرفت و معنویت را فراهم آورده است که این موضوع خود جای بحث و بررسی فراوان دارد.

اکنون با توجه به مقدمات مذکور بخش اول از موضوع مقاله را بررسی می کنیم:

بخش اول: عرفان و تصوف در دارالارشاد اردبیل
منطقه آذربایجان در شمال غربی میهن عزیز اسلامی¬مان واقع شده و رود ارس حد مرز آن با منطقه قفقاز است و بدون تردید از دیرباز مهد عارفان بزرگ و مشایخ عظیم الشأن صوفیه بوده و هر یک از شهرهای کوچک و بزرگ و روستاهای آن در سده های نخستین اسلامی و پس از آن شاهد حضور عارفان و صوفیان و صاحبدلان و شوریدگان بسیاری بوده است:
– شیخ ابو اسحاق ابراهیم بن یحیی جوینانی از اقدم عرفای آذربایجان است که در تبریز می زیسته است.
– خواجه محمد خوشنام و استادش اخی زنجانی.
– باله خلیل صوفیانی
– شیخ شهاب الدین عمر سهروردی
– بابا فرج تبریزی
– بابا حسن ولی سرخانی
– شیخ ابوبکر بن اسماعیل سلـّه باف تبریزی
– خواجه محمد کججانی
– خواجه صائن الدین تبریزی
– شیخ شهاب الدین محمود اهری
– شیخ محمود شبستری
– شیخ ابوبکر حسین بن علی بن یزدانیار ارموی
و دهها نفر دیگر از اولیاء و مشایخ، چهره مشعشعی از عرفان و تصوف را در آذربایجان ترسیم می کنند که مراجعه به کتب تألیف شده در این زمینه بویژه کتاب ارزشمند روضات الجنان حافظ حسین تبریزی کربلایی، اطلاعات وسیعی را در اختیار علاقه¬مندان قرار می¬دهند.
شهر اردبیل با قدمتی چندین هزار ساله، قبل از ظهور اسلام نیز به عنوان کرسی آذربایجان و مرکز موبدان به شمار می رفته است و بنا بر گزارشها، برخی از مورخان کوه سبلان معبد عابدان روزگار و محل تولد و مقرّ زرتشت پیامبر ایرانی بوده و سابقه¬ای درخشان در فرهنگ دینی و معنوی داشته است که اکنون نیز آثار باستانی و قبور موبدان آن زمان باقی مانده و برخی از مناطق و روستاها به نام آنان شناخته می شود. در سده اول و دوم اسلامی برخی از صحابه مانند حذیفه بن یمان و امامزادگانی چون امامزاده صالح و امامزاده صدرالدین و امامزاده سید محمد اعرابی و دیگر بزرگواران به قدوم خویش این شهر را منور کرده و زمینه های معرفت ومعنویت را به وجود آوردند و همان گونه که ذکر گردید سهم مهمی در ایجاد فضای معرفتی به خود اختصاص داده اند. از سوی دیگر آب و هوای دلپذیر وییلاق¬ها و باغهای دل انگیز و دیگر ویژگی¬های بسیار عالی طبیعی اردبیل زمینه ای دیگر برای رشد تقوا و استعداد عرفانی و دل¬های معنوی به وجود آورد.
علاوه بر آنکه اردبیل تا قرن ششم هجری قمری مهمترین شهر منطقه آذربایجان بود و از جایگاه ویژه¬ای در زمینه اقتصاد و فرهنگ داشت و به عنوان مرکز تجمع علماء، دانشمندان، عرفا و صوفیه شناخته می¬شد، لکن در حکومت ایلخانان مغول، ابتدا مراغه و سپس تبریز به عنوان پایتخت برگزیده شد و اهمیت اردبیل کاهش یافت، اما این امر سبب نگردید که موقعیت علمی و معنوی اردبیل تنزل پیدا کند.
صدق این ادعا از توصیه شیخ زاهد گیلانی به شیخ صفی الدین اردبیلی به هنگام ارسال وی به اردبیل کاملاً معلوم است که شیخ خطاب به شاگرد ممتاز خود فرمود: «صفی تو به این خلفاء که در گوشه کنارها نشسته¬اند، نگاه مکن که سرمیدان اینان ولایتی است که علماء آن جا نمی¬آیند. اگر از ایشان خلافی در وجود آید، کسی بر ایشان چندان اعتراضی نکند، اما بایدکه میدان ارشاد تو در شهرستان وسیع (اردیبل) باشد، بر سر چهارراه مشارع صادر و وارد که فضلای عالم و علمای جهان آنجا منزل و مرتحل سازند. زینهار! باید که عنان شریعت و متابعت پیغمبر علیه السلام محکم بگیری تا کسی را مجال اعتراض نباشد .
با این حال متأسفانه مدارک ومنابع و اطلاعات بسیار اندکی در خصوص فضای عرفانی و عارفان و صوفیان اردیبل موجود می باشد که به نظر حقیر بخشی از دلایل آن عبارتند از:
الف: پنهان بودن حالات معنوی و شهرت¬گریز بودن عارفان راستین و قابل بیان نبودن تجربیات عرفانی. جناب شیخ الرئیس ابو علی سینا در آغاز نمط نهم اشارات به خوبی بر این مطلب اذعان دارد و می فرماید: «إنَّ لِلعَارِفینَ مَقَامَاتٍ وَ دَرَجَاتٍ یَخُصُّونَ بِهَا فِی حَیاتِهِم الدُّنیَا دُونَ غَیرِهِم، فَکَأنَّهُم فِی جَلابِیبَ مِن أبدانِهِم قَد نَضُوها وَ تَجَرَّدُوا عَنهَا إلَی عَالَمِ القُدسِ وَ لَهُم أمُورٌ خَفِیَّةٌ فِیهِم وَ أمُورٌ ظَاهِرَةٌ عَنهُم یَستَنکِرُهَا مَن یُنکِرُها یَستَکبِرُهَا مَن یَعرِفُهَا» (عارفان در زندگی دنیوی، دارای مقامات و درجاتی هستند که مخصوص آنان است و در غیر ایشان یافت نمی¬شود، گویی عرفاء در حالتی که درون پوشش تنهای خویش قرار دارند، آنها را از خود کنده و به عالم قدس و تجرّد قدم نهاده¬اند، عارفان از اموری که نزد آنان سرّی و نهان است و از اموری که از آنان ظاهر و پدیدار می¬گردد، برخوردارند. آن کس که ناآشنا و منکر این امور است، بدانها وَقعی نمی¬نهد و آن کس که واقف و آشنای این امور است، آنها را بزرگ می شمارد) .
و یا به تعبیر جالب شمس تبریزی:
«من گنگی خواب دیده وخلقی تمام کر! من عاجز از گفتن و خلق از شنیدنش»
ب: به شهادت تذکره نویسان و تاریخ نگاران عرفان و تصوف، عارفان و صوفیان آذربایجان چندان اهل تألیف و کتاب نگاری نبوده¬اند و سیره آنان عمدتاً عملی بوده است به خلاف صوفیان خراسان و بغداد که اهل تألیف و ترتیب کتاب و نوشتار بوده اند، لذا از مشایخ عرفان و تصوف آذربایجان جز اندکی تألیف بهم نرسیده است و این خود تأثیر بسزایی در پوشیده ماندن رازهای عارفان آذربایجان عموماً و بزرگان و مشایخ اردبیل خصوصاً داشته است.
ج: یکی دیگر از علل فقدان منابع اطلاعاتی درباره پیشینه عرفان و تصوف اردبیل در حاشیه قرارگرفتن و تخطئه و تخریب این شهر پس از فروپاشی حکومت صفویان به خصوص در دوران سلسله قاجار و رژیم دست نشانده پهلوی می¬باشد، این دوران که پیش از دویست سال را شامل می¬شود، به واسطه حقد و حسدی که شاهان و حاکمان بعدی نسبت به صفویه داشتند، نه تنها توجهی به عمران و آبادی و حفظ مواریث فرهنگی اردبیل نکردند، بلکه عزت و عظمت و نقش آن را در گذشته ایران مورد بی¬توجهی قرار دادند که این امر موجب از بین رفتن بسیاری از آثار و ابنیه و بقات و نشانه های فرهنگ دینی و ملی این سامان شد.
د: از جمله حوادث مصیبت باری که در آغاز قرن چهاردهم هجری قمری بر دارالإرشاد اردبیل رفته و تأثیر مهمی در ناشناخته ماندن جهات مختلف علمی و معنوی منطقه داشته، غارت و چپاول اردیبل توسط اشرار و روسیه تزاری و سپس بلشویک¬ها بوده است که با کمال تأسف کتابخانه عظیم بقعه متبرکه شیخ صفی الدین اردیبلی را تاراج کرده و کتب و آثار علمی علماء و دانشمندان اردبیل را به کتابخانه¬های سنپترزبورک و تاشکند و دیگر مکان¬ها انتقال دادند.
توضیح آنکه در قرن سیزدهم و آغاز قرن چهاردهم قمری سه کتابخانه مهم در اردبیل وجود داشته که مهمترین آنها کتابخانه بقعه شیخ صفی¬الدین بوده که در زمان رحلت حضرت شیخ توسط فرزندان عارف و عالم ایشان حفظ شده و سپس پس از تشکیل حکومت صفوی آثار وکتب نفیسی بدان وقف گردیده و به صورت گنجینه بسیار ارزشمندی در آمده بود. دومین کتابخانه، کتابخانه آیت الله آقا میرصالح مجتهد انواری (متوفی به سال 1319) می باشد؛ وی از فقهای عالی مقام و علمای صاحب نام اردبیل در قرن سیزده و چهارده قمری و از نوادگان خاتم المجتهدین آقا سید حسن عاملی است و کتب علماء و دانشمندان را در کتابخانه شخصی خود جمع آورده بود. و اما سومین کتابخانه متعلق به آیت الله سید مرتضی خلخالی متوفی به سال 1317 قمری بود که ایشان نیز از فقهای عظام و علمای اعلام منطقه و از اولاد ابراهیم مرتضی بن موسی بن جعفر (علیهما السلام) است که سلسله¬ای عظیم از سادات موسوی هستند و اکثر قریب به اتفاق حلقه¬های آن از علماء و دانشمندان صاحب نام در نقاط مختلف ایران اسلامی از آن جمله در سبزوار و اصفهان و اردبیل می باشند. متأسفانه هر سه کتابخانه مذکور مخصوصاً کتابخانه شیخ صفی الدین- که از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند – به یغما رفتند و خسرانی بی جبران متوجه فرهنگ، علم و معنویت این شهر و دیار کرد و دست ما را از اطلاعات راجع به هویت دینی و ملی تهی کرد؛ به عنوان مثال «آیت الله ملا ابراهیم اردبیلی» متوفی به سال 1307 قمری تألیفی در خصوص مشجّرات سادات منطقه اردبیل داشته که مفقود شده و اکنون در دست نمی باشد و یا «تذکرة الشعراء اردبیل» تألیف عالم شاعر «سید عظیم شیروانی» که اکنون در دست ما نیست و بدون تردید حاوی اطلاعات ارزشمندی در پیشینه ی موضوع خود بوده است.
هـ: آخرین نکته قابل ذکر در این مختصر آنکه سختی و دشواری و آشفتگی روزگار و فقر و فلاکت و خفقانی که در اواخر حکومت قاجار و پهلوی خصوصاً دوران رضاخان بر اوضاع فرهنگی کشور عموماً و نقاطی محروم همچون اردبیل خصوصاً، حکمفرما ساخت، مجال تحقیق و تألیف را از علماء و دانشمندان گرفت، طوری که بقول «آیت الله سید محمد مفتی الشیعه» چنان روزگار سیاهی را گذراندند که مجالی برای ثبت و ضبط احوال و نگارش و تألیف نداشتند.
با این وصف به نظر نگارنده تاکنون پژوهشی در خور، در خصوص پیشینه فرهنگی دینی و ملی دارالإرشاد اردبیل در جنبه های مختلف صورت نگرفته و مطمئناً در صورت تحقیق و تفحص، مطالب مهمی درلابه لای صفحات تاریخ به دست خواهد آمد، اینک با توجه به همه آنچه که ذکر گردید، درباره عرفان و تصوف در دارالإرشاد می¬توان گفت:
اولاً: عرفان و تصوف در این خطه از سرزمین اسلامی¬مان بیشتر رنگ و بوی مجاهدت و ریاضت و به اصطلاح صوفیان معاملات که مترادف با طریقت و عبادت است از آداب و اعمال عبادی و وظایفی که رعایت آنها بر سالک طریق لازم است، داشته و کمتر با پیچیدگی های عرفانی نظری بخصوص دیدگاه های محی الدین عربی و نظایر او همراه بوده است.
ثانیاً: تقید سخت¬گیرانه نسبت به رعایت ظواهر شریعت در طی منازل طریقت و حتی بعد از وصول به حقیقت از خصوصیات بارز عرفان و تصوف موجود در اردبیل است و این عمدتاً مرهون تعلیمات حضرت شیخ صفی الدین اردبیلی است که می فرمود: «هر که شریعتش باشد، طریقتش باشد و هر که طریقتش باشد، حقیقتش باشد و هر که شریعتش نباشد، نه طریقتش باشد و نه حقیقتش» و نیز می فرمود: «هر که از معنی خبر دارد، خلاف شریعت نکند و نگوید»
ثالثاً: تمام عناصر موجود در عرفان و تصوف اسلامی مانند مسأله توحید، وحدت، وجود، عشق، جذبه، شور، حال، زهد، توکل، مروت، ایثار، خلوت، قناعت، صفا، وفا، ذکر، ورد، چله نشینی و دیگر موضوعات همه در عرفان و تصوف اردبیل موجود است، جز آنکه شاخص ترین چهره عرفان دارالإرشاد یعنی حضرت شیخ صفی الدین اردبیلی در بخش¬های مختلف دیدگاههای خاص خود را دارد و باید بی هیچ تعارفی اذعان کرد که رنگ عرفان و تصوف شیخ صفی الدین کاملاً رنگ شیعی و التزامات سیره و روش ائمه اطهار (علیهم السلام) را دارد. در باب وحدت وجود باید گفت که شیخ بیشتر به «شهود وحدت» عقیده داشته و اهتمام می ورزد تا به «وحدت وجود در عین کثرت» که ابن عربی و پیروانش بر آن اصرار دارند؛ لذا در توضیح بیتی از فخرالدین ابراهیم عراقی که گوید:
غیرتش غیر در جهان نگذاشت لاجرم عین جمله اشیاء شد
شیخ صفی الدین می فرماید: «این را حمل بر ظاهر نتوان کرد که در وجود خارج عین جمله اشیاء شود، بلکه محمول بر آن است که چون اندرون به طلب صافی گردد، مجموع اشیاء در نظر او ( سالک) بر مثال آینه نماید که صفات حق تعالی در آن متجلی گردد و چون صفت احدیت حق تعالی بر طالب ظهور یابد، عدد را وجود نماند و چون او به چشم بصیرت نظر کند، به هر چه نظر کند، ظهور حق تعالی در آن بیند، چون از برای او آینه سان شده باشد و از غیرت احدیت باشد که نفی کثرت کند» .
و یا در خصوص ریاضت می فرماید: «ریاضت آن نیست که خوردن و خفتن ترک کند، بلکه آن است که بر وفق رضای حق تعالی و رضای پیغمبر و رضای استاد به کار باشد ….. و هر طاعتی که در وی شائبه نفسانی و ریا باشد، خلاف نفس کند، نه آن چنان که سختی و گرسنگی بر خود نهد که غیر ملت (اسلام) بر خود می نهادند که فرموده حق تعالی و شریعت نبُوَد و در معرض ذمّ حق تعالی که : رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِم ؛ و سخت ترین حجابی که آخر از درون خلق پاک گردد ریا است، پس جهد در آن باید نمودن که کار و عبادت خود را از ریا پاک گرداند و به کلی از ریا بپرهیزد و از حیل و مکاید نفس ایمنی نباید بودن که اگر چه ضعیف گردد و مطیع نماید و ترک هوای خود کند که در کمین و کمینگاهی دیگر مترصد فرصت باشد» .
مطلب در جهات دیگر نیز به همین منوال است که این مختصر جای تفصیل آن نیست و باید در مجالی دیگر بدان پرداخت.
رابعاً: مطلبی که در خصوص عرفان و تصوف اردبیل بدان اشاره می گردد، سلسله های عرفانی موجود در آن است که به اختصار تمام ذکر می شود.
عبدالرحمان جامی در حالات خواجه بهاءالدین نقش بند متوفی به سال 791 نقل می کند: کسی از ایشان پرسید که «سلسله حضرت شما به کجا می رسد؟» فرمودند که: «از سلسله، کسی به جایی نمی¬رسد!» این سخن زیبا و دل انگیز حاکی از نوع تلقی و نگاه عارفان و صوفیان راستین به مسائلی از قبیل دسته بندی ها و سلسله ها در تصوف و عرفان است که اگر کسی در بند سلسله و تعصب به آن باشد، زنجیری بر پای سالک است و او را از عروج و صعود باز خواهد داشت، بلکه مراد از سلسله و گروه های مختلف و تعلیم و تربیت یافتن هر شاگردی از استاد خود است که در همه علوم معمول و مرسوم است.
آنچه از سلسله های معروف تصوف و عرفان در دارالإرشاد مسلم موجود بوده اند، عبارتند از:

1- سلسله جنیدیه که به شاگردان و پیروان مکتب تربیتی عارف مشهور ابوالقاسم جنید بغدادی متوفی به سال 297 یا 298 هجری قمری منتهی می¬گردد و مشایخ شناخته شده قرن چهارم و پنجم اردبیل عمدتاً شاگردان مکتب وی بوده اند که در جای خود یادآور خواهیم شد.
2- سلسله سهروردیه که به شاگردان و پیروان مکتب تربیتی شیخ شهاب الدین عمر سهروردی عارف نامدار قرن ششم و هفتم متوفی به سال 615 هجری قمری گفته می¬شود و جمعی دیگر از عارفان و صوفیان اردبیل به ایشان منتهی می¬شود.
3- نعمت اللهیه که پیروان عارف شیعی شاه نعمت الله ولی کرمانی متوفی به سال 834 قمری می¬باشند و در سده های اخیر، اقطاب آن در اردبیل حضور داشته اند.
4- ذهبیه که در واقع شاخه¬ای از سلسله کبرویه منسوب به شیخ نجم الدین کبری می¬باشد و توسط میر شهاب الدین عبدالله برزش آبادی مشهدی پایه ریزی شد، این سلسله نیز از صوفیان شیعه بوده که از بزرگان آنها شیخ محمد مؤمن است که مزارش در مشهد مقدس به گنبد سبز مشهور می¬باشد و از دیگر بزرگان این سلسله شیخ محمد کارندهی است که مقبره اش به بارگاه پیر پالاندوز مشهور است.
5- نقشبندیه که به پیروان مکتب تربیتی خواجه بهاءالدین نقشبند اطلاق می شود که در سده های اخیر در منطقه اردبیل حضور داشته اند.
در کنار سلسله های رسمی و معروف عرفان و تصوف که ذکر شد و برخی سلسله های دیگر که به دلایلی از ذکر نامشان صرف نظر گردید، جمعی از علماء و فقهاء بزرگ دینی را می توان یافت که در طول صدها سال گذشته در عین حالی که در هیچ یک از طریقه های مذکور نبوده و نگنجیده اند، لکن مدارج سیر و سلوک را به خوبی طی کرده و به مقامات عالیه عرفانی رسیده اند. این مطلبی است که استاد مطهری (رضوان الله تعالی علیه) در دو کتاب «آشنایی با علوم اسلامی» و «خدمات متقابل اسلام و ایران» بدان اشاره نموده که در جای خود آن را نقل خواهیم کرد. دارالإرشاد اردبیل در طی قرون گذشته شاهد حضور این دسته از بزرگواران بوده که در بخش ذکر عارفان بدان خواهیم پرداخت.

بخش دوم: عارفان و صوفیان در دارالإرشاد اردبیل

جنید بغدادی گفت: «حِکایَاتُ المَشایِخِ جُندٌ مِن جُنُودِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ یَعنِی لِلقُلُوبِ» (حکایات بزرگان، لشکری از لشکرهای خداست که دلها را فتح می کند)؛ از وی پرسیدند: این حکایات چه منفعت کند مریدان را ؟ جواب داد که: حضرت حق – سبحانه و تعالی – می فرماید: «وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ » ، یعنی قصه های پیغمبران و اخبار ایشان بر تو می خوانیم و از احوال ایشان تو را آگاه می کنیم تا دل تو را به آن ثبات باشد و قوت افزاید و بار و رنج به تو رسد و بر تو زور آورد از اخبار و احوال ایشان بشنوی و براندیشی، دانی که چون مثل این بارها و رنج ها به ایشان رسیده در آن صبر کرده اند و احتمال و توکل و ثقه پیش آورده اند، دل تو را به آن ثبات و عزم افزاید، همچون شنیدن سخن نیکان و حکایات پیران و احوال ایشان، دل مریدان را تربیت باشد و قوت و عزم افزاید.

شیخ ابوسعید اردبیلی
نخستین عارف شناخته شده در اردبیل که از اقدام عرفای معروف دارالإرشاد اردبیل است، شیخ ابوسعید اردبیلی می باشد. گرچه سال تولد و وفات وی به دقت مشخص نیست، لکن به احتمال قوی در نیمه دوم قرن سوم هجری متولد گردیده و اگر عمری متعارف داشته است، در نیمه اول قرن چهارم هجری وفات یافته، چرا که وی شاگرد و نربیت یافته «جنید بغدادی» است و شیخ جنید متوفی به سال 297 و یا 298 هجری قمری است و مسلماً شیخ ابوسعید دهه های آخر عمر شریف شیخ المشایخ جنید بغدادی را درک کرده و سپس به مسقط الرأس خود اردبیل مراجعت نموده است. وی عارفی صاحب مقامات و کرامات بوده و در طول قرن¬های بعد از وفاتش، قبر مطهرش مزار مردمان و قبله آمال صاحبدلان بوده و حضرت شیخ صفی¬الدین اردبیلی به تصریح ابن بزاز در صفوةالصفا در ایام جوانی در بقعه شریف ایشان بیتوته داشته و چله نشینی می کرده است؛ بقعه مبارکش تا سال 1348 شمسی پا بر جا بوده ولی با کمال تأسف این گنجینه عظیم معنوی در سال مذکور با بی توجهی مسؤلین امر وقت توسط عده ای سودجو تخریب شده و اکنون اثری از آن بر جای نمانده که امیدواریم با همت مسؤلین دلسوز نظام مقدس جمهوری اسلامی در منطقه احیاء گردد و چون سندی زرین بر تارک فرهنگ معنوی این شهر مقدس بدرخشد.

شیخ فرج اردبیلی
به روایت ابن بزاز در صفوةالصفا یکی دیگر از عارفان و صوفیان نامی اردبیل شیخ فرج اردبیلی است که وی نیز همچون شیخ ابوسعید از شاگردان جنید بغدادی بوده و در اردبیل وفات کرده و مدفنش مزار صاحبدلان و مردمان بوده است. بنابراین به همان تقریری که در خصوص شیخ ابوسعید اردبیلی گفته شد، علی القاعده شیخ فرج اردبیلی نیز می باید تولد یافته نیمه اول قرن سوم هجری بوده باشد، تا بتواند شاگردی شیخ ابوالقاسم جنید بغدادی را که متوفی به سال 297 و با 298 قمری است، کرده باشد و سپس به اردبیل بازگشته و در دیار خود زندگانی به سر برده باشد. شیخ صفی الدین اردبیلی قبل از درک محضر شیخ زاهد گیلانی در مقبره شیخ فرج اردبیلی نیز بیتوته می نموده که روایت آن را ابن بزاز در صفحه 91 صفوة الصفا چنین نقل می کند: شیخ قدس الله سره فرمود: « چون دأب و آداب ارباب سلوک و تصوف نمی دانستم و مرشدی نداشتم و کیفیت ریاضت معلوم نکرده بودم، دائماً به عبادت مشغول می¬بودمی و پیوسته صائم¬النهار و همیشه قائم¬اللیل می بودمی و بیشتر اوقات در مزار شیخ فرج اردبیلی به سر می بردم که وی از شعبه مریدان سید هذه الطائفه ابوالقاسم جنید بغدادی رحمة الله علیه بود». متأسفانه همچون دیگر آثار و ابنیه تاریخی اثری از بقعه شیخ فرج اردبیلی نمانده است.

شیخ رکن محی الدین اردبیلی
وی از عارفان صاحب مقامات و کرامات بوده و در قرن هفتم هجری در اردبیل می¬زیسته چرا که به تصریح صفوةالصفا، رکن محی الدین از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردی بوده و شیخ شهاب الدین در تاریخ 632 قمری وفات نموده، بدین ترتیب شیخ رکن محی الدین حداقل در آغاز قرن هفتم متولد شده و قبل از سفر شیخ صفی الدین به شیراز که در حدود سال های 678 قمری بوده، دار فانی را وداع گفته است، چرا که شیخ صفی در جوانی و قبل از رسیدن به حضور مشایخ و اساتید در مزار وی بیتوته می¬کرده است.

شیخ ابوذرعه اردبیلی
وی از مشایخ بزرگ صوفیه در قرن چهارم و پنجم هجری قمری بوده و به تعبیر جامی در نفحات الأنس عالم و زاهد بوده و عمر بسیار یافته بود، و با ابوعبدالله خفیف شیرازی مصاحبت داشته است. ایشان بسیار سفر کرده و نهایتاً هم در سال 415 هجری در شیراز بدرود حیات گفت و همانجا مدفون گردید و قبر شریفش تا قرن ها بعد از وفاتش مزار صاحبدلان بوده و شیخ صفی الدین اردبیلی نیز به هنگام سفر به شیراز در بقعه وی بیتوته کرده است. به نوشته جامی وی در اواخر عمر، علیه بدعت¬گذاران و دکان داران صوفی¬نما خروج کرده و با ایشان در افتاده است. این حکایت جامی نشانگر روحیه تقیّد به شریعت شیخ ابوذرعه بوده که از مشخصه های عارفان و صوفیان دارالإرشاد است.

خواجه کمال الدین عربشاه اردبیلی
از جمله عارفان نامی اردبیل که در منابع از وی نام برده شده و به «صاحب قدم و صاحب ولایت بودن» موصوف گشته، خواجه کمال الدین عربشاه اردبیلی است که بخشی از عمر خویش را در شیراز گذرانده و مراد و مرشد شیخ سید امین الدین جبرائیل پدر شیخ صفی الدین بوده است و بنا به قول آقای دولتی مؤلف تاریخ شاه اسماعیل، مادر شیخ صفی الدین، دختر خواجه عربشاه مذکور است. با توجه به قرائن موجود خواجه کمال الدین عربشاه در نیمه قرن هفتم بدرود حیات گفته است.

تاج الدین اردبیلی
دیگر از عارفان دارالإرشاد، جناب تاج الدین اردبیلی است که از مریدان و تربیت یافتگان اوحد الدین کرمانی است که خود وی از مریدان رکن الدین سجاسی بوده و بنا به نقل «افلاکی» در «مناقب العارفین» معاصر با مولانا جلال الدین رومی مولوی بوده و صاحب فضیلت و بیان که گاه ایراداتی بر سخنان مولوی داشته است.

مولانا مجدالدین کاکلی اردبیلی
ازجمله عارفان نامی اردبیل است که قبل از شیخ صفی الدین در اردبیل می زیسته و همانجا وفات نموده و دفن گردیده است. بنا به روایت ابن بزاز در صفوة الصفا با شیخ فرید الدین عطار نیشابوری هم درس و مصاحب بوده است، بنابراین دوران زندگی وی قرن ششم هجری بوده و نهایتاً در اوایل قرن هفتم وفات یافته است.

پیران و اقطاب اردبیل
علاوه بر مشایخ و بزرگان صوفیه که در منابع و مآخذ ذکری از آنان گردیده، پیران و اقطابی نیز در قرون قبل از ظهور شیخ صفی الدین در اردبیل و شهرها و روستاهای اطراف می¬زیسته اند که شاید تعدادشان بالغ بر دهها نفر باشد و اکنون قبور و نامشان موجود است، هرچند پژوهش بایسته ای درباره آنان نشده و شخصیتشان همچنان در هاله ابهام و گمنامی قرار گرفته و در اثر بی اطلاعی و یا سهل انگاری، آثارشان منهدم و یا قبور مبارکشان توسط نادانان مورد هتک و جسارت واقع شده است که به مشاهیر آنان اشاره می گردد:

پیر مادر
در محله ای به همین نام قبری متعلق به بانویی عارف قرار دارد که از دیر باز مشهور و مورد زیارت مردمان و احترام بزرگان و علماء بوده و چنین مشهور است که وی در قرن ششم هجری زیسته و مادر سه تن از پیران اردبیل است که به ترتیب ذکر خواهد شد. باید توجه داشت که در میان صوفیان و عارفان بانوانی بوده اند که به کمالات عرفانی و مقامات معنوی نایل گشته اند، عبدالرحمان جامی در نفحات الأنس 34 تن از این بانوان را نام می برد، همچنین به رغم اینکه این بانوان به دلایل مختلف در گمنامی بسر برده اند، بازهم حکایت¬ها از ایشان نقل شده است.
جامی حکایت یکی از این بانوان گمنام را چنین شورانگیز نقل می¬کند: ذوالنون گوید: «در میان آنکه در طواف بودم، دیدم که نوری بدرخشید که بریق آن به عنان آسمان رسید، ناگاه آواز اندوهگینی به گوش من آمدا، در پی آواز برفتم، دیدم که جاریه¬ای به استار کعبه درآویخته است و می گوید:
أنتَ تَدرِی یَا حَبیبِی مَن حَبیبِی أنتَ تَدرِی
وَ نُحولِ الجِسمِ وَ الدَّم یَبـــوحَــــانِ بِسِــرِّی
قَد کَتَمتُ الحُبَّ حَتَّی ضَاقَ بِالکِتمانِ صَدرِی
به یک جانب شدم و از درد وی گریان شدم، پس گفت: «إلهی وَ سَیِّدی وَ مَولایَ بِحُبِّکَ لِی إلـَّا غَفَرتَنِی» گفتم ای جاریه! ترا از این بس نیست که گویی: «بِحُبِّی لَکَ» که می گویی: «بِحُبِّکَ لِی»؟ چه می¬دانی که تو را دوست می¬دارد؟ گفت مر خدای را بندگان هستند که ایشان را دوست می دارد، پس ایشان وی را دوست می دارند، نشنیده ای قول الله تعالی را که گفت: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه» ، محبت وی مر ایشان را سابق است بر محبت ایشان مر وی را».

پیر عبدالملک
پیر عبدالملک از اقطاب و مشایخ عرفان در قرن ششم هجری بوده که قبر شریفش در مسجدی واقع است که به نام وی معروف می باشد و تا چندین سال پیش دارای ضریح بوده و مزار مردم. از روایت ابن بزاز در صفوة الصفا برمی¬آید که مدت ها قبل از حضور شیخ صفی الدین رحلت نموده و در مسجد خود مدفون گشته است. ابن بزاز همچنین حکایاتی درباره وی نقل کرده است که حاکی از مقام والای معنوی ایشان است، لکن جزئیات زندگانی و سلسله اساتیدش دانسته نیست.

پیر شمس الدین
وی نیز از اقطاب و مشایخ عرفان و تصوف در قرن ششم هجری و هم عصر پیرعبدالملک بوده و قبر شریفش در مسجد محله ای به نام خود وی می باشد و تا چندی پیش دارای ضریح بوده و مزار مردم، و مورد اکرام و احترام علماء و بزرگان شهر.

پیر زرگر
ایشان نیز از مشایخ و عرفای دارالارشاد است که همزمان با «پیر عبدالملک» و «پیرشمس الدین» (رحمة الله علیهما) در اردبیل می زیسته و قبر شریفش اکنون در محله ای بدین نام موجود است که موقوفاتی است و البته مرقدش با بدترین وضع ممکن به صورت متروکه در آمده است، گرچه تا چند سال پیش مزار مردم مؤمن بوده است.
بنابر آنچه مرحوم عالم ربانی حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالرحیم جعفری (رحمة الله علیه) و حضرت آیت الله حاج سید محمد مفتی الشیعه (دامت برکاته) می فرمودند، این سه بزرگوار با هم برادر و فرزندان پیر مادر بوده اند و هر سه ایشان شخصیت هایی علمی و دینی و مفسر قرآن و محدث و در زمره مروّجان محبت اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند، (رحمة الله علیهم اجمعین).

پیر عبدالله
یکی دیگر از عارفان نامی دارالإرشاد اردبیل «پیر عبدالله» است که قبر شریفش در انتهای کوچه اکبریه مشهور است و مزار مردم بوده و همانند دیگر مزارات موجود شهر در معرض انهدام و تخریب کلی واقع شده است. به احتمالی ایشان نیز در قرن ششم هجری قمری زیسته و مورد توجه بزرگان عصر خود بوده است.

اجداد شیخ صفی الدین اردبیلی
از جمله عوامل ایجاد فضای معنوی و عرفانی در دارالإرشاد اردبیل حضور خاندان «سید حبیب الله فیروزشاه زرین کلاه» در این سامان است که از آغاز قرن پنجم هجری وارد منطقه شدند که شامل هفت نسل از اجداد شیخ صفی الدین اردبیلی می شوند که به ترتیب عبارتند از: سید حبیب الدین فیروز شاه زرین کلاه و فرزندش سید عوض شاه الخواص، فرزندش سید شمس الدین محمد الحافظ لکلام الله فرزندش سید صلاح الدین رشید فرزندش سید قطب الدین احمد فرزندش سید محمد صالح و فرزندش شیخ سید امین الدین جبرائیل که پدر شیخ سید صفی الدین اردبیلی است. این خاندان در طول حضور خود در اردبیل منشأ تحولات اجتماعی و معنوی بوده و هر کدام با تفاوت و فراز و فرودی که از جهت علمی و معنوی داشته¬اند، جزو چهره¬های فرهنگی و عرفانی بوده اند، چنانچه به سجاده نشینی و جایگاه معنوی و صاحب ولایت بودن «سید صلاح¬الدین رشید» و «سید امین الدین جبرائیل» در منابع اشاره شده است و البته جای بحث و بررسی مفصلی دارد که این مختصر در صدد آن نیست.

ابوالفتح شیخ سید صفی الدین اسحاق اردبیلی
حضرتش که چون آفتابی عالمتاب در آسمان عرفان و معنویت ایران اسلامی می¬درخشد، از تابناک ترین چهره های عرفانی قرن هفتم و هشتم عالم اسلامی بوده و از مفیدترین عرفاء و مشایخ به شریعت نبوی شمرده می شود. «شیخ بهایی» از ایشان به « قطب الأقطاب» یاد می کند و «علامه ملا محمدتقی مجلسی» او را «شیخ أعظم القُمقَام المُعظَّم شیخ صفی الدین اردبیلی» توصیف می نماید. «شیخ الاسلام علامه محمد باقر مجلسی» نیز او را با این عبارت یاد می کند که: «حضرت سلطان العارفین و برهان الواصلین شیخ صفی الدین (نور الله برهانه) که از آفتاب مشهورتر بوده و در علم و فضل و حال و مقامات و کرامات از همه در پیش بوده» . «علامه شیخ یوسف بحرانی» در خصوص شخصیت شیخ گوید: «کانَ مِن عُلَمَاءِ الشَّریعَة وَ کُبَرَاءِ مَشایِخِ الطَّریقَةِ وَ الحَقِیقَةِ وَ قَد جَمَعَ مِن عُلُومِ البَواطِنِ وَ الظَّوَاهِرِ وَ هُوَ مِن أجِلَّةِ سَادَةِ آلِ الإمامِ الهُمامِ مُوسَی بنِ جَعفَرَ عَلَیهِمَا السَّلامُ» . سخن علماء و محققین در این باب فراوان است که این مختصر در مقام بیان نیست.
شیخ صفی الدین در سال 650 هجری در قریه کلخوران متولد و در 12 محرم سال 735 به دیدار معبود شتافت. بحث و بررسی در خصوص حالات و مقامات ایشان مجالی وسیع می طلبد. اجمالاً آنکه سه جنبه از شخصیت این بزرگوار می بایست مورد بررسی های دقیق قرار گیرد، چرا که این سه مورد محل تردید و سخن عده ای از پژوهشگران به انگیزه های مختلف واقع شده است و آن سه جنبه عبارت است از سیادت، مذهب و عرفان شیخ صفی الدین (رحمة الله علیه).
جای بسی تعجب است که برخی از پژوهشگران محترم تنها با استناد به نظر احمد کسروی در خصوص این سه موضوع مقلدانه نه محققانه به اظهار نظر پرداخته و به اسناد و مدارک و اقوال و نظرات علماء انساب و تبارشناسی و بزرگان علماء شیعه و دیگر دانشمندان بی توجهی می نمایند، گویی که در این دیار، پژوهشگر راستگویی جز کسروی وجود ندارد! در حالی که غرض ورزی این فرد بر ارادتمندانش نیز امری واضح و روشن است. کافیست این دسته از پژوهشگران محترم به مقاله مرحوم استاد محیط طباطبایی با عنوان «صفویه از تخت پوست درویشی تا تخت شهریاری» مراجعه فرمایند تا قدری سخنی غیر از آنچه کسروی گفته را هم ببینند و بشنوند، و صد البته باید این موضوع مهم در تحقیقی جداگانه به طور تفصیل در معرض نقد و بررسی قرار گیرد. در هر حال ظهور و حضور حضرت شیخ صفی الدین، اردبیل را مرکز توجه عارفان و صوفیان و صاحبدلان و نیز دلدادگان اهل بیت (علیهم السلام) قرار داد و افراد بسیاری از سراسر سرزمین¬های اسلامی برای درک محضر شیخ به اردبیل روانه شدند و بدین ترتیب اردبیل در زمره شهرهای مقدس در آمد و هزاران نفر در طول ارشاد 35 ساله حضرتش، از محضرش مستفیض و به راه رستگاری رهنمون گشتند. نفوذ معنوی و سیطره عرفانی شیخ نقریباً تمام جهان اسلام از ایران و عراق و آناتولی و شبه قاره و حجاز و شمال آفریقا را دربرگرفت که بعدها این نفوذ معنوی، منشأ تحول عظیم و برپایی ایران یکپارچه علوی شیعی گردید و شاید همین نکته علت حملات افرادی همچون کسروی و همفکرانش در گذشته و حال و دیگر مخالفان حکومت شیعی همچون سلفیان و وهابیان باشد که اخیراً در سایت های اینترنتی به صورت وسیعی بر این کار اقدام کرده اند، هر چند عده ای از دوستان نیز با این که بی غرض هستند، با بی دقتی یا کم دقتی وارد این عرصه مخالفت شده اند.

شیخ صدرالدین موسی
فرزند شیخ صفی الدین و جانشین او که در مقامات علمی و معنوی حائر مقام خلافت شیخ گردید و مسیر نورانی پدر بزرگوار خود را ادامه داد. سلطان احمد جلایر در نامه خود او را با القابی چنین توصیف نموده: «شیخ الاسلام اعظم سلطان المشایخ و المحققین، قدوة السالکین، ناصح الملوک و السلاطین، مرشد الخلایق اجمعین» . شیخ صدرالدین موسی در سال 794 رحلت کرد و در جوار مرقد مطهر پدر آرمید.

شیخ خواجه علی سیاه پوش
وی فرزند صدرالدین موسی و نوه شیخ صفی الدین می باشد که او نیز در مقامات علمی و معنوی جانشین پدر و جد خود گردید و نفوذ و هیمنه معنوی این خاندان را حفظ کرد و نهایتاً در سال 832 هجری به هنگام سفر به بیت المقدس، دار فانی را وداع گفت و همانجا مدفون گردید و اکنون قبر شریفش به «مزار شیخ العجم» مشهور است.

نوادگان شیخ صفی الدین
پس از خواجه علی سیاهپوش به ترتیب فرزندان وی شیخ ابراهیم معروف به «شاه شیخ» و فرزندش «شیخ جنید» و فرزند جنید «شیخ حیدر» رهبری معنوی و سیاسی و اجتماعی مریدان و منطقه نفوذ خود را عهده¬دار شدند. فرزندان خواجه علی هر کدام با جایگاه متفاوتی که از نظر علمی و معنوی داشتند، توانستند عنوان شیخوخیت معنوی را برای خود حفظ کنند، تا جایی که بزرگترین چهره علمی و معنوی غیرصفوی اردبیل در قرن نهم و دهم هجری یعنی «خواجه کمال الدین حسین الهی اردبیلی» در جوانی تحت تربیت وی واقع شد و سپس به ارشاد شیخ حیدر به اساتید دیگر مراجعه نمود.

شاگردان شیخ صفی الدین
علاوه بر فرزندان و نوادگان شیخ صفی که تربیت یافتگان مکتب عرفانی وی نیز بودند، شخصیت¬هایی در طول سال¬ها پس از شیخ به عنوان چهره های معنوی و پیر و پیره در اردبیل بوده¬اند که نام جمعی از آنان در صفوة الصفا و منابع دیگر آمده که جهت رعایت اختصار از تفصیل و تحلیل اطلاعات موجود درباره آنان صرفنظر نموده و تنها به ذکر نامشان اکتفا می کنیم: 1- شیخ شمس الدین زاهدی 2- خواجه محی الدین 3- شیخ صلاح الدین رشید که برادر شیخ صفی الدین بوده از پدر 4- پیره عزالدین 5- پیره یوسف گاوزنی 6- پیره بابا مراغی 7- پیره محمد داروری 8- پیره احمد کشمیری 9- پیره یوسف ایلاونقی 10- مولانا نجم الدین آقمیونی 11- شیخ کرده ابراهیم 12- پیره ابراهیم رواسی اردبیلی 13- پیره کمال 14- پیره احمد اسپاوی 15- پیره سلیمان محمود نخجوانی 16- پیره احمد اردبیلی 17- خالو احمد انزابی 18- پیره اسماعیل اردبیلی 19- پیره سلیمان موقانی 20- مولانا عبدالحمید سرسکانی.

شاهان اردبیل
علاوه بر آنچه گفته آمد، در شهر اردبیل قریب به ده محله و مسجد شهر به نام یکی از عرفائی است که با عنوان شاه معنون شده اند و متأسفانه اطلاعات بسیار اندکی از آنان در دست می باشد و اغلب این محلات و یا مساجد محل دفن و مزار آنان و یا محل زندگیشان بوده است، شخصیت هایی با نام های «سلیمان شاه»، «اقلیم شاه»، «چراغعلی شاه»، «رحمان شاه»، «زینال شاه»، «کلبعلی شاه»، »عبدالله شاه»، و «معصوم شاه» و «مهدی شاه». به نظر می رسد اینان از اقطاب سلسله نعمت اللهیه بوده اند که پس از قرن نهم هجری در اردبیل زیسته اند، چرا که در میان فرقه های صوفیه، پیروان سید نورالدین نعمت الله بن عبدالله کرمانی ملقب به «شاه نعمت الله ولی» متوفی به سال 834 هجری قمری اقطاب و مشایخ خود را با عنوان شاه ملقب می نمودند و البته پس از آنها فرقه های دیگر نیز چنین کردند.

در پایان این نوشتار که در آن به اختصار کوشیده شد، با ذکر دو مطلب اساسی نوشتار خود را به اتمام می رسانم:
مطلب اول: دریافت و تحقیق عمیق و مهم متفکر شهید استاد مطهری.
مطلب دوم: ذکر نام چند تن از علماء و فقهاء عارف.
استاد شهید مطهری می فرماید: «به نظر ما (بعد از قرن نهم هجری) عرفان شکل و وضع دیگری پیدا می کند، تا این تاریخ شخصیت¬های علمی و فرهنگی عرفانی همه جزء سلاسل رسمی تصوفند و اقطاب صوفیه شخصیت های بزرگ فرهنگی عرفان محسوب می شوند و آثار بزرگ عرفانی ازآنها است. از این به بعد شکل و وضع دیگری پیدا می شود، اولاً دیگر اقطاب متصوفه همه یا غالباً آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته اند، ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعت¬هایی که ایجاد کرده است، می شود. ثانیاً عده ای که داخل در هیچیک از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظری »محی الدین» متخصص می شوند که در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمی شود، مثلاً «صدر المتألهین شیرازی» متوفای در سال 1050 و شاگردش «فیض کاشانی» متوفی در سال 1091 و شاگرد وی «قاضی سعید قمی» متوفی در سال 1103، آگاهیشان از عرفان نظری محی الدین بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است، با اینکه جزء هیچ یک از سلاسل تصوف نبوده اند. این جریانات تا زمان ما ادامه داشته است. مثلاً مرحوم «آقا محمد رضا حکیم قمشه ای» و مرحوم «آقا میرزا هاشم رشتی» از علماء و حکماء صد ساله اخیر متخصص در عرفان نظریند، بدون آنکه خود عملاً جزء سلاسل متصوف باشند، … ثالثاً از قرن دهم به بعد ما در جهان شیعه به افراد و گروه¬هایی بر می¬خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده اند، بدون آنکه در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را کلاً یا بعضاً تخطئه می¬کرده اند . از خصوصیات این گروه که ضمناً اهل فقاهت هم بوده اند، وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است».
بر این اساس همچنانکه در قرون گذشته در میان علماء شیعه شخصیت های عظیم علمی و عرفانی همچون «سید رضی الدین علی بن طاووس» و «ابن فهد حلی» و «سید محمد مهدی بحرالعلوم» و «آقامحمد بیدآبادی» و «ملا حسینقلی همدانی» و بسیاری دیگر بوده اند، در دارالإرشاد اردبیل نیز از این سلک فقیهان عارف که یا حضور داشته و زیسته اند و یا از این دیار برخاسته اند، فراوان بوده اند و این بعد دیگری از معنویت و عرفان در شهر ولایت و ایمان اردبیل است؛ شخصیت هایی چون «کمال الدین حسین بن خواجه شرف الدین عبدالحق الهی اردبیلی» متوفی به سال 950 هجری، «مولانا ملا احمد بن محمد محقق و مقدس اردبیلی» متوفی به سال993 هجری، «آیت الله میرزا محمد علی اردبیلی» متوفی به سال 1328 قمری، «آیت الله میرزا ابوالفضل فضلی اردبیلی» متوفی به سال 1341 قمری، «آیت الله میرزا عبدالله مجتهد اردبیلی» متوفی به سال 1334 قمری، «آیت الله شیخ عبدالله بحر العلومی ثمرینی» متوفی به سال 1360 قمری و «میرزا محسن حالی اردبیلی» متوفی به سال 1373 قمری. در اینجا باید اذعان کرد که بسیاری از شخصیت¬های دیگر عرفانی از شعراء و غیره هستند که مجال ذکر آنها در این مقال نشد، شخصیت هایی نظیر «میرزا نصرالله صدر الممالک اردبیلی»، و «شمس عطار اردبیلی» و «میرزا محمد صادق بیضای اردبیلی» که عالی ترین مضامین و زیباترین ابیات و اشعار را پدید آورده اند.
آنچه در این نوشتار ارائه گردید، نیم نگاهی به موضوع عرفان و عارفان در دارالإرشاد اردبیل بود، امیدوارم خداوند متعال توفیق انجام پژوهشی کامل در این زمینه را به پژوهشگران عرصه فرهنگ دینی و ملی عنایت فرماید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

عادل مولایی

لینک کوتاه :

darolershad.org/?p=9404

جدیدترین عناوین خبری

پربازدیدترین خبرها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

یک پاسخ ارائه کنید